ری و روم و بغداد (۳۷)
ساقی بیار آبی از چشمهِ خرابات - تا خرقهها بشوییم از عُجبِ خانقاهی
ما به دیدارِ خویشتن نمیرویم. از خودمان میگریزیم و خودمان را از خودمان میپوشانیم. چرا؟ چون توان روبروشدن با خود را نداریم. به عُجبِ روشنفکری دچاریم و عالم و آدم را زیر سؤال میبریم.
خیال میکنیم طاووسیم اما بیش از آنکه زیبا باشیم زشتیم و البته این را نمیپذیریم و وای اگر کسی به ما بگوید بالای چشممان ابروست. ما به دیدارِ خویشتن نمیرویم و از خودمان میگریزیم. من نیز...
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس.
بتدریج بخشهای دیگر تدوین میشود.
____________________________
همونالِدی
انسان نالِدی یا هومو نالِدی Homo naledi گونهای منقرضشده از سردهٔ انسانتباران است که بقایای ۱۵۵۰ قسمت از آن به همراه ۱۹۰ دندان در یک غار در آفریقای جنوبی در محدودهای که گهوارهٔ نوع بشر نام گرفته پیدا شده است. همو نالدی Homo naledi که از کشف آن زمان زیادی نمی گذرد؛ تبار زوال یافته انسان مدرن یا بهتر بگویم نزدیکترین خویشاوند به انسانمدرن است.
اسم «نالدی» برگرفته از محل کشف آن - غاری به نام «ستاره در حال طلوع» Rising star Cave در آفریقای جنوبی است که بزرگترین یافته فسیلی به هم پیوسته از بقایای انسانی در آن بهدست آمدهاست. نالدی در زبان تسوانا (Sesotho)، که یکی از زبانهای محلی آفریقای جنوبی است، به معنی «ستاره» است.
...
گرچه کشف اولیه فسیلهای آن به سال ۲۰۱۳، برمیگردد اما دهم سپتامبر ۲۰۱۵ این خبر منتشر شد که در آفریقای جنوبی در یک غار، صدها قطعه استخوان از انسانهای اولیه کشف شده که تا کنون ناشناخته بودهاست. موجودات فرز و پرتحرکی که گمان میرود مانند انسانهای امروزی برای درگذشتگان خود نوعی مراسم برگزار میکردند.
...
در استخوانهای یافت شده در غار مزبور هیچ اثری از لاشخوران و درندگان دیده نمیشود و به گفته دانشمندان عوامل طبیعی مانند جانوران یا جریان آب هم نمیتوانسته مردگان را به درون حفرههای غار منتقل کرده و بطور مرتب کنار هم چیده باشد. همه چیز حاکی از آن است که «انسان نالدی» (هومو نالِدی) درگذشتگان را خود طی مراسمی در آن حفرهها قرار دادهاست. اهمیت این کشف از جمله بهاین دلیل است که تا کنون نظر بر این بوده که تفکر، درک و آفرینش نمادها و قابلیت «رفتار مناسکی» (رفتارهای آئینی) تنها در طول دویست هزار سال گذشته و با تکامل انسان امروزی شکل گرفتهاست. تا قبل از کشف هومو نالدی تصور میشد دفن مردگان فقط در «هوموساپینس»ها یعنی انسان اجتماعی و هوشمند امروزی رواج داشتهاست.
...
پژوهشگران برای دسترسی به استخوانها ناگزیر شدند از شکافی باریک در انتهای یک غار واقع در ۵۰ کیلومتری ژوهانسبورگ عبور کنند و سپس وارد اتاقکی در ژرفای ۴۰ متری زمین شوند. از آنجا که شکاف ورودی این محل بسیار باریک بود، ناگزیر چند پژوهشگر زن باریک اندامتر وارد این محل شدند و در نور چراغهایی که همراه آنان فرستاده شده بود به کاوش پرداختند. پس از بیست و یک روز کاوش، آنان بیش از یکهزار و پانصد قطعه استخوان متعلق به دست کم پانزده فرد از جنس مذکر و مونث را کشف کردند که به نظر میرسد در سنین مختلف، از نوزادی تا سالخوردگی، مردهاند.
...
بر اساس شبیهسازیها، بدن و قامت هومونالدیها به بدن انسانهای متوسط امروزی همانند است اما از نظر حجم جمجمه به سردهٔ (گونه) منقرضشدهای از انسانتباران شبیه هستند که گرچه ویژگیهای انسانوارانه داشتند ولی گنجایش جمجمهشان کمتر از انسان بود.
...
قد هومونالدی ها حدود یکونیممتر و با وزنی حدود ۴۵ کیلوگرم تخمین زده شدهاست. ظاهر بدنی «هومونالدی» به کَپیهای قدیمی(ancient ape) برمیگردد، ظریف و ریزاندام اما دستها و بویژه پاهای آنان شبیه به انسانهای امروزی است. طوریکه احتمالا توانایی استفاده از ابزار یا حتی ساخت ابزارهای ابتدایی و ساده را داشتهاند. پاهای آنها برای ایستاده راه رفتن مناسب بوده و خمیدگی استخوان انگشتها بیانگر بالا رفتن «هومو نالدی»ها از درختان است. اینکه استخوانها به چه زمانی برمیگردند تا الآن بطور دقیق معلوم نشده اما کاشفان (از جمله «لی راجرز برگر» Lee Rogers Berger) حدس میزنند، به بیش از دو و نیم میلیون سال قبل برمیگردد. چه بسا با تعیین تاریخ دقیق فسیلهای کشف شده، در جایگاه اجداد کشف شده انسان تغییراتی ایجاد شود.
...
پیگیری تاریخ تکامل انسان با بررسی فسیلهای پیدا شده، آسان نیست. یک دلیلش این است که اعصاب انسان که زمینهساز و بنگاه همه رفتارها، کردارها و ذهن و زبان و حافظه میباشد، فسیلی از خود به جا نمیگذارند. تازه، هر فسیل تنها جایگاه استخوانبندی جانوران را به ما توضیح میدهد اما یافتن اسکلت کامل فسیلشده، همیشه میسر نیست. اگرچه انسان نیز مثل همه موجودات زنده با فرگشت (تکامل) مواجه شده و ما متعلق به یک خانواده از میمونهای انسانتبار hominins هستیم که در شرق و جنوب آفریقا تکامل یافتهاست...(...)
اگرچه انسان؛ نژادی از تیره میمونهاست و خویشاوندی نزدیکی بخصوص با شمپانزه و گوریل دارد و بخش بزرگی از ساختار ژنتیک و کالبدی آنها تقریباً شبیه هم است. اما انسان چهار ویژگی ساختاری مخصوص خودش را هم دارد که جانوران همتیره وی از آنها بیبهرهاند.
۱- انسان سخن میگوید. خودش حرف میزند نه اینکه یکی دو کلمه طوطیوار تکرار کند.
۲- انسان میتواند بر روی دو پای خویش بایستد و بدون کمک دستهایش حرکت کند. اگر چه مرغان و کانگروها هم بر روی دو پا راه میروند، اما بدن آنها نشستی افقی بر روی پاهایشان دارد و تنها انسان است که برمیخیزد و استوار و چالاک راه میرود. چند قدمی که برخی میمونها مثلاً میمونهای خرطومدار برمی دارند با توان و تحرک انسان در راه رفتن اصلاً قابل قیاس نیست.۳- برخلاف دیگر پستانداران انسان (بهخاطر روند تکامل یا هر عامل دیگر) پوست بدون مو دارد. گفته میشود نوع بشر؛ ۳٫۳ میلیون سال پیش موهایی که بیشتر بدن را میپوشاندند از دست داد.
۴- مغز انسان بزرگتر از سایر انسانتباران است. ضمناً انسانها دارای ۳ عضله در دست هستند که شامپانزهها از آن بی بهرهاند. همچنین دست انسان دارای قابلیتهای بهتری برای گرفتن اشیاء نسبت به شامپانزه است. بدیهی است که وضعیت شست دست در انسانهای امروزی پاسخی تکاملی به نیاز انسان برای ساخت و استفاده از ابزار بودهاست. اینکه انسان میتواند شست دستش را بیش از ۹۰ درجه (از ۴ انگشت دیگر) باز کند؛ نکته بسیار با اهمیتی ست. توضیحاتی که تا کنون برای آن ۴ ویژگی (که برشمردم) ارائه شده؛ قانع کننده نیست. برخی گفتهاند زندگی اجتماعی انسان زمینهساز افزایشحجم مغز و تکامل زبان او شده و... اما میدانیم که شمپانزهها و گوریلها نیز زندگی گروهی دارند...
...
هومونالدی دارای برخی ویژگیهایی نیز هست که او را به انسان امروزی شبیه میکند. اینکه چگونه چنین چیزی ممکن است، پاسخ آن با پژوهشهای بعدی مشخص خواهد شد.
____________________________
بهرهگیری از نمایش برای رابطه با عامه مردم
بعد از ترور نادرشاه افشار، در ایران بازار تعزیه(شبیهخوانی) گرم شد. البته، نیاکان ما سالیان دراز پیش از رواج تشیع، سینهزنی و نوحهخوانی داشته و از زمان زرتشت در سوگ سیاوش روضهخوانی میکردند. تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق پیدا نیست. برخی سوگ سیاوش را مایه و زمینهساز شکلگیری آن دانستهاند. شماری از پژوهشگران هم پیشینهٔ آن را به آیینهایی چون مصائب میترا و یادگار زریران بازگردانده، معتقدند مصائب مسیح و دیگر افسانههای تاریخی در فرهنگهای هند و اروپایی و سامی در پیدایش تعزیه تاثیر داشتهاست. اگر تعزیه را به معنی سوگواری و نه به معنی شبیهخوانی امروز گمان کنیم، نخستین سوگواری بعد از پیشامد عاشورا از سوی گواهان عینی واقعهٔ کربلا بوده، اما شکل رسمی و آشکار آن، به روایت ابنکثیر، برای نخستینبار در زمان حکمرانی دودمان ایرانی آل بویه صورت گرفت. تعزیه در دوران حکومت سلطان محمد خدابنده نیز رواج داشت و در زمان صفویان رونق گرفت و بعدها به تکیه دولت هم راه یافت. صحنهگردانان با بهرهگیری از نمایش(تعزیه و نوحه و علَم و کُتل و...)، با عامه مردم رابطه میگرفتند و درواقع اهمیت این نوع رابطه را دریافتند. در جامعه ایران، بخصوص در گذشته، همه اهل خواندن و نوشتن نبودند و خطابه و مکتوب صرف، بُرد چندانی نداشت. از همینرو عناصر دراماتیک در مراسم محرم برجسته شد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از قدیم در تفرش و فراهان و اراک و گلپایگان و خوانسار و بافران (از توابع بخش مرکزی شهرستان نائین)... در تعزیههای عاشورا «شیر» هم دیده میشد که حضوری نمادین داشت و زاییده تخیلات صحنهگردانان بود و بس. در فرهنگ عامه شیر «اسدالله» و نماد علیبنابیطالب بود. در داستانسراییها گفته میشد: «سلطان قیس هندی» و وزیرش به شکار میروند و شیری به آنها حمله میکند، وزیر مسلمانش که تعلق خاطر به امام حسین داشته (اینها قصه است) به قیس میگوید: من کسی را میشناسم که اگر صدایش کنیم به کمکمان میآید تو نیز مسلمان شو. سلطان شهادتین میگوید و امام حسین را یاد میکند و وی به یاریشان میآید. (تکرار میکنم اینها قصه است و واقعی نیست) امام حسین به شیر میگوید که ستمگران مرا و یارانم را خواهند کشت تو بعد از من اجساد به خاکافتاده را محافظت کن و شیر میگرید. در تعزیههای قدیم شیر بر سر خودش و بقیه کاه میریخت و شماری از حضار، میگریستند. در عصر صفوی، داستان کربلا و عاشورا بیش از پیش رنگ خرافه گرفت. با عَلَم و کُتَل و سِنج و های و هوی، مصیبت آل عبا و روضهخوانی را جار زدند و راه حسین که مبارزه با ستم و عوامفریبی بود، پشت گوش انداخته شد و آثاری در دسترس اهل منبر قرار گرفت که هدف عمدهاش فراهمکردن زمینه برای گریه و مصیبت بود و خلق داستانهایی به سبک «رئالیسم جادویی»، با «سایه بلندی از اندوه، که بر سر هستی فرهنگی ما افکندهاست.» در این زمینه، اصحاب منبر دست «گابریل گارسیا مارکز» را هم از پشت بسته بودند و او و امثال او باید پیششان لُنگ میانداختند!
____________________________
شهریور ۲۰ و آنچه به اشغال ایران میدان داد
سوم شهریور ۱۳۲۰، با اشغال ایران توسط قوای نظامی بیگانه، ورود رسمی و ناخواسته ایران به جنگ دوم جهانی کلید خورد. بررسی اسناد تاریخی، دربارهٔ دوران ۲۰ ساله حکومت رضا شاه پهلوی، نشان میدهد که شهریور ۱۳۲۰ صرفاً دارای منشأ خارجی نبود.
...
در پیامد چالشهای نفتی و تمدید امتیازنامه دارسی، همچنین پلیسیشدن جامعه، داستان گوهرشاد و کشف حجاب و تحولات بعدی، تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سرعت گرفت و بیشتر نخبگان مؤثر عملاً کنار رفتند یا حذف شدند. تیمورتاش و نصرت الدوله و سردار اسعد بختیاری کشته شدند، محمدعلی فروغی ذکاءالمک، مشیرالدوله و مؤتمن الملک فیروز و مخبرالسلطنه و سیدمحمد تدین اجباراً خانه نشین شدند، مصدق و منصور و متین دفتری و دشتی به زندان و تبعید رفتند، علیاکبر داور خودکشی کرد و سرلشکر شیبانی و عدل الملک دادگر از ایران گریختند. در سالهای پایانی دوره رضاشاه، یک رجل سیاسی رجبعلی منصور پس از حبس به اتهام ارتشا و اختلاس به نخستوزیری میرسد و یک رجل سیاسی دیگر (احمد متین دفتری) از کاخ نخستوزیری روانه زندان میشود. سیاست تغییرات اقتصادی دوران رضا شاه به شکست انجامید و اوضاع اقتصادی، تجاری، صنعتی و مالی ایران چندان تعریف نداشت. در دو سال آخر حکومت رضا شاه، نیروهای قدرتمند محلی و عشایر، اینجا و آنجا به ناامنی و اغتشاش روآوردند. اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، هم مزید علت شد و در بستر آماده از نارضاینی مردم و بهمریختن اوضاع، روی داد و ارتش ایران هم مقاومت نمیکند. اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ درواقع پایان روند جدایی حکومت از مردم و افکار عمومی است. رضاشاه خدمات زیادی به ایران کرد، اما در دورانی که از آن صحبت میکنم اگر وی در درون کشور از حمایت مردمی کافی برخوردار بود، متفقین روی برکناری وی به اجماع نمیرسیدند و نبیروهای ایرانی در چند ساعت مغلوب و مقهور قوای نظامی بیگانه نمیشدند.
____________________________
یکبار دیگر شاهنامه فردوسی
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
شاهنامه فردوسی ، یکی از برجستهترین سرودههای حماسیِ جهان است و از سه بخش اسطوره ، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده که در چهار دودمان پادشاهیِ پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده میشود. هنگامی که زبانِ دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی، با سرودن شاهنامه، زبان پارسی را زنده کرد. فردوسی برای سرودن شاهنامه از شاهنامهٔ ابومنصوری استفاده کرد. فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود، و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونیِ آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژههای عربی در شاهنامه تنها ۸۶۵ واژه است. فردوسی پیشرو رویش و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره به روی آمدند و نامداری شگرفی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زنده نکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه زمان میخواست و این، در توان یک نفر نبود. برای نمونه، او به اشارههای کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسنده کرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، بهطوریکه پس از یک سده حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد. شاهنامه در ادبیات جهان تاثیر گذاشتهاست. آلفونس دو لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ میلادی ضمن اشاره به «گروهی از بزرگان و نوابغ قدیم و جدید …» داستان رستم را هم پیش کشید. از میان داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا چندان نامداری یافت که به چند زبان بازگردانی شد و منظومههای زیبایی از آن پدید آمد. واسیلی آندریویچ ژوکوفسکی که در ادبیات روسی دارای جایگاه بلندی است، منظومهٔ زیبایی در داستان رستم و سهراب پدیدآورد. شاهکار دیگری که از داستان رستم و سهراب در ادبیات اروپایی نامدار شد، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است. یوهان ولفگانگ گوته (شاعر آلمانی) که به ادبیات پارسی مهری فراوان داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ شعر خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را با بزرگی ستودهاست. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی بهره گرفته و نام او را آوردهاست. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومههای خود داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را نظم کردهاست. فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی دربارهٔ زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساختهاست که از آثار زیبا و بنام او است. شاعر دیگری به نام موریس باره نیز در یکی از آثار خود به نام «ضیافت در کشورهای خاور» نام فردوسی را آوردهاست. فردوسی بزرگ از بزرگترین چامهسرایان و حماسهسرایان ادبیات پارسی و جهانی است. گفته می شود در نبود او، خیام و مولوی و حافظ نیز نمیتوانستند اندیشهٔ خویش را بپرورانند. شاهنامه ، شاهکار فردوسی ، برابر با حماسهٔ هومر دانسته میشود و نام او را همانگونه که خودش پیشبینی کردهاست، جاویدان ساخته است.
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
...
نخستین بار در سال ۶۰۱ خورشیدی، بُنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی برگرداند و پس از آن برگردانهای دیگری از این اثر، انجام گرفت. ظاهراً نخستین ترجمه از شاهنامه به عربی، بهدست اثیرالملک نیشابوری انجام شده، اما اکنون متنی از آن در دست نیست. بنداری تنها دوسوم شاهنامه را ترجمه کرد و رویدادهای شاهنامه را خلاصه و ساده و بدون توصیفهای ادبی و شاعرانه در ترجمهاش آورد. نخستین فرانسوی که به فردوسی و شاهنامه پرداخته، ژان شاردن، ایرانشناس و جهانگرد فرانسوی است. پس از او لویی-متیو لانگلس بود که برپایهٔ پژوهشهایش دربارهٔ فردوسی و شاهنامه به سخن پرداخت. پس از مدتی ژول مل ترجمهٔ شاهنامه را در سال ۱۸۲۶ و بهدستور دولت فرانسه آغاز کرد و تا پایان عمر در سال ۱۸۷۶ به این کار پرداخت. ویلیام جونز نخستین کسی است که در انگلستان و حتی اروپا از فردوسی و شاهنامه سخن گفت. جونز متوجه شباهت میان زبان فارسی و زبانهای هندواروپایی شد و این را از راه مطالعهٔ شاهنامه به زبان فارسی بهدستآورد. نخستین بار در سال ۱۷۹۳ گزیدهای از شاهنامه بهدست S. F. G. Vahl به زبان آلمانی ترجمه شد. پس از آن Graf Von Ludolf ترجمهای دیگر را در سال ۱۸۱۱ انجام داد. یکی از ترجمههای شناختهشدهٔ شاهنامه به زبان آلمانی، ترجمهٔ یوزف فون هامر پورگشتال خاورشناس اتریشی است. او در سال ۱۸۱۳ بخشی از شاهنامه را ترجمه و منتشر کرد. فریدریش روکرت در سال ۱۸۱۹ پس از دیدار با هامر دست به ترجمهٔ شاهنامه زد. پژوهشها و ترجمههای بسیاری دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در کشورهای شوروی سابق و به زبانهای آذری، ارمنی، ازبکی، اوکراینی، تاجیکی، زبان روسی و زبان گرجی انجام شدهاست. در ارمنستان همزمان با پایان زندگی فردوسی، توجه به شاهنامه آغاز شد. گریگور ماگیستروس، تاریخدان، اندیشمند و شاعر نامدار ارمنی، در رسالهٔ خود اشارههای فراوانی به بخشهای گوناگون شاهنامه کردهاست. ترجمهای از تمام شاهنامه بهدست آخوند ملا خاموش به زبان ازبکی در دست است که از آن دو نسخهٔ دستنویس به سال ۱۰۹۳ میلادی و ۱۲۲۶ هـ ق. در کتابخانهٔ تاشکند وجود دارد. گویا چاپها و ترجمههای دیگری نیز به زبان ازبکی در دسترس است. ترجمهٔ شاهنامه به زبان اوکراینی هم در سال ۱۸۹۶ در کییف منتشر و چاپ پسین آن در ۱۹۲۲ انجام شد. در سال ۱۹۴۰ کتابی با نام دربارهٔ فردوسی و شاهنامهٔ او نوشتهٔ صدرالدین عینی در دوشنبه چاپ شد. در ۱۹۵۴ محمد نوری عثمانوف کتاب مقام شاهنامهٔ فردوسی در ادبیات تاجیکی قرون نهم و دهم میلادی را در مسکو چاپ و منتشر کرد. کتاب منظومههایی از شاهنامهٔ فردوسی هم بهدست سیمون لیپکین در ۱۹۵۹ ترجمه و چاپ شد. نخستین بار در سال ۱۸۱۵ پارههایی از شاهنامه به روسی ترجمه شد. واسیلی ژوکوفسکی در سال ۱۸۴۹ «داستان رستم و سهراب» را به نظم روسی ترجمه کرد. این ترجمه از آثار شناختهشدهٔ ادبیات روسی بهشمار میرود. سوکولوف دو بار در سالهای ۱۹۰۵ و ۱۹۱۵ به ترجمهٔ شاهنامه دست زد. نخستین بار از آغاز تا پایان «پادشاهی فریدون» را ارائه کرد و در بار دوم، «داستان زال و رودابه» و «رستم و سهراب» را ترجمه کرد. در ۱۹۱۵ کریمسکی بخشهایی از شاهنامه را ترجمه و در مسکو چاپ کرد. در ۱۹۵۵ ترجمهٔ متن کامل شاهنامه به نظم روسی در شش جلد و زیر نظر آکادمی علوم اتحاد شوروی آغاز و نخستین جلد آن در ۱۹۷۵ چاپ شد. گویا کهنترین ترجمهٔ شاهنامه به زبان گرجی اندکی پس از درگذشت فردوسی در سدهٔ دوازده میلادی انجام شده، اما اکنون از آن ترجمه اثری نیست. افزون بر آنچه رفت، برگردانها، پژوهشها و چاپهای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه در سراسر گیتی انجام شدهاست. ترجمههایی به زبانهای اردو، ایتالیایی، بنگالی، پشتو، ترکی، چکی، دانمارکی، رومانیایی، ژاپنی، صربی، سوئدی، عبری، کردی، گجراتی، لاتین، لهستانی، مجاری و هندی انجام شدهاست. نسخههای دستنویس شاهنامه بسیار است، کهنترین دستنویس تاریخدار شناختهشده از شاهنامه به دویست سال پس از سرایش این اثر به سال ۶۱۴ ه.ق (۱۲۱۷ میلادی) بازمیگردد و در کتابخانهٔ ملی فلورانس نگهداری میشود. نسخهٔ موزهٔ بریتانیا در سال ۶۷۵ قمری (۱۲۷۶–۱۲۷۷ میلادی) نوشته شده و در موزه بریتانیا نگهداری میشود. نسخهٔ کتابخانهٔ موزهٔ ملی قاهره تاریخ ۷۴۱ هجری را دارد. نویافتهترین نسخهٔ پیداشده در کتابخانهٔ اورینتال (Bibliothèque Orientale) دانشگاه سنت جوزف (Saint-Joseph University) بیروت است. گمان میرود تاریخ نگارش آن ۱۲۵۰میلادی باشد. شاهنامهٔ فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفتهاست و مهمترین دلیل آن بازگردانیهای گوناگون آن و پژوهشهای گسترده و همهجانبه دربارهٔ آن در زبانهای خارجی است. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد.[۱۵۲] این بازگردانی از روی نخستین شاهنامه که در سال ۳۸۴ تمام شدهبود، انجام شد و در زبان عربی الشاهنامه نامگذاری شد. ...
...
دوازده تن از نویسندگان و پژوهشگران، مانند دکتر جلال خالقی، محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر منصور رستگار فسایی، بهرام گرگین، محبوبه کاشانی، میرجلالالدین کزازی، فریدون جنیدی و دیگران داستانهای شاهنامه را به نثر آوردهاند. اثرگذاری فردوسی و شاهنامهٔ او بر زبان و ادب پارسی انکارناشدنیست. آثاری چون گرشاسپنامهٔ اسدی، بهمننامه و کوشنامهٔ ایرانشاه، شهنشاهنامهٔ فتحعلی صبا، سرایندگان ناشناس فرامرزنامه، بانوگشسبنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسپنامه، سامنامه، زرّینقبانامه، «داستان کک کوهزاد»، «داستان شبرنگ» و «داستان جمشید»، برزونامهٔ عطایی رازی، شهریارنامهٔ عثمان مختاری، جهانگیرنامهٔ قاسم مادح، ظفرنامهٔ حمدالله مستوفی، آیینهٔ اسکندری امیرخسرو دهلوی، خردنامهٔ اسکندری جامی، قیصرنامهٔ ادیب پیشاوری، رمانهایی چون ورقه و گلشاه عیوقی، هماینامه از شاعری ناشناس، و همای و همایون از خواجوی کرمانی، همگی زیر نفوذ شاهنامه هستند. در انواع ادبی فارسی اثرگذاریهای گونهگون شاهنامه را میتوان دید. گویا سنایی نخستین کسیست که در زمینهٔ گونهٔ عرفانی شعر غنایی، از قهرمانان و داستانهای شاهنامه برای بیان مفاهیم حکمی و عرفانی بهره برده و پس از او اینگونه بهره از شاهنامه در نظم و نثر گسترده شدهاست. بهباور برخی پژوهشگران، عطار در داستان ابراهیم ادهم در تذکرةالاولیاء از درونمایهٔ رویارویی پدر و پسر بهره گرفتهاست. همینگونه، در قلمرو دیگر این نوع ادبی، یعنی شعر عاشقانه هرچند پراکنده اما میتوان نمونههایی را برای این ارتباط بیان کرد. از راه نمونه در شعر سعدی و قاآنی چنین بیتهایی بهچشم میخورد. دیگر سرایندگان شعر غنایی فارسی نیز زیر نفوذ شاهنامه هستند. قطران تبریزی، ناصرخسرو، ازرقی هروی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری غزنوی، سنایی غزنوی، انوری، سوزنی سمرقندی، امیر معزی نیشابوری، خاقانی، مولوی، امامی هروی، سعدی، اوحدی مراغهای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ، جامی و بسیاری دیگر از شاهنامه بهره بردند. اثرگذاری شاهنامه در شعر حافظ و در ساقینامهاش نشانگر این است که او شاهنامه را خوانده و با آن آشنایی داشتهاست. شاهنامهایترین شعر غنایی، مسمطی نُه بندی سرودهٔ میرزا عبدالله شکوهی و آثاری روایی چون اسکندرنامه و خسرو و شیرین نظامی گنجوی، برخی از مثنویهای عطار، ارداویرافنامه سرودهٔ زرتشت بهرام پژدو و زراتشتنامه منسوب به او، کلیله و دمنهٔ قانعی طوسی و بوستان سعدی و حماسههای دیگر دینی مانند خاوراننامهٔ ابن حسام خوسفی، حملهٔ حیدری باذل مشهدی همگی چه از نظر زبان و سبک و چه از نظر موضوع و مضمون وامگرفته از شاهنامه هستند. یوسف بن علی مستوفی در خردنامه در صد جای با یاد نام فردوسی یا جز آن، بیتهایی از شاهنامه را آوردهاست. شهابالدین سهروردی در برخی آثار خویش از شاهنامه بهره بردهاست. ظهیری سمرقندی در اغراضالسّیاسة فی اعراضالرّیاسة — مانند سهروردی در بهره از شاهنامه برای برخی داستانهای عرفانی — از شاهنامه دربارهٔ سیاست و اخلاق بهره بردهاست. نجمالدین راوندی در راحةالصدور و آیةالسرور شاهنامه را «شاهِ نامهها و سردفتر کتابها» نامیدهاست. شمس سجاسی در فرائدالسلوک (۶۰۹ هـ ق) فردوسی را ستودهاست. سعدالدین وراوینی در مرزباننامه (میان سالهای ۶۰۷ تا ۶۲۲ هـ ق) از فردوسی یاد کردهاستاست. عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای (۶۵۰ تا ۶۵۸ هـ ق) دربارهٔ سلطان طغرل میگوید که او در پیشِ لشکر بیتهایی از شاهنامه را میخواند. ابن بیبی در کتاب خود شناختهشده به تاریخ ابن بیبی (۶۸۰ هـ ق)، داستان پاداش فرستادن فخرالدین بهرامشاه (وفات ۶۲۲ هـ ق) برای نظامی گنجوی و نکوهش ناسپاسی سلطان محمود دربارهٔ فردوسی را بیان میکند. رشیدالدین فضلالله همدانی در جامعالتواریخ (۷۱۰ هـ ق) از فردوسی یاد کردهاست.[۸۱] ابن یمین (وفات ۷۶۹ هـ ق) به فردوسی ارادت داشت و دو قطعه دربارهٔ فردوسی دارد. شاه شجاع در نامهای به برادرش، شاه محمود بیتی از شاهنامه را تضمین کردهاست. حافظ ابرو (وفات ۸۳۳ هـ ق) در زبدةالتواریخ از فردوسی یاد کردهاست. شرفالدین علی یزدی در ظفرنامهٔ تیموری چند قطعه و منظومه دارد که در آنها از فردوسی یاد شدهاست. ابن ماجد در کتاب الفوائد، افسانهای دربارهٔ فردوسی بیان میکند و پس از آن، آن داستان را ردّ میکند. او فردوسی را برترین سرایندهٔ ایران میداند. سام میرزا در تحفهٔ سامی داستان مولانا عبدالله هاتفی و مولانا جامی و پاسخ هاتفی به جامی دربارهٔ سرودن بیتهایی در پاسخ بیتهایی از شاهنامه را بیان میکند. محمد دارابی شیرازی در لطیفهٔ غیبیّه از شاهنامه بهره بردهاست. همچنین نفوذ شاهنامه در مثلهای فارسی بسیار چشمگیر است.
...
به جز شاهنامه، نام فردوسی در آثار منظوم و منثور زیر آمدهاست: گرشاسب نامه اسدی، اسرارنامه و مصیبتنامه عطار نیشابوری، بوستان سعدی، شهریارنامه مختار عثمانی، دیوان سوزنی سمرقندی، دیوان خاقانی، دیوان ظهیر فاریابی، دیوان امامی هروی، دیوان شرفالدین علی یزدی، مجالس المومنین قاضی نورالله شوشتری، دیوان ابن یمین، و همچنین مجمع التواریخ و القصص ابن شادی اسدآبادی، چهارمقاله عروضی سمرقندی، لبابالالباب محمد عوفی، تذکرهالشعراء دولت شاه سمرقندی و بهارستان جامی. نظامی گنجوی اگرچه در قصهگویی تفاوتهایی با روش شاهنامه دارد، اما راه فردوسی را در بزمآرایی صحنهها ادامه داده و «اسکندرنامه» را به پیروی از شاهنامه سروده است.
...
حافظ به ظلم سلطان محمود غزنوی به فردوسی گوشه میزند.
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
...
مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در میانهٔ سده ششم هجری نخستین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. نزدیک سال ۶۰۱ خورشیدی نیز گزیدهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد. عطار نیشابوری در بخش بیست و دوم اسرارنامه با اشاره به بیمهری ها به فردوسی، او را ستوده است. حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخههای مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا نسخهٔ مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد.
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز به آیین کاووس و کی
ز فردوسی اکنون سخن یاد گیر
سخنهای پاکیزه و دلپذیر
____________________________
توتآنخآمون
____________________________
شیر شجاع میر قنبر
____________________________
سیسلکون ولی (دره سیلسیوم)
سیلیکونولی، به معنی درهٔ سیلیسیم، Silicon Valley نام منطقهای در حدود ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی سانفرانسیسکو در حومهٔ سانتا کلارا، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا است. سیلیکونولی اسم خاص نیست، چون روی نقشهٔ جغرافیایی نیست. چون این منطقه پر از شرکت الکترونیکی و کامپیوتری است این نام را رویش گذاشتهاند. البته خیلیها در مکالمات عادی از این عبارت استفاده نمیکنند. میگویند «South Bay»، یا «San Francisco Bay Area».
شهرت این منطقه به دلیل قرار داشتن بسیاری از شرکتهای مطرح انفورماتیک جهان در این منطقهاست. نام این منطقه ابتدا برگرفته از تعداد زیاد شرکتهای تولید کنندهٔ تراشههای سیلیسیمی در این منطقه بود که بعدها به نمادی از وجود کمپانیهای زیاد فعّال در زمینه فناوریهای پیشرفته در این منطقه تبدیل شد. سیلیکونولی شهرهای بسیاری را در بر میگیرد که مهمترین آنها سن خوزه مشهور به پایتخت سیلیکونولی میباشد. تاریخچه ایجاد این ناحیه را گاراژی میدانند که در دههٔ سال ۱۹۳۰ میلادی دو دانشجوی مهندسی دانشگاه استنفورد فعالیت خود را در آن آغاز کردهبودند. این گاراژ در حال حاضر بهعنوان نماد سیلیکونولی و محل تولد آن شناخته میشود. در این منطقه شرکتهای بزرگ میتوان موارد زیر را نام برد:
اپل، اچپی، تسلا موتورز، فیسبوک، نتفلیکس، وسترن دیجیتال و بسیاری دیگر از شرکتها که مقر اصلی آنها در سیلیکون ولی نیست، اما در انجا شعبه دارند. لرای مثال: آمازون (شرکت)، بنیاد موزیلا، پاناسونیک، توییتر، زیمنس، سامسونگ الکترونیک، سونی، مایکروسافت، یوتیوب و...
____________________________
انور خوجه و آلبانی
____________________________
دستگیری و شکنجه بهمن روحی آهنگران
____________________________
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook