ری و روم و بغداد (۴۲)
ویدئو
«اگر چیزی شبیه اردک به نظر میرسد، مثل اردک شنا میکند و صدای اردک درمیآورد، آن چیز احتمالاً اردک است.» آزمون مرغابی نمونهای از استدلال استقرایی است و در مواردی بکار میرود که بتوان شی نامعلومی را به وسیلهٔ علایم ذاتی آن شناسایی کرد. همچنین جزء مباحثات بغرنج در مورد اینکه هر چیزی الزاماً آنطور که بنظر میرسد نیست نیز محسوب میشود.
...
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس.
بتدریج بخشهای دیگر تدوین میشود.
____________________________
انقلاب تابستانی
____________________________
هر دم صدای نی میاد/ آواز پی در پی میاد (لطفعلیخان زند)
لطفعلیخان زند (زادهٔ ۱۱۴۸ – درگذشته ۱۱۷۳ خورشیدی) آخرین فرمانروای زند بود که به مدت شش سال بر ایران حکومت کرد. او نوه برادری کریمخان زند، مؤسس سلسله زندیه، بود. بیشتر دوران حکومت لطفعلیخان در نبرد با رقیب نیرومندش آغامحمدخان قاجار سپری شد و در نهایت پس از شکست در برابر خان قاجار اسیر و سپس شکنجه و کشته شد. او را پیشتر بدستور آغامحمدخان کور کرده بودند. در میان حاکمان زند که پس از مرگ کریمخان به قدرت رسیدند تنها از لطفعلیخان دلیر است که یاد میشود. وی با اسب بی مانندش، غران، به هر سو می تاخت و تا آخرین لحظات زندگی همراه و یاور هم بودند. لطفعلیخان زند به دلیل دلاوری و سازشناپذیری به فرهنگ عامه ایران راه پیدا کرد و سرگذشت او به سوژه شاعران و نویسندگان تبدیل شد. یکی از کسانی که به لطفعلیخان خیانت کرد حاج ابراهیم کلانتر بود. لطفعلیخان زند که به جای پدرش بر تخت نشست، همواره با حملات آقا محمدخان قاجار روبرو بود. او وقتی شنید که آقا محمدخان به سوی آذربایجان تاخته و اصفهان را که در آن هنگام مرکز حکومتش بود، به باش باباخان (فتحعلی شاه بعدی) سپردهاست؛ به سوی اصفهان لشکر کشید و شیراز را به حاج ابراهیم کلانتر سپرد. اما در بازگشت به شیراز کلانتر و همدستانش لطفعلی خان را به شهر راه ندادند و او چارهای ندید جز اینکه به جانب بوشهر رهسپار گردد. این خیانت باعث شد آقا محمدخان به سادگی بر جنوب ایران سلطه پیدا کند و با برانداختن حکومت زندها، حوزه نفوذ و سلطنت خود را گسترش دهد. آقامحمدخان قاجار در پیگرد لطفعلی خان زند به این سو و آن سو لشکر میکشید و در کرمان در واکنش به حمایت مردم از لطفعلی خان، چشم کور میکرد. وی سالها سرگرم شمشیرزنی در اطراف و اکناف مملکت بود و پس از جنگها و خونریزیهای زیاد، سرتاسر خاک ایران را به زیر لوای حکومت واحدی درآورد و عاقبت اردیبهشت سال ۱۱۷۶(۱۷۹۷ میلادی) به دست نزدیکانش به خاک و خون غلطید. کشته شدن لطفعلی خان زند و به تبعید فرستادن خانواده وی به طبس به دستور آقامحمدخان، مردم را بویژه در شیراز بسیار متاثر کرد. به یادش نوحه می خواندند و می گریستند. آری سوگ سیاوش، هم در خاطره جمعی نیاکان ما حضور داشت. جانباختن رستم فرخزاد، مظلومیت بابک خرمدین و بویژه لطفعلیخان زند همه واقعی یود اما در تبلیغات و روضهخوانیهای کسانیکه بر ذهنیت مذهبی عاطفی مردم ایران سوار بودند، آنچنان که باید پیدا نبود و در گرد و غبار مرتجعین گم و گور می شد...
هر دم صدای نی میاد - آواز پی در پی میاد - لطفعلی خان ام کی میاد؟ روح و روان ام کی میاد؟غران میاد شیهه زنان - چون پا یغر از آسمان - بازم صدای نی میاد آواز پی در پی میاد. حاجی ترا گفتم پدر - تو ما را کردی در به در - خسرو دادی دست قجر - بازم صدای نی میاد - آواز پی در پی میاد. لطفعلی خان بوالهوس- زن و بچه ات بردن طبس - طبس کجا؟ تهران کجا؟ بازم صدای نی میاد - آواز پی در پی میاد - لطفعلی خان مرد رشید - هر کس رسید آهی کشید - بازم صدای نی میاد - آواز پی در پی میاد...
این اشعار بیاختیار منو بیاد فرهاد مِهراد از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی و یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران میاندازد. فرهاد اواخر عمرش با اشاره به لطفعلیخان با صدای محزونی تکرار میکرد: «هر دم صدای نی میاد/ آواز پی در پی میاد/ لطفعلی خانَم کی میاد؟/روح و روانم کی میاد؟/باز هم صدای نی میاد/ لطفعلی خان مرد رشید/ هر کس رسید آهی کشید/ مادر، خواهر، جامه درید/ لطفعلیخان بختش خوابید/ باز هم صدای نی میاد/ آواز پی در پی میاد...»
____________________________
ارنست گامبریچ و داستان هنر
ارنست گامبریچ با بیان این واقعیت که بیشتر آنچه تا کنون نوشته شده، بیش از آنکه یک تاریخ مستند باشد، روایت و داستان تاریخی است، تصریح میکند که کتاب خود او (Story of Art) یک تاریخ مستند نیست که مو درزش نرود، بلکه داستانی تاریخیست که با بهرهگیری از اسناد و تعبیرهای شخصی نویسنده نوشتهشدهاست.
____________________________
یادی از اکبرخان نوروزی و حسن کسائی
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است
اکبر نوروزی سال ۱۲۸۴ خورشیدی در روستای قـُهجاورِستان واقع در شرق اصفهان به دنیا آمد. در کودکی با گروههایی از نوازندگان مجلسی آشنا شد و در زمانی که رقص زنان در مجالس و محافل مرسوم نبود و به جای آن از پسران کم سن و سال استفاده میشد، وی کار کردن را با رقص در جشنها و مراسم مختلف آغاز کرد. آوازه کارش به سرعت اصفهان و بعد شهرهای مجاور و سپس نقاط دورتر را درنوردید. متاسفانه بعدها آلوده به مواد مخدر شد و یعدها با ظهور و حضور زنان رقصنده در مجالس، کارش رو به کسادی گذاشت. اما مایوس نشد و به نوازندگی تار روی آورد و با شاگردی شکری ادیب السلطنه که از نوازندگان چیرهدست و از شاگردان آقا حسینقلی و درویش خان بود آغاز کرد و به زودی کارش باز بالا گرفت. آب رفته به جوی بازگشت و در نوازندگی تار سرآمد شد. از تاج اصفهانی نقل است که میگفت: «تنها کسی که میتواند جواب آواز مرا بدهد اکبرخان است و من جز با ساز او نمیخواهم بخوانم.». همچنین، درست در زمانی که نوازندگان پرقدرت دیگری در اصفهان وجود داشتند، ادیب خوانساری همواره تکرار میکرد: «جایی که اکبر هست اجازه دهید با او بخوانم». وی در ایام کهولت، شنوایی خود را از دست داد و کر شد.
زنده یاد حسن کسایی، نقل میکند که روزی همراه با جلیل شهناز به دیدار او رفتند و در حین ملاقات از او خواستند تا کمی تار بنوازد. او شکوه کرد که با ناشنواییش این امر ممکن نیست. اما وقتی با اصرار میهمانان و کوک شدن سازش توسط جلیل شهناز مواجه شد، به نواختن یکی از مقامهای کوچک دشتی پرداخت و با چهارمضرابش غوغایی به پا ساخت حتی بدون یک مضراب تکراری. اکبرخان نوروزی ۱۳ خرداد سال ۱۳۲۹ درگذشت. به جای ترمه و گل و گلاب و قرآن، تنها چیزی که بر مزارش نشاندند دستمال ابریشمی قرمزی بود که همیشه وقتی تار میزد در دستان و همراه با مچش به رقص درمیآمدند تا از پارگی آستین پیراهنش جلوگیری کند. گرچه از اکبرخان آثار چندانی امروزه برجای نماندهاست، اما شیوه کار او الهامبخش بسیاری از بزرگان موسیقی ایرانی و نوازندگان تار معاصر شد. صحبت از حسن کسایی شد، آن هنرمند والا، بیست و پنج خرداد ۱۳۹۱در اصفهان درگذشت. میگفت: «نایب اسدالله نی را از آغل گوسفندان به کاخ پادشاهان برد، من به میان مردم برش گرداندم. من «از کودکی آواز میخواندم و فلوت میزدم. یک بار پیرمردی را دیدم که کنار خانهمان نی میزد. از همان دم شیفته این ساز شدم و دو سال کوشیدم که صدای دلخواهم را از این ساز درآورم». از آنجا که بزرگان موسیقی مانند تاج اصفهانی، حسین طاهرزاده و اکبرخان نوروزی به خانه او رفتوآمد داشتند، با نواهای خوش رشد کرد. ۱۵ ساله بود که همکاری با رادیو تهران را آغاز کرد که تا روز انقلاب ۵۷ ادامه داشت: «اولین قطعهای که زد"زنگ شتر" استاد صبا در سهگاه بود که گفته میشود استاد را به شگفتی انداخت، چون گمان نمیکرد بشود آن را با نی هم نواخت». ۲۹ ساله بود که نواختن سهتار را نزد صبا آغاز کرد و بعدها ردیف کامل موسیقی ایرانی را با این ساز در رادیو اصفهان به علاقمندان آموزش داد. وی برای نخستین بار در جشن هنر شیراز نی را به هنرمندان بنام جهان شناساند و از آن پس چندین کنسرت در کشورهای گوناگون اجرا کرد. پس از انقلاب او را از رادیو اخراج کردند و ۱۳ سال به سکوت واداشتند.
____________________________
جشن پنطیکاست
____________________________
تاریخچه مجلات ریاضی
حلالمسائل ریاضی قدیمیترین نشریه ریاضی ایران است که به ۱۵ دی ماه ۱۳۰۶ شمسی، برمیگردد و شامل حل مسائل شاخه های مختلفه ریاضی بود. این مجله به قطع بزرگ و به خط نستعلیق به خط استاد حسین زرین خط، عضو پیشین انجمن خوش نویسان) است. در این مجله با اسامی افراد معروفی نظیر، تقی هورفر، محمدعلی مجتهدی، غلامحسین مصاحب، محمود مهران و محسن هشترودی روبهرو میشویم.
...
دومین نشریه، مجله ریاضیات «عالی و مقدماتی» بود که جلد اول آن در سال ۱۳۰۹ در تهران به چاپ رسید. دکتر مصاحب مدیر مسؤول و مؤسس آن بود. نشریه سوم، «گاهنامه» بود که زیر نظر آقای «تقی هورفر» نوشته میشد و نخستین شماره آن در سال ۱۳۱۰ چاپ شد. در پایان گاهنامه، برخی از رسالههای ریاضی ترجمه میشد و برخی از سندهای علمی مربوط به دانشمندان ایرانی درج میگردید. یکی از این سندها مربوط به ابوسهل بیژنبن رستم کوهی، اهل طبرستان که در سده چهارم میزیسته و با همکاری مستقیم ابوالوفای بوزجانی به رصد و تنظیم جدول های اخترشناسی مشغول بوده است. چهارمین نشریه، «سخن ادبی» با همکاری پرویز شهریاری به طبع میرسید و بارها بحث هایی درباره آموزش ریاضی در آن آمده است. پنجمین نشریه، «سخن علمی» به سردبیری آقای پرویز شهریاری بود که نخستین شماره آن در سال ۱۳۴۲ در تهران به چاپ رسید. مطالب و مقالات این مجله بهطور کلی پیرامون علم و مباحث مرتبط با آن بود. ولی چون سردبیر این مجله آقای شهریاری بود، مطالبی درباره ریاضی و آموزش ریاضی در آن نوشته میشد. ششمین نشریه، «مجله یکان» بود که در بهمن ماه ۱۳۴۲ پا به عرصه مطبوعات ایران گذاشت. عنوان کامل مجله «یکان مجله ریاضیات» بود و آقای عبدالحسین مصحفی صاحب امتیاز، مدیر و سردبیر مجله بودند. در این مجله با اسامی افراد معروفی نظیر دکتر محسن هشترودی، احمد بیرشک، حسین آزرم، غلامرضا مسجدی، پرویز شهریاری، محمد حسن رزاقی رو به رو میشویم. آخرین شماره این مجله (۱۱۸) در سال ۱۳۵۶ به چاپ رسید. هفتمین نشریه، «مجله آشتی با ریاضیات» در بهار سال ۱۳۵۶ به سردبیری پرویز شهریاری پا به عرصه مطبوعات ایران گذاشت. هشتمین نشریه، «مجله آشنایی با ریاضیات» در سال ۱۳۶۴ و به دنبال آشتی با ریاضیات پا به عرصه مطبوعات گذاشت و تقریباً ۸۰ شماره از این دو مجله منتشر شد. این مجله تا سال ۱۳۷۲ چاپ میشد. نهمین نشریه، «مجله رشد آموزش ریاضی» است که اولین شماره آن در سال ۱۳۶۳ چاپ شد. این مجله فصلنامه است و بیشتر مخاطبان آن دانشجویان تربیت معلم و معلمهای ریاضی هستند. دهمین نشریه، «جنگ ریاضی» است که تاکنون ۱۰ شماره از آن به سردبیری آقای بهزاد منوچهریان به چاپ رسیده است. یازدهمین نشریه، «مجله ریاضی برهان» است که در سال ۱۳۷۰ به سردبیری حمیدرضا امیری کار خود را آغاز کرد. از نشریههای دیگر ریاضی میتوان «نشریه ریاضی» «بولتنها و خبرنامههای انجمن ریاضی ایران»، مجله گنجینه (انتشارات فاطمی) و «نشریهها و مجلههای ریاضی مرکز تحقیقات معلمان» از جمله تام (انجمن ریاضی معلمان کردستان)، فرنود (انجمن ریاضی معلمان اصفهان)، فرزان (انجمن ریاضی معلمان چهارمحال و بختیاری) و اتحاد (اتحادیه معلمان ریاضی کشور) را نام برد.
____________________________
بلشویکها و بازی قدرت
از بلشویکها و مبارزه پیگیر آنان علیه نظام تزاری و مشکلاتی که با آن روبرو بودند بسیار می توان گفت. آرمانخواهان دلیری که از هست و نیست خود گذشتند تا نظمی نوین برقرار شود. اینکه بعدها چه شد و آنهمه رنج و شکنج به کجا رسید موضوعی دیگراست و جای بحث آن اینجا نیست. تنها اشاره کنم که حزب بلشویک روسیه پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷، هیچگاه خود را به اختلافات درونی دولت کرنسکی محصور نساخت، هیچگاه “رولوسیونرها” (اس ـ آرها) و منشویک ها را فقط برمبنای موازین دموکراتیک در زیر حملات سیاسی خود قرار نداد. حزب بلشویک روسیه علیه نظام سرمایه داری و برای انقلاب سوسیالیستی مبارزه میکرد و این مسئله روح واقعی مبارزه ی طبقاتی بلشویک ها را تشکیل میداد. آنها یک هدف غایی داشتند و آن کسب اکثریت شوراهای کارگری و دهقانان و سربازان بود و مرکز ثقل مبارزه شان را در این محور متمرکز ساخته بودند و زمانیکه از ماه ژوئیه بالاخره با افشاگری علیه نظم سرمایه داری و کار مزدوری چه در سطح واحدهای تولیدی در درون شهرها و چه در رابطه با کار کشاورزی، اکثریت قاطعی از شوراها ی کارگران و سربازان (اکثریت عظیمی از سربازان، ریشه دهقانی داشتند)، بسوی شعارها و سیاست های حزب بلشویک روی میآورند و علیه استثمار سرمایه در شهرها و روستاهای سراسر روسیه، هم پیمان آنها میگردند، در چنین شرایط و با چنین نیروی عظیمی است که بلشویک ها در ماه اکتبر، انقلاب را به ثمر میرسانند. بعدها چی شد؟
استالین ابتدا به کمک زینوویف و کامنف بر تروتسکی پیروز شد و سپس آن دو را کنار زد، خروشچف به کمک مالنکف بازی قدرت را برد و مولوتوف به یاری میخائیل سوسلف، خروشچف را برکنار کردند و گورباچف در معاملهای با چرنینکو، گریگوری رومانف و ویکتور گریشین را کنار زد.
____________________________
پوزیتیویسم
پوزیتیویسم (با مسامحه «اثباتگرایی»)، هر گونه فلسفه علم بر اساس این دیدگاه است که در علوم طبیعی و اجتماعی، دادههای برگرفته شده از «تجربه حسّی» و تلقی منطقی و ریاضی از آن، تنها منبع همه معرفتهای معتبر است. اگرچه مهندس بازرگان، منکر «شواهد تجربی» و کسب و وارسی دادههایی که میتوان از راه حسها به دست آورد، نبود، اما ساحت اندیشه را تنها و تنها متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم نمیدانست و این اعتقاد را نداشت که تنها منبع همه معرفتهای معتبر، فقط و فقط دادههای برگرفته شده از «تجربه حسّی» و تلقی منطقی و ریاضی از آن است. واقعش بخشِ غیرِتجربی (پیشینیِ) دانشِ بشر (اصولِ منطق) را هم که از تجربه محض حاصل نمیشوند، شایسته تأمل است. از آنجا که برخی واژه ها تعاریف دقیقی مثل اصطلاحات ریاضی ندارند، برای توضیح یا ترجمه آنها تعبیر «با مسامحه» استفاده میشود. برای مثال ترجمه واژه «رند» در دیوان حافظ، با مسامحه inspired libertine است. یا در نوشته های اگوستین res publica با مسامحه «دولت» معنی شده است و...
برگردان «پوزیتیویسم» را تحقق گرایی، نحصل گرایی، ماده باوری و تجربه گرایی هم گفته اند اما «اثبات گرایی» بهتر است هر چند تاحدودی آنرا توضیح میدهد. میدانیم که پوزیتویسم با رد مابعدالطبیعه علم بشری را منحصراً مبتنی بر تجارب حسی و علوم تحققی (یعنی اثبات پذیر) میداند و برایِ علومِ انسانی هم حیثیتی مشابهِ علومِ تجربی قایل است، به این معنی که علومِ انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. طبق نظرات پوزیتویستها، معرفتی معنادار و مطابق با واقع است که تحقیقپذیر تجربی باشد و چون گزارههای متافیزیکی قابل تجربهی حسی نیستند، (از دید آنان) غیرعلم محسوب میشوند. معتقدند میتوان واقعیتهای اجتماعی را نیز همچون شیء مورد بررسی قرار داد. خلاصه کلام، اثبات پذیری تجربی را تنها معیار معناداری گزارهها و قضایا میدانند و به گزارههای مابعدالطبیعی به دلیل آنکه قابل اثبات تجربی نیست بها نمیدهند. به نظر آنان یک گزاره تنها در صورتی معنادار است که بتوان صدق یا کذب آن را با تجربه اثبات کرد. این تعبیر را اصل اثبات پذیری نامیده اند.
____________________________
کلاسهای تبیین جهان و دولت ستمگر امپریالیست
در کلاسهای تبیین جهان، به جهانخواران هم اشاره میشد و اینکه «ابتدا باید این قلب بد طینت را نشانه گرفت». مسعود رجوی «دولت ستمگر امپریالیست» را اینگونه توصیف مینمود: «بر اساس اخبار و شواهد موثق در کشور ما، به جای سفارتخانه، جاسوسخانه دایر کرده کمیته غیرقانونی درست کرده (که مدارکش هست)، تحت هر عنوانی نیروها را به جان هم انداخته، علیه هر نیروی ترقی خواه توطئه نموده، اسباب جنگ داخلی فراهم کرده و بعد شاه خائن را پناه دادهاست، ذخایر ارضی [ارزی] ما را مسدود و بلوکه کرده، دست پیش زده و خرید نفت ما را تحریم کرده، جانی را فراری داده، علیه ما اتحادیه تشکیل داده و دارد میدهد. تبلیغ هم میکند و در مراجع بینالملل هم محکوممان میکند. بیشتر از این، دیگر چه میخواهید؟ آیا اینهمه شاهد و دلیل، مُبَیّن این نیست که نفس رابطه ما با او چه رابطه پلید و مسموم و زیانباری است؟ آیا نباید این رابطه را کنار زد؟ آیا تفسیرش مُبَیّن این نیست که بازهم در مقابل ما آسوده نخواهد نشست؟ و از داخل و خارج توطئه خواهد کرد و اگر دستش برسد تمام انقلاب و انقلابیون ما را از دم تیغ خواهد گذراند؟ اگر دستش برسد تمام مزارع ما را به قبرستان ب ۵۲ و فانتوم تبدیل خواهد کرد؟..» ابتدا باید این قلب بد طینت [دولت ستمگر امپریالیست] را نشانه گرفت. اگر دستش برسد تمام انقلاب و انقلابیون ما را از دم تیغ خواهد گذراند، اگر دستش برسد تمام مزارع ما را به قبرستان ب ۵۲ و فانتوم تبدیل خواهد کرد.
مسعود رجوی. تبیین جهان ص ۱۲۵. کتاب اول. فصل دوم، شیوه و روش کار
____________________________
شور امیروف
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook