گفتگوی مسعود رجوی با دستگاه اطلاعاتی صدام
از گفت و شنود مسعود رجوی با مقامات استخبارات و اطلاعات عراق در زمان صدام حسین (صابر الدوری و طاهر جلیل حبوش و...) سالیان دراز میگذرد. صحبتهای رد و بدَل شده، کلمه به کلمه ثبت و ضبط شده و مقامات عراقی، چه زمان صدام و چه یعد از روی کارآمدن حزبُ الدّعوهٔ و... به آن اشراف کامل داشته و دارند. گویا بعد از سال ۲۰۰۳ و بلبشوی عراق، گونی بزرگی از اینگونه ملاتها (کاست و نوار ویدئو) نصیب کارگزاران جمهوری اسلامی میشود که بارها در رادیو تلویزیون و روزنامههای حکومتی عَلَم کردند و از آن سریال و سناریو ساختند. پُر پیداست که بر مقامات اطلاعاتی اشغالگران عراق (سیا و...) نیز پوشیده نماند.
...
نفس مذاکره اشکالی ندارد و سازمانی با عرض و طول مجاهدین معلوم است که باید برای حل و فصل مسائل خودش با مقامات کشور میزبان تعامل داشته و تنظیم رابطه کند اما در آن گفتگوها یکی دو مسأله خاص هم مطرح میشود و ژنرال حبوش بویژه، غلطهای اضافی میکند...
...
اینکه بخشی از گفتگوها را گماشتگان حکومت با نیات آلوده و حاشیههای دلخواه، منتشر کردهاند از اهمیت موضوع نمیکاهد. سخنرانی خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی سابق (سیک رِدنی داک لاد خوروشووا) را هم، سازمان سیا و دستگاه تیمور بختیار و...انتشار داد. دستخطهای بهرام آرام و علی زرکش را هم بهترتیب ساواک و همزادش بعد از انقلاب منتشر کردند اما اصل آن واقعیت داشت.
مسعود رجوی: حال رئیس جمهوری چگونه است؟
صابر الدوری: خیلی خوب است و به شما سلام و تحیت میفرستد، عذرخواهی میکنم که نتوانستم زودتر از این ملاقات را ترتیب بدهم، مسعود وضعیت و شرایط ما را درک میکند، من میدانم که به محض انتصابم به ریاست سرویس، ایشان خیلی مایل بود با من ملاقات کند ولی شرایط سخت بود.
مسعود رجوی: ولی گله من از خود شماست...
صابر الدوری: من مایل بودم و تصمیم داشتم به محض انتصاب به ریاست سرویس، با شما ملاقات کنم، برادر غالب [مسؤول امنیت داخلی سازمان مخابرات عراق و مسؤول میز سازمان در این سرویس] میداند که هر گاه میخواستم ملاقات صورت بگیرد، به هفته بعد موکول میشد، ولی اکنون نمیخواهیم که از این به بعد این تأخیر صورت بگیرد.
مسعود رجوی: پس قرار ملاقات هر هفته را الان بگذاریم، حداقل هفته آینده را تضمین بکنیم. اگر با شما در اینجا ملاقات نکنیم من کار دیگری ندارم (خنده حضار)
صابر الدوری: رئیس جمهور سلامهای گرم خود را به شما ابلاغ نموده و از این که فرصت نشد با هم ملاقات کنید عذر خواهی میکند، به هر حال او مایل است بین شما و ایشان ملاقاتی صورت بگیرد.
البته نمیخواهم بگویم که این ملاقات به زودی انجام خواهد شد، رئیس جمهور از برادر مسعود و ارتش آزادیبخش تشکر کرد و از نقش ارزندهای که این ارتش در فرونشاندن آشوبهای گذشته انجام داد قدردانی نمود.
من جزئیات و نقش سازمان در این عملیات را خدمت ایشان عرض کردم، گزارش لحظه به لحظه اقدامات شما را اطلاع میدادم، گفتم سازمان با توجه به امکانات اندکی که در اختیار داشتند و ما قادر نبودیم امکانات بیشتری در اختیارشان قرار بدهیم، کاری کردند که نه در حد و اندازه خودش بلکه فراتر از آن بود.
این وضعیت رزمندگان و مبارزان است که همواره فداکاریهایی میکنند که از آنها انتظار میرود، در آن هنگام از رئیس جمهور درخواست کردیم که نامه تشکر را برای مسعود ارسال نماید، ولی رئیس جمهور گفت: این کافی نیست و باید با مسعود ملاقات کنم و حضوراً تشکر کنم.
من هم به نوبه خودم از آقای مسعود بابت اطلاعات ذی قیمت و ارزشمندی که برای سرویس ارسال داشتند و فعالیت گسترده بین المللی و سیاسی که جهت رسوایی رژیم خمینی انجام دادید تشکر میکنم و بار دیگر به شما خوش آمد میگویم و بابت هر کوتاهی که از طرف ما صورت گرفته عذرخواهی میکنم، ما آقای غالب را به عنوان نوک پیکان قرار دادیم تا شوکهای وارده را دریافت کند و ضربه گیر ما باشند، او همواره از شما دفاع میکرد.
مسعود رجوی: به مظلومیتش توجه نکنید، مظلومین این طرف میز هستند. او سیاست مدار خیلی ماهری است، در پوشش دفاع تهاجم میکند. (خنده حضار)
صابر الدوری: به گفته نظامیها یا سیاسیون بهترین حمله دفاع است. [بهترین دفاع حملهاست]
مسعود رجوی (سیگار روشن میکند): در ابتدا میخواهم ضرورتاً روی یک مسئله تأکید کنم، از کلمات محبت آمیز رئیس جمهور، همچنین از خود شما تشکر میکنم و این بیشتر مرا خجل مند میکند. چون جز وظیفه خودمان انجام ندادهایم و نیاز نبود که رئیس جمهور نامه تشکر آمیز به من بدهد، شما بهتر میدانید که چه ماجراهایی بوده و در چه نقطه دقیقاً ما دستمان را در دست هم گذاشتیم، منظورم سالی است که رژیم خمینی آن را سال سرنوشت تعیین کرد، سرنوشت ما واحد است، خونهای ما در هم آمیختهاست. می دانید که اینها تعارف نیست، من توی دل خودم احساس میکنم کاش مشکلات سیاسی نداشتم آن مشکلات سیاسی که رئیس جمهور آن را کاملاً درک میکند، آن مشکلاتی که مربوط به مرگ و زندگی ماست و کاش کمبودهای سیاسی نداشتیم و کاش کمبودهای نظامی نداشتیم تا میتوانستیم وظیفه مان را در آنجا بهتر از این انجام میدادیم. فکر میکنم روابط بین ما و شما، بین ما و عراق چه دولت و چه حزب بعث و در رأس آن و سمبل آن آقای رئیس جمهور و از طریق دیگر مقاومت ایران و مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش فقط روابط صرف سیاسی نیست. اصلاً این طوری قابل تفسیر نیست، فکر میکنم که یک برادری کامل است.
...
به نظرم برادرم هم از هیچ چیز مضایقه نمیکند، هر چیزی که علیه شماست، به طور طبیعی علیه ماست و بالعکس. امنیت ما و ضرباتی که میخوریم یک چیز است، هر دو میخوریم، کما این که پیشرفتهای مان نیز یکی است، من به خوبی شرایط شما را درک میکنم، کمبودهای شما را درک میکنم، فشارهای شدید را هم که روی شما هست درک میکنم، متقابلاً قهرمانی رهبرتان و پایداری و صبرشان را درک میکنم و این را میفهمم که اگر غیر از حزب بعث و رئیس جمهور بود امروز عراقی روی نقشه نبود، جنگی که شما کردید هیچ کس نکرد، فشارهایی که روی شما هست روی هیچ دولتی نیست، در مورد موضع خودمان فقط این جمله را بگویم: من در ذهن خودم و همان طور در قلب خودم نمیتوانم حساب مصالح و منافع خودمان را از شما جدا کنم، این دقیقاً در هم آمیختهاست. شاید اختلاف نظر داشته باشیم، ولی واقعیت این است که منافع ما چفت در چفت و تنگاتنگ است. خواهش میکنم سلام مرا به آقای رئیس جمهور برسانید، هیچ نیاز به لطف ایشان نیست و از طرف من به ایشان بگویید، در خانه تو بودیم و هستم و خواهیم ماند تا آنجایی که در توان ما هست.
صابر الدوری: برادر مسعود گفت که من با کلمات محبت آمیز خودم او را خجل مند کردم، ولی حقیقت امر این است که آنچه من بیان کردم مکنونات قلبی خودم و مکنونات قلبی فرماندهی حزب بعث نسبت به موضع حقیقی برادر مسعود و سازمان و ارتش آزادیبخش بود. درست است که ما در این شرایط با خطر مشترک روبرو هستیم و درست است که شرایط شما و ما و اصول ما باعث شد تا در کنار هم و در یک سنگر باشیم و طبق یک ضرب المثل عربی که میگوید: برادران در سختیها و گرفتاریها برادری خودشان را ثابت میکنند. در حقیقت برادری خودتان را برای ما ثابت کردید و با رزمندگان خودتان از خاک عراق محافظت نمودید. این در شرایطی است که وضعیت ارتش ما و توطئهها و یورشهای آمریکا و نیروهای ناتو به کشور ما را میدانید، مایلم برادر مسعود بداند که ما و شما نقش به سزایی در فرونشاندن آشوبهای اخیر داخلی داشتیم و در کنار یکدیگر علیه آشوبگران جنگیدیم و آشوب را الحمدلله با شکست روبرو ساختیم. این آشوب نقشه بعدی دشمنان بعد از حمله به عراق بودهاست، طرح این گونه بود: در هنگامی که ارتش عراق مشغول جنگ در داخل کویت بود و مشخصاً روز چهارم جنگ رژیم خمینی اقدام به تحریک عدهای از مردم و عوامل خود مینماید که قصد داشتند مراکز دولتی را در بغداد و استانها تحت کنترل خود در آورند. شما میدانید که کلیه راههای مواصلاتی مانند پلها و جادههای میان بغداد و جنوب عراق قطع شده بود و در این شرایط نیروهای نظامی لازم جهت محافظت از مراکز دولتی در اختیار نداشتیم، رژیم آخوندها از این خلاء سوء استفاده کرد و دست به این غائله زد و این آشوب، بخش دوم تهاجم علیه عراق بودهاست.
مسعود رجوی: ببخشید شما فرمودید که روز چهارم این آشوب شروع شد، آیا منظورتان روز چهارم پس از پایان جنگ است؟
صابر الدوری: منظورم روز چهارم تهاجم زمینی است، این توطئه با تصمیم فرماندهی انقلاب خفه شد، ما بلافاصله از کویت عقب نشینی کردیم و یگانهای نظامی را از مناطق جنوب به بغداد و مناطق شمالی و میانه کشور اعزام کردیم. و به ویژه در روزهای نخست این آشوب ها، تحرک سریع نیروها و یگانها از جنوب به طرف مناطق آشوب زده و شهرهایی که آشوبگران در آن دست به آشوب زدند، ما را قادر ساخت تا شهرهای جنوب را از این عناصر پاکسازی نماییم و این امر به ما در سایر شهرها نیز کمک کرد.
البته عدم توانایی غوغا سالاران در تحقق اهداف خود در بغداد به ما در خفه کردن و شکست دادن این توطئه کمک کرد، به نظر ما مرحله سوم نقش نیروهای مشترک [متحد] در منطقه شمال عراق بود اینها آن طور که ادعا میکنند به خاطر هدف انسان دوستانه نیامدند، برای حمایت از کردها نیامدند. بلکه به این منطقه آمدند تا یک منطقه امن طبق گفته خودشان و یک حالت عدم ثبات در آنجا حاکم باشد و از عدم تسلط دولت به آن سوء استفاده نمایند، اینها امیدوارند که همین حالت عدم ثبات به سایر مناطق عراق نیز سرایت کند. ما توانستیم این طرح را شکست دهیم، با آنها [متحدین] توافق کردیم که از آنجا خارج میشویم و برای آنها با روشنترین عبارات گفتیم که حضورشان در شمال عراق مساوی با فاجعهها و بلاهای فراوان خواهد بود و نباید بر اساس مشاهدات خود قضاوت کنند، دلشان نباید به شهروندانی که اصلاً شهروند عراق نیستند گرم باشد. با وجود این افراد که دنبال تحقق منافع خود هستند منطقه را به حالت عدم ثبات قرار خواهند داد، به آنها [متحدین] گفتیم که ما نمیتوانیم تضمین بدهیم که شهروندان واقعی دست به عملیات انتحاری علیه ارتش شما نزنند. از این رو برای شما بهتر است که عراق را ترک کنید و ما را به حال خود رها سازید، اینها ظاهراً از شهر هوک خارج شدهاند و فکر میکنم به زودی زود کل خاک عراق را ترک خواهند کرد. این ظاهر نقشه اینهاست، مگر این که طرح دیگری داشته باشند، بوش دست به توطئه بزرگی زد و آن محاصره اقتصادی عراق است، آنها تصور میکنند که با به محاصره در آوردن عراق میتوانند دولت را ساقط کنند و مردم عراق را از نان خوردن بیندازند. قطعاً شما اطلاع دارید که اینها از سلاح اقتصادی علیه ما استفاده میکنند و اقدام به صدور قطعنامههای سازمان ملل یکی پس از دیگری مینمایند، همچنین روی وضعیت داخلی عراق سرمایه گذاری کردهاند. منافع آنها در این شرایط یکی شد و عربستان سعودی با رژیم خمینی بر اساس اصل دشمن تو دوست من است، علیه ما متحد شدند، از طرف دیگر ترکها و ایرانیها نیز بر اساس منافع مشترک متحد شدند و اطلاعاتی که از طرف شما (مسعود رجوی) و منابع دیگر پیرامون مقاصد رژیم آخوندها به دستمان رسید، نشان میدهد که یک توطئه بزرگ علیه ما چیده میشود. با تمام اینها میخواهم به برادر مسعود اطمینان دهم که توطئه شکست خورده و وضعیت داخلی عراق اطمینان بخش است، وضعیت ارتش نسبت به گذشته خیلی بهتر شده با این که تجهیزات و امکانات نظامی در اختیار نداریم.(خنده حضار)
مسعود رجوی: شما حرف دلتان را زدید. (خنده حضار)
صابر الدوری: من دیدم مجید خوشحال شد، این نکته را مطرح کردم.
مسعود رجوی: راجع به مرحله دوم نقشه و توطئه دشمن که از روز چهارم جنگ شروع شد توضیح بیشتری میخواهم.
صابر الدوری: بنده عرض کردم که دشمن طی یک توطئهای در سه مرحله به عراق تهاجم کرد، مرحله اول آن جنگی بود که در داخل خاک کویت در جریان بود، مرحله دوم این بود که در روز چهارم جنگ زمینی عناصر غوغا ساز در بغداد و استانها دست به آشوب میزنند، از اول بمباران ها، افرادی توسط آخوندها به این شهرها اعزام میشدند.
مسعود رجوی: توسط آخوندها بود یا آمریکاییها؟
صابر الدوری: طبق اطلاعات ما، آمریکا از حضور آنها مطلع بود ولی مطمئن نیستیم، اطلاعات آمریکا در این مورد دقیق نبود، اینها فکر میکردند که گروه مستقلی هستند، درست است که از طرف رژیم ایران حمایت و سازماندهی شدند ولی نمایندگی از طرف رژیم ندارند.
مسعود رجوی: این مسئله نشانه اوضاع بغرنجی است، اطلاعاتم را از کارهایی که این روزها رژیم ایران انجام میدهد، تکمیل کردید، آنچه به اوضاع داخلی ایران بر میگردد این است که میدانم چقدر رژیم با شما ضدیت دارد اما از وجهه خارجی برایم علامت سؤال بود که چرا رژیم آن قدر مطمئن است و از کجا مطمئن است که میتواند شما (دولت عراق) را سرنگون کند. اظهارات رفسنجانی را حتماً شنیدهاید، ایشان میگوید که تا ته خط میخواهد برود، نمیدانستیم ممکن است زیر زیرکی با انگلیسیها کاری کرده باشد، از قدیم میدانستیم که روابط آخوندها با انگلیسیها خوب بودهاست و الان قضیه برای من روشن شد که برنامه چه بوده و چه میخواهند. ظاهراً رژیم خمینی تمام سرمایه گذاریاش را کردهاست، آیا اکراد در این برنامه ریزیها نقش داشتهاند؟
صابر الدوری: پیش از این چندین بار شنیدیم که مسؤولین اکراد از آمریکاییها گلایه میکردند که چرا به وعده خود عمل نکردهاند و گروه حکیم میگوید که چرا آمریکاییها به ما کمک نمیکنند....
مسعود رجوی: و از آمریکاییها میخواهند یک منطقه امن را تهیه و تدارک ببیند، آیا شما این منطقه امن را در اختیار آنها قرار میدهید؟ (خنده حضار)
صابر الدوری: این جریانی است که انگلیسیها پشت آن هستند.
مسعود رجوی: اگر تصمیم گرفتید یک منطقه امن در اختیار آنها قرار بدهید یادتان نرود یک منطقه امن هم برای ما تأمین کنید.
صابر الدوری: منطقه دیاله را برای شما تهیه دیدهایم.
مسعود رجوی: ابوغسان [از مسؤولان هماهنگی استخبارات] غرب دیاله را در اختیار ما گذاشته و هر چه از او درخواست کردیم که شرق دیاله را نیز در اختیار ما قرار بدهد قبول نکرد.
صابر الدوری (خطاب به حاضران): اگر کل دیاله را گرفتید یادتان نرود که جای برادرم را حفظ کنید. (خنده حضار)
مسعود رجوی: فراموش کردم که به شما بگویم با برادرتان ملاقات کردم و از دیدنش فوق العاده خوشحال شدم واقعاً برادر خیلی تحسین بر انگیز و شجاع و کاردانی دارید، به برادر مهدی ابریشمچی میگویم که مشکلاتش را مستقیماً با استاندار دیاله حل کند، ما اگر شرق نهر دیاله باشیم دیگر مشکلی تا مرز نداریم، به داداشت میگوییم مشکلات را حل کند.
صابر الدوری: وقتی بحث شرق و غرب دیاله مطرح شد، برادرم ابو ارکان قصد داشت از مخابرات و مجاهدین فرار کند، (مسؤولیتی تقبل نکند.)
مسعود رجوی: اتفاقاً من حدس زدم توی راه به ایشان میگفتم، استعفا ندهید، چون استعفای شما پای ماست، برادرتان برای ما خیلی زحمت میکشد و خیلی صبور است، از ایشان در حضور شما تشکر میکنم، حتماً شما و برادرتان در خانه مناقشاتی داشتهاید، حال در این خانه بین مجاهدین و برادرشان......
صابر الدوری: واقعاً ما برادر هستیم.
مسعود رجوی: حقیقتاً جا دارد که صمیمانه از زحمات برادرتان و به ویژه به خاطر خستگیهایی که از جانب ما بر وی و بر دیگران وارد شد، تشکر میکنم، خوشبختانه مردانی دارید که تا آخر خط صبر میکنند و سعی میکنند فضای تفاهم را بیشتر بر قرار کنند و این اسباب خوشحالی من است، با چیزهایی که برادر مجید میخواهد به ما بدهد دیگر هیچ مسئلهای بین ما باقی نمیماند. (خنده حضار)
صابر الدوری: من تصور میکنم درخواستهای برادر مجید کمترین درخواست از شما باشد.
مسعود رجوی: حداکثر را من تعیین میکنم.
صابر الدوری: روابط فردی و کاری در جهان سوم باید به صورت اتحادیه عمل کند، به ویژه وقتی که بنده احساس میکنم در سرویس اطلاعاتی نظامی هستم، در اوج بحران ابو ارکان به من مراجعه کرد و درخواستهای شما را مطرح کرد، به خدا همیشه از شما طرفداری میکرد. تلاش زیادی میکردم که امکانات موجود ما همین است ولی ایشان قبول نمیکردند و از نظامیان نزد سرویس اطلاعاتی شکایت میکرد، نمیدانست من یک روز رئیس سرویس اطلاعات خواهم شد. در حقیقت وقتی که نمیتوانستیم نیازمندیهای شما را تأمین کنیم، خجالت میکشیدیم و واقعاً وقتی که نیاز به یک سری امکانات داشتید و ما نمیتوانستیم آن را تأمین کنیم، این درد بیشتر میشد.
همان طور که قبلاً اشاره شد، شما خدماتی بالاتر از سطح امکانات موجودی که دارید ارائه داده اید و حتی رئیس جمهور در یکی از این دیدارها به من گفت: به مسعود بگو ما هر چه داریم با هم تقسیم میکنیم.
مسعود رجوی: آیا فرمایشتان تمام شد تا بنده عرایضم را مطرح کنم، اجازه بدهید وارد بشویم.
صابر الدوری: ما آمادهایم برای هر گونه امکاناتی.
مسعود رجوی: ایشان پیشاپیش میداند چه میخواهم بگویم. روزی که من شنیدم آقای رئیس جمهور شما را برای ریاست سرویس انتخاب کردهاند خیلی خوشحال شدم و این حسن انتخاب بود. من فکر کردم که رئیس جمهور در انتخاب شما عواطف ما را در نظر گرفت، چون روابط و شناسایی و رفاقتی که در طی پنچ سال گذشته با هم داشتیم خیلی به تفاهم کمک میکند. و طبعاً میدانید که اگر مدیر جدیدی برای سرویس میبود، شاید چندان فرقی نمیکرد، ولی وجود شما تفاوت میکند، پنج سال سابقه داریم و همین به من فرصت میدهد که حرفم را هر چه صمیمانهتر بگویم، ولو این که هر چه بخواهند، بگویند. چیزی که در قلبم هست یا هر خواستهای که دارم و یا هر تحلیلی که دارم با فرض این که شما بگویید این را قبول ندارم، با این مخالفم، این را در اختیار ندارم و این را نمیتوانم در اختیارتان قرار بدهم، مناسبات این قدر قوی هست که چنین فرصتی را برای طرفین باز میکند. یادتان میآید هنگامی که آقای براک [رئیس سازمان مخابرات] بود شما نماینده و رابط قیاده عامه و رئیس جمهور با سازمان بودید و برای شروع کار نظامی من مقدمتاً به شما گفتم که مهمترین چیز برایم تفاهم با شماست که پیوسته از آن بهره بردیم و برخوردار بودیم. منظورم از تفاهم متقابل، مسائلی است که ممکن است برای شما مهم جلوه نکند، چون شما یک دولت حاکم هستید و در خاک خودتان هستید ولی ما به عنوان یک نیروی مقاومت یا یک آلترناتیو یک حکومت هستیم، در خاک خودمان نیستیم و انبوهی از افترا و تهمتها و سابقه 8 سال جنگ بین شما و رژیم خمینی که خود ما آمار میدهیم که دو میلیون کشته و زخمی داده، وجود دارد.
طبعاً من باید مواظب خیلی چیزها باشم تا دشمن شما و دشمن ما نتواند ما را بسوزاند و شما میدانید که جنبش ما 25 سال مشغول مبارزه با دو رژیم بود، هر دو رژیم اتهامات پوچ یک طرفه علیه ما داشتند که رابطه با عراق است. در رژیم شاه که بنیانگذاران سازمان را اعدام کردند، در سالهای 1971 و 1972 اتهام اول آنها ارتباط ما با حزب بعث بود، در صورتی که ما رابطهای با حزب بعث نداشتیم، این ماهیت دو رژیم در ایران است.
صابر الدوری: من یادم نمیآید چنین چیزی شنیده باشم.
مسعود رجوی: یادتان میآید رژیم شاه میخواست علیه شما کودتا کند، قرار داد شط را الغا کرد، در آن موقع و بدین وسیله میخواست جامعه ایران و طرفداران پان ایرانیست را بشوراند. یک سال بعد در سال 1971 ما دستگیر شدیم، جزئی از اتهامات علیه ما ارتباط با حزب بعث بود، برای همین یک شب قبل از اعدام بنیانگذاران سه تا پیشنهاد گذاشتند و گفتند که: هر کدام از اینها را بپذیرند اعدامتان نمیکنیم، اول این بود که بگویید ما از عراق دستور میگیریم، دوم این که مبارزه مسلحانه را محکوم کنید، سوم این که بگویید اسلام و شیعه با مارکسیسم جنگ و مبارزه دارد. در روزنامههای 20 سال پیش اولین باری که رژیم دستگیری ما را اعلام کرد اتهام عراق هم هست، تعدادی از کادرهای ما در شیخ نشینها در دبی دستگیر شده بودند، مجاهدین هواپیمایی که آنها را به تهران میبرد به سمت بغداد منحرف کردند، پیش شما بودند و سراغ خمینی هم رفتند ولی او حاضر نشد از ما حمایت کند. برای همین شما افراد ما را نمیشناختید، فکر میکردید که ممکن است اینها عوامل رژیم شاه باشند، چند ماه در زندان شما بودند، بعد عرفات دخالت کرد و شما بچههای ما را آزاد کردید و آنها به بیروت رفتند.
وقتی مطمئن شدید که ایادی رژیم نیستند از این زمان به بعد همیشه مارک عراق بر روی مجاهدین بود، بعداً که خمینی آمد چه قبل از شروع جنگ با شما و چه تا روز آخری که در تهران بودیم، او میگفت که: منافقین نمایندگان عراق در تهران هستند. چون مخالف جنگ بودیم. واقعاً ما با شما ملاقات نکرده بودیم ولی وقتی کار عملیاتی و یا تظاهرات میکردیم این میگفت عراق و سالها شعارهای آنها این بود که ما را با آقای رئیس جمهور (صدام حسین) کنار هم میگذاشت و همه جا این شعار را علیه ما در نماز جمعه میداد، بعد از نماز جمعه در مجلس، در دولت، مقامات رژیم در حالی که ما شما را ندیده بودیم شعارشان این بود: مرگ بر منافقین و صدام. این مسئلهای است که از اول بود، خمینی مُرد ولی صدام و مجاهدین زنده و باقی ماندهاند و من مطمئنم که بعد از رفسنجانی و خامنهای صدام و مجاهدین هستند. البته نمیخواهم صبحتها را طولانی کنم، شما قبل از این که رئیس سرویس باشید، مسؤول ارتباط با ما و نماینده شخص آقای رئیس جمهور در ارتباط با ما (سازمان) هستید. شغل جهاز (سرویس) کار خودتان است و به خودتان مربوط است، برای ما شما نماینده رئیس جمهور هستید و طبعاً میدانید که چرا من این حرفها را میزنم. این حرفها از نظر شما هیچ ارزشی ندارد، چون دولت حاکم هستید. آقای رئیس جمهور خیلی خوب احساسات ریز ما را درک میکنند، از قضا و تصادفاً از نظر سیاسی ربطی به استخبارات و مخابرات ندارد (خنده مسعود رجوی) ولی آنجایی که من و شما به خاطر دشمن از همدیگر جدا میشویم (منظورم تفاهم متقابل بین ماست) اگر گاه میبینید که به یک چیزی اصرار میکنیم، من خیلی دوست دارم شما دلیل اصرار ما را بپرسید. مسئله و حساسیت مربوط به خودتان است، مثلاً ببینید که چرا من اصرار داشتم به صورت سمبلیک هم که شده در شرق رود دیاله باشیم، میخواستیم که دشمن ما و شما نه فقط رژیم خمینی بلکه همه گروههایی که به خاطر عراق توی سر ما میزنند و همه مردم داخل ما و خانوادههای رزمندگان ما و رزمندگان ما که در خاک عراق هستند از این میان کسی به خاطر همکاری که با شما کردیم نتواند یقه ما را بگیرد. من هفت آلبوم میدهم خدمتتان که مربوط به داخل و مربوط به رژیم ایران است، چیزهایی که علیه ما نوشته شده، به خاطر عملیات ماه مارس 1991 علیه کردها و شیعیان جنوب عراق، در آمریکا و اروپا و حرفهای رژیم ایران و رادیو اسرائیل، بی بی سی و رادیو فرانسه.
...
با معاملهای که رژیم با اروپاییها داشت ما را در یک کرُنر گیر آورده بودند و میخواستند از نظر سیاسی خفه مان کنند، این نمونهای از تلاش آنهاست، حرف شان این است که شما مجاهدین خلق ایرانید یا مجاهدین عراق و حزب بعث و آقای رئیس جمهور صدام حسین. ما چیزی از شما پنهان نمیکنیم، مثلاً فرض کنید یک رزمنده که نکشیده، نمیتواند راه را با ما ادامه بدهد، شما میدانید که در طول پنج سال گذشته ما خیلیها را از اروپا و آمریکا و از داخل میآوردیم، درصدی از آنها این وضعیت سخت را در شرایط عراق و در بیابان و در پادگان تحمل نمیکنند. خوب ما همیشه یک درصدی را داریم که ته میکشیدند، چون ارتش ما ارتش داوطلب است، کسی که نمیخواهد بجنگد ما مجبورش نمیکنیم، چون کسی که با ما میجنگد با جان و دل میجنگد، طبعاً افرادی که به اروپا سفر میکنند میگویند این مجاهدین دیگر برای ایران نمیجنگند، برای عراق میجنگند. نمیگویند که من ترسیدم و خراب کردم، سعی میکند که خودش را توجیه کند و راهش قربانی کردن ماست و الا همه میدانند که او خیابانهای پاریس را بر بیابانهای عراق ترجیح میدهد و لذا ما مجبوریم که زیر تیغ برویم، بعد بقیه دشمنان ما یا رادیوهای خارجی این را میگیرند و روی سر ما چماق میکنند.
علت این که میخواستم ما در آنجا حضور داشته باشیم (البته داستان تمام شدهای است) این بود و ربطی هم مستقیماً به شما نداشت، از نظر شما هم هیچ مهم نبود، ولی برای ما حیاتی بود، چون در خاک خودمان نیستیم. جالب این است که بدانید ما متحد داریم، در شورای ملی مقاومت، سازمان چریکهای فدایی خلق حدود 20 نفر در منطقه شمالی داشتند که الان از خود این سازمان جدا شدهاند و تبدیل شدهاند به اتحادیه انقلابی کردستان. بیشتر به نظر میآید در خط یکتی هستند، خط جلال طالبانی، همین افرادی که تا دیروز متحدین ما بودند و ما هر کمکی به آنها کردیم، بیشترین سمپاشی را علیه ما کردهاند که ما آمدهایم توی عراق جهت کشتن اکراد.
توضیح این مسئله برای آنها که چه کسانی بودند که کردها را کشتند 50 سال [ساعت] طول کشید که در نشست شورای ملی مقاومت توضیح دادیم، از روز اول تا روز آخر توضیح خواهم داد که چه شد. دشمنان ما با توان تبلیغاتی زیاد تهاجم میکنند و ما امکاناتی برای پاسخگویی نداریم صدایی مثل صدای اسرائیل و آمریکا و بی بی سی نداریم، زیرا این رادیوها مشخصاً دارند از مجاهدین صحبت میکنند، چون رژیم یک دشمن بیشتر ندارد که همان مجاهدین است، برای نزدیک شدن به رژیم از کیسههای ما میدهند. ما به هر چه داشتیم و هر کاری که در عراق کردیم و خواهیم کرد افتخار میکنیم، چون معلوم است که هدف توطئهها همه تأسیس حکومت اسلامی در عراق است، چیزی که رژیم میخواهد و همچنین انهدام ما. این هدف اعلام شده رژیم است، منظور من از این توضیحات این است که به شما بگویم حساسیتها و مسائل ما برای تضمین این تفاهم متقابل چیست، این مطلب اولم بود که تمام شد.
صابر الدوری: اجازه بدهید توضیح بدهم، در ابتدا بگویم که من با برادر مسعود اختلاف نظری ندارم، ما در یک مسئله مشترکی قرار داریم و باید همدیگر را خوب درک کنیم، این کلیدی است که ما را به آن چیزی که باید به آن برسیم میرساند و همانا تحقق اهداف مشترک ماست که عبارت است از شکست توطئهها از یک سو و سرنگون کردن رژیم آخوندها از سوی دیگر. من کاملاً با برادر مسعود موافق هستم و قبول دارم تلاشی که بایستی سازمان و ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت انجام بدهند خیلی زیاد است، یعنی بار آن خیلی سنگین است. منظورم از این تلاش، تلاشی است که بایستی مبارزین و رزمندگان قانع شوند که این مبارزه بر حق است و راهی که میروند و مأموریتی که انجام میدهند درست است چنانچه سازمان نتواند اینها را به این سطح از قناعت برساند، نمیتواند اهداف خود را تحقق ببخشد. کسانی که قانع نمیشوند چیز زیبایی در عراق پیدا نمیکنند، از این رو اروپا را بر عراق به ویژه در این شرایط و دشواریای که در آن به سر میبریم ترجیح میدهند رزمندگان ما بخشی از ملت محسوب میشوند و من کاملاً نسبت به آنچه شما گفتید قانع هستم، الان بر میگردیم به بحثی که با هم راجع به شرق دیاله و غرب دیاله داشتیم....
مسعود رجوی: مسئله برایم تمام شده و واضح است که شما در شرایطی بودید که نمیخواستید با رژیم ایران کنتاک داشته باشید.
صابر الدوری: ما این مسئله را از دیدگاه دو طرف و تأثیر آن بر روی دو طرف مورد بررسی قرار دادیم و برادر مسعود بداند که ما این مسئله را فقط از جنبه نظامی مورد بررسی قرار ندادیم بلکه از نظر سیاسی نیز در بالاترین سطح مورد بحث واقع شد. ما بررسی کردیم که عقب نشینی رزمندگان به غرب دیاله چه تأثیر منفی خواهد گذاشت، البته ما میدانیم که این تأثیر یک تأثیر موقتی و گذراست و این اعتقاد را داشتهایم که برادر مسعود و رهبری سازمان توانمندند و بر مسئله فایق میآیند و رزمندگان را توجیه و متقاعد میسازند، ولی این مسئله برای ما حکم مرگ و زندگی را داشتهاست به خصوص در این موقع در این منطقه خطرناک و حساس که هیچ نیروی نظامی هم نداشتیم. برادر مسعود با چشم خودش دید و مشاهده کرد که رزمندگان ما دیگر توان جنگیدن را ندارند، من در یکی از روزها (برادر خالد شاهد بود) در مقر خودم شنیدم که سه چهار تا دستگاه تانک متعلق به ارتش آزادیبخش اشتباهاً وارد منطقه کلار شده و تمامی خدمه و نیروی آن شهید شدهاند. من علاوه بر این که از جسارت و شجاعت رزمندگان شما خوشحال شدم، وقتی که توانمندی سربازان خودمان را با رزمندگان شما در جنگیدن و مبارزه در برخی موارد مقایسه کردم، خیلی متأثر شدم. این یک راز نیست، چون ما برادر هستیم، در برخی از مناطق و منجمله در منطقه دیاله سربازان ما وقتی با یکسری از اکراد عادی و نه رزمنده روبرو میشدند، از ترس دست به فرار میزدند.
البته ما رزمندگان خود را سرزنش نمیکنیم، زیرا آمریکا و متحدین کاری کردند که ما و ملت ما را به این وضعیت روانی وخیم رساندند، هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که بتواند یک ماه و اندی بمبارانهای مداوم و مستمر را تحمل نماید. ما این مسئله را از این زاویه مورد مقایسه قرار دادیم و سنجیدیم، من در نشست رهبری که به طور مشخص برای بحث روی این مسئله منعقد شده بود، یادم هست که موافق طرح شما نبودم و اظهار داشتم که نمیتوانیم در مقابل هیچ حملهای حتی اگر کوچک هم باشد، مقاومت کنیم. اگر آخوندها در این حمله موفق و پیروز شوند، ما و سازمان از بین خواهیم رفت، این دلایل موضع گیری ما در آن موقع بودهاست، به همان دلیل سعی میکردیم زود ملاقات نکنیم و ملاقاتها را گردن سرتیپ غالب بیندازیم. (خنده حضار)
مسعود رجوی (خطاب به غالب): ببین ابو ارکان، سرتیپ، دیگر من مقصر نیستم. جزاکم الله خیراً. حالا ببینید حرف من چیست، حرف و موضع شما کاملاً منطقی است، این در حالی است که ما افراد غیر مسؤول نیستیم و مشکل شما را میفهمیم. لیکن آمادگی داریم که شما هم به ما بفهمانید، من که از روز اول میدانستم، دومین و مهمترین مطلب من در این جلسه عیاق ماست، منظورم سطح رابطه سیاسی فی ما بین است که این را لابلای موضوع تشریح میکنم، من دست شما هستم. و میخواستیم کاری را که از دست ما بر میآید برایتان انجام بدهیم، منتها میخواستیم موازی هم باشیم، یعنی در حالی که مشکل شما رعایت میگردد در عین حال ببینیم برای مشکل ما چه راه حلی پیدا میشود، ممکن بود مشکل ما راه حلی نداشته باشد، ولی حداقل سوء تفاهم ایجاد نمیشد. اگر من مثلاً وضعیت را میدانستم، جور دیگری برای مقاتلین (رزمندگان سازمان) حرف میزدم، تحلیل خودم چیز دیگری بود، اطلاعیههایی که بیرون میدادیم، آنها نیز چیز دیگری میبود و موضع ما هم در قبال اکراد طور دیگری بود.
ببینید شما برای کارهای نظامیتان توجیه سیاسی دارید و مسائل مختلف توطئه را اول توضیح میدهید، ما هم باید برای کارهایمان به دستگاهمان کوک بدهیم، ما حرفی نداریم که در غرب دیاله باشیم، اما اگر این موضوع از پیش برای ما روشن بود، وضع فرق میکرد. ابو ارکان ضمناً تخصص دارد که چگونه دوای تلخ را قطره قطره توی گلوی آدم بریزد، هر روز یک قطره و هر هفته یک قطره به من میداد. حرف من چیز دیگری است، میگویم مینشستیم در سطح مناسب با هم صحبت میکردیم، این انتظار را طبعاً از ابو ارکان نداشتم، چون در تمام 24 ساعت برای خود ما در کارهای اجرایی بود. اما اگر ما از علایق مناسبی برخوردار بودیم من مسائل شما را میفهمیدم و خودمان را منطبق میکردیم، لازم نبود که شما بروید پشت صحنه، آخر من برادرتان هستم و مسائلتان را میفهمم، فرد غیر مسؤولی نیستم. ما آمدیم با فرمانده فیلق (سپاه) توافق کردیم و ابو ارکان هم حاضر بود، یعنی ما آمدیم به جاهای جدیدمان، من گفتم همه مقاتلین (رزمندگان) و مسؤولان و فرماندهان را این طوری توجیه کردم. بعد از دومین عملیات به ابو ارکان اصرار داشتم که بگویم قدم بعدی چیست، هنوز ما توی جای جدید جا نیفتاده بودیم (این روزها در آخر ماه مبارک رمضان بود) که دوبار ابو ارکان آمد اما به ما نگفت عقب نشینی کنید به طرف غرب دیاله، گفت به سوی پادگان هایتان عقب نشینی کنید.
من همه را برای پیشروی توجیه کرده بودم، ولو این که شش ماه آنها را نگه داریم، دوباره میبایستی آنها را مجدداً توجیه میکردم که چرا داریم به پادگان عقب نشینی میکنیم. من که میدانستم ابو ارکان تقصیر ندارد، مسئله این است که ما در سطح متناسب ننشستیم تفهیم و تفاهم بکنیم، این شکایت را ما از فردای آتش بس تا امروز داریم. حرف من این است که دستورات آقای رئیس جمهور اجرا نشد. بعد از آتش بس خودتان هم بودید، آقای رئیس جمهور به من گفت: راجع به آینده سازمان نگران نباش، ما شما را مثل یکی از اعضای فرماندهی حزب بعث در جریان میگذاریم. این عین جمله ایشان است، خوب شما هم ما را مثل یکی از اعضای قیاده قطریه (فرماندهی حزب بعث) در جریان اوضاع ایران قرار بدهید، بعد از مرگ خمینی به دستور سید الرئیس، لجنهای تشکیل شد، یک سال است که ما این کمیته را ندیدهایم، کمیتهای که شما نایب رئیس آن بودید. استاد طارق عزیز هم همیشه در مسافرت است، پس من باید در اتاقم بنشینم و فکر کنم که چی باید بشود، تا آنجایی که به رابطه شما با رژیم خمینی بر میگردد همیشه میگوییم صلح حق شماست و ما نمیخواهیم در این رابطه برای شما مشکلی ایجاد کنیم. وقتی که استاد طارق عزیز به من گفت که: رادیو شما نمیگذارد روابط با رژیم خمینی شکل بگیرد. ما در فاصله 24 ساعت کلیه رادیوهای خودمان حتی ایستگاهها و فرستندههای کوچک را نیز قطع کردیم ولو شما از ما نخواسته بودید، اما رادیوهای گروههای دیگر کار میکردند. دو سال است که آقای رئیس جمهور را ملاقات نکردهام، کمیته معلوم نیست چه شد کمیته یک سری چیزهایی از سلاحها را از ما گرفت ولی آن چیزی که قرار بود به ما بدهید نداد، خودتان توی لجنه (کمیته) بودید، قرار بر این بود که چیزهایی که بدان نیاز نداریم به شما بدهیم. در دوران دکتر ابراهیم حست سبعاوی [از روسای امن العام عراق] ایشان همیشه در کویت بود، بعد از کویت نه شما را میشود دید نه ایشان را. بنابراین به دستگاهمان این احساس داده میشد. که شما دوستی ما را نمیخواهید و بنابراین این مناسبات در سطح لازم نیست. من مشکلات شما را میفهمیدم و میفهمم و باز هم خواهم فهمید ولی باور کنید مسئله خیلی سادهاست، میتوانستیم یک ساعت بنشینیم و مسائل را از خود شما بشنویم و مشترکاً راه حلی پیدا کنیم، حتی اگر لازم بود همه ما برویم غرب رودخانه دجله. نمیخواهم بحث را طولانی کنم، هدفم از این موضوعات آیندهاست، اولاً اگر آن رابطه فی ما بین ما این علاقه با آقای رئیس جمهور نباشد، پس من بیخود در عراق هستم، این رابطه من با آقای رئیس جمهور حق من است، این حق را از لحاظ سیاسی نمیگویم، مطلقاً، بلکه از لحاظ عواطف و علاقه شخصی. من خانه را با صاحب خانه میخواهم، اگر صاحبش را نبینم چه فایدهای دارد؟ پس معنایش این است که تو بیخود در این خانه هستی، این رابطه من با آقای رئیس جمهور است، منظورم خلق مشکل سیاسی برای ایشان و دیدار علنی و درخواست لیست گونه نیست، صاحب خانه من است. پس حق من است. ممکن است شما بگویید که مسؤولان و اعضای فرماندهی حزب بعث هم این حق را ندارند، حق ندارند مزاحم آقای رئیس جمهور بشوند، شما چون عراقی هستید اگر هم این طوری باشد پس چرا من را از این حق محروم میکنید. این ادعای اصلی من است، بعد به خود شما بر میگردیم، چون در طول یک سال گذشته میخواستم ایشان را ببینم ولی شما نگذاشتید، چرا؟ این حق من است.
صابر الدوری: برادر مسعود میخواهند همه ما را چون دستورات آقای رئیس جمهور را اجرا نکردیم به زندان بیندازند.
مسعود رجوی: خود من هم با شما آن تو هستم، فعلاً من با شما همان تو هستم. در مورد خودتان به عنوان نماینده آقای رئیس جمهور الحمدلله رئیس سرویس در محل کار شما تلفن ندارد، خانهاش را هم بلد نیستیم، سراغش هم نمیشود برویم. همیشه باشد به برادرانم بگویم: مهدی، علی رضا، میتوانید حدس بزنید. سپهبد صابر الدوری کجاست؟ تنها چیزی که مخابرات و استخبارات سازمان ما از آن اطلاع ندارد محل حضور شماست (خنده حضار) و الا خودمان میآمدیم سراغتان. این را هم جداً به عنوان یک خواسته مطرح نمیکنم، برای این میگویم که تفاهم فی ما بین خودمان تقویت بشود تا این که بدانم چه باید کرد میخواهید برایتان قسم بخورم که بین العرب و العجم لا یوجد شقیق صدیق نزدیکتر از همین مجاهدین خلق. [چنانچه در میان عرب و عجم بگردید هیچ دوستی به اندازه مجاهدین خلق پیدا نخواهید کرد.] این را من بعد از پنج سال دارم میگویم، نمیخواستم بگویم که چرا با دوستتان این طوری میکنید، مگر شما تصور میکنید من میخواهم شماره تلفنتان را به رفسنجانی بدهم؟ من یک وقت مشخصی از شما میخواهم، به این راضی هستیم، هفتهای یک ساعت از وقت شما برای من یک ساعتی که نصف آن ترجمهاست، بنابراین برای دو هفته، دو تا یک ساعت ولو این که بنشینیم برای هم قصه بگوییم. وگرنه مسائل ما حل نمیشود، آقای رئیس جمهور دستور دادند، مایه را پرداختند، اما وزرای مختص جوهر سیاسی او را نگرفتند، با فرض این که همه خواستهها را بگویید، نه هفته یک ساعت قبول است تا وقتی که ما در عراق هستیم، اگر نه میروم قصر ریاست جمهور، اعتصاب غذا میکنم این تنها راهاست. (خنده مسعود رجوی)
صابر الدوری: ظاهراً امروز باید از خودمان دفاع کنیم امروز اولین باری است که احساس میکنم برادر مسعود تصور میکند ما در حقش کوتاهی کردهایم، من این را قبول دارم که در گذشته از همدیگر دور بودیم و ملاقاتی بین شما و رئیس جمهور ترتیب ندادیم، همچنین آقای طارق عزیز با شما ملاقات نکرده و همچنین ما با شما ملاقات نکردیم.
مسعود رجوی: شما در خط مقدم جبهه بودید...
صابر الدوری: من میدانم که یک کوتاهی بزرگ در حقتان کردیم و ما در حق برادر
مسعود کوتاهی کردیم، ولی وقتی دو چیز فراهم میشود، یکی حسن نیت و دیگر احساس برادرانه و اعتقاد قطعی که برادر مسعود بدان اشاره کرد، هیچ دوستی در میان عرب و عجم پیدا نمیکنیم مانند مجاهدین.
مسعود رجوی: والله بین العرب و العجم چنین دوستی پیدا نمیکنید.
صابر الدوری: من میخواهم تأکید کنم که این اعتقاد را داشتهایم، به خصوص برادر مسعود به خاطر نزدیکیاش به ما و آشنایی طولانیاش با ما، تصور میکنم که خوب میداند پشت این موضوع هیچ هدف مشخص یا غرضی وجود ندارد. برادر مسعود وضعیت و شرایط ما را خوب میداند که ما از دوم آب (اوت 1990) تا کنون درگیر جنگ و حملهای شدهایم که بر سر هیچ کشوری تا کنون نیامدهاست، آن چیزی که بر سرمان آمد از حملههای هوایی تا آشوبهای داخلی که شما در فرو نشاندن آن سهم داشتید و این شرایط ایجاب میکرد که ما شبانه روز در آمادگی کامل به سر بریم و مراقب اوضاع باشیم. برادر مسعود بداند و رفقا و همکارانم میدانند که بنده اکنون دو ماه است که مسؤولیت ریاست سرویس را به عهده گرفتهام، ساعتهایی که بنده در اداره سرویس بودم و یا در جلساتی بودم که اداره میکردم، جمعاً به ده روز نمیرسد، بنده به عنوان رئیس سرویس اطلاعات بیشتر از 20 درصد از سرویس اطلاع ندارم، آن هم به دلیل شرایط حاکم بر کشور است. وضعیت و شرایط آقای رئیس جمهور هم واضح است و وقتش پر است، البته در اینجا میخواهم بگویم گله مندی برادر مسعود بجا و درست است (خنده مسعود رجوی)، زیرا میدانم چقدر در حق ایشان کوتاهی کردهایم.
مسعود رجوی: بیشتر از این شما انجام دادید، شما با این صحبت هایتان مرا به سمت سمپاتیک خودتان کشاندید، نزدیک است اعتراض کنم که چرا امروز جلسه داشتیم.
صابر الدوری: اگر میدانستم که من و رفقایمان در معرض چنین تهاجمی از سوی برادر مسعود قرار میگیریم، این جلسه را برگزار نمیکردیم و آن را به دو ماه دیگر موکول میکردیم (خنده حضار). برادر مسعود بداند و آقای غالب (ابو ارکان) میداند که از لحظه ورود به سرویس خواستار ملاقات با شما بودم و هر روز میگفتم هفته آینده و از دوستان میخواستم کی وقتی را برای تشکیل این جلسه پیدا کنند، ولی هر بار که میخواستم ملاقات صورت بگیرد، مأموریتی خارج از بغداد برای من پیش میآمد.
مسعود رجوی: الان بالاخره حق من چه میشود، آن یک ساعت حقی که در هفته دارم؟
صابر الدوری: من حاضرم با برادر مسعود ملاقات کنم هر وقتی که خودش بخواهد و مطمئن باشد با این که شماره تلفن خودم را نمیدانم و با کسی تلفنی صحبت نکردهام ولی با تمام این تفاصیل حاضرم هر وقت بخواهید با شما ملاقات کنم.
مسعود رجوی: هیچ مشکلی نیست، ما الان خط نداریم، اگر به ما خط تلفن ندهید هیچ ارتباطی نداریم، من در پادگان ابوغریب بودم، نه تلفن، نه تلکس، نه خط خارجی یکی دو ماه پیش در خواست و تقاضا کردیم و ما اکنون در یک ایزوله کامل و ناجوری قرار داریم.
صابر الدوری: (خطاب به یکی از همراهان): چرا به اینها خط تلفن ندادهاید؟ غالب: قربان ما میخواستیم یک خط داخلی نظامی به آنها بدهیم ولی چون مرکز تلفن داوودیه مورد حمله قرار گرفت این امر با مشکل روبرو گشت. صابر الدوری: آیا مرکز دیگری وجود ندارد که از آن خط انشعابی بگیرید؟ غالب: خیر قربان همه از مرکز داوودیه میگذشت.
صابر الدوری: الان فرمانده پادگان ابوغریب خط تلفن ندارد؟ غالب: دوستان در ابوغریب از ما تقاضا نکردهاند، فقط برای پادگان خالص و مقرشان در بغداد خواستهاند. صابر الدوری: فردا انشاء الله قبل از پایان وقت اداری تمام درخواستهای شما در این رابطه تأمین خواهد شد.
مسعود رجوی: تلکس هم ندادید، ما فقط یک خط تلفن خارجی داریم.
صابر الدوری: باشد، تهیه میکنیم.
غالب: ما فقط دو خط خارجی داریم، آن هم برای فرماندهان رده بالا و فعلاً امکان پذیر نیست.
صابر الدوری: به هر حال برایشان یک خط خارجی تهیه کنید، انشاء الله حداکثر تا پایان وقت اداری فردا تقاضاهایتان تأمین خواهد شد تا علیه ما نزد رئیس جمهور شکایت نکنید!
مسعود رجوی: اجازه بفرمایید یک توضیح بدهم، در پادگان خالص طبق توافقی که هنگام عملیات با فرمانده سپاه داشتیم، سرویس اطلاعات تأیید کرده بود که چند خط داشته باشیم، صرف نظر از این که اغلب این خطوط قطع میشود و به ما گفته شده بود که اگر یک نامه رسمی نیاورید، کل این خطوط قطع میشود.
صابر الدوری: سپاه دوم؟
مسعود رجوی: بله، گفتیم چرا مزاحم ایشان (صابر الدوری) بشویم.
صابر الدوری: منظورتان سه تا پادگان است که پیرامون آنها توافق کردیم؟
مسعود رجوی (در حالی که برگه حاوی شماره خطوط تلفن مورد نظر را در اختیار صابر الدوری قرار میدهد): آنها میگویند شما یک نامه کتبی از طرف رئیس سرویس بیاورید که در آن قید شده باشد قرار دادن این خطوط تلفن برای مجاهدین تأیید میشود، میگویند اگر این خطوط به نام شما ثبت نشود، اعتبار ندارد.
صابر الدوری: این شمارهها جزء مرکز تلفن سپاه است؟
ابریشمچی: چهار تا خط آخر این لیست را قرار بود به ما بدهند و یکی از آن خطوط مربوط به ابوغریب است که الان دستورش را رئیس سرویس صادر کردند، تعدادی از این خطوط مربوط به سپاه است و تعدادی خطوط مگنت نیز مربوط به سپاه است که جهت ارتباط میان پادگان هاست.
صابر الدوری (خطاب به همراهان): این خطوط وزارت دفاع است که در پادگان مجاهدین است، فردا از طرف من زنگ میزنید به مدیر ارتباطات و میگویید که این خطوط تلفن باید برقرار شود.
مسعود رجوی: پس با قرار هفتهای یک ساعت و یا دو هفتهای دو ساعت ملاقات با شما موافقید یا مخالفید یا بی طرف؟ اگر من کاری نداشته باشم، به شما خبر میدهم که دیگر مزاحمتان نشوم.
صابر الدوری: و اگر من هم کاری نداشته باشم با هم به نماز جمعه میرویم تا نماز را برگزار کنیم.
مسعود رجوی: من اصلاً نمیخواهم مزاحمتان بشوم.
صابر الدوری: من حاضرم در هر زمانی که بگویید ملاقات کنیم، من علاوه بر مسؤولیت جدید، مسؤولیتهای گذشته نیز بر عهدهام میباشد، چنانچه نیاز پیدا کنید که با من ملاقات کنید به من خبر بدهید، بلافاصله حاضر خواهم شد مگر این که واقعاً درگیر کاری باشم که مانع حضورم بشود.
مسعود رجوی: پس من هر دو هفته یکبار تقاضا میکنم.
صابر الدوری: هرگاه از برادرانم بخواهید که با من ملاقات کنید، من فیالفور حضور خواهم یافت، بحث کمیته و بحث ملاقات با رئیس جمهور را مستقیماً به آقای رئیس جمهور انتقال خواهم داد.
مسعود رجوی: من یک سؤال دیگر دارم، یادتان هست که شما نماینده سیدالرئیس و قیاده عامه (فرمانده کل حزب بعث) در ارتباط با ما بودید؟
صابر الدوری: هنوز هم تا یک نفر دیگر برای این مسئله تعیین نشود من نماینده فرماندهی کل و نماینده سرویس اطلاعات هستم، من باید ضربات دو طرف و دو مسؤولیت را تحمل کنم.
مسعود رجوی: پس هفتهای دو ساعت با هم جلسه خواهیم داشت (خنده حضار)، در رابطه با سایر مسؤولین به رئیس سرویس میگفتم و ترتیب ملاقات داده میشد، چه خود رئیس سرویس باشد یا نباشد، در صورت عدم حضورش یک نفر را به عنوان نماینده به آن ملاقاتها اعزام میکرد، آیا این قرار به قوت خود باقی است؟ منظورم مشخصاً این مسؤولین هستند: وزیر تبلیغات یا خود استاد طارق عزیز از نظر سیاسی و وزیر دفاع، این طور ملاقاتهای ضروری را چه کار کنیم؟ لذا خواهشمندم هرگاه میسر شد و شما وقت داشتید و وقتی که حس کردید شما کمک کننده هستید... ما از شما میخواهیم ملاقات را فراهم نمایید یا این که به ما بگویید مجازید که ملاقات کنید.
صابر الدوری: ما آمادهایم تا هر ملاقاتی را که برادر مسعود خواهان آن باشد ترتیب بدهیم، ولی چنانچه تأمین درخواستهای ملاقات از کانال ما انجام شود، آسانتر و بهتر است تا از کانال ریاست جمهوری باشد. زیرا چنانچه موافقت دفتر ریاست جمهوری صادر شود ملاقات با وزیر دفاع و وزیر تبلیغات چون نقش آنها فقط اجرایی است، فایدهای ندارد.
مسعود رجوی: هر موقع و هر راهی خودتان دیدید مؤثر هست، همان انجام شود، من خودتان را قبول دارم، ضمناً در پادگان آموزشی که در اختیار ما گذاشته شد ما با سپاه دوم در ارتباط هستیم، در مورد این که اگر من رفتم به آن مقر و با فرمانده سپاه ملاقات کردم شما هیچ ملاحظهای ندارید؟
صابر الدوری: فقط برادر مسعود اطلاع بدهد به سرتیپ غالب که میخواهد با فرمانده سپاه ملاقات کند، نظامیان به ویژه که من یکی از آنها هستم اگر یک دستور واضحی را دریافت نکنند، کاری انجام نمیدهند، این برای آن است که از هرج و مرج جلوگیری به عمل آید.
مسعود رجوی: آنجا افسر رابط سرویس حضور دارد، با او هماهنگی میکنیم.
صابر الدوری: بله، تا به فرمانده سپاه اطلاع بدهیم آن ملاقات انجام گیرد.
مسعود رجوی: برای این که به سایر مطالب برسیم، چه قدر وقت دارم؟ ما نمیخواستیم مزاحمتان بشویم، مهم این است که مطالبم را بگویم، شما تا کی وقت دارید؟
صابر الدوری: من امروز کاملاً در اختیار برادر مسعود هستم.
مسعود رجوی: تا نصف شب، باشد؟ (خنده حضار) میخواهم به مسائل نظامی بپردازم، یادتان هست که ما قبل از جنگ، با دکتر سبعاوی ملاقات داشتیم و من در آن جلسه خواستار ملاقات با شما بودم، یادتان هست؟ مسائلی در آن ملاقات مطرح کردم، البته من نمیخواهم بگویم که خیلی چیزها حالیام است، در واقع میخواهم بگویم که این رژیم را خوب میشناسم، چون دشمن من است. سه سال بعد از آتش بس ما یک چیزی از شما خواستیم، این که ما را از نظر نظامی آماده کنید، یا شما با آن رژیم صلح میکنید و به ما میگویید سلاح هایتان را پس بدهید و یا این که هم شما و هم ما به آمادگی نظامیان جهت مقابله با رژیم نیازمند خواهیم بود. من این مطلب را به طور مفصل برای آقای رئیس جمهور نوشتم و خواهش کردم شما هم حتماً این نامه را بخوانید، آنجا نوشتم که دو تا نظریه وجود دارد، یکی این که صبر کنیم تا اوضاع عراق عادی شود و بعداً با رژیم آخوندها تصفیه حساب بکنیم و نظریه دوم که من از آن طرفداری میکنم...
صابر الدوری: ببخشید راجع به نظریه اول بار دیگر توضیح بدهید.
مسعود رجوی: این که با رژیم خمینی همین طوری صبر میکنیم تا اوضاع عراق ثبات بگیرد و بعد اگر لازم شد با آن تصفیه حساب میکنیم، این نظریه اول، اما نظریه دوم که من از آن دفاع میکنم به صورت دیالکتیکی میگوید که اوضاع عراق به ثبات نخواهد رسید، مگر یک پشت جبهه مستحکمی داشته باشیم و الا محاصره تشدید میشود.
مثلاً اگر ترکیه با شما بود، یعنی رژیم ترکیه متحد استراتژیک شما میشد... یا عربستان سعودی (چون میدانید که اردن چنان امکانی را ندارد) و یا سوریه، که اینها با شما جنگیدهاند، باور کنید وقتی من این حرفها را میزنم واقعاً مصالح عراق را در نظر میگیرم و فقط به عنوان یک مجاهد فکر میکنم. به خدا بعد از آتش بس برای من مثل روز روشن بود که این رژیم با شما قرارداد صلح امضا نمیکند، در آخر اوت 1988 من با آقای رئیس جمهور ملاقات داشتم و این حرف و اعتقادم را به آقای رئیس جمهور گفتم که باور کنید قرارداد نهایی را با ما امضا خواهید کرد. ایشان گفتند: کمال مطلوب ما همین است. بعداً این مطلب را به آقای فاضل براک، استاد طارق عزیز، و دکتر ابراهیم حسن سبعاوی تکرار کردم و در نشستی که خودتان هم بودید قبل از جنگ آمریکا نیز گفتم. تا امروز نمیدانستم که مرحله دوم برنامه توطئه، چهار روز بعد از حمله آمریکا بودهاست، الان هم برایم واضح است که با این توطئههایی که در اطراف شما قرار دارد شما را ول نخواهند کرد. شما از من بهتر میدانید که آنها از شما چه میخواهند، میخواهند حزب بعث و ارتش عراق نباشد و در رأس آن سمبلاش نباشد، اگر این سمبل نباشد آن دو پایه [هم] نیست. منظورم این است که عراق نیست، چون این دو پایه با آن سمبل و آن رهبری، عراق را از توطئه مصون داشتهاست، من فکر میکنم هر آدم با انصافی این را قبول دارد و الان من جداً این طور فکر میکنم که در آخر داستان و انتهای خط یا مجاهدین در تهران هستند و به عنوان متحد استراتژیک شما در مقابل همه توطئهها میایستند و یا همه ما و هم شما نخواهیم بود. این واقعاً برایم واضح است، در سراسر دنیا هم داریم تلاش میکنیم تا برای همه به خصوص آمریکاییها جا بیندازیم که خطر شماره یک در منطقه بنیادگرایی و خمینیسم است، مقداری هم پیشرفت کردهایم، به خصوص توی آمریکا و حول و حوش وزارت خارجه آمریکا و خود بوش... و حلقات وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا،
...
حرف ما این بوده و هست که با تأسیس حکومت اسلامی در عراق دودش به چشم شما خواهد رفت، از ما سؤال کردند که خوب نظر شما چیست؟ میدانید ما با خیلی از اعضای کنگره آمریکا از قدیم ارتباط داشتهایم و زمانی بود که سیاست توسعه طلبانه رژیم خمینی را توسط آنان محکوم میکردیم، از فردای حمله به کویت تا پایان آشوبهای داخلی بر ما سخت گرفتند، حرفشان این بود که چرا شما در عراق هستید؟.... پاسخ ما هم واضح و روشن بود که سرنوشت ما از عراق میگذرد. میخواستند از ما ولو یک کلمه علیه شما در بیاورند، از طریق ترکیه هم به ما رساندند که چرا عراق را ترک نمیکنید و چه میخواهید اینجا، به برادران ما در ترکیه گفته بودند که چرا برای کارهای معمول و عادی مثل ویزا و پاسپورت مراجعه میکنید، ما انتظار داریم که بگویید رهبرتان وقتی به ترکیه میآید، نیازهایش چیست.
صابر الدوری: این مسئله در چه تاریخی بود؟
مسعود رجوی: بعد از مسئله کویت و در سال گذشته، وقتی که رادیوهای ما تعطیل شده و بعد از این که قرارداد 1996 را پذیرفتند، فشار طاقت فرسایی بر ما بود، مخصوصاً از طرف احزاب سوسیالیست که به ما میگفتند در مقر عراق دیگر آینده ندارید...
گزارشهای بسیاری منتشر میکردند که برخی هایش را به سرویس اطلاعاتی شما دادهایم، شایع شده بود که خود من میخواهم بیایم آلمان و چندین هزار نفر از مجاهدین نیز از عراق رفتهاند... وقتی که قبل از جنگ، وزارت خارجه آمریکا میخواست تست کند که ما میخواهیم چه کار کنیم، موضع گرفت و منتظر بود که ببیند ما چه کار میکنیم و ما مطلقاً سکوت کردیم. از بابت همه کارهایی که در اروپا و آمریکا میکردیم برای ما خیلی اشکال درست میکردند، که سرویس شما آن را میداند، قطع ویزا برای بچههای شیرخوار که مانع میشدند وارد شوند، حتی مانع نقل و انتقال پول کادرها و هواداران میشدند که برای فعالیت بدان نیاز داشتند، در حالی که این پول مربوط به کسب و کارشان بود، هدف، جدا سازی ما از شما بود که طبعاً با شکست روبرو شدند، نمیدانستند که ما تصمیم مان را گرفتهایم و تا آخرش باقی میمانیم. ما تمام انتشارات و نشریات خودمان را در آن دوره تعطیل کردیم و هیچ مصاحبهای نکردیم تا عاقبت رفسنجانی گفت که چرا حالا خفقان گرفتهاید؟ پس معلوم میشود که ایادی عراق هستید. این مربوط به نماز جمعه یک ماه پیش است. وقتی که این قضایای آشوب تمام شد، بالاترین فشار را بر ما وارد کردند، بخصوص در فرانسه که شاید خفه بشویم، ولی اینها فایدهای نکرد، ما متقابلاً تهاجم مان را شروع کردیم. الان رسیدهایم به سطح مسؤولین عالیرتبه در وزارت خارجه آمریکا، مثل مورفی که میشناسید و اینجا آمد و همچنین سیسکو و آدمهایی در این سطح، هفته گذشته روز پنج شنبه آخرین ملاقات بین نماینده ما و مورفی صورت گرفت. در آمریکا شروع کردند که با اشتیاق حرفهای ما را بشنوند و ما تلاش کردیم نقشه و توطئههای رژیم خمینی را برایشان بر ملا کنیم و ثابت کنیم که نه عراق بلکه رژیم ایران تهدید شماره یک است. با صراحت گفتیم که این خطر و تهدید برای عربستان سعودی نیز میباشد، آخر این خود شما عراقیها بودید که ما را با عربستان سعودی ارتباط دادید و حتی ملک فهد از من دعوت کرد تا به عربستان سفر کنم و رفتم و با ایشان ملاقات کردم و دوستان شما جریان را میدانند. در این یک ماه که آمریکاییها حرف ما را گوش میدادند در مورد سازمان ما حالت ضدیت نداشتند ولی با من مخالف بودند و میپرسیدند که شما اوضاع را در منطقه چگونه میبینید و سر کلاف از کجا شروع میشود، ما میگوییم که مسائل از ایران است، آنها هم میگویند که این ایده جدید و حتی وسوسه انگیز است. اگر شما ملاحظه داشتید، ما در هفته اخیر روی تأسیسات اتمی رژیم افشاگری کردیم مخالفین ما میگویند که این برگه را عراق در قبال تأسیسات اتمی خودش رو کرده تا مسائل هستهای خودش را با مسائل هستهای رژیم ایران متوازن کند. شما بهتر میدانید که ما با شما اصلاً در این مورد صحبت و مشورت نکردیم، باز هم تمام خبرگزاریها دیروز خبر اولشان همین بود، به نحوی که حبیبی معاون رفسنجانی مجبور شد تکذیب کند. من در راه بودم و به ابو ارکان (غالب) میگفتم گزارشی خواندم که برای اولین بار یک مقام بالای سرویس اطلاعاتی آمریکا سر این قضیه وارد بحث شد و چنین اظهار نظر کرد که امروز تهران از نظر هستهای، عراق سال 1990 است و میگویند این برای ما خیلی مهم است. البته ما هیچ وقت با سرویس اطلاعاتی آمریکا رابطه نداشتهایم و نمیخواهیم داشته باشیم.
دلایل این بازی برای شما روشن است، چون سودی ندارد، این حرف را حتماً از وزارت خارجه آمریکا گرفتهاید و با انحای مختلف به ما میرسانند که مخالفتی با روی کار آمدن ما در ایران ندارند، چون دیگر شوروی سابق در شمال ایران نیست و ما نخواهیم رفت که ایران را به شوروی تحویل دهیم. برخی از آنها به ما میگویند: عراقیها باید خیلی شما را دوست داشته باشند، میپرسیم چرا؟ میگویند به نظر میرسد که بهترین دیپلماسی این است که حرفهایی که میخواهد بزند و ما اعتمادی به آن نخواهیم داشت، شما بزنید یعنی اگر خود عراق میگفت رژیم خمینی این طوری است و خطر شماره یک و رژیمی بنیادگراست، باور نمیکردیم. برای آنها کاست نوارهای ویدئویی درباره زمانی که خمینی بر روی کار آمده بود بردیم، تمام هواداران و نیروهای مقیم آمریکا را به سمت کنگره و وزارت امور خارجه بسیج کردیم، مطبوعات و شخصیتهای علمی دانشگاهی که نظرگاه استراتژیک شان روی تصمیم گیرندگان خیلی مؤثر است، شرکت داشتند و این باعث شد تا آنها یک کمی واقعبینتر بشوند. داخل پرانتز میخواهم بگویم که شوروی دیگر آن شوروی سابق نیست، این مطلب که شوروی قبلی دیگر نیست و این که دیگر کسی فکر نخواهد کرد که ما ایران را تسلیم شوروی میکنیم، نکتهای بود که سه سال پیش آقای رئیس جمهور به من گفته بود، ولی من اهمیت آن را الان میفهمم. آقای رئیس جمهور گفتند: این مسئله برای شما و تعادل قوای جهانی خیلی مؤثر است. به هر حال مورفی که او را میشناسید، در جواب نمانیده ما که گفت به عراق بیایید و با رهبری سازمان ملاقات کنید، گفت که اگر خودتان فرودگاه داشتید، میآمدم. یعنی بدانید که مشکل ما با عراق است نه با شما و تازه اگر من بیایم ممکن است به ضرر شما باشد. به عهده من است که ایدهها و اطلاعاتی را که شما دادید به وزارت امور خارجه و کاخ سفید منتقل کنم، منظورم این است که ما با تمام قوا کار میکنیم تا نشان بدهیم که تهدید خمینیسم است (و کسی که این تهدید را فراموش کند، خودش ضرر میبیند) و آنها را به توانایی خودمان برای سرنگونی رژیم قانع کنیم. ضدیتهای سابق علیه ما از بین رفتهاست، گاهی میگویند که عراق نخواهد گذاشت شما عملیاتی را انجام بدهید. و گاه میگویند که اگر میتوانید سرنگون کنید چرا نمیکنید. از این مطالب میخواهم نتیجه بگیرم که علاوه بر این که کارهای سیاسی و دیپلماتیک ما به نفع هر دوی مان هست، تا آنجایی که به رژیم خمینی باز میگردد آمریکاییها ما را به عنوان جایگزین و آلترناتیو میدانند و چیز بدی نمیدانند و این یک فرصت تاریخی برای ما و شما و چیزی است که میتواند مشکلات ما را حل کند. صحبت هایم را با آن دو نظریه شروع کردم و گفتم که نظر من به کدام است و این هم فضای بین المللی برای آن، فقط یک مسئله میماند که ما از لحاظ نظامی آماده باشیم که شاید شما با ما مخالف باشید. ولی این مسئلهای بین ما نیست، باز هم خواهان آنیم که در این موقعیت اگر یک روز زودتر آماده باشیم بهتر است، خصوصیات ویژهای که ما و شما در آن هستیم به نظر من از این قرار است: اولاً اوضاع نامعین و فاقد ثبات است نه من و نه شما نمیدانیم شش ماه دیگر چه میشود.
ثانیاً اوضاع متلاطم و متشنج است، به دلایلی که شما بهتر از من میدانید. ثالثاً _ تحولات گستردهای در راه است که لاجرم به این منطقه نیز خواهد آمد، زمان هم زمان محدودی است، شما بهتر از من میدانید که بعد از جنگهای 1967 و 1973 اعراب و اسرائیل چه تغییرات گستردهای در منطقه روی داد. در حالی که در این جنگ شما، تغییرات بسیار بسیار بزرگتر از آن است، چیزی که من روی آن مصرم این است که ما و شما باید دست به دست هم بدهیم و خودمان را تثبیت کنیم. بوش باید بتواند تا آخر سال 1991 راجع به جنگ خلیج بیلان بدهد، از طرف دیگر خودش تا آخر سال 1992 بیشتر فرصت ندارد، این شرایطی که مرا بر میانگیزد تا به برادر و متحد استراتژیکی که سرنوشت واحدی داریم، بگویم که آمادگی ما به سود هر دو ماست. من نمیدانم آیا شما باور میکنید که ما میتوانیم این رژیم را سرنگون کنیم یا خیر، بلی میتوانیم به شرط آن که تمام عیار کمکمان کنید. نکته آخر من در این مقوله این است، تا آنجایی که به رژیم خمینی مربوط است برای موجودیت خودشان هم که شدهاست ولایت فقیه باید شما را سرنگون کند، این نیاز حیاتی آنها از قبل بوده و هست. از بدو حکومت خمینی من میخواهم که ما و شما فرصت را از دست ندهیم، همین و بس. اینها حرفهای اصلی و تحلیلهای سیاسی من بود که تمام شد، آن چیزی که باقی مانده یک نکتهاست، یک مقدار مسائل و خواست هاست، مسائلی که بین ما و شما در جریان است، منظورم این نیست که جواب مثبت هم بگیرم، فقط مشکلات مان را میگویم، صحبت هایم تمام شد.
صابر الدوری: یک سری سؤال دارم که اگر برادر مسعود اجازه بدهد میخواهم بدانم، جوابی دارد یا خیر، آیا روابط شما با عربستان سعودی هنوز برقرار است؟
مسعود رجوی: هست، منتهی از دوم اوت به بعد، الان که میدانید ولایتی آنجاست، میخواهم مراسم حج تمام شود و اشتغال ذهنیشان برود کنار، مسائل حج و حجاج ایرانی در آنجا تمام شود تا دوباره شروع کنیم.
صابر الدوری: من تحلیل برادر مسعود را شنیدم...
مسعود رجوی: ببخشید، روابط ما با اردن برقرار است و خیلی خوب است، با ولی عهد و ملک حسین ولی سایر اعراب ما را بایکوت کردهاند و ما میگوییم که اگر همین عراق را داشته باشیم برای ما بس است (خنده مسعود رجوی) مجید (اشاره به نفری که کنار خودش نشسته) هم نظرش همین است (خنده مسعود رجوی)
صابر الدوری: آیا برادر مسعود فکر نمیکند که یک گشایشی در روابط فیمابین رژیم خمینی و آمریکا به وجود آمدهاست؟
مسعود رجوی: فعلاً رابطه دارند، میدانید که بوش با یک کارت بازی نمیکند، تا وقتی که دشمن اصلی آنها شمایید، با رفسنجانی بازی میکند و رفسنجانی هم این را خوب فهمیدهاست، به همین دلیل این دو تا نمیتوانند از نظر استراتژیک با هم کنار بیایند.
مخصوصاً درباره رفسنجانی میگویند که یک مدلاسیون اعتدالی در کار نیست، اهداف اول من این است که نگذاریم آمریکا و رژیم خمینی علیه ما و شما جوش بخورند.
صابر الدوری: میخواستم بگویم که یکسری فاکتورها هست که نشان میدهد رفسنجانی با آمریکاییها بر سر یک هدف که آن سرنگونی ماست به هم رسیده و توافق کردهاند. میگویم که اگر این توافق قبل از جریانات ماه مارس و وضعیت کنونی ما مانند وضعیت گذشته بود، با تحلیل برادر مسعود موافق بودم که به آمریکاییها تضمین بدهد یا اعتماد آمریکا را به دست آورد تا هدف مورد نظر خودمان تحقق یابد. با این همه به نظر من اگر هدف آمریکا عملاً سرنگونی ما باشد قطعاً جانب رژیم ایران را خواهند گرفت تا سازمان را. تمام فاکتورها نشان میدهد که یک توافق آمریکایی عربستانی ایرانی و ترکی و سوری و (قطعاً انگلیسی) جهت سرنگونی دولت عراق صورت گرفتهاست، بنابراین تا آنجایی که من فکر میکنم چیزی که به ما کمک میکند بر اساس این اصل که چنانچه رژیم عراق سرنگون شود کار سازمان هم تمام است، امری است که بر سر آن با هم اختلافی نداریم، پایان سازمان این نیست که عراق را ترک کند و به ترکیه یا اروپا برود، چیزی که آنها میخواهند این است که سازمان را از عراق خارج کنند تا دیگر چیزی برایش باقی نماند. برای این که مستقیماً به سراغ منظور و هدفم بروم با در نظر گرفتن گفته برادر مسعود که باید کاملاً آماده و قوی باشیم، میگویم که بایستی تلاش کنیم این طرح با شکست روبرو شود. برای این کار باید پلها را بر قرار کنیم و شرایط را به نحوی ترتیب دهیم که روابط خود را با رژیم ایران و کشورهایی که برادر مسعود بدان اشاره کرد و در رأس آنها آمریکاست آرام کنیم و این روابط برقرار باشد. هم آمریکا و هم عربستان میگویند که نباید یک دولت اسلامی در عراق باشد و نمیخواهند رژیمی روی کار آید که وابسته به رژیم خمینی باشد. میخواهم بگویم که آمریکا و عربستان نمیخواهند دولت اسلامی وابسته به رژیم ایران در عراق تشکیل شود. این مسئلهای است که کاملاً روی آن توافق کردهاند و تمام شدهاست، بنابراین چه چیزی باعث شده تا آمریکاییها و سعودیها با ایران به توافق برسند و سعودیها مخالف ادامه حضور نظام صدام در عراق باشند؟ انشاء الله این زمان و این بحران به خیر تمام شود و حکومت در عراق تقویت شود، آن وقت فراموش نخواهد کرد [نخواهیم کرد] که موضع عربستان چه بودهاست...
مسعود رجوی: این همان نکتهای است که من با شما اشتراک دارم و معتقدم که باید محاصره خودمان را بشکنیم.
صابر الدوری: من میخواستم به این نتیجه برسم که ما باید اول خودمان را تثبیت کنیم و این حلقه محاصره را بشکنیم، هم زمان با آن نیروی نظامی خود را آماده کنیم تا بتوانیم در مقابل رژیم خمینی بایستیم و کاملاً به این معنی برای هر عملیات نظامی آمادگی داشته باشیم.
مسعود رجوی: میتوانم از شما یک سؤال داشته باشم؟
صابر الدوری: بفرمایید.
مسعود رجوی: شما یقین داشته باشید که ما میتوانیم نظام ایران را ساقط کنیم و تمام مشکلات حل خواهد شد، این را میتوانیم تا آخر انجام دهیم و مشکلی برای ما و شما پیش نخواهد آمد.
صابر الدوری: مشکلی که هست مربوط به ما و شماست و این الزام کار است مسئله اتحاد سه کشور است که راه را برای ما مشخص کردهاند، شیوه کار خود را مشخص کردهاند، این تحلیل من است، اختلاف نظر ما و شما در این است که [از دید ما] ممکن است روزها و زمانی بیشتر با نظام خمینی زندگی کنیم.
مسعود رجوی: آیا شما اعتقاد و باور دارید که ما بتوانیم رژیم ایران را سرنگون کنیم؟ من فکر میکنم که شما در این خصوص شک دارید، اگر این شک نبود، خیلی سریع پیشروی میکردیم و به نتیجه میرسیدیم. من تصادفی جلوی شما ننشسته ام، رسیدن مجاهدین به عراق تصادفی نبودهاست، بلکه فلشی است که آینده را نشان میدهد، تاریخ و مشیت است و الا ما از بین رفته بودیم. من فکر میکنم که ارتش شما به این [که ما پیروز نمیشویم] اعتقاد دارد، سیاسیهای شما نیز به این اعتقاد دارند، چون با ما تماس ندارند و ما فقط با مخابرات ارتباط و تماس داریم، اگر آنها یقین داشته باشند که راه نجات در تهران و کلید آن در تهران است و ما میتوانیم این کار را انجام دهیم.....
صابر الدوری: من مخالف نظر شما هستم، برادر مسعود. همه نظامیان و سیاسیون و مردم عراق این نظریه را قبول ندارند، اعتقاد کامل دارم که اگر شرایط فراهم شود، به جز مجاهدین کسی نمیتواند حکومت ایران را تغییر دهد و نظام را در دست بگیرد.
جواب شما را به صورت مختصر میدهم و آن این است که ما در خصوص راه و روش کار اختلاف نظر داریم، ما معتقدیم که فقط حرکت نظامی از عراق به سمت ایران درست نیست، یعنی بدون فرصتی که در گذشته به دست آمد و مجاهدین هم به آن اعتقاد داشتند. در زمان جنگ 8 ساله و با شناساییهایی که انجام شده بود، اقدامات دیگر...، درست نبود...، بیانات سید الرئیس به برادر مسعود را درباره 8 سال جنگ و مجاهدین [که] به یاد داریم. این مسائل مربوط به گذشته است و برادر مسعود نباید آن را به صورت کلی تفسیر کند، اگر کندی از جانب ماست و در خصوص تجهیزات مشکل داریم به این معنا نیست که اعتقادی به کار شما که بتوانید نظام ایران را سرنگون کنید، نداریم.
ما به عنوان دولت و کشور اعتقاداتی داریم و مقصر نیستیم، با توجه به شرایط ایران اگر مجاهدین نباشند و این قابلیت در آنها نباشد پس چه کسی مناسب است...
مسعود رجوی: شما دیگر سؤالی ندارید؟
صابر الدوری: خیر، دیگر سؤالی ندارم و برای شنیدن حرفهای شما حاضر هستم.
مسعود رجوی: ببینید کدام یک از نکاتی را که میگویم میتوانید انجام دهید.
صابر الدوری: آیا منظورتان درخواستهای نظامی است که قبلاً برای ما ارسال کردهاید؟
مسعود رجوی: نظر شما به قطعات درخواستی است؟
صابر الدوری: لیستهای درخواستی شما به دست من رسید.
مسعود رجوی: آن لیست به درخواستها و کمبودهای ما و لوازم آموزشی مربوط است، منظور وسایلی نبوده که در عملیات آتی به آن احتیاج داریم.
صابر الدوری: من در خواستهای شما را برای وزارت دفاع ارسال میکنم و با آنها مشترکاً روی آن کار میکنیم و نیاز شما را تأمین میکنیم.
مسعود رجوی: آیا امکان دارد که باقی مهماتی را که تصویب کردید به ما بدهید؟ از زمان مرگ خمینی به بعد مقدار مهماتی را که یک کمیسیون تصویب کرد، هنوز به ما ندادهاید، کما این که لیستی که خود شما در دسامبر گذشته 1990 تصویب کردید به ما داده نشدهاست. متقاضی هستیم که این مقدار که تصویب شده و مقدار زیادی از آن را دادهاند، مابقی آن را نیز به ما بدهند.
صابر الدوری: من نمیدانم کدام مورد مهمات مورد بحث است، ولی به عنوان یک اصل باید بگویم که هر چه نزد ماست، مال شماست، برادر مسعود، بداند که در این شرایط وضعیت ما غیر عادی است و کارخانهای برای ساخت مهمات و تجهیزات نظامی نداریم.
مسعود رجوی: این را هم میدانم که کسی به شما نمیفروشد و میدانم که اگر بخواهید بخرید پول ندارید، چون فروش نفت قطع شدهاست، من این را میگویم و تصمیم دیگر با خود شماست.
صابر الدوری: من به برادر مسعود میگویم که متأسفم، ما در خصوص تأمین درخواستهای شما کوتاهی نمیکنیم و این دستور سید الرئیس است نه حرف من. این مسئله برای ما که نظامی هستیم و بیدار و شاهد هستیم روشن است که وقتی مجاهدین بیدار هستند رفسنجانی و بقیه در ایران میلرزند.
مسعود رجوی: متشکرم، پس من میخواهم و شما بنویسید و هر کدام امکان داشت تهیه شود....
صابر الدوری: من حاضرم، بفرمایید، ما یکی هستیم
مسعود رجوی: مهمات باقی مانده که قبلاً گفتیم، دوم آموزشهایی برای قطعات تانک و آموزش خلبانی ارتش که یک ضرورت است از شما درخواست کردیم، لیست آن را به شما تقدیم کردهایم و موافقت آن هم رسید، این درخواستها را به آقای علی دادیم خصوصاً روی آموزش خلبانی تأکید میکنم.
صابر الدوری: منظور شما خلبانان گذشته است؟
مسعود رجوی: بله، همان خلبانان آموزش ببینند تا تمرین و آموزش آنها یادشان نرود، این چیز جدیدی نیست، نکته بعدی...
صابر الدوری: منظور شما چیست؟ آموزش و استمرار تمرین آنها؟
مسعود رجوی: بله، تأکید روی آن تمرین و آموزش خلبانیای است که قبلاً دادهایم، فقط یادآوری کردم که در جریان باشید.
صابر الدوری: مشکلی نیست، انجام میشود.
مسعود رجوی: نکته بعدی، برجهای دیدهبانی است که شما دستور آن را داده بودید.
صابر الدوری: بله، چیزی برای من فرستادید ولی من سؤال کردم که این برجها کجاست و چگونه است؟ در جبهه میانی است یا در تمام جبههها؟
مسعود رجوی: فقط در محدوده سپاه دوم است.
صابر الدوری: مشکلی نیست.
مسعود رجوی: من از شما خواهش میکنم که سپاه دوم را از طریق سلسله مراتب توجیه کنید تا در هنگام مراجعت ما همکاری نمایند، شاید فقط تلفن شما را بخواهند که تماس بگیرند تا با ما رابطه فعال نظامی و آموزشی داشته باشند. در مورد مسائل استخباراتی تا حدی باشد که با مجید در آنجا توافق نمایند و با حضور افسر مخابرات که در آنجا هست انجام گیرد، در حال حاضر روابط ما فعال نیست، خودمان نیز به سراغ آنها نرفتهایم تا از طریق شما به آنها معرفی شویم.
صابر الدوری: از سپاه دوم چه میخواهید؟ برای من مشخص نیست.
مسعود رجوی: اگر شما تلفن بزنید و بگویید موافق هستیم که ارتباط نظامی و اطلاعاتی و آموزشی فعال داشته باشید، ما چیزی از آنها نمیخواهیم، مثلاً ما اطلاعات نظامی منطقه را داریم، که به آنها میدهیم و هر چه از مرزهای مقابل آنها و از داخل ایران یا از شنود به دست بیاوریم به آنها میدهیم، آنها نیز اطلاعات خود را در اختیار ما قرار دهند، چون ما میخواهیم در این منطقه بینا باشیم.
صابر الدوری: خیلی خوب، من به افسر استخبارات دستور میدهم که با برادر مجید تماس و ارتباط داشته باشند و با یکدیگر همکاری کنند.
مسعود رجوی: من فکر میکنم همان حرف قبلی را تکمیل و تلفیق کنم، هر وقتی که من خواستم بروم آنجا چنان که شما گفتید قبل از آن به شما اطلاع میدهم تا با آنها تماس بگیرید و به فرمانده لشکر بگویید که خود شما نیز بیایید، خیلی عالی است.
صابر الدوری: یعنی من در سپاه حاضر شوم؟ مشکلی ندارم و میآیم.
مسعود رجوی: خیلی خوب است، چون من فرمانده سپاه را نمیشناسم، اما قبلاً سپهبد محمد را میشناختم، او معاون خود را به ما معرفی کرد ولی عوض شد، بنابراین من یک نشست با آنها میخواهم تا ما را معرفی کنید و یک سری از مسائل روزانه را که مصالح نظامی طرفین است با هم هماهنگ کنیم، شما هر کسی را خواستید معرفی کنید تا بیاییم زبان همدیگر را بفهمیم، چون سازماندهی عوض میشود.
صابر الدوری: اگر وقت اجازه بدهد من حاضرم و اگر برادر مسعود جلسهای را بعد از این جلسه قرار ندهد و نزدیک نباشد، بهتر است تا یک سری از امور را آماده کنم.
مسعود رجوی: من میخواهم سپاه دوم را ببینم تا سیستمها را مستقر کنیم، اصلاً زمان رفتن را هر وقتی که برای شما مناسب باشد میگذاریم، شما بگویید.
صابر الدوری: انشاء الله برادران یادآوری کنند، انجام میشود.
مسعود رجوی: اگر من خواستم بروم، سراغ فرمانده سپاه دوم نمیروم تا شما هم باشید و اگر به طور تصادفی همدیگر را دیدیم وارد بحث نمیشویم تا شما حاضر شوید، میدانید که سپاه دوم جواب هایش را حفظ کردهاست، میگویند نامه یا دستور از سپهبد صابر الدوری بیاورید شما مطمئن باشید که هیچ چیزی به ما نمیدهند.
صابر الدوری: من مایل هستم که همه چیز به شما بدهند، لیکن من دیگر از گروه ارتش نیستم.
مسعود رجوی: من مطمئن هستم که شما از استخبارات جدایی ناپذیر هستید و خاطرم جمع است...
صابر الدوری: آیا غذا حاضر است؟
یکی از افسران مخابرات: بله قربان آمادهاست، گفتم برای بعد باشد.
مسعود رجوی: نکته بعدی مربوط به زمین مانور است.
صابر الدوری: زمین یا زمین کشاورزی؟
مسعود رجوی: نه دیگر بس است چون نمیتوانیم محصول را درو کنیم، با هر کسی هر پیمانکاری، قرارداد بستیم که بیاید محصول را درو کند، به نظر میرسید که تهدیدش کردهاند، یک روز کار میکند و میرود، 150 تن بذر کاشتیم و الان از دولت میخواهیم که برود محصول برداشت کند، چون خودمان نمیتوانیم، برای این که محصول از بین نرود این کار را به سرویس اطلاعات سپردیم...
یکی از افسران مخابرات: قربان با وزارت کشاورزی توافق کردیم که برداشت کنند، فقط نتوانستند انجام دهند. صابر الدوری: تعدادی از نیروهای خرابکار و حرکت اسلامی، بیشتر به این امید بستهاند که کشاورزان فرار کنند یا این که بیایند و محصول را به آمریکاییها بفروشند، چون آمریکاییها محصول را چهار برابر میخرند.
مسعود رجوی: در هر حال این محصولات ماست و حکومت بیاید برداشت کند.
صابر الدوری: این مورد را با وزارت کشاورزی رفیق غالب پیگیری میکند و....
افسر مخابرات: قربان ما قبلاً با مجاهدین توافق کردیم که خودشان کشت و برداشت محصول بکنند و حفاظت محصولات به عهده خودشان است.
مسعود رجوی: ما دیگر حفاظتی نداریم.
افسر مخابرات: قربان برداشت محصول انجام میشود ولی تأمین نیست.
صابر الدوری: با سپاه دوم و استانداری هماهنگ کنید که تأمین برقرار شود.
مسعود رجوی: اگر ما بخواهیم دنبال برداشت محصول برویم و تأمین منطقه برداشت محصول را همه به عهده بگیریم، به نظر میرسد که رفسنجانی با آمریکاییها توافقهای خود را انجام دهند برای حراست از آنجا باید سه یگان زرهی ببریم، شاید مجاهدین را به اسارت در آورند و این بهترین چیزی است که رژیم میخواهد.
صابر الدوری: وضعیتی که در منطقه شمال عراق وجود دارد، نگران کنندهاست، دولت صبر پیشه کردهاست، چون که راه را بر مردم میبندند و افراد اعزامی از خارج برای برهم زدن اوضاع و تخریب توافق نامه (یا قرارداد) موجود فعال هستند. ما تمام تلاشهای خود را انجام میدهیم، زیرا مسؤول استقرار امنیت در منطقه دولت بوده و آن را با قدرت انجام دادهاست، راه استقرار امنیت استفاده از قدرت نظامی است، ولی استفاده از این امکان مشکلات دیگری را پیش خواهد آورد، انشاء الله در چند روز آینده وقتی که توافق نامه اعلام شود کاری انجام خواهیم داد.
مسعود رجوی: من میخواستم جایی برای تمرین در منطقه منصوریه و جلولا در اختیار ما قرار گیرد، آیا امکان دارد؟
صابر الدوری: برای تمرین و مانور شما؟
مسعود رجوی: برای کارهای شلیک تانک و کاتیوشا، چون نیروهای خود را به جلولا منتقل کردهایم.
صابر الدوری: من آماده هستم و با سپاه هماهنگی خواهم کرد، نزدیک منصوریه میدان تیراندازی تانک وجود دارد که میدان تیر خیلی خوب و مجهزی است، من خودم افسر تانک هستم و از زمان ستوانی در این میدان کار کرده و شلیک کردهام.
مسعود رجوی: من دنبال افسر زرهی میگشتم...
صابر الدوری: میدان نظامی است و باید با سپاه دوم هماهنگ شود تا از آن استفاده کنید، خیلی خوب است.
مسعود رجوی: اگر گفتند که دستور از سید فریق (آقای سپهبد مسؤول مخابرات) بیاورید...
صابر الدوری: من هماهنگی را مستقیم با خود برادران خواهم کرد و پیگیری بین خود و برادران باشد.
مسعود رجوی: شما میدانید که ارتش با ما نمینشیند تا دستور شما سید رفیق (تمیسار سپهبد) صابر الدوری نباشد.
صابر الدوری: در حال حاضر سید فریق (تیمسار سپهبد) خارج از ارتش است و کسی به حرف او گوش نمیدهد.
مسعود رجوی: ببینید اگر در داخل ارتش بودید چه میشد، چون شما افسر زرهی هستید و بهتر میدانید که خرابیهای زیادی در ادوات زرهی ما پیش میآید، از ابتدای زمستان سال 1990 رئیس جمهور برای ما تصویب کردند که کارگاه متوسطی برای تعمیر تانک داشته باشیم، این برادران شما شاهد هم هستند.
صابر الدوری: مگر در بعقوبه این کارگاه تحویل نشد؟
یکی از افسران مخابرات: قربان کارگاه تعمیراتی در منصوریه را میخواهند.
صابر الدوری: مگر در حال حاضر مشکلی برای تعمیر دارید؟
مسعود رجوی: بله، مشکل داریم و در درخواستها نیز برای شما ذکر شدهاست.
صابر الدوری: آیا کارگاه مشخص و مجزایی برای خودتان میخواهید؟
مسعود رجوی: نه، ببینید یک مثال بزنم، مسؤول مربوطه گفتند که 25 موتور تانک باید عوض شود، اما مدت هاست که این مسئله ماندهاست و ما نیازمند به کارگاه دیگری هستیم، کارگاه سپاه دوم متوسط است، در کنار آنها ما کشور جهان سوم هستیم چون آنها جهان اول و ما جهان سوم هستیم.
صابر الدوری: نه خود سپاه دوم هم جهان سومی است.
مسعود رجوی: ما میخواهیم به آنها بگویید که در حد کارگاه متوسط خودشان به زرهی ما برسند.
صابر الدوری: انشاء الله این را من طی نامه و تلفنی به آنها اعلام خواهم کرد.
مسعود رجوی: فکر میکنم اگر من و شما برویم و سپاه دوم را ببینیم و فرمانده آن را ملاقات کنیم، مسائل حل میشود.
صابر الدوری: اگر برادر مسعود میخواهد به قصر شیرین هم برویم، مشکلی نیست و به قصر شیرین هم میرویم
مسعود رجوی: من پای خود را به شرق دیاله نمیگذارم، چون سرتیپ سریع به غرب دیاله خواهد آمد، فقط شما بایستی بیایید تا آنها ما را به رسمیت بشناسند، میدانید که جهان اولی جهان سومی را به رسمیت نمیشناسند، مگر مدیر مخابرات و مدیر استخبارات بیاید. شاید با حضور شما راه ما باز شود، حالا که میبینیم شما طرف ما ضعفا را میگیرید امیدوار میشویم که آنها از این پس با ما مهربان شوند، این خودش خیلی از مشکلاتی را که به شما عرض کردهایم حل خواهد کرد، ما بدون حضور افسر مخابرات هیچ قدمی بر نمیداریم.
صابر الدوری: من به سید الرئیس پیشنهاد میکنم که از فرماندهی کل برای ما نمایندهای بگذارد.
مسعود رجوی: خود شما نماینده باشید، اگر از من سؤال کنند میگویم خود شما، میدانید چه کار میخواهم بکنم؟ از شما یک نامه رسمی سفید امضا خواهم گرفت و هر وقت خواستم موضوع را در آن مینویسم و به فرمانده سپاه دوم میدهم.
صابر الدوری: من هم موافق نامه سفید امضا هستم، آن را امضا میکنم و در اختیارتان میگذارم.
مسعود رجوی: اگر سؤالی دارید بفرمایید.
صابر الدوری: من فقط یک سؤال دارم، آیا اطلاعات جدیدی از تحرکات نیروهای خمینی به سمت ما دارید؟ آیا چیزی به دست شما رسیدهاست؟
مسعود رجوی: آخرین اطلاعاتی که به دست ما رسیده، مربوط به قرارگاه رمضان است، چهار روز قبل دستور العملی صادر شده که از طریق قرارگاه لشکری رعد به دست ما رسیدهاست. میگوید: کلیه اخبار را با دقت هر چه بیشتر راجع به منافقین جمع آوری و به مرکز انتقال بدهید. این قرارگاه اقدام به انتقال بعضی از اکراد به منطقه شمالی عراق و شروع به تسلیح آنها کردهاست، گفتهاند که عشایر مختلف را برای کارهای بعدی استخدام کنید، ولی صحبتی از کارهای بعدی نشدهاست. مورد جدید دیگر مربوط به رفسنجانی است که گفتهاست: صدام منتظر است که وضعیت به آرامش برسد ولی ما تمام خط مشی مان این است که صدام نباشد، تا او هست برای ما و منطقه امنیتی وجود ندارد، اگر زمینهای فراهم شود که یک ضربه کاری بزنیم به شرطی که این ضربه به قیمت اضمحلال صدام انجام شود نباید مضایقه کرد. این را از طریق وزارت دفاع رژیم در آوردیم. خبر دیگری هم داریم که به منبع دیگری در وزارت دفاع ایران مربوط است، میگوید: رفتن رفسنجانی به فرانسه و آلمان برای سرنگونی صدام است، البته نمیدانیم چه قدر میتوان روی آن حساب کرد، این اخباری بود که داشتیم، میدانیم مشکلاتی که اینها با آمریکا دارند روی سر شما خراب میکنند. منظورم این است که دو جناح بر سر ایجاد رابطه با آمریکا با یکدیگر دعوا دارند، بنابراین با تشدید تضاد با عراق روی آن سرپوش میگذارند، آیا اگر رژیم ایران هواپیماها را بلند کند، شما جواب میدهید؟
صابر الدوری: یعنی حمله به وسیله هواپیما؟
مسعود رجوی: بله....
صابر الدوری: این عمل به معنای جنگ است....
مسعود رجوی: نه منظور من این است که در چنین صورتی آیا دفاع ضد هوایی فعال خواهد شد؟ فرض کنید اگر به پادگان ما حمله کند، آیا دفاع ضد هوایی آماده دفاع هست؟
صابر الدوری: من تصویر واضح و روشنی از وضعیت نیروهای ارتش ندارم، فقط این را میدانم که عملیات هوایی یا زمینی یعنی اعلام جنگ که ما نیز جواب خواهیم داد، آیا برادر مسعود فکر میکند که ایران میخواهد با هواپیما به پادگانها حمله کند؟
مسعود رجوی: تا جایی که ما اطلاع داریم، طرحی را برای خامنهای فرستادهاند.
صابر الدوری: من مطلع شدم، از نامهای که برای ما فرستادی آگاه شدم، ولی این نقشه نمیگوید حمله هوایی بلکه از تحرکاتی مانند عملیات علیه شما میگوید که شروع کنند و ادامه دهند، از قبل هم قویتر باشد.
مسعود رجوی: نه، چیزی که میخواهم بگویم، طرحی است که از یک منبع در داخل ارتش شنیدیم، مبنی بر این که مدیریت عملیات ارتش روی برنامه بمباران به خصوص روی قرارگاههای مجاهدین تأکید دارد.
صابر الدوری: یعنی فقط حملههایی است یا کمک به عملیات زمینی است؟
مسعود رجوی: حمله هوایی، چون سه سال پیش حمله هوایی به پادگان خالص انجام دادند.
صابر الدوری: در آن زمان دو کشور در حال جنگ بودند و وضعیت فرق میکرد.
مسعود رجوی: چون این پادگان قبلاً نیروهای دفاع ضد هوایی داشت که در حال حاضر ندارد و این را رژیم خمینی میداند.
صابر الدوری: رژیم خمینی نمیداند، هیچ چیز را نمیداند، این نتیجه تجربیات من در زمان جنگ است که اطلاعات آنها خیلی ضعیف است، حتی از خط مقدم و اول خودشان هم اطلاع نداشتند، من در زمان جنگ پنج سال مسؤول استخبارات بودم.
مسعود رجوی: صلیب سرخ آمد و اسیرهای ایرانی را که از شما گرفته بودیم همه را سریعاً از ما گرفتند و به رژیم خمینی تحویل دادند، 850 نفر بودند که همه چیز ما را میدانستند.
صابر الدوری: این اسرا در خالص بودند؟
مسعود رجوی: آنها همه چیز پادگان خالص را میدانند.
صابر الدوری: آنها در خالص بودند، شما که در حال حاضر در آنجا نیستید.
مسعود رجوی: هنوز خالی نکردهایم، جاهایی که خواستیم به ما ندادید، با 49 درصد خواستهها موافقت شد.
صابر الدوری: یعنی شامل پادگان خالص و پادگانی هم که پشت آن هستید میشود؟
مسعود رجوی: در حال حاضر 51 درصد از نیروهای ما آنجا هستند، بنابراین هنوز نقش اصلی و اساسی را برای ما بازی میکند، دو اسیری که داشتیم و یکتی (طالبانی) آنها را تحویل رژیم داد، جلولا را میشناسند.
صابر الدوری: آیا اطلاع مؤثق دارید که این دو نفر تحویل ایران داده شدهاست؟
مسعود رجوی: اطلاعیه را خودشان (گروه طالبانی) دادهاند، خبرگزاری فرانسه هم خبر را اعلام کردهاست.
صابر الدوری: من شخصاً از جلال سؤال خواهم کرد و پیگیری میکنم.
مسعود رجوی: خیلی ممنون، به صلیب سرخ هم اطلاع دادهایم و عکسهای این دو نفر را به آنها دادیم تا از رژیم ایران سؤال کنند، رژیم ایران هنوز جوابی ندادهاست، ما به صلیب سرخ و مرکز حقوق بشر اطلاع دادیم و اعتراض کردیم که چرا اکراد حقوق بشر دارند ولی ما نداریم و چرا برای ما و مردم عراق حقوق بشر قائل نیستند، البته آنها به ما نمیگویند که از تیمسار مسؤول مخابرات نامه بیاورید.
صابر الدوری: میدانید که مسؤول قرارگاه رمضان دو هفته پیش با جلال ملاقات کردهاست؟
مسعود رجوی: به جلال گفتهاست که کار روی مجاهدین چه قدر ارزشمند است و گفتهاست که هر سری بیاورید، چه قدر قیمت دارد، انشاء الله شما هم از جلال بپرسید.
صابر الدوری: در اولین ملاقات با جلال از او سؤال خواهم کرد.
مسعود رجوی: ما حتی روی بی سیمهای آنها پیام دادیم که دو تا اسیر ما را بدهید تا اسیران شما را بدهیم.
صابر الدوری: اسیران اتحادیه چند نفرند؟ 20 نفر میشوند؟
مسعود رجوی: از 200 نفر بیشتر بودند که 20 نفر از آنها باقی ماندهاند، پرونده آنها همه موجود است، ما بقیه را آزاد کردیم، خیلی از آنها را مخابرات به ما گفت که آزاد کنید و ما هم آنها را در جلولا آزاد کردیم. حزب بعث دستور داده بود. فعلاً فقط 20 نفر ماندهاند، نیروهای طالبانی یا آن دو نفر اسیر مجاهد را به ما میدهند و یا ما این 20 نفر اسیر یکتی را میکشیم و میگویم که این معامله ماست.
صابر الدوری: بله، واقعاً با اکراد باید این گونه برخورد شود، ولی اسرا را بفرستید تا برای شما محصول برداشت کنند.
مسعود رجوی: من میترسم که سر ما را درو کنند.
صابر الدوری: نه، سر شما درو نمیشود، شما باید سر نیروهای خمینی را درو بکنید، انشاء الله.
مسعود رجوی: انشاء الله، بعد از این که سپهبد صابر الدوری دستور تحویل درخواستهای ما را بدهند. یک نکته جالب به شما بگویم که این رزمندگان حساس بودند، نمیدانم چرا و فقط روانشناسی آنها را میخواهم بگویم که آیا بالاخره شما یک تانک به ما میدهید یا نه، فقط یک تانک. یک مرتبه میخواستند بیایند و به شما بگویند که 300 تانک درخواستی را نمیخواهیم، اتفاقاً به وزیر دفاع سپهبد سعدی گفتم که به جای تانکهایی که در عملیات از دست رفت چند تا تانک به ما بدهید تا این رزمندگان به چشم خود ببینند، تنها عشق این مجاهدین در عراق تانک است، باور کنید. میدانید بعد از مرگ خمینی اغلب افراد خانه نمیروند و در شرایط عراق خانواده وجود ندارد، تنها چیزی که معنی دارد و از من میپرسند دو چیز است که من از آن فرار میکنم، میگویند: ببین ما بمباران را تحمل کردیم، یکتی را تحمل کردیم، آتش بس را تحمل کردیم و پنج سال است که در بیابان هستیم، قبلاً هم که ماهی یکبار یا سالی یکبار کربلا میرفتیم، این هم که دیگر نمیرویم، بچههای ما را هم که گرفتی و فرستادی خارج، خانواده و زن هم که نداریم، پس به ما بگو کی از اینجا میرویم، یا بگو که وقتی رفتی سید الرئیس را ملاقات کردی، آیا تانک گرفتی یا خیر... من میدانم که تا شما به یقین نرسید، باید منتظر بود، حالا با این روانشناسی رزمندگان من واقعاً خودم هم نمیدانم که آدم در این پادگانها چگونه عاشق تانک میشود جداً نمیدانم چرا
صابر الدوری: چون چیزی نیست که عاشق آن شوند، عاشق تانک میشوند.
مسعود رجوی: تانکها را دایم میشویند و صابون میزنند و میبرند حمام و هر قطعه هم که خراب میشود عزا میگیرند، آن روزی که قبل از جنگ خلیج تانکها را از ما خواستید و تعدادی را گرفتید، حدود 100 تا 150 و 152 تانک گرفتید....
صابر الدوری: به ما تحویل دادید، چقدر تانک نزد شماست؟
مسعود رجوی: 120 تانک که 107 دستگاه آن قطعه کم دارد.
صابر الدوری: به موجب اطلاعاتی که من دارم بیش از 400 دستگاه تانک نزد شماست...
مسعود رجوی: من میگویم تعداد 152 دستگاه از این تانکها را به شما دادهایم و قبل از آن نیز 100 دستگاه دیگر تحویل دادهایم.
صابر الدوری: اطلاعات من این است و من لیست کلی آن را ندارم.
مسعود رجوی: از زمانی که از استخبارات بیرون آمدهاید، معلومات شما غلط بودهاست، اگر 400 تانک داشتیم چرا باید شما را این قدر اذیت میکردیم؟ پس به همین خاطر است که شما اعتماد ندارید، در حال حاضر ما 120 تانک داریم، بر اساس آمار تعداد 120 تانک را از شما بر روی برگه تحویل گرفتهایم که در حال بازسازی تعدادی از آنها هستیم.
به خاطر این که 40 تانک در این درگیریها آسیب دیده و در حال تعمیر هستند، ما آخر حدود یک ماه جنگ داشتیم، تعداد 107 دستگاه از این تانکها قطعه کم دارد، 8 سال توسط شما از این تانکها کار کشیده شدهاست. دو سال هم ما را با آنها آموزش دادهاید، مدت دو ماه نیز تانکها را برای حفاظت از بمباران زیر خاک مخفی کردیم، همچنین تعداد 50 تانک را برای مراسم رژه به شما تحویل دادیم که تیربار دارند، هیچ چیز ندارند، در واقع قطعاتی که از شما درخواست کردیم، برای راه اندازی 107 تانک معیوب است.
صابر الدوری: من حساب کردهام که مجموع تانک و زره پوش و کلیه ادوات زرهی که در اختیار شماست، 400 دستگاه میشود از جمله تعداد 50 دستگاه تانک 626، 5 دستگاه تانک 55 فرماندهی، 8 دستگاه نفربر BM1، 39 دستگاه نفربر زرهی MTL36، احتیاطی و 80 دستگاه تانک بنلهض، که در مجموع 400 دستگاه است، مشکل تانکها چیزی نیست، انشاء الله حل میشود.
مسعود رجوی: ببخشید از شما سؤالی میکنم.
صابر الدوری: برادر مسعود الان از عشق رزمندگان به تانک میگفت، میخواهد بگوید که عاشق تانک هستند، مانند عرب یا عجم که عاشق زن میشوند، البته ما عرب و عجم در تمام عمرمان عاشق یک زن میشویم.
مسعود رجوی: ما هم حاضریم که برای هر رزمنده یک تانک بگیریم، به شرطی که در داخل آنها تانک T27 هم باشد، ضمن این که شما که این قدر اطلاعات خودتان تکمیل است میتوانید بگویید که چقدر تانک از ما پس گرفتهاید؟
صابر الدوری: به یاد ندارم.
مسعود رجوی: 254 دستگاه تانک و نفربر کاسکاول از ما گرفتید.
صابر الدوری: من از برادر مسعود سؤال دیگری دارم، چه امکاناتی در این ماه اخیر به شما دادهایم؟
مسعود رجوی: هیچ امکان زرهی به ما ندادهاید، حتی یکی.
صابر الدوری: در لیستی که من در دست دارم بیش از 5000 مورد است.
مسعود رجوی: آیا ممکن است این لیست را بیان کنید.
صابر الدوری: تعداد 500 قبضه مسلسل BKT، 50 قبضه مسلسل CBKC، 57 قبضه مسلسل دوشکا C12، 4 قبضه خمپاره، 2 دستگاه جرثقیل متحرک، 5 دستگاه خودرو BRM2، ده قبضه ضد هوایی 23 میلیمتری و....
مسعود رجوی: اضافه بر آن 205 قبضه توپ از ما تحویل گرفتید.
صابر الدوری: ای کاش نمیگرفتیم، چون به دست آمریکاییها افتاد.
مسعود رجوی: همچنین برخی از تسلیحات که سپهبد محمد گفته بود از سپاه دوم به ما بدهند مانند گرینوف یا توپ 23 میلیمتری، که تصویب شد ولی هنوز به ما ندادهاند.
صابر الدوری: نه این تصویب شده و مشکلی ندارد.
مسعود رجوی: در هر حال من مطمئن هستم که چیزی را از ما دریغ نمیکنید، از شوخیها که بگذریم من مطمئن هستم که اگر فرصتی پیش بیاید و درخواست را مطالعه کنید راه حلی پیدا خواهید کرد. انشاء الله
صابر الدوری: برادر مسعود مطمئن باشد که ما رفتاری نمیکنیم که شما طرف دیگر باشید، ما یکی هستیم و این چیزی است که سید الرئیس همیشه ما را به آن تذکر میدهد و یادآوری میکند.
برادر مسعود ناهار حاضر است.
ابتدا مسعود رجوی با هیئت همراه خود وارد سالن میشوند و توسط شخصی به نام ابواحمد (سمیر معاون حبوش - از افسران ارشد و از مسئولان میز سازمان در مخابرات عراق) مورد استقبال قرار میگیرند و پس از سلام و احوالپرسی مذاکرات انجام میشود.
مسعود رجوی: شما از دیروز خسته هستید، ظاهراً؟
ابواحمد: خیر، خسته نیستم و شاید این دقت نظر شما خیلی کم نظیر باشد.
مسعود رجوی: هر وقت شما خسته هستید، معنیاش این است که مشکلات ما دارد حل میشود و این پیام را برای ابومروان نیز اعلام کنید.
ابواحمد: نشست روز گذشته خیلی خوب بودهاست.
مسعود رجوی: الحمدالله من حس میکردم که در بعضی از موارد نفس راحت میکشیدید چون از شر من خلاص میشوید و انشاء الله احسان هم تغییر میکند.
ابواحمد: تعارف میکنند...
مسعود رجوی: ما آمده ایم که کار شما زیاد شود.
ابواحمد: آماده هستیم.
مسعود رجوی: خوشحال هستم از سلامت و تندرستی سید نائب [عزت ابراهیم]، زیرا آن قدر در خصوص سفر ایشان به اتریش تبلیغات کرده بودند که فکر میکردم حال ایشان خوب نیست، اما الحمدالله این طور نبودهاست.
ابواحمد: خیلی ممنون، در خصوص ایران و ترکیه مطلبی را مطالعه میکردم، درباره این که هر دو رژیم اهداف متفاوتی را دنبال میکنند و اختلافات آنها بیش از تفاهمات است ولی حاضرند مناسبات را در سطحی حفظ کنند، علیرغم این که هر کدام از اینها توانایی درگیری را دارد.
مسعود رجوی: لازم است این طور فکر کنیم که [آقای ماندلا] نامه آمریکایی یا اسرائیلی را حمل کردهاست و این که «ماندلا» در ایران بوده و پس از دو روز به اسرائیل رفته، معنیاش این است که نقطه مشترکی دارند که آمریکا برای آنها ترسیم میکند. از طرفی وضع دولت عمان و وضعیت پاکستان خوب نیست و ترکیه نیز در دستور کار آمریکا جهت مساعدت با این سیاست است، هر چند که مسئله اساسی و اصل اسرائیل است و سفر «ماندلا» از این جهت سفر بازی بود و پس از دو روز از ایران به اسرائیل رفت، آیا جدیداً به این محل [ساختمان اداری مخابرات است که به دلایل امنیتی جابجا شده بود] آمده اید؟
ابواحمد: بله، بله.
مسعود رجوی: پس این حرکت خیلی مثبتی است و به شما باید تبریک گفت.
ابواحمد: باید به شما تبریک بگوییم، برای هوشیاری و دقت نظری که دارید و این از موهبتهای الهی است که این قدر دقت نظر و فراست داشته باشید، همان طور که ضرب المثل قدیمی انگلیسی میگوید: این موهبتی است که دیگران ندارند و کیاست کسب کردنی نیست و خواندنی نیست. من دو نفر را با این هوشیاری و دقت نظر میشناسم، یکی سید الرئیس (صدام) است و دیگری سید مسعود رجوی، و این را بدون تعارف میگویم.
مسعود رجوی: در صورتی این حرف را در مورد خودم قبول میکنم که با شما به تهران برسم.
ابواحمد: انشاء الله در یک روز خوب
مسعود رجوی: برادر مجید و برادر ابراهیم ذاکری را با خود آورده ایم تا شما به احسان و رعد ابلاغ کنید تا فردا احسان نگوید منطقه فلان یا خانقین و یا بصره خیلی خطرناک است، او نمیداند که برای مجاهدین این مناطق صد مرتبه از تهران امنتر است.
ابواحمد: شما مثال زدید که رژیم ایران در روز شانزدهم دیده بانی مستمری علیه شما ایجاد کردهاست....
مسعود رجوی: این هم که... خودتان دستور العمل آن را دارید.
ابواحمد: بله، بله، این مسئله نیز برای ما مهم است که شما را در جریان قرار دهیم.
مسعود رجوی: خداوند به پیامبرش گفت: «و ما علیک الا البلاغ» و این که بعضیها هدایت میشوند و بعضیها مثل مهدی ابریشمچی هدایت نمیشوند و شما در این خصوص مختار هستید.
ابواحمد: با اجازه شما چند لحظهای بیرون میروم. طاهر حبوش با هئیتی وارد میشوند و با مسعود رجوی و همراهانش سلام و احوالپرسی میکنند. رجوی همراهانش را به حبوش معرفی میکند [یکی از آنها رحیم نام دارد]
مسعود رجوی: من به شما برای این مکان جدید و استقرارتان تبریک میگویم، به ابواحمد نیز گفتم که استقرار شما نشان از ثبات و بهبود اوضاع است، در اول اجازه میخواهم که هدیهای از صنایع دستی ایران را به شما تقدیم کنم.
حبوش: متشکرم و احسنت از هدیه شما
مسعود رجوی: انشاء الله که دیگر نیازی به ترک اداره و منزل نداشته باشید و همچنان که سید نایب رئیس بیان کردند در اواخر ماه رمضان همدیگر را ملاقات کنیم.
حبوش: چون نام خداوند حق است، از ما حمایت میکند و این حق است که پیروز میشود، در سیاست و قبل از ورود به آن باید وضعیت دشمنان را درک کرد، اما در حال حاضر وضعیت به گونهای است که دشمنان درک کردهاند و افراد ساده نیز درک کردهاند و تمام مردم در حال حاضر میدانند که بازی چگونهاست. زیرا که همه چیز آشکار شدهاست، در سیاست جدید چیزی پنهان نیست، و همه چیز آشکار است، مثلاً همه میدانند که آمریکا به عنوان ابرقدرت و تنها قطب دنیا میخواهد در همه جا توطئه کند. دلیل این مورد این است که کردهای کردستان عراق (شمال) حمایت میشوند و کرد ترکیه سرکوب میشود، شیعه جنوب لبنان کشته میشود و شیعه جنوب عراق حمایت میشود، این چیزی نیست که مخفی باشد. من از مناسباتی با مجاهدین خلق در رابطه با کار امنیتی چه در داخل ایران و چه در عراق دور نیستم، با توجه به مسئولیتم که قبلاً مسئول اداره کل امن العام عراق بودهام آنچه از شما خواهم شنید با این دید است که در جریان کلیت کار هستم. کارشناسان هم در جریان کامل آنها هستند، آنچه هست این است که در جریان کلی امور قرار دارم و آماده شنیدن صحبتهای شما هستم، از دیدن شما هم خوشحالم و اگر قرار باشد ملاقات ماهانه باشد، من حاضرم آن را هفتگی برگزار کنم. شما برادر و دوست ما هستید و حتی اگر در بعضی مواقع خلف وعده شود، مهم آن است که در اصول اساسی تفاهم و اتفاق نظر داشته باشیم. شما که همه کارهای خود را آورده اید؟ نمیدانم کارهای قدیم یا جدید است.
مسعود رجوی: خودتان گفتید هر دو آنهاست (قدیم و جدید) گفتید که قرارها هفتگی است ولی من ملاقاتها را روزانه میخواهم، زیرا که موارد و دلایل آن را دارم، استعمار در کشور من است، کشور من در دست استعماری اسیر است که نه تنها دشمن کشور من است بلکه دشمن کشور عراق نیز هست. به سید نائب توضیحات کامل دادم و رئیس جمهور نیز در جریان هستند و تأکید دارند و آمدن ما به عراق برای رسیدن به این هدف است، به این دلیل من اصلاً خجالت میکشم که بگویم مبارز هستم و از خود شما درخواست داریم و از نائب الرئیس [عزت ابراهیم] و سید الرئیس [صدام حسین] درخواست صد در صد دارم. کلام خودم را با مدارکی که از روز اول ورود من به عراق هست و در روزنامهها و پیامها عنوان شده، شروع میکنم.
[مسعود رجوی آرشیو روزنامهها و عکسهایی را نشان میدهد]
...
خصوصاً روی این موضوع تأکید میکنم که رسیدن به اهداف با حمایت شما انجام میشود و آقای رئیس جمهور نیز تأکید کرده که «از خاک عراق برای کار و تحقق اهداف استفاده شود، با تمام امکانات عراق و تمام آزادی به اهداف خود برسید.» من گواهی میکنم که در 13 سال گذشته سید الرئیس به تعهدات خود عمل نموده و یکایک کارها و درخواستها را انجام دادهاست و شما میدانید که سیاسیکارها خیلی چیزها میگویند و بعد فراموش میکنند، ولی سازمان از وقتی که با حزب بعث مرتبط شده و همکاری دارد، چنین نبوده، این یک اتفاق ساده و تصادفی نیست، و ضرورت تاریخی است، و خوشبختانه شما عراقیها این فرصت تاریخی را دارید که از سید الرئیس که با کلمات بازی نمیکند و خودش نیز نمیخواهد با کلمات بازی کند، استفاده کنید، این مسئله در تاریخ فراموش نمیشود و اگر در این وضعیت عراق، شخص دیگری غیر از سید الرئیس بود، هرگز این موارد که سید الرئیس در مورخه 8/8 امسال بیان کردند تحقق پیدا نمیکرد.
صحبتهایی که خیلی تعجب کردند، حتی افراد حزب شما نیز انتظار این همه نقد دقیق و گفتگو را بین ایشان و نظام ملایی ایران نداشتند، من در 13 یا 14 سالی که پیگیری میکنم سید الرئیس ملتزم به گفتهها و حرفهایی که میزند میباشد و ما به این احترام میگذاریم و این گونه برخوردها به من شجاعت میدهد. وقتی با دوستان عراقی مینشینیم و حرف میزنیم با سید نائب و یا رفیق طاهر (حبوش) به عنوان مسئول امن العام و یا مدیر مخابرات و در هر نصب و پست که باشد چون با هم یک هدف واحد داریم و در یک جبهه واحد جنگ کردیم و یک سرنوشت واحد در مقابل ارتجاع و مقابل استعمار و مقابل ملایان ایران داریم حداکثر آن را خواستاریم. و اکنون اگر شما بگویید این حداکثر شما نیست، اجازه میخواهم که بگویم من قانع نیستم، اگر قانع بشوم یعنی پذیرفتهام رسیدن به آن هدف مشترک را، چون خود شما میدانید که در اینجا کسی به دنبال هدف شخصی نیست.
[شخصی به نام دکتر حسن وارد جلسه میشود]
میخواهم یکی از ملاقاتهای گذشته خود با سید الرئیس را یادآوری کنم که گفتند: نزار خزرجی مسئول ستاد ارتش از شما شکایت دارد و میگوید که فلانی (مسعود رجوی) حریص است، «کل السلاح و المعسکر» من گفتم اگر شما میدانید که چیز زیادی دارم، کسی را بفرستید تا تحقیق کند و آنچه را هست ببیند و اگر چیز زیادی هست بگیرد. سید الرئیس خندید و گفت: «نه، من جواب بهتری به خزرجی دادم.» گفتم میشود جوابتان را بگویید، ایشان خندیدند و گفتند: «بله من گفتم خیلی خوب است که ایشان آمده به عراق برای گرفتن پادگان و اسلحه، در صورتی که میتوانست در پاریس بماند و درینک [نوشابه و...] بنوشد.» خود شما میدانید که کلیه دشمنان ما از آمریکا و ملایان گرفته تا دیگران فقط یک حرف دارند، [میگویند] چرا عراق؟ و اگر شما میخواهید پنجرهای [از سوی آنان] بر روی ما باز شود ما میخواهیم در نیز بر روی ما بسته شود.
منظورمان این نیست که نمیخواهیم کار سیاسی انجام دهیم و این افتخار ماست که به کسی اجازه ندهیم که این را نقطه ضعف ما بداند. خیلی خوشحال شدم وقتی که روز گذشته از سید نائب شنیدم که شما در شورای امنیت مسئول پیگیری بعضی امور امنیتی هستید. همان گونه که اطلاع دارید من در سالهای 1981 تا 1986 در پاریس بودم، در آن سالها دشمنی به این گونه با ما نبود و به ما تروریست نمیگفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه میدانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. میدانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیس جمهوری و علیه رئیس الوزرای ایران انجام داد، آنها میدانستند و خوب هم میدانستند ولی صفت تروریست هم به ما نزدند. اما از روزی که به عراق آمدیم... این یک گزارش است از وزارت خارجه آمریکا به عربی است که در کشورهای عربی پخش کرده اند، مثلاً لیست جنایات من و مجاهدین را بیان میکند. به عنوان مثال مینویسد، در اوت 1994 من با عزت ابراهیم و علی حسن مجید وزیر کشور و یوسف حمادی وزیر تبلیغات عراق جلسه و ملاقات داشته ام. در پشت پرده، حرفها و خیلی مواضع دیگر را میزنند و کلمات روشنی که در مجلات خودشان چاپ میکنند، مثلاً [ببینید] در این روزنامه واشنگتن تایمز عکس سید الرئیس را با من چاپ کرده و نوشتهاند که آنها (مجاهدین) ورقهایی در دست صدام حسین هستند و همچنین به مسائلی که بین من و سید الرئیس گذشته اشاره میکنند. این روزنامههای ارتجاع و استعمار حرف روشنی دارند، یک حرف میزنند و آن هم این است که از عراق دور شوید، فاصله بگیرید از عراق، ما میگوییم مگر میشود؟ میخواهیم از مرز عراق کشورمان را آزاد کنیم و این استراتژی ما و ارتش آزادیبخش ایران است و همیشه میگوییم مگر کسی میتواند از کالیفرنیا ایران را آزاد کند بفرمایید بیایید. و اما ما انتخاب مان مرز عراق است، به یاد میآورم که در سال 1982 وقتی که طارق عزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر قرارداد صلح امضا کردیم و من جلو خبرنگاران گفتم: اگر خمینی در جنگ دم از پیروزی میزند پس از دو سال حسرت میخورد، و گفتم که خمینی شکست میخورد و این مقاومت (یعنی سازمان) و مردم و عراق هستند که پیروزمندانه از این جنگ خارج خواهند شد. میدانید که این حرف در آن زمان کفر بود، هر چند که ارتباط شما با فرانسه خوب بود و با آمریکا رابطه رسمی داشتید، باز فضای سیاسی و اعلام شده علیه شما بود و همین برنامههای استعماری وجود داشت. هر چند که کمتر از این زمان و جنگ کویت است، هر چند خودتان خوب میدانید که این فضا را اسرائیل دامن میزند و مسئله ایران و ریگان را در آمریکا و ایران و تاچر را در انگلستان، شما نیز میدانید. میخواهم نتیجه گیری دیگری بکنم، مضافاً به این که همه خونهایی که در این جنگ ریخته شدهاست به سرنوشت من و سرنوشت شما مربوط است، همه اینها به ما میگوید که ملاقات ما تصادفی نیست، بلکه این دیدارها تاریخی خواهد بود. گرچه شرایط شما را میدانم، اما امیدوارم که شرایط ما را درک کنید که چرا من ماکزیمم را میخواهم تا همچنان که سید الرئیس گفتند و همچنان که سید نائب الرئیس بیان کرد به اهداف خودمان برسیم. (و من از طریق تلویزیون ملاقات سید الرئیس با کادرهای حزب بعث را مشاهده میکردم که یک عبارتی از سید الرئیس خیلی به من چسبید که میگفتند اول چیزی که یک بعثی باید یاد بگیرد این است که باید کار را در حداقل زمان انجام دهد و وقتی بعثی زمان را از دست بدهد، یعنی وظایف خود را خوب انجام ندادهاست.) اگر میبینید که من دو روز قبل بعضی از موارد و درخواستها را به سید نائب الرئیس مطرح کردم و از او خواستم که شما هر چه سریعتر این مسائل و فضاهای موجود را حل کنید، برای این بود تا برابر اعلام سید الرئیس وقت از دست نرود. و من از این که حداکثر استفاده از زمان را نکردیم، شکایت به شما تقدیم میکنم، نمیخواهم برایتان فاکتورهای مختلف بیاورم، اما جداً باور کنید که در 7 ماه گذشته ما فقط 4 عملیات انجام دادیم، در صورتی که در این مدت امکان انجام 40 عملیات را داشتیم. من میدانم که شما مشکلات زیادی دارید و لکن شما را مسئول امور ما قرار دادند، میدانم که هیچ سوء تفاهمی بین ما اصالت ندارد و شما نیز این را بهتر میدانید که در خصوص چه چیزی بحث میکنیم و شما بهتر میدانید که ما در خصوص مصطلحات عربی آشنایی کاملی نداریم و شما باید به ما بیاموزید و باید تصحیح کنید که چگونه خواسته هایمان را بیان کنیم تا زمان را از دست ندهیم. الان مدت 18 سال و 4 ماه است که جنگ مسلحانه را شروع کرده ایم، تا امروز من 120 هزار نفر از مجاهدین را از دست داده ام.
از شما پنهان نمیکنم که تیک تیک و ثانیههای ساعت (اگر اجازه بدهید از سیگار خودم بکشم، چون سیگار شما قوی است) تمام دقیقههای ساعت به من میگوید که تأخیر شده و تأخیر کردید. تأخیر به معنی از دست دادن مال نیست، بلکه ما خونها را از دست داده ایم و دنیا نمیداند که ملایان در ایران چه کار کرده اند، شاید بیشتر دنیا بگوید شاه چه کار کرد در ایران. واقعاً ما داریم میگوییم که کارهایی که ملایان در ایران کردهاند گفته نمیشود، حتی درصدی از آن، زیرا تحت پوشش اسلام بیان میشود، ده سال است که شما تحریم هستید ولی اجناس در بغداد فراوان است و ارزانتر از تهران است. در این روز جمعیت ایران به صورت دقیق 77 میلیون نفر است و این مردم برای تغییر نظام به ما چشم دوخته اند، خلاصهای از تاریخ و تمدن ایران در مقاومت ما موجود است و آنجا دیگر کسی در صحنه نیست. افرادی از استعمار و تحت نام گروههای چند نفره در خارج هستند و کاری انجام نمیدهند، مثل گروههای معارض شما که کاری نمیکنند و جدی نیستند، فقط ما میمانیم و رژیم ملایی ایران. در سالهای 1983 و 1984 مدیر جهاز مخابرات وقتی که من را در پاریس ملاقات میکرد به او گفتم (سوء تفاهم نشود، تصور نکنید که از کسی میخواهم غیبت بکنم یا این که چیزی برای خودمان میخواهم) شما بدون هیچ گونه امیدی وقت و امکانات خود را برای دیگر گروههای معارض ایرانی هزینه میکنید. مشاهده میکنید که از میان این گروهها پس از این همه مدت که از عملیات کویت گذشته است کدام یک از گروهها همراه شما هستند و کدام یک از آنها در عراق هستند، خودتان خوب میدانید که آنها آیندهای ندارند. در 10 تا 15 سال اخیر چه کسی در عراق ماندهاست؟ خودتان خوب میدانید هزاران جوان در صحرای عراق بدون خانه و سرپناه و زندگی به سر میبرند و کمتر از افراد عراقی امکانات دارند، زیرا که 15 سال است هر چه بوده به جان خریدهاند و خیلی از آنها گذرنامههای آمریکایی و انگلیسی دارند و از خانوادههای معروف و باسواد هستند، چه فکر میکنید و به نظر شما اینها در عراق چه میخواهند. برادران مخابرات میدانند که این افراد فقط سه مکان را بیشتر نمیشناسند، اول کربلا، دوم پادگانها و سوم قبرستان. ثبات عراق در مقابل 30 کشور معاند و دشمن بسیار خوب و استوار است و این فقط معنی رهبری سید الرئیس میباشد، در کنار این مسئله عجیب و شگفت دیگری که مانند آن در یک قرن وجود ندارد و شگفتتر است، وجود مجاهدین است در عراق. چون از هر جهتی علیه آنها اقدام شدهاست و اینها علاوه بر مسائل کشور خودشان در مشقات شما هم سهیم هستند، ما به سرنوشت خودمان افتخار میکنیم و اگر میبینید چیزی میخواهیم در این مسیر است و اگر تأیید میکنم به همین دلیل است. شما هنگام خداحافظی روز گذشته جملهای به من گفتید که برای من بسیار زیبا بود، اگر درست شنیده باشم به من گفتید: «شما ضد تحقیر هستید.» در ابتدا شما را نمیشناختم که از این جهت معذرت میخواهم چون کسی ما را به هم معرفی نکرده بود و زمان خداحافظی این جمله را به من گفتید و درست آن چیزی بود که من میخواستم، به خاطر این جمله احساس کردم که در این ساعات خیلی شما را شناختم. مطلبی که میخواهم بگویم و امیدوارم که دیگر برادران خودتان در مخابرات را نیز توجیه کنید، این است که اگر ما چیزی میخواهیم و روی آن اصرار میکنیم (از پادگان و تلفن و یا خودرو و ورود خودرو به عراق) به این دلیل است که علیرغم زحمت زیادی که برای شما دارد، همان چیزی است که ما را به همدیگر پیوند میدهد. نگاه کنید به این عالم که ما را نگاه میکنند و حتی مردم ایران از من سؤال میکنند که چرا در عراق هستید، جواب استراتژیکی و سیاسی آنها را این گونه میدهم به دلیل ارتش آزادیبخش و اینکه سرنگونی رژیم از طریق عراق است، زیرا که هیچ گونه مشکلی برای حمله ما از عراق وجود ندارد. این دلیل است بر این که مردان و زنانی که از آنجا به اینجا آمدهاند با این حربه سیاسی و ایدئولوژیکی زندهاند و این سلاح دم و بازدم است که نمیشود ارتش آزادیبخش را بعد از آتش بس نگه داشت و الان یازده سال است که آن را در صحرای عراق با دم و بازدم حفظ کرده ایم، بدون این که امنیت داشته باشد. دشمن ما این را خوب میداند که در حال سرنگونی است و به دست این ارتش سرنگون خواهد شد و این دلیل انجام عملیات تروریستی هوایی و موشکی و زمینی توسط جمهوری اسلامی است. در این فرصت بپردازیم به کارهای عملیاتی خود که از سخنان شما فهمیدم که به آن اهمیت میدهید، ولی این کار را بیشتر جدی بگیرید، من از شما شکایت دارم و نمیگذرم، چون وقت از دست رفته و الان هم یک صورت بزرگی از خواستها دارم. روز اول رئیس جمهور به من گفتند: «هر چیزی که میخواهید به دوستان عراقی خود بگویید.» و من از این حرف خوشحال شدم، ما چیزی را از شما مخفی نمیکنیم، زیرا مصالح ما با شما گره خوردهاست و ضررها و آسیبهای ما مشترک است. شاید در عملیات اختلاف داشته باشیم اما این باعث این است که همه مسائل و میدانهای نبرد را برای شما روشن کنیم، هر چند که شما بگویید نه و یا این که نظر دیگری داشته باشید و مخالف باشید. ولی من معتقد هستم که این راه و رسم برادری است. شما روز گذشته شاهد بودید که سید نائب الرئیس وقتی که من گفتم که متحد شما باید این گونه باشد چه گفتند، گفتند: «ما یک هدف داریم.» و این حقیقت است و شما تنها کسی هستید که میتوانیم خواستها و دردها را برای شما بیان کنیم.
حبوش: متشکرم، در حقیقت من میخواهم چیزی را به برادر مسعود بیان کنم و با صراحت صحبت بکنم، حکمت و منطق نزد عرب میگوید: تا وقتی آن را (معنی درخواستها را) نفهمیدهام هیچ چیزی از کسی نخواهیم. در ابتدا ما باید به یک توافق کلی برسیم، قطعاً شما از قبل توافقاتی داشتهاید و امروز که من مسؤول مخابرات هستم، نظرات و دیدگاهها فرق میکند، خط مشی و نظرات من همان دستور و نظرات سید الرئیس میباشد، هر چند که در بعضی از گامها تسریع خواهیم کرد و شاید در بعضی از گامها شتابزدگی به چشم بخورد. شما در صحبتهای خود از انتخاب عراق صحبت کردید که بهترین انتخاب است، اگر این بهترین انتخاب است، به خاطر آرمان شما بوده و منتی بر من نگذارید که عراق را انتخاب کرده اید. انتخاب عراق به دلایلی بودهاست: اولاً شما مبارز انقلابی هستید و دیدگاههایی دارید و این آرمانی که برای آن مبارزه میکنید در اینجا موفق میشود، شما آرمان خود را دارید و ما نیز آرمان خودمان را. و در یک زمینه و آرمان مشترک هستیم، بعضاً در جهاتی متفاوت هستیم ولی آرمانها و اهداف مان از یکدیگر دور نیست، آرزو داریم همسایهای داشته باشیم که عراق را اذیت نکند و آرزو داریم همسایهای داشته باشیم که در زمان احتیاج و ضرورت به آن دست دراز کنیم، همسایهای که مناسبات اسلامی داشته باشد. ولی همان طور که امت عرب دچار این بلا شده، این کیس و موضوع نیز دچار این مشکل شدهاست، شما حتماً اخبار را پیگیری میکنید، حدود 3 ماه پیش طارق عزیز صحبتی داشتند مبنی بر این که: «ما میتوانیم با کشورهایی که دارای تاریخ هستند، متحد و هم پیمان شویم، مانند ایران و ترکیه.» دوستانم میدانند که من نسبت به مسائل تاریخی علاقه دارم و یک سری نوشته دارم که انشاء الله برای شما خواهم فرستاد، به لحاظ تاریخی، بیش از آنچه اعلام شده، پیوندهای قوی بین کشورهای ما وجود دارد و بعضی از آنها دردآور و بعضی نیز خطرناک است، هم مثبت و هم منفی است. شما خیلی علاقمند هستید که به دلیل فشارهایی که از ناحیه مردم روی شما هست، نقشهها و برنامههای خود را انجام دهید، ما نیز در همین زمان در شرایط حساسی به سر میبریم و به نوبه خود خیلی حساس هستیم که در معرض این مسئله (عدم ایجاد شرایط) قرار نگیریم. در بعضی موارد علیرغم اعتقادات خودمان که آرمانهای شما نیز چنین چیزی را ایجاب میکند اگر از مردم عراق بپرسیم که آیا به کویت حمله کنیم یا خیر، 80 درصد مردم چنین چیزی را میخواهند، اما آیا شرایط نیز این اجازه را میدهد؟ ولی آیا شرایط ایجاب میکند؟ بنابراین میگویم که ما مخالف آنچه شما میگویید نیستیم و فقط میگوییم باید بررسی و سبک و سنگین کرد تا هم هدف را به دست آوریم و هم کمترین خسارت را بدهیم، بی تردید ما هدف مشترکی داریم. آنچه سابقه در امن العام و مخابرات بوده و هست نشان میدهد که تا کنون یک مورد جاسوسی از مجاهدین علیه عراق به دست نیامده و فردی در این رابطه دستگیر نشدهاست. ضمناً روشن میشود که مجاهدین هیچگاه چه آشکارا و چه در خفا اجازه کوچکترین فعالیت اطلاعاتی و جمع آوری علیه عراق نداشتند و چنین سابقهای از ایشان در دست نیست. میبینید که هیچ مشکلی نداریم که از مجاهدین بترسیم و از آنها احتیاط کنیم، مایل هستم از شما سؤال کنم که آیا اداره مخابرات قبلاً در شما این احساس و توقع را ایجاد کرده که هر عملیاتی که قرار بوده علیه مجاهدین انجام شود، به شما اطلاع دهند؟
مسعود رجوی: خیر، اطلاع نمیدادند.... منظورتان عملیات تروریستی است که قرار بوده علیه ما انجام شود؟
حبوش: عملیاتی که انجام میشود و یا قرار بوده انجام شود...
مسعود رجوی: اطلاع داده نمیشد و همه آن را اطلاع نمیدادند، فقط میگفتند که قرار است عملیاتی انجام شود.
حبوش: (خطاب به افسر مخابرات): هر عمل و عملیاتی که علیه امنیت عراق و امن العام و مخابرات انجام بگیرد و این دستگاهها مطلع شوند و مرتبط با مجاهدین باشد، باید مسعود رجوی مطلع شود. الان اگر با همدیگر به بازداشتگاه مخابرات و امن العام برویم و شروع به سرشماری کنیم، میبینید افرادی که دستگیر شدهاند و داخل این زندانها هستند، کسانی هستند که برای زدن مجاهدین به عراق آمدهاند و خیلی هم زیاد هستند. یعنی قسمت اعظم زندانیان را این افراد تشکیل میدهند، افرادی که برای عملیات علیه مجاهدین خلق آمدهاند..
هر چند که شما برای انجام عملیات در داخل ایران مشتاق هستید، ولی اگر از نیروهای امن العام و مخابرات هم سؤال کنید، میگویند: «چنانچه مجاهدین در عراق نبودند عملیات علیه ایران برای ما خیلی راحتتر بود.»
اگر از افراد دست اندرکار در امن العام و مخابرات سؤال کنید، بیش از نیمی از آنها کارشان پیگیری امور افرادی است که قصد عملیات علیه مجاهدین خلق را داشتهاند..
مسعود رجوی: بله، اطلاع داشتم...
حبوش: با توجه به پیمان استراتژیک ما، شما باید اطلاع داشته باشید که در 9 سال گذشته حتی یک نفر کمونیست دستگیر نشدهاست، این طبق دستور سید الرئیس است که یک نفر از قومیت عربی و یک نفر از افراد انشعابی حزب بعث دستگیر نشدهاست. بیشتر افراد دستگیر شده نزد ما کسانی هستند که برای انجام عملیات علیه مجاهدین از ایران آمده اند، طبق شاخصی که داریم 90 تا 95 درصد کسانی که در داخل عراق عمل میکنند، عراقیهایی هستند که از طرف رژیم ایران برای زدن هدفهایی آمدهاند و در رأس آنها عملیات علیه مجاهدین خلق است. بنابراین زمانی که ما بر روی زدن اهداف در داخل ایران برنامه میگذاریم، باید روی این واقعیت هم توافق کنیم که وقتی دشمن بلند میشود و میآید اینجا برای زدن مجاهدین خلق، دشمن مشترک شما و ماست. اگر ما اهدافی را مشخص کردیم و از مجاهدین خواستیم که آن را انجام دهند، باید این کار را انجام دهند. وقتی که من در اینجا از شما حمایت میکنم، در نتیجه شما نیز باید این کار را انجام دهید تا من بتوانم به آن کسی که برای زدن مجاهدین به عراق میآید، ضربه بزنم، آنچه من فهمیدم این است که شما مایل نیستید روی بعضی از اهداف عمل کنید و مخالف آن هستید. دیروز از من در خصوص دستگیری دو نفر از مجاهدین توسط جلال طالبانی سؤال کردید به شما خبر میدهم که آن دو نفر را جلال طالبانی به ایران تحویل داد، 90 درصد اینها را به ایران تحویل دادهاست. من از مسئول پیگیری سؤال کردم و ایشان گفت که دو مرتبه با جلال طالبانی صحبت کرده اند، جلال از این شاخه به آن شاخه میپرد و مانند روباهاست، ما اطلاعات و منابعی که در داخل ایران داریم منابع نفوذی ما در نیروهای جلال گفتند که این دو نفر را تسلیم ایران کرده اند، این را جهت اطلاع شما گفتم.
مسعود رجوی: یعنی برادران شما از طرف دولت عراق با جلال صحبت کرده اند؟
ابواحمد: این مطلب را شما قبل از این که من به عنوان مسئول مخابرات به اینجا بیایم، سؤال کرده بودید، مسئول وقت نیز برادران مخابرات را مأمور کرده بود که پیگیر قضیه باشند. من دیروز سؤال کردم و جواب را برادر عصام گفت که جلال آنها را تحویل دادهاست.
مسعود رجوی: وقتی میگویید که جلال طالبانی روباه صفت است، به عنوان عراق با او تماس گرفتید و صحبت کردید؟
حبوش: بله، بله، به عنوان مخابرات عراق با او صحبت کردم....
بهتر است یک مسئله شخصی را از برادر مسعود بپرسم، شما که قرآن میخوانید با توجه به این که مدتی نیز در عراق هستید، چرا زبان عربی را یاد نگرفتید؟
مسعود رجوی: شما صد در صد درست میگویید، اما در فارسی یک شعر به عنوان ضرب المثل است که «شیطان کجا گذاشت که من بندگی کنم.» این شیطانهای ملا که در کارهای روزانه ما دخالت میکنند کجا گذاشتند که این کار را بکنم.
حبوش: من فکر میکنم که یاد گرفتن زبان عربی یکی از کارهای روزانه باید باشد، جزئی از مبارزه شما باید باشد.
مسعود رجوی: بله، صد در صد درست میگویید و من معذرت میخواهم.
حبوش: چون هر فردی اگر روی مسئلهای تصمیم بگیرد، میتواند انجام دهد، من مسئولیتم خیلی زیاد است، اما روزانه یک تا دو ساعت مطالعه کرده و مینویسم.
مسعود رجوی: این قدر نگویید که من حسودیام میشود اما از خداوند میخواهم...
حبوش: من راه یاد گرفتن عربی را به شما نشان میدهم، همسر عراقی به تو میدهیم تا به تو کمک کند (خنده مسعود رجوی و حاضران) فقط این مسئله را جایی مطرح نکنید.
مسعود رجوی: بگذارید یک نکته را به شما بگویم و آن این است که خواهر رئیسه [مریم] از این پیشنهاد شما خوشحال میشود و تشکر میکند، چون زحمت او کم میشود. یک جوک فارسی است که میگوید: کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد در آخر کار نه تنها راه رفتن کبک را یاد نگرفت بلکه راه رفتن خود را نیز فراموش کرد من میترسم پیشنهاد شما نیز فارسی را از یاد من ببرد و عربی را هم یاد نگیرم...
حبوش: میخواهم نکته دیگری را به شما بگویم، یکی از دانشجویان عراقی در لندن درس میخواند، این شخص زبان انگلیسی یاد نگرفت، به همین دلیل پدر این شخص رفت به انگلستان و در منزل یک انگلیسی ساکن شد تا زبان عربی را نشنود، پس از یک سال پسر این شخص آمد و مشاهده کرد که کلیه افراد آن خانه عرب زبان شدهاند.
مسعود رجوی: حقیقتاً مطلب شما درست است و من امیدوارم که دوستانم وقتی بدهند تا من مطالعه کنم، فقط میخواهم یک مطلبی را برای شما بگویم، من در زمان شاه محکوم به اعدام بودم و سالها در زندانهای مختلف شاه بودم. حقیقتاً آن چیزی که حس میکنم این است که وضعیت زندان از زندگی 20 ساله گذشته برای من صد در صد بهتر بودهاست، در این 20 سال نشده که یک روز مجاهدین راحت بخوابند، هیچ روزی بدون توطئه و بدون خونریزی نبودهاست، چون که دشمن ما به نام و کلمه اسلام آمدهاست. ببینید، وقتی که جنگ با عراق شروع شد، خمینی گفت: همه افراد ایستادهاند...ملی گراها نیز کمک کردند. این که سید الرئیس گفته کسی در عراق دستگیر نشود، از بزرگی و کرامت سید الرئیس است، اما در ایران حزب توده، ملی گراها، لیبرال ها، سلطنت طلبان و همه گروههای دیگر که خمینی آنها را به سمت جنگ بسیج کرد، [عاقبت] همه را داخل جیب کوچک خود کرد. هیچ روزی نبوده که ما با مشکلی مواجه نباشیم و توطئهای از طرف ملاها نباشد، همین الان دو محاکمه و دادگاه در آمریکا و هلند داریم، از لیون (منطقهای در فرانسه) تا شرق ایران باید مراقب اوضاع باشیم. در حقیقت نمیخواهم بهانه بیاورم، اما در این موقعیت حرف شما درباره یادگیری زبان عربی درست است و من حسرت میخورم، حرف شما درست است، این یادگیری زبان عربی جزئی از مبارزه من است، ولی موقعیت و شرایط این گونه اقتضاء کردهاست.
...
یکی از همراهان مسعود رجوی: تعدادی از مسئولین مجاهدین میگویند که ما ندیده ایم برادر مسعود استراحت کند، اگر شما تاریخ این چند سال اخیر را مطالعه کنید میبینید که مسعود حتی یک روز در اتاق خودش استراحت نکردهاست. شاید این برای شما عجیب باشد، ولی تعدادی از مسئولین سازمان هر نیم ساعت یک بار باید مراجعه کنند تا مسعود آخرین وضعیت را بررسی نماید و در جریان کلیه امور باشد، او استراحتی ندارد و مجبور است در صحنه باشد و در جریان کلیه امور قرار بگیرد.
مسعود رجوی: این برای شما یک نظریه بود که ارائه شد.
حبوش: من آرزو دارم که سید الرئیس به اندازه سه نفر وقت داشته باشد، ولی این آرزو تحقق ناپذیر نیست، اما در خصوص تأخیر در برنامه ها....
برادر مسعود به تو میگویم که ما سر هر مسئله که به توافق برسیم با شما خواهیم بود در اجرا. اما اگر به شما گفتم: ایست (عملیات متوقف شود) علت آن را شما باید بدانید تا برای شما ابهامی پیش نیاید، نباید به شما بگوییم «ایست.» ولی علت آن را ندانید و در ابهام باشید. با توجه به دشمن مشترک -
چه بسا در آینده نزدیک با توجه به آینده و چشم انداز مخابرات شما را برای مأموریتهایی مکلف کنیم. از حالا ما به عنوان یک تیم کار میکنیم، یعنی از شما کارهایی را خواهیم خواست، چون دشمن مشترک داریم.
الان درخواستهای شما را مورد بررسی قرار میدهیم، قبل از ورود به این بحث باید بگویم که قسمتی از صحبتهای شما و مسائلی که راجع به گذشته مجاهدین و سنگینی مبارزهای را که داشته اید، عنوان کردید. من درک میکنم و اطلاع دارم، حتی بیشتر از آنچه شما صحبت کردید در مورد آنها اطلاع دارم، بنابراین الان وارد بحث درخواستها شویم، در آینده و در هر ملاقات در مورد مسائل گذشته صحبت خواهیم کرد.
مسعود رجوی: فقط من دو نکته را درباه صحبتهای شما اشاره میکنم، اولاً در خصوص مسائلی که شما به آن اشاره کردید و این که شما شنیدهاید که ما بعضی از اهداف و عملیاتها را قبول نکرده ایم، هر چند که شما خیلی مختصر به عدم انجام عملیات مورد نظر اشاره کردید، ولی تصویر واضح و جامع این نیست. در ابتدا من از شما خواهش دارم که گزارشهای گذشته را که موجود است ببینید، شما مدیر مخابرات هستید و به این گزارشها و اقدامات دسترسی دارید، این ذکاوت سید الرئیس است که شخصی را برای این مسئولیت تعیین میکند که امین، دقیق، عمیق و قاطع باشد. بنابراین از شما خواهش میکنم که این گزارشها را مورد بررسی قرار دهید، مثلاً بگویید که ابواحمد بیاید و این مطالب را مورد بررسی قرار دهد و یا این که مهدی (ابریشمچی) بیاید و گزارشها را نزد شما بررسی کند. دیروز سید نائب الرئیس به نکتهای اشاره کردند که من نگران شدم و آنجا هم جایی برای توضیح آن نبود، گفتند: «علت توقف عملیات مجاهدین به دلیل اختلاف و تداخل در کار مخابرات عراق است.» در صورتی که این مورد وجود ندارد.
حبوش: آرزو دارم این طور باشد.
مسعود رجوی: اگر این طور نبوده پس چرا کسی ما را متوجه نکرده و تذکر ندادهاست؟
حبوش: من چیزی ندارم که به سید نائب الرئیس بگویم، چون من چیزی نگفتم.
یکی از افسران مخابرات: قربان ملاقات دیروز با سید نائب الرئیس برای این بود که جلسهای داشته باشیم و گزارش آن را به ایشان ارائه کنیم.
مسعود رجوی: من دقیقاً میدانم که شما در جریان موضوع و بحث سید نائب الرئیس نبودید و روز گذشته نیز همین گونه بودهاست، اگر شما به من بگویید که نزد ما یک نفوذی هست، ناچار من باید تشکر کنم و بگویم رفیق طاهر (حبوش) خوب من را میخواهد. آنچه که به عنوان دلیل قطع عملیات به ما گفته شد این بود که دست ما بازتر شود و از عملیات کوچک به عملیات بزرگ حرکت کنیم، در هر حال من نمیخواهم وقت شما را بیشتر بگیرم. در این مدت اخیر ما به عنوان نیرویی هستیم که همه نوع مشکلاتی داشته ایم و مصایبی را دیده ایم در صورتی که اگر برادرانه میآمدند و به من گفتند موضوع را توضیح میدادیم تا چنانچه اشتباهاتی در کارهای ما باشد آن را اصلاح کنیم.
حبوش: این اشتباه نبوده بلکه ما یک روش در ارتش داریم و آن بازسازی و سازماندهی مجدد است، آن چیزی که فهمیدم این است که برای این که حرکت جدیدی انجام دهند، ارزیابی مجدد انجام شود و این اصل مطلب است.
مسعود رجوی: شما میدانید که از آن زمان تا به حال حتی یک جلسه هم با این دیدگاه و تصور برگزار نشدهاست....
یکی از افسران مخابرات (خطاب به حبوش): قربان این در اختیار ما نبوده و در اختیار مسئولان سیاسی کشور بودهاست، ما در خصوص همکاری با مجاهدین، با آنها همراه بوده ایم، در خصوص جلسه گذشته....
حبوش: این مورد را بگذارید من بررسی کنم.
مسعود رجوی: درباره آنچه در خصوص عملیات و عدم انجام آن از طرف مجاهدین گفته میشود باید بگویم که بعد از جریان عملیات صیاد شیرازی و برگشتن از آن، برادران مخابرات بعضی از درخواستهای عملیات را به ما گفتند، که ما هم قبول کردیم و تمام آن را در کرمانشاه و دزفول انجام دادیم. برادران مجید و مهدی و رحیم در این ملاقاتها بودند و من این مطالب را شنیدم و رفتم با استاد طارق عزیز صحبت کردم، ایشان نیز همان مطلبی که شما گفتید، گفتند و من نیز به صورت مفصل توضیح دادم. آن را در دو نکته بیان میکنم و یقیناً شما نیز آن را تأیید میکنید. بحث این نیست که ما با عملیات مخالفیم، چنان که خود شما نیز الان در صحبتهای خودتان گفتید، خودتان قضاوت کنید، شما با چند عملیات موافقید؟ ولی احتراز دارید و میخواهید بین این احترازهایی که دارید، موازنه برقرار کنید ما چه میخواهیم؟ میخواهیم طوری نباشد که دشمن ما را با این عملیات تضعیف کند و بگوید آنها در دست دشمن ما هستند و مجاهدین جزئی از گارد ریاست جمهوری عراق شدهاند. ما فقط این را میگوییم اما میتوانیم برای آن راه حل پیدا کنیم کما این که [پیدا] کردیم.
حبوش: ما اختلافی روی این مسئله نداریم.
مسعود رجوی: مثلاً 10 عملیات را انجام میدهیم تا بگوییم که طرف ما مستقیماً ملایان هستند، تا مشروعیت داخلی ایران و بین المللی داشته باشیم، در کنار آن هدف مورد نظر شما [هم] را انجام میدهیم، هدفی که مورد بحث و دستور شما باشد. هنگامی که ما (مجاهدین) به عراق آمدیم هیچگونه قرارداد همکاری با جناب طارق عزیز نبستیم، تا به حال مسئله سیاسی ما حل نشدهاست، شما هزار تانک هم به من بدهید، وقتی که مسئله سیاسی حل نباشد این لیوان سم است که به من میدهید و ما جرئت نداریم عملیاتی که شما میخواهید انجام دهیم، شما میخواهید که ما و شما جلو برویم و نمیخواهید برای برادرتان سم باشد، من مطمئن هستم که شما این را نمیخواهید.
حبوش: اختلافی نداریم، باشد.
مسعود رجوی: از شما سؤال میکنم، چون قبلاً مدیر امن العام بوده اید، ما (سازمان مجاهدین) در گذشته هم با امن العام ارتباط مستقیم داشتیم، در زمان دکتر صابرالدوری که این تماس الان قطع شدهاست. آیا شما موافقید که این تماسها ادامه داشته باشد، آخر علت قطع آن را هم نمیدانم.
حبوش: من به جز ارتباط با مخابرات هیچ ارتباط دیگری را قبول ندارم، به دلیل این که دیروز شنیدم که شما با مسئول دفتر سید نائب الرئیس تماس میگیرید، چیزی نگفتم، چون وقتی که تماسها و کانالها متعدد شود، اهداف استراتژیک نیز تغییر پیدا میکند و مفقود میشود. باید یک کانال باشد و موارد سیاسی نظامی و امنیتی تنها از همان کانال پیگیری و انجام شود و پرونده و هدایت در یکجا و یک سازمان باشد.
مسعود رجوی: آیا میدانید چرا ما به اینجا و چند کانال رسیدیم؟
حبوش: برای این که در کارها تأخیر شد، که من انشاء الله این مسائل را حل میکنم.
مسعود رجوی: شما شاهد بودید که وقتی سید نائب الرئیس گفت که «عملیات شما متوقف شده» من تکان خوردم که چرا؟ و آیا امکان دارد به من بگویید که چرا عملیات متوقف شدهاست؟ زیرا میدانید که ما در این راستا چه زیانهایی دیده ایم....
حبوش: من نمیتوانم الان جواب بدهم، چون تازه شروع به کار کردهام و دلایل توقف و تأخیر در کارها و این که دلیل آن چیست را درست نمیدانم، چون میترسم اشتباه شود ولی در ملاقاتهای آینده آنها را برایتان بیان میکنم.
مسعود رجوی: قبل از شروع کار سؤالی دارم: آیا کمیسیون ما و مخابرات بعد از این مواردی که در خصوص عملیات بحث خواهیم کرد، قطع میشود؟
حبوش: کمیته سیاسی، کمیته سیاسی دولت است.
مسعود رجوی: آیا جناب شما میدانید چرا سؤال میکنم و قصد من چیست؟
حبوش: منظور شما این است که پس از این جلسه کمیته سیاسی این کار را قبول دارد یا خیر؟
مسعود رجوی: خیر، منظور من این نیست، قرار من با سید نائب الرئیس این بود که آن چارچوب را من و شما تهیه کنیم و سپس آن را به کمیته سیاسیای که سید نائب الرئیس در روز سوم ماه تموز (ژوئیه) به آن اشاره کرده بودند، ارائه کنیم. نظر ایشان این بود که در این کمیته استاد طه یاسین رمضان و رفیق علی حسن مجید و شما (حبوش) به عنوان مدیر مخابرات حضور داشته باشند، برای این که راهکار توسعه عملیات را چه مربوط به ارتش آزادیبخش و چه مربوط به جدار مرز و استانهای عمیق کشور بررسی کنیم، آیا شما از این بحث مطلع هستید؟
حبوش: برای این که شرایط برای شما فراهم کنیم، میخواهیم که کار را با جدیت آغاز کنیم، روز گذشته آقای عزت ابراهیم گفتند که «عملیات شروع شود، هدفها را آماده کنید.» من هم به برادران مخابرات که الان صدای من را در این جلسه میشنوند میگویم که بروند و هدفهای خود را در داخل ایران انتخاب کنند تا بعد بنشینیم و سوژههای شما را مورد بررسی و بحث و گفتگو قرار دهیم و وقتی توافق کردیم آن وقت برای شروع به خدا توکل کنیم، کمیته سیاسی نیز برای انجام این عملیات کمک ما خواهد بود، چرا که من قطعاً دلایل کافی برای انجام این عملیات خواهم داشت. توافق یا دستور قبلی چه چیزی است؟
مسعود رجوی: اتفاق گذشته این بود که پس از حمله موشکی و انفجار اتوبوس توسط رژیم ملایان در 20 ژوئن به ما گفته شد جواب و انجام عملیات ضروری است و مجاهدین میتوانند منهای به کار بردن ادوات زرهی، بدون محدودیت زمانی و مکانی برای انجام عملیات اقدام کنند و برای در نظر گرفتن سوژهها و مکانها نیز آزاد هستند. همین طور نیز گفته شد که مخابرات به شما کمک میکند، تنها محدودیت این بود که ظاهراً حرکت ستون نباید به صورت نظامی باشد و خودروهایی که به کار گرفته میشوند باید غیر نظامی باشد، عملیات به عهده مجاهدین باشد، ملزومات و تدارکات هم به وسیله جهاز مخابرات تهیه شود، این قرار توافق قبلی بودهاست.
یکی از افسران مخابرات (خطاب به حبوش): اجازه میدهید؟
حبوش: بفرمایید.
افسر مخابرات: موردی که برادر مسعود اشاره کردند بدین صورت است که گروههای مجاهدین در قالب 3 یا 4 نفره و نه به صورت گروهی، وارد خاک ایران شوند و با خمپاره یا موشک و..... اهداف خود را مورد حمله قرار دهند و سپس بازگردند و کمکهای لجستیک و تجهیزات و اطلاعات را ما در اختیار آنها قرار دهیم.
حبوش: چگونه باز گردند؟
افسر مخابرات: همان گونه که وارد خاک ایران شدند، پس از عملیات به صورت انفرادی و یا گروههای کوچک 3 یا 4 نفره به عراق بازگردند.
حبوش: این طور که برادر مسعود بیان کردند من فکر کردم که این دستور ریاست جمهوری است.
مسعود رجوی: برادران مخابرات در آن جلسه حضور داشتند.
افسر مخابرات: قربان این جلسه حدود 40 تا 45 روز قبل انجام شد، برابر اطلاعات به دست آمده از مناطق مرزی و استراق سمع فنی، تحرکات و گشتهای اطلاعاتی در جدار مرز را ما به مجاهدین اعلام کردیم.
حبوش: من یادم هست که دو سال پیش که در امن العام بودم، اطلاعاتی از منطقه بدره، خانقین و میسان جنوب به شما (مخابرات) دادیم که در این مناطق تحرکات و گشتهای اطلاعاتی هست، درست است؟ سه نفر سرباز ایرانی را دستگیر کردند، دو نفر را از منطقه بدره گرفتند و یک نفر را هم از خانقین دستگیر کردند، دو نفر بازگشتند و یکی باز نگشت، سؤالاتی که از آنها کرده بودند این بود که چه کسی وارد و خارج میشود، سپس این اطلاعات و اخبار را برای حمایت از مجاهدین (چون که اگر وارد شوند ضرر و زیان میبینند) به شما اطلاع دادند.
افسر مخابرات: اطلاعات و اخباری هم رسیده مبنی بر این که رژیم ایران در مناطق مرزی فعال است و در شنود فنی از نام مجاهدین به عنوان منافقین استفاده میشود، پیامها را داشتیم و عملیات مجاهدین نیز در راستای اهداف از قبل مشخص شده و شناسایی و طراحی شده در داخل ایران انجام میشد.
اینها (مجاهدین) میگویند از دفتر ریاست جمهوری دستور صادر شده، در صورتی که این توافق بین مجاهدین و مخابرات بودهاست.
حبوش: پس توافق از طرف مخابرات بوده و نه از دفتر ریاست جمهوری
مسعود رجوی: سؤال من این نیست، فقط میخواستم نظر شما را به توافقات قبلی و آن چیزی که روز گذشته نائب الرئیس به آن اشاره کردند و مد نظر من هست، معطوف کنم، انشاء الله طوری ما با شما عمل خواهیم کرد که به یک روش و سیاق کار جدید برسیم، ولی تا آن موقع بر اساس توافق قبلی اشاره شده عمل خواهیم کرد.
حبوش: هیچ گونه تغییری ندارد و مشکلی نیست.
افسر مخابرات: قربان ما در حال حاضر کار شناسایی را انجام داده ایم و اطلاعات را از منابع جمع آوری کرده ایم.
حبوش: در برنامههای آینده کار من دقیق خواهد بود تا هیچ جنجالی ایجاد نکند و هیچ مشروعیتی برای حمله به مجاهدین در عراق به رژیم ایران ندهد، آن کارهایی هم که شما گفتید انجام بگیرد و منجر به قیام در داخل ایران بشود و آتش قیام را شعله ور کند.
مسعود رجوی: من میخواهم توافقها را بنویسم تا همه روی آن اتفاق نظر داشته باشیم، راجع به توافق 20 ژوئن عمل میکنیم تا به سیاقهای جدید برسیم.
حبوش: منظور از سیاق کار جدید چیست؟
مسعود رجوی: همان گونه که خودتان میدانید من از سیاق کار جدید اطلاعی ندارم....
حبوش: تا زمان انتخاب سوژههای مشترک باشد.
مسعود رجوی: درست است، تا زمانی که اهداف مشترک ابلاغ شود برابر توافق 20 ژوئن عمل میکنیم.
یکی از افسران مخابرات: قربان با اجازه شما.... ما نیازی به وقت نداریم، چون اهداف شناسایی و انتخاب شده و آماده کار هستیم، حتی میتوانیم اولین گروه را برای عملیات بفرستیم.
حبوش: پس چرا روی آن عمل نکردید؟
افسر مخابرات: چون ما منتظر گروه برای انجام عملیات بودیم....
حبوش: خوب این اهداف را به من بدهید (خطاب به افسر مخابرات): آیا مجاهدین اهداف خودشان را به شما داده اند؟
افسر مخابرات: خیر قربان ندادهاند..
مسعود رجوی: این دو برگ حاوی عملیات و اهداف جدار مرز و عمق خاک ایران است.
حبوش: این 29 هدف است و من به زودی پس از بررسی به شما جواب خواهم داد.
یک سؤال دارم: آیا مجاهدین میتوانند از طریق مرز پاکستان مثلاً عملیاتی انجام دهند؟
مسعود رجوی: اگر فرصت بود، جواب مبسوطی میدادم، من از جزئیات میگذرم، خصوصاً چون ابومحمد نیز سؤال کرده و جواب دادهام که ما حدود 3 سال است در مرز پاکستان فعالیت میکنیم، ولی تا الان نتوانسته ایم عملیات داشته باشیم.
حبوش: ببخشید، منظور من فقط پاکستان نیست، بلکه مرز ترکیه و افغانستان نیز مورد نظر من است، آیا ممکن است؟
مسعود رجوی: تا الان نتوانستیم، چون که برای هر عملیات امکانات لازم است، اولاً نیاز به چند گذرنامه و بعد وسیله ارتباطی و ملزومات دیگر نیاز داریم، ما 3 سال قبل در مرزهای پاکستان و افغانستان و ترکیه از خدا میخواستیم که بتوانیم با تمام قوا عمل کنیم، ولی تا به حال نتوانستهایم، نتیجه عملی بگیریم.
حبوش: دلایل شما مربوط به عوامل و مسائل پشتیبانی بود، من از برادر مسعود میخواهم که مجدداً بررسی کند تا چنانچه مشکلاتشان فقط شامل امکانات پشتیبانی میشود، کمک کنیم و آن را حل کنیم.
مسعود رجوی: من یک گزارش برای شما میفرستم که از روی آن نتیجه بگیرید که اگر عملی هست اشکالی ندارد، گزارشم را میفرستم که چه کارهایی کرده ایم و مشکلات در آنجا چگونهاست، اگر شما بتوانید این مشکلات را حل کنید، نور علی نور خواهد بود.
افسر مخابرات: برادر مسعود نمیداند که امکاناتی که در آنجا میتوانیم ارائه کنیم چگونهاست، چون فکر میکند که ما به راحتی در آنجا تحرکاتی داریم.
حبوش: (خطاب به افسر مخابرات): برادر من این که من میگویم از مرز پاکستان یا ترکیه، نمیدانید چرا این را میگویم، چون که ملایان میدانند تحرک مجاهدین از مرز عراق است، از مرزهای دیگر غافل هستند، از جایی میآییم که انتظار ندارند و اهداف را محقق میکنیم.
افسر مخابرات: حتی از امارات و قطر و دیگر کشورهای خلیج فارس نیز میتوان عملیات انجام داد.
مسعود رجوی: من با این کار موافقم، اگر بشود فواید زیادی از جمله کار سیاسی اطلاعاتی و امنیتی را به دنبال خواهد داشت.
حبوش: برای اهدافی که شما مشخص میکنید، همراه با اهدافی که افسران مخابرات مشخص میکنند، از همین حالا اتاق جنگ مجاهدین و ما تشکیل داده میشود، در اتاق عملیات با شما درباره هدفهای مشخص روی آن بحث میشود و بعد روی اهداف مشترک کار میکنیم، به نحوی که بتوانیم هدف مورد توافق را به وسیله مجاهدین انجام دهیم. به عنوان مثال اگر بتوانیم به جایی از اطراف خیلج برسیم، باید ببینیم چه امکاناتی مورد لزوم است، شما چه امکاناتی دارید و ما چه تسهیلاتی میتوانیم ارائه کنیم، الان تماس میگیریم، اینجا تلفن هست؟
افسر مخابرات: بله، قربان.
مسعود رجوی: (خطاب به یکی از افسران مخابرات): این فرصت خیلی خوبی است که به توافق برسیم، این کار جدیدی است و تا حالا کمشانسی ما بودهاست، انشاء الله در آینده بهتر و بیشتر شود.
افسر مخابرات: انشاء الله. (به دلیل این که طاهر حبوش برای تماس با تلفن بیرون میرود حضار طوری در جلسه با یکدیگر صحبت میکنند که سخنان آنها زیاد مشخص نیست.)
مسعود رجوی: این بهترین چیزی است که رئیس(حبوش) به ما هدیه دادهاند..
حبوش: خوب برگشتیم به آن چیزی که داشتیم میگفتیم.
مسعود رجوی: مهدی سؤالی داشتید؟
مهدی ابریشمچی: سؤالم این بود که تا رسیدن به اهداف مشترک آیا ما مانند گذشته و بر اساس توافق قبلی میتوانیم روی اهدافی که داشتیم عمل کنیم؟
حبوش: یعنی شما فکر میکنید اهداف مان دیر میشود، چه وقت میتوانید عملیات کنید؟
مسعود رجوی: بله، ما آمادگی کامل داریم و گروهها آماده اعزام به داخل ایران جهت عملیات هستند.
یکی از افسران مخابرات: قربان در حال حاضر اعزام تیم، نیاز به بررسی و هماهنگی با ارتش و جمع آوری اخبار از منابع...حدود 7 تا 10 روز زمان دارد تا تحقیقات ما کامل شود و نیروها و منابع ما تیمها را به داخل منتقل کنند.
مسعود رجوی: درست است، شما افسران یگانهای ارتش را مشخص کردید و موجود هستند.
حبوش: بله، درست است.
مسعود رجوی: پیگیری آن با ماست و شروع و دستور کار و عملیات ساده است و هیچگونه درخواست دیگری نداریم.
افسر مخابرات: ما باید به افسران خود اطلاع دهیم و آنان با یگانهای در خط هماهنگی کنند و سپس اجازه تردد و عبور داده شود، این کار را در اسرع وقت انجام میدهیم.
حبوش: ما ابتدا باید زمانی را برای شروع عملیات مشخص کنیم و بر روی اهداف به توافق برسیم، 10 روز زمان برای ابلاغ و هماهنگی زیاد است، در خصوص عملیات مشترک به توافق رسیدیم ولی این که اهداف در کجا باشد خیلی مهم است و نحوه و روش کار مجاهدین باید طوری باشد که سلامت آنها برای بازگشت تأمین شود.
مسعود رجوی: شما نکتهای فرمودید و من هم نوشتم، روز گذشته نیز سید نائب گفتند که این دستور شامل نیروهای نظامی در مناطق مرزی نیز میشود و از این جهت نیروها میتوانند از مرز عبور کنند و برای همین باید با نیروها هماهنگی صورت بگیرد.
حبوش: این مشکلی نیست، هماهنگی با یگانهای نظامی خیلی عادی است و کار روزانه ماست.
مسعود رجوی: از آنجایی که این برادر ما میگوید....
حبوش: آیا اهدافی که شما برای عملیات انتخاب کرده اید، از این لیست است؟
مسعود رجوی: بله....
حبوش: خوب، ممکن است اهدافی که میخواهید روی آن عملیات کنید، روی لیست برای من مشخص کنید که چگونه برای عملیات آماده و شناسایی شدهاست.
مسعود رجوی: بله، میتوانم.....
حبوش: این لیست را بگیرید و اهداف آماده را مشخص کنید تا من بررسی کنم و جواب آنها را توسط برادران به شما اعلام کنم تا کارتان را شروع کنید، آنهایی را که شناسایی شده علامت بگذارید. میتوانیم تا فردا فرصت بدهیم، شما فردا لیست را به برادران بدهید تا اهداف را بررسی کنیم و به شما بگوییم این هدف بله و این هدف خیر و به این دلیل انجام نشود. همان گونه که شما مایل هستید که هر چه سریعتر عملیات را شروع کنید من نیز نمیخواهم به شما آسیبی برسد، ضمناً نیم ساعت دیگر برای شما وقت دارم.
مسعود رجوی: میخواهید بقیه کارها را بگذاریم برای بعد و ادامه جلسه را بعداً پیگیری کنیم؟
حبوش: خیر، اصلاً نمیخواهم، ادامه بدهید، الان ساعت دوازده و نیم است و من تا ساعت یک [بعد از ظهر] هستم.
مسعود رجوی: من مطالب را به صورت مختصر بیان میکنم، چون مطالب گذشته نوشته شده و قبلاً موجود است.
حبوش: (خطاب به افسر مخابرات): اولاً درباره اختصاص تعدادی تانک چیفتن از غنیمتهای گرفته شده که صحبت آن را کردیم، وقتی من بازگشتم، یادآوری کنید تا ترتیب جلسهای را با وزیر دفاع برای مسعود بدهیم تا موارد را از طریق وزیر دفاع انجام دهیم.
مسعود رجوی: پس موارد و درخواستهای نظامی را از طریق وزیر دفاع انجام دهیم.
حبوش: بله، انجام میشود، از طریق وزیر دفاع درخواستهای نظامی و تدارکاتی را مانند اینها در لیستی برای ما بنویسند، ما نیز برای آنها طی لیستی اعلام کنیم و به صورت بند بند جواب دهیم تا بر روی یک برگه سفید (نه فرمهای مخابرات) ثبت شود و موافقتهای آن نیز قید گردد. درباره درخواست شناسایی جدار مرز و ورود به داخل ایران هم باید بررسی کنیم و مثلاً بگوییم اینجا بلامانع است.
درخواستهای پول و.... را هم مورد بحث قرار میدهیم.
...
(خطاب به افسر مخابرات): جواب درخواستها را تهیه کن و برای مطالعه بیاور تا دستور تایپ و ارسال آن را صادر کنم، یک نسخه برای مجاهدین و یک نسخه برای ما میماند.
افسر مخابرات: آیا این جلسه جلسه شفاهی است؟
حبوش: خیر آن را کتبی کنید، ما امروز و فردا را داریم، پنج شنبه جواب درخواستها را به مجاهدین تحویل دهید.
افسر مخابرات: قربان چگونه؟ یعنی جواب همه اینها را بدهیم؟
حبوش: بله، اینها درخواست خود را به ما داده اند، ما هم باید دستور آن را برای شروع عملیات و کار آنها به مجاهدین ابلاغ کنیم، تو منظور و مقصود مرا متوجه نشدی.
افسر مخابرات: چرا قربان یعنی پنج شنبه جواب آماده باشد.
حبوش: بله، من میخواهم دستور آن را صادر کنم و باید روی هر کدام بحث و تبادل نظر شود، در ملاقات بعد درخواستهای خود را ارائه میکنیم و میگوییم: برادر مسعود این درخواستهای ماست و روز پنج شنبه جواب درخواستها را به صورت رسمی و طی نامه ابلاغ میکنیم.
مسعود رجوی: فقط در خصوص دو برادر دستگیر شده، امروز جواب ما را بدهید، من این نامه را خدمت شما تقدیم میکنم که توسط نماینده شورای ملی مقاومت برای نماینده مجلس انگلستان نوشته شده. و ایشان «مورت بریمری» به شورای امنیت فرستاده و نوشته که دو نفر زندانی حق پناهندگی آنان را کمیساریای عالی پناهندگان قبول کرده و اینها حتی میتوانند به عراق برای پناهندگی و یا به کشور دیگری بروند، این سند رسمی است.
حبوش: (خطاب به افسر مخابرات): مطالبی قبلاً به من گفته شده که برابر اطلاعات رسیده جلال [طالبانی] اینها را تحویل ایران دادهاست، با ما بازی کرده، تذکر دهید تا بپرسم و تحقیق کنم. الان یک سند رسمی داریم، این سند میگوید که عراق میتواند آنها را تحویل بگیرد. وقتی میروید پیش جلال به او بگویید که این نامه رسمی است و شما باید جواب بدهید، چون ما دلیل کافی داریم که عراق باید این دو نفر را تحویل بگیرد و یا بگوید برابر این سند آنها را چه کار کردید، جواب آن را به برادر مسعود بدهید.
مسعود رجوی: متشکرم، مطالب نظامی را بگذاریم برای جلسه با وزیر دفاع.
حبوش: بله، من قرار آن را از طریق تلفن داخلی خواهم گذاشت، (خطاب به افسر مخابرات): از اینجا شماره آن را بگیرید.
مسعود رجوی: در مواردی که میخواهیم با وزیر دفاع صحبت کنیم، نسخهای از آن را به ابواحمد میدهیم، حتی مواردی که دیروز روی آن صحبت شد و باید با وزیر دفاع صحبت کنیم، همه آنها را نوشته و تحویل دادیم و باید با وزیر دفاع صحبت کنیم.
حبوش: برادر مسعود در جریان باشد که فقط درخواستهای نظامی را با وزیر دفاع بحث کنید، درخواستهای عملیاتی را مطرح نکنید، چون از شرح وظایف ماست، فقط درخواستهای پادگان، تانک، اسلحه و.... با ارتش است و با وزیر دفاع مطرح میشود.
...
حبوش با وزیر دفاع تماس میگیرد.
الو (پس از تماس و احوال پرسی): دیروز نایب الرئیس با برادر مسعود جلسه داشتند و گفتند که با شما نیز جلسهای داشته باشند، میدانید که ارتباط و علاقه ما با مجاهدین خوب است، کی برای ملاقات و جلسه با برادر مسعود وقت دارید؟..... فردا خوب است، یعنی ساعت 10 صبح فردا خوب است، خداحافظ، فردا ساعت 10 صبح، جلسه با وزیر دفاع.
مسعود رجوی: ممنون، محل جلسه کجاست؟
حبوش: بروید به وزارت دفاع، نزد ایشان، از قسمت تشریفات بروید، ابواحمد نیز با شما میآید.
مسعود رجوی: آیا شما با استاد طه یاسین رمضان ملاقات خواهید کرد؟ همان گونه که سید نائب الرئیس گفتند؟
حبوش: بله، سید طه یاسین.
مسعود رجوی: در خصوص موارد تجارت....
حبوش: بله، میروم (خطاب به ابواحمد)، به من یادآوری کنید و یادتان باشد که بعد از جلسه با وزیر دفاع یک ملاقات با سید طه یاسین نیز برای مسعود ترتیب دهم، باید با او تماس بگیرید و وقت ملاقات را تعیین کنید، اما در خصوص پول، دفتر ارتباطات باید به من بدهد، چون دارم این ملاقاتها را برای شما ترتیب میدهم. (خنده حضار)
مسعود رجوی: و این کرامت و فضل شماست. (خنده حضار)
حبوش: فردا وقتی ملاقات با وزیر دفاع تمام میشود تماس میگیریم و قرار ملاقات با طه یاسین را برای روز بعد میگذارم.
مسعود رجوی: پس موارد و درخواستهای تجارتی و بازرگانی را با طه یاسین مطرح خواهم کرد.
حبوش: بله، خوب است.
مسعود رجوی: من فقط یک نکته آخر را میخواهم از جانب شما (حبوش) بشنوم که ممکن است البته سؤال من زیادی باشد.
حبوش: این سؤال چیست؟
مسعود رجوی: این سؤال ممکن است زیادی باشد، ما قبلاً توافق داشتیم که بعضی از افراد را برگردانیم ایران، یعنی تحویل ایران بدهیم، این افراد کسانی هستند که نباید دیگر پیش ما باشند و عدد آنها کم است، افرادی هستند که به آنها شک داریم، به لحاظ امنیتی، و این توافقی بین ما و شماست.
حبوش: برای برگرداندن به ایران چه مشکلی هست؟
مسعود رجوی: اصلاً مشکلی نداریم، برای بازگشت شان به ایران لیست آنها را تحویل داده ایم، اما درخواست ما این است که نمیخواهیم اطلاعات این افراد قبل از ورود آنها به دستگاه اطلاعاتی رژیم ایران داده شود، (اسامی آنها قبل از تحویل به ایران اعلام نشود.)
حبوش: شما میخواهید این افراد را به صورت یک مرحلهای به ایران بفرستید یا تحویل دهید؟
مسعود رجوی: نه به صورت تدریجی و گروه گروه افراد را به ایران بفرستیم.
حبوش: اگر میگفتید به صورت یک مرحلهای آنها را به ایران میفرستیم، میگفتم، نه این یک کار اطلاعاتی نیست که مرحله به مرحله باشد، اصلاً میتوانید آنها را برای یک سری کار اطلاعاتی بفرستید.
مسعود رجوی: ما نیز همین کار را میکنیم.
حبوش: مثلاً به آنها بگویید بروید در عمق ایران کار کنید، به نحوی که او فکر نکند شما او را برای شک امنیتی میفرستید و اخراج میکنید.
مسعود رجوی: همین کار را در مورد بعضی از این افراد انجام دادهایم، قبلاً ما با مخابرات برنامه ریزی کرده بودیم....
حبوش: هیچ مشکلی و اعتراضی نیست.
مسعود رجوی: مشخص است، یکی از این افراد از منابع رژیم ایران است.
حبوش: (با حالت تعجب): یعنی منبع نظام است؟
مسعود رجوی: چون به دلیل مسائل سیاسی نمیخواهیم این افراد را نگهداری کنیم.
حبوش: خوب آیا برای شما مشخص شدهاست که این فرد با رژیم ارتباط دارد؟
مسعود رجوی: بله و پیش ما اعتراف کردهاست، افرادی از ایران وارد عراق شدند و خودشان را تسلیم کردند و شما آنها را به ما تحویل دادید، برای توافق فی ما بین، از آنها بررسی و تحقیق میکنیم و سپس آنها را تحویل شما میدهیم، خواهشی که داریم این است که چون شما مطلع هستید به دوستان و همکاران خود تأکید کنید که....
حبوش: من میگویم وقتی که در تحقیقات ثابت شد که فردی از طرف رژیم ایران هدایت شدهاست، آن را به ما تحویل دهید تا تعیین تکلیف کنیم، همه آنها در یک سطح نیستند و اگر به کسی 5 درصد شک و یا 10 درصد شک دارید، او را برای کار جمع آوری اطلاعات در ایران بازگردانید، اما فردی را که 100 درصد مطمئن هستید به من بدهید تا شاید در تحقیقات ما مطالب بیشتری به دست بیاید.
افسر مخابرات: قربان این شخص وقتی میرود در داخل آنها (مجاهدین) زندگی میکند چنانچه بازگردد به شما آسیب میرساند.
مسعود رجوی: غرض من از طرح این سؤال این بود که این افراد قبل از این که به ایران باز گردند اطلاعات و امکان تماس با هیچ کجا نداشته باشند تا نظام جمهوری اسلامی نفهمد که این شخص به ایران باز میگردد.
حبوش: خوب روشن است، باید اینگونه باشد.
مسعود رجوی: قبلاً ما توافق کرده بودیم و میخواستیم شما نیز مطلع باشید، نمیخواهم UN و صلیب سرخ جهانی مطلع شوند.
افسر مخابرات: ما نیز قبلاً در همین چارچوب کار کردهایم.
حبوش: گفتهای که برای برادر مسعود داشتم این است که شیوهها را در عملیات تغییر دهید، چرا که آخوندها در خصوص کارهای شما تجربه دارند، درخواست دارم که دنبال راهکارهای جدید و نامشخص باشیم. هدفهایی که من مشخص میکنم، هدفهایی است که ترجیح میدهم هر چه بیشتر در عمق ایران باشد نه در جدار مرز، چون اگر در مرز انجام شود، طرف مقابل خواهد فهمید که این افراد از پادگانهای مجاهدین در عراق اعزام شدهاند.. ولی اگر در مرز شرقی ایران یا در استانهای داخل عمق ایران باشند، اولاً بیان انجام این عملیات و امکان تبلیغات روی آن بیشتر است و ثانیاً روحیه مجاهدین داخل ایران نیز بیشتر و بهتر میشود و باعث میشود جسارت بیشتری برای انجام عملیات داشته باشند. این را من از شما میخواهم، اگر شما با حرکات و جنبشها و احزاب معارض ایرانی روابطی دارید، میتوانید اهداف مشترکی را با آنها در نظر بگیرید و سوژههای مشترکی داشته باشید، البته بدانید که از نظر ما تنها گروهی که میشناسیم و در مخابرات با آنها تماس داریم و برای ما در ایران عملیات انجام میدهد فقط مجاهدین است. و آنچه گفتم تأثیری روی کارها و نظر ما نسبت به مجاهدین ندارد، ولی حداقل به لحاظ اطلاعاتی با دیگر گروههای مخالف ایرانی همکاری داشته باشید.قطعاً هر عملیاتی که شما انجام میدهید، واکنش خاص خودش را دارد و ما به عنوان دولت باید این حسابها را انجام دهیم و پیش بینی لازم به عمل آید، برادر عصام مطالب را شنیدید، آیا مطالبی دارید و آیا شما برادران مجاهد مطلبی دارید؟
مسعود رجوی: تنها نکتهای که داریم در خصوص توافقات است که باید معلوم شود انجام عملیات چگونه بر طبق آن صورت میگیرد....
حبوش: 50 کیلومتر در عمق ایران (از مرز ایران) و هر چه بیشتر در داخل باشد بهتر است، اگر از من سؤال کنید که در تهران بهتر است من میگویم تهران بهتر است یا اگر سؤال شود اهواز یا مشهد بهتر است، میگویم مشهد بهتر است و این هم برای ما و هم برای شما بهتر است، اهداف عملیاتها نیز طی لیستی مشخص است ما نیز اهداف خودمان را به شما داده ایم و پس از بررسی جواب میدهیم.
مسعود رجوی: سؤال آخر آیا ممکن است که چنانچه مسئله ضروری و فوری بود من با شما تلفنی تماس بگیرم؟
حبوش: بله، مشکلی نیست، شماره تلفن مخصوص و عادی را به ایشان بدهید، شماره مخصوص چند است؟
افسر مخابرات: 8860656
مسعود رجوی: کی میشود مسئول دفتر شما را پیدا کنیم؟
حبوش: برادر مسعود من هستم و حتی خانوادهام در ارتباط با این شمارهاند، اگر شما تماس نگیرید من با شما تماس میگیرم.
مسعود رجوی: این لیست را من دیروز به سید نائب الرئیس تحویل دادهام و نسخه دیگری نداشتم ولی در حال حاضر تهیه شده و تقدیم شما میشود.
حبوش: این برای من است؟
مسعود رجوی: بله...
حبوش: خیلی خوش آمدید و خداحافظ.
پس از احوال پرسی و اعطای هدیهای از هنرهای تجسمی ایران از طرف مسعود رجوی به طاهر جلیل حبوش
طاهر حبوش: عید (عید فطر) را به شما تبریک میگویم و درود و سلام معاون رئیس جمهور (عزت ابراهیم الدوری) را به شما ابلاغ مینمایم، ایشان مشتاق ملاقات با شما بودند، البته از سوی شما ایشان را مورد عتاب قرار دادم. پس از ملاقاتی که بین ما و شما در مقر سازمان مجاهدین خلق انجام شد، به شما قول دادم که در ماه مبارک رمضان ملاقاتی با هم خواهیم داشت.
مسعود رجوی: قرار، افطاری نزد ما بود.
حبوش: دیروز برایم مأموریتی پیش آمد که میبایست به خارج از بغداد میرفتم، ابواحمد به من گفت که خودش با برادر رجوی ملاقات میکند، به ایشان گفتم: خیر من چندین بار خلف وعده با رجوی کردهام، این بار مایل بودم به قول خود عمل کنم تا این ملاقات بین ما صورت گیرد.
مسعود رجوی: (با خنده) لطف شماست.
حبوش: درخواستها و مسائل و موضوعاتی که مطرح کرده بودید همه را یادداشت کردهام:
1- پنج زاغه مهمات» موافقت آن حاصل گردید.
2- «شبکه و کابل فیبر نوری» موافقت حاصل شد و مبلغ آن یک میلیارد و نهصد هزار دینار بود که درباره آن صحبت کردم....
مسعود رجوی: آیا این مبلغ قیمت تمام شدهاست؟
منشی حبوش: قرار شد که آنها مبلغی را خالص بپردازند و ما نیز بقیه آن را تکمیل و پرداخت کنیم....
حبوش: بقیه چند صد میلیون و هشتصد هزار دینار را ما پرداخت میکنیم، مشکلی نیست.
3. «باز گرداندن مجدد سلاحهای ارسالی به وزارت دفاع» موافقت کردند که بخشی از آن سلاحها و مهمات را باز گردانند، گزارش آن نیز به ستاد اداری ارسال گردید.
4. «مجهز کردن سازمان مجاهدین به 25 دستگاه تانک چیفتن» ظاهراً تعدادی از تانکها نقص فنی داشته و تنها 25 دستگاه سالم است که تحویل شما خواهد شد.
5. مجهز کردن سازمان به 10 دستگاه خودروی شناسایی اسکورپین موافقت حاصل شد. علاوه بر این یک سری درخواست درباره تعمیرات فوری برخی از تجهیزات داشتهاید که وزارت دفاع اظهار داشته هزینه آنها را باید طرف استفادهکننده بپردازند، البته شاید از طرف ریاست جمهوری ابلاغ شود که هزینه دریافت نکنند، این مشکل را ما حل خواهیم کرد.
مسعود رجوی: تانکهای دیگر قابل تعمیر است یا خیر؟
حبوش: بعضی از آنها قابل تعمیر است ولی برخی اصلاً قابل تعمیر نیست، وزارت دفاع هم زیر بار هزینه تعمیر آن نمیرود.... ولی چنانچه بودجهای در این مورد دریافت کند برخی از آنها را تعمیر خواهد کرد، ما نمیخواهیم دستگاههای اسقاطی و خراب به شما تحویل بدهیم.
مسعود رجوی: آیا این تعمیرات شما، کل درخواستهای ماست یا فقط مربوط به تانکها است؟
حبوش: فقط مربوط به تانکها و خودروهای شناسایی است و چون وزارت دفاع نمیخواهد زیر بار هزینه سنگین برود، منتظریم که یک بودجه اختصاصی برای این امر دریافت شود. چنانچه هزینه خیلی سنگین باشد، به وزارت دفاع خواهیم گفت که این دستگاههای خراب را نمیخواهیم، از این وضعیت نزد ریاست جمهوری نیز شکایت خواهیم کرد. اشاره به سندی درباره بازرسان سازمان ملل کردید، از طرف رئیس جمهور عراق دستور صادر شد که کمیتهای متشکل از وزیر امور خارجه، رئیس سازمان مخابرات و سرلشگر حسام که بازرسان را همراهی میکند تشکیل شود تا پیش نویس سندی که مسعود رجوی به آن اشاره کرد تهیه و تدوین شود. دیروز آن جلسه تشکیل شد و پیش نویس مورد نظر هم تهیه گشت که آن را به فرماندهی حزب بعث بردم تا تصویب شود، ما (مخابرات) موافقت کردیم و منتظریم تا دستور رئیس جمهور را دریافت کنیم. درخواستهای شما البته برای یک کمیته دیگر متشکل از وزیر دفاع، رئیس سرویس اطلاعاتی عراق و قصی (صدام حسین) نیز ارسال شد، معاون رئیس جمهور آقای عزت ابراهیم هم آن را به ما ابلاغ کرد و ما نیز خدمت رئیس جمهور خواهیم رساند که قطعاً پاسخ آن مثبت خواهد بود. وقتی آن شب از مأموریت برگشتم، نامهای تهیه کردم و به رئیس جمهور تحویل دادم ایشان هم دستور داد که کمیته سه جانبه تشکیل جلسه دهد و نتیجه ابتدا به عزت ابراهیم ابلاغ شود، ایشان هم به ریاست جمهوری اطلاع دهد تا دستورهای لازم صادر گردد.
مسعود رجوی: آیا بازرسان درباره بشکهها از شما سؤال خواهند کرد؟
حبوش: آری.....
مسعود رجوی: اگر شما یک سری اطلاعات به ما بدهید، کمک مؤثری به ما خواهید کرد.... آیا به آنها (بازرسان سازمان ملل) مجوز برای بازرسی خواهید داد؟
حبوش: مانع بازرسی آنها نخواهیم شد، سؤال شما البته جنبه دیگری دارد، اولین پرسشی که بازرسان مطرح خواهند کرد این است که آیا پادگان شما عراقی است یا خارجی...
مسعود رجوی: خواهیم گفت که ما یک سایت خارجی هستیم، آنها خواهندگفت که اگر راست میگویید سند خودتان را نشان دهید، ما هم به سخنان رئیس جمهور عراق در این باره که در روزنامه الثوره منتشر گردید به عنوان بالاترین سند استناد خواهیم کرد. آنها خواهند گفت که با ما بحث حقوقی دارند نه بحث سیاسی (مانند مسئله خودروهایی که توسط ما از آنها استفاده میشود که طرح این مسائل نشانگر توطئه رژیم آخوندها علیه ماست) ما به آنها خواهیم گفت که هر جا میخواهید بیایید بازرسی کنید. در این میان سودی که رژیم آخوندها به دست خواهد آورد این است که ادعا کند پایگاه مجاهدین یک سایت عراقی است و سازمان ما همکار سرویس اطلاعاتی عراق است ولی از پوشش خارجی و اجنبی استفاده میکند و سلاحهای شیمیایی و میکروبی را پنهان میکند. رژیم آخوندها تلاش فراوانی به عمل میآورد تا این مسئله را شایع و پخش کند، چنان که مطلع هستید «اوبرایت» معاون وزیر امور خارجه انگلستان در هفته گذشته همین مسئله را مدعی شد و پس از دیدار «جک استراو» وزیر امور خارجه از تهران و بازگشت وی به انگلستان، مصاحبه معاونش در روزنامه الشرق الاوسط منتشر گردید. البته ما اعتراضمان را به ادعای آنها مطرح خواهیم کرد و خواهیم گفت که اگر اشکال حقوقی دارید به ما بگویید تا پاسخ دهیم، کاری که رژیم ایران انجام میدهد، یک اقدام کثیف است. رژیم آخوندها پول زیادی خرج کرد تا نظر وزیر دادگستری آمریکا را به نفع خود جلب کند زمانی که این فرد سناتور بود به نفع ما اطلاعیه صادر میکرد، ولی الان رژیم ایران توانسته او را جذب کند تا علیه ما در روزنامه مطلب بنویسد لذا هر چه بتوانیم به صورت قانونی پاسخ میدهیم....
شما با «اینترپل» کار کرده اید و خوب میدانید که باید تمام نقاط ضعفها را بر طرف کنیم و بهانهای به دست آنها ندهیم، لذا با این که در خاک عراق هستیم بایستی از شما دور شویم.
حبوش: این کار شما موجب خواهد شد تا اقدامات بعدی آنها را به نفع خودتان در دست بگیرید.
مسعود رجوی: ما در پاسخ به پرسشهای بازرسان سازمان ملل، از یک سری دلایل قانونی استفاده خواهیم کرد، مثلاً در باره خودروهایی که از آنها استفاده میکنیم، خواهیم گفت که این اتومبیلها و خودروها متعلق به ماست نه عراقی ها.
...
شما برخی از افراد را خارج از چارچوب تبادل زندانیان میتوانید به مرز ایران و عراق برگردانید و آنها را به داخل خاک ایران طرد کنید شما قبول کردید.
حبوش: بگذارید به بقیه درخواستهای شما بپردازیم... 1. درباره «تکذیب ادعاهای رژیم آخوندها علیه سازمان» به وزارت امور خارجه عراق دستور دادیم که به نمایندگی سیاسی عراق در لندن ابلاغ کند که یادداشت اعتراض آمیزی را علیه ادعاهای وزیر مشاور در امور خارجه انگلستان به وزارت امور خارجه انگلستان تسلیم نماید. 2. راجع به «خودروها و اتومبیلهایی که از اروپا و... وارد شده اند» فرمولی را به عنوان یادداشت تهیه کردیم تا مالکیت آنها را به نام خودتان بزنیم، من موافق هستم. 3. در باره «سه تن از مجاهدین» [عباس صادقی نژاد، احمد ویسی و اکبر آماهی که خرداد 1380] نزد گروه جلال طالبانی رفته بودند باید بگویم که این سه تن در حال حاضر در کمیساریای پناهندگان سازمان ملل حضور دارند و از کنترل جلال طالبانی خارج است.
جلال طالبانی گفتهاست: «سلام مرا به سپهبد طاهر حبوش برسانید و بگویید که راجع به این سه نفر از طرف ایرانیها تحت فشار بودم، میگفتند آنها را به ما تحویل دهید... سرویس عراق هم میگوید آنها را تحویل ما بدهید تا به سازمان مجاهدین خلق تحویل دهیم.... من آنها را تحویل سازمان ملل دادم تا از تنگنا خلاص شوم.»
ما چیزی را از شما پنهان نمیکنیم، من چیزی را در اختیار دارم که به وسیله آن میتوانیم جلال را تحت فشار قرار دهیم، من جلال را خوب میشناسم و بازی او را میدانم.... این پاسخ را قبول ندارم او را تحت فشار قرار خواهیم داد، قرار است یک هفته دیگر جلال از پاریس برگردد، من او را میبینم و مسئله را پیگیری میکنم. 4. راجع به «بازگشت اعضای بازداشت شده ایرانی که علیه سازمان فعالیت میکردند»[که از سازمان جدا شدهاند] منتظر عملیات تبادل اسرا و زندانیان با ایرانیها هستیم و آنها را در اولویت قرار خواهیم داد.
مسعود رجوی: منظورتان آن 60 نفر زندانی عضو سازمان است؟
حبوش: راجع به افراد اعزام شده توسط ایران که به ما تحویل میشوند، من ترجیح میدهم که نزد شما باشند تا تکلیف آنها در آینده مشخص شود و بعد آنها را تحویل بگیریم...
مسعود رجوی: البته موارد خاص و استثنایی تحویل شما خواهند شد.
حبوش: قبول است.
مسعود رجوی: شما برخی از افراد را خارج از چارچوب تبادل زندانیان میتوانید به مرز ایران و عراق برگردانید و آنها را به داخل خاک ایران طرد کنید، شما قبول کردید.....
حبوش: نمیخواهم شما را هیچ امر و نهیای بکنم...
مسعود رجوی: خیلی ممنون، امروز عید فطر است و این هدیه عید شما به ماست.
حبوش: راجع به عید این را بگویم که در بغداد همیشه شیعیان با یک روز تأخیر عید میگیرند، یکی از روزها در سال 1986 مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خویی قهر کرد و نزد ریاست جمهوری از ما شکایت کرد. ریاست جمهوری گفت: «شما دو طرف بنشینید، من ناظر بر گفتهها و اظهارات شما هستم و قضاوت میکنم، خاطی را هم مجازات خواهم کرد.» در آن هنگام من در حال ارتقاء از درجه سرهنگ دومی به سرهنگ تمام بودم. جلسه شروع شد و آیتالله خویی گفت: «چرا وقتی عید میشود، دولت منجمله استاندار در نجف شیعیان را الزام میکنند که باید عید بگیرند؟ چرا این کار را میکنید؟ بگذارید هر فرقهای، چه شیعه و سنی طبق فتوای خودشان عید را اعلام کنند. «در آن هنگام مرحوم عبدالرحمان الدوری رئیس کل امن العام[سازمان امنیت] که صورت جلسه را مینوشت به استاندار ابلاغ کرد که چنین حقی ندارند، نباید به شیعیان زور بگویید و باید اجازه دهند که هر روز دوست دارند، عید بگیرند. من در آن جلسه به سید خویی گفتم: میخواهم سؤال کنم که ما از کی درباره عید اختلاف پیدا کردیم؟ ایشان پاسخ داد: «نمیدانم.»
به او گفتم: وقتی که زیر سلطه استعمار انگلیس بودیم ما شیعه و سنی با هم عید میگرفتیم و حتی در دوران پادشاهی در عراق نیز عید را با هم میگرفتیم، زیرا پادشاه و نهاد پادشاهی سفره صبحانه عید را پهن میکرد و فرماندهان نظامی، مراجع دین، شخصیتهای اقتصادی و نمایندگان مجلس را بر سر این سفره دعوت میکرد. زمانی که سیستم به حکومت ملی تبدیل شد، اختلاف پیدا کردیم.... سید مرحوم به من گفت: «تو را دعوت میکنم که سر سفره عید صبحانه بخوریم.... » (خنده حضار، ادامه درخواست ها)
5. قضیه «عقب کشاندن سه گروهان حفاظتی از پادگان سلف فاخر» (غرب بغداد) را به وزارت دفاع اطلاع دادیم و آنها قول دادند که در کوتاهترین مدت، مجدداً در همین منطقه مستقر خواهند شد. دو گروهان عقب کشانده شد و به دستور رفیق علی یک گروهان باقی ماند، نظر وزارت دفاع این است که دو گروهان را به مسعود رجوی و سازمان مجاهدین بدهیم و یک گروهان را در اختیار آقای علی قرار دهیم. مسعود رجوی چه موضع خوبی داشته که اکنون در سال 2002 باید از وی بیشتر حفاظت کنیم... (خنده حضار) به هر حال دو تا از این گروهانها برای حفاظت از سازمان مجاهدین خلق و یکی برای حفاظت از رفیق علی (یگان فرماندهی کل در جنوب) اختصاص داده شدهاست، من تلاش خواهم کرد که این سه تا را برای شما باز گردانم، البته رفیق علی کل ارتش عراق را در اختیار دارد. مسئله حمید عطب را هم بعد از عید پیگیری و بررسی خواهیم کرد ما از وکیل دادگستری استفاده کردیم و شاید به کار غیر قانونی نیز دست بزنیم.
مسعود رجوی: آن هفته، پس از ملاقات با شما در دادگاه برنده و پیروز شدیم.
حبوش: بعد از عید شاید به کاری غیر قانونی دست بزنم و فشار بیاورم.
مسعود رجوی: باید این قضیه را به پایان برسانند و پول را پس بدهند.
حبوش: بحث از باز گرداندن پول نیست، باید بدانید که سازمان مجاهدین و سرویس اطلاعاتی عراق یک حق و حقوقی دارند.
مسعود رجوی: در حقیقت ما شدیداً به این پول نیاز داریم...
حبوش: بعد از عید انشاء الله
6. موضوع «باز گرداندن نیروی فراری سازمان به نام ادهم» (مسعود طیبی)
مسعود رجوی: شما خودتان ما را راهنمایی کردید که از چه روشی جهت باز گرداندن او استفاده کنیم.
حبوش: پرونده این فرد و تحقیقات به عمل آمده، به اداره حقوقی مخابرات عراق تحویل داده شد تا نسبت به استرداد وی از راه «اینترپل» اقدام گردد. [درخواست دیگر] درباره «علی رضا نوری زاده» است که باید خوب مورد بررسی قرار گیرد....
مسعود رجوی: پیرو جلسهای که در ژوئن گذشته با هم داشتیم، اگر شما نیاز به کمک دارید، ما در خدمت هستیم تا در جنگ سیاسی به شما کمک کنیم، به هر حال شما میخواهید آزمایش کنید، سپس طرح خودتان را اجرا کنید.
حبوش: ما درباره این فرد [نوری زاده] طرحی داریم که پس از بررسی با کمک شما، هم نیاز ما و هم نیاز شما تأمین خواهد شد.
به بازرسان سازمان ملل هم که به دنبال یافتن سلاحهای کشتار جمعی هستند، گفتیم: خوش آمدید دیروز آنها از روشی استفاده کردند که خودشان شرمنده شده اند، طرحی به این شکل داشتند که هم زمان هر گروهی از یکی از درهای کاخ وارد شوند طی 15 دقیقه درها باز شد و بلافاصله روزنامه نگاران وارد کاخ شدند که صحنه را از تلویزیون مشاهده کردید، کسی که به دنبال سلاحهای کشتار جمعی میگردد باید مجهز به ماسک و لباسهای مخصوص ضد تشعشع باشد، این در حالی بود که رئیس تیم بازرسان با پیراهن آستین کوتاه وارد کاخ شد و اقدام به بازرسی کرد این رئیس جمهور جدید آمریکا بدبخت در خواب هم خواب ما را میبیند، انشاء الله در ژوئیه آینده برنامه خودمان را در رابطه با بازرسی ارائه خواهیم کرد و مطمئن هستیم که از جنگ پیروز بیرون خواهیم آمد یک اطلاعی هم به شما بدهیم، علی یونسی وزیر اطلاعات آخوندها از سوریه دیدن کرد و میخواست تا یک کمیته سه جانبه مرکب از سوریه، عراق و ایران تشکیل شود و یک توافق نامه امنیتی هم جهت مقابله این سه کشور با حمله آمریکا امضا گردد. البته این مطلب را سوریها به من دادند، ما هم گزارشی را درباره توطئه همکاری آخوندها با آمریکا در این موارد به سوریها دادیم:
• تسهیلاتی که در افغانستان به آمریکاییها دادند
• اطلاعات و تسهیلاتی که در شمال عراق در اختیار چند عضو «جند الاسلام» قرار دادند.
• ملاقاتهای پنهانی که در برخی از جاها با هم داشتهاند و... سوریها این گزارش را به یونسی ارائه میدهند که در نهایت از همان جایی که آمده بود بازگشت. ما با چنین توافق نامهای مخالفت کردیم، زیرا برای ما ثابت شدهاست که در خصوص اسرای ما و روابط میان دو کشور نمیتوان به حکومت آخوندها اعتماد کرد، چرا که آن رژیم در دست یک حزب انقلابی نیست و هیچ پایگاه مردمی نیز ندارد، تحلیل فرماندهی حزب بعث درباره آنها نیز درست از کار در آمد و در واقع چیزی به نام «تندرو» یا «محافظه کار» در میان آنها وجود ندارد.
من روز گذشته در مدرسه آمادگی حزبی، سخنرانی داشتم، (آخر من در مدرسه کادر سازماندهی حزبی و دانشگاه البکر به طور مرتب موضوع امنیت ملی خارجی را درس میدهم) پس از درس، نیم ساعت به سؤال و جواب حول همان بحث میگذرد. بحثهای من هم عناوین ثابتی دارند: (آمریکا، آخوندها، وضعیت در شمال عراق، اسرائیل و.... از من درباره عنوانهای فوق مرتب سؤال میشود).
...
در سخنرانی دیروز به کادرهای پیشرفته حزب گفتم: ما در این اشتباه میافتیم که اسرائیل روی آمریکا تأثیر میگذارد، یعنی آمریکا تحت تأثیر اسرائیل قرار میگیرد و یک لابی اسرائیلی در آمریکا وجود دارد. من مخالف این ایده هستم، زیرا آمریکا همان اسرائیل است و اسرائیل همان آمریکاست، اگر کسی هم راجع به ایران از من سؤال کند، پاسخ من این خواهد بود: تندرو همان میانه رو است و نقشی هم که خاتمی بازی میکند سختتر و مشکلتر از نقش رفسنجانی است، اینها نقش خود را خوب بازی میکنند.
مسعود رجوی: حتماً شما میدانید که هر دو جناح حاکمیت با آمریکاییها همکاری نزدیک دارند، شاید بدانید که دیروز «بوش» اقدام به تعیین «زلمی خلیل زاد» به عنوان مسئول معارضه عراق نمود، آن هم به دلیل این که فارسی حرف میزند. وی در اوت گذشته اعلام کرد که حاضریم راجع به آینده عراق وارد مذاکره با ایران بشویم، من مطمئنم که وی را به خاطر زبان فارسیاش به این مسئولیت گماشتهاند، زلمی خلیلزاد مدتی است که علیه عراق سخن میگوید، تحلیل من این است که رژیم آخوندها تمام امید خود را روی سرنگونی رژیم عراق گذشتهاند و دست به هر توطئه چینی میزنند.
میتوانید به بنده بگویید که شما در برخورد با برنامه بازرسی، بازرسان سازمان ملل چه سیاستی را دنبال خواهید کرد؟ و آیا این برنامه شما منجر به درگیری با آمریکا خواهد شد؟
حبوش: ما تمام تسهیلات را به بازرسان ارائه خواهیم داد، معتقدیم حتی اگر همه تسهیلات را هم ارائه کنیم، آمریکا به ما حمله خواهد کرد و سعی خواهد نمود برخی از اماکن حساس را مورد حمله قرار دهد و بر اساس آن اقدامات بعدی را انجام دهد.
مسعود رجوی: آیا شما معتقدید که بازرسان چیزی را به دست نخواهند آورد؟
حبوش: قطعاً چیزی به دست نخواهند آورد.... مطمئنم.
مسعود رجوی: خیلی خوب است، ظاهراً رَویّهای که «بیلکس»[بازرس ارشد تسلیحاتی در عراق] دارد دنبال میکند با رَوّیه گذشته فرق میکند.
حبوش: «هانس بیلکس» دارای اختیارات بیشتری است، قبلاً برای ورود به کاخها میبایست با دبیر کل سازمان ملل هماهنگی میشد که این امر کلاً ملغی شدهاست، برای مثال این بازرسان در قبال افکار جامعه بین الملل در حرج و فشار قرار دارند. بیلکس پس از بازگشت از بغداد به دیدار خانم رایس رفت، برادعی و بیلکس با بوش هم ملاقات میکنند، این واقعاً مسخره است ما به افشای ماهیت آنها ادامه میدهیم تا سر و صدای دنیا در آید. شما مشاهده کردید که هر شخصیتی وارد عراق میشد، او را به محل بازرسی اعزام میکردیم تا از نزدیک با واقعیتها آشنا شود و بداند که ما هیچ سلاح کشتار جمعی در اختیار نداریم. روزنامهنگاران و خبرنگاران را نیز جهت پوشش خبری به آنجا اعزام میکردیم تا حقایق را منعکس نمایند، مطمئن هستیم که ممکن است آن بازرسان اقدام به قراردادن برخی از موارد مشکوک به سلاح کشتار جمعی نمایند تا در نهایت ادعا کنند که دولت عراق این سلاحها را در اختیار داشتهاست. عمده آنها دنبال جمع آوری اطلاعات راجع به محل استقرار ریاست جمهورند تا اقدام به قرار دادن دستگاه خاص در این مکان بنمایند، اطلاعاتی داریم که اسرائیل و آمریکا شاید اقدام به مخفی کردن برخی از سلاحهای کشتار جمعی طی یک عملیات هلی برد در منطقه غرب عراق نمایند و بعداً ادعا کنند که این سلاح را عراق در اختیار داشتهاست. شاید این سلاحها را از منطقه شمالی عراق وارد منطقه نزدیک بغداد بنمایند، سپس بازرسان سراغ آنها بروند، تمام این احتمالات را محاسبه کردهایم، ولی هیچ چیزی را صد در صد نمیشود پیش بینی نمود. شما الان اولین مجاهد و شخصیت انقلابی درجه یک هستید که به شما امید بسته شده تا ایران را به وضعیت ملی قبلی خود باز گردانید ولی هر اندازه نیرومند باشید محاسبههای خود را دارید. شاید نیروهای داوطلب شما مرتکب اشتباه شوند، ولی شما، همسنگر و همرزم ما هستید که داریم پیش بینیهای خودمان را برای شما بازگو میکنیم.
مسعود رجوی: شما تصور میکنید که یک جنگ سرنوشت ساز اتفاق نخواهد افتاد؟
حبوش: ما خودمان را برای یک جنگ سرنوشت ساز آماده کردهایم، ولی هر چه غیر از آن باشد آن را آرزو میکنیم، احتمال میدهیم که آمریکاییها در مناطقی دست به عملیات هلی بُرد بزنند، از این رو حتی چوپانها را مسلح به آر پی جی کردهایم و حتی برخی از عشایر را مسلح به سلاحهایی کرده ایم که ممکن است حتی نیروی پیاده ارتش آن را نداشته باشند. زیرا چوپان، کشاورز و.... نیروهایی هستند که در محاسبات آمریکاییها قرار ندارند، ما مردم را در حال آمادگی کامل قرار دادیم و با آنها اعتمادسازی کردیم. پس از آزادی زندانیان از زندانهای عراق، کمیتهای متشکل از وزارت کشور و دستگاههای امنیتی تشکیل دادیم و درباره بازتاب منفی رهاشدن قاتلان و دزدان در جامعه عراق بحث و بررسی کردیم. پیشبینی کردیم که ممکن است اتفاقات زیادی رخ بدهد، ولی آنچه اتفاق افتاد پیش بینی نشده و مثبت بود، در واقع اعتماد رئیس جمهور به ملتش درست و صحیح بود. در جنگ تبلیغاتی آمریکا و همکاری برخی رسانههای کشورهای غربی با آنها به نظر میرسد که ظاهراً هیچ مشکل دیگری در دنیا جز مسئله عراق وجود ندارد ما این شرایط را درک میکنیم، حتی اگر شما صدای هواپیماها و انفجار بمبها را بشنوید بدانید که پیروزی از آن ما خواهد بود.
مسعود رجوی: شکی نداریم، ما مگر دیگر چه قدر وقت داریم؟
حبوش: من به شما گفتم یک ساعت جلسه داریم و الان یک ساعت تمام شد.(خنده حضار)
مسعود رجوی: قرار بعدی ما کی خواهد بود و برای مقابله با رژیم ایران چه باید کرد؟
حبوش: چنانچه مطلب خاص یا مهمی دارید به ما بگویید.
مسعود رجوی: ما باید بدانیم چگونه با رژیم ایران مقابله کنیم.
حبوش: این مسئله بسیار مهم است، روی این مسئله کار شده و بعد از عید یک جلسه خصوصی فقط راجع به این موضوع خواهیم داشت، شما باید طرح خودتان را ارائه دهید و بعد از آن بروید سراغ ایران.... شاید شگفتیهایی پیش بیاید و یا شما به ایران بروید و ما هم دنبال کار خودمان برویم. (خنده حضار) رجوی همین را میخواهد. من به شما اطمینان میدهم که پیروزی از آن ما خواهد بود، انشاء الله.
پریروز در جلسه فرماندهی حزب بعث، استاد قصی و عزت ابراهیم و برخی از مسئولین از من سؤال کردند: استاد مسعود حالش چه طور است؟ کی او را ملاقات کردی؟ من گفتم هر چه دیرتر مسعود را ببینم امتیاز بیشتری میگیریم و اطلاعات بیشتری دارد. الان که نیروهای بدر دارند وارد خاک ایران میشوند، مسعود باید نیروهای سازمان را آماده کند، وزیر دفاع گفت: تو را به خدا از آنها نخواهید که فقط یکی دو تا شهر ایران را بگیرند، بگذارید به سراغ تهران بروند. این همان شگفتی است که بدان اشاره کرده بودم. من بعد از عید منتظر طرحهای عملیاتی شما هستم، آقای ابواحمد شما نزد استاد مسعود بروید و با طرحهای وی آشنا بشوید که چه اقداماتی ممکن است ایران انجام بدهد که به سازمان ضربه بزند، تا ملاقات بعدی فقط ملاقات ویژه کاری باشد. بهتر است وقتی که من به سراغ فرماندهی میروم، با یک طرح عملیاتی سراغ آنها بروم، شاید در یک جلسهای با آنها با حضور استاد مسعود، آن طرح مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
مسعود رجوی: آیا شما ملاقات من با رئیس جمهور را به بعد از ماه مبارک رمضان موکول کردید؟ آیا زمان و ساعت ملاقات مشخص نشدهاست؟
حبوش: وقت ملاقات را من تعیین نمیکنم، من فقط یک نقل کننده امانتدار هستم، چهار روز قبل از ماه مبارک رمضان در جلسه شورای وزیران، با رئیس جمهور ملاقات کردم، ایشان پس از احوال پرسی به من گفت: خیلی وقت است که مسعود را ندیدهایم. من گفتم: مسعود به شما سلام رساند و برای شما کارت تبریک فرستاد، بعد گفتم: قربان شما دو سال است که با مسعود ملاقات نکردهاید، به ایشان گفتم: مسعود شرایط را درک میکند. به من گفت: بعد از ماه مبارک رمضان راجع به این ملاقات به من یادآوری کن، من یک هفته تا دو هفته بعد از ماه مبارک رمضان به دفتر زنگ خواهم زد...
اگر خبر داغی در اختیار دارید به من بدهید.
مسعود رجوی (ضمن ارائه یک سند و یک آلبوم): این پاسخ ادعاهای اوبرایت (معاون وزیر خارجه انگلیس) است، ضمناً این آلبوم حاوی اسامی یک صد و پنجاه نفر عضو کنگره آمریکا و پارلمان دانمارک در پشتیبانی و حمایت از سازمان است.
حبوش: شنیده ایم که آنها نتوانستند علیه شما در بلژیک کاری بکنند...
...
انشاء الله چهار روز بعد از عید ابواحمد را نزد شما میفرستیم تا ایدهها و طرحهای شما را دریافت کند، بعد از آن با شما ملاقات خواهم کرد و سپس با هم نزد فرماندهی میرویم.
مسعود رجوی: با توجه به این که بازرسان سازمان ملل در عراق هستند، محل استقرار من کجا خواهد بود؟ «الطارق» است یا جایی دیگر؟
حبوش: در را ببندید سؤال خوبی کردی، من ممنون هستم که چنین سؤالی را مطرح کردی، من مکان «سیدیه» را بیشتر از «الطارق» تأیید میکنم ولی.... به دلیل این که بازرسان سازمان ملل در منطقه «سیدیه» مستقر هستند از دید ما برای شما منطقه ناامنی است. ابواحمد: قربان «الطارق» با هیچ تهدیدی روبرو نیست، مگر از طرف هوا، ولی از طرف زمین خوب حفاظت شدهاست، مساحت اطراف آن هم بسیار گستردهاست، موانع زیادی دارد و امنیت آن توسط «امن الخاص» حفاظت میشود، نزدیک اتوبان است و ساکنان اطراف آن از طرفداران ما هستند.
مسعود رجوی: وقتی ما میگوییم تهدید رژیم آخوندها پا برجاست، لذا «الطارق» بهتر است و ما هم تا حالا در «طارق» بودیم، ولی با توجه به شرایط جدید آیا تهدید هوایی برای «طارق» متصور است؟ آیا این تهدید از طرف آمریکاست یا ایران؟
حبوش: خیر، تهدید هوایی ممکن است از سوی آمریکا باشد، اگر بخواهیم پاسخ دقیقی به شما بدهم، در این رابطه باید نظر خانم رئیس جمهور را بدانیم زیرا نباید درباره مسئلهای به این اهمیت عجولانه تصمیم گرفت. من از آقای ابواحمد میخواهم به همراه نیروهای امنیتی این موضوع را بررسی نمایند، اگر بحران به وجود آمد باید چندین احتمال را مد نظر قرار دهیم و راه حلهای مناسبی برای هر کدام طراحی نماییم. تا در صورتی که حمله آمریکا علیه عراق صورت گرفت خطری نباشد، نمیخواهیم اگر بازرسان سازمان ملل به عراق آمدند، خانه رئیس جمهور و مسعود را ببینند، باید چند تا مکان را به عنوان جایگزین تعیین و مشخص نماییم تا در صورتی که اتفاق خاصی در یکی از اماکن افتاد شما به مکان دیگری انتقال یابید.
مسعود رجوی: راجع به روز 8 دسامبر 2001 اگر شما اعلام کنید حاضریم که از بازرسان استقبال کنیم، آیا آمریکاییها دست به بحرانی دیگر خواهند زد؟
حبوش: دشمن، دشمن است ممکن است دست به هر کاری بزند.
مسعود رجوی: آیا شما برای آن روز آمادگی کامل دارید؟
حبوش: به عنوان دوست یا فرد؟
مسعود رجوی: هر دو....
حبوش: نه من شبها در دفتر خودم میخوابم، به خانه نمیروم
مسعود رجوی: (با خنده و خوشحالی): خیلی خوب شد من هر وقت دلم بخواهد به شما زنگ میزنم.
حبوش: استاد مسعود به شما میگویم که باید در مقابله با دشمن همه احتمالات را بدهید، باید در محاسبات خودتان قضا و قدر الهی را مد نظر بگیرید، مؤمن نباید از یک سوراخ دو بار گزیده شود. من این را به شما میگویم: سلامتی شما و حفظ سلامتی شما به اندازه حفاظت از سلامتی رئیس جمهوری عراق مهم میباشد، باور کنید این تعارف نیست، دستور رئیس جمهور عراق است که از شما کاملاً محافظت به عمل آید. زیرا به قول ایشان «سلامتی استاد مسعود سلامتی من است» حتی اگر خطری برای تو پیش آید خودم شخصاً میآیم در خانه شما نگهبانی میدهم و از شما محافظت میکنم. (لبخند و تشکر رجوی از حبوش)، زیرا شما برادر واقعی ما هستید و ما شما را در سال 1991 خوب امتحان کردیم شاید قسمت بشود که همراه شما به زیارت جدمان امام رضا (ع) برویم و در آن راه از شماها کشتهای نبینیم.
مسعود رجوی: انشاء الله.
ابواحمد: قربان اورکتتان را نمیپوشید؟
حبوش: میخواهم استاد مسعود را تا در اتومبیل مشایعت کنم.
مسعود رجوی: خیلی مشتاق دیدار شما بودم.
حبوش: من هم مشتاق دیدار شما بودم.
مسعود رجوی: ظاهراً خیلی گرفتار هستید...
حبوش: حقیقتاً، سفیر سودان قرار بود نزد من بیاید ولی تأخیر کرد، من هم آن ملاقات را لغو کردم و به دیدن شما آمدم، حال مادام شما (مریم رجوی) چطور است؟
مسعود رجوی: خوب است، داشتم به خاطر رژه نظامی تبریک میگفتم....
حبوش: رژه نظامی[ما] چگونه نظر شما را جلب کرد؟
مسعود رجوی: باید هزار تبریک گفت....
حبوش: ما دلمان میخواست که شما هم در دیدن این رژه حضور داشته باشید، ولی میترسیم میدانید که....
مسعود رجوی: اگر من در آن سان دیدن رژه مشارکت میکردم، لیستها را برایتان میآوردم، (خنده حضار)، ابواحمد خوب میداند که ما چه قدر دنبال تانک تی 72 هستیم. داشتم میگفتم که مجاهدین وقتی که رژه[شما] را مشاهده میکنند دو برابر خوشحال میشوند، یک بار وقتی که میبینند شهروندان عراقی خوشحال هستند و عزت و اقتدار عراق را میبینند، آن هم در این شرایط، یک بار هم، دیدن چیزهایی که به دنبالش بودهاند.
حبوش: این رژه که برادر مسعود آن را در تلویزیون مشاهده کرد، بخش کوچکی از توانمندی نظامیان است، تازه ما امکانات نظامی را در شمال، جنوب، میانه و حتی در جبههها مستقر کردیم و منتظر دستور هستیم، ظاهراً اعراب فعلاً آمادگی جنگیدن را ندارند موشکهایی که آوردیم فقط یک صد و پنچاه تا بود، بیشتر نداریم!
مسعود رجوی (با خنده): درست است، نگهداشته اید. واقعاً چشم همه دوستانتان روشن میشود، به خصوص که در ماه نوامبر بود که رژه بزرگ پیاده را انجام دادید و یک میلیارد دلار را برای انتقاضه فلسطین اختصاص دادید. این کارها، قلبها را به سمت شما به سمت عراق و رهبری عراق میآورد، واقعاً کارهای آقای رئیس جمهور عراق تحسین برانگیز است، به نظرم بهتر از این نمیشود سال 2001 را شروع کرد، باران هم با شماست، سما و ارض هم با شماست، «ثم یأتی [من بعد ذلک] عام فیه [یغاث الناس و فیه] یعصرون»
حبوش: تا فراموش نکردهام، بپرسم که آیا چیزی در منطقه شمال نیاز دارید؟ ملاقات با طالبانی یا بارزانی؟ ظاهراً ملاقات شما با بارزانی جور نشد، آیا افرادی از مجاهدین نزد جلال طالبانی زندانیاند؟ البته آن دو نفر را ما از آنها گرفتیم، باز هم دارید؟
مسعود رجوی: بله، ما لیست را تقدیم شما کردیم، لیست پارسال را دادیم که 20 نفر بودند البته 22 نفر بودند که دو نفر را تحویل گرفتیم و الان 20 تا باقیماندهاند.
حبوش: میخواهم به شما بگویم که جلال طالبانی برای ما تلکس ارسال کرده و جهت مبارزه در قدس علیه اسرائیل داوطلب شدهاست، برای او پاسخ را ارسال داشتم که قبل از این که داوطلب بشوید، پایگاههای ایرانیان را در سلیمانیه تخلیه کنید. این به عنوان پیش پرداختی باشد پیش شما، که جوابی به من نداد. (خنده حضار)
مسعود رجوی: الان رابطهتان با جلال[طالبانی] خوب است؟
حبوش: بیشتر برای کارهای هماهنگی و اجرایی تماس داریم، ما از جانب آقای رئیس جمهور دستور داریم که روی اینها فشار نیاوریم، بگذارید بروند و پدر خواندهای غیر از عراق پیدا کنند. قطعاً پس از مدتی خودشان پی خواهند برد، در این مدت خود مردم کرد میدانند که شعارهای اینها دروغین است و دولت اکراد نتیجه کار آنها نبودهاست، این حزب بعث است که طراح دولت خود مختار کرد بودهاست. مردم کرد ما بدانند که اکراد در عموم منطقه چه در ایران و چه در ترکیه و چه در سوریه هیچکدام به هیچ وجه نتوانستند آنچه که عراق به آنها داد، به دست آورند و قطعاً از این مرزبندی و درک آن هر چه عقب بیفتند، ضرر خواهند دید و مردم خواهند فهمید چه کسی در خدمت آنهاست و چه کسی به آنها خدمت نمیکند. ما این خط باریک رابطه را داریم، گاه در کارهای اجرایی از دست آنها ناراحت میشویم و به آقای رئیس جمهور میگوییم که اجازه بفرمایید پاسخ آنها را بدهیم، رئیس جمهور هم میگوید: خیر، کاری نکنید.
مسعود رجوی: با این صحبتهایی که شما در مورد اکراد و حکومت خودگردان کردید، یادم آمد که در سال 1982 در پاریس با آنها صحبت کردم و آنها گفتند که میخواهند یک قراردادی با شما امضا کنند. جلال طالبانی برخی از اعضای دفتر سیاسی خود را نزد من اعزام کرد، چون ما هم طرح خودمختاری برای اکراد ایرانی داشتیم، قاسملو هم آنجا با ما بود و هنوز به سمت مذاکره با رژیم نرفته بود. به او گفتم: که آنچه شما در عراق دارید، چنین حقوقی را کردها در ترکیه و ایران دارند؟ گفتند: خیر، گفتم: آنچه را آقای رئیس جمهور در مارس 1971 اعلام کردند اگر نصف، نصف آن را به اکراد ایران و ترکیه بدهند چه خواهند کرد؟ گفتند: ما راضی هستیم...
حبوش: جهت اطلاع جناب شما باید بگویم که وضعیت اکراد در ترکیه خیلی وخیم است، وخیمتر از ایران، حتی در ترکیه ملیت کردی به آنها نمیدهند و در شناسنامه شان مینویسند: «ترک کوهستانی». ترکها همین سیاست را با اعراب سوریه شهر اسکندرونه دارند، تلاش کردند مُهر ترکبودن را بر پیشانی آنها بزنند، اجازه نمیدهند جز ملیت خودشان هیچ ملیت و دینی داشته باشند، به همین خاطر است که آنها با نیروهای PKK جنگ دارند.
مسعود رجوی: آیا PKK ضد رژیم ایران و علیه طالبانی است؟
حبوش: بله.
مسعود رجوی: آیا روابط شما با بارزانی بهتر است؟ درست است؟
حبوش: رابطه ما با آنها فرق میکند تا رابطه ما با شما، ما و شما به لحاظ عقیدتی و فکری همسو هستیم، در کنگرهها و نشستهای رهبری خودمان رابطه با شما را تحلیل کردهایم، گروههای دیگر سر و ته یک کرباساند، ما با هر دو گروه کرد رابطه داریم، یک رابطه پنهان. شاید مسعود بارزانی از دیپلماسی بهتری برخوردار باشد، میخواهم خلاصهتر به شما بگویم که اگر یک مقایسهای انجام بدهیم، افرادی هستند که برای شما خوشایند هستند ولی اعتمادبرانگیز نیستند، بعضیها قابل اعتماد هستند، ولی خوشایند نیستند و بعضی هم نه اعتماد بخشند و نه خوشایند. مسعود بارزانی خوشایند است و گاهی هم با ما بازیهایی میکند که نه خوشایند است و نه اطمینان بخش، کارهایی انجام میدهد و از ما پنهان میکند ولی ما او را میبینیم. اگر بخواهیم جلال طالبانی را برای شما تشبیه کنم، مانند یک حوله دستی است که هر کس میرسد دستش را با آن پاک میکند آمریکایی ها، آخوندها و.... همه دستشان را با آن پاک میکنند. مدتی آخوندها از محمد باقر حکیم ناراحت بودند، چون جلال نزد حکیم میرفت و از این رو گاهی دردسرهایی برای آخوندها به وجود میآورد. فردی است فرصت طلب که دنبال تحقق منافع خود میباشد و حتی نیروهایی که از او پشتیبانی میکنند با احتیاط با وی کار میکنند، من خودم شخصاً در سالهای 1986 _ 1985 با جلال نشسته و گفتگو کرده ام، هر جا حرکتی کنند ما متوجه میشویم. اتحادیه میهنی دچار انشعاب و دو دستگی نامرئی شدهاند، یک جناح به سمت رژیم آخوندها رفتند و جناح دیگر به سمت دولت مرکزی عراق، یک سری نیز دنبال هماهنگیکردن با ترکها هستند. در جنگ اخیر با PKK، جلال آخوندها را ناراحت کرد، چرا که میخواست با ترکها کار کند تا به آخوندها بفهماند که قیمتش بالا رفتهاست، ترکها در رابطه با جنگیدن وی با PKK یک سری امکاناتی در اختیارش قرار دادند ولی او دچار وهم شد و در دام افتاد، الان خودش به دنبال متوقف کردن جنگ با PKK هست، ولی از آن طرف دارند PKK را تحریک میکنند.
مسعود رجوی: کدام جناح آنها به سمت شما گرایش دارند؟
حبوش: آنها دفتر سیاسی دارند، جفاف فرامان به رژیم ایران تمایل دارد، برخی از آنها نیز مذاکراتی با دولت ترکیه دارند، برخی دیگر خودمختاری نمیخواهند بلکه به دنبال تحقق یک خواسته بزرگتر هستند، آنها در حقیقت هیچ هدفی در داخل عراق ندارند و خودشان میدانند که حضورشان در عراق دائمی نیست. در حقیقت آقای رئیس جمهور به ما ابلاغ کرده که بر آنها فشار وارد نیاورید و هرگاه خودشان بیایند، به آنها بگویید: خوش آمدید، طبعا وقتی برخی از کارهای آنها مشاهده میشود، ما به عنوان نیروهای امنیتی تمایل پیدا میکنیم که کارشان را یکسره کنیم. که در این موقع آقای رئیس جمهور و فرماندهی حزب بعث مخالف این برخورد هستند و میخواهند خود آنها مجاب بشوند که عراق تنها پناهگاهشان است و راه حل آنها فقط در بغداد است. نگاه سیاسی آنها در حال حاضر به سمت عراق است، از این رو این گروهها حساب باز میکنند تا بتوانند برای ما بحران ایجاد کنند، انشاء الله خدا کمک کند تا این مسئله را به پایان برسانیم.
مسعود رجوی: این بهترین سیاست است که آقای رئیس جمهور اتخاذ کردهاند، اگر طالبانی فقط با ما دشمنی نمیکرد، عملاً برای ما خیلی با ارزش بود، حداقل اگر بین ما و دشمن ما بی طرف بود، خوب میشد. در تابستان گذشته، دست کم 120 نفر از کسانی (مجاهدین) را که میخواستند از طریق منطقه تحت کنترل او از داخل ایران به عراق بیایند دستگیر کرد.
حبوش: هر چه آخوندها میخواهند، او اجرا میکند، زیرا معتقد است که ایرانیان پشت جبهه هستند و به او کمک میکنند، انواع سلاح سبک و نیمه سنگین به او میدهند، او در عملیات آزاد سازی اربیل علیرغم حمایت همه جانبه رژیم ایران درس بزرگی گرفت، بلافاصله منطقه را تحویل داد و رفت.
مسعود رجوی: چرا آنچه که آخوندها به اینها میدهند شما به ایشان نمیدهید؟ من شکی ندارم که اگر آمریکاییها مانع نباشند، مطمئناً شما بیشتر میدهید، چون خودتان گفتید که جلال مانند حوله دستی است، ما میگوییم که او مزدور استیجاری است خوب چرا شما او را اجاره نمیکنید؟
حبوش: بگذریم، بشنویم که استاد مسعود چه چیزی در چنته دارد....
مسعود رجوی (دفتر خود را باز میکند): میدانم که خیلی گرفتار هستید... اول سؤالی را مطرح میکنم، رژیم خبری را مبنی بر یک تلاش جهت ترور شما منتشر کرد، شما خودتان شنیدهاید؟
حبوش: شنیدهام با یک اتومبیل تله گذاری شده مرا ترور کردند، سه تا رسانه این خبر را پخش کرد، رادیو کمونیست ها، رادیو رژیم و روزنامه الوفاق، روزی که این خبر را پخش کردند و گفتند که من ترور شدم، من در یک تئاتر مشغول تماشای نمایشنامه بودم و الحمدالله حالم خوب است.
مسعود رجوی: انشاء الله این خبر دروغ بودهاست.
حبوش: روزی که آقای رئیس جمهور داشتند از رژه سان میدیدند، میدانید چه خبری را پخش کردند؟ گفتند که بعد از پایان رژه ایشان را به بیمارستان ابن سینا انتقال دادند.
مسعود رجوی: بهتر از این نمیتوانستند کینه خودشان را خالی کنند.
حبوش: برخیها از دروغگفتن شرمنده میشوند و برخی دیگر پروا ندارند که دروغ بگویند، از دورغ راست میسازند و این حرفها را در رادیوهای خود میزنند.
مسعود رجوی: پس این خبر از اساس دروغ بودهاست، من حدس میزدم که انشاء الله «اضغاث احلام» است، [تعبیری از قرآن = خوابهای پریشان]. میخواهم به اختصار شما را درباره اوضاع رژیم ایران در جریان قرار بدهم، شما حتماً میدانید که هفتم ژوئن سال دیگر که سال 2001 میشود انتخابات ریاست جمهوری در ایران است.
حبوش: آخرین گزارش راجع به انتخابات ایران را خواندم که روز 7 ژوئن 2001 / 17 خرداد 1380 نتایج انتخابات را اعلام خواهند کرد، این خبر شما درست است.[۱۸ خرداد ۱۳۸۰]
مسعود رجوی: آنها این انتخابات را جنگ انتخابات نامیدهاند و این صد در صد بزرگترین آزمایش است، همچنین آزمایشی است برای ما، هم نقطه عطف جنگ دو جناح است که چهار سال بعد را تعیین میکند و استراتژی آینده رژیم است و هم روی ما تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر از مردم کوچه و خیابان تا توجهات بین المللی و همچنین کشورهای منطقه از ترکیه گرفته تا امارات و از روسیه تا سعودی، به صحنه نگاه میکنند، پس برای من سر فصلی است.
حبوش: از نظر شما و این کشورها این انتخابات برای شما مهم و حیاتی است، چون در اینجا منافعی هست و برای شما سرنوشت ساز است.
مسعود رجوی: بهترین کلام را گفتید، این روز بهره برداشتن از کاشتههای گذشته است و به همین دلیل این شش ماه آینده از حالا تا پایان ماه ژوئن هر روز و هر ساعتش برای ما خیلی مهم است. میخواهیم بالاترین تأثیر گذاری سیاسی، اجتماعی و نظامی را در جامعه ایران داشته باشیم، بالاترین تأثیری که دارد همان چیزی است که مردم از ما انتظار دارند، چون این شرایط حالت سفیدی تخم مرغ را دارد [نا متعین است] و ما میتوانیم بالاترین اثر را روی آن بگذاریم. بر این اساس از شما شخصاً خواهانم که تا پایان ژوئن سال آینده یکسری رهنمودهای خاصی را برای افسران نظامی و مسئولین سیاسی صادر کنید تا این مرحله را یک مرحله فوق العاده بدانند و تلقی کنند. به خصوص خواهان حمایت و پشتیبانی صد در صد شما هستم، باور کنید هر ساعت و هر روزش برای ما بسیار ارزشمند است، روزی که آنچه را میتوانیم انجام بدهیم، انجام نداده باشیم، جداً من به خواب نمیروم. یک سری رهنمود... صادر کنید. از طریق آقای ابواحمد [سمیر معاون حبوش] میخواستم ملاقاتی هم با کمیته چهار جانبه فراهم کند تا افقهای آینده را مورد بحث قرار دهیم، بر همین اساس در این شش ماه دشمن باید سعی کند با تمام قوای سیاسی و تروریستی که دارد تأثیر ما و شما را در ایران به حداقل برساند. تمام بازیهای سیاسی که میبینید از این بابت است، یعنی خیلی مهم است که بخواهد حداقل تأثیر را در این مدت داشته باشیم، به همین دلیل تلاش ایران این است که هر طوری شد با بازیهای سیاسی، عراق و مجاهدین را از صحنه داخلی ایران بر کنار کند. به خصوص که فکر میکند کانالهای جدیدی را از طریق نفتیها و جناح طرفدار جریان نفت در آمریکا و «دیک چنی» با آمریکاییها دارد، رژیم ایران از این بابت خیلی خوشحال است، طبیعی است که علاوه بر بازیهای سیاسی سعی خواهد کرد اگر بتواند به پادگانهای ما ضربه بزند. مدتی پیش خبردار شدیم در روز 19 نوامبر 2000، 28 آبان 1379 که شمخانی وزیر دفاع رژیم به عربستان سعودی رفته بود، یکی از صحبتهایش این بود که تست کند که آیا عربستان و آمریکا با دخالت نظامی در خاک عراق علیه مجاهدین مخالفتی دارند یا خیر. و این یکی از مهمترین مطالبی است که شمخانی به دنبال آن بودهاست، تا آنجایی که ما میدانیم البته از داخل رژیم ایران، «امیر عبدالله» نظر خوشی نداشتهاست، اما مجدداً شمخانی و محسن رضایی صحبت کردند که چراغ سبز آمریکا را از طریق سعودی به دست آورند. اگر یادتان باشد، ماه مه گذشته زمانی بود که یک ماه قبلش آمریکاییها عکس هوایی قرارگاه ما را منتشر کردند، رژیم هم از دو ماه پیش شروع کرد به پخش این شایعه در سطح منطقه که بغداد به مجاهدین سلاح شیمیایی دادهاست. به نظر منابع ما در داخل ایران این موضوع میتواند یک نوع زمینه سازی در صورت لزوم برای به کار گرفتن سلاح شیمیایی علیه مجاهدین باشد. منظور من از این مطالب فقط بیان اهمیت مرحلهای است که در پیش داریم و شما بهتر از من میدانید، هر چند ماه برنامه گسترده سیاسی و اجتماعی داریم و از طریق ماهواره به شبکه هواداران در داخل و خارج از ایران سرویس میدهیم، اما مهمترین کانال تأثیر همین عملیات است. قطعاً شما میدانید که در پی عملیاتی که در گذشته انجام میدادیم، فضای منطقه و فضای بین المللی تا حدود قابل توجهی میچرخید و به سودمان میشد، حتی مؤسسه مطالعات استراتژیک کویت که نمیدانم چی هست اعلام کرد که مجاهدین توانستند فضای ایران را به سمت خودشان بکشانند. در پایان نوامبر است که میگوید: آنچه در ایران دیده میشود با آرای کارشناسان نظامی منطبق است، در واقع بین اوضاع ایران و احیای عملیات مجاهدین ارتباط مستقیم میبیند و این که با ایجاد پایگاهها و عملیات پشتیبانی از نیروهای خود در داخل ایران، این سازمان توانستهاست خون جدیدی در داخل ایران بدمد. این پارامتری است که باید آن را در تحولات روزهای آینده ایران در نظر گرفت ما فکر میکنیم که خودتان با اندازه کافی در جریان فاکتورهای مرتبط با مسائل داخلی ایران هستید، من هم نمیخواهم بحث را طولانی کنم، تأکید میکنم که با حساسیت فوق العادهای مواجهیم، نمیدانم به توضیح بیشتر نیاز دارد یا خیر؟
حبوش: آیا میخواهید کل مسائلی را که دارید مطرح کنید یا تک تک آنها را پاسخ دهم؟ میخواهید بقیه مطالب و موضوع بعدی تان را بگویید، بعد من پاسخ دهم.
مسعود رجوی: بفرمایید.... این موضوع که تمام میشود، من میخواهم وارد بحثهای عملیاتی بشوم.
حبوش: من میخواهم تمام مطالبی را که دارید بیان کنیم، سپس من پاسخ همه را خواهم داد.
مسعود رجوی: ملاقات کمیته چهار جانبه را در نظر دارید؟
حبوش: همه را جواب خواهم داد.
مسعود رجوی: آیا طرح شهر را نیز بحث خواهیم کرد؟
حبوش: ما الان بحث عملیات از جمله طرح شهر را داریم، آیا موضوع دیگری در بحث امروز داریم؟
مسعود رجوی: بله، بله، این لیست رویدادهای آتی در ماه ژانویه سال 2001 است که قبلاً به شما داده بودم، آیا دریافت کردید؟
حبوش: بله، همه را دریافت کردیم و بلافاصله آن را برای آقای رئیس جمهور ارسال کردیم، تمام عملیات شما را، من منتظر نمیشوم تا کل گزارشها جمع بشود، هر چه درباره عملیات به دستمان برسد بلافاصله برای رئیس جمهور ارسال میکنیم. در حال حاضر ما مشغول تهیه گزارش سالانه سرویس اطلاعاتی خودمان هستیم که یک صفحه کامل آن مربوط به مجاهدین است، علاوه بر این گزارش خودمان نیز یک آمار و بیلانی با تعداد و ارقام عملیات برای سید الرئیس ارسال میداریم.
مسعود رجوی: آیا هیچ ملاحظهای درباره این گزارش (رویدادهای ژانویه) ندارید؟
حبوش: خیر، اگر ملاحظهای داشتیم به ایشان میگفتیم.
مسعود رجوی: پس شما موافقید؟
حبوش (در حال مطالعه گزارشی که مسعود رجوی به وی داده)
ابواحمد: این طرح عملیات 16 کیلومتری[است و] طبق توافقی که داشتیم قرار است آنها انجام بدهند،
حبوش: (خطاب به ابواحمد) انجام دادند؟
ابواحمد: قرار است فردا انجام بدهند.
حبوش: به نظرم بهتر آن است که این را بررسی کنیم و با کارهای خودمان بسنجیم، جواب آن را هفته آینده به شما خواهیم داد.
مسعود رجوی (گزارش را از حبوش میگیرد): لطفاً اجازه بفرمایید، لیستهای قبلی که تصویب کردیم به قوت خودش باقی است.[باقی باشد]
حبوش: بله، به قوت خودش باقی است.
مسعود رجوی: یعنی لیستهای جدیدی هم که شما با آن موافقت میکنید به قوت خود باقی است: همچون دفعه پیش که توافق کردیم اهداف داخل شهرهای مرزی ایران را قبلاً فقط به شما اطلاع بدهیم، الان من چیزی جدیدی را نمیخواهم اضافه کنم، میخواهم یادآوری کنم که برخی از شهرهای مرزی در موقعیتی است که به تصویب شما نیاز دارد، هفته آینده جواب میدهید؟
حبوش: ظرف هفته آینده جواب خواهم داد.
مسعود رجوی: پس ما کارهای خودمان را بکنیم.
حبوش: شما کار خودتان را بکنید، برنامه بعدی را ما بررسی میکنیم و پاسخش را ابواحمد به شما میدهد.
مسعود رجوی: توافق ما راجع به کار در شهرها هم به قوت خودش باقی است؟
حبوش: داخل شهرها و خارج از شهرها چیست؟
ابواحمد: قربان منظورشان از بحث داخل شهرها، شهرهایی است که در عمق خاک ایران هستند.
مسعود رجوی: مثلاً ما دو تا هدف در شهر موسیان داشتیم، یکی مال مزدوران نیروهای بدر که شما به ما مأموریت داده بودید و یکی مقر نیروهای انتظامی در موسیان است، یک نفر نظامی آمد و گفت من کمکتان میکنم و ما هم انجام دادیم، قبلش نیز به شما اطلاع دادیم، اگر میخواستیم پروسه طولانی برویم دیگر فرد نظامی کمکمان نمیکرد، میخواست از آنجا منتقل شود.
حبوش: نام سوژهای که به شما دادیم تصفیهاش کنید چه بود؟
مسعود رجوی: یکی از نیروهای 9 بدر در موسیان بود.
حبوش: مجبل یا تحسین یا موثید راغب؟
مسعود رجوی: قرار بود به مقر 9 بدر در موسیان ضربه بزنیم، یک فرد نظامی که از هواداران ما بود آمد و گفت من میتوانم به شما کمک کنم تا عملیاتی علیه مقر 9 بدر در موسیان انجام بدهید.
حبوش: من به شما میگویم که اگر عملیات انفجار در داخل شهرها مانعی ندارد موافقیم ولی اگر درگیری نظامی باشد، خیر. زیرا میان ما و ایران یک تداخل نظامی به وجود میآید که ما در این وضعیت نمیخواهیم پیش بیاید.
مسعود رجوی: ما نفوذ میکنیم، شهر را دور میزنیم، نقطه مناسبی پیدا میکنیم و از آنجا شلیک میکنیم، هدف مورد نظر را یا با آر پی جی میزنیم یا چیز دیگر. به هر حال اگر لازم بود شما را قبل از اجرای عملیات حتماً آگاه میسازیم. نکتهای که قرار بود به اطلاع شما برسانم یکسری درخواستهای ساده است که در لیست آمدهاست، فقط سه نکتهاست.
حبوش: (سه نکته را بلند میخواند): 1 - «اختصاص دادن دو افسر سرویس جهت هماهنگی در منطقه عملیات جنوب در شهر بصره به منظور انجام مأموریتهای پشتیبانی....»
مسعود رجوی: شط، برایمان خیلی مهم است، یکی برای شط میخواهیم و دیگری برای شهر بصره.
یکی از عراقیهای شرکتکننده در جلسه: یک افسر رابط سرویس دارند که گاهی به مرخصی میرود.
حبوش: این چه حرفی است یک نفر به عنوان جایگزین قرار دهید، اینها یک ارتش هستند، وقتی آن افسر به مرخصی میرود باید یک نفر به جای او باشد، (خطاب به ابواحمد) به جای دو تا افسر رابط، چهار تا افسر رابط تعیین کنید، من موافقم. 2 _ تخصیص بودجه جهت تعمیرات خودروهای زرهی «ما با یکسری مشکلات در تعمیر خودروهای زرهی مواجه بوده ایم، آقای ابواحمد مگر ما با ارتش قرارداد تعمیراتی نداریم؟ پس چرا این مشکل به وجود آمدهاست؟
ابواحمد: قربان این مشکل به دلیل تأخیر بودجه و یکسری تأخیر در پرداخت هزینه به وجود آمد، اقدامات ما کامل است و نقص ندارد، بقیه مسائل با ارتش است، ما به ارتش پیشنهاد دادیم که یک بودجه و حساب جاری در اختیارشان قرار دهیم تا تعمیرات ما تداوم پیدا کند و متوقف نشود.
حبوش: بودجه لازم اختصاص یافت و آن را به حساب ارتش واریز کردیم، پس چرا...
ابو احمد: ارتش در تعمیرات و تجهیزات ناقص خود سرش خیلی شلوغ بود، قربان...
مسعود رجوی: خواهش میکنم اگر برایتان امکان دارد این بند را کاملاً بخوانید....
حبوش: در ماه مه سال 2000 آقای رئیس جمهور تصویب کرد که بودجه سازمان مجاهدین خلق یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دو میلیون دینار است که برای ساختن نهادهای زیر ساختاری سازمان اختصاص مییابد.
...
این یک بحث حسابداری است و من اطلاع ندارم به چه نحوی است، پس میخواهید معوقه سال 2000 و بودجه اختصاصی برای تعمیرات خودروهای زرهی را به بودجه سال 2001 انتقال بدهیم، این یک اصل حسابداری است، مدیر کل حسابداری را دعوت کنید و یا با او تماس تلفنی بگیرید تا من با او صحبت کنم.حبوش به فردی که میخواهد با مدیر کل حسابداری تماس بگیرد میگوید: «چرا خواب آلود و بی رمق هستید؟ اگر خوابت میآید برو بخواب، اینجا در این جلسه مجاهدین خلق آدم خوابآلود نمیخواهیم.»
از مدیر کل حسابداری سؤال کنید که اگر پولی در حساب داریم، تماس بگیرد، بگویید اگر پول داشته باشیم، آیا میتوان آن را به بودجه جدید سال 2001 انتقال داد یا خیر؟
[با مدیر کل حسابداری تماس میگیرند و از او سؤال میکنند که بودجه اختصاصی معوقه برای تعمیر خودروهای زرهی مجاهدین خلق به بودجه سال 2001 انتقال مییابد یا از دست میرود؟]
مدیر کل حسابداری: از بین میرود.
حبوش: «به عدنان مدیر کل حسابداری بگو بیاید اینجا.» ما به او خواهیم گفت لیستی از پرداختهای گذشته را تهیه کند تا ببینیم کجا معوقه بودهاست، چرا پرداخت نشده و بقیه پول نزد او باقی ماندهاست و چرا خودروهای زرهی را تعمیر نکردند و چه قدر از آن خرج هزینه شده و چه قدر باقیماندهاست، به او بگویید حتماً با لیست بیاید تا مورد محاسبه قرار گیرد.
حبوش(خطاب به ابواحمد): این مسئله بودجه را باید قبلاً حل میکردید نه این که در این جلسه مطرح شود، برویم سراغ بند دیگر.
مسعود رجوی: پس جنابعالی بر اجرای این بند موافقید؟
حبوش: بگذارید مدیر کل حسابداری حاضر شود تا بررسی کنیم، یکسری مسائلی هست که همان طوری که شما از آن رنج میبرید، من هم رنج میبرم، قانون دست و پای ما را بستهاست، مدیر حسابداری که آمد من طبق قانون با او صحبت خواهم کرد تا این اشتباه و اشکال در سال 2001 تکرار نشود. 3 _ «تأمین حفاظت و امنیت تردد نیروهای مجاهدین به بحرین و دبی، با تعیین تعدادی از افسران سرویس جهت همراهی نیروهای سازمان در سفر به این کشورها و بالعکس و از مرزهای آبی و یا هوایی که سازمان هزینه مالی را تقبل خواهد کرد.» این چیست؟
ابواحمد: قربان شما قبلاً با این مسئله موافقت کرده بودید و قرار شد تعدادی از افسران سرویس در کشورهای خلیج اعضای سازمان را هنگام ورود به عراق همراهی کنند و تسهیلات لازم را برای آنها به عمل آورند. شما میدانید که تردد مجاهدین از اردن به عراق، در اردن با مشکلاتی روبرو شد، از این رو وجود افسران ما تردد آنها از راه خلیج را تسهیل میکند.
حبوش: ما کی با اردن مشکلی پیدا کردیم؟
ابواحمد: بیش از یک سال است که با آنها مشکل پیدا کردهایم.
حبوش: ما الان هیچ مشکلی با اردن نداریم، و وضعیت را به حالت قبلی خودش باز میگردانیم.
ابواحمد: قربان اردنیها برای آنها (مجاهدین) مشکل ایجاد کردند.
حبوش: من وارد گود میشوم و به اردنیها میگویم که باید مشکل آنها حل گردد بنویس بررسی کنید که اردنیها چه مشکلاتی با مجاهدین دارند و به من اطلاع بدهید. من تلفنی با سعید خیر (رئیس سرویس اردن) تماس میگیرم و به او میگویم که این مشکلات حل شود و تمام تسهیلات فراهم شود.
ابواحمد: تمام تسهیلات؟
حبوش: باید تمام تسهیلات را برای مجاهدین فراهم کند، اگر فراهم نکرد من میدونم[با آنها]
مسعود رجوی: تشکر، این مسئله برای ما خیلی مهم بود، دو سال بود که ما با اردنیها مشکل داشتیم و از شما قدردانی میکنیم.
حبوش: اگر سعید خیر تسهیلات را برای مجاهدین فراهم نکند، نفت به او نخواهم داد، این تمام شد، باز میگردیم به عملیات.
مسعود رجوی: شما همیشه خودتان لیست را تصویب میکردید، این ضمن همان 20 کیلومتر است...
حبوش: من راجع به این موضوع میخواهم صحبت کنم چون به عملیاتی که میخواهیم پیرامون آن بحث و بررسی کنیم ارتباط دارد. در حزب بعث ما تجربههایی داریم، به حکم تجربه عملیات مبارزه مخفی را همیشه عنصر معین و کمک کننده میدانستیم نه هدف اصلی جهت تغییر رژیم، من الان با شما برادر مسعود به عنوان میهمان و بازدیدکننده صحبت نمیکنم و شما را به عنوان عضو فرماندهی حزب بعث عربی سوسیالیستی میدانم. از این رو هر چه دارم برای شما مطرح خواهم کرد، این دیدگاه من است نه آقای رئیس جمهور و نه رهبری حزب بعث، من اینجوری فکر میکنم، وقتی که میگوییم «ما» منظور مجاهدین است. حبوش رو به اطرافیان میکند و میگوید: لطفاً اگر اشتباه گفتم حرف مرا تصحیح کنید. ما خیلی روی عملیات تأکید داریم، به طوری که ظاهراً با آن زندگی کردهایم، شما برادر مسعود اگر اشتباه کردم حرف مرا تصحیح کن، طوری به عملیات نگاه میکنیم که ظاهراً فقط این اقدام است که رژیم آخوندها را سرنگون میکند. آنچه من جهت تغییر دادن رژیم آخوندها و ملت مسلمان ایران که یک ملت برادر و دوست باشد، به آن امید بستهام و شما به عنوان مجاهدین خلق که فرماندهی حزب بعث و رهبری عراق به آن امید بستهاست، این است:
[از] هنگامی که شما حکومت را در دست بگیرید، مدت زمان طولانی گذشته[و این در حالی است که] مجاهدین خلق پرچمدار چالش و جهاد حقیقی علیه رژیم بودهاست. وقتی وضعیت را بررسی اطلاعاتی میکنیم و به خصوص از زمانی که من ریاست سرویس را به عهده گرفتم، احساس میکنم که مجاهدین خلق خیلی روی عملیات تکیه میکنند، البته درست است که در زمینههای فرهنگی و عقیدتی و ایدئولوژی نیز کار میکنید و فعالیتهایی در صحنههای اروپا، پاریس و... دارید و من هم از راه مشاهده و خواندن گزارشهای شما با آن فعالیتها آشنا هستم. ولی احساس میکنم که محور کار شما عملیات است، خود جنابعالی گفتید که هفتم ژوئن روز انتخابات ریاست جمهوری در ایران است و شما میخواهید روی عملیات تکیه کنید تا روند انتخابات را به نفع خودتان تغییر بدهید، آیا ما باید فقط از این روش استفاده کنیم و بر آن تکیه بزنیم؟
حتماً شیوههای متعدد دیگری هم بایستی باشد. این عملیات باید در خدمت آن خط سیاسی باشد نه این که یک عامل اضافی باشد، باید عامل تأکیدکننده و تضمینبخش باشد، شما به عنوان یک مجاهد خلق در سازمان مجاهدین خلق و ما به عنوان سرویس اطلاعاتی عراق نباید فقط در زمینه عملیات با هم همکاری کنیم. بلکه برای مثال باید با هم همکاری کنیم تا یک جریان جدیدی را بوجود آوریم و یا سازمان مجاهدین خلق فکر بکند که با چه جناحی از جناحهای ملی ائتلاف کند یا در مرحله تاکتیکی یا در مرحله استراتژیکی، و این دیگر به خود شما مربوط است. چهار روز قبل از انقلاب 17 و 30 ژوئیه 1968 رئیس سرویس اطلاعات نظامی عراق یک نامه برای آقای رئیس جمهور مرحوم احمد حسن البکر فرستاد و در آن نامه گفت: «اطلاعاتی دریافت کردهایم که قرار است یک انقلابی در روزهای آینده صورت بگیرد، آیا شما این انقلاب را میپذیرید؟ از نظر تاکتیکی پذیرفتیم که روز 17 ژوئیه باشد.» فرماندهی حزب تشکیل جلسه داد، قرار بود که این انقلاب در روز 17 ژوئیه انجام شود ولی چون سرویس اطلاعاتی نظامی کشور و مرتبطین آنها از این قضیه آگاه شده بودند و از طرف دیگر میخواستیم آمریکاییها و انگلیسیها را نیز فریب بدهیم، انقلاب به جای 17 ژوئیه در روز 30 ژوئیه انجام شد، رئیس سرویس اطلاعات نظامی و مرتبطین آنها را هم بیرون انداختیم. آن چیزی که من میخواهم بگویم این است که باید روی مردم تأثیر بگذاریم. ما چیزی را از شما پنهان نمیکنیم، برخی از عملیاتهایی که مجاهدین خلق انجام میدهند (این را قبلاً هم به تو گفته بودم) باعث برانگیختن درد و شِکوه و انتقاد مردم میشود و در برخی دیگر خوشحالی به وجود میآورد و شاید [فقط] بعضیها از این عملیات پشتیانی و حمایت کنند. آن چیزی که من میخواهم بگویم این است که بایستی از تمام اطراف و جنبهها فشار وارد بیاوریم و عملیات [تنها] یکی از عوامل فشار میباشد، قبل از این که سراغ عملیات شهری برویم باید یک سری محاسبات را انجام بدهیم که آیا منافع و ضررهای آن را محاسبه کرده ایم یا خیر؟ آن چیزی، آن محاسباتی که برادر مسعود و فرماندهی حزب بعث باید در رابطه با این عملیات به عمل آورند به این شرح است: برای چه مدتی در این شهر باقی خواهیم ماند؟ چه دستاوردهایی در سطح اجتماع خواهیم داشت؟ آیا تجربه عراق در اشغال شهرها را مد نظر قرار دادهایم؟ آیا وقتی آن شهر را اشغال میکنیم، تأسیسات حیاتی آن را تخریب میکنیم و سپس از آن خارج میشویم و در نتیجه یک حالت نارضایتی در مردم آن شهر به وجود میآوریم یا آن شهر را اشغال میکنیم و در آن مستقر میشویم؟ عملیات روی شهری که پایگاه مورد اطمینان مجاهدین خلق است، آیا تأثیری روی امنیت عراق نخواهد گذاشت؟ چرا که به هر حال امنیت عراق همان امنیت مجاهدین خلق است، آیا اشغال این شهر باعث خواهد شد تا یکسری از گروههای داخل این شهر، شهرهای دیگر را به اشغال خود درآورند و اشغال این شهر توسط مجاهدین باعث تشویق آنهاست یا این که وقتی وارد شهر میشویم باید شهید بدهیم و سپس از آن شهر خارج شویم؟ با توجه به این که در حال حاضر سلاحهای پیشرفتهای در اختیار ایران است و سلاحهای جدیدی نیز خریداری کردهاست، آیا آخوندها اقدام به نابود کردن ستونی که وارد شهر شده نخواهند کرد؟
این سؤالهایی است که باید به آن پاسخ داده شود، تمام این جوانب را باید بررسی کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم، در این بحث این مطالب را مد نظر بگیرید و بدانید که من با شما هستم. شاید برادر مسعود بگوید این اقدام (که قبل از انتخابات باشد یا بعد از آن) فعلاً مناسب نیست، آیا اشغال این شهر باعث تقویت بنیادگرایان (محافظهکاران) یا اصلاح طلبان خواهد شد؟ شاید اشغال این شهر باعث تقویت و غلبه یک جناح علیه جناحی دیگر در انتخابات شود. شما قبلاً به من گفته بودید هر کس که در انتخابات پیروز شود، در نهایت دشمن است، آیا این مسئله محاسبه شدهاست؟ من جواب میخواهم، آیا اقدامات دیگری موازی این عملیات انجام دادهاید؟ آیا احزابی را که میتوان با آنها ائتلاف کرد و قادرند روی انتخابات تأثیر بگذارند، شناسایی کردهاید؟ آیا فقط میخواهید انتخابات را به هم بزنیم یا این که روی انتخابات تأثیر بگذاریم؟
...
(رو به همراهان): مدیر کل حسابداری آمد؟
یکی از حضار: بله قربان آمد، بگذارید قبل از این که پاسخهای برادر مسعود را بشنویم مدیر کل حسابداری داخل بیاید.
مدیر کل حسابداری (عدنان) وارد میشود، رجوی از جا بلند میشود به سراغ او میرود و ضمن روبوسی با او میگوید: «تمام زحمات ما بر گردن شماست.» [مهدی ابریشمچی جای خود را به عدنان میدهد.]
حبوش [رو به عدنان]: از بودجه سازمان مجاهدین برایم بگو، چه مبلغی برای آنها اختصاص داده شدهاست؟
عدنان: قربان مبلغ یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دو میلیون دینار به اضافه بودجههای دیگر...
حبوش: چقدر از این بودجه هزینه شدهاست؟
عدنان: فقط سیصد و پنجاه میلیون دینار برای شان باقی مانده.
حبوش: اینها یک کمبود بودجه در تأمین هزینه تعمیر خودروهای زرهی دارند، آنها هم به دلیل این که ارتش به تعهدات خود عمل نکردهاست، این سیصد و پنجاه میلیون دینار باقی مانده به خزانه دولت بازگردانده خواهد شد؟
عدنان: این مبلغ را به عنوان ذخیره در حساب بانکی نگه داشتهایم تا چنانچه تا تاریخ 31 دسامبر 2000، 10 دی 1379، چکهایی آمد آن را از حساب بکشیم.
حبوش: بابت تعمیر خودروهای زرهی آنها چقدر به حساب ارتش واریز کردهایم؟
عدنان: فقط برای تعمیرات، یک میلیارد و بیست و هشت میلیون دینار واریز کردیم.
حبوش: همه تعمیرات را انجام دادند؟
عدنان: خیر قربان مورد به مورد تعمیر میکردند و ما پول واریز میکردیم، البته یکسری تعمیراتی را انجام دادهاند که منتظریم تا فاکتورهای آن را برایمان ارسال نمایند تا هزینه آن را پرداخت کنیم، یک هفته پیش یکسری فاکتور هزینه تعمیرات به مبلغ چهار صد میلیون دینار برایمان آمد که ما آن را به بودجه سال 2001 میلادی اضافه میکنیم.
حبوش: وقتی که فاکتورهای هزینه تعمیرات برایتان میآید، آیا از جایی تأیید میشود که این خودروها واقعاً تعمیر شده یا خیر؟
عدنان: بله قربان تشکیلاتی وجود دارد که این را تأیید میکنند.
حبوش: آیا آمار دادهایم که ارتش چقدر تعمیرات انجام داده؟
رأفت: بله قربان آمار داریم ولی بنا به دستور آقای رئیس جمهور به ارتش، چهار مرحله بسیج تعمیرات خودروها و تجهیزات ارتش انجام شد و به دلیل این ترافیک بود که تعمیرات اینها به تعویق افتاد.
حبوش: حرف من این است که آیا ما پول را واریز کردهایم ولی تعمیر صورت نگرفتهاست؟
عدنان: بله قربان ما پیشاپیش پول را واریز کردهایم و فاکتورهای آن پس از تعمیر برایمان ارسال میشود، چون ترسیدیم بودجه تمام شود.
حبوش: من پیشنهاد دارم که یک مقدار پول برای ارتش واریز کنیم.
عدنان: اگر بخواهید 300 میلیون یا 250 میلیون دینار به عنوان احتیاط ذخیره باقی بماند.
حبوش: شما 250 میلیون دینار واریز کنید و بعد از 31 دسامبر 2000 فاکتورهای آن را بیاورید، ما با این صورت به خزانه دولت یا ارتش کلک میزنیم، البته این کار قانونی است
مسعود رجوی (با خنده): واقعاً قانونی است؟
حبوش: و این اضافه بر یک میلیارد و بیست و هشت میلیون دینار است که برای تعمیرات شما اختصاص داده میشود.
مسعود رجوی: اجازه میدهید یک جمله بگویم، هفتصد و پنجاه و دو میلیون دینار که پرداخت شدهاست، معوقه سالهای گذشته بوده، سیصد و پنجاه زرهی ما در سالهای قبل تعمیر شدهاست، وقتی که از ارتش سؤال میکنیم، میگویند: سرویس اطلاعاتی به ما پول ندادهاست...
حبوش (خطاب به ابواحمد): آیا آنها تانک دارند؟
ابواحمد: بله قربان تانک چیفتن و تی 53....
مسعود رجوی: در ماه مه، آقای رئیس سرویس گفتند که یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دو میلیون دینار نزد شماست.
عدنان: اختصاص داده شدهاست.
مسعود رجوی: هفتصد و سی و دو میلیون دینار معوقه سالهای گذشته 1999 به قبل است، پس یک میلیارد و بیست میلیون باقی میماند، من الان از آقای رئیس سرویس این را خواستهام، شما هم به من جواب بدهید.
(متن عربی درخواست خوانده میشود):
«نرجو تطبیق السیاق الذی اتبع الصرف المخصصات الخاص بالبنی التحی نفسه بشأن صرف المخصصات المصدسق علیها لعملیات التصلیح ایضاج، و ذلک یعنی حال المخصصات المتبقی من عام 2000 و المخصصات المصدسق علیها لعام 2001 الی حساب المنظمه حتی بحری ما یلی: اولاً انجاز التصلیحات المدرع 1 منجز 1 خلال عام 2000 خلال شهری کانون الثانی (ژانویه) و شباط (فوریه) عام 2001 تصلیح. ثانیاً تحدید حص المدرعات فی کل معسکرات الخاص، الکوت و ابوغریب و التی یبلغ مجملها 20 مدرع شهریأ اضاف الی تصلیح 5 مدرعات فی کل المعسکرات الائخری، و ذلک حسب السیاق الذی کان ساریأ خلال السنوات السابق.
...
خواهشمند است همانگونه که برای تأسیسات زیر بنایی سازمان بودجهای اختصاص یافته بود از بودجه کلی تصویب شده، بودجهای جهت تعمیرات مورد نیاز سازمان نیز اختصاص یابد و این بدان معناست که پول باقیمانده از بودجه سال 2000 به علاوه کل بودجه سال 2001 به حساب سازمان واریز گردد تا اقدامات ذیل انجام شود: اول انجام تعمیرات زرهی که قرار بود در سال 2000 میلادی انجام شود، در ماههای ژانویه و فوریه سال 2001 صورت گیرد. دوم اختصاص دادن سهمیه تعمیرات زرهی برای پادگان خالص، کوت و ابوغریب ماهانه 20 دستگاه زرهی و برای سایر پادگان تعمیر 5 دستگاه زرهی در ماه آن هم طبق روالی که در سالهای گذشته عمل میشد، باشند.»
مسعود رجوی (رو به عدنان مدیر کل حسابداری): از جنابعالی سؤال میکنم: آیا میشود در رابطه با تحویل گرفتن بودجه اختصاصی تعمیرات زرهی به همان نحوی عمل کنید که در تحویل دادن بودجه تأسیسات زیر بنایی عمل کردید؟
عدنان: منظورتان این است که کل بودجه را در جا تحویل بگیرید؟
مسعود رجوی: بله...
حبوش: به شما میگویم که یکسری پول معوقه از سال 1999 دارید، بودجه سال 2000 تنها توانست بدهی قبلی ما را پر کند، آنچه باقی مانده برای تعمیرات زرهی کافی نیست
عدنان: قربان الان لیست هزینه چهار صد میلیون دیناری [هم] به دستمان رسیدهاست.
رأفت: هنوز ارتش خیلی به ما بدهکار است، خیلی از پولهای تعمیر را پیشاپیش دادهایم ولی هنوز تعمیرات لازم را انجام ندادهاست.
علیرضا[عباس داوری] (به زبان عربی): همانگونه که مطلع هستید امسال بسیج تعمیراتی نبودهاست، فقط تعمیرات جاری بود که بر اساس همان سهمیه ماهانهاست، چهار و نیم میلیون دینار برای تعمیرات پادگان اشرف اختصاص یافته بود و چهار پادگان دیگر هر کدام یک میلیون دینار در ماه بودجه تعمیراتی دارند، یعنی جمعاً هشت و نیم میلیون دینار برای کل پادگانها در ماه، که اگر ضرب در 12 ماه بکنیم کمتر از 100 میلیون دینار میشود.
حبوش: من خلاصه کلام شما چند نفر، سمیر، عدنان و علیرضا(عباس داوری) را متوجه شدم، همین الان وزیر دفاع را برایم بگیرید، این مطلبی است که آقای رئیس جمهور از من سؤال میکند و من باید پاسخ دقیق داشته باشم. شما سه نفر نزد آقای وزیر دفاع بروید و موارد خودتان را هم دقیقاً از قبل آماده کنید، او(وزیر دفاع) نیز، متخصصین ذیربط خود را آماده میکند و شما با آنها درباره لیستهای تعمیرات بحث و بررسی کنید تا باقیمانده هزینهها مشخص شود و حساب برای بودجه سال 2001 دستمان باشد.
عدنان: قربان برای سال 2001 یک بودجه یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دو میلیون دیناری اختصاص دادیم، به علاوه، 400 میلیون دینار هم که لیستهای آن به دستمان رسیده، بر بودجه سال 2001 اضافه کردیم.
[تلفن زنگ میزند، ظاهراً وزیر دفاع پشت خط است]
...
حبوش بلند میشود و همه به تبع او بلند میشوند.
حبوش: سلام قربان خسته نباشید، بابت رژه به شما تبریک عرض میکنم، در حقیقت من مشغول رسیدگی به موضوع مجاهدین هستم، به خصوص بحث تعمیرات چیزی که از جنابعالی میخواهم این است که اشکالاتی در مسئله تعمیرات و محاسبات مالی مربوط به آن وجود دارد که با کمیته سه نفرهای که من تعیین کردهام و افراد ذیربط در وزارت دفاع جلسهای تشکیل دهید و این مسئله را حل و فصل کنید. موضوع تعمیرات و مقدار تعمیرات است، آخر در پایان امسال تعمیرات در سطوح مطلوب نبودهاست، وقتی که بنده وارد جزئیات میشوم، مشاهده میکنم که یکسری اشکالات در مسئله پرداخت هزینه و انجام تعمیرات وجود دارد. برخی از پولها قبل از انجام تعمیرات به حساب شما واریز شدهاست و با همه اینها نتایج تعمیرات در سطح مطلوب نبودهاست، اعتراض روی کیفیت تعمیرات نیست بلکه روی تعداد دستگاههایی است که باید تعمیر میشد. در این مسئله بهترین فرد شخص شما هستید که مسئله را یکسره کنید، چه وقتی را برای فردا مناسب تشخیص میدهید تا دوستان نزد شما بیایند؟...
خیلی خوب است من از شما تشکر میکنم. فردا سه نفر میآیند، رفیق سمیر، عدنان مدیر کل حسابداری و دو نفر از گروه ما، فردا با مسعود چه ساعتی بیایند؟ میخواهم مسعود مطمئن بشود که فردا شما نیز در آن جلسه حضور دارید.... ممنون، ممنون.(پایان مکالمه تلفنی)
...
فردا ساعت هشت و نیم صبح وزیر دفاع تمام کارشناسان خودش را میآورد و جلسه تشکیل میشود، شما فردا صبح اینجا باشید تا با افراد من به جلسه مورد نظر بروید.
ابواحمد: قربان بعد از نشست ما یک جلسهای تشکیل میدهیم و هماهنگیهای لازم را به عمل میآوریم.
حبوش: عدنان برو دنبال کارهای خودت.
مسعود رجوی: جناب ریاست سرویس، شما با این رویه در آینده موافقید؟
حبوش: بگذارید دوستان بروند نزد وزیر دفاع و جلسهای تشکیل بدهند.... من مخالفتی ندارم. بر میگردیم به بحث عملیات....
مسعود رجوی: طبعاً آنچا شما گفتید کاملاً منطقی است، ولی من بیشتر از این را از شما انتظار داشتم و اگر این نبود که ملاحظه وقت شما را میکنم، در این مورد ساعتها برایتان با جزئیات توضیح میدادم و به سؤالاتی که ممکن بود آن را مطرح نکنید[هم] پاسخ میدادم. بنابراین ابواحمد را مسئول کنید که همین ابهامات را رفع کند، در ضمن اگر چند دقیقه اجازه بدهید میگویم که ما استراتژی داریم که جامع جمیع وجوه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و.... است.
حبوش: من میخواهم حرف شما را قطع کنم و بگویم که من میدانم که در سطح دانشجویان و بازرگانان و کسبه طبقه متوسط افرادی در داخل ایران دارند فعالیت میکنند.
مسعود رجوی: ما میخواهیم بگوییم که آنها چه چیزهایی کم دارند....
حبوش: میخواهم بدانم نیروهایی که در داخل دارید، چقدر میتوانند بدون انجام عملیات روی انتخابات تأثیر بگذارند؟ این سؤال من است، عملیات را کنار بگذارید، ما میدانیم چه تأثیری دارد.... فعلاً عملیات را کنار بگذارید ما میخواهیم بدانیم که مجاهدین چقدر میتوانند روی روند انتخابات تأثیر بگذارند؟
مسعود رجوی: این مثل غذایی است که گوشت نداشته باشد، یعنی فقط سالاد داشته باشد.....
حبوش: خیر، خیر اگر فرضاً این عملیات انجام شد، آیا نیروهایی که در داخل دارید فعال خواهند شد؟
مسعود رجوی: طبیعی است.
حبوش: باشد..... ما در گذشته یکسری عملیات انجام دادیم، مثلاً عملیات سالهای 1999 و 2000 و یا سال 1998، این عملیات چه تأثیراتی روی تشکیلات شما در داخل گذاشت؟
مسعود رجوی: 1) بی ثباتی رژیم را برای تمام مردم بر ملا کرد، 2) تضادهای خودشان (رژیم) را تشدید کرد، 3) نیروهای ما را فعال کرد، 4) مردم ایران را رادیکالیزهتر کرد، یعنی به میزان زیادی پروژه استعماری را برای این که آلترناتیو آمریکایی بیرون بیاید، سوزاند.
حبوش: آیا پس از آن عملیات، علائمی دال بر پیوستن مردم به مجاهدین مشاهده کردید؟
مسعود رجوی: قطعاً بیایید به ارتش آزادیبخش و ببینید برادران ابواحمد و.... میدانند تعدادشان زیاد شد.
حبوش: درصد میخواهم، آیا یک جهش کیفی داشتید؟
مسعود رجوی: آری
حبوش: خوب است، من همین را میخواهم. (حبوش از ابواحمد سؤال میکند)، چند درصد افزایش نیرو داشتند؟
ابواحمد: آمار داریم که تعدادی از نیروهایشان از داخل آمدند و در اینجا به سازمان پیوستند و ما مقایسه یا آمار راجع به افراد جدید نداریم.
حبوش: نخیر، من میخواهم یک مقایسه و آمار داشته باشیم که آیا وقتی عملیات انجام میشود تعداد نیروهای پیوستی زیاد میشود و وقتی عملیات کم میشود به تبع آن پیوستن نیروها نیز کاهش مییابد.
مسعود رجوی: به شما عدد دادم، فقط از منطقه شمال دستگیرشدگان فقط 120 نفر بودند فقط منطقه شمال، یعنی این 12 برابر سال قبل است، آن چیزی که من برایتان خواندن فقط حرف ما نبود...
حبوش: استاد مسعود، من اطلاعاتی در اختیار دارم که هر وقت خواستم نظرتان را [در مورد آن] جویا شوم، یادم رفت. درباره خامنهای – البته میتواند این اطلاعات صد در صد درست باشد چون منبع آن موثق است – اطلاعات حاکی از این است که وی کوهپیمایی میکند (...) و جلساتی هفتگی با اصحاب خودش دارد. این [دیدار] در برنامه اوست. آیا این اطلاعات درست است؟
مسعود رجوی: تقریباً، هرچند از برنامه هفتگی وی خبر ندارم اما آگاهی شما در باره کوهپیمایی او (...) درست است. برای مزید اطلاع شما، خامنهای بچه شهر من مشهد است.
حبوش: آیا درست است که مدرک دکترای دانشگاهی دارد؟
مسعود رجوی: خیر (...)
پس از آمدن خمینی به ایران، هاشمی[رفسنجانی] بازوی راست او بود.
من خودم در ابتدای انقلاب در شورای انقلاب بودم [؟!]
و خامنهای بعد از هاشمی قرار داشت، البته بهشتی بالاتر از هر دو بود. آیتالله طالقانی، رئیس شورای انقلاب، یک ماه بعد به خاطر ما استعفا داد، ایشان به دلیل دورکردن مجاهدین خلق از حاکمیت به رژیم اعتراض نمود. آیتالله طالقانی به صورت خصوصی به من گفت: «اگر میخواهید حکومت را به دست بگیرید، باید ارتش تشکیل دهید.» همین، ازجمله موارد اختلاف ایشان با خمینی بود.(...)
...
حبوش: صرفنظر از این دو جناح که در ایران[با هم] درگیر هستند، کدام یک از جریانات به سازمان نزدیکتر است؟
مسعود رجوی: منتظری، اگر الان وقت میبود من برایتان شرح میدادم، وقتی ما روحیه و فضای اجتماعی را عوض کردیم، منتظری وارد شد و جنایتهایی را که در حق مجاهدین مانند قتلعامی که دوازده سال پیش انجام شد، فاش کرد، [این گفتگو در پاییز ۱۳۷۹ انجام شده]
منتظری وارد شد و جنایتهایی را که در حق مجاهدین مانند قتلعامی که دوازده سال پیش انجام شد، فاش کرد، قتل عام زندانیان سیاسی ما در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) بزرگترین بمب سیاسی بود که در داخل رژیم منفجر شد، از دو ماه گذشته این کار منتظری است.
حبوش: الان باز میگردیم به عملیات شهری.
مسعود رجوی: تمام جوابهای شما را من...
[یک پوشهای را باز میکند و نقشه طرح عملیات را به حبوش نشان میدهد]....این پروژه را با آقای رئیس جمهور مطرح نکردم.... خاطرتان هست در ملاقاتی که شما هم حضور داشتید، این عملیات دوازده ساعت [۱۲ هدف دارد] و این [هم] هدفهای آن است.
حبوش: قرار بود [عملیات شما بهصورت] یورش شبانه (شبیخون) باشد.
مسعود رجوی: با ارتش صحبت کردیم، آقای ابواحمد حضور داشتند، سرلشگر ستاد هشام هم حضور داشت.
حبوش: بله، من میدانم.
مسعود رجوی: تمام جزئیات واضح و روشن است، اگر ما میتوانستیم همانگونه که به آقای رئیس جمهور هم عرض کردم. چند رشته از این عملیات را قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران انجام بدهیم تزلزل دشمن را نشان میدادیم، من وقتی با شما دیدار میکنم...
[حبوش سخن وی را قطع میکند و میپرسد]: بسیار خوب، این عملیات چه تأثیری روی جناحهای رقیب و چه تأثیری در انتخابات میگذارد؟
مسعود رجوی: دقیقاً، اولاً....
حبوش: البته بحث من به این دلیل نیست که مخالف عملیات هستم، بلکه به این منظور است که عملیات با موفقیت بیشتری انجام شود.
مسعود رجوی: من از نظر شما استقبال میکنم، فقط یک نگرانی دارد، مشکل فقط وقت است.
[حبوش طرح عملیات را از رجوی میگیرد و مطالعه میکند و میگوید]:
اینجا ۱۱ هدف وجود دارد. [سپس به ابواحمد میگوید]: شما این طرح را مطالعه کردهای؟
ابواحمد: بله قربان
حبوش: باشد، من این طرح را به نفع شما برای آقای رئیس جمهور ارسال میکنم و به نفع شما نظر میدهم، در کمیته چهار جانبه هم مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
مسعود رجوی: من یک سؤال از شما دارم، برای من روشن است که شما منافع ما را میخواهید، هیچ شکی نیست و حتی شما بیشتر از ما دنبال تحقق آن هستید، آیا در استمرار و انجام عملیات ما، شما با رژیم ایران مشکل سیاسی دارید؟
حبوش (خطاب به ابواحمد): گزارش دقیق از مسعود راجع به سفر شمخانی به عربستان سعودی تحویل بگیرید تا خدمت آقای رئیس جمهور ببرم. این که امیر عبدالله چه گفتند و عکس العمل سرویس اطلاعاتی آمریکا چه بودهاست، و در گزارش نیز اشاره کنید به این ملاقات ما با برادر مسعود و این که چه بحثهایی شد و چه تصمیماتی گرفته شد. [رو به رجوی]: ما که الان داریم انجام میدهیم.....
مسعود رجوی: میخواستم از شخص شما بشنوم، آن محدودیتی که یکی دو ماه پیش گفتید، دیگر ندارید؟
حبوش: چون وزیر خارجه ایران میخواست بیاید عراق، یکسری اصول در سیاست هست که باید مراعات شود.
مسعود رجوی: پس آن محدودیت منتفی است.
حبوش: بله، منتفی است، میتوانید عملیات انجام بدهید، البته یکسری ضوابط اخلاقی وجود دارد که گاهی....
در این زمینه برایتان چند مثال میزنم، در سال ۱۹۸۵ [۱۳۶۳-۶۴] قرار شد دیداری با جلال طالبانی داشته باشیم که کل اعضای دفتر سیاسی وی نیز همراهش بودند و خانوادههایشان (زن و بچههاشون) هم آمده بودند. چون مسؤول این کار من بودم، یادم هست که خانوادهها در «هتل فلسطین» مستقر شدند و مردهایشان در «هتل شرایتون» استقرار یافتند، آنها برای این که مشروبات الکلی را با خیال راحت صرف کنند، قبول نکردند که با خانوادههایشان در یک هتل باشند. یکی از برادران اجرایی پیشنهادی را ارائه کرد و گفت: با توجه به این که تمام اعضای گروه جلال نزد ما هستند، بگذارید کارشان را یکسره کنیم و قال قضیه را بکنیم، مطلب را خدمت آقای رئیس جمهور رساندیم. پاسخ دادند: «وای بر این پیشنهاد، وقتی کسی مخالف است، بدین معنا نیست که او را دستگیر یا مسمومش کنیم.» بلکه فراتر از این، جلال، مبلغ پولی را از آقای رئیس جمهور درخواست کرد، در آن موقع یک دینار برابر ۳ دلار بود، آقای رئیس جمهور دستور پرداخت دادند که این مبلغ را به او بدهید، یک میلیون دینار به او دادند. بعد گفت: «قربان من یکصد قبضه تیربار بی کی سی میخواهم.» آقای رئیس جمهور گفت: که به ایشان بدهید، قرار بود جلال، قرارداد صلح را فردا صبح امضا کند، صبح که شد جلال گفت: امضا نمیکنم. گفتیم: چرا؟ گفت: سؤال نکنید. گفتیم: باشد، امضا نکن و برو. دم در هتل ایستاد و با من صحبت کرد، گفت: یا یک میلیون دینار و سلاحها را تحویل میگیرم یا این که به دلیل عدم امضای توافقنامه این کمکها را به من ندهید. جریان را به اطلاع آقای رئیس جمهور رساندم، ایشان گفت: مشکلی ندارد، ما این کمکها را به وی هدیه دادیم، نمیخواهیم هدیه را پس بگیریم، جلال همه را برداشت و برد و توافق نامه را هم امضا نکرد. یکسری اصول اخلاقی در سیاست هست، در حال حاضر ما به دلیل این که بهای این اصول اخلاقی را میپردازیم محاصره اقتصادی داریم، تصور کنید که چه تلاش و فشاری از طرف ایران بعمل میآید که مرتباً به ما میگویند مسعود رجوی و مجاهدین را تحویل ما بدهید؟
مسعود رجوی: خیلی تلاش میکنند...
حبوش: ولی ما به آنها پاسخ منفی دادیم، این پاسخ نه فقط درباره شما که یک سازمان انقلابی هستید داده میشود که حتی به عربستان سعودی هم راجع به ربایندگان هواپیما این پاسخ داده میشود. الان یکسری تلاشهایی از طرف عربستان سعودی راجع به ربایندگان هواپیما میشود که به آنها تحویلشان دهیم، این موضوع بخشی از اصول اخلاقی و سیاسی ما بودهاست. روز ورود خرازی به عراق، دو دستگاه اتومبیل تلهگذاری شده وارد عراق شد که یکی از آنها در استان «ذیقار» منفجر شد و دیگری را کشف و خنثی کردیم، به خرازی گفتیم: بفرمایید آقای وزیر، این هدیههایی است که با خودت به عراق آوردهای؟
مسعود رجوی: و روز دوم به پادگان ما حمله کردند.
حبوش: وقتی میگوییم به ما حمله میشود، یعنی به شما نیز حمله میشود، چون امنیت ما امنیت مجاهدین است، این محذورات وجود دارد و الا من با عملیات مخالف نیستم.
مسعود رجوی: نه من امروز انتظار داشتم در صحبتهایی که میکنید، ۲۰ کیلومتر را به ۱۰ کیلومتر برگردانیم....
حبوش: ما وضعیت نظامی را بررسی کردهایم، بدون این که تحرک نظامی از خودمان نشان دهیم، رژیم ایران تحلیل میکند که چون عراق با تمام قدرت رژه نظامی را انجام داد پس قصد دارد عملیاتی را انجام بدهد. من این تحلیلها را مد نظر میگیرم، اگر این رژه نظامی انجام نمیشد، میگفتم بلافاصله عملیات را انجام دهید، ولی حالا بگذارید مدتی از این زمان بگذرد، بعد انجام بدهید، شما باید تمام واکنشهای دشمن خود را مد نظر قرار دهید، اگر احساساتی برخورد کنید، حتماً میبازید، درست است؟
مسعود رجوی: کاملاً درست است.
حبوش: برای همین است که ما میخواهیم یک زن عراقی به تو بدهیم تا از دست ما ناراحت نشوی. (خنده حضار)
...
مسعود رجوی: فقط به من بگویید قرار ملاقات ما در ماه آینده سر جای خودش هست؟
حبوش: انشاء الله، البته من قبلاً به برادر مسعود گفتم که هر ۲۴ روز با هم ملاقات خواهیم کرد، درست است؟
مسعود رجوی: درست است.
حبوش: باور کنید که در حال حاضر بچهها [با اشاره به ابواحمد و دیگر افسران اطلاعات در جلسه] میدانند روابط من با شما بیشتر از روابطم با وزیر امور خارجه عراق است، نقش من هم بیشتر نقش وزیر خارجه است تا یک رئیس سرویس.(خنده حضار)
مسعود رجوی: پس بیشتر با من ملاقات کنید.
حبوش: باشد، ولی من سفرهای زیادی در پیش دارم، جهت اطلاع شما من فردا مسافر هستم.
مسعود رجوی: مصلحت نمیدانید که من فردا به دیدار وزیر دفاع بروم؟
حبوش: خیر، نیازی نیست. تو خودت را برای بزرگترها نگهدار، تو را به کمیته چهار جانبه میبرم.
مسعود رجوی: قرار ملاقات با کمیته چهار جانبه را به من اطلاع میدهید؟
حبوش: [بله] خبر خواهم داد.
حبوش: انشاء الله هر سال شما به سلامت و تندرستی باشید و عید بر شما مبارک باشد، بفرمایید بنشینید، حال شما چطور است؟
مسعود رجوی: کاردار شما (عراق) در تهران علیه ما صحبت کرده و در مصاحبه مطبوعاتی با روزنامه رسالت علیه ما حرف زدهاست.
حبوش: این جریان کاردار و مصاحبه آن چه بودهاست؟
مسعود رجوی: مصاحبه با روزنامه رسالت، من فقط دنبال این مطلب هستم که این مصاحبه بعد از جریان صیاد شیرازی صورت گرفتهاست و این عملیات را تروریستی و ناجوانمردانه خواندهاست. من در آن زمان با استاد طارق عزیز تماس گرفته و این مطالب را گفتهام و ایشان (طارق) از من عذرخواهی کردند، استاد طارق عزیز گفت: از طرف من اطلاعیه صادر کنید و من هم در تاریخ 20 مه 1999، 30 اردیبهشت 1378 این پیام را که حاصل توافقی بود که با استاد طارق عزیز داشتم و شما آن را مشاهده میکنید، صادر کردم، این توافق نامه بین ما و استاد طارق عزیز با هماهنگی سیدالرئیس (صدام حسین) از قبل بودهاست.
حبوش: من این نامه را میخواهم.
مسعود رجوی: آیا نامه سیدالرئیس را مشاهده کردهاید؟
حبوش: بله، مربوط به سال 1988 است.
مسعود رجوی: بله و یک مرتبه دیگر در سال 1999 نیز روی این مطالب تأکید کردهاند و همچنین استاد طارق عزیز نیز تأکید کردهاند که دیپلماتهای عراقی و رسانههای عراقی به دستور سیدالرئیس حق بیان مطالب و دخالت در کار مجاهدین را ندارند، این امر مربوط به کار و دستور مخابرات و به دستور سیدالرئیس میباشد.
حبوش: من میخواهم با جناب مسعود به عنوان یک رهبر تاریخی صحبت کنم، حقیقت این است که تا وقتی با ما هستید یک نصیحت برای شما دارم که به دو دلیل است: اول _ منزلت سیاسی که شما دارید. دوم _ به عنوان این که یک دوست عزیز برای من هستید. نصیحت من به برادر مسعود این است که در همان مصیبت که جمال عبدالناصر افتاد قرار نگیرد، جمال عبدالناصر دچار این مشکل شد که گوش خود را به رسانهها داده بود، بیشتر حواس باید جمع مسائل سیاسی و استراتژی باشد....
لابی صهیونیست دوستان و نیروهای خود را توجیه و بسیج کرد برای تحریک کردن جمال عبدالناصر به سمت شعار دادن بیشتر و بیان مطالب خود بدون بینش سیاسی و این در تاریخ موجود است و میخواهم به شما یادآوری کنم. ما جای کار مناسب و خوب هستیم، دستور از سیدالرئیس و سید نائب الرئیس (عزت ابراهیم الدوری) است که پس از خروج شما از آنجا به من داده شده، برادر مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق برای ما غریبه یا یک هم پیمان تجاری در اینجا نیستند، حضور ایشان در عراق به عنوان پیمانکار نفتی نیست. بلکه به عنوان رهبر مجاهدین خلق، برای آزاد سازی و رسیدن به آرمانهای خود در این کشور هستند و ما به این اعتقاد داریم، یعنی قبول داریم که هیچ برخورد و کار تاکتیکی با شما نداریم، چون که هر چه بر سر ما بیاید بر سر شما نیز خواهد آمد و استاد عزت ابراهیم هر کدام از وزراء را مورد خطاب (دستور) قرار میدهد که استاد مسعود رجوی یعنی جزء ما و مثل ما میباشد (نزد سیدالرئیس)
شما داستان ما را میدانید، ما احتیاج به چیزی در عراق نداریم، فقط بهای نظارت و اهداف خودمان را میپردازیم و اگر کمی (به اندازه یک کشمش) با طرفهای دشمن کوتاه میآمدیم وضعیت به صورت دیگری میشد. وقتی که ما به شما برای انجام این عملیات (ترور صیاد شیرازی) دستور دادیم معلوم است که بیان این مطالب[توسط کاردار عراق در تهران] تاکتیکی است، زیرا ما نمیخواهیم در بیش از یک جبهه[آمریکا] بجنگیم. پیام سیدالرئیس را شنیدم که گفت «هر دشمنی علیه ایران از جانب آمریکا (هر حرکتی علیه ایران)، به عنوان دشمنی و حمله علیه عراق محسوب میشود»، فقط تهدید کردیم. این را برای جناب شما گفتم و بعد از جلسه مطلبی را فقط به شما میگویم تا به شما یک تصویر کاملی از آنچه سیدالرئیس گفتهاست بدهم، این مطلب بعد از بازگشت وزیر خارجه عراق از ایران گفته شد و نظرات ایشان را بیان میکند. من نمیخواهم فکر شما مشغول رسانهها و اخبار این طرف و آن طرف شود، چون آنچه ثابت است بین ما بوده و هست.
مسعود رجوی: من شکی ندارم.
حبوش: آیا من از شما سؤال کردم که جواب میدهید؟
مسعود رجوی: چون مسئولیت مخابرات و مجاهدین با شماست، باید این مطالب را به شما بگویم که بدانید، زیرا کاردار شما در تهران این حرف را میزند نه کاردار رژیم ملایان که ما را به عنوان تروریست محکوم میکند و ما را در وضعیت سال 1999 قرار میدهد.
حبوش (خطاب به اطرافیان): کاردار را به بغداد احضار کنید و از او توضیح بخواهید.
مسعود رجوی: رژیم ایران در حال حاضر ما را جزء استکبار جهانی قرار میدهد... عملیات متوقف شدهاست، دیگر روی زخم نمک نزنید و این مطلبی که در بغداد و رسانهها گفته شد ملاقاتی که با وزیر اعلام (تبلیغات) داشتهام، شماها بهتر در این خصوص میدانید که ما نمیخواهیم کار شما را زیاد کنیم، چه فایدهای دارد که یک مسؤول عراقی این مطالب را بیان کند؟ آمریکا هم به ما میگوید تروریست و....
حبوش: من مطالب شما را تکمیل میکنم، آیا یک مسؤول ایرانی تا کنون حاضر شده همان طور که در خصوص مجاهدین صحبت شدهاست، در خصوص سپاه 9 بدر صحبت کند؟ من پس از این جلسه میروم و کاردار عراق در تهران را خواهم دید و به او میگویم آیا تا کنون در ایران کسی به سپاه بدر توهین کردهاست که تو این کار را میکنی؟
مسعود رجوی: در جلسه قبلی تصویب شد که موقعیت ما همین طور باشد، نه این که علیه ما مصاحبه شود، حداقل این است که شما یک اطلاعیه بدهید و این موارد را تکذیب کنید که نه، چنین چیزی نیست، همان گونه که استاد طارق عزیز گفتند یک جمله گفته شود که این مطلب را تکذیب میکنیم.
حبوش: آن را برای من بیاورید.
مسعود رجوی: موشکها را ما میخوریم ولی عملیات قطع میشود، نفراتی هم که به شما دادیم و خودتان خواستید آنها را به رژیم تحویل دادید تا اسرای خودتان را بگیرید و اعلام (تبلیغات) ما را نیز قطع کردید، حتی دیگر یک پیام هم پخش نمیشود.
حبوش: چه طور تبلیغات رسانههای شما قطع شدهاست؟
یکی از افسران مخابرات: خیر قربان منظور اینها پیامهایی از تحرکات و کارهای آنهاست که دیگر در رسانههای عراقی منعکس نمیشود.
مسعود رجوی: کاملاً در رسانههای عراقی قطع شدهاست.
حبوش: رسانههای خودشان مشغول و فعال است، فقط رسانههای ما قطع شده و پیامهای مجاهدین را پخش نمیکند، چرا پخش نمیشود؟ چون دستور مجلس و دولت است که پخش نشود، آن ایستگاه رسمی خودتان است، این مطالب هم مربوط به دو ماه گذشتهاست، خوب: فعلاً برنامه تبلیغات را کنار بگذارید.
مسعود رجوی: من روز گذشته با وزیر تبلیغات بودم و گفتم شکایت مرا پیش سیدالرئیس ببرید تا خودشان تصمیم بگیرند که چرا دستور خودشان اجرا نمیشود.
حبوش: من خودم شکایت پیش سیدالرئیس خواهم برد.
مسعود رجوی: بگویید همان طور که خود شما (سیدالرئیس) در سال 1999 آن را مورد تأکید قرار دادید و آن نوشته موجود است...
حبوش (در حال خواندن نامه صدام حسین): این نامه را وقتی خواستم بروم میخواهم تا خدمت رئیس جمهور ارائه کنم.
مسعود رجوی: در سال 1999 نیز تأکید مینمایند، این مطالبی است که توسط سعید حجاریان مشاور خاتمی نیز در روزنامه نوشته شده، پس از بازگشت وزیر خارجه خاتمی از عراق به ایران به حجاریان گفتهاست که این مطلب را بنویسد و این تیترهای مطالب است که وزیر خارجه عراق با من ملاقات کرد.[مسعود رجوی مطلب چاپ شده در روزنامه حیات نو ایران به قلم حجاریان را قرائت میکند و تحویل میدهد.]
حبوش: نویسنده این مطلب چه کسی است؟ مشاور خامنهای یا خاتمی است؟
مسعود رجوی: مسئول این روزنامه و مشاور خاتمی است.
حبوش: من به تو میگویم که جریان این مقاله چیست و در خصوص این مطالب چه تحلیلی داریم، نتیجهگیری نیز موجود است، آن موضوعی را که میخواستم بعداً به تو خصوصی بگویم، در حال حاضر مقابل دیگر برادران به تو میگویم: من شخصاً پس از بازگشت وزیر خارجه عراق از تهران، نامهای برای رئیس جمهور نوشتم و گفتم از حالتهای متفاوتی که وزیر خارجه از مذاکرات با تهران نقل کرده، من شخصاً از نیرنگ ملایان میترسم. برای این که ما صاحب تجربیات سنگین و تلخی هستیم و آن را برای سیدالرئیس روشن کردم و تحویل دادم و به تو میگویم که تحلیل و نظر ما چه چیزی است، ما بیدار هستیم و میدانیم ملایان برای آمریکا کار میکنند و مدارکی در این راستا داریم و مدارکی که در خصوص افغانستان به آمریکاییها دادند و قصد این که آمریکا آنها را در اداره شرقی قرار داد میدانیم چیست....
بر اساس دو هدف کار کردند، یکی این که تلاش میکردند آمریکا را در افغانستان مشغول سازند که نتوانستند، دوم این که اطلاعات دقیقی است برای شما، 50 خانوار از خانوادههای مجاهدین افغانی را دستگیر کردند و پس از اعلام «بوش» مبنی بر این که ایران از کشورهای محور شرارت است، این 50 خانوار را از ایران بیرون کردند و تحویل نیروهای متحد در افغانستان دادند. و پس از یک هفته به [گلبدین] حکمتیار ابلاغ کردند دفتر خود را در ایران تعطیل کند، خرازی هم اعلام کرد که حکمتیار هر کجا میخواهد برود، چون مخالف سیاست آمریکاست، اینها دنبال این بودند که آمریکا را بازی بدهند، اما خودشان مجبور شدند به افتضاح دنبال سیاست آمریکا باشند.
روش و نظریه ما برای متوقفکردن عملیات نظامی مجاهدین به دلیل خواست ما نبودهاست، این باب جدیدی بود برای این که به آنها (ایرانیها) فشار بیشتر بیاوریم، اگر از من بپرسید که چه قدر به آنها اطمینان دارم، میگویم که من خیلی محتاط هستم و به همان اندازه که از آمریکا و اسرائیل احتیاط میکنم و مراقب اعمال آنها هستم از ملایان حذر میکنم و به هیچ وجه احساس خوبی نسبت به آنها ندارم....
مسعود رجوی: چه موقع از شما خواستند که عملیات ما [علیه رژیم] را متوقف کنید؟ اگر ممکن است و اشکال ندارد بگویید.
حبوش: چه کسی؟
مسعود رجوی: منظور این است که از طرف ملایان چه کسی این درخواست را کرد؟
حبوش: سفیر آنها در بغداد (ایروانی) که در حال حاضر مسئول مخابرات (اطلاعات) ایران در عراق است، از من درخواست کرد.
مسعود رجوی: پس چرا خودشان متقابلاً [در رابطه با سپاه بدر و...] انجام ندادند.
حبوش: سؤال خوبی است، ما این را در نظر گرفته بودیم و از آن هدف داریم و حساب آن در دست سید الرئیس است، همان گونه باید مطمئن باشید، فکر نمیکنم که زیاد بگذرد تا دوباره با همدیگر ملاقات کنیم، شاید هم به زودی شما را ملاقات کنم، در آن موقع شما را در خصوص مطلب مهمی مطلع خواهم کرد.
مسعود رجوی: چرا آنها عملیات را متوقف نمیکنند و نکردند؟
حبوش: آنها هم عملیات را متوقف کردند، من به تو در خصوص سپاه بدر چیزی گفتم؟
مسعود رجوی: نه...
حبوش: از سپاه بدر اطلاعاتی دارید؟
مسعود رجوی: نه، ندارم، فقط اطلاع داشتم که قصد عملیات علیه سپاه بدر را دارید.
حبوش: آنها بودند که مجاهدین را با 67 موشک مورد حمله قرار دادند.
یکی از افراد مخابرات: نه قربان، 77 موشک...
حبوش: بعد از هدف قرارگرفتن مجاهدین طرحی را آماده کردیم قویتر از زدن 67 موشک یا 77 موشک و موفق شدیم. فرمانده عملیات و فرمانده منطقه جنوب سپاه بدر را به طرف خودمان جذب کردیم. 6 نفر را نیز از سپاه بدر دستگیر کردیم، اطلاعات آنها را گرفتیم و طرح آنها را کشف کردیم و فهمیدیم که دست آنها در دست آمریکاییهاست و در طول بازجویی مشخص شد که با آمریکاییها ارتباط دارند. طرح آنها این بود که پس از حمله به عراق شاید ایران آنها را از ورود به عراق و جنگ منع کند، پس آنها طراحی کرده بودند که محلی یا مکانی را در عراق آماده داشته باشند تا زمانی که بمباران علیه عراق شروع شد، آنها از داخل شروع به فعالیت کنند الحمدالله این برنامه کشف شد و تشکیلات آنها ضربه خورد. نکاتی در این طراحی و عملیات بوده که من خندهام میگیرد که چگونه اینها که نام خود را سپاه [بدر] گذاشتهاند و فقط 9 دستگاه تانک دارند، میخواهند نظام ما را ساقط کنند.
مسعود رجوی: به نظر شما این تهدید نیست؟
حبوش: من به شما اطمینان میدهم که در سپاه 9 بدر نفوذ داریم و بسیار خوب کارهای آنها را متوجه میشویم، هدف 20 درصد کار سپاه بدر مسؤولین عراقی است و هدف 80 درصد آنها مجاهدین خلق است.
مسعود رجوی: چه طور شد که شما این توافق را پذیرفتید؟
حبوش: ما طرحی داریم که آنها نمیدانند و بر اساس آن طرح عمل میکنیم، ما برنامه کاملی داریم.
مسعود رجوی: شما از طرف سپاه بدر احساس خطر نمیکنید؟
حبوش: نه، نه، خطری ندارد.
مسعود رجوی: آیا عملیات جدیدی از سپاه بدر انجام نشدهاست؟
حبوش: با اطلاع ما عملیات و کارهایی انجام میدهند تا نزد مسئولین ایرانی اعتبار کسب کنند.
مسعود رجوی: خواهش میکنم به آنها اطلاع دهید که نزدیک مقرهای ما نیایند و کاری انجام ندهند. موارد و اطلاعات در خصوص «طالبان» چیست؟ بنا به نقل از پاول که طالبان را مورد حمایت شما میداند و میگوید افرادی از مسئولین طالبان به عراق رفتهاند...
حبوش: به برادر مسعود اطمینان میدهم که آمریکا خیلی خوب میداند که ما با طالبان و با هیچ گروه تروریستی دیگر ارتباط نداریم، به تو نیز همانند یک مسؤول مخابرات عراق اطلاعاتی میدهم: اعلام کردند که سفیر سابق ما با بن لادن ملاقات داشته و یا شخصی به نام ابن عطه با مسئولین طالبان دیدار کردهاست. اروپاییان اعتراف کرده و قبول دارند که ما با طالبان ارتباط نداریم و آمریکاییها دقیقاً میدانند که ما با طالبان ارتباط و همکاری نداریم، حتی عراقیهایی که در کابل در صفوف طالبان هستند، خیلی از اتباع سعودی و یمن و امارات و کویت کمتر هستند. برای آمریکا و انگلیس مشخص شده که جلال طالبانی و مسعود بارزانی که از زیر عبای ایران در آمدند و درست شدند با طالبان ارتباط دارند، سرویسهای اطلاعاتی کشورهای دوست به ما اطلاع دادند که افرادی از طالبان آمده و وارد ایران شدهاند و سرویسهای اطلاعاتی آمریکایی میدانند که چرا این افراد در ایران جمع میشوند.
مسعود رجوی: من برای این اطلاعات خوبی که دارید به شما تبریک میگویم، چون فکر میکردم که اگر در کار مخابرات اشتباهی صورت بگیرد مشکل درست میشود.
حبوش: خیر، چون تماس با اینها مملکت را به خطر میاندازد، کار ما نیست. دستور سیدالرئیس این است که مخابرات فقط کار جمع آوری و جاسوسی در داخل و خارج را انجام دهد و کارهای عملیاتی در خارج نباید انجام شود و این کار تروریستی است.
مسعود رجوی: تبلیغات ملایان میگوید که حکمتیار به عراق رفتهاست.
حبوش: حکمتیار اصلاً به عراق نیامدهاست و اگر بیاید اجازه نمیدهیم.
مسعود رجوی: آیا نفوذ طالبان از مرز بصره بودهاست؟ اگر سؤال میکنم برای این است که ما آن را در اروپا تکذیب کنیم و از شما دفاع کنیم.
حبوش: به نظر من نیروهای طالبان در کویت حضور دارند، از آنها عکس گرفتهاند و تعدادی از آنها را نیز افراد کویتی سوار قایق کرده در دریا رها کردهاند.
مسعود رجوی: چه کسانی بودهاند؟
حبوش: افرادی از کارگران افغانی را که در کویت شاغل بودند، جمع کرده و سوار قایق کردند، اینها در دریا رها شدند، ما آنها را آوردیم و لباس به آنها دادیم و به طرف افغانستان روانه شان کردیم.
مسعود رجوی: غیر نظامی بودند؟
حبوش: در کویت کارگر بودند.
مسعود رجوی: در هفته گذشته جمعه در آلمان راهپیمایی داشتیم، حدود 200 تا 300 خبر درباره این راهپیمایی پخش شدهاست، خیلی از سؤالها یا بیش از 50 درصد آنها در خصوص رابطه مجاهدین با عراق بودهاست. من خودم گزارش آن را مطالعه کردم، سؤالهایی که از شما کردم، برای توجیه آنها در آلمان و دیگر کشورهاست و دوستان ما را خیلی توجیه میکند.
حبوش: نظر شما راجع به آلمان چیست؟
مسعود رجوی: آلمان در حال حاضر ضد ما عمل میکند.
حبوش: رابطه تو با آنها چگونه است؟
مسعود رجوی: با ما برخورد خوبی ندارند و چند روز قبل یونسی (وزیر اطلاعات رژیم) شخصی را از اطلاعات ایران به آلمان میفرستند، بعد از کنفرانس بُن یکی از شرایط آنها این بودهاست که پول ما را جمع کنند، با این بهانه که این کمکها را که برای بچههای ایرانی است مجاهدین به عراق منتقل میکنند و برای ارتش آزادیبخش میفرستند. به این دلیل رابطه ما با آلمان سرد شدهاست، مواردی که روی آن تأکید دارند فرستادن و حواله کردن پول به عراق و خرید تجهیزات مانند GPS و دوربین کلاهی است که با تمام قوا به آلمان فشار میآورند تا این موارد را به ما ندهند و اموال ما را درآلمان توقیف کنند.
حبوش: نه، منظور من رابطه شما با فرانسه و ایتالیا و انگلستان است، در مقایسه اینها با آلمان، آیا آلمان سخت شدهاست؟
مسعود رجوی: بهترین رابطه ما با فرانسه است، سپس بلژیک و بعد ایتالیا، با آلمان رابطه متوسط است.
حبوش: آیا به نظر شما آلمان در این سال بهتر بوده یا در سال گذشته و کدام سال رابطه بهتر با شما داشتهاست؟
مسعود رجوی: زیاد فرقی نداشتهاست.
حبوش: اگر گزارش جدیدی از رابطه و وضعیت آلمان داشتید به من ارائه کنید.
مسعود رجوی: گزارش راهپیمایی جمعه گذشته به دست من رسید و بهترین گزارش از وضعیت آلمان است، همیشه مانع میشدند، چون همیشه وقتی میخواستیم تظاهرات بکنیم مرزها را میبستند، در این مرحله مرزها را باز گذاشتند و ایرانیان توانستند برای تظاهرات به آلمان بروند و این کار انجام شد.
حبوش: دلیل این کار آلمانها این است که ما هم در این قضیه سهیم بودیم و کمک کردیم.
مسعود رجوی: چگونه؟
حبوش: ما با سرویس اطلاعاتی آلمان ارتباط و همکاری داریم و در سه ماه گذشته در خصوص وضعیت ملایان از ما گزارش خواستند و ما نیز گزارش کامل با تحلیل و مدارک کافی دادیم و در این گزارش صحیح و صادق بودیم. همچنین گزارش تحلیلی از مجاهدین خلق نیز دادیم، اسپانیا نیز از ما خواست که گزارش کامل در خصوص شما (مجاهدین) و آیندهتان به صورت دقیق به آنها بدهیم، که اگر تحقیق درست باشد و این گزارش نیز برای آنها معتبر باشد، حتی نقاط ضعف نیز در این گزارش نوشته میشود تا برای آنها مورد اعتماد و اصیل باشد. من تلاشهایی در کشورهای اروپایی و در ملاقات هایم با آنها کردم تا وضعیت مجاهدین و آینده آنها را برای آنها توضیح دهم و یک تصویر واقعی را از مجاهدین برای آنها ترسیم کنم.
مسعود رجوی: این زحمتهای ماست و خیلی ممنون هستم.
حبوش: موارد زیادی هست که من نمیخواهم فکر شما را مشغول کنم و برایتان بگویم.
مسعود رجوی: انشاء الله حرفهای شما مؤثر باشد.
حبوش:من انشاء الله پیگیر هستم که فعالیت شما در سلیمانیه نیز آغاز شود و راههایی نیز در دست اقدام دارم.
مسعود رجوی: این مهمترین چیزی است که ما میخواهیم.
حبوش: من انشاء الله پیگیر هستم چرا میگویم به زودی، چون میخواهم یک دفتر یا مکانی در سلیمانیه برای شما باز کنم که البته بهای این کار را میپردازیم ولی در هر صورت این نظریه را محقق خواهم کرد.
مسعود رجوی: در خصوص دستگیری یک نفر، [بهنام فرهنگ که گویا از تشکیلات گریخته و به کردستان عراق رفته بود] وضعیتش چگونه است و ارتباط شما با طالبانی چگونه و چه وقت است.
حبوش: بله، نماینده جلال طالبانی در بغداد است و من فردا ساعت 10 صبح با او ملاقات دارم و از او خواهم خواست که اجازه فعالیت شما در سلیمانیه را بگیرد و مکان برای شما تهیه کند، در خصوص این موضوع هم که شما خواستید صحبت میکنم.
مسعود رجوی: یعنی از آنها خواهید خواست که آن فرد را به ما تحویل بدهند؟
حبوش: بله، بلکه فشار میآوریم که او را تحویل شما بدهند، چون آنها (گروه طالبانی) از ما درخواستهایی دارند که مقداری از این درخواستها را انجام دادهایم و مقداری را به عنوان فشار در قبال درخواستهای خودمان جهت انجام آنها گروکشی میکنیم، تا فرهنگ [آن فرد را] را بیاورند، اگر در سلیمانیه باشد او را خواهیم آورد و دستش را در دست شما میگذاریم.
مسعود رجوی: اطلاعات ما میگوید که ایشان هنوز در سلیمانیه است و این را به برادر ابواحمد نیز گفتم و باید از شما تشکر کنم، خبری از سلیمانیه داشتیم که ایشان در آنجا حضور دارد.
حبوش: من صحبتم با نماینده جلال این طور نیست که به او اجازه بدهم فکر کند و یا چیزی بگوید، بلکه فرصت بررسی و تحقیق را از او میگیرم و میگویم که [آن فرد یعنی] «فرهنگ» حاضر است و باید تحویل داده شود و اگر گفت نیست، میگویم اطلاعات من و مدارک حاکی از این است که ایشان در سلیمانیه وجود دارد، او را برایم بیاور. فرض کنید که این مسئله فردا صبح درست شده و فرهنگ نزد شماست.
مسعود رجوی: این سه نفری را که از کرکوک آوردهاند تحویل ما ندادهاند.
حبوش: هنوز نرسیدهاند.
...
مسعود رجوی: موافقت در خصوص درخواستهای ما انجام شده و از حدود دو ماه پیش درخواست کردیم.
حبوش: آیا برای آن زمان مشخص کردید؟
مسعود رجوی: خیر.
حبوش: من میخواهم دستور این درخواستها را بگیرم و به وزارت تبلیغات ابلاغ شود که با شما مجدداً کار کنند.
مسعود رجوی: من در خواست دارم که با سیدالوزیر (وزیر جدید کشور) ملاقات کنم، چون من با وزیر جدید ملاقات نکردهام و درخواستهای ما ماندهاست، اگر امکان ملاقات باشد خیلی خوب است.
حبوش (خطاب به افسران مخابرات): ترتیب ملاقات را بدهید.
مسعود رجوی: همچنین ملاقات با وزیر دفاع برای پیگیری امور ما...
حبوش (خطاب به افسران مخابرات): ملاقات با وزیر دفاع را انجام دهید.
یکی از افسران مخابرات: قربان پیگیری کردیم ولی تا کنون موفق نبوده ایم.
[حبوش با دفتر خود تماس میگیرد و دستور میدهد که با وزیر دفاع تماس بگیرند تا صحبت کند.]
...
حبوش (خطاب به مسعود): امر کنید
مسعود رجوی: واقعاً خجالتم میدهید
حبوش: اصلاً و ابداً این حرف را نزنید
مسعود رجوی: فراموش کردم که برای این کارها از دوستان و همکاران شما نیز تشکر کنم، برای هدیه کتاب الحکیم طاهر الموسوی الحسینی هم تشکر میکنم.
حبوش: این لقب من است و جَد من حبوش و ریشه و نَسبِ من حسینی است.
مسعود رجوی: من فکر کردم که این اسم مستعار است.
حبوش: نه این نسبت من است، طاهر الموسوی الحسینی
مسعود رجوی: یعنی نسبت شما به پیغمبر میرسد، همان گونه که ما ایرانیها میگوییم؟
حبوش: بله، همین طور است، ملایان رفتهاند و تحقیق کردهاند و شجره نامه من را در آوردهاند، این مسئله مشخص شد و کاملاً صحیح است و از خانوادهام نیز تحقیق کردهاند.
مسعود رجوی: من فکر کردم این اسم مستعار است
حبوش: نه، صحیح است.
مسعود رجوی: پس شما از اصحاب براق هستید....
حبوش: الحمدالله من از خانواده اهل بیت هستم.
مسعود رجوی: میخواستم از شما خواهش کنم که اجازه بدهید این کتاب را در کتابفروشیهای ایران عرضه کنیم و بفروشیم، درخواست خرید 100 نسخه را داشتم و گفتند که شما مایل نیستید این طور شود.
(تماس تلفنی حبوش با وزیر دفاع): الو، [پس از احوال پرسی] من از شما درخواست وقت برای ملاقات با برادر مسعود رجوی کردم و میدانم که موقع عید است و کارهایی دارید، اگر بعد از عید یک وقتی برای ملاقات مشخص کنید خوب است. زیرا که این درخواست بیش از 7 ماه است که شدهاست و ایشان مسعود رجوی، الان پیش من است و به شما سلام میرساند، میدانید که وقتی برادر مسعود میخواهد با وزراء ملاقات کند، همان گونه که دستور سیدالرئیس است، ما باید همکاری کنیم (سؤال از افسران مخابرات) این[...] نماینده ما هست یا نماینده برادر مسعود؟
افسر مخابرات: خیر، این نماینده ما (مخابرات) است.
حبوش: نماینده مخابرات به وزیر دفاع گفتهاست و ایشان الان به من جواب داد که وقتی نماینده شما نشسته بود من برای تقویت یگان ضد هوایی تماس گرفتم و آن یگان را به منطقه مورد نظر باز گرداندم و به شما (مسعود) سلام رساند و گفت فرمانده نبیل را احضار میکنم، چون مسعود او را دوست دارد، بعد از عید یک روز مستقیماً جهت ملاقات مشخص و انجام میشود.
مسعود رجوی: خیلی ممنون هستم و این از درخواستهای گذشته ما بودهاست.
حبوش: بله، منظور تقویت یگان ضد هوایی و موشکهای زمین به هواست که در پادگان «طارق» مستقر است و قرار شده برای حمایت منطقه مورد نظر مسعود مستقر شود.
مسعود رجوی: درخواست برای تقویت یگان ضد هوایی است.
حبوش: علاوه بر آن یگان، یگان دیگری از دفاع ضد هوایی به آن منطقه اعزام شدهاست.
یکی از افسران مخابرات: من با فرمانده لشگر 4 در العماره تماس گرفتم و با او ملاقات کردم، او دستور داد که یگان دیگری را جهت تقویت به منطقه مورد نظر اعزام کنند.
مسعود رجوی: ما حدود 6 ماه است که این درخواست را پیگیری کرده ایم و چند بار نیز شما به من مطالبی را اطلاع دادید.
حبوش: تماس گرفته شد و دستور آن داده شد و انجام دادند.
یک کادر مخابرات: مسئول کمیسیون دو روز پیش آمد.
مسعود رجوی: شما چندین مرتبه به من اطلاع دادید و گفتید انجام شدهاست، در هر حال از شما تشکر میکنم و صحبت من در خصوص درخواست کتاب شما بود، درخواست داشتم که تعدادی از نسخههای آن را تهیه کنم.
حبوش: دقیقاً من این را که نوشتهام، سودش را برای شهداء و امور خیریه قرار دادهام، احتیاجی به پول آن ندارم.
مسعود رجوی: من تعدادی برای انتشار در ایران خواستم و...
حبوش: در چاپخانه موجود است، میتوانید حتی 1000 نسخه از آن را تهیه کنید، از این بابت متشکرم، درخواستها مورد بررسی قرار میگیرد.
مسعود رجوی: بله، درخواستها را بررسی میکنیم.
حبوش: درخواست تجهیز و همکاری با ارتش آزادیبخش(خطاب به افسران مخابرات) برای انجام عملیات نسخه دارید که ملاحظه کنید؟
یک کارمند مخابرات: بله، قربان یک نسخه از آن را دارم.
یکی دیگر از افسران مخابرات: قربان دستور این است که با ارتش آزادیبخش همکاری کنیم، آن چیزی که ما میفهمیم انجام میدهیم، این که موقع همکاری حرکتی توسط ارتش مجاهدین انجام شود، دست ما نیست.
حبوش: پس هدف و درخواست چه چیزی هست؟
افسر مخابرات: بیش از چند مرتبه درخواست شده که دستور سیدالرئیس است و باید انجام شود، ما میگوییم انجام شده و میگویند نه، باید انجام شود. این که منظور چه چیزی است، مبهم است. افسرانی از قسمت طراحی عملیات دعوت کردیم و بررسی کردند و اسلحهها را مورد بازدید قرار دادند، آموزشها نیز ادامه دارد به نظر من فقط زمان عملیات باقی ماندهاست.
مسعود رجوی: ما که طراحی (عملیات) نکردیم...
حبوش: طراحی آزادسازی یک شهر را انجام دادیم.
مسعود رجوی: ما عملیات و برنامه برای کل ایران داریم و عملیات نهایی برای کل ایران است و نه برای یک شهر مانند «مهران» که به وسیله 40 نفر نیروی پیاده آن را آزاد کنیم.
افسر مخابرات: پس منظور و درخواست شما چه چیزی است؟ برای بررسی توانایی ورود به ایران است؟
مسعود رجوی: نه، درخواست انجام آن را فعلاً نداریم و آقای رئیس جمهور ذهنیتی از عملیات 1988 [فروغ جاویدان] داشتند که...
حبوش: منظور از آموزش، آموزش چه چیزی میباشد؟
مسعود رجوی: ما در حال حاضر آموزش و تمرین انجام میدهیم، فرض کنید زمان عملیات نزدیک شده و شما میخواهید مطمئن شوید که در روزی که برای انجام عملیات نهایی و سرنگونی رژیم که ما آن را روز C نام میگذاریم و روز سرنگونی نظام در آن روز است موافقت شد با چه طرحی، با چه تدارکاتی، با چه لجستیک و یا چه وسایل ارتباطی کار کنیم. اگر ارتش عراق ما را از خود حساب کند، به نحوی که بتواند گزارش آن را برای سید الرئیس بفرستد، یعنی این نظریه ما نباشد بلکه ارتش عراق بگوید که ارتش آزادیبخش آماده و مهیا با استعداد کافی و با این توانمندی و قدرت برای انجام عملیات آمادهاست، زمان عملیات را سید الرئیس دستور میدهد.
ما در سال 1988 آن را تجربه کردیم و آقای رئیس جمهور صحبت مبسوطی با من داشتند که اگر مخابرات تعیین کند و موافقت کند و ارتش بگوید ما چک کردیم، پس همه بر این باور هستیم که اینها میتوانند در مدت 24 ساعت برسند به اهواز و...
افسر مخابرات: برادر مسعود لیستی را خدمت رئیس جمهور داده و در آن طی چند بند درخواستهای خود را ارائه دادهاست.... دفتر رئیس جمهور دستور آن را به وزیر دفاع ابلاغ کرده و رونوشت آن را به مخابرات دادهاست. دستور چهارگانه به صورت کلی و در یک بند داده شده، مبنی بر بررسی توانمندی و طراحی و برنامه ریزی برای آزاد سازی شهرها، برای بررسی استراتژیک ارتش آزادیبخش یا چگونگی شروع در استان ها، در این دستور وظیفه بررسی امکانات نظامی و زرهی و... به ارتش داده شدهاست.
حبوش: به نظر من یادداشت کنید که دستوری قبلاً داده شده ولی ما الان داریم وارد یک نبرد میشویم و خیلی خوب میدانیم که اهداف و نقطه نظرهای ملایان چگونهاست. بنابراین دو مسئله وجود دارد، اول این که چگونه میتوانیم طرحی داشته باشیم و از پادگانهای مجاهدین حمایت و حفاظت کنیم، چون آنها (رژیم ایران) دنبال فرصت هستند تا به پادگانها حمله کنند و هدف اول ملایان مجاهدین خلق است. چگونه حمایت کنیم و چگونه بخشی از طراحی کار را برای مجاهدین در نظر بگیریم که اگر رژیم ایران به عراق حمله کند، مجاهدین چگونه دفاع و حمله کنند. دوم این که اگر ما بخواهیم تحت پوشش ارتش آزادیبخش وارد شویم چگونه باید باشد این دو نکته را میخواهیم انجام دهیم و هر کدام از این بندها مربوط به ارتش است و باید بررسی و جواب آن طرح شود و هنگام ملاقات با مسعود آماده گردد و مورد بحث قرار بگیرد. خوب، قرائت بند دوم درخواست مجاهدین برای منطقه جنوب و نامهای که در تاریخ 13 ژوئیه 2001 از نیروی دریایی نگاشته شده، با عنوان «شط العرب» بگذارید، این درخواست در ملاقات مسعود با وزیر دفاع مطرح شود و جواب از ایشان بشنود. خود شما (خطاب به یکی از افسران) در این ملاقات باید حاضر باشید. مورد دیگر درخواست خرید تعدادی وسایل نظامی و خودرو برای حمل تانکها و.... است این نیز در داخل ارتش موجود نبوده و نیاز به خرید آن از خارج است، این امکانات چه چیزی است؟
یکی از افسران مخابرات: سه خودرو برای حمل تانکها و.... از نوع روسی و آلمانی و....
حبوش: من این درخواستها را نمیدانم، این که چه چیزی داریم و چه چیزی نداریم. اینها را هم در درخواستهای خود هنگام جلسه با وزیر دفاع مطرح کنید.
مسعود رجوی: از این درخواست ها، برای آمادگی بیشتر و تمرین، قطعات تانکها را خیلی لازم داریم و همین طور باز گرداندن امکاناتی که از ما گرفتند و فقط قطعه 4 و قطعه 1 را میخواهند.
حبوش: من نمیدانم، افسر آموزش باید بیاید و جواب دهد.
مسعود رجوی: اولاً اختصاصی در نظر بگیرید، دوم اگر ممکن نیست در نظر بگیرید، دستور خرید داده شود و باز اگر ممکن نیست آنها را باز گردانند.
افسر مخابرات: درخواست شماره 4 نیز با وزیر دفاع مطرح شود.
مسعود رجوی: درخواست شماره 3 چطور خواهد بود؟
حبوش: این درخواست نیز با وزیر دفاع مطرح خواهد شد، (خطاب به یکی از افسران مخابرات) اگر قرار برادر مسعود با وزیر دفاع مشخص شود با من هماهنگی کنید، شاید من هم همراه شما بیایم.
مسعود رجوی: این بهترین کار خواهد بود.
حبوش: اگر در بغداد بودم میآیم.
مسعود رجوی: اگر برای دفاع از من نزد وزیر دفاع حاضر شوید، خیلی ممنون میشوم و به صورتی باشد که رزمندگان [نیروهای سازمان] دلخوش شوند و کار کنند.
حبوش: من با تو هستم ای دوست من درخواست دیگری هست که دستور داده شده باشد؟
مسعود رجوی: درخواست پنجم در خصوص نیروها و امکانات حفاظتی پادگان هاست، که این نیز باید با وزیر مطرح شود، مورد بعدی درخواست وسایل یدکی زرهی که این نیز دستور دفتر رئیس جمهور را دارد و باید با وزیر دفاع مطرح شود.
حبوش: این درخواست را با وزیر دفاع مطرح کنید تا اگر گفتند نداریم، برویم خریداری کنیم.
مسعود رجوی: مقداری از این لوازم یدکی را تحویل گرفتیم، خیلی کمبود دارد.
حبوش: چه چیزهایی است که کار نمیکند؟
افسر مخابرات: قربان موتور برق و امکانات آن و.... که دستور وزیر دفاع را لازم دارد تا انجام شود.
حبوش: مهمترین چیز در ملاقات با وزیر دفاع باید این باشد که برای اجرای درخواستها طرح زمان بندی شدهای در نظر بگیرید و مصوب کنید، یعنی این نباشد که فقط آری یا خیر بگویند، بلکه باید روشن باشد که دستورات ایشان در چه مدت انجام میشود.
مسعود رجوی: وقتی این سلاحها را از ما گرفتند با سرعت اقدام میشد ولی برای تحویل مجدد این طور میشود؟
حبوش: این مشکل در کارهای ما نیز پیش میآید، مسئولیت نیروهای مرزی با وزیر کشور است، من معاون وزیر کشور بودم، ارتشیها این امکانات را از ما گرفتند و ما در جلسه وزراء مطرح کردیم و سید الرئیس دستور باز گرداندن آن را صادر کردند. وقتی این امکانات را آوردند دیدیم همه آنها خراب است و مشکل دارد، در هر صورت دستور وزیر دفاع با زمان بندی همراه باشد. درباره ورود نیروها از مناطق شمال (کردستان عراق) من به شما گفتم که این را انجام میدهم، ارتباط پادگانها ی مجاهدین با کابل نوری (خطاب به یکی از افسران مخابرات) این درخواست را با بند نهم مطرح کنید تا بررسی و گزارش کنند و نظریه خود را ارائه نمایند، درخواست بعدی محلی جهت تمرین و آموزش تانکها در منطقه کوت یا صویره در نظر گرفته شود، مگر در اشرف ندارید؟
مسعود رجوی: ما درخواست آموزش و تمرین در کوت یا صویره را داریم که برای نیروهای منطقه کوت است.
حبوش: نه ما نمیگذاریم ارتباط با گارد ریاست جمهوری داشته باشید، چرا میدان آموزش دیگری را پیدا نکنیم؟
مسعود رجوی: منطقه صویره مناسب است.
افسرمخابرات: قربان ما منطقهای نزدیک پادگان کوت مشخص کردیم، چرا از آن استفاده نکنند؟
حبوش: ما میگوییم از امکانات ارتش استفاده کنند و اگر نبود برای تمرین و آموزش به منطقه صویره بروند، بررسی کنید که کدام بهتر است و یکی از افسران را برای بررسی به منطقه اعزام کنید.
مسعود رجوی: مورد بعدی...
حبوش: ارتباط پادگانها که الان دستور آن را دادم.
مسعود رجوی: آیا نیازی به سابقه آن دارید؟
حبوش: خیر، من جواب میدهم که بله یا خیر، درخواست دهم، تجارت است که سهمیه 18 میلیون بشکه نفت برای هر 6 ماه جهت فروش میباشد، برای من نامه و دستور استاد عزت ابراهیم را مشخص کنید.
مسعود رجوی: استاد طه خودش به من گفت و دستور سید الرئیس نیز هست.
حبوش: ما در سال چه قدر برای مجاهدین نفت در نظر گرفته بودیم؟
مسعود رجوی: 5 میلیون بشکه در سال بودهاست.
حبوش (خطاب به افسران مخابرات): به سید الرئیس نامه بنویسید، مبنی بر این که برادر مسعود رجوی درخواست سهمیه بیشتر دارد.
مسعود رجوی: ما برای هر بشکه 30 سنت میگیریم که 10 سنت آن هزینه جاری میشود و از این 18 میلیون ببینید چه چیزی عاید ما میشود...
حبوش: در نامه توضیح دهید که از فروش 5 میلیون چه قدر عاید مجاهدین میشود و این گروه نیاز به فلان مبلغ دارند که اگر 18 میلیون داده شود، فلان مبلغ عاید آنها خواهد شد.
مسعود رجوی: از وزارت نفت و توافقات آنها ذکر شود.
حبوش: دو درخواست دیگر داریم که تهیه امکانات پتروشیمی و صدور آنها به خارج از عراق و فروش آنهاست.
مسعود رجوی: گفتند دستور مخابرات باشد.
حبوش: چه کسی گفتهاست؟
افسر مخابرات: قربان این مورد محصولات پتروشیمی و صدور آنها به خارج از عراق....
حبوش: من قانون این را میخواهم.
یکی از افسران مخابرات: قربان این موضوع مربوط به دفتر عزت ابراهیم میشود که با وزیر نفت دارند.
حبوش: یعنی دستور و قانون آنهاست.
افسر مخابرات: بله قربان عزت ابراهیم و دفتر رئیس جمهور اجازه صدور مواد پتروشیمی را توسط شرکت «العنقاظ» به خارج دادهاند، طی نامه 518، مورخه 22 آوریل 2001 و صدور این مواد توسط وزارت صناعت و نفت است و وزارت صناعت هم موافق است.
حبوش (خطاب به افسران مخابرات): درخواست استعلام از دفتر رئیس جمهور مبنی بر این مورد تهیه و ارسال شود.
مسعود رجوی: خود شما قبلاً موافقت کرده بودید....
حبوش: بله، اما استعلام شود بهتر است، احتیاطی است که باید انجام شود، یک مورد قبلاً به دستور عزت ابراهیم الدوری انجام شد و شکایت نامه برای سید الرئیس رفت و به دست ایشان رسید، برای احتیاط استعلام شود بهتر است.
مسعود رجوی: آخر شما قبلاً گفته بودید....
حبوش: بله، من در این خصوص اطلاعی ندارم، استعلام شود بهتر است. [حبوش عصبانی میشود و با صدای آهسته غر میزند.]
مسعود رجوی: برای دخول به عراق از مرز پاکستان.
حبوش: در خصوص وضعیت پاکستان باید بگویم که اگر تا 20 گذرنامه عراقی در روز صادر کنیم برای نیروهای پاکستانی سؤال برانگیز میشود، نیروهای آمریکایی در آنجا حضور دارند و مشکل درست میشود.
حبوش (با ناراحتی و با صدای بلند) مقداری کوتاه بیایید و همکاری کنید، متأسفانه وضعیت را درک نمیکنید، مسئله صدور 15 یا 20 یا 30 گذرنامه عراقی نیست، در حال حاضر وضعیت در پاکستان خوب نیست و بگذارید اوضاع را مقداری آرام کنیم. چون نیروهای پاکستان حساس هستند و نیروهای آمریکایی نیز حضور دارند، خوب نمیگویند چگونه و چطور هر روز 15 گذرنامه عراقی در پاکستان صادر میشود؟
مسعود رجوی: روزانه نیست....
حبوش: درخواست شما این است.
مسعود رجوی: ما تا کنون از سفارت عراق در پاکستان فقط 30 گذرنامه گرفته ایم، برای یک روز هم نبوده، بلکه برای چند ماه بودهاست.
حبوش (با عصبانیت): درخواستهای شما، آنچه از من درخواست کرده اید، این را میگوید.... درخواست دیگر دارید؟
مسعود رجوی: نه، برادر ابواحمد تا کنون ما چند نفر از پاکستان وارد عراق کردیم؟
حبوش: من از شما سؤالی دارم، آیا مشکلی در امارات یا در ترکیه دارید، مشکلی که ما داریم در پاکستان است.
مسعود رجوی: ما میگوییم در صورت ضرورت از طریق پاکستان کمک کنید.
یکی از افسران مخابرات: ما مشکلی نداریم، فقط اگر مقری در وزارت کشور پاکستان داشتیم انجام میدادیم.
حبوش: من میگویم فعلاً پاکستان را مطرح نکنید و مسکوت باشد چون..... در میان صحبتهای عصبی طرفین در جمع همهمه و غر و لند بر قرار میشود.
مسعود رجوی: چرا؟
حبوش: چون که تعدادی از خانوادههای عربی در افغانستان که عضو مجاهدین افغان بودند میخواستند از طریق پاکستان خارج شوند، تعدادی از این خانوادهها توسط سفارت خانههای کشورهای عربی به پاکستان عبور داده شدند که 20 خانوار از اینها را سرویس آمریکا با کمک سرویس پاکستان دستگیر کردند، ممکن است عبور نیروهای شما از پاکستان مثل این شود، بگذارید اوضاع آرام شود، بعداً انجام میدهیم.
مسعود رجوی: خیلی خوب، من مشکلات شما را درک میکنم و نمیخواهیم مشکلات شما را زیاد کنیم، ولی میخواهیم که برادران شما در پاکستان توجیه باشند که اگر مشکلی پیش آمد، همکاری و مساعدت کنند تا جایی که مشکلی برای شما ایجاد نکند.
حبوش: خوب....
مسعود رجوی: میشود درخواست اول را مجدداً ملاحظه کنید.
یکی از افسران مخابرات: قربان «الامن العام» اعلام کرده که مزرهای ما خالی است و کسی تردد ندارد.
حبوش: من دستوری مبنی بر تردد از مرز «ابراهیم خلیل» دادهام و ابلاغ شده، فرض کنید که مجاهدین از ابراهیم خلیل با گذرنامه عراقی وارد شوند.
افسر مخابرات: ما نیرویی در مرز ابراهیم خلیل نداریم، با اکراد هماهنگی کرده ایم ولی مشکل داریم.
حبوش (خطاب به افسر مخابرات): این مورد را با عصام خضر مطرح کنید تا با اکراد هماهنگی کند، گذرنامه عراق دارند، مشکلی نیست. در کارهای من و مذاکراتم با مسعود بارزانی نیز قرار بده تا با آنها صحبت کنم و این مسئله حل شود. (خطاب به رجوی): این مورد را شما کاری نداشته باشید، من این مسئله را درست میکنم و خیال شما راحت باشد.
مسعود رجوی: موارد ما تمام شد....
حبوش: به وزارت تبلیغات ابلاغ شود که مصوب شد رسانههای مجاهدین از 2 ساعت به 6 ساعت اضافه شود.
مسعود رجوی: متشکرم.
حبوش: این را با وزیر تبلیغات مطرح کنید و ملاقاتی هم با وزیر تبلیغات برای مسعود ترتیب دهید، من متشکر هستم.
مسعود رجوی: من نیز متشکر هستم و از شما میخواهم که زمان بندی این برنامهها را به سید نائب (عزت ابراهیم الدوری) بدهید.
حبوش: من با سید نائب کاری ندارم، چرا باید زمان بندی را به ایشان بدهم؟
مسعود رجوی: چون خود ایشان گفتند.
حبوش درخواستهای شما مربوط به وزارت تبلیغات و وزارت دفاع است و من برای این کارها زمان بندی ندارم.
مسعود رجوی: نمیدانم، چون خود سید نائب گفتند که به من اعلام شود.
حبوش (خطاب به افسر مخابرات): پس از اخذ زمان بندی از وزارت دفاع و وزارت تبلیغات به سید نائب اعلام شود، خیلی خوش آمدید.
مسعود رجوی: فی امان الله [در پناه خدا،خداحافظ]
پانویس
جهاز المخابرات العامه العراقیه (استخبارات) نام سازمان حفاظت اطلاعات نیروهای نظامی و انتظامی است که مشهورترین بازوی سیستم امنیتی دولت عراق بود. در سرویس اطلاعاتی عراق از آغاز حکومت حزب بعث تا سرنگونی صدام حسین افراد زیر نقش زیادی داشتند:
ناظم کزار، سعدون شاکر محمود العزاوی، فاضل البراک، سبعاوی ابراهیم حسن، طه عباس الأحبابی، عبدالرحمان الدوری، صابر الدوری، رافع عبداللطیف طلفاح و طاهر جلیل حبوش
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook