شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ / Saturday 15th February 2025

 

 

تفنگ‌کِشی و برادرکُشی در روستای گاپیلون
۴ بهمن سال ۱۳۶۴ 

 

http://www.youtube.com/embed/qMqZkQiRtSo

۴بهمن سال ۱۳۶۴، در مَقر رادیو صدای فدایی در روستای گاپیلون در کردستان عراق، واقعه دردناک و غم‌انگیزی رخ داد. کسانیکه قاتلین زندانیان سیاسی، تشنهِ خون‌شان بودند، خود، یگدیگر را زیر آتش گرفتند.
زمانیکه از آن صحبت می‌شود، جناح عباس توکل- حسین زهری (بهرام)، از یک طرف و جناح مصطفی مدنی- حماد شیبانی (محمود اخوان بی طرف) از سوی دیگر، بر زمینه ضربات پلیسی بر تشکیلات داخل و کشمکش‌های قدرت میان خود، دست به صف‌آرایی در برابر یکدیگر زده بودند. گفته می‌شود در پیامد شکل‌گیری این دسته‌بندی ارتجاعی، واقعه گاپیلون، به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران – اقلیت، تحمیل شده‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مبارزه با فراموشی یک وظیفه تاریخی است و من تا آنجا که می‌دانم این داستان را روایت می‌کنم با این توضیح همیشگی که تشریح با توجیه و داوری یکی نیست.
کار من ثبت امر واقع است، نه موضعگیری له یا علیه جریان و فردی
واقعش، ورود دقیق و داوری همه جانبه این داستان در صلاحیت من نیست. «اسناد کمیسیون تحقیق و بررسی... در مورد ۴ بهمن» را سازمان مزبور منتشر کرده‌است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در آن واقعه غم‌انگیز که حلقه‌های مفقوده بسیار دارد، ۶ نفر زخمی شدند و افراد زیر هم جان باختند:
سعادت محمدی (هادی)،کیکاووس درودی (عباس کامیارانی، عباس پرولتر، و بقول حسین زهری که عباس گوره)، حسین محمدزاده (حسن)، مسعود محمدی (اسکندر) و سید فریدون بدرود (کاوه)،
تآ آنجا که می‌دانم فریدون چندبار با اعضای «گروه شیت» هم در کرمانشاه درگیر شده بود. شیت (در گویش محلی به معنی دیوانه) نامش مخفف «شورای یاوری تهیدستان» بود، اما به قساوت افتاد، در عمل، عملهِ ستم شد و منطقی جز شلاق و تیزی و پنجه بکس نداشت و به شکار و سرکوب معترضین سیاسی می‌پرداخت.. شرح بیشتر در این بحث نمی‌گنجد. برگردیم به فریدون (کاوه).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تابستان سال ۶۱ فریدون (کاوه) با برادرش و سید محمود خاموشیان دستگیر شدند. در همان دقایق اولیه، فریدون از دست حکومتیان گریخت. از خویشانش «سید قربان حسینی» هم دستگیر و اعدام شد. همچنین «سید محمود» داماد خانواده. بعد از جانباختن فریدون (کاوه) پدر بزرگ، دق مرگ شد. هیچکس باور نمی‌کرد که آن انسان شجاع و دلاور قربانی خیانت و قدرت‌طلبی کسانی شود که مدعی مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملاخور شدن انقلاب، آثار منفی خود را در مناسبات سازمان‌های سیاسی (و چريکهای فدايی خلق ايران- اقليت هم) بر جای گذارد. در درون سازمان تشکل مزبور، محافلی با رویکرد ارتجاعی شکل گرفت و فعاليت سياسی آن فشل کرد و آنرا با بحران مواجه ساخت. بويژه در سالهای ۶۳ و ۶۴
در اين دوره جناح عباس توکل- حسين زهری (بهرام) از يک طرف و جناح مصطفی مدنی- حماد شيبانی از سوی ديگر، بر زمينه ضربات پليسی بر تشکيلات داخل و کشمکش‌های قدرت ميان خود، دست به صف آرايی در برابر يکديگر زدند. دو جريان فوق، با هدف قبضه قدرت و سلطه بر سرنوشت نيروی فدايی، به خشونت و سقوط گفتار روآوردند تا با نفی دیگران خود را اثبات کنند. گویی هر کسی هَمّ‌وغم‌اش این بود که نفر اول باشد. خیلی‌ها دوست دارند نفر اول باشند، حتی اگر جانشان را از دست بدهند. مهم این است که در صف جلو باشند!

یک جناح با ممانعت از برگزاری کنگره دوم سازمان، راه حسابرسی عملکرد مخرب خود در سالهای ۶۰ تا ۶۴ را سد می‌کرد. و جناح دیگر که بر نتايج اقدامات انحلال‌طلبانه خود آگاه بود، تلاشش تسويه کسانی بود که خواهان برگزاری کنگره به تأخير افتاده سازمان بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدتها پيش از واقعه گاپیلون، یکی از اعضاء کميته مرکزی سازمان در سال ۵۸ (فرد شاخصی که هم‌اکنون در قید حیات است)، در چادر محل زندگی خود، نقشه مقر ايستگاه راديو را بر روی زمين پهن کرده، با همفکرانش راههای حمله مسلحانه به آنجا را بررسی می‌کرد. طرف مقابل نیز که از ۴ روز پيش از درگيری، این موضوع را بو برده بود، از تاريخ فوق، ورود افراد مسلح به مقر راديو را ممنوع اعلام کرد. فضای مقر راديو، فضای درگيری مسلحانه بود. فردی از جناح مخالف را که می‌گفتند اخراج شده و بايد فوراً مقر راديو را ترک کند. با خودداری وی از ترک مقر، چندين نفر به زور بر روی زمين کشيده، در چادر روابط عمومی، تحت مراقبت قرار دادند. عصر همان روز همان جا، فردی با کشیدن اسلحه، مخالفين را تهديد به شليک می‌‌کند.شخص شاخصی علناً به امکان توسل به اقدام مسلحانه عليه جناح مقابل، خواستار جلوگيری از اخراج يکی از اعضاء سازمان(آذر) می‌شود.
شامگاه روز سوم بهمن ۶۴، خروجی نشست در چادر پيشمرگان در مقر کميته کردستان(مقر گلاله)، تصرف مقر راديو بود. فردای آن روز (۴ بهمن). حوالی ظهر چهارم بهمن، تحت عنوان اعتراض و انجام تحصن، با دو خودرو به سوی روستای گاپيلون حرکت کردند و مسؤول مربوطه که رادیو را هم از آن باند خود می‌دانست، با اینکه حدود ۲ ساعت پيش از حرکت آنان خبر داشت، از اين فرصت نه برای جلوگيری از درگيری مسلحانه، بلکه برای پهن‌کردن يک تله و بدام انداختن معترضين بهره برد، مقر راديو، سنگر بندی شد و جون بر روی يک تپه(در روستای گاپيلون) قرار داشت، تسلط بر حرکت نيروی معترض از سمت پايين(جاده) به سوی مقر راديو دشوار نبود. همان فردی که می‌گفتند اخراج شده و بايد فوراً مقر راديو را ترک کند و وی خودداری کرده بود، و چندين نفر به زور او را بر روی زمين کشيده، به چادر روابط عمومی، برده بودند، با قریاد از بازداشت این و آن دم می‌زند و می‌گوید این يک دستور تشکيلاتی آست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تلاش اولين دسته ۵ نفری برای ورود مسلحانه ناگهانی به مقر راديو آغاز مي‌شود. پس از يک مشاجره لفظی کوتاه و طی کمتر از ۳۰ ثانيه، درگيری شروع شده، چندین نفر از پيشمرگان به خاک و خون می‌غلطند، استفاده از نارنجک انداز از مقر راديو به سوی مخالفين، محوطه را به يک صحنه جنگ مبدل مي‌سازد.
درگيری خونين ۴ بهمن، انشعابی نابود کننده بدنبال آورد، و با وقوع حداقل چهار انشعاب بعدی، سازمان فدايی- اقليت ازهم پاشیده شد و تا سطح محافل کوچکی در خارج از کشور تنزل يافت.
پس از واقعه دردناک گاپیلون، مسؤولین خود شیفته که سرنخ ماجراها دست شان بود و گویی به تلاشی سازمان سوگند خورده بودند، حاضر به برگزاری نشست و بحث پيرامون فجايع رخ داده نبودند. برگزاری کنگره هم که موضوع مشاجره منجر به درگيری ۴ بهمن بود، و به فراموشی سپرده شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعه ۴ بهمن سال ۶۴، زخم‌های ناپیدایی هم، در روح و روان دیگران باقی گذاشت. جمال... (که به تازگی از زندان حکومت فرار کرده بود)، و فؤاد (...)، از پیشمرگان فدایی در گاپیلون و گلاله، [نام کامل‌شان را نمی‌دانم] - از پیوستن به دو جناح عامل درگیری خودداری نموده، سر به کوه و بیابان گذاشتند و در شمال عراق، با حمله عناصر مسلح حزب دموکرات کردستان عراق، به خاک و خون غلطیدند. نوید (...)، اهل یاسوج و اردشیر (...) هم، صف خود را از هر دو جناح عامل درگیری جدا کرده، و در مناطق کوهستانی شمال آن کشور، گیر افراد مسلح حزب دموکرات کردستان عراق افتادند و آنها را به رژیم تحویل دادند. بعداً هر دو در سنندج تیرباران شدند. حسن لر، از پیشمرگان فدایی، هم راه خود را جدا کرد. او ابتدا به «یه که تی»، جلال طالبانی و سپس، به کومله پیوست و در تاثر واقعه و بی‌مهری‌هایی که دید، با شلیک گلوله، به زندگی خود خاتمه داد.
انور (...) و مصطفی (...) هم، در منطقه‌ای کوهستانی در کردستان عراق، مورد حمله افراد مسلح ناشناس قرار گرفته، جان باختند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تکه‌تکه شدن سازمان فدایی و وقایعی چون فاجعه گاپیلون، بسیار دردناک بود. اگر بر لبان نیوشا فرهی غنچه لبخند پژمرده شد به فجایعی چون گاپیلون هم مربوط است. خودسوزی وی در مقابل ساختمان فدرال لُس آنجلس در سال ۱۳۶۶، فقط اعتراض به سخنرانی سیدعلی خامنه‌ای نبود. بله، فقط اعتراض به آن سخنرانی نبود.
جان باختن مبارز فدایی مریم (فرشته بوزچلو) که در عراق خودکشی کرد نیز، بی ارتباط با فاجعه گاپیلون نیست. مریم در اعتراض به وضعيت حاکم بر جناح کميته مرکزی و عدم فراخوان کنگره از سوی آن، در مقر اين گروه در يکی از شهرهای کردستان عراق( اواخر ۱۳۶۵)، با شليک گلوله به زندگی خود پايان داد. همچنین خودکشی حسین جامعی از فعالین اولیه سازمان فدایی، عنصر تأثیرگذار در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان و از پايه گذاران نشريه ۱۹ بهمن در شرايط پيش از انقلاب واز مروجين ديدگاههای بيژن جزنی در اين نشريه. او نیز۲۵ ژانويه سال ۲۰۰۲، خود را در در اتاقک محقرش در آن کشور حلق آویز کرد.
از کامران فرمانده و خلیل رحمتی (کاک خلیل)، هم باید بگویم. کامران فرمانده پس از چندین سال تحمل شرایط دشوار زندگی در ترکیه، تحت شرایط روحی تخریب شده‌ای، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲، از طریق استفاده از مواد سمی خود را کشت. و اما خلیل رحمتی (کاک خلیل) که ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۱ برادرش مسعود نيز، در جريان يک درگيری مسلحانه با حکومتیان، در جاده بوکان – سقز، جان باخته بود، خلیل رحمتی (کاک خلیل) از فعالین سابق که از سال ۶۴، زیر فشار مناسبات حاکم، از سازمانش فاصله گرفته بود، در آخرين روزهای سال ۸۴، خودسوزی کرد. خلیل رحمتی از اوايل دهه ۹۰ به عنوان تبعيدی سياسی در شهری در شمال آلمان، زندگی مي‌کرد. مرگ وی نیز جدا از واکنش به دشواري‌ها و معضلات زندگی روزمره، به «تفنگ‌کِشی و برادرکُشی» در «روستای گاپیلون» مربوط است که رفقا و برادران دیروز، به چشمهای هم خیره شده و به روی یکدیگر اسلحه کشیدند.
هر شبنمی در این ره صد بحر أتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد


همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
همنشین بهار 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook