پیرامون این واقعه مهیب، سؤال کم نیست. برای مثال: زندانیانی که نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند و در شورش ادعایی زندانبانان هم شرکت نداشتند، آنها چرا و با چه توجیهی به دار کشیده شدند؟ گرچه در حوزه علمیه و بین «علما»، امثال «لطفالله صافی» [داماد آیتالله گلپایگانی] از موضع راست به قضات، غُر و لُند میکردند و خمینی با هشیاری ضدانقلابی میکوشید آنها را (و در واقع آیتالله گلپایگانی را] از خود نراند، اما این همه داستان نیست.
مضمون و جوهر آن اسیرکُشی غیرانسانی، کشتار فکر و گفتمان مخالف بود و هدف؛ در کل، پاک کردن صورت مسأله زندانی سیاسی (مذهبی و غیرمذهبی). و در یک کلام خلاصشدن از «شّر» آنها.
لطف الله صافی، که سال ۵۹ از سوی خمینی به عضویت شورای نگهبان منصوب شدهبود، کمی پیش از قتلعام با اعتراض استعفا کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد زندانیان غیر مرتبط با مجاهدین، بهانهکردن عملیات فروغ جاویدان، مفید نبود چون غالباً آن را تأیید نمیکردند.
از همین رو مسأله «ارتداد» و مرتد ملی و فطری را عَلَم کردند و تمام کوشش هیئت مرگ به اصطلاح «اثبات» مرتد، در مورد زندانی بود و پرسشها از سوژه، گیرانداختن وی بر سر همین موضوع بود تا بتوانند تعداد بیشتری را به قول خودشان «به دَرَک بفرستند».
با اینکه در قرآن در رابطه با مرتد، حکم اعدام مطرح نشده، اعضای کمسیون مرگ احکام ارتداد را از روایات بیرون کشیدند و با شبیهسازی تاریخی داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام، کار خود را پیش بردند. بخصوص که مسئله ارتداد و کافر شدن، که فرزندان مظلوم این میهن در اسیرکُشی سال ۶۷ چوبش را خوردند، زمان پیامبر پیش آمد.
عدم تحمل او در برابر کسانیکه ایمان میآوردند و سپس کافر میشدند، انکار کردنی نیست، منتها توجیه میشود که در آن شرائط که مسلمانان بسیار اندک و تحت فشار دشمنان رنگارنگ قرار داشتند، اینگونه ضابطهها اجتناب ناپذیر بودهاست.
ولتر در نمایشنامه Le Fanatisme ou Mahomet le Prophète (فاناتیسم یا محمد پیامبر) به برخورد پیامبر اسلام با مرتدین اشاره کرده و آن را بدرستی، به چالش گرفتهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته دیگر: دغدغه قاتلین زندانیان سیاسی نماز و شعائر مذهبی هم نبود. واقعاً نبود. هدف اصلی استبداد چه در زندان شاه و چه در زندانهای بعد از انقلاب، درهم شکستن زندانی بود. رفتار امثال مجتبی حلوائی که بفرموده؛ در هر وعده نماز با شلاق به جان خداناباوران میافتادند، درست آن روی سکه رفتار ساواک شاه بود که توسط سرهنگ زمانی و پادوهایش در زندان قصر برای جلوگیری از خواندن نماز صبح، به امثال موسی خیابانی و مهدی تقوایی شلاق میزدند. اشتباه محض است تصور کنیم تابستان ۶۷، دغدغه آخوندهای مرتجع و قاتل، نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری فُرم و شکل بودهاست. آنان چندین هزار زندانی را هم؛ که با اختیار و آگاهی، نماز میخواندند به دار کشیدند و بسیاری از آنان را شکنجه نمودند. خواندن و نخواندن نماز مسئله اصلی آنها نبود و نیست.
این که در یک مقطع؛ خداناباوران با هر وعده نماز جیره شلاق داشتند، موضوعی دیگر است که بعداً اشاره خواهم نمود.
.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رهنمود اعلام نشده زندانبانان در جمهوری اسلامی؛ «ابلاغ دعوت، ایجاد عادت و اِعمال قدرت» بود و بر همین اساس زورگویی (اعمال قدرت) را مشروع میدانستند اما دغدغه آنان نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نیست. بعلاوه؛ زندان خمینی یک زندان کلاسیک شناخته شده مانند زمان شاه نبود. پیش از انقلاب؛ مسوؤلین امنیتی در زندان میخواستند از زندانی یک مجسمه بسازند، اما در زندانهای بعد از انقلاب، امثال موسوی تبریزی، رازینی، لاجوردی، محمد مقیسه، حاج داود رحمانی و... هدفشان این بود که زندانی حتی در نهائیترین لایههای ذهن و عاطفهاش هم تسلیم باشد.
در دوران قتلعام؛ فشار برای خواندن نماز، بهانه بود. بهانه برای ایجاد رعب و درهم شکستن مقاومت زندانی. همچنین پرسشهایی چون مسلمان هستی یا نه؟ که مضمونی جز مکر و حیله نداشت و هدف قاتلان؛ چسباندن سوژه بود به ارتداد، تا او را هرچه زودتر بر دار کشند.
گزارههایی چون «هزاران هزار جوان فقط با یک سوال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخههای اعدام سپرده شدند» غیر واقعی است. حقیقت پنداشتن یک ادّعا کافی نیست. مهّم اثبات پذیری و دقیق بودن آن است.
برخی وقتی میخواهند از اسیرکُشی سال ۶۷ یاد کنند حتی در سالگرد قتلعام؛ که مرداد ماه است دست میبرند و عالماً عامداً روی شهریور ماه مانور میدهند. منظور مادران و خانوادههایی که یادمان کشتار زندانیان سیاسی هرسال در خاوران به همت آنان برگزار میشود، نیست. آنان دردمند و داغدارند و اهل واقعه نگاریهای وارونه نیستند.
بسیاری از ما در قفس تنگ پندارهای خویش اسیریم. گویی به قول کافکا میلهها در درون ماست. بر این واقعیت که اوج قتلها؛ نه در شهریور، بلکه مرداد ۶۷ بود، جدا از گزارش شاهدان، علائم زیر صحّه میگذارد:
حکم آیتالله خمینی [که البته از مدتها پیش، بویژه بعد از نامه ری شهری به وی و... در نظر داشته]، در اوائل مرداد ۶۷ روی کاغذ آمده [مکتوب شده] و هشتم مرداد همان سال یکی از قضّات به آیتالله منتظری نشان دادهاست.
نامههای آیتالله منتظری در اعتراض به کشتارها در تاریخ نهم و سیزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شدهاست.
دهم مرداد سال ۶۷ محمد حسین احمدی (حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان)؛ از اعدامهای سرسری نزد آیتالله منتظری، شکوه و شکایت کردهاست.
عملیات موسوم به فروغ جاویدان هم که گفته میشود از جمله عوامل دخیل در حکم آیتالله خمینی(برای قتل زندانیان) بود، اوائل مرداد سال ۶۷ روی دادهاست.
در همین ماه (مرداد ۶۷)؛ حاج کربلایی (حاج آقا هراتی) در پاسخ خانوادهها که میپرسیدند چرا نمیتوانیم با فرزندانمان ملاقات کنیم گفته بود: دارند در اوین خانه تکانی میکنند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما فراموش میکنیم که تمام کسانی که به مصاف تاریکی شتافتند فرزندان شریف ایران زمین بودند. گلولههای رژیم پیشین بین حنیف و پویان؛ بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار، یوسف کشیزاده و فرهاد صفا، فاطمه امینی و مرضیه اسکوئی و... فرق نمیگذاشت. از سوی دیگر حسین نواب صفوی و شکرالله پاکنژاد، محمد ضابطی و الله قلی جهانگیری، هیبتالله معینی و حبیبالله آشوری، کاظم خوشابی و مجتبی محسنی، یحیی رحیمی و سید فخر طاهری، قاسم مهریزی و چنگیز احمدی، عمر فدائی و دکتر شورانگیز کریمیان، رحمان هاتفی و علیرضا سپاسی، غنچه حسینی بَرزی و شهلا چمن آرائی، و منیژه هدائی و معصومه شادمانی و... همه برای امثال لاجوردی سوژه، و دشمن تلقی میشدند و همه و همه فرزندان میهن ما بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اضافه کنم که گرچه امثال نیری و پورمحمدی و رئیسی شقاوت را به اوج رساندند و تا توانستند برای اعدام بیشتر از به قول خودشان «خبیثها»، آتش تهیه ریختند و زمینهچینی کردند، اما امکان نداشت آنان، سر بر خود (بدون اذن صاحب علّه)، مارکسیستها را هم اعدام کنند و همراه با احمد خمینی، او را دُور بزنند! از نگاه اعضای هیئت مرگ، اعدامهای جدید هم، میبایست مبنای شرعی داشته و در گرو حکم (حضرت امام) باشد تا شرعا مجاز باشد!
نظر تا کنونی من این است که باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به نیری و تیمش اجازه داده تا بر مبنای احکام ارتداد، اسباب و شرایط ارتداد را خودشان تشخیص دهند و بر مبنای آن، (بدون رعایت مقررات دست و پا گیر) عمل کنند.[و مرتدین را هم به قتل برسانند.]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعضای هیئت مرگ - حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی گلپایگانی+معاون امنیتیاش سیدابراهیم رئیسالسادات(رئیسی) و مصطفی پورمحمدی - قبل از آنکه خمینی حکم قتل زندانیان را بدهد مشخص شده بودند و از همین موضوع، نتیجه میگیریم که نظام (کل سیستم) از پیش، برای این جنایت برنامهریزی کرده بود. بخصوص که امثال محمد محمدی ریشهری برای آن از مدتها پیش زمینهچینی کرده بودند.
حالا ببینیم چرا اصلا ارتجاع حاکم به آن اسیرکُشی مهیب روی آورد؟ آیا علتالعلل اعدامهای سال ۶۷ عملیات فروغ جاویدان بود؟
خیر.
علت العلل نبود. همانطور که جلو تر گفته شد، اگرچه بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸؛ عملیات مجاهدین، نقش «معین عمل» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری نمود، اما «مبنا» (و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود. شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عَملهِ ارتجاع که مدعی هستند «ما حکم خدا را اجرا کردیم» !! تا همین الآن میکوشند اسیرکُشی سال ۶۷ را واکنش به آن عملیات (به قول خودشان مرصاد) جلوه دهند تا از قُبح آن کاسته شود. درحالیکه اگر آن واقعه پیش نیامده بود هم؛ از کشتار زندانیان سیاسی دست نمیکشیدند.
قتل مارکسیستها و کسانیکه هیچ موافقتی با عملکرد و نظرگاه مجاهدین نداشتند، نشان داد دلیل اصلی آن قتلعام مهیب، کشتار فکر و گفتمان مخالف و ماهیت مستبد قاتلان بود و باقی بهانهاست. درست است که با شدّتگیری بیماری آیتالله خمینی در سال ۶۷؛ میراثخواران ارتجاع، تلاش کردند چند مسأله را که میتوانست در آینده برایشان دردسر ساز باشد، تا وی زنده است، تعیین تکلیف کنند که یکی از آنها تعیین تکلیف زندانیان سیاسی بود، اما دلیل اصلی آن کشتار، مقاومت زندانیان بود و بس. مقاومت آنان بازجویان و زندانبانان را ذِلّه کرده بود درست مثل زنان دلیری که امروز تحمیل حجاب را نمیپذیرند و حاضر نیستند « شرع وند » باشند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسؤولین امنیتی روی عملیاتی که من «گردن شکنی» مینامم، توافق داشتند، آنان اینگونه استدلال میکردند که در مورد سازمانهای معاند و محارب، به سر، یعنی به رأس و رهبری آنها کمتر دسترسی داریم، آنجه در زندان ها در اختیار ما است عناصری از بدنه و گردن ضدانقلاب است، باید گردن را بزنیم تا رابطه سر و بدنه (جامعه) قطع شود. بنابراین قطع گردنها یعنی قطع شاهرگهای ارتباطی ضروری است و باید به آن اقدام کرد. باید بخصوص زندانیانی که نقش گردن را بازی میکنند و عامل وصل سر و بدنه هستند، تعئین تکلیف شوند. رژیم «سرخور»ی که باورش این است «هرکه عین من نیست دشمن من است» و به عناصر خودی، نیز رحم نمیکند، طبیعی است که زندانیان آرمانخواهی که داغ و درفش را از سر گذرانده و تسلیم نشدهاند، از سر راه بردارد، آن هم کسانیکه شعله امید در دلشان زنده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خودمان را [در عالم فرض] جای کسانیکه به امثال نیری و پورمحمدی و محمداسماعیل شوشتری و مجید ملا جعفر(قدوسی) و جواد علیاکبریان و حسن زارع دهنوی(قاضی حداد) و... خط میدادند، بگذاریم.
آنها نمیتوانستند از قتل و حذف زندانیان دست بکِشند. باید، بله باید اضداد بالقوه و بالفعل خود را از میان بردارند.
این جنایت در تقدیر بود و صورت میگرفت، حتی اگر آن عملیان به قول خودشان مرصاد پیش نیامده بود، حتی اگر مرگ خمینی در تقدیر نبود، حتی اگر قطعنامه ۵۹۸ همچنان پذیرفته نشده بود. قاتلین از همان سال ۶۰ (و اگر شما تعجب نکنید از زندان شاه) طنابهای دار را بافته بودند! تنها در پی فرصت و بهانه میگشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلو تر اشاره شد که آنان پیش از سال ۶۷، در پی عملیاتیشدن آن اسیرکُشی شوم بودند اما با پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در معرض یک انتخاب قرار گرفتند. یا میبایست از آن قتل برنامهریزی شده چشم بپوشند و یا تا پیش از مذاکرات مربوط به آتش بس، زندانیان سیاسی را تعیین تکلیف کنند و همین کار را کردند و هنوز هم بعضیهاشون میگویند حیف که «منحرفین» مانع اجرای کامل حکم حضرت امام شدند و عدهای قِسِر در رفتند !!
از قول آیتالله خامنهای گفته شده «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت...» عجب، اگر «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت و همه را سیاه کرد»؛ پس چرا سر به مُهر ماند؟ چرا از حلقات مفقوده آن رازگشایی نشد و هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد؟ حالا بمانَد که سخنان زیر را هم به نقل از خامنهای نوشتهاند:
«ایشان (خمینی) با محاسبه، عمل و فکر کرده بود. ما این را یقین داشتیم. الان هم من مطمئنم که امام با یک محاسبه درستی تدبیر کرده بود. یعنی وقتی گروهی با نظام اسلامی و حکومت اسلامی در حال جنگ هستند که محاربند، فقط آدمهایی که الان شمشیر دستشان است مُحارب نیستند بلکه آن کسی هم که فرض بفرمایید رفته پستش را تحویل بدهد و بیاید، او هم جزو همینهاست، آن کسی که دارد خطدهی میکند، طراحی میکند، او هم [جزو اینها است]، سرباز ذخیرهشان هم جزو اینها است. تفاوتی نمیکند. مسئله محاربهی اشخاصی که با آنها همکاری داشته باشند و متّصل باشند، یک مسئلهی حلشدهای است تقریباً. امام با این ملاحظات این کار را کرده بودند. بنابراین ازلحاظ فقهی و همچنین از لحاظ تشخیص امام و عملکرد امام و نظر امام جای هیچ دغدغهای وجود ندارد.»
به نقل از کتاب «روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولی فقیه» نوشته سیدیاسر جبرائیلی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرتجعین حاکم که جای خود دارد. متاسفانه آقای میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت در سال ۶۷) هم، تاکنون همه حقایق را در مورد آن اسیرکُشی مهیب نگفتهاند. وزیر کشور وقت (سید علیاکبر محتشمیپور) در مصاحبههای گوناگون از آن کشتار با آب و تاب تعریف کرد اما نه تنها مورد بازخواست رئیس دولت؛ قرار نگرفت، بعدها رئیس کمیته صیانت از آرای ستاد ایشان هم شد. نماینده ایران در سازمان ملل متحد؛ محمد جعفر محلاتی، همچنین سیروس ناصری در ژنو، همه تلاششان این بود که بر آن جنایت سرپوش بگذارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای میرحسین موسوی و امثال سید محّمد موسوی بجنوردی و... میکوشند آن جفای بزرگ را به عناصر «خودسر» و «سعید امامی»های نظام نسبت دهند که گویا مختصری، دچار خطا و سوءعمل شدهاند !! سنگ اندازی مرتجعین و ابتلائاتی که آقای میرحسین موسوی با آن درگیر است، دست بردن در واقعه اسیرکُشی سال ۶۷ را توجیه نمیکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حجتالاسلام کروبی هم (مثل آقای موسوی) با غیظ دستاندرکاران روبرو شدند، اما چگونه فراموش میشود حقکشیهایی را که ایشان نسبت به آیتالله منتظری روا داشتند؟ خودشیرنی آقای کروبی برای حسینعلی نیری که خون پاکترین فرزندان ایران زمین به گردن او است، ستم به زندانیان سیاسی و خانوادههای داغدار آنهاست. آقای کروبی؛ نیرّی(قاتل هزاران جوان رعنا در قتلعام سال ۶۷) را به عنوان «فردی وارسته و قاطع» میستاید. آقای کروبی با آقایان مهدی جمارانی و سید حمید روحانی نامه چندشآوری به آیتالله منتظری نوشتند و اعتراض به حق ایشان را به قتل زندانیان سیاسی زیر سؤال بردند و عملاً بر اسیرکُشی در زندان صحّه گذاشتند. در آن نامه خطاب به آیتالله منتظری نوشته شده بود: «آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کردهاند، به نامهنگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟»
آقای کروبی با سایه انداختن بر نقش آیتالله خمینی در قتلعام سال ۶۷؛ در نامه به موسوی اردبیلی نوشت: «دادستان محترم تهران... اعلام میکند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدامهایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان(دادستان تهران) همان حرفی را میزند که دشمن میگوید. تا کنون کسی در این باره این گونه حرف نزدهاست. معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند.»
آیتالله خمینی، از اسیرکُشی سال ۶۷ خبر نداشتهاند؟ این بی خبری که بارش بسیار بسیار سنگینتر است.
راست میگوید سعدی
تندرستان را نباشد درد ریش - جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود - با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تو را حالی نباشد همچو ما - حال ما باشد تو را افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن - او نمک بر دست و من بر عضو ریش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای میرحسین موسوی گفتهاند: «بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی میبرَد که انتهایی برای آن نمیتوان متصّور بود...»
و در توجیه آن جنایت گفته میشود «قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها؛ در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی آنها صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن، آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اولاً برخلاف گفته ایشان بررسی وقایع گذشته رویاروئی با انکار تاریخ؛ و مبارزه با فراموشی است و ضرورت دارد. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است. در ثانی این دروغها (شورش زندانیان در آستانه عملیات مجاهدین) راه به جایی نمیبرَد.
مسوؤلین امنیتی و اطلاعاتی و نظامی اوین و گوهردشت و نیز اعضای هیئت مرگ (حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی) همه میدانند گزارش فوق کذب محض است و آنان از هیچ زندانی سیاسی در این مورد پرس و جو نکردند. اگر چنین بود برای چی در دیدار با آیتالله منتظری چنین ادعایی نکردند؟ و چرا در حکم آیتالله خمینی کوچکترین اشاره به این شورش ادعایی نشده است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تازه، فرض کنیم چنین بودهاست و در اوین یا گوهردشت عدهای شورش کرده یا قصد شورش داشتند. بسیار خوب، زندانیان دیگر که هیچ دل خوشی از مجاهدین نداشتند چرا باید پاسوز آن به اصطلاح «شورشیان» بشوند؟
زندانیانی که در شیراز و اهواز و اصفهان و اراک و تبریز و...به دار کشیده شدند و روحشان هم از شورش ادعاشده خبر نداشت، آنها برای چی به قتل رسیدند؟
نکتهها چون تیغ فولاد است تیز.- گر نداری تو سپر واپس گریز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قتلها در اوین، نیمه شب ۵ مرداد ۶۷ کلید خورد و پنج شنبه ششم مرداد (ساعت دو و نیم شب)؛ عملاً شروع شد. (در برخی زندانها ۸ مرداد ۶۷)
سه روز پیش از این تاریخ (دوشنبه سوم مردادماه) عملیات مجاهدین آغاز میشود. در این فاصله اکثر بندهای زندانیان سیاسی ملاقات نداشتند. بیسیم و موبیل و ماهواره و اسکایپ و فیس بوک و...هم که در اختیارشان نیود. از عالم غیب هم که خبر نداشتند و پشت دستشان را هم که بو نکرده بودند! چطوری «شورشیان» با خبر شدند که «منافقان» به مرزهای کشور یورش بردهاند؟ و بفرض مطلع شدند، چطوری از بندهای محصور و اتاقهای بسته به همه زندانیان خبر رساندند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانیکه معتقد بودند دغدغهها و مشغلهها و قهر و آشتیها و کلاً فرمت و ساختار مجاهدین بازتابدهنده دوران دیگری است؛ و نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند، آنها در کدام شورش شرکت کردند که به دار کشیده شدند؟ «سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی» هم با موج قتلعام رفت. او که هوادار دکتر شاهپور بختیار بود و به شورش ادعایی ربطی نداشت و مثل خیلیهای دیگر، اصلاً در زندانهای تهران نبود. روایتهای بی پایه و بیهوده چه دردی را دوا میکند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفته میشود آقای موسوی در پی با خبر شدن از اعدامهای دسته جمعی سال ۶۷، استعفا دادهاست واقعش این خلاف واقعیت است.
شبهاستعفاهای ایشان در سال ۶۲ و ۶۳ که هاشمی رفسنجانی در کتاب «آرامش و چالش» صفحه ۳۴۸ و در کتاب «به سوی سرنوشت» صفحه ۷۲ اشاره نموده، پیش از اسیرکُشی سال ۶۷ است.
میماند استعفای ۱۴ شهریور ۶۷ که خودشان تصریح نموده دلیلش «گرفتن اختیار تعزیرات حکومتی از وی» بودهاست. (برخی هم علت استعفا را تعئین ولایتی توسط خمینی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتشبس بین ایران و عراق دانستهاند...)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینک هر دو متن استعفانامه را (چه آنچه همانزمان در روزنامهها پخش شد) و چه نمونهای که بطور خصوصی به رئیس جمهور وقت (سید علی خامنهای) داده شده در اختیار داریم. میبینیم در هیچکدام کوچکترین اشارهای به وقایع زندان دیده نمیشود. در خاطرات هاشمی رفسنجانی و در روایات دیگران هم نمیبینیم که علت استعفا اعتراض به اعدام زندانیان باشد.
اگر چنین بود؛ امکان نداشت در ماه آذر (۸۰ روز پس از قضیه استعفا)؛ آیتالله خمینی در حکم انتصاب میرحسین موسوی به سمت سرپرست امور جانبازان بالاترین تمجیدها را از ایشان بکند و از «درایت و تقوا و تعهدی که در شما سراغ دارم»؟، سخن بگوید و بنویسد من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی میدانم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این گزاره که میر حسین موسوی در جریان قتلعام سال ۶۷ نبوده و فقط پس از خاتمه آن از جریان مطلع شدهاست، قابل دفاع نیست.
مگر یکی از اعضای هیئت سه نفرهای که فرمان این کشتارها را صادر کرد نماینده وزارت اطلاعات تحت فرمان آقای میرحسین موسوی نبود؟
اصلاً فرض کنیم آیتالله خمینی بدون اطلاع رئیس جمهور وقت (سید علی خامنهای) و نخست وزیر (میرحسین موسوی)؛ به مسوؤلین قضایی (و نماینده وزارت اطلاعات) تکلیف کرده، در خفا وظیفه شرعی خودشان را انجام دهند و قال زندانیان سیاسی را بِکنَند... (ممکن است واقعاً همین طور باشد)، ولی اینهمه سال سکوت در این باره چه معنی دارد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا تصور کنیم میرحسین و دوستانشان اصلا و ابدا خبردار نشدند و از توپ و تشرهای موسوی اردبیلی هم در نماز جمعه تهران چهاردهم مرداد ۶۷ که به صراحت به تغئیر فضا اشاره کردند و گفتند: «دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود...»، هیچ چیز دستگیرشان نشده...
از اینکه فرض فوق واقعی نیست میگذریم و واکنش خانوادههای زندانیان را هم که ملاقات فرزندانشان از اوائل آن مرداد گران قطع شده بود و به هر دری میزدند تا بفهمند داستان چیست و به برخی از اعضای دولت هم مراجعه میکردند، نادیده میگیریم.
بسیار خوب، آقای موسوی و ۴۳ نفری که در کابینه با ایشان کار میکردند در کوه قاف بودند و در تابستان سال ۶۷ با هیچ بنی بشری که به آنان تظلم کند روبرو نگشته و از حکم هولناک قتل زندانیان اصلا و ابدا خبردار نشدند... ولی نزدیک به ربع قرن سکوت چرا؟ آیا این سکوت غیر قابل دفاع، ایشان را در مسوؤلیت اخلاقی همه کسانی که در آن هنگام در قدرت بودند و یا در موقعیتهای نزدیک به حاکمیت قرار داشتند و هنوز از اذعان به این قتلعام و محکوم کردن آن سر باز میزنند، شریک نمیکند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
کشتار فکر و گفتمان مخالف، [ حکم ضدانسانی خمینی ] همه را دربرمیگرفت و اگر کسانی زتده ماندند یا به قول قاتلان، «قِسِر دررفتند» از بدِ حادثه بود ! حدود ۵۰۰ زندانی(مرد) وابسته به گروههای چپ، به دار کشیده شدند که تا ۱۳ شهریور سال ۶۷ ادامه داشت. بنا بر این گزاره فقه سنتی که «زن مرتده حکمش اعدام نیست»؛ و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دلیل زن ستیزی و تفکر مردسالاری، زن ضعیفهای است که حتی مسوؤل اعمال خودش هم شناخته نمیشود و با اینکه از سال پر ماجرای ۱۳۶۰ به بعد، بسیاری از دختران و زنان کمونیست نیز تحت عنوان محارب به قتل رسیده بودند، گرچه زنان و دختران مرتبط با مجاهدین را با موج قتلعام به دار کشیدند، اما دختران و زنان چپ در قتلعام سال شصت و هفت، زنده ماندند. چیزی که ابدا خواسته مرتجعین نبود.
۳۵۴۷
شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه، حدیث شماره ۳۵۴۸
اشاره میکند که عبیدالله بن علی حلبی فقیف به کار سخت وامیدارند و شیعی ، به نقل از امام صادق، مینویسد زن مرتده را نمی کشند اورا بازداشت کرده، به اندازه ای که نمیرد به او آب و غذا میدهند، لباس خشن به او پوشانده، هنگام نماز او را تازیانه میزنند/ ۱۹۵
=============
در فقه ما میدانی که مرتد، زن اگر باشد اعدام نیست. من یکبار این را خدمت امام گفتم که آقا ابن ادریس حلی[در باب حدود از کتاب سرائر] ادعای شهرت میکند که در محارب هم زن اگه باشه نباید اعدام کرد. صاحب جواهر نقل میکند و بسیاری از فقهای ما هم، همین را گفتند.
همین جا بگویم که جانباختن سهیلا درویش کهن، مهین بدوئی، فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) و پروین گلی آبکناری در رابطه با قتلعام سال ۶۷ نبود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«سهیلا درویشکهن» یکی از چهرههای دوستداشتنی زندان(وابسته به اکثریت)؛ که ملیکش هم بود، به منظور تنندادن به خواندن نماز اجباری، در زمان شلاق خوردن- در فاصله بین شلاق خوردنها - دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد. مهین بدوئی؛ نیز در غم به دار آویختهشدن همبندان مجاهدش رگ دستش را زد و جان باخت. فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین)؛ به خاطر ارتباط با سازمان نوید و تشکیلات مخفی حزب توده و پرونده سنگینی که داشت در فروردین ۶۸ اعدام شد. جان باختن پروین گلی آبکناری(راه کارگر)؛ نیز پیشتر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتلعام سال ۶۷ نداشت.
می دانیم که قتل زندانیان چپ از ۵ شهریور سال ۶۷ از بند هفت زندان گوهردشت (تهران) آغاز شد. ضمناً حذف زندانیان کمونیست (جز دو سه مورد) به شهرستانها کشیده نشد. همان ایام، چند زندانی مرتبط با سازمان فدائیان خلق - ۱۶ آذر را که من با چند نفرشان در «هتل اموات» [ِدر اصفهان، باغ کاشفی]، چند روزی همسلول بودم، اعدام کردند. قادر جرّار، اسفندیار قاسمی نیکمنش، علیاکبر مرادی و مجتبی محسنی.
بعدها شنیدم قادر جرار و علیاکبر مرادی پیش از اسیرکُشی سال ۶۷، بهترتیب پائیز و زمستان ۶۶ اعدام شدند. مجتبی محسنی و اسفندیار قاسمی، آبان ۶۷.
۶ نفر از زندانیان مارکسیست هم ازجمله بهمن مريخی راد در رشت اعدام شدهاند. گویا سه نفر از آنان قبل از سال ۵۸، پیش از آنکه به سازمان «راه کارگر» بپیوندند بنوعی با مجاهدین مرتبط بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوب است بدانیم، خمینی که ادای پیامبر درمیآورد و به ابوحامد محمد غزالی هم تعلق خاطر داشت، حکم قتل سلمان رشدی زا هم داد که اگر تعجب نکنید، این حکم بیارتباط با قتلعام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت انبود. شرح آن فرصت دیگری میطلبد. غزالی هم مثل خمینی با چوب تکفیری که در دست داشت، عملاً مصونیت اظهار نظر را از دیگران گرفته بود،
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی مبانی فقهی اعدامهای سال ۶۷، ضروری است حتی برای من و شما که هیچ تعلق خاطری به فقه منجمد و ایستایی که هر جفا و جنایتی با توسل به آن توجیه میشود و خودش نیز در «بند» است، نداریم و تبعیض نهفته در فقه تکلیف مدار موجود را برنمیتابیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای من اعلامیه جهانی حقوق بشر (نه مبانی فقهی) سند بالا دستی است. با اینحال پرسیدنیست بر چه مبنای فقهی، باعث و بانی اسیرکُشی سال ۶۷، آن حکم ظالمانه را صادر کرد؟ حکم مزبور در مورد کسانی نبود که در عملیات فروغ (مرصاد) دستگیر شدند. بلکه در مورد افراد مرتبط با مجاهدین بود که پیش از آن عملیات، دستگیر شده و در حال کشیدن حبس خویش بودند یا مدت حبسشان تمام شده بود ولی هنوز آزاد نشده بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حکم مهیب خمینی، به هفت «جُرم» زندانیان سیاسی اشاره شده بود:
۱- به اسلام باور ندارند ۲- محارب هستند ۳- علیه کشور وارد جنگ شدهاند ۴- برای صدام جاسوسی کردهاند ۵- با استکبار جهانی سَر و سِر دارند ۶- به نظام ضربات ناجوانمردانه زدهاند ۷- بر سر موضع و منافقاند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعش نسبت دادن تمام این جرایم به آن زندانیان که بیشترشان به دار شقاوت رفتند، غریب است. چرا؟ چون اگر آنها جرائم هفتگانه فوق را مرتکب شده بودند که در آن صورت، پیشاپیش به اعدام محکوم شده بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندانیان پیش از آن حکم، قبل از قتل عام، حکم محارب نداشتند، زندان گرفته بودند. حالا چرا و چگونه تبدیل به محارب شدند؟ آیا ممکن بود در زندان اسلحه بِکشند؟ چطوری یهو محارب شدند؟ در حکم اسیرکشی، پیشاپیش، کیفر تعیین و آنها به «اعدام» محکوم شده بودند! حالا بماند که حد محارب یکی از مجازاتهای چهارگانه است. تبعید متهمان نیز یکی دیگر از این مجازات هاست، چرا خمینی همه را به اعدام محکوم کرد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایشان از یک طرف، هیاتی را انتخاب میکند و تشخیص اعدام را به «رای اکثریت» اعضای آن گروه واگذار میکند و از طرف دیگر، احتیاط را در «اجماع» آنها میداند. یعنی احتیاط آن است که اگر اجماع نداشتند، اعدام نکنند؟ در این صورت اگر اکثریت رای به اعدام دادند، متهم به سوی چوبه دار رفت چه کسی باید آن احتیاط را به جای بیاورد؟ بگذریم که امام قاتلان، دعوت به اجرای حکم «بدون ترحم» و دعوت به «اجرای سریع حکم» برای نابودی آن زندانیان میکند که خودش، ضد احتیاط است...
در این مورد باز هم میتوان سخن گفت...
برگردیم به سخن نخست: بررسی مبانی فقهی اعدامهای سال ۶۷، ضروری است [حتی برای من و شما که هیچ تعلق خاطری به فقه منجمد و ایستایی که هر جفا و جنایتی با توسل به آن توجیه میشود و خودش نیز در «بند» است، نداریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ - دوم محرم ۱۴۰۹ - آیتالله منتظری، رودرروی اعضای هیئت مرگ - حسینعلی نیری(حاکم شرع)، مرتضی اشراقی(دادستان)، ابراهیم رئیسی(معاون دادستان) و مصطفی پورمحمدی(نماینده وقت وزارت اطلاعات)، اعدام زندانیان سیاسی را که با حکم ظالمانه آیتالله خمینی، ۵ مرداد [و درواقع ۶ مرداد] همان سال آغاز شده بود، شجاعانه زیر سئوال برد. قاتلین زندانیان سیاسی بیتوجه به مضمون و جوهر اعتراض به حق آیتالله منتظری، هّم و غمشان توجیه کشتار و گرفتن مجوز برای ادامه آن بود. ضمن اینکه در رابطه با اعدامها، گزارش وقایع اتفاقیه در زندان (بویژه از سوی حسینعلی نیری)، با ناراستی همراه بود...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیتالله منتظری گفت: به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده از اول انقلاب تا حالا این کاری است که به دست شما (...) انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ مینویسند. (...) دستگاه قضایی ما در رأساش شخصی[عبدالکریم موسوی اردبیلی] قرار گرفته که خودش [مدعیست] با این چیزها مخالفه، آون وقت مییاد توی نماز جمعه، آن جور شعار میده و وقتی هم که میخواد از امام سؤال بکنه (...) مینویسد حالا توی استانها اعدام کنیم یا توی شهرستانها (...) به نظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظرداشت و سرمایه گذاری کرد و شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی میگفت مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام شوند. اینا یه همچین فکری میکردند. و حالا فرصت را مغتنم شمردند(...)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چندین سال...، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر یکی رو محکوم کرده به ۵ سال یکی رو محکوم کرده به ۶ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۰ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۵ سال. خب اینکه حالا ما بیآییم بدون اینکه فعالیت تازه باشه، بگیریم اعدامش کنیم این معنیش این میشه که ما همهمون گُه خوردیم. همه دستگاه قضایی ما غلط بود. (...) من از اون جریان تا حالا ... شبی نیست که دو سه ساعت فکرم ناراحت نباشه، خوابم نمیبره.... شما جواب خانوادهها را چی میخواین بدین؟ اینقدر گفتین جمهوری اسلامی و اینا، اینهمه گفتین شاه و رضاخان اعدام کرد. چقدر شاه اعدام کرد؟ بیاییم اعدامای خودمونا با اونا حساب بکنیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[در نامه به امام] نوشتم: سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان اخیر حضرتعالی میگفت: مسؤول اطلاعات یا دادستان از یکی از زندانیان... پرسید: تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند؟ وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت پس معلوم میشود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سرموضع انجام داد و اعدامش کرد... ملاحظه فرمایید چه کسانی با چه دیدی مسؤول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است میباشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(...) گفت یک کسی برادرش زندان بود در آخر گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتند و خواهرش را آوردند، خودش رو اعدام کردند، خواهرش دو روز بود اصلا آمده بود. ۱۵ سالش بود، به خواهرش گفتند خوب چی میگی؟ گفت خوب من به اینا علاقه داشتم، [یکی از اعضای هیئت] گفت چون برادرش اعدام شده این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیتالله منتظری به نیری و دیگران میگه شما [حدود ۲۰ روز است زندانیان را «تعیین تکلیف» میکنید] ... خب حالا همه کاراتونو کردین...
آخه ماه محرمه، ماه خدا و پیغمبره، از امام حسین اقلاً شرم بکنید.
ملاقات رو قطع کنیم و همینطور بیایم قصابی کنیم تو اونجا (در زندان)، [زندانیان را از سلولهاشون] بِِکشیم بیرون وتق تق، تق تق، تق... ( و همه را از دم بُکشیم؟! ) هیچ جای دنیا همچین کاری هست؟... اینقدر که ما داریم میکشیم، شاه ده تا یکشم نکشت... ما میشد به اینجا نرسونیم. گردن لاجوردی خرد بشه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[ خطاب به اعضای هیئت.] جواب مردم رو چی میدین؟ مثلا میری تو باختران یا اصفهان میگویند بچه من حالا هر کوفتی بود (بالاخره) یک عقیدهای داشت خوب چرا برای عقیدهاش اعدامش کردی؟ تو آقای نیری که بچه منو محکوم کردی به ده سال، فعالیتی تازهای کرده بود که اعدامش کردی؟ جواب نداره... میدونید در اصفهان یک زن آبستن ام اعدام کردند... ماه محرم به احترام امام حسین بسه ....
بعد از این دیدار برخلاف توصیهی آیتالله منتظری، در ماه محرم با حکم جدید خمینی در روز ۵ شهریورماه هیأت برای کشتار زندانیان مارکسیست شروع به کار کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیری: حدود ۴۰ مورد داریم که به اتفاق آرا امضا کردهایم و فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده {اجرا نکردهایم}
راجع به ماه محرم هم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها را از اتاقاشون آوردیم برای همین برخورد. یه بار برخورد کردیم و نظر ندادیم، اینها الان در سلولهای انفرادی هستن، اگر اینها را الان نظر ندیم [که اعدام نشوند] و برگردند توی بند عمومی، اینا باز مسائلی ایجاد میکنه، اگر اجازه بفرمایید،(آنها تعیین تکلیف شوند]
آیتالله منتظری: من هیچ اجازهای نمیدم
حدود دویست نفر هستن که اینا رو...
آیتالله منتظری: من هیچ اجازهای نمیدم
- حدود ۲۰۰ نفر هستند که اینا را...
من هیچ اجازهای نمیدم. من گفتم که با [اعدام] یکیاش هم مخالفم. شما خودتون میدونین. ..
عضو دیگر هیئت مرگ: اگه اجازه بدین. چون اینها[این دویست نفر] وضعیت شون نیمه کارس، نمیشه دوباره بخواند برگردند به بندشون، نمیشه. چون یکسری بهم خورده اوضاع. تو سلولها هم نمیشه نگهشون داشت...
- حدود ۲۰۰ نفر هستند که اینا را...
آیتالله منتظری: خیر، من هیچ اجازهای نمیدم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادعای نیری که حدود ۴۰ مورد داریم که به اتفاق آرا امضا کردهایم و فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده [ اجرا نکردهایم ]، دروغ محض بود. تا روز ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ برخلاف ادعای دروغ حسینعلی نیری،، کسانی اعدام شدند که خواهر و برادر بودند. در یادداشت آقای مصداقی (گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیتالله منتظری) به نام آنان اشاره شده:
حسین و مصطفی میرزایی، جواد و بهرام ناظری، سعید و مجید ملکی انارکی. سعید و ارفع جبرئیلی، احمد و مهشید (حسین) رزاقی، اکبر و مرتضی ملاعبدالحسینی، علیرضا و محمدرضا بوئینی، اصغر و حمید خضری، مسعود و منصور خسروآبادی، محسن و محمد سیداحمدی، جمشید و حسن کیوانفر، اردلان و اردکان دارآفرین، رضا و مسعود ثابترفتار، مجید و امیر عبداللهی، امیر و محسن رشیدی، رضا و مریم محمدی بهمنآبادی، فرنگیس و سهیلا محمدرحیمی، محمود و محمدعلی بهکیش، مریمگلزاده غفوری و همسرش علیرضا حاجصمدی (دو برادر مریم فرزندان آیتالله گلزاده غفوری، معصومه (شورانگیز) و مهری کریمیان، حمید و ناهید تحصیلی، منصور و محسن حریری، علی و شهباز (عباسعلی) شهبازی، بهروز رضایی جهرمی (سه برادرش قبلاً اعدام شده بودند). عباس فتحی (قبلا دو برادرش اعدام شده بودند). جلال کزازی(قبلا خواهرش اعدام شده بود). عصمت، فاطمه و حسین ادبآواز،. فرهاد اتراک، فرخزاد اتراک...
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار