غبارزدایی از آینههادر بلوچستان بلوچی بود نامش دادشاه...
Mir Dad- Shah Baloch
...
http://www.hamneshinbahar.net/mp3files/Dadshah.mp3
خانمها و آقایان محترم، دوستان، خواهران و برادران دانشور، سلام بر شما
این بحث اشاره کوتاهی است به «دادشاه» که بسیاری از مردم بلوچ او را میستایند و به چشم قهرمان نگاه میکنند، و برخی وی را به معنی منفی کلمه یاغی میدانند و میگویند دادشاه یک قاتل و جنایتکار بیرحم بود. سر میبرید و شکم پاره میکرد و چنین کسانی نمیتوانند مبارز باشند.
...
دادشاه یا میر دادشاه، یک زمیندار کوچک و کشاورز روستایی بلوچ، ساکن در منطقهٔ کوهستانی(سفید کوه) واقع در مرکز بلوچستان بود، که در اوایل دهه ۵۰ میلادی(اواسط دهه سی خورشیدی)، علیه دولت مرکزی ایران، سر به طغیان گذاشت. وی که برخی او را دادشاه سفیدکوهی، و از منطقه سفیدکوه واقع در مکران بلوچستان دانستهاند، از اعضای طائفهٔ کدخدایی، روستای گسپردن محسوب میشد و برخی علت طغیان او را، تعدی و ستمی دانستهاند که از جانب خوانین محلی به وی و خاندان و قبیلهاش روا داشته شده بود و بدین دلیل معتقدند که همین موضوع، در کنار حمایت حکومت پهلوی از خوانین محلی، به طغیان وی، سمت و سوی ضد رژیمی دادهاست.
دادشاه به همراه برادرش، محمد، و چند تن دیگر از افرادش، در روز ۴ فروردین ۱۳۳۶، و در نیمه راه چابهار - ایرانشهر و در پیچ خمهای تنگ سرحه، واقع در منطقه کوهستانی لاشار - به اشتباه راه را بر خودروی کارول، رئیس اصل چهار ترومن در منطقهٔ کرمان و کارمندان او بست، و چهار نفر مردان سرنشین این خودرو، یعنی کارول ۳۴ ساله، ویلسون همکار ۳۳ ساله او، مترجم و رانندهٔ ایرانی آنها، و همچنین مدتی بعد، آنیتا کارول، همسر ۳۵ سالهٔ کارول را (که به اسارت گرفته بود)، به قتل رساند.
گرچه دادشاه پیش از این هم، افراد دیگری را کشته بود، امّا قتل کارمندان اصل چهار ترومن، حساسیت زیادی برانگیخت و به موضوع طغیان او، ابعادی وسیع بخشید. دولت آمریکا نیز، دستگیری هر چه سریعتر دادشاه و سرکوب طغیان او را انتظار داشت.
با این وجود، و با اینکه حکومت ایران، مُدام نقشه میریخت تا وی را دستگیر نموده یا از سر راه بردارد، اما این تلاشها، با تغییر موضع دائم دادشاه و یارانش در کوهستان و رفتنشان از کوهی به کوه دیگر، به جایی نمیرسید، تا اینکه دولت مرکزی به ناگزیر اقدام به رایزنی و شاید هم تبانی با سران قبایل محلی بلوچستان نمود و با همراهی آنان در ۲۱ دی ماه ۱۳۳۶ دادشاه را به کمینگاه کشید و وی را به قتل رسانید.
...
سالها پیش که این مقاله را نوشتم دوستی نوشت:
«من اهل و ساکن همان منطقهای هستم که محل (جولانگاه) دادشاه بوده و هنگام کشتهشدن وی که در دامنه هشت، و در نقطهای بنام زمین هارون اتفاق افتاد هفده ساله بودم. من در [محلی به نام] پهره درس میخواندم و نعش دادشاه و برادرش را به آنجا آورده بودند و در حیاط گروهان ژاندارمری زیر درختهای انارگذاشته بودند...»
آقای عبدالکریم بلوچ در مقالهای با عنوان: خلاصهای از بیوگرافی دادشاه محبوبیت وی را زیر سئوال برده و دادشاه را «یک انسان بیمار که جنون آدمکشی به او دست داده بود و تمام قربانیان خود را در طول چهارده سال ازمیان طبقه کارگر و کشاورز و از میان فقیرترین قشر جامعه بلوچ انتحاب میکرد»ــ نشان دادهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دادشاه یاغی هست و یاغی نیست
شماری از مخالفین دادشاه، به موضوع سه تن از زنان عقدى وی که دادشاه مثل بَرده به اعراب فروخته، اشاره میکنند و میگویند او میدانست که این نوع اعمال، زشت و بر خلاف اصول پذیرفته شده بلوچ است.
جدا از این مورد، گفته شده که وی ۱۲ نفر بلوچ را(از طایفههای رقیب) دستگیر نموده و در کشور عمان فروخته تا با پولش مهمات و پنج تیر بلژیکی بخرد...
زندهیاد ثمین باغچهبان در یاداشتی با عنوان «۴۵ سال قبل در بلوچستان» از قتل فردی به نام «محسن شمس» به دست «دادشاه» صحبت کرده و نوشته: «محسن شمس، وقتی یک گروه پژوهشی را در بلوچستان راهنمایی میکرد، با گلوله یک یاغی به اسم دادشاه کشته شد...»
...
در نقطه مقابل، بسیاری از مردم بلوچ دادشاه را دوست دارند و به قضاوتهای نامربوط کسانی که همچون گذشتههای دور، مردم بلوچ را به دو طیف مالیاتدهنده و تفنگچیخان، تقسیم میکنند و برای لاپوشانیِ «گوش و بینی بریدن» خانهای ظالم، به دادشاه میتازند، اهمیت نمیدهند. امثال دکتر محمد حسن حسین بُر و دکتر عظیم شه بخش، که از زندگی دادشاه، نوشتهاند، وی را میستایند و قهرمان مردم بلوچ معرفی میکنند. به نظر دوستداران دادشاه، گرچه او یاغی خطاب شده، اما بر خلاف زبان فارسی که این کلمه بار منفی دارد، یعنی از یاغی و یاغیگری، راهزنی و زورگویی برداشت میشود، در زبان بلوچی (یاغی) معنای تحسینآمیزی دارد و در خصوص کسانی به کار میرود که همانند دادشاه، زیر بار ستم نرفته، مسلحانه در برابر حکومت (که او قجرها مینامید) میایستند.
بسیاری از مردم بلوچستان، الگویشان دادشاه است اما نه با انگیزههای آخوندها. آنها میگویند اگر الان دادشاه زنده بود، مرتجعین وی را یا کشته بودند یا زیر شکنجه میبردند، اما در تبلیغات خودشان یک جانبه و دروغ، وی را به شکل یک حزباللهی کله شق بلوچی که گویا با نقشه آمریکا خونش بر زمین ریخت، جلوه میدهند و میکوشند بلوچ به جانآمده از ستم حکومت را خلع شعار کنند.
...
دادشاه محصول ظلم و جور خوانین، رژیم پیشین، همچنین اقتصاد معیشتی و نظام اجتماعی عشایری و روستایی بلوچستان است. او در مجموع، با همه نقاط منفیاش، ظلم ستیز بود. البته نه سفید سفید، که فیلم دادشاه، با بازی سعید راد نشان میدهد و نه سیاه سیاه که برخی خانهای بلوچستان جلوه میدهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای شناخت دادشاه باید بلوچستان را بشناسیم
برای اینکه دادشاه را بشناسیم و پی ببریم چرا او با وجود ضعفهای خصلتی و معرفتی و اشکالاتی که از آن به راحتی نمیتوان گذشت برای خیلی از بلوچها حکم قهرمان دارد، باید بلوچستان و ویژگیهای آن را بشناسیم و بدانیم بلوچ برای یاغی احترام خاصى قائل است.
بلوچستان به دلیل زخمهایی که بر جان دارد، ھمیشه امید یک ناجى و قهرمان را داشتهاست. قهرمانی که مقدمتاً بتواند و بخواهد بکشد و از خون و خونریزی واهمه نکند.
در نظام عشیرهای و فئودالی، یا بهتر بگویم در نظام اقتصاد معیشتی و نظام اجتماعی عشایری و روستایی بلوچستان، آنھایى که میکشند جایگاه قهرمانی دارند و مایه احترام خانواده و الگوى خردسالان ھستند و برای همین، کودکان هم دوست دارند مثل الگوھاى خودشان به جلد «اشرار» درآیند و مایه افتخار شوند. این برای یک غیربلوچ مفهوم نیست، اما واقعیت دارد. در فرهنگ حکومتیان، مردم به جان آمده در شمار اشرار هستند. اما در فرهنگ بلوچ کلمه اشرار همان معنی را ندارد. با توجه به درجه معنی کلمه، اگر در دیگر مناطق ایران «اشرار» بار منفی دارد، در بلوچستان به آن ارج مینهند.
...
در بلوچستان قبایل و طوایف، هنوز هم نقش خیمه را دارند و برای قومی که در طول تاریخ مدام بر او تاخته و تحقیرش کردهاند سرپناه و سایباناند. آنچه خیمه را سرپا نگاه میدارد و حفظ میکند نه فقط رئیس و سردار قبیله و آداب و رسوم قوم، بلکه کسانی هستند که با سر نترس و دل شیر قبیله را میپایند تا گزندی به آن نرسد، آنان جا پای اشرار گذاشته، خود را به آب و آتش میزنند و با تفنگ و کشتن، همدل و همنشیناند. از این زاویه دادشاه در شمار اشرار است و اگر داستانش تأثیر فراوانی بر شعرا و نویسندگان بلوچ گذاشته و خوانندگان و نوازندگان بلوچ در مراسمی چون عروسی، جشن تولد و... از رشادت و شجاعتش میگویند، بی دلیل نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی دادشاه به عرش برده میشود
گاهی دادشاه به عرش برده میشود و شعرا نیز، به زندگی او شاخ و برگ داده، خوب را خوبتر میبینند. از اشعار معروف درباره دادشاه میتوان به اشعار ملا ابابکر کلمتی، ملا جان محمد، ملا محمود ویدادی، عبدالله روانبدپیشینی، و شعر لال بخش اشاره کرد. کمالان، شهداد جدگال و غلام قادر...این اشعار را که به صورت حماسی، به شرح ماجرای دادشاه میپردازد، با صدای زیبا خواندهاند.
...
همانطور که پیشتر اشاره کردم مردم بلوچ به سرکشی در برابر متجاوزین ارج مینهند و سرکشان را که حکومت هم، اشرار خطاب میکند دوست دارند، از همین رو افراد زیر که ممکن است همانند دادشاه از عیب و نقص مبرا نباشند، به دلیل جانبازیهایشان، مورد احترام مردم بلوچ هستند.
حلیل خان گمشاد زهی / سردار جیند خان یارمحمد زهی / سردار حسین خان شیران زهی / هوت همل / کمال صلاح الدین / بهرام خان بارک زهی / میر دوست محمد خان / ابراهیم خان بارک زهی / نور محمد رئیسی( ارجمندی ) / میرعبدی خان سردار زهی / موسی خان مبارکی / حلیل خان گمشاد زهی / بلوچ خان اسمال زهی / جلال خان بامری / محمد خان میرلاشاری / امان الله خان مبارکی / علی خان مبارکی / جلال شهمراد ازباغی / ملا کمال اهورانی( صلاحزهی ) / مهندس اشکانى / رحیم زردکوهی / بىبکر زردکوهی...
...
توجه داشته باشیم که هرگاه حکومت و جباریت باهم در میآمیزند و ستم را به اوج میرسانند، کسانیکه در برابر آن میایستند نیز، به اوج میروند و سر از عرش در میآورند و کسی حاصر نیست عیب و نقص آنان را تصور کند. به غلط آنها سمبل پاکی و سپیدی میشوند، چون در برابر پستی و سیاهی قدعلم کردهاند.
دادشاه تنها نیست. درباره امثال او در سراسر دنیا، سخنانی که گاه واقعیت ندارد، ساخته و پرداخته شده و باز هم میشود. در گذشته در همه جای دنیا از نظایر او، اسطوره ساختهاند و میدانیم اسطورهها نه بازگوکننده وقایع و تاریخ بلکه بازتاب اذهان و امیال کسانی هستند که سعی دارند به توهمات خویش، جامهای واقعی و تاریخی بپوشانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دادشاه محصول مناسبات آلوده حاکم بر بلوچستان است
آفریقای ایران (بلوچستان)، تا اواخر حکومت قاجار، حالتی خودمختار و ملوک الطوایفی داشت و حاکمان آن گوششان به حکومت مرکزی ایران بدهکار نبود و ساز خودشان را میزدند. بلوچستان تا پیش از تسلط دولت مرکزی ایران در سال ۱۳۰۷، «سربرخود» بود و به دلیل احاطهشدن با کویرها و بیابانهای وسیع و گرم، همچون جزیرهای مستقل در کنار ایران عمل میکرد.
رضاشاه تا حد زیادی خوانین بلوچ را مهار کرد و سرداران و خانهای محلی، وقتی سمبۀ ارتش را پر زور دیدند دست از سرکشی برداشتند و درگیریهای طایفهای که به صورت قتل و غارت نمودار میشد ظاهراً فروکش کرد. اما با غروب حکومت او، خانها و سرداران محلی بلوچستان به پله اول برگشتند و بغض سالها کینه، مجدداً ترکید.
...
پس از رضاشاه سیاست دولت در ارتباط با خوانین عوض شد و استقرار نظم و امنیت در برخی مناطق به آنها سپرده شد و بار دیگر (خانها) در بلوچستان همه کاره و آقابالاسر شدند. از آنجا که سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی و نظام اجتماعی، مخلوطی از زندگی عشایری و روستایی بود، سرداران و خوانین برای توسعه حوزه نفوذشان، همیشه توی سر و کله هم میزدند و دعوا میکردند.
طایفهها به یارگیری از یکدیگر پرداختند و در اتحادیههای مختلف با همدیگر همدست شدند و سعی در جذب افراد توانمند و نترسی داشتند که بتوانند در نبردهای بین طایفهای از آنان استفاده کنند. دادشاه و برادرانش (احمد شاه و محمد شاه)، از جمله این گونه افراد بودند.
توجه کنیم که در جامعه سنتی بلوچستان دو چیز بسیار مهم است: سلاح و، ناموس فرد. اگر به یکی از این دو خدشهای وارد شود دیگر اعتباری در بین جامعه خود ندارد. با توجه به حاکمیت نظام عشیرهای، از دست دادن ابزار قدرت (سلاح) و هتک حرمت ناموس فرد، تنها به معنای از دست رفتن آبرو و اعتبار فرد نیست بلکه به معنی بی آبرویی کل عشیره است.
دادشاه که از اهالی سفید کوه و فردی نترس و ورزیده بود به علت مسائل کوچکی که در خانوادهاش اتفاق افتاد مجبور شد به علت تعصب قومی و تهمتهای ناروایی که به همسرش زده شد، او را به قتل برساند، یاغی شود و سر به کوه بگذارد...
او قبل از درگیری با خوانین و دولت مرکزی، همراه با طایفهاش در کمال آرامش زندگی میکرد. ولی با توجه به حاکمیت سیستم عشیرهای، نمیتوانست نسبت به مسائلی که برای طایفهاش پیش میآمد، بی تفاوت باشد. البته ستم حکومت، آزار برخی ژاندارمها و خوانین مرتبط با آنان نیز، قوزبالاقوز بود و نقش مبنا را بازی میکرد. میتوان گفت دادشاه (با بد و خوبش)، پدیدهای بر خاسته از دل زور و ظلم و محصول مناسبات آلوده حاکم بر منطقه بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«آمریکاییکُشی» دادشاه، مبارزه ضد امپریالیستی نیست
در طول ده سال، حکومت مرکزی در نخ دادشاه بود تا به تورش بیاندازد ولی او و گروه اندکش که حداکثر به چهل نفر میرسیدند با اتخاذ تاکتیکهای رزمی ویژه و قدرت فراوان در راهپیمایی در مناطق صعب العبور و متبحر در تیراندازی، جیم میشدند. جنگ و گریز و فرار به پاکستان و آن سوی خلیج فارس و دریای عمان، از دیگر شگردهای دادشاه بود.
دولت مرکزی قضیه دادشاه را به طور جدی دنبال نمیکرد، تا اینکه در اوایل سال ۱٣٣٦ مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار» توسط گروه او کشته شدند و همانطور که جلوتر اشاره شد، این قضیه منجر به واکنش شدید دولت مرکزی شد و دولت آمریکا هم پشت قضیه رفت.
جدا از مسئله فوق، گویا هواداران دادشاه، با تفنگ برنو (تک تیر) هواپیمای حامل رئیس ستاد ژاندارمری را سرنگون کرده و او را کشته بودند و این دو حادثه، دولت را کُفری کرده بود.
شماری از طرفداران دادشاه این «آمریکاییکُشی» را مبارزه با امپریالیزم تعبیر میکنند که البته بیمعنا است. در فیلم سینمایی دادشاه (حبیب کاووش –۱۳۶۲) با آب و تاب، به اجنبی ستیزی او اشاره شده اما، در عالم واقع او شناختی از امپریالیزم و ارتجاع نداشت.
یادآوری کنم که عملیات دادشاه و کشتن مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار»، به غلط، در رابطه با انگلیسیها و دارو دسته اسدالله عَلم، هم تفسیر شده، با این توضیح که ناامن جلوه دادن بلوچستان در رقابت انگلیس با آمریکا، تاثیر زیادی داشت و چه بسا به مُلغیشدن اصل چهار و یافتن نفت از سوی آمریکاییها میانجامید. این تصورات البته واقعی نیست.
پس از کشتهشدن آمریکاییها، نیروهای دولتی و همکاران محلی، به تعقیب دادشاه و افرادش پرداختند و در ۱۴ فروردین ۱۳۳۶ (روزی که دکتر اقبال مامور تشکیل کابینه شد)، درگیری شدیدی بین طرفین در مرز پاکستان رخ داد. با اینکه صدمات ریادی به گروه دادشاه وارد شد، آنان موفق شدند به خاک پاکستان وارد شوند. دادشاه بر خلاف برادرش(احمد شاه) که به پاکستان پناهنده و در نهایت هم تسلیم رژیم ایران شد و اعدامش کردند، خواهان بازگشت به بلوچستان برای عملیات تازه بود.
ژاندارمری تیغش به دادشاه نمیرسید از همین رو «مُهیم خان لاشاری»(معیم خان) و «عیسی خان مبارکی» که خوشنام بودند و چه بسا خودشان دل خونی از حکومت و ژاندارمها داشتند برای مذاکره به تهران، دعوت شدند و حکومت با تقاضا و نیز، اولتیماتوم به آنان حالی کرد که باید غائله دادشاه بخوابد.
سروان خداداد خان ریگی (فرمانده ژاندارمری نی ریز) هم که پس از قتل آمریکاییها، داوطلبانه به بلوچستان آمده بود، در پی همکاری آنان بود.
اگرچه امثال میر مهیم(معیم) خان لاشاری و عیسی خان مبارکی، نه مدرسه و درمانگاه ساختند، نه راه سازی کردند و نه در توسعه تجارت و صنعت بلوچستان، کوشش خود را به کار بستند، با اینحال، در نزد مردم ارج و قرب داشتند. حالا کسانی که دادشاه را به عرش میبرند و خوب را خوبتر میبینند، آنان را به ته چاه میکشند و بد را بدتر میبینند که صحیح نیست.
...
عیسی خان مبارکی گرچه بعد از سال ۱۳۲۱سر از بخشداری و فرمانداری و مجلس شورا درآورد و جای سرلشکر کیکاووسی نشست، گرچه با شور و شوق انقلابیون بیگانه بود و انگیزههای خاص خودش را داشت اما، به مدت دوازده سال با قوای رضاشاه جنگید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دادشاه پایان دوران سنتی شورش و یاغیگری است
دادشاه مثل سایر بلوچها، به مهیم(معیم) خان لاشاری احترام میگذاشت و به همین جهت وی به او پیغام داد که از شاه برای تو و همراهانت تأمین گرفتهام، از کوه پایین بیا و با نماینده ارتش که همراه من است، مذاکره کن. دادشاه پذیرفت. (میگویند عیسی خان هم، قسم قران خورده که دادشاه بیا در امان هستی...اما من در این مورد اطلاع ندارم...)
...
مهیم(معیم) خان لاشاری، سروان ریگی، استوار یادگاری، گروهبان محمودی (به جای سرهنگ ژیان که ظاهراً ماشینش بین راه گه به هیچان خراب میشود)، و چند تفنگچی بلوچ (موسی خان میربل برهانزهی، محمد عمر خان ملک نژاد، یوسف حان مبارکی، کریم خان متسنگی )، به سوی محلی که قرار گذاشته بودند، رفتند. دادشاه هم سر قرار رفت اما صحبت از تسلیم بدون قید و شرط او کردند و با خواسته او (آزادی برادرش احمد شاه که دولت پاکستان تحویل رژیم شاه داده بود) هم، موافقت نشد.
دادشاه که گویا قصد گروگانگیری داشته تا بلکه با رهایی برادرش موافقت کنند، حاضر به تسلیم نمیشود. میگوید من به قول و قرار گجرها (قجرها = حکومت) اطمینان ندارم آنها کارشان فریب است. اگر واقعاً هدف تامین من است، یکی از نظامیان را با خود میبرم تا برادرم احمد شاه که گروگان است آزاد گردد. سپس دست یک گروهبان را میگیرد و میگوید من به همین منظور حاضر به ملاقات شدم...
در این حال مهیم(معیم) خان که نمیتواند ببیند همراهش را به گروگان میگیرند، در یک عمل انجام شده قرار گرفته با هفت تیر بر بناگوش دادشاه شلیک میکند. دیگران هم شلیک میکنند و دادشاه و همراهانش نقش بر زمین میشوند.
اینکه رئیس قبیلهای که هفتاد پشتش سردار یکی ازطوایف پرآوازه بلوچستان بوده چگونه میتواند زیر قولش بزند و به سوی دادشاه شلیک کند، بر من معلوم نیست.
القصه، در درگیری بین طرفین، برادر دیگر دادشاه (محمد شاه) نیز، تیر میخورد و جان میسپارد.
دولت، برادر دوم دادشاه (احمدشاه) را هم که پاکستان تحویلش داده بود، بدون محاکمه تیرباران کرد. گفته شده آنروز خود مهیم(معیم) خان لاشاری هم کشته میشود.
...
شایان ذکر است که روی داستان دادشاه همه بلوچیها نظر یکسان ندارند و برخی کشتن وی را با گلولههای مهیم (معیم)خان نمیپذیرند و میگویند اگر وی قصد کشتن دادشاه را داشت میتوانست بدون اینکه جان خود را به خطر بیاندازد بوسیله افراد طایفه بزرگ لاشاری قالش را بکنَد...
...
با همه حرف و حدیثها اما، در این واقعیت نمیتوان تردید کرد که مسأله دادشاه، بلوچها را با هم پیوند داد. چون جرقه طغیان دادشاه توهین ناموسی و هتک حرمت وی توسط خوانینی بود که دولت مرکزی از آنها حمایت میکرد. از اینرو همه بلوچها آن را مسئله خود میدانستند و روزنامههای بلوچ زبان با حمله به رژیم پهلوی و خوانین اشاره میکردند که قهرمان ملی آنان مظلومانه و با حیله و مکر خوانین و دولت از پای درآمدهاست.
دادشاه در ساختار همان سنتهای حاکم بر جامعهاش قیام کرد و میتوان گفت قیام وی پایان دوران سنتی شورش و یاغیگری بودهاست. اضافه کنم که زندگی و مرگ دادشاه تأثیر زیادی بر ادبیات و تاریخ شفاهی بلوچها گذاشته و در ترانهها و سرودهایشان نقل میشود.
در مورد دادشاه بخش نخست دو شعر معروف در مورد دادشاه را برای آشنایان به زبان بلوچی اضافه کردهام فقط برای اینکه جایی ثبت شود و گم و گور نگردد.
بخش کوتاهی از شعر دادشاه، از لال بخش
شک نیست ای جلیل کاران - ربی قدروتو در باران/هستن سیه جگر گلزاران - بندنت اسنین بنباران
برنت بی پروگین کاران - بیائیت منی همدلانی یاران/زردو همبلودوستداران - گوش داریت منی گفتاران
نوکین کسیه من کاران - ای لاشاری دهین سرداران/جدی زحم جنو نامداران - راجی واجهین بور سواران
سرحیل وملک رفتاران - ای خانی احرین کرداران/باد ای گوشتگین گفتاران - من اظهار کنون اشراران... (...)...................................................................................................................................
بخش کوتاهی از شعر دادشاه از عبدالله روانبد پیشینی
جی مکران مام یلان - باتی مدام عیش و گلان/هنچو که صد برگین گلان - گون ناز و کهیب و گنگلان
پروا مبات تَی بلبلان - زهر چمب و دریا چینکلان/کشّنت په سوزی زیملان - نالنت چو نه بوگین نلان
تَی بچ گون شیری توکلان - جوش و خروش و ولولان/گرّ انت که ترّنت دیولان - گیران تَی زرین چنگلان
کیلَّی مدام گون همبلان - براهندگین هم گنگلان/پیندَی دو براگین سنّلان - پنجگ گون جارین ترامبلان... (...)..................................................................................................................................
پانویس
کارگردان فیلم دادشاه با حبیب کاوش بود و بازیگران فیلم که البته حالا همه شان زنده نیستند تا آنجا که میدانم اینها بودند: سعید راد - آهو خردمند - خسرو شکیبایی - شهرام گلچین - داریوش ایران نژاد - عنایت الله شفیعی - فرهاد محبت - محمود بصیری - سعید امیرسلیمانی - علی محزون - جمشید هاشم پور - سیروس گرجستانی - لقمان نظیری - احمد هاشمی - جعفر والی - عرش پورزارعی - احمد آقالو - افسانه بایگان
ـــــــــــــــــــــــــ
برای آشنایی بیشتر:
• جلال فرهمند (داد شاه) ماهنامه بهارستان شماره ۵۴
• شه بخش، عظیم. پژوهشی در تازیخ معاصر بلوچستان. شیراز: چ اول، ۱۳۷۳.
• محمد سردار خان / تاریخ قوم بلوچ و بلوچستان
• ناصح، ذبیح الله. بلوچستان. بی جا: ابن سینا، ۱۳۴۵.
• همت، محمود. تاریخ بلوچستان. تهران: گلی، ۱۳۷۰.
• دادشاه بلوچ ( پژوهشی در تاریخ معاصر ایران ) نوشته : مهندس منوچهر کارگر
• جهانبانی، امان الله. سرگذشت بلوچستان و مرزهای آن. بی جا: بی نا، ۱۳۳۸.
• نیکبختی، سعید. آهنگ بلوچستان. بی جا: هامون، ۱۳۷۴.
• غراب، کمال الدین. بلوچستان یادگار قرون مطرود. تهران: کیهان، چ دوم، ۱۳۶۴.
• افشار (سیستانی)، ایرج. بلوچستان و تمدن دیرینه آن. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱
• سمیه خانی پور / طغیـان دادشـاه در بـلوچسـتان
• محمود زند مقدم / حکایت بلوچ
• پیام امید / دادشاه قهرمان ننگ و نابودى
• عبدالغنی دامنی / سیمای تاریخی بلوچستان
• دکتر محمد حسن حسین بُر / ایران و قومیتهایش (بلوچ ناسیونالیزم)
• عبدالکریم بلوچ / بلوچستان درگذر زمان
• محمود همت / تاریخ بلوچستان
• قاضی عبدالصمد سربازی / بلوچ و بلوچستان
• عبدالحسین یادگاری/ حماسههای مردم بلوچ
• عبدالکریم بلوچ، من متولد شهر فنوج هستم.
• عبد ا لکریم بلوچ، خلاصهای از بیوگرافی دادشاه،سایت «بهره روتاک»
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
http://www.hamneshinbahar.net/article_all.php
...
همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook