محاکمه عمله استبداد بعد از شهریور ۱۳۲۰
شهریور ۱۳۲۰ که دولتهای روس و انگلیس ایران را اشغال کردند و دوره رضاشاه بسر رسید، محاکمه عملهِ استبداد در دادگستری آغاز شد. سرپاس رکنالدین مختاری (آخرین رئیس کل شهربانی رضاشاه)، عَربشاهی (رئیس آگاهی)، جوانشیر (رئیس اداره سیاسی)، عبدالله مقدادی (رئیس کارآگاهی)، سرهنگ مصطفی راسخ و سرهنگ حسین نیرومند (رؤسای زندان)، سرهنگ محمدرفیع نوائی (رئیس شهربانی خراسان)، یاور جهانسوزی، حسینقلی فرشچی، حبیب خلج، محمود مستوفیان، منصور وقار و پزشک احمدی دستگیر شدند.
مردم دادخواه، سر از پا نمیشناختند و غرق شور و هیجان بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنده یاد احمد کسروی وکیل مدافع شماری از متهمان بود؛ از یاداشتهای مستند او و گزارش برخی روزنامهها که بگذریم، دادههای چندانی از آن محاکمات در اختیار نداریم. کمتر کسی توجه میکرد که گام مهم در دادخواهی، مستندسازی و آرشیوکردن است. متاسفانه آنزمان نیز - بزرگنمایی و دادههای غیرواقعی در مورد زندانها - کم نبود. روزنامه باختر شماره ۲۰۲ (مورخه ۲۲/۱۱/۳) بعدها نوشت: «در مدت حکومت وحشت و ترور، تلفات زندان قصر بیش از ۲۴۰۰۰ نفر بوده که تمامی آنها از افراد پاک و رشید عشایر و ایلات، یا از میان آزادیخواهان و نویسندگان و روشنفکران بودهاند.» !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگردیم به داستان سرپاس مختاری و دیگران. در آن ایام، صحبت از این بود که خیلیها بینامونشان، در زندانها، تبعیدگاهها و شکنجهگاهها کشته شده یا به سکتههای فرمایشی و «آمپول هوا» [که از نظر من واقعی نیست]، گرفتار آمدند. نامهایی چون میرزاده عشقی، سید اسماعیل عراقی، وکیلالملک دیبا، رئیس حسابداری دربار، ارباب کیخسرو شاهرخ، سید حسن مدرس، تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، فرخی یزدی، محسن جهانسوزی، دکتر تقی اِرانی و... بر سر زبانها بود. مریم فیروز، ایراندخت تیمورتاش و خواهر دکتر ارانی در شمار دادخواهان بودند.
...
گویا سرپاس مختاری بارها گفته بود: «تمام اعمال و کردار من و کارکنانم به دستور و امر پادشاه وقت بودهاست.» در همین رابطه دادخواهان و مطبوعات از دادگاه میپرسیدند پس چرا شخص شاه را زیر سؤال نمیبرید؟ چرا آقای دادستان جریان تحقیقات را عمیق تر نکرده، دستور جلب رضاشاه و اجرای تحقیقات را از او ندادهاند؟ [ستاره، شماره ۱۳۴۵، مورخه ۲۵/۲/۲۱] آقای دادستان میترسد که اگر یکبار اعلیحضرت را از جلو اسم شاه سابق حذف کند به آن دیکتاتور اسائه ادب شود. [مهر ایران، شماره ۱۹۱ مورخه ۱۱/۲۵/۲۱]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوم مرداد ۱۳۲۱ متهمان را به دادگاه کشاندند. محاکمه آنان در محیطی پُرهیاهو انجام گرفت. برانگیختگی و خشم مردم و بستگان قربانیان به گونهای بود که امکان بررسی بی طرفانه اتهامات را از میان برده بود.
احمد کسروی؛ که به عنوان وکیل تسخیری دفاع از مختاری، احمدی و چند متهم دیگر را در دادگاه به عهده داشت، در مدافعاتش نسبت به وجود چنین جَوّی اعتراض کرد و از جمله به گفته یکی از نمایندگان مجلس اشاره کرد که در جلسه پارلمان گفته بود:
«برای ایران یک آتش مقدسی لازم است که فضولات را بسوزاند و از میان ببرد».
...
کسروی با نشاندادن نمونههای متعدد، نسبت به استناد دادستان به اعترافات متهمان و شهادت سایر مأموران شهربانی علیه ایشان اعتراض کرد و گفت: حقیقت این است که بازپرس چنانکه مرسوم بیشتر بازپرسهای ایران است، نه در پی کشف حقایق بلکه در پی اثبات اتهام است... دادخواهی و کینهتوزی با هم نسبتی ندارند.
بنده تعجب میکنم که فرخی، به حکایت پرونده، چند مرض مُهلک...داشته و چون مُرده، طبیب قانونی مرگ او را عادی دانسته و جواز دفن صادر کرده، با این حال اصرار میکنند که او را کشتهشده با دست [پزشک] احمدی وانمایند و به تکلفات باورنکردنی میپردازند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوم مرداد ۱۳۲۱؛ روزنامه اطلاعات در شماره ۴۹۴۸ این گزاره پُر حرف و حدیث را منتشر کرد که احمد احمدی [پزشک احمدی] اغلب نیمه شب در سر خدمت حاضر میشد و با آمپولهای مخصوص خود «انژکسیون» آمپول داغ، آمپول هوا و... بیماران را راحت میکرد.
شهریور ۱۳۲۱ دادگاه، احکام صادره را اعلام کرد. سرپاس مختاری به ۸ سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد که بعد از ۴ سال آزادش کردند. گروه دیگری از متهمان تا سالها زندانی بودند اما پزشک احمدی اعدام شد. وی در دادگاه و در بازجوییهایش بارها گفت و نوشت که «من هیچ وقت آمپولی به بیمار تزریق نکردهام. هیچوقت»
روزی که او را به دار کشیدند - ۳۰ بهمن ۱۳۲۲- یک تیر چوبی بلند با قرقره و طناب در ضلع غربی میدان توپخانه به چشم میخورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت نمود. پزشک احمدی فریاد زد: ای مردم من قاتل نیستم! یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کردهام! و حالا چون از همه ضعیف ترم، همه چیز به گردن من افتاده! قاتل اصلی سرپاس مختاری و خود رضا شاه است. پاسبانها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد احمدی [پزشک احمدی ملقب به موش] در مشهد دارو فروش بود، او بعدها راهی تهران شد و در بیمارستان سپه، از بیماران پرستاری میکرد. در زندان قصر هم به کارش گماشته بودند و شایع بود که در دل شب با آمپولهای مخصوص، سروقت زندانیانی که باید حذف شوند، میرود که به نظر من پُر از اما و اگر است. چون به فرخی یزدی اشاره میشد، احمد کسروی تصریح کرد فرخی که به چند بیماری مهلک دچار بود، به مرگ طبیعی در زندان قصر درگذشت و داستان آمپول هوا واقعی نیست.
...
پزشک احمدی که در دوره رضاشاه بر سر زبانها افتاد، در شهریور ۱۳۲۰ وقتی اوضاع دگرگون شد به کشور عراق گریخت ولی با پیگیری «ایران تیمورتاش» که به خونخواهی پدرش «عبدالحسین تیمورتاش»، به دنبال او به عراق رفته بود، توسط مامورین عراقی دستگیر و به مقامات ایران تحویل گردید. احمد کسروی با اشاره به فرخی میگفت، وی به حکایت پرونده به چند بیماری مهلک دچار بوده و طبیب قانونی مرگ او را عادی دانسته و جواز دفن صادر کرده و تصریح نموده به مرگ طبیعی در زندان قصر درگذشت، با اینحال اصرار میکنند که او را کشته شده به دست پزشک احمدی وانمایند و به تکلفات باورنکردنی میپردازند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پزشکیار وقت بیمارستان زندان موقت شهربانی، که گویا در شب حادثه در بیمارستان فوق کشیک بوده، ادعا میکرد فرخی یزدی را به بیمارستان منتقل کردند و در حمام بیمارستان بستری کردند تا چنانکه دلخواهشان بود توسط پزشک احمدی مداوا نمایند! ادعای فوق را، پزشک قانونی که مرگ شاعر را به بیماریهای وی ربط داد، نپذیرفت. نام آن پزشک را نمیدانم اما در پرونده فرخی ثبت شدهاست. پزشک احمدی در دادگاه و در بازجوییهایش بارها گفت و نوشت که «من هیچ وقت آمپولی به بیمار تزریق نکردهام».
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
محاکمه پزشک احمدی پیوسته در مطبوعات منعکس میشد تا اینکه یک روز روزنامه فروشها داد زدند: فوقالعاده! فوق العاده! به دار زدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپخانه! فوقالعاده!...
روزی که او را به دار کشیدند (۳۰ بهمن ۱۳۲۲) یک تیر چوبی بلند با قرقره و طناب در ضلع غربی میدان توپخانه به چشم میخورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت نمود...
اجازه دادند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پزشک احمدی پس از نماز روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زد: «ای مردم من قاتل نیستم! یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کردهام! و حالا چون از همه ضعیف ترم، همه چیز به گردن من افتاده! قاتل اصلی سرتیپ مختاری و خود رضا شاهه!» پاسبانها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
متن دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی، نخست در نشریه پرجم (۱۳۲۲-۱۳۲۱) و بعد در کتابی مستقل منتشر شد. ابراهیم صفایی هم در کتاب «خاطرههای تاریخی» تأکید میکند که فرخی یزدی به مرگ طبیعی درگذشت و آمپول هوا در کار نیست. دکتر انور خامهای نیز که با فرخی در زندان قصر بوده، تصریح میکند که دوختن لبهای وی واقعیت ندارد. «پرسیدم: آقای فرخی لبهای شما را چطور دوختند؟ جواب داد: مگر لبهای من کرباس بود که بدوزند؟» (دو سال با فرخی یزدی در زندان قصر، انور خامهای، مجله گزارش، شماره ۱۱۱، اردیبهشت ۱۳۷۹)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چنانچه تجربیات دادخواهیهای پس از رضاشاه، در اختیار ما بود، اکنون به دادگاه استکهلم که به عملکرد «حمید نوری»(عباسی)، در سال ۶۷ میپردازد، توجه و تأمل بیشتری داشتیم و اساساً نگاهمان، دیگر بود. متاسفانه آنچه آن روزها گذشت، آنطور که باید و شاید وارد حافظه تاریخی ما نشد.
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook