جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ / Friday 22nd November 2024

 

 

گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّيات باشد

 گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّيات باشد. اما اين امر بايد به طريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد، يا اگر بايد بدان توجه شود بهانه موجود بوده، يا بلافاصله خلق گردد.
ماکياول، درسهايی برای رافائيلو جيرولامی
 
۱۸ اردیبهشت ۹۲، مسعود رجوی در یک نامه با حقیر‌خواندن خود، به خامنه‌ای و رفسنجانی پیامی داد که تا هم‌اکنون نیز وبال گردن اوست. متن کامل آن را در همین صفحه گذاشته‌ام. نامه‌ با السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی (بخشی از آیه ۴۷ سوره طه) شروع می‌شود، که از زبان پروردگار خطاب به موسای پیامبر نقل شده اما مسعود رجوی آنرا در رابطه با کسانی بکار می‌بُرد (که در دستگاه نظری خودش) از نوع روباه و کفتار بودند. 
...
همان ایام، من در یاداشتی نوشتم: آفتاب از کدام طرف درآمده که مسؤول اول مجاهدین، خیرخواه نظامی شده که مدعی‌ست، قصد جانشان را کرده و موشک و راکت می‌زند؟ اصلاً خط مشی و چه باید کرد رژیم برای بقایای خودش، به شما چه؟ مگر شما خیرخواه خامنه‌ای و رفسنجانی هم هستید و نکته مثبتی در آنها دیده‌اید؟(...)...
...
خامنه‌ای که پیام را گرفته و «طبق رهنمود و خواسته شما» برای نجات نظام، رفسنجانی را آورده‌، رفسنجانی هم پسندیده و پذیرفته‌است! بسیار خوب. حالا بقیه چکار کنند؟ شنوندگان این پیام که چندی پیش فرمان «برپا، برپا»‌ی جنابعالی را شنیده‌اند که «در جاجای میهن اشغال‌شده تشکیل یگان‌های ارتش آزادیبخش دهند»، حالا چه تکلیفی دارند؟! در انتخابات شرکت کنند؟ همه بروند رای بدهند به رفسنجانی؟ اگر نه، پس اینها چیست که در پیام آمده؟ و اگر آری، پس دلیل آنهمه مقابله با خاتمی چی بود؟ (غرض از این سؤال نشان‌دادن تناقض‌ها است وگرنه کسی نمی‌خواهد سنگ خاتمی را به سینه بزند.)
در همین رابطه پیام مسعود رجوی در سال ۶۴ (نشریه مجاهد شماره ۲۵۱) در ارتباط با کاندیداتوری مهندس بازرگان که او را به «عُمَر سعد» تشبیه می‌کرد و از «خوردن نانی که از گندم ری» ساخته شده برحذر می‌داشت سند گویایی است. چرا این خیرخواهی و این خونریزی کمتر را (که در پیام به خامنه‌ای و رفسنجانی روی آن انگشت می‌گذارید) هنگامی که مهندس بازرگان کاندیدا شد نکردید و او «عُمَر سعد» شد؟ چرا آن همه فحش و فضیحت؟ حالا (اردیبهشت ۹۲) چه چیز تغییر کرده‌است؟
...
مسعود رجوی ۲۰ تیر سال ۸۸ نیز با عنوان «اندرز و پیشنهاد ما به مجلس خبرگان نظام» با سخنان غریبی رهنمود داد که چاقو دسته خودش را ببُرَد. پیشنهاد کرد که خبرگان نظام، خامنه‌ای را که اینک برایش پیام می‌فرستد و پیش‌تر «تالی تلو حجاج بن یوسف و دعی بن دعی» توصیف می‌نمود برکنار نمایند و موقتاً آیت‌الله منتظری را جایگزین کنید تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظارت بین‌المللی بر اساس اصل حاکمیت مردم ایران فراهم شود. بعد هم بلادرنگ مجلس خبرگان را منحل کنند و...
...
اوهام مزبور، احوالات مُنجّم خوش‌خیالی را نشان می‌داد که رو به آسمان پر از ابر کرده و می‌گوید مریخ بیاید جای عطارد بنشیند بعد مشتری جایش را به زحل بدهد و بیدرنگ اورانوس برود آن طرف و ابرها آماده ریزش باران شوند! در عالم واقع چگونه منتظری که سایه او را اضدادش با تیر می‌زدند بیآید رئیس خبرگان شود و بعد خودش که کتاب در باره ولایت فقیه نوشته و شرح و تفسیر کرده آن را چپَه کرده و منحل نماید؟

پیام مسعود رجوی به خامنه‌ای و رفسنجانی
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
 
و السلام علی من اتبع الهدی
آقایان به خوبی می‌دانند که رأی حقیر مانند اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران همانا «سرنگونی» نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است. بین خلق و مقاومت خلق و مجاهد خلق از یک طرف و رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی و ضد اسلامی ولایت، هفت دریای خون موج می‌زند و هیچ چشم‌انداز دیگری جز امحای تمام عیار روباه و کفتار، در تاریخ سیاسی این میهن متصور و در تقدیر نیست. لیکن وضعیت ناگوار هر دو رأس را در این ایام تا حدودی درک می‌کنم. یکی احمدی نژاد برایش کم بود که رفسنجانی هم افزوده شد و کوه بحران این بار به جای موش، گاومیش زائید. دیگری، در عین اینکه طناب دوسره‌شدن نظام را بر گردن آن یکی می‌اندازد، منتظر بفرما‌زدن آن یک برای شرکت در انتخابات است. یکی از «حماسه اقتصادی» دم می‌زند و دیگری بی محابا فاش می‌کند که هم اکنون دولت به مردم و بانکهای داخلی و بنگاه‌ها و پیمان‌کاران ۹۵۰ هزار میلیارد تومان بدهکار است. چه کسی جز رفسنجانی در داخل رژیم می‌توانست این عدد نجومی و سرسام آور را بر سر ولی فقیه بکوبد؟ راستی که طرفین در حماسه‌سازی آخوندی بر یکدیگر سبقت گرفته‌اند. یکی باد می‌کند و دیگری می‌ترکاند. اکنون به زورآزمائی در گود «حماسه سیاسی» روی آورده‌اند. ولی فقیه صراحتاً «حماسه سیاسی» خود را در برگزاری آرام و بی‌دردسر همین انتخابات خلاصه می‌کند. به نظر می‌رسد اتاقهای تقطیر و تجمید و «تجمیع آراء» در کارگاه ولایت، از هم‌اکنون به کار پرداخته‌اند. رئیس مصلحت اما می‌گوید رژیم در مرحله خطر است و من آنرا پیش‌بینی کرده بودم و نوار ضبط شده دارم. ولی فقیه می‌گوید به «مُّر قانون» عمل می‌کند و یک رأی خفیه بیشتر ندارد. «به مُرّ قانون عمل بشود... بنده حقیر مثل بقیه مردم یک رأی دارم و این رأی تا وقتی که در صندوق انداخته بشود هیچکس از آن مطلع نخواهد بود.» (خامنه‌ای)
رئیس مصلحت می‌گوید کشور در خطر است و منم چاره و شاه کلید مشکلات. پا را از این هم فراتر نموده می‌گوید خامنه‌ای آخوندی بود در خراسان. منش کرده‌ام یکشبه این چنان. هر چند که بسیاری از دوستان باسابقه از این کار من گله کردند. از آن سو آخوند مفسدی وزیر اطلاعات به وکالت از خامنه‌ای رقیب را به سیلی‌خوردن انذار می‌دهد و بی هیچ ملاحظه می‌گوید که رفسنجانی مارش فتنه می‌نوازد و خط و نشان می‌کشد تمام جریاناتی که می‌خواهند در انتخابات حاضر شوند باید مرزشان را با فتنه و فتنه‌گران به وضوح مشخص کنند و ولایتمداری خود را نیز به اثبات عملی برسانند. عجبا که هم باید با فتنه و فتنه‌گران مرزبندی کنند و هم باید ولایتمداری خود را آنهم در عمل به اثبات برسانند. هرچند هم که رفسنجانی از جمله در روز ۱۲ اردیبهشت بر روی منافقین تروریست تیغ می‌کشد افاقه نمی‌کند.
آقایان بس کنید این چه وضع است. این چه استخوان جویدن است که روح خمینی را در جهنم عذاب مضاعف می‌دهید. هردو نفر بیاد دارید که روزگاری هوادار مجاهدین بودید و به آن فخر می‌کردید و به این خاطر از خلایق پول‌ها می‌گرفتید. آیا رفسنجانی نبود که می‌گفت نتها نمازی را که خدا از او قبول می‌کند همان است که در قزل قلعه پشت سر مجاهدین خوانده‌است؟ آیا خامنه‌ای نبود که در تعریف و تمجید از مجاهدین و کتابهایشان و دیدارهایش با حنیف شهید داد سخن می‌داد؟ روزگاری بود که در سالهای ۵۰ تا ۵۴ قبل از آنکه اپورتونیستهای چپ نما مجاهدین را متلاشی کنند، هرچه ما می‌گفتیم به گوش می‌گرفتید. رفسنجانی می‌گفت که خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد. اما بعداً تعادل چرخید و زبانهای تیز و شرزه شما در پی تقرب به خمینی و حطام دنیا بر ما به کار افتاد و بعد هم چماق و گلوله که تا همین امروز ادامه دارد. بخوبی می‌دانید که اغلب آخوندهای حاکم مانند شما همانها هستند که در زمان شاه به قول قرآن از ترس و بیم چشمانشان در حدقه مانند کسی که مرگ او را فرا گرفته باشد می‌چرخید و به مجاهدین می‌نگریستند اما وقتی که ترس از آن رژیم به سر رسید بگفته قرآن با زبانهای تیز به تاخت و تاز و آزار ما پرداختند:
فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَه حداد...
اما خدا کردارتان را در حق این مردم و فرزندان رشیدشان تباه کرد و به این روز نشاند فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ. و اکنون یکدیگر را می‌درید و می‌جوید. چهل سال پیش هردو از شیفتگان مجاهدین بودید. اما همانطور که در قرآن آمده‌است در شمار آنان بودید که هرگز آرمان و اعتقاد و دین و ایمانی ندارند. أُوْلَئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا. آری دین سرمایه دنیا و اسباب کسب و کار شما بود و خمینی آنرا بارز نمود.
_____________
بگذریم، اکنون مجاهدین و دیگر فرزندان رشید ملت به کنار، دستکم خود را و رژیم خود را دریابید. هرچند که کار از کار گذشته و کمترین احتمال نیست که این شیفتگان و هواداران نگونبخت چهل سال پیش مجاهدین، به گوش بگیرند. هرچند که از ۳۲ سال پیش به کراّت گفته‌ایم که هیچ امیدی به اصلاح و استحاله رژیم ولایت فقیه نباید بست و در عمل هم به اثبات رسیده و اکنون با بن‌بست و بحران سرنگونی دست و پنجه نرم می‌کنید اما من باز هم از جانب نسلی که در این دهه‌ها در مصاف با طاغوتهای زمانه یکدم نیاسود آنچه شرط بلاغ است با شما می‌گویم خواه پند گیرید و خواه ملال. هدف هرچه کمتر‌شدن خون و خونریزی است. این هم واضح است که هم‌کیشان و هم‌خطان و متحدان عینی شما و استمالت گران یکصد بار رژیم شما را بر مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ترجیح می‌دهند و همین پیام را هم به گونه‌ای که می‌خواهند در چهارچوب اوهام خود علیه تنها جایگزین دموکراتیک، تعبیر و تفسیر می‌کنند. علاوه براین شما حق دارید که بگوئید براندار راه‌نشین یک لاقبا و خارج از نظام را که از هرسو زیر تیغ و هدف رگبارها است، چه به این حرفها ! و اصلاً انتخابات ما به تو چه ربطی دارد؟ هرچند که خودتان و اذناب، حتی در برابر انتخاب مسؤول اول «گروهک» بیکار نمی‌نشینید و هرچه در توان دارید نثار می‌کنید. حق دارید که بگوئید دوباره زیر سر «گروهک» بلند شده و کوتاه باید گردد! این را هم می‌دانم که «ابوالفضل زهره وند» کارشناش امورات تروریستی شما از جانب شورای عالی امنیت شما در راه عراق است تا دیرنشده، فکری به حال اشرف و لیبرتی بکند. زمینه‌سازی‌ها را قبل از او کوپلر و چماقداران و پاسداران سیاسی نظام انجام داده‌اند. هرچند که هجمه ۱۲ دولت تا کنون کفایت نکرد. همچنین حق دارید مانند قیام ۸۸ هیچ اعتنایی به اندرزها و پیشنهادات ما به خبرگان که رئیس آن رفسنجانی بود نکنید (اندرز و پیشنهاد ما به مجلس خبرگان نظام. مسعود رجوی ۲۰ تیر ۱۳۸۸)
لیکن من بر خلاف او نمی‌گویم که ما پیش‌بینی کرده بودیم ! فقط یادآوری می‌کنم که خودکرده را تدبیر نیست. اگر رفسنجانی که به قول خودش خامنه‌ای را به اینجا رساند آنروز دست به کار می‌شد و منتظری را به جای خامنه‌ای می‌نشاند دچار مصیبتهای بعدی نمی‌شد! الغرض اگر شما هم نمی‌شنوید لااقل بگذارید اهل «بصیرت» در داخل نظام شنیده باشند. برای روشن شدن موضوع ابتدا قسمتی از وصیتنامه خامنه‌ای را که توسط خود او در ۱۶ مهر ۱۳۸۸ منتشر شده، برایش بازخوانی می‌کنم... (این وصیتنامه که در خرداد سال ۴۲، ۲۷ شوال ۱۳۸۲تنظیم شده نشان می‌دهد که وی بیشترین قرض را معادل ۳۲ تومان از رفسنجانی گرفته‌است. خود خامنه‌ای نیم قرن پیش می‌گوید که بیشترین مبلغ را به رفسنجانی مقروض بوده‌است.) [ریز قرض‌ها در نوار اشاره شده که من ننوشته‌ام]
همه می‌دانند که در روزگار خمینی، خامنه‌ای به لحاظ سیاسی نیز سراپا مدیون رفسنجانی بوده‌است بنابراین باید اعاده کند. در غیر اینصورت بیرون‌کشیدن و دورانداختن استوانه نظام بر سر خودش آوار می‌شود. از آنزمان که خاتمی و اطرافیانش رفسنجانی را به «آغاسی» تبدیل کردند و نگذاشتند رئیس مجلس رژیم بشود گفته بودیم که وضعیت رفسنجانی میزان‌الحراره و انعکاس وضعیت رژیم در تمامیت آن است. زیرا در زمان خمینی، از ابتدا تا انتها نفر بعد از او بود.
_____________
۱- خامنه‌ای باید راه ریاست جمهوری رفسنجانی را هموار کند و به تقسیم قدرت با او تن بدهد.
۲- رفسنجانی باید پیرانه‌سر، ترس را کمی کنار بگذارد و بلادرنگ برای انتخابات ریاست جمهوری رژیم ثبت نام کند. این تعارف که «من بدون موافقت ایشان وارد عرصه نخواهم شد» در محذور‌گذاشتن مضاعف خامنه‌ای است و باید از آن دست بکشد.
۳- خامنه‌ای همچنان که در ۸ سال گذشته با احمدی‌نژاد بساط رفسنجانی را جمع کرد، حالا باید به شیوه مرسوم دیو و دد، باند احمدی‌نژاد و رحیم مشائی را با رفسنجانی از دُور خارج کند.
۴- خامنه‌ای باید هرطور شده رفسنجانی را در «اتاق تجمیع آراء» بیرون بکشد و در قدمهای بعد به شیوه خمینی، با او جام زهر بنوشد.
این تنها راه برای خامنه‌ای است. اگر خامنه‌ای این ظرفیت و توان را ندارد به خودش و ساختار رژیم ولایت فقیه مربوط می‌شود که جز در انقباض دائمی بر سر پا نیست. این علامت سقوط محتوم است. در ورای همه این حرفها، حرف آخر را خلق اسیر و پیشتازان در زنجیرش می‌زنند.
مرگ بر اصل ولایت فقیه. برقرار باد ارتش آزادیبخش ملی. رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ما است.
مسعود رجوی ۱۸ اردیبهشت ۹۲ 

اندرز و پیشنهاد به مجلس خبرگان نظام
مسعود رجوی - ۲۰تیر ۱۳۸۸
 
به: ریاست و اعضای مجلس خبرگان
والسّلام علی من اتّبع الهدی
با سلام به آقایانی که در خبرگان رهبری جلوس فرموده و به پاسداری از جوهره و جانمایه نظام ولایت‌فقیه اشتغال دارید. مخاطب قرار دادن حضرات برای این‌جانب بسیار دردناک و پر صعوبت است چرا که مجلس خبرگان در این رژیم نماد غصب و سرقت حق حاکمیت مردم ایران و از این‌رو مصداق بارز مغضوب علیهم از جانب خلق و خالق است. لیکن امید است در بحبوحه قیام ملت، برخی آقایان صدای انقلاب نوین مردم را شنیده باشند. مطمئناً همه حضرات در شرایط و سن و سالی هستید که مانند حقیر به یاد می‌آورید که مجلس خبرگان، از اساس محصول خیانت خمینی به مردم ایران و خلف وعده او دربارهٔ تشکیل مجلس مؤسسان با انتخاب آزاد ملت ایران است. از جانب مردم ایران و نسل انقلاب (انقلاب ضدسلطنتی) که خمینی را به قدرت رساند و برای او فرش خون گسترد سخن می‌گویم، از جانب محکومان به اعدام، از جانب شکنجه‌شدگان، از جانب زندانیان سیاسی و همه آنها که حاصل رنج و خون آنها برای آزادی را خمینی ربود و ولایتش را در نهادی نامشروع به نام خبرگان، نهادینه کرد. اما هدف از تحریر این سطور، طعن و لعن نیست. هدف من یک اندرز و دو پیشنهاد است، هرچند بیم آن دارم که به مصداق آیه شریفه «لاّ تحبّون النّاصحین» نصحیت کنندگان را خوش ندارید. با این‌همه، از بابت اتمام حجت و ثبت در سینه تاریخ، به‌عنوان اندرز دربارهٔ «استبداد زیر پرده دین» که تعبیر پدر طالقانی است، به عرض می‌رسانم: باور کنید که آب از سر این رژیم و سلطنت مطلقه دینی، هم‌چون سلطنت شاهنشاهی، گذشته و بهتر است آقایان در فکر کاستن از بار تقصیرات خود در محضر عدل الهی و پیشگاه ملت ایران باشند و بدنامی و نفرت و انزجار بیشتر به‌جان نخرند. پیشنهاد این است که: با توجه به حکم اخیر آقای منتظری دربارهٔ عزل تلویحی خامنه‌ای، که تالی تلو حجاج‌بن یوسف در روزگار ماست، برای ممانعت از خونریزی و بغی و فساد هر چه بیشتر از سوی نامبرده:
اولاً-با تشکیل جلسه فوق‌العاده خبرگان، خامنه‌ای را برکنار و موقتاً آقای منتظری را که اعلم همه شمایان است، جایگزین کنید تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظارت بین‌المللی براساس اصل حاکمیت مردم ایران فراهم شود.
ثانیاً-پس از اتخاذ این تصمیم، بلادرنگ مجلس خبرگان را منحل کنید و آن را از دامان خود و روحانیت معاصر بزدایید.
همه شما به‌خوبی می‌دانید که براساس معیارها و قانون خودتان، خامنه‌ای هرگز و هیچ‌گاه در سطح و جایگاه مرجعیت و ولایت نبوده‌است. موسوی اردبیلی در نماز جمعه دوم تیرماه ۱۳۶۸، سه هفته پس از مرگ خمینی، به صراحت خاطرنشان کرد که علت انتخاب خامنه‌ای به‌عنوان ولی‌فقیه از سوی خبرگان، ترس از مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش ملی ایران و مبادرت کردن آنها به‌عملیات دیگری مانند فروغ جاویدان بوده‌است. او گفت: «دوستان می‌ترسیدند و می‌لرزیدند، دشمنان هم خیلی امیدوار بودند به چنین روزی» که همه مسئولین نظام به‌زودی «تکه و پاره شوند».
رفسنجانی هم در نماز جمعه هفتم آذر ۱۳۷۶ دربارهٔ عنوان مرجعیت برای خامنه‌ای تصریح کرد: «شماها همه یادتان است که دورانی که (بحث) مرجعیت بود من سخنرانی نکردم. دربارهٔ مرجعیت ایشان هیچ نگفتم و هیچ‌کس از من چیزی نشنیده. شاید هم باعث تعجب شماها باشد که چرا فلانی حرف نمی‌زند. خیلیها هم از من می‌پرسیدند، ولی من نخواستم بگویم چرا؟ … من می‌دانستم ایشان راضی نیست مرجع بشود. یقین داشتم که ایشان مخالف است».
فضیحت به حدی بود که خامنه‌ای سرانجام از دعوی مرجعیت عقب نشست و به معرفی خود به‌عنوان مرجع شیعیان خارج از ایران اکتفا کرد و به خواندن «درس خارج» روی آورد… اما اگر آقایان دربارهٔ جایگزینی موقت منتظری، از این نظر مشکل داشته باشند که با حرف صریح خمینی مبنی بر فقدان طاقت و لیاقت و ساده‌لوحی منتظری، چه باید کرد؟ و به‌خصوص اگر نامه خمینی به منتظری در ششم فروردین ۱۳۶۸ را راهبند می‌دانید که نوشته بود منتظری در «هیچ کار سیاسی» نباید دخالت کند؛ توجه شما را به نامه ۸فروردین۱۳۶۸ خود خمینی جلب می‌کنم که نوشته‌است: «در اسلام، مصلحت نظام، مقدم بر هرچیز است» ! ملاحظه می‌فرمایید که در شریعت خمینی هیچ چیزی مانع آنچه شما بخواهید برای نجات خود انجام بدهید، وجود ندارد. با آرزوی توفیق برای پذیرش رأی و حاکمیت مردم ایران و جلب رضایت خلق و خالق
مسعود رجوی
۲۰تیر ۱۳۸۸

مقاله زیر؛ اول مرداد ۱۳۵۸ منتشر شده و به قلم مسعود رجوی است. اینکه وی بعداً به سقوط گفتار افتاد و با توهین و تهمت به منتقدین خویش؛ به قلم و رسالتش پشت کرد، موضوع دیگری است.

 
سوگند به قلم، و آنچه را با قلم می‏‌نویسند
 
سوگندهای عظیم همیشه مسؤولیت‌های بزرگ را معرفی می‌کنند. مسؤولیت وفاداری به تقدس و حرمت این سوگندها و پایبندی به حریم و مضمونی که در خود نهفته دارند. اگر واژه‌های مسؤولیت و حرمت و تقدس را مفاهیمی ذهنی ندانسته و آنها را انعکاس کلامی واقعیت‌های مهمتری بدانیم که مستقل از ذهنیّت و داوری ما نیز اصالت و حقانیت دارند در این صورت به حرمت، تقدس و عظمت سوگند قلم پی حواهیم برد. همان حرمتهایی که روند رهایی‌بخش تکاملی پیوسته مرهون آنها بوده‌است.
...
بنیادی‌ترین سیمای ویژه انسان که جهان او را کیفاً با دنیای حیوانی متفاوت می‌کند همان «آگاهی و شناخت‌پذیری» است. یدین‌ترتیب دنیای مسخّر غرایز تحت‌الشعاع جهانی آزاد و آکاه قرار می‌گیرد و ادراکاتی صوری و ساده به درک تعقلی و منطقی ارتقا پیدا می‌کند. درک عقلانی و منتظم که بواسطه آن رمز و راز جهان یک به یک بر فرزند انسان گشوده می‌شود و راه تسخیر کون و مکان هموار می‌گردد. انسان رازدان و خردمند، همان که از سطح؛ گذشته و به ژرفا دست می‌یابد، با کشف هر سرّی از اسرار عالم امکان می‌یابد که یک گام رها تر و آزاد تر شده و جبرهای سرکش و طغیانگر پیرامون را مهار سازد. رام‌کردن سرنوشت شوم و نامطلوب و تبدیل آن به تقدیرات و قانونمندی‌هایی بسامان و آشتی‌پذیر که چه در طبیعت و یا فرد و اجتماع و سرانجام درکل هستی یگانگی و وحدت به ارمغان می‌آورند. 
انسان؛ مصادیق را در قالب کلمات به مفهوم تبدیل می‌کند
مکانیسم با ساخت و بافت این خردورزی تا آنجا که به بافت ویژه وظایف‌الاعضاء (فیزیولوژی) انسان مربوط می‌شود؛ از «حس» و احساس آغاز شده و با گذرکردن از بازتاب‌های مشروط، به «کلمه» منتهی می‌شود. انسان این حیوان ناطق به مدد این ساخت و کار ویژه؛ مصادیق را در قالب کلمات به مفهوم تبدیل می‌کند و به‌این واسطه به فهم جهان عینی دست می‌یابد. پس هر کلمه مصداق ادراک‌شده یک عین خارجی است. آنگاه کلمات در قالب جملات بهم پیوند می‌خورند و هستی پیرامون را قابل شرح و بیان و «تعبیر» می‌سازند و سرانجام بنی‌نوع انسان را بر بال شاهین آگاهی بر تارک افلاک آزادی می‌نشانند. پس کلمه آغاز جهان انسانی و شرط زیرین و بنیادین هستی ویژه آدمی است و البته آن «کلمه»ای ارزشمند است و حقیقت دارد که «واقعیت» را عرضه کند و الا میثاق کلمه را شکسته‌است. زیرا کلمه از آغاز مصداق یک واقعیت محض بود. و اما اندام کلمات زبان است و «قلم» ابزاری زبان(...)
...
آفرینش ابزارها» که چیزی جز تجسم مادی و فنی آگاهی‌های انسانی نیستند نیز ویژه نوع انسانند، بهمان سان که کتاب خدا نیز می‌گوید:
یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاساً یوَارِی سَوْءَاتِکمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِک خَیرٌ ذَلِک مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ
ای فرزندان آدم همانا که بر شما لباسی مقرر داشتیم که عورتهاتان را بپوشاند و ابزار و ساز و برگی. و لباس رهایی‌بخش تقوی بهترین (و جوهر تمام البسه و ابزار دیگر آدمی) است. این از نشانه‌های خداست شاید که متذکر گردند. آری ابزارها مکمل اندام‌ها هستند که بینایی و شنوایی...و چشایی انسان را در اعماق و اطراف بغایت گسترش می‌دهند. اندام‌هایی مفصل و تکامل پذیر که دامنه عملی بس وسیعتر دارند. باین ترتیب رسالت و مسؤولیت قلم همان رسالت و مسؤولیت زبان و سرانجام خود انسان و نوع اوست. 
پیام قلم پیام آزادی است و حُریّت
قلم نمادی است از هستی فشرده انسان، سمبل آگاهی و دوشادوش آزادی، وسیله انتقال و پراکندن آگاهی و نیز ژرفا بخشیدن و گسترش دادن به آن. پس پیام قلم پیام آزادی است و حریت. یعنی پیام انسان و تاریخ که باید سیری مداوم از حیوانیت محض را به جانب مطلق آزادی و رهایی تحقق بخشد. از سوی دیگر قلم همیشه با سلاح تداعی می‌شود. همچنین رابطه مغز و زبان با دست که یکی می‌شناسد و می‌شناساند و راهبری می‌کند و دیگری خراب می‌کند و می‌سازد و تغییر می‌دهد و خلاصه جهانی نو می‌سازد. براستی هم که کدام اسلحه بدون قلم کارآمد است؟ و بدیهی است که تاثیرات یک قلم کارآمد هرگز با یک سلاح قابل مقایسه نیست چرا که حتی در یک واحد انسانی نیز یک زبان معادل دو دست و دو پا است. اما وحدت سلاح و قلم وحدتی است درون ذات که از کلیت و هویت واحد انسانی سرچشمه می‌گیرد. بنابراین همچنان که پیوسته در تاریخ شاهد آن بوده‌ایم بریدن زبان و شکستن قلم با بستن دست و به‌زنجیرکشیدن پا قرین بوده‌است. قریبی شوم و نامیمون که در هر حال مضمون واحد ضد آزادی داشته و دیو استبداد را بر جای فرشته حُریّت نشانده‌است. آری رسالت قلم که پا بر سلاح پیش می‌رود همان رسالت انسان است که در تحقق آزادی می‌توان خلاصه کرد. در این اتحاد قلم سمبل آگاهی و بینش، و سلاح (که عامل اجرایی آن است) مظهر خواست، اراده و عشق و شور است. 
جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم است
چنین است که اندیشه و عشق که در چارچوب «ایمان» یکی می‌شوند و فلسفه واحدی می‌یابند دست در دست هم کون و مکان را درمی‌نوردند. پس جامعیت قلم در سلاح و بنیان سلاح در قلم است. پس صاحبان این دو عنصر اگر به چنین اتحاد و وصلت بهجت‌اثری نپیوندند، پیوسته ناقص، عقیم و بی‌اثر می‌مانند. و ما امروزه در صدد این هستیم که در سایه این وصلت که از آغاز به آن معتقد بوده‌ایم در مسیر خدا و خلق به «ایمان» بازهم بیشتر دست یابیم. دراینصورت اثبات کرده ایم که به‌رسالت و سوگند قلم وفاداریم. رسالت و سوگندی که مقدمتاً مستلزم صداقت و درستی است و الا چگونه می‌توان از هدف و رستاخیز حقیقت‌جویانه و رستگارکننده آن دم زد؟ اگر زبان، اندام کلمات است پس وای بر زبانی که کلمات را بدانسانی که حقیقت را دگرگون و واژگونه و تحریف کند و آنها را در غیرمواضع واقعگرایانه خود بکار برد. این است همان خیانت مستمری که به دلیل وسعت آثارش ابعادی محاسبه‌ناپذیر دارد
نفی و لعنت نثار چنین زبانها و قلمهای نفرین‌شده باد.
...
فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیه ۖ یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَه مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ... ۖ
پس بواسطه شکستن میثاقشان لعنت (نفی)شان کردیم و قلبهای آنان را سنگین و گرانبار گرداندیم چرا که کلمات را از مکان شایسته خود جا به جا و تحریف می‌کردند و فراموش ‌کردند بخشی از آنچه را که بدان یادآوری و تذکر داده شده بودند و گاهی نیست که بر خیانتی از ایشان آگه نشوی مگر اندکی...
...
اینجاست که باید قلم‌فروشان و صرافان کلمه را هرچند ظاهری مُعنوَن و حلقومی مُطنطَن داشته باشند در عداد سایر آدم‌فروشان و آدم‌کشان محکوم ساخت چرا که اینان به مثابه دستیاران شیطان همان تاجران کلمه اعلای انسانی اند که در فرشته آزادی تبلور می‌یابند. حرفه‌ای سخت سفله و بی‌مقدار که ابعاد و کبیره گناهش هرگز با تن فروشی صرف قابل قیاس نیست.
اکنون می‌توان فهمید که سوگند قلم تا چه پایه عظیم و لرزاننده است. 
 



░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook