ری و روم و بغداد (۴۷)
https://www.youtube.com/watch?v=WcGP6LoSGrg
http://hamneshinbahar.net/mp3files/ReyoRumoBaghdad47.mp3
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به
(سعدی)
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس.
بتدریج بخشهای دیگر تدوین میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعنامه ۵۹۸ و عملیات فروغ
شنوندگان محترم، بیش از ۳۰ سال پیش (جمعه ۳۱ تیر سال ۶۷) در نشست توجیهی عملیات فروغ جاویدان، که در بغداد، قرارگاه اشرف برگزار شد، رهبر تشکیلات مربوطه، سخنانی ایراد نمود که براستی عبرت انگیز است. متن کامل آن در بخش مقالات در سایت خودم ثبت شده و در یوتیوب هم هست. حرفهایی که در آن نشست رد و بدل شده، حکم یک سند را دارد و حق بود پیش از آن که نامحرم زهرش را در آن بریزد و یا گرد و غبار زمانه بر آن بنشیند، بی کم و کاست، و نه با گزیدهسازیهای دلخواه، منتشر میشد. آدرس مقاله و ویدئوی آن را زیر همین قسمت خواهم گذاشت. برای فهم دقیق آن عملیات که حکومتیان نام مرصاد بر آن نهاده اند. عملیات فروغ جاویدان، باید اشراف نسبی به پیشزمینههای جنگ هشت ساله و قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت داشته باشیم که در اینجا به کوتاهی اشاره می کنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ارتش ایران بعد از انقلاب
از ۲۲ بهمن تا نیمههای دوم سال ۵۸، ارتش ایران وضع مناسبی نداشت بویژه که بیشتر گروههای سیاسی خواهان انحلال آن بودند و دَم از ارتش خلقی و ارتش بی طبقه توحیدی میزدند. پادگانها در ایران بهم ریخته بود و خیلیها سر پُست حاضر نمیشدند. ارتش حدود یکسال آموزش ندیده و تعمیر و نگهداری انجام نشده بود. از همان ایام مرتجعین برای تسلط بر ارتش و شرعیزهکردن آن خیز برداشتند. «در اول انقلاب، هرم فرماندهی ارتش(امرایش) سر بریده شد.» بعد از آن هم حدود ۱۳ هزار افسر ارشد را برکنار کردند که بسیاری از آنان شجاع، میهندوست و کاردان بودند. در ایامی که صدام برای حمله به میهن ما کفش و کلاه میکرد، ۴۵ روز مانده به جنگ، ۱۹ افسر ارشد در میدان صبحگاه لشکر ۹۲ زرهی اهواز تیرباران شدند و جای آنها را کسانی گرفتند که گرچه برخی از آنها (همچون محمد جهان آرا) سر پُرشوری داشتند اما فاقد تجربه و تخصص کافی بودند. اینگونه وقایع، از چشم صدام و کسانیکه زیر پایش مینشستند و او را به حمله به ایران تشویق میکردند، پوشیده نبود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عراق، از نظر حقوق بینالملل متجاوز بود
۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ارتش عراق از هوا و زمین به طور گسترده به میهن ما حمله کرد و با ۱۲ لشگر وارد خاک ایران شد. این کار از نظر حقوق بینالملل تجاوزی آشکار بود. (بنا بر تعریف تجاوز در مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۷۵) وقتی نیروهای عراقی از خاک ما عقب رانده شدند (از ۲۲ تیر ماه ۱۳۶۱ به بعد)، رژیم ایران نیز، همان کاری را کرد که عراق در آغاز جنگ مرتکب شد. ۵ سال و ۹ ماه در پی فتح بصره و سرنگونی حکومت عراق بود. اینهم نوعی تجاوز بود. بگذریم که مرتجعین با سیاستهای نابخردانه خویش، زمینه عینی ورود متجاوزین را فراهم نمودند. البته حساب مردم و جوانان فداکاری که با دست خالی به مقابله تانکهای عراق رفتند و از میهن خویش دفاع نمودند، جداست. از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار گیرند. شورای امنیت هم بیانیه داد اما در آن حتی از عراق خواسته نشد که به پشت مرزهای دو کشور باز گردد. در طی ۸ سال جنگ، قدرتهای بزرگ تا توانستند ایران و عراق را دوشیدند. شرح این داستان غمانگیز و برادرکشیای که جز به سود جنگافروزان نبود، در این بحث نمیگنجد. در مقاله طولانیترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم (که در سایت خودم موجود است) توضیح دادهام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت
۲۹ تیر ۱۳۶۶، شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق، قطعنامه ۵۹۸ را صادر کرد و صدام بلافاصله پذیرفت. ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ رونالد ریگان (رئیسجمهور وقت ایالات متحدهٔ آمریکا) در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ایران را رسماً تهدید کرد که اگر به قطعنامه ۵۹۸ پاسخ منفی بدهد، چارهای جز یک «اقدام عملی» باقی نمیماند. وقایع بعدی مانند تحریم واردات نفت و کالاهای ایران، بسته شدن دفتر خریدهای نظامی جمهوری اسلامی در انگلستان، بمباران سکوهای نفتی رشادت، رسالت، نصر، سلمان و مبارک و حمله به ناوچههای ایرانی و... در همین راستا بود. ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ ایالات متحده به نفتکشها و سکوهای نفتی غیرنظامی ایران در خلیج فارس حمله کرد. تنها دو روز پیش از آن، عراق برای بازپسگیری شبه جزیره فاو شروع به بمباران شیمیائی مواضع ایران نمود. در جریان این حمله بالگردهای آمریکایی به نفع نیروهای عراقی مستقیماً وارد جنگ با ایران در فاو شدند و شبه جزیره فاو دوباره به دست عراق افتاد. در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی یواساس وینسنس (USS Vincennes (CG-49 یک هواپیمای غیرنظامی ایرباس مسافری ایران را در آبهای خلیج فارس مورد اصابت موشک خود قرار داد و تمامی ۲۹۰ مسافر آن را کشت. اینکه بگوییم فرودگاه بندر عباس در آن هنگام بهطور دوگانه برای هواپیماهای نظامی و مسافری مورد استفاده قرار میگرفت و ناو وینسنس به اشتباه هواپیمای مورد نظر را یک هواپیمای جنگی تشخیص داده و برای دفاع از خود به سوی آن شلیک نمود، همه واقعیت را بازتاب نمیدهد. در قدیمیترین سامانهٔ ضدهوایی که در ناوهای آمریکایی بهکار رفتهاست، یعنی سامانهٔ کنترل آتش هاک، این توانایی وجود دارد تا اگر یک هدف، تهدیدی برای ناو نداشته باشد، آن را از shooting range «رِنج شلیک» خارج کرده و یک هدف دیگر را برای اصابت انتخاب کند؛ اما شلیک دو موشکِ استانداردِ ضد هواییِ به سوی یک هدف غیر مؤثر، توجیه ندارد. از سوی دیگر، خدمهٔ ناو میتوانستند با شلیک توپهای ضدهوایی بُرد بلند، خلبان را از تجاوز به حریم ناو آگاه کنند اما آنها، این کار را نکردند. اهدای مدال شجاعت به فرمانده ناو وینسنس آن هم پس از آنکه مشخص شد وی یک هواپیمای مسافربری را مورد هدف قرار داده عجیب بود و حتی اگر آن اقدام را «غیرعمدی» بدانیم؛ پرسیدنی ست آیا فرماندهی که با سلسله اشتباهات فنی و نظامی و تشخیص اشتباه جان ۲۹۰ را گرفتهاست، شایسته تقدیر است؟ بگذریم که تشخیص یک هواپیمای مسافربری از هواپیمای نظامی برای یک ناو پیشرفتهٔ آمریکایی کار سادهای بود. زیرا رادار ناوشکنهای موشک انداز، به سامانهٔ Interrogating Friend and Foe که توانایی تشخیص نوع هواپیمای در حال پرواز، اعم از خودی یا غیرخودی و جنگی یا غیر جنگی را دارند؛ مجهزند. بگذریم که هواپیماهای جنگی، حین پرواز از رادار استفاده میکنند و از نوع رادار کنترل آتش هواپیما، میتوان جنگی یا غیرجنگی بودن هواپیما را تشخیص داد. گفته میشود هیچ پیام هشداری به هواپیما فرستاده نشده بود؛ زیرا جعبهٔ سیاه هواپیما چنین پیامی را ضبط نکردهاست. علیرغم آنچه حالا تبلیغ میشود، اصابت موشک آمریکایی به هواپیمای مسافربری، در اشتباه محاسیه صرف، خلاصه نمیشود، بلکه با ادامه جنگ (و شکست احتمالی ارتش عراق) هم رابطه داشت. حمله به ایرباس دو هفته پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران صورت گرفت. در داخل کشور زمزمههای مخالفت با جنگ آغاز شده بود و فشارهای اقتصادی بر دولت افزایش مییافت. ۲۷ تیر ۱۳۶۷ بعد از گذشت یکسال و هفت روز از تاریخ صدور قطعنامه، خبر رسید که آیتالله خمینی برخلاف تصور همه مخالفینش، که حیات حکومت را با ادامهٔ جنگ پیوند میزدند، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتهاست. کمتر کسی این را باور میکرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تجاوز مجدد ارتش عراق
سه روز بعداز قبول قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق با تجاوز جدیدی به منطقه جنوب و جبهههای میانی و غرب، حمله کرد که خیلی شکبرانگیز بود. ارتش عراق از مسیری آمد که تا نزدیک کارون پیشروی داشت و سرعت پیشروی آن هم عجیب بود. از رود کارون تا منطقه فکه، همچنین بخشی از جاده اهواز - خرمشهر، از آسیب متجاوزین در امان نماند. نیروهای صدام از منطقهی فکه آمدند تا روی جادهی دشت عباس، و پیشرویشان تا حدی بود که وقت نمیکردند غنیمتیها را جمع کنند. آنان در ظرف دو سه روز علاوه بر خنثیکردن شماری از پیشرویهای ایران در هشت سال جنگ، تا توانستند اسیر گرفتند. بار دیگر خرمشهر و اهواز و شلمچه و خیبر و طلایه در معرض اشغال قرار گرفت. ارتش صدام، بعداً با ضد حملهِ موفق طرف مقابل عقب نشست و راهش را به جبهههای میانی و غرب کشور کج کرد ولی آنجا هم ناکام ماند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«پذیرش قطعنامه ۵۹۸، عملیات مجاهدین را جلو انداخت»
این وسط یک اتفاق در راه بود. عملیات موسوم به فروغ جاویدان که در گفتمان رژیم مرصاد نام گرفتهاست. بنا بر یک روایت حکومتی: «مجاهدین میخواستند در مهرماه ٦٧ عملیات خود را آغاز کنند. علت اینکه در دوم مرداد ٦٧ انجام شد این بود که ایران قطعنامه را پذیرفت...»
پیامدهای پذیرش قطعنامه، میتوانست مجاهدین را در دام بیندازد و طعمه حوادث و کشاکشهای ارتجاعی و استعماری کند و از حق نباید گذشت که آنان در عملیات فروغ، با تمام دار و ندار خود به میدان رفتند و اصل را بر حفظ خود قرار ندادند. لابد فکر میکردند آن رویاروئی که از الزامات سیاسی (و نه ملاحظات نظامی)، پیروی میکرد اجتناب ناپذیر است و پاسخ درست سیاسی به پذیرش قطعنامه، نه جاخالی دادن و ماتشدن، بلکه تعرض و پاکبازی است.
عملیات مجاهدین آنطور که مسعود رجوی در نشست توجیهی عملیات فروغ اشاره داشت به منظور فتح تهران بود. وی ۳۱ تیر سال ۶۷ در همان نشست توجیهی گفت: «رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد...» وی افزود: «از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند.» رادیو جمهوری اسلامی هم حین عملیات ادعا نمود: «هدف صدام در جبهه میانی و تجاوز مجدد به خاک ایران، زمینهسازی برای هجوم منافقین است و بمباران پایگاههای شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول، همچنین پادگان تیپ ۲ سقز و پایگاه هوانیروز کرمانشاه را در همین رابطه باید دید...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نتیجه عملیات فروغ جاویدان
اگرچه بعد از عملیات فروغ، آمسعود رجوی در نشستهای موسوم به تنگه و توحید، صلیب، قیامت، امام زمان... و در فراز و نشیبهای بعد از طلاقهای جمعی، اشاره داشت که تنگه در خود شما بود و چون از آن عبور نکرده بودید، پشت آن ماندید و از همینرو پیروزی حاصل نشد، اما، در تبلیغات، نتیجه عملیات فروغ، پیروزی بود و بس. حال اگر سه معیار اصلی زیر را برای بررسی موفقیت یا ناکامی یک عملیات جنگی در نظر بگیریم، نتیجه دیگری از آن عملیات به دست میآید: ۱- میزان برآورده شدن اهداف تعیینشده. ۲- میزان تلفات انسانی. ۳- تاثیر آن عملیات بر روند رویدادهای بعدی
میزان برآورده شدن اهداف تعیینشده
عملیات آنطور که مسعود رجوی در نشست توجیهی اشاره داشت به منظور فتح تهران بود. «طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود...این بار قرار است به تهران برویم.»
میزان تلفات انسانی
این عملیات همانطور که بعدها اعلام شد منجر به کشته شدن ۱۳۰۴ نفر، یعنی حدود یک چهارم نیروهای سازمان گردید. هزار و صد تن نیز زخمی شدند که یازده نفر از آنها مدتی بعد جان سپردند...
تاثیر آن عملیات بر روند رویدادهای بعدی
اگرچه در قتلعام سال ۶۷، «مبنا» و علت اصلی آن اسیرکُشی مهیب، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود و چنانچه عملیات فروغ هم پیش نیامده بود مرتجعین از کشتار زندانیان سیاسی دست نمیکشیدند، اگرچه قتل مارکسیستها و کسانیکه هیچ موافقتی با عملکرد و نظرگاه مجاهدین نداشتند نیز، نشان داد دلیل اصلی آن واقعه، کشتار فکر و گفتمان مخالف و ماهیت مستبد قاتلان بود و باقی بهانهاست. اما...
اما عملیات مجاهدین، نقش «معین عمل» را بازی کرد و به مثابه «شرط»، قاتلین را جری نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفتهاست. البته شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود و همانطور که گفتم علت اصلی قتل زندانیان سیاسی، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بوق ایران اینترنشنال
آزادی بیان باید محترم شمرده شود آری، یک تجمع پر سر و صدا هم انعکاسش ایرادی ندارد. آری، پس به چه دلیل باید، کار اینترناشنال را در پوشش مراسم مورد اشاره (که برای سومین سال صورت میگیرد) نقد کرد؟ به این دلیل که طرف مقابل، قواعد بازی را رعایت نمیکند. وقتی مسؤول اول آن تشکیلات، نقش امام غایب را بازی میکند و خانم سخنران هم حاضر به گفت و شنود با رسانههای مستقل نیست و هیچ رسانه غیروابسته ای امکان ورود به پایگاه آنان را ندارد و در تلویزیون شان هیچ فرد مستقلی دیده و شنیده نمیشود، و خودشان هم از انتشار وسیع اخبار مربوط به خود برخوردارند، پوشش نمایش سالیانه آنان، از سوی ایران اینترنشنال سزاوار نقد است، نقد کسانیکه خود قریانی استبداد دینی بوده و هستند و با قاتلین زندانیان سیاسی زاویه داشته و دارند. پوشش متوازن و بیطرف خبری، چه نسبتی با پروگاندا و رپرتاژ تبلیغاتی دارد؟راست میگوید نیمایوشیج
چهره سازان این سرای درشت - رنگدان ها گرفته اند به کف
می شتابد ددی شکافته پشت - بر سر موج های همچو صدف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماکیاولی ماکیاولیست نبود
گاهی باید کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّیات باشد. اما این امر باید به طریقی انجام گیرد که کسی از آن آگاه نگردد، یا اگر باید بدان توجه شود بهانه موجود بوده، یا بلافاصله خلق گردد. ماکیاول، درسهایی برای رافائیلو جیرولامی
نیکولو دی برناردو دِ ماکیاولی (Niccolò di Bernardo dei Machiavelli) فیلسوف سیاسی، شاعر، مورخ و نمایشنامهنویس ایتالیایی در ۳ مه ۱۴۶۹ در فلورانس ایتالیا به دنیا آمد و در ۲۱ ژوئن ۱۵۲۷ درگذشت. نام او در فارسی به صورت ماکیاول نیز به کار میرود. ماکیاولی زندگی خود را صرف سیاست و میهنپرستی کرد. با این حال برخی او را به اتهام حمایت از حکومت اقتدارگرا و ستمگر مورد حمله قرار دادهاند. علت آن نوشتن کتابی به نام شهریار (Il Principe) است که وی برای خانواده مدیچی (Medici)، حاکمان فلورانس نوشتهاست. خاندان مدیچی Medici) خانوادهٔ قدرتمند ایتالیایی دوران رنسانس بودند که از قرن پانزدهم تا قرن هجدهم در شهر فلورانس حکومت کرد. ماکیاولی زمانی میزیست که ایتالیا بهطور کلی و فلورانس زادگاهش دستخوش آشفتگیهای گستردهای بودند. در زمان وی جنبشی که خواهان حکومت محدود، در کلیسا و دولت بود، نابود شد و پادشاهان مقتدر، حرف اول را می زدند (هنری هفتم در انگلستان، لویی یازدهم، شارل هشتم و لویی دوازدهم در فرانسه و فردیناند در اسپانیا).
آنزمان ایتالیا وضع دیگری داشت. خانه ای بود که در درون تقسیم شده بود و ماکیاولی از این وضع کشورش ناراضی بود و برای برون رفت از آن، به اتحاد سراسری ایتالیا میاندیشید و اینکه شهریاری پا پیش بگذارد که هیچ گونه ملاحظه انسان دوستانه، اخلاقی، دینی یا نوع پرستانه وی را سست نکند. اندیشه ماکیاولی وقتی به روشنی فهمیده خواهد شد که این نکته اساسی دانسته شود. برای شناخت بهتر ماکیاولی، دو کتاب شهریار و گفتارها اهمیت زیادی دارند؛ شهریار بیشتر از دیگر نوشتهها شناخته شدهاست و خلاصهتر از گفتار هاست. از زمان ماکیاولی به بعد است که مسئله «قدرت سیاسی» به خودی خود مطرح میشود، بی آنکه ضرورت مداخله قدرت دیگری مانند دستگاه پاپ برای پشتیبانی از آن لازم آید. به نظر او دولت موفق، دولتی است که فکر کند بر جنگلی حاکم است که هر کس از زور و حیله بیشتری برخوردار باشد پیروز میشود. میگفت دولت برای رسیدن به هدف نمیتواند متعهد به اخلاق، دین، انسانیت و قوانین بینالمللی باشد. «شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، باید شنیدههای خوب نبودن را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد، به کار بندد. فرمانروایان ترجیح میدهند مردم هم آنها را دوست داشته باشند و هم از آنها بترسند. از این دو، ترس اهمیت بیشتری دارد و بهتر آن است آنها بیشتر بترسند تا بیشتر دوست بدارند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماکیاولی بنیانگذار فلسفه سیاسی مدرن و نخستین نظریهپرداز سیاسیِ جهانی رها شدهاست که در آن فرد به تنهایی، بی هیچ خدایی و فقط با انگیزهها و اهدافی که زائیده فردیت اوست، قد علم میکند. حرف او این است که رهبر باید به زیرکی روباه و به سبوعیت شیر باشد. «همه میدانند که چه نیکوست شهریار را که درست پیمان باشد و در زندگی راستروش و بینیرنگ. با این همه، آزمونهای دوران زندگانی ما را چنین آموختهاست که شهریارانی که کارهای گران از دستشان برآمده است آنانی بودهاند که راست را به چیزی نشمردهاند و با نیرنگ آدمیان را به بازی گرفتهاند و، سرانجام، بر آنانی که راستی پیشه کردهاند، چیره گشتهاند»
البته این عهدشکنی نه عریان، بلکه باید پوشیده باشد؛ بنابراین یکی دیگر از کلیدیترین صفات شهریاری که ماکیاول آن را برمیشمارد «ریا» و «تلبس» است، تا در پس آن بتوان حاکمیت را استوار داشت.
ماکیاولی میگفت «داوری مردم در چشمهای آنهاست نه در دستهایشان، به این معنی که همه میتوانند ببینند ولی فقط گروه اندک میتوانند لمس کنند. همچنین هرکس شما را آن گونه که به نظر میآئید مشاهده میکند ولی گروه اندکی میدانند شما (واقعاً) چگونه هستید، و آن گروه اندک جرأت مخالفت با عقیدهٔ اکثریت که قدرت و عظمت شهریاری مساعد داوری آنان است را ندارند»...«غالباً ضروری است که برخلاف راستی و برخلاف محبت و برخلاف انسانیت و برخلاف دین» رفتار کند اگر بخواهد «حکومت خویش را پابرجا نگاه دارد»...ریاکاری نه تنها برای حکومت شهریاری واجب است، بلکه میتوان تا هرزمان که لازم باشد به آسانی به آن ادامه داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داوری دربارهٔ ماکیاول و «اخلاق ماکیاولی»، سهل مینماید اما توجه داشته باشیم که ماکیاولی خودش ماکیاولیست نبود. او با اینکه تئوری بدعتآمیزی در زمینه دین صورتبندی نکرد اما کلیسا زهرآلودترین اتهامات را در باب غیراخلاقی بودن احکامش صادر نمود. دلیل چنین واکنشهایی به جمهوریگرایی ماکیاولی بازمیگشت؛ بخصوص که وی کلیسا را نقد میکرد.
زمانهِ زیست ماکیاولی بسیار حادثهخیز بود. سلطنت خاندان مدیچی فرو پاشید و جمهوری فلورانس پا گرفت و وی عضو شورای ده نفره آن شد. اما به زودی جمهوری نوبنیاد ضربه خورد و بار دیگر، خاندان سلطنتی مدیچی سربرآوردند و ماکیاولی هم زندانی و شکنجه و تبعید شد....
به قول «آیزایا برلین» برخلاف کاریکاتور عوامانه «ماکیاولی بیاخلاق»، تمام اندیشههای سیاسی وی مبتنی بر یک گزینش قدرتمند اخلاقی است که به منافع جمهوری اولویت اخلاقی میدهد. شهامت ماکیاولی ازجمله در این بود که نیکنامی را فدای بیان واقعیت کرد؛ و برخلاف تصور، وی را نمیتوان تنها پندگوی فرمانروایان ظالم دانست. خواندن سرفصل مطالب «گفتارها» کافی است تا او را از این شائبه مبری کنیم.
آلبریکو جنتیلی Alberico Gentili؛ نویسنده اولین کتاب حقوق بینالملل عمومی، گفتهاست که مردم ایدههای ماکیاولی را درک نکرده و به او تهمت زدهاند. قصد ماکیاولی از آنچه که در کتاب شهریار بیان کرده، راه و چاه نشاندادن به حکام سفاک و خودکامه نبوده؛ بلکه مقصودش آشکار ساختن اسرار و راههای پُرمکر و حیلهٔ سیاست و وسائل رسیدن به آنها توسط این حکام ظالم بودهاست. به باور او، در حقیقت ماکیاولی از این طریق به مردم در مورد اسرار پشت پردهٔ دنیای سیاست آموزش میدادهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایدئولوژی چیست؟
در جامعهای که نقش دانش و اندیشه علمی ضعیف باشد، تبلور آن را در حکومت، در اپوزیسیون و تمام عرصههای اجتماعی میشود دید. تسلط عوامگرایی و خردگریزی که در جامعه سیاسی ایران هم شاهدیم. وجود حکومت زور و خشونت و دیکتاتوری بخشی از مشکل است، بقیهاش در میان جامعه و نیروهای سیاسی و اجتماعی آن است. اپوزیسیون واقعی باید آلترناتیو نظم حاکم موجود باشد. اگر نظم حاکم دیکتاتوری مذهبی است، اپوزیسیون باید سکولار دموکرات باشد، اگر نظم حاکم بر جهل و نادانی شکل گرفته، اپوزیسیون باید بر اساس دانش و اندیشه باشد. مگر میشود کسی یا گروهی و یا جامعهای بدون ایدئولوژی باشد؟ ایدئولوژی بخش جداییناپذیر جامعه است. ایدئولوژی چیست؟ «ایدئولوژی مجموعهای است شبههمگون از باورها، ارزشها و نشانهها که یک فرد یا گروه بر آنها توافق بدیهی دارند و شناخت از خود (فردی یا گروهی) و از واقعیت پیرامون خود را بر اساس آنها تدوین میکنند» (de Geuss, 1981, in Stacey, 2016, p. 392).
بعبارت دیگر، ایدئولوژی هسته مرکزی ادراکها، برداشتها و تنظیم رابطه هاست. تنظیم رابطه آدمی با جهان خارج خودش. بدیهی است که هر ایدئولوژی یک ارزش مطلق دارد. ارزشی فراتر از زمان و مکان. هر ایدئولوژی الگوهای تاریخی هم دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنبش و نهاد
آیا «حنبش» Mouvement در «نهاد» Institution به پایان میرسد؟ بعد از سال ۱۳۵۰ خورشیدی، کسانیکه به راه امثال حنیفنژاد و پویان رفتند، تا زمانی که در «کوران ابتلا» بودند و از «نعمت محرومیت» برخوردار، مانند یک «نهضت» نوپا و جوان، پیشهای جز مبارزه انقلابی و ضد بهرهکشانه نداشتند، تابع تعادل قوای بینالمللی یا تعادل جناحهای حاکمیت نبودند و برایشان حل مسائل انسان، بخصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمارشده جامعه ایران اهمیت داشت. وقتی آن شور و نشاط فرو نشست، نهضت Mouvement، سر از نهاد Institution درآورد و دینامیسم خود را از دست داد. بعد چی شد؟ کمکم، انقلابیون با اصول و با مرام دیروز، همچون الماسی که از الماسیّت بیافتد، دیگر شدند.
الماس یکی از گونهها یا بهتر بگویم یکی از آلوتروپهای کربن است که در فشارهای بالا پایدار است. نیروی انقلابی مثل الماس پاک و برنده است اما متاسفانه مثل الماس شدیداً به ناخالصیها وابستهاست. حتی وجود مقادیر جزئی ناخالصی مانند نیتروژن میتواند خواص الماس را بسیار تغییر دهد و آنرا از الماسیّت بیاندازد. کمکم انقلابیون با اصول و با مرام دیروز، عوض می شوند همچون آهنی که زنگ میزند و حلبی میشود. در پیامد ایستایی و میرایی، اخلاق ماکیاولی و سیاست مروانی، باب شده و قبح تزویر و نادرستی میریزد. بعد از آن هر کس با «حضرت سر» درافتد، با مرارت بسیار روبرو شده و مارک خیانت میخورد و انواع و اقسام کلاغها هم قار قار می کنند.
به موضوع نهضت و نهاد دکتر علی شریعتی سالها پیش از اشاره کرده بود. او بدرستی میگفت شکوفایی یک جنبش در گرو تداوم آن به مثابه یک نهضت بوده است؛ نهضت در اینجا به معنای وجود شرایط معنوی و اجتماعی باز تولید تعهدات است. هر گاه نهضت به نهاد تبدیل شده حاصل آن جمود و خمودگی بوده است. بقول ماکس وبر، نهادینه شدن، دشمن خلاقیت و نوآوری است و به طور اجتناب ناپذیری به جمود فکری و اجتماعی میانجامد. این امر اما یک تضاد درونی هم دارد؛ تضادی که در یک سوی آن حکومت قانون و ابزار استمرار حکمرانی قرار دارد و در آن سوی تمایل به تحول و دگرگونی جامعه در فراسوی رویکردهای قانونی و نهادهای رسمی. جنبشها وقتی به مرحله استقرار میرسند، تبدیل به نهاد میشوند و نهادها طبعا با شتاب از مرحله آرمانی فاصله میگیرند و محافظه کار میشوند و چه بسا به ضد خود تبدیل میگردند. البته اینجا نکته ظریفی جلب توجه میکند: بالاخره یک مکتب باید دوران تأسیس را پشت سر بگذارد و استقرار بیابد. بقول اندیشمندی، یک زمان باید بشکافد و پیش برود، یک زمان هم باید بماند و اداره کند. یک زمان بدرد و یک زمان بدوزد. یک جنبش، نهضت (موومان) بالاخره باید مستقر شود و اگر نتواند با زندگی روزمره و پیوند دهد، از تک و تا می افتد. چه بسا نهاد همیشه ضدنهضت نباشد. رژی دبره انقلاب در انقلاب را پیشنهاد میکرد تا نهضت در نهاد بکسووات نکند و نهاد دنباله نهضت باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادی از زهرا خانم (زهرا یعقوبی)
زهرا یعقوبی مشهور به زهرا خانوم (زاده ۱۳۲۱ در ملایر)، در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران با حدود ۲۰۰–۳۰۰ پیروش به دفاتر روزنامهها و مجلات منتقد،اجتماعات و تظاهرات جریانهای سیاسی چپ و ملی و میانهرو حمله میکرد و در فضای سیاسی وقت ایران «به شوخی و خنده تأثیرگذار شده بود». زهرا خانم سواد نداشت و بقول خودش پیش از انقلاب، «شاهدوست» بود و در محل زندگیاش جشن تولد شاه را در چهارم آبان چراغان میکرد. اما بعدا (در های و هوی انقلاب) «لامپها را شکست و چادر به کمر بست». شعار «خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم»، شعار محبوب زهرا خانم بود و گویا وی نخستین کسی بود که شعار «یا روسری/یا توسری» سر داد. وی خدمتکار روزمزد دانشگاه تهران و ساکن محله مهرآباد جنوبی در تهران بود. گفته میشود با آغاز جنگ ایران و عراق، زهرا خانم دیگر به خیابان برنگشت. در فیلم نیمه پنهان به کارگردانی تهمینه میلانی به «زهرا خانم» اشاره شده است، همچنین در مستند تلویزیونی فرزند انقلاب؛ روایت زندگی صادق قطبزاده. زهرا خانم سالهای اول انقلاب چادرش را دور کمر می بست و می زد به دفاتر نشریاتی که باید تعطیل میشد. همیشه دستهایش را مشت می کرد و رهبری مهاجمان را به عهده میگرفت. شنیدم یکی دوبار که زهراخانم با مریدانش معرکه میگرفت، یکی دو نفر از همراهانِش غش میکردند. بعد عده ای آنها را سر دست میگرفتند و ناگهان، بی هوا، به طرف جمعیت هجوم میبردند. خود زهرا خانم هم گاه از حال میرفت. و او را به پیکان معروفش می بردند. حرفهای غیر مستند در مورد او کم نیسن. مثل اینکه او با خودش یک گونی پر ازموش میآورد و میان جمعی که قرار بود بهم بریزد میانداخت. از قول او گفته شده غلط میکنه ضدانقلاب که پخش کرده منا این مقام و اون مقام کوک کرده، به گورباباشون خندیدند، من خودم تصمیم میگیرم و از هیشکیام (از هیچکس هم) دستور نمیگیرم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook