ری و روم و بغداد (۳۶)
https://www.youtube.com/watch?v=TbnWF0gf6yg
خرافات خواب آرد نادانان را
بیشتر مردم عامه آنند که باطل و ممتنع را دوستتر دارند، چون اخبار دیو و پری و غول و بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد [معرکه بگیرد] و گروهی همچون او گرد آیند و وی گوید که در فلان دریا جزیرهای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره. و نان پختیم و دیگها نهادیم. چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید، از جای برفت نگاه کردیم ماهی بود...
راندن تاریخ از نوعی دیگر باید. تاریخ بیهقی - خطبه باب خوارزم
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس.
بتدریج بخشهای دیگر تدوین میشود.
________________________
به توپ بستهشدن حَرَم و گنبد امام رضا
_______________________
یادی از عماد رام
________________________
Big Fish - ماهی بزرگ
Big Fish - ماهی بزرگ، نام فیلمی از تیم برتون Tim Burton بر اساس داستانی از دانیل والاس Daniel Wallace است. در ستایش خیال پردازی یا بهتر بگویم، جدال بین حقیقت و خیال است.
نیست وش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین ، روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا میماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد اومید و کند با او مقال
نیست را بنمود هست و محتشم
هست را بنمود بر شکل عدم
بحر را پوشید و کف کرد آشکار
باد را پوشید و بنمودت غبار
هر خیالی را خیالی میخورد
فکر آن فکر دگر را میچرد
تو نتانی کز خیالی وا رهی
یا بخسپی که از آن بیرون جهی
فکر زنبورست و آن خواب تو آب
چون شوی بیدار باز آید ذباب
چند زنبور خیالی در پرد
میکشد این سو و آن سو میبرد
تو جهانی بر خیالی بین ، روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا میماندش نی لطف و فر
نی بسوی آسمان راه سفر
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد اومید و کند با او مقال
نیست را بنمود هست و محتشم
هست را بنمود بر شکل عدم
بحر را پوشید و کف کرد آشکار
باد را پوشید و بنمودت غبار
هر خیالی را خیالی میخورد
فکر آن فکر دگر را میچرد
تو نتانی کز خیالی وا رهی
یا بخسپی که از آن بیرون جهی
فکر زنبورست و آن خواب تو آب
چون شوی بیدار باز آید ذباب
چند زنبور خیالی در پرد
میکشد این سو و آن سو میبرد
داستان مزبور رابطه پدر و پسری را شرح میدهد که در ابتدای یک جدایی بزرگ قرار دارند. پدر در حال مرگ است و پسر برایش داستانهای او را بازگو میکند...در سخنان پدر، واقعیت با رؤیا، همنشین میشوند، دست همدیگر را میگیرند و پا به پای همدیگر راه میروند. در فیلم مزبور، آلبرت فینی، یوان مک گرگور، Ewan McGregor بیلی کروداپ، Billy Crudup ماریون کوتیار Marion Cotillard و هلنا بونهام کارتر Helena Bonham Carter به ایفای نقش پرداخته اند. «یه ماهیهایی هستند که نمیشه گرفتشون، نه اینکه از ماهیهای دیگه سریع تر یا قوی تر باشن. بلکه تحت تأثیر یک قدرت فوق العاده هستند.»
...
یک فروشندهی دوره گرد تمامی زندگیاش را به تعریف قصههایی شگفت انگیز و غیرقابل باور گذرانده و بارها و بارها آنها را تکرار کرده است. بروایت ماهی بزرگ، اینگونه داستانها را وقتی تعریف میکنید، خودتون هم تبدیل به داستان میشوید و بعد از شما هم این قصه را نقل میکنند و اینگونه است که زنده میمانید.
...
فرزندش که روزنامه نگار است و در جست و جوی حقیقت، در تضاد با پدر قرار دارد و زمانی که مرگ پدر را نزدیک میبیند به نزد او باز میگردد و حقیقت پشت داستانها را جویا میشود. فیلم ماهی بزرگ را میتوان جدال بین انسان امروزی با پیشینهاش دانست. جدال بین حقیقت و خیال.
و بعبارت دیگر جدا کردن حقیقت از تخیلات و انسان از اسطوره که اگر محال نباشد، بسیار بسیار مشکل است. پدر به نوعی نمایندهی گذشتهی انسان است. زمانی که هر اتفاقی یک منشاء ماوراء الطبیعه داشت و برای هر پدیدهی طبیعی داستانی اسرار آمیز وجود داشت. پسرش اما به نوعی نمایندهی انسان معاصر است. او این گذشته را نمیپذیرد و در بین آن به دنبال حقیقت میگردد. بنابراین سعی میکند به همه چیز کاملا علمی و منطقی نگاه کند و چیزهایی که توجیه منطقی و علمی ندارند را غیر واقعی میداند. او به قصهها باور ندارد. فیلم Big Fish میخواهد بگوید که باید به خیالات همان گونه نگاه کرد که به اساطیر مینگریم. توجه داشته باشیم که اسطورهها بخش مهمی از گذشتهی انسان و هویت او هستند و زمینههای ذهنی و ناخودآگاه ما را توضیح میدهند. روی این حساب، خیالات برای واقعیت همان اسطوره برای انسانند. لازم و غیرقابل تفکیک. نافهمیای که میان حرفهای پدر و پسر پیش میآید نشانگر ارتباط قطع شدهی میان دو نسل است. نسلی که در حال از بین رفتن است و نسلی دیگر در حال تولد. پدر با انتخابش، مدلی دیگر به جهان نگاه کند و تلاش میکند آن را به گونهای که زیباتر است ببیند. او برخلاف پسرش تجربه گراست و مدام به دنبال یافتن چیزهای جدید گشته است و سعی میکند همه چیز را تجربه کند و هر بار که به مرگ نزدیک می شود میگوید “من این گونه نخواهم مرد.” و تلاش برای زندگی را از سر میگیرد. پسر روزنامه نگارش به دنبال حقیقت میگردد و به نوعی ناظر زندگی است تا بخشهای حقیقی آن را انتقال بدهد. پدر همانند یک فرد عادی، زندگی ساده و بدون معجزهاش را با خیال پردازی و داستان سرایی به یک زندگی شگفت انگیز تبدیل کرده تا برایش قابل تحمل باشد اما پسرش روشی دیگر برای ادامهی زندگی انتخاب میکند.
ماهی بزرگ فیلمی است در ستایش قصه و داستان گویی. در ستایش لعاب جادو به حقیقت دادن و این واقعیت که ما گاه، از خیالات، خاطره میسازیم. زندگی همه ما خالی از جادو و قصه پردازی و خواب و خیال نیست اما منطق و واقعیت هم در آن حرفهایی برای گفتن دارد. با ورود به تخیل چه بسا خودمان را بهتر بشناسیم، ترسها و دلهرهایمان را ببینیم و کنار بزنیم و با گذشته و آیندهای که به تصویر میکشیم، همنشین شده، حال کنیم، اما یادمان باشد که این منطق و واقعیت است که حرف آخر را میزند و در بند خرد بودن بهتر است.
________________________
شریعت، آخوندی و غیرآخوندی ندارد
حدود ۴۰ سال پیش که آقایان هدایت متیندفتری و کریم قصیم و... هم، در شورای ملی مقاومت حضور داشتند و خط و ربط حاکم بر آن تشکل، «فصل کردن» نبود ــ «طرح آزادیها و حقوق زنان، به عنوان حداقل لازم برای رفع تبعیض از زن» به بحث گذاشته شد...
ازجمله موارد مهم طرح مزبور، به رسمیت شناختن تشکلهای زنان و درنظرگرفتن امتیازات ویژه در زمینههای گوناگون بمنظور تسریع در رفع نابرابریهای موجود است و اینکه طلسمها و حد و مرزهای ارتجاعی و سرکوبگرانه درهم شکسته شود «تا بتوان در راستای تکامل تاریخی مبارزات مردم ایران به نفی هرگونه استثمار و ستم دست یافت.»
در این بیان، برای نخستینبار، تصریح میشد مبنای حقوق انسان همانا خود اوست، بی هیچ معیاری دیگر. بعبارت دیگر «هر انسان ایرانی، تنها و تنها به این اعتبار که از خانواده بزرگ ملی است، میتواند در همه ساحتهای زندگی اجتماعی و تکامل تاریخی جامعه، جای شایسته خود را بازیابد.»
...
جوهر مطالبات اجتماعی در جنبشها و نهضتها در ایران، بیشتر عدالتحواهی با تبیین مذهبی بوده تا آزادیخواهی، پس اگر منشاء حقوق انسان، نه خود انسان، بلکه شریعت، و باید و نبایدهای آن باشد، فاجعه است. چرا؟ چون دراینصورت باز هم و بازهم استبداد دینی تشریف فرما شده، آزادی را مُمیّزی خواهد کرد. اینکه گفته شود «قانون شریعت آخوندی، در ایران فردا جایی نخواهد داشت»، صورت مسأله را پاک نمیکند. اگر شریعت را دستورالعملهای مذهبی که دارای بار حقوقی است تعریف کنیم، دیگر آخوندی و غیرآخوندی ندارد. شریعت، شریعت است. توجه کنیم که شریعت بار معنایی خاص خودش را دارد و نباید به معنای لغوی آن (راهی که به شریعه، به آب میرسد)، دل خوش کرد. شریعت، تنها حق متقابل ایجاد نمیکند بلکه حقوق و تکالیف را با هم ایجاد میکند چون هر جا حق هست تکلیف هم هست. شریعت مثل قوانین مدنی نه انعطافپذیر است، نه قابل تحول.
گفته میشود: «قانونی که ناشی از مرجع قانونگذاری کشور نباشد، رسمیت و اعتبار نخواهد داشت و آرای عمومی، اساس مشروعیت نظام آینده کشور» است. همچنین تصریح شده «ضمن احترام به همه ادیان و مذاهب، هیچ دین و مذهبی، به هیچ عنوان، دارای حق و امتیاز ویژهای نیست» و «قانونی که ناشی از مرجع قانونگذاری کشور نباشد، رسمیت و اعتبار نخواهد داشت» اگر قرآن و سنت و...، منبع قانونگذاری یا یکی از منابع آن، نخواهد بود و، اگر قرار است در ایران فردا عیسی به دین خود و موسی به دین خود باشند و دین و دولت سر به سر همدیگر نگذارند، در اینصورت، چه نیازی به ارجاعات مذهبی است؟
________________________
نامه بلینسکی به گوگول
ویساریون بلینسکی (۱۸۱۱- ۱۸۴۸) منتقد ادبی و زبانشناس روسی، از گوگول علیه سانسور دولت امپراتوری حمایت میکرد. سال ۱۸۴۷ یکسال پیش از مرگ بلینسکی، گوگول، جزوهای منتشرکرد و خواهان بازگشت به شیوههای کهن جامعهٔ پدرسری و تجدید حیات سرزمین سرفها و زمین داران و تزار شد. بلینسکی برآشفت و ضمن نامه ای، گوگول را متهم کرد که تو به روشنایی خیانت کردهای. در آن نامه آمده بود: وقتی که زیرپوشش دین، و با پشتیبانی تازیانه، دروغ و دغل را به عنوان حقیقت و فضیلت تبلیغ میکنند نمیتوان خاموش نشست. من تو را دوست دارم گوگول...[اما بدان که کشور ما] رستگاری را در دستاوردهای آموزش و تمدن و فرهنگ انسانی میبیند... و جامعه ما به بیدار شدن حس حیثیت انسانی در میان مردم نیاز دارد، حیثیت انسانی که در میان لای و لجن گم شدهاست. ما به قانون و حقوق نیاز داریم. اما نه براساس تعالیم کلیسا بلکه براساس عقل سلیم و عدالت. به قانون و حقوق نیاز داریم،... نه مناسبات هولناکی که در آن، مردمان، مردمان دیگر را میخرند و میفروشند... و هیچ ضمانتی برای آزادی شخصی یا شرف انسانی وجودندارد....
...
گوگول، ای مبلغِ تازیانه، ای هوادارِ تیرهاندیشی و ارتجاعِ، به زمین زیر پایت نگاه کن. بر لب پرتگاه ایستادهای. نگاه کن خودت، تعالیم خود را بر کلیسای اورتودوکس بنا کردهای، و دلیل این را من میفهمم، زیرا کلیسا همیشه طرفدار تازیانه و زندان بوده، همیشه زبون استبداد بودهاست؛ کلیسایی که البته ربطی به مسیح ندارد. از نظر من ولتر که ریشخندش شعلههای تعصب و جهل را در اروپا خاموش کرد برای مسیح فرزند بهتری است تا خیل کشیشها و اسقفهای مرتجع که تو جانب آنها را گرفته ای. تو نمیدانی که در قصهها هم، کشیش همیشه نقش آدم شکمباره و لئیم و ریاکار را بازی میکند، او آدمی است که شرم و حیا را ازیاد برده است... بیشتر روحانیان ما... یا مشتی مدرس فضل فروشند یا مجسمهٔ جهل و کوردلی... بیخود نیست که در میان ما حرفهٔ نویسندگی این قدر شریف شناخته میشود، و حتی استعدادهای ادبی ناچیز هم خریدار دارد و هر نویسندهٔ آزادیخواهی، توجه عموم را جلب میکند، هر کس، جانب کلیسای اورتودوکس و دستگاه استبداد را بگیرد، از چشم مردم میافتد بی تردید.
________________________
آر- ۲ – پی R2P (حاکمیت یک امتیاز نیست، یک مسؤولیت است)
________________________
ناصر رستگارنژاد
پس از ترانهسرایان بنام و مشهوری مانند: شیدا، عارف قزوینی، بهار و رهی معیری که متعلق به دوره اول ترانهسرایی در ایران که به نوعی با انقلاب مشروطیت شروع شده بود هستند، نوبت به تغییر در مضامین و نحوه ترانهسرایی رسید. نسل دوم ترانه سرایان از حدود اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ خورشیدی کارشان را آغاز کردند و باعث ساخته شدن بسیاری از آثار جاوید و زیبای موسیقی ایرانی شدند. ترانهسرایانی مانند: نواب صفا، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، پرویز وکیلی و ناصر رستگارنژاد.
...
ناصر رستگارنژاد (زادهٔ ۳ اردیبهشت ۱۳۱۸ در رشت - درگذشتهٔ ۲۲ آذر ۱۳۹۷ در کالیفرنیا) ترانهسرا و آهنگساز ایرانی بود. نام او با ترانههای «شانه»، «مهتاب» و «رقیب» پیوند خوردهاست. وی فراگیری موسیقی را از نوجوانی آغاز کرد. از ۱۴ سالگی نزد کریم سرخوش و ابراهیم سرخوش، آموزش موسیقی را پی گرفت. در ۱۷ سالگی اولین ترانه خود را برای احمد ابراهیمی از خوانندگان آن زمان رادیو ساخت. او سپس آهنگ شبهای میگون را غزال (لیلی قوانلو) ساخت. بعدا عضو شورای نویسندگان رادیو ایران شد. ناصر رستگارنژاد طی مدت کوتاه فعالیت هنری خود در حدود ۳۸۰ ترانه تصنیف کرد که توسط بسیاری از خوانندگان مشهور آن دوران مانند: ویگن، پوران، دلکش، الهه، جبلی، عباس مهرپویا، شمس و … اجرا شد. ترانههای خزر، طلیعه، افسونگر، شانه و شب بود، بیابان بود و که پوران خوانده، همچنین مهتاب، مونس عاشقان ، رقیب، شانه، به خاط تو، گلی به جمالت و … با صدای ویگن همه از کارهای رستگارنژاد است. ناصر رستگارنژاد سال ۱۹۶۳ به آمریکا و دانشگاه کلمبیا رفت و کنسرتی در کارنگی هال نیویورک اجرا کرد و روزنامه نیویورک تایمز با انتشار مطلبی از وی تمجید کرد. وی بعدها در دانشگاههای کلمبیا، نیویورک و پرینستون به تدریس ادبیات و موسیقی ایرانی اشتغال داشت. اضافه کنم که ناصر رستگارنژاد برای فیلم «شبنشینی در جهنم» هم چند ترانه ساخت. ترانهها با صدای دلکش که به جای روفیا آواز میخواند، اجرا میشد. چند ترانه مشهور ناصر رستگارنژاد به صورت دوصدایی با اجرای ویگن و دلکش اجرا شده است ترانههایی مانند «جان تو جان او». یکی از ترانه های وی که ویگن و پوران خواندهاند، بر وزن آهنگ «بنت شلبیه» از فیروز، خواننده شهیر لبنانی است.
________________________
«سؤال زمانه را باید با زبان زمانه پاسخ داد»
گزاره فوق، برگرفته از سخن یکی از اندیشمندان است.
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook