عملیات پنجهٔ عقاب Operation Eagle Claw در ایران، معروف به عملیات طبس؛ نام عملیاتی نظامی بود که توسط نیروی دلتای نیروی زمینی ایالات متحده در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ برای آزادسازی آمریکاییهای گروگان گرفتهشده در سفارت ایالات متحده در تهران انجام شد. جیمی کارتر، که گروگانگیری را اقدامی «باجخواهانه» و گروگانها را «قربانیان تروریسم و هرج و مرج» خوانده بود، پس از شکست مذاکرات آزادسازی گروگانها، و قطع روابط دیپلماتیک با ایران، عملیات پنجهٔ عقاب را در دستور کار خود گذاشت. طی این عملیات، ۶ هواپیما و ۸ بالگرد نیروهای مسلح آمریکا برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران، وارد حریم هوایی ایران شدند. در حین این عملیات، ۳ بالگرد دچار نقص فنی شده و در نهایت، عملیات با کشته شدن ۸ نفر در نزدیکی طبس و برخورد یک هواپیمای سی-۱۳۰ و یک بالگرد سیاچ-۵۳ و باقیماندن ۵ بالگرد سیاچ-۵۳ در ایران به پایان رسید. نیروهای آمریکایی با ۵ هواپیمای باقیمانده، خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز و جزیرهٔ مصیره در عمان، رساندند.
۱۳ آبان سال ۵۸ شماری از جوانان که بعداً به دانشجویان پیرو خط امام مشهور شدند، سفارت ایالات متحده را اشغال کردند و دیپلماتهای آمریکایی را به گروگان گرفتند و با این کار، حُرمت «قرارداد وین» و نیز «کنوانسیون ارتباطات کنسولی» شکسته شد و آمریکا که قرار بود هیچ غلطی نکند، غلطهای زیادی هم کرد و بهانه یافت تا غیر از به تصویب رساندن اولین قطعنامه شورای امنیت علیه ایران (قطعنامه ۴۵۷) و محاصره اقتصادی و مسدود کردن کلیه نقدینههای کشور ما، نقشه عملیات پنجه عقاب Operation Eagle Claw را هم بریزد و بعدها با قرارداد الجزایر ما را بدوشد و سرکیسه کند و هیزم بیار جنگ بین عراق و ایران شده، با فروش اسلحه به هردو طرف، جوانان هردو کشور را در تنور جنگ بریزد، شرکتهای چند ملیتی را چاق و چله کرده، «تورم و رکود همراه باهم» Stagflation را که مثل کنه به اقتصاد غرب چسبیده بود، سر دیگران بشکند. بدیهیست که هیچ اتفاقی، اتفاقی، اتفاق نمی افتد.
منظور از پیمان وین در این بحث، کنوانسیون وین، قرارداد وین درباره روابط سیاسی است که ۲۹ فروردین ۱۳۴۰ خورشیدی به امضای بسیاری از کشورها از جمله ایران رسیده بود.
عملیات پنجه عقاب اشاره به واقعهای است که پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹در طبس پیش آمد. و به دستور جیمی کارتر، نیروهای ویژه ارتش آمریکا (موسوم به دلتا) Delta Force خیز برداشتتد تا در قدم اوّل، گروگانها را با عملیاتی برق آسا به آمریکا برگردانند. گفته میشود نیروهای این عملیات ۱۳۲ نفر میشدند. چند نفر از افسران ایرانی که پس از انقلاب به آمریکا رفته بودند نیز، در جمع نیروی دلتا بودند که همگی داوطلبانه این کار را قبول کرده بودند. عملیاتی که بدون تردید وَراتر از نجات گروگانها و انتقال آنان به آمریکا بود. عملیات پنجه عقاب که در طبس درهم شکست، زمانی صورت گرفت که مهندس بازرگان استعفا کرده و دولت بنیصدر و رجایی شروع به کار نکرده و ظاهراً شورای انقلاب مدیر صحنه بود. عملیات مزبور در طبس با طوفان گرد و غبار+پدیده جوّی «هَبوب» HABOOB، با مشکل روبهرو شد و درهم شکست.
هَبوب، واژهای عربی و نوعی طوفان گرد و غبار شدید است که بر روی جریان جوی بر اساس نیروی جاذبه شکل گرفته، و در آن غبار شن بسیار رقیق به وجود میآید.
نیروی زمینی عملیات پنجه عقاب متشکل از ۹۳ سرباز از نیروهای ویژه ارتش آمریکا (دلتا) برای حمله به سفارت و یک تیم هجومی ۱۳ نفره از نیروهای ویژه از تیپ «الف» برلین برای حمله به وزارت امور خارجه که آنجا سه گروگان دیگر نگهداری میشدند، بود. گروه سوم متشکل از ۱۲ تکاور، قرار بود ازجمله، پایگاه هوایی منظریه در نزدیکی تهران را بگیرند و نگه دارند تا سکوی پرشی را برای فرار از ایران فراهم کنند. علاوه بر این، سازمان «سی آی ا» (سیا)، یک تیم داخلی متشکل از ۱۵ فارسی زبان ایرانی و آمریکایی را آماده کرده بود که بیشترشان به عنوان راننده کامیون عمل میکردند. اینکه «روسها، پنجم اردیبهشت سال ۵۹، باند طبس را بمباران کردند و در نتیجه دو بالگرد و یک هواپیمای آمریکایی نابود شد»، از داستانپردازیهای «استبداد مغلوب» است. گزاره مزبور [دخالت روسها]، واقعیت ندارد حتی اگر به ویکیلیکس نسبت داده شود!
عملیات در کویر ایران، خرابی تجهیزات، طوفان و شرایط جوی و زمینی منجر به برخورد هواپیماها و تلفات جانی شد و به توقف عملیات انجامید. بعد از توقف عملیات که از آن با عنوان «موفقترین ماموریت شکست خورده تاریخ» most successful failed mission in history، یاد میشود، در گزارش نظامیان آمریکا تصریح شد: عملیات مزبور یک تلفات جانکاه بود.
Operation Eagle Claw was a tragic loss of life... In the desert of Iran, the perfect storm of equipment failure, weather and ground conditions led to a collision of aircraft and loss of life.
مضمون پیام کارتر هم همین بود. فرماندهان درگیر در صحنه تصریح کردند:
این ماموریت پس از برخورد یک هلیکوپتر دریایی H-53 Sea Stallion با یک ترابری C-130 نیروی هوایی در کویر، باید لغو میشد. بویژه که سه تفنگدار دریایی و پنج نیروی هوایی کشته و تعدادی دیگر زخمی شدند. علاوه بر دو فروند هواپیمای منهدم شده، پنج هلیکوپتر باقیمانده هم بر اثر اصابت ترکش و آوارهای پرنده [هَبوب] آسیب دیده بودند و باید رها میشدند. آوارها اصلاً قابل پیشبینی نبودند.
از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت امریکا در تهران حمله کردند و کارکنان امریکایی را به گروگان گرفتند، تصمیمگیران در واشنگتن به مخمصه افتادند. برای جیمی کارتر رییسجمهوری وقت امریکا، این، «مادر بحرانها» بود؛ بحرانی که عامل اصلی کنار رفتنش و تک دورهای شدن ریاستجمهوری او بود. از ابتدای گروگانگیری در سفارت، امریکاییها به تلاشهای دیپلماتیک گستردهای دست زدند. اما کارتر، محرمانه به وزارت دفاع ماموریت داد تا برای آزاد کردن گروگانها، برنامهریزی کند؛ وی قصد داشت همزمان با پیشبرد راههای دیپلماتیک، گزینه نظامی را هم آماده داشته باشد تا در هنگام لزوم، آن را به کار ببرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با بینتیجه ماندن اقدامات دیپلماتیک، دیگر نوبت آن شده بود تا ژنرالهای ارشد ستاد مشترک ارتش ایالات متحده هم وارد جلسات کاخ سفید شوند. کارتر چهارم فروردینماه ۱۳۵۸ در دیدار با «همیلتون جردن» به او میگوید با «هارولد براون» وزیر دفاع وقت تماس بگیرد تا وی گزارشی درباره «مطالعات موضوع حساسی که در کمپ دیوید مورد بحث قرار گرفت» برای او تهیه کند. جردن که نمیدانست موضوع از چه قرار است، عین جملات کارتر را برای وزیر دفاع نقل کرد و جواب شنید که یک ژنرال ارتش به دفتر او خواهد آمد تا او را توجیه کند. همیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید در کتاب خاطراتش مینویسد: «ژنرال جان پوستای از افسران ستاد و ژنرال دیوید جونز رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا در حالی که دو نقشه لوله شده زیر بغل خود داشتند وارد دفتر من شدند.» ژنرال پوستای به جردن میگوید: «به من دستور داده شده تا درباره عملیات نجات توضیحاتی به شما بدهم.»
موضوع حساسی که کارتر از آن صحبت کرد، همان عملیات پنجه عقاب بود. نیروهای «دلتا» که برای چنین ماموریتهایی در حال آموزش بودند، در محرمانهترین حالت ممکن به تمرین و مانور برای شبیهسازی حمله به سفارتخانه امریکا در تهران میپرداختند. آنها حتی برای آشنایی با آنچه قرار است روبهرو شوند، عین درهای سفارت را سفارش دادند تا شبیهسازی به بالاترین درصد ممکن برسد. حتی دیوارهایی مانند دیوار سفارت درست کرده بودند تا نیروهای دلتا بتوانند عین آن را تجربه کنند. حفاظت از محرمانگی تمرینهای تصرف سفارت چنان بالا بود که حد و حدود چینش دیوارها و ساختمانهای سفارت با نوار سفید مهندسی معین میشد که این نوارها هنگام پرواز ماهوارههای جاسوسی شوروی از روی منطقه، از روی آنجا برداشته میشد و پس از عبورشان دوباره چیده میشدند.
اعضای دلتا بارها و بارها عملیات را به طور آزمایشی تکرار و تمرین کردند. طراحی استادیوم فوتبال امجدیه در نزدیکی سفارت و تمرین عقبنشینی از سفارت برای سوار شدن به هلیکوپترها در استادیوم، دست کم یکصد بار انجام شد، یکصد بار سفارت ساختگی در میدان تیر مورد حمله قرار گرفت و صدها و صدها بار افراد از دیوار ۹ فوتی که ساخته شده بود، بالا رفته و پایین پریدند. طراحی دیوار سفارت و انفجار آن به نحوی که به آسانی، کامیونها از آن عبور کنند، بارها و بارها توسط یک متخصص انفجار انجام شد.
حدود دو ماه قبل از اجرای عملیات، وزیر خارجه، رییس ستاد کاخ سفید، مشاور امنیت ملی و معاون اول در جریان قرار میگیرند و هیات حاکمه امریکا برای انجام عملیات نظامی مهیا میشوند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۲ فروردین ۵۹، حدود سه هفته قبل از اجرای عملیات، «سیا» یک تیم را برای بررسی «میعادگاه» نیروها به داخل ایران فرستاد. آنها بنا بود «صحرای شماره یک» یا همان دشت کویر را بررسی کنند. افسران سیا، همچنین وظیفه داشتند تا ابزارهای کمک ناوبری را نصب و محل فرود هواپیماها را ارزیابی کنند. به همین منظور دو خلبان «سیا» در پوشش «زمینشناس» سوار بر یک هواپیمای کوچک مسافری، به همراه دو مامور دیگر سیا، همان مسیر پیشبینیشده برای هواپیماها در یورش نهایی را طی کردند. آنها برای انجام ماموریتشان هزاران دلار سکه طلای ضربشده آفریقای جنوبی همراه داشتند تا اگر مشکلی برایشان پیش بیاید بتوانند با رشوه خود را رها کنند. آنها در محل صحرای شماره یک فرود آمدند؛ هر یک سراغ انجام وظیفهشان رفتند تا سیستم ناوبری هوایی رزمی، پنج لامپ چشمکزن کنترل از راه دور برای هدایت هواپیماها را نصب کنند. آنها همچنین چراغهای مادون قرمز که دفتر خدمات فنی سیا ساخته بود را هم در زمین دفن کردند و هنگام ترک محل، از خاک آنجا هم نمونهبرداری کردند تا با آزمایش روی خاک ببینند آیا زمین منطقه برای فرود و بلند شدن هواپیماهای غولپیکر ارتش امریکا مقاومت کافی دارد یا خیر. پس از اجرای این عملیات، سیا چندین روز محدوده مذکور را رصد کرد تا ببیند آیا ایرانیها متوجه تجهیزات نصبشده در منطقه شدهاند یا خیر که جواب منفی بود. یک متخصص آب و هواشناسی هم به تیم عملیات در وادیقِنای مصر محل تجمیع نیروهای پشتیبانی پیوست؛ او آنجا هوای منطقه برای عملیات را مساعد پیشبینی کرده بود اما در عین حال نسبت به «هَبوب» صحرایی یا همان توفان غبارآلود هشدار داد و تاکید کرد که این پدیده بدون هیچ دلیلی و بدون هرگونه علامتی از قبل، رخ میدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همان ایام برای هماهنگیهای بیشتر، سیا سه نفر از نیروهایی که با زبان فارسی آشنا هستند را هم راهی تهران کرد تا در ادامه مسیر دلتا تا تهران، یافتن و پاکسازی پناهگاه، تهیه کامیونها و خودروها و سایر اقدامات را انجام دهند. «چنگیز لاهیجی» سرباز نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده؛ وظیفه داشت تا درباره محل گروگانها اطلاعات جمع کند و در رساندن دلتا به محل سفارت کمکرسان باشد. او یک اتوبوس تهیه کرد که اگر هلیکوپترها نتوانستند در سفارت یا استادیوم امجدیه فرود بیایند، گروگانهای آزاد شده را به جای دیگری منتقل کند. او مشاهداتش را به رابط آلمانیاش میرساند. «فِرد عروجی» نفر دیگر اعزامی به تهران، متخصص ارتباطات نیروی هوایی امریکا بود. وی پس از چند ماه آموزش به ایران سفر کرد تا یک انبار و چند خودرو برای نیروهای دلتا تدارک ببیند و در هدایت دلتا برای ورود به تهران کمک کند. «دیک میدوز» سرباز بازنشسته نیروهای ویژه ارتش نفر بعدی بود؛ او بنا بود چینش تجهیزات ارتباطی در میعادگاهها را مشخص کند. سیا به او یک گذرنامه ایرلندی داد و قرار بود در پوشش نماینده یک شرکت معدن به تهران بیاید. سه نفر دیگر هم برای ساختمان وزارت امور خارجه که محل نگهداری سه تن از گروگانها بود اعزام شدند؛ آنها نفراتی از یگان نیروهای ویژه بودند که در پوشش تجار آلمانی راهی تهران شدند. تمرکز آنها بر ساختمان وزارت خارجه و جمعآوری اطلاعات از آنجا بود.
۲۲ فروردینماه ۱۳۵۹، جلسهای در کاخ سفید با حضور دو ژنرال ستاد مشترک نیروهای مسلح و همچنین رییس سازمان «سیا» برگزار میشود. گویا کارتر در آن جلسه اعلام میکند که تصمیمش را برای عملیات نظامی گرفته است.
سایرونس ونس وزیر خارجه در یکی از آخرین جلسات در مخالفت این عملیات صحبت میکند: «عکسالعمل بینالمللی به این عملیات چه خواهد بود؟ شوروی چه واکنشی خواهد داشت؟ کشورهای عرب و مسلمان چه خواهند کرد؟ ما به این کار عملیات نجات میگوییم ولی بقیه به آن عملیات نظامی میگویند.» در پایان اعلام کرد که با این اقدام بهطور جدی مخالف است. کارتر دلایل سایرونس ونس را رد کرد و در ادامه پیرامون جزییات عملیات بحث شد.
چند روز بعد اتاق وضعیت در کاخ سفید جلسه مهمی را شاهد بود. سرهنگ «چارلی بَکویٍث» فرمانده عملیات جزییات را شرح داد:
فرود هواپیماهای ترابری نظامی و هلیکوپترها در نقطه پیشبینیشده در کنار کویر؛
پرواز شبانه به منطقهای کوهستانی در نزدیکی تهران و استراحت در آن نقطه؛
حرکت به سمت تهران در کامیونهای کهنه ایرانی با رانندگان ایرانی که در استخدام سیا هستند؛
توقف در یک انبار کالا در تهران و انتظار برای فرا رسیدن شب؛
عزیمت به سمت محل سفارت؛
عملیات آزادسازی و سپس پرواز با هلیکوپترها به سمت هواپیماها.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همان روزهایی که کاخ سفید در حال بررسی عملیات نظامی بود، کارتر در نطقی ایران را تهدید به عملیات نظامی کرد. برژینسکی این تهدید را بیموقع دانست و احتمال داد تا ایران با تهدید هوشیار شود. آنها برای خنثی کردن تهدید کارتر تصمیم گرفتند با واسطههای فرانسوی دوباره ارتباط بگیرند و خواهان ملاقات قطبزاده در اروپا شدند. هامیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید برای ملاقات با قطبزاده راهی اروپا شد؛ این دومین باری بود که جردن با قطبزاده دیدار محرمانه داشت. قطبزاده از اقدامات دیپلماتیک امریکا علیه ایران از جمله از قطع روابط را انتقاد کرد و گفت «اشتباه بزرگی» است. «این کار شما پای روسها در ایران را محکمتر خواهد کرد و به زودی ایران پر از ماموران ک.گ.ب خواهد شد.»
هامیلتون جردن شبانه به کارتر اطلاع میدهد که طرف ایرانی گفته آزادی گروگانها شاید ماهها طول بکشد. کارتر با شنیدن این سخنان بیدرنگ در تماس با وزیر دفاع میگوید: «آخرین امیدها ما برای حل مسالمتآمیز گروگانها از بین رفت؛ به نیروهای سرهنگ چارلی بکویث Charles Beckwith اطلاع دهید که آماده شوند.»
در یکی از آخرین جلسات پیش از عملیات، کارتر از نظامیان میخواهد که میزان تلفات احتمالی را بیان کنند؛ آنها میگویند اگر ماموریت از مرحله صحرای شماره یک عبور کند، با موفقیت همراه خواهد بود اما پیشبینی کردند که در طول مرحله اصلی عملیات، ۶ تا ۸ نفر از گروگانها و نیروهای دلتا کشته میشوند. دوم اردیبهشت سرهنگ چارلی بکویت و نیروهایش، امریکا را به مقصد نقطهای در خاورمیانه ترک کردند. غیر از پایگاه المصیره در عمان، «وادیقِنا» در مصر، «ظهران» در عربستان و ناو «یو.اس.اس نیمیتز» از مقاصد دیگر نیروهای دخیل در عملیات بود که از پایگاههای دیگر به نیروهای عملیاتی ملحق میشدند. از بین این پایگاهها، «وادیقِنا» به عنوان مرکز هدایت عملیات برگزیده شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیروهای دلتا در این عملیات پوششی متفاوت با نیروهای همرده خودشان داشتند؛ مو و ریشهای نسبتا بلند؛ شلوار جین آبی، پیراهن غیرنظامی خاکی و مشکی، پوتینهای رزمی معمولی مشکی، ژاکتهای ارتشی مشکی و کلاههای بافتنی مشکی. روی شانه ژاکتها پرچم امریکا نقش بسته بود اما با نوار چسبهای مشکی پوشانده شده بودند؛ بنا بود در حین آغاز مرحله نهایی عملیات این نوار چسبها کنده شوند تا پرچم ایالات متحده به عنوان یک شناسه برای شناختن یکدیگر و شناختن نیروهای دلتا برای گروگانها استفاده شود. آنها غیر از ادوات نظامی مانند خشاب و مسلسل، ۱۰ هزار دلار امریکا و ریال و همچنین گذرنامه جعلی و ویزای قلابی همراه خود داشتند تا در صورتی که از کاروان جدا بیفتند، بتوانند خودشان را از ایران خارج کنند. آنها یک جزوه راهنما هم داشتند که عبارات کاربردی به فارسی در آن قید شده بود:
«حرکت نکن»، «ما برادر هستیم» و «شما ایرانیها و مسلمانها به میهماننوازی مشهورید، برای خاطر خدا کمکم کن. من به کمکت نیاز دارم».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۴ اردیبهشت سال ۱۳۵۹، صبح به وقت سواحل شرقی امریکا و شامگاه به وقت ایران، عملیات آغاز شد؛ ۸ هلیکوپتر از عرشه ناو یو.اس.اس نیمیتز به پرواز درمیآیند. آنها بنا بود تقریبا همزمان با هواپیماهای دیگر (کامبت-تالون) به صحرای شماره یک برسند.
(combat talon) برای نفوذ، خروج و حمایت از نیروهای ویژه در حملات به کار گرفته میشود.
قرار بود وقتی ۳ هواپیمای مدل «کامبت-تالون» به صحرای شماره یک رسیدند، از طریق ۳ هواپیمای سوخترسان، که پیش از آنها در صحرا مستقر شدهاند، سوختگیری کنند و آماده بازگشت به پایگاههایشان شوند. اما هلیکوپترهای سیاج-۵۳ - بلوبردها - تاخیر کرده بودند. به لحاظ سکوت رادیویی مطلق هم امکان تماس وجود نداشت. یکی از بلوبردها در عمق حدودا ۳۰۰ کیلومتری خاک ایران دچار مشکل میشود و لاجرم در یک بیابان فرود میآید. بلوبرد شماره ۶ وقتی فرود میآید دیگر امکان برخاستن نداشت؛ چرا که در شنهای بیابان فرورفته بود. بلوبرد شماره ۲ فرود میآید و خدمه بلوبرد ۶ را سوار میکند و ادامه مسیر میدهد. آنها ۱۵ دقیقه از دسته بلوبردها عقب افتادند. بلوبرد ۵ هم هنگام پرواز سیستم ناوبریاش از کار افتاد و تنها راه ممکن، بازگشت به ناو نیمیتز یا پایگاه المصیره بود که آن هم از میانه راه از ایران خارج شد. نهایتا پس از پشت سر گذاشتن دو هبوب سنگین به میعادگاه رسیدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین حین کارتر به رییس ستاد کاخ سفید خبر میدهد که وزیر خارجه قصد دارد استعفا دهد. کارتر شاید فکر میکرد که بدتر از این نمیشود که برایش رخ دهد؛ رییسجمهوری به همراه رییس ستاد کاخ سفید به اتاق کابینه رفت؛ وزیر خارجه، معاون اول رییسجمهوری، ژنرال ستاد مشترک و وزیر دفاع حاضر بودند. وزیر دفاع گفت که با ۶ هلیکوپتر هم میتوان عملیات را انجام داد؛ او خبر داد که هلیکوپترها در نقطه مورد نظر یعنی همان صحرای طبس فرود آمدهاند.
اما بلوبرد شماره ۲ هم هنگام آمادهسازی برای پرواز دچار نقص شد و امکان پرواز را از دست داد. حالا دیگر هلیکوپترها از حد نصاب افتاده بودند. هیچکس نه در کاخ سفید نه در «وادیقِنا» و نه در دل عملیات، جرات فرمان ادامه را نداشت.
بعدازظهر به وقت سواحل شرقی امریکا و نیمه شب ایران، کارتر با حالتی پریشان مقامات کاخ سفید را به دفترش فرا میخواند. او به حاضرین اطلاع میدهد که یک هلیکوپتر دیگر دچار مشکل شده و با ۵ فروند امکان عملیات نیست. حاضران در بهت فرو رفتند؛ کارتر سخنانش را تکمیل کرد و گفت که فرمانده نیروی دلتا، سرهنگ چارلی بَکویٍث هم معتقد است که عملیات باید لغو شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستور لغو عملیات به صحرای شماره یک میرسد؛ امریکاییها موتورهای هواپیماهایشان را روشن نگه داشته بودند که مبادا پس از خاموشی، برای روشن شدن دچار مشکل شوند. همین امر باعث شده بود تا علاوه بر سر و صدای زیاد، گرمای بالاتر از حد عادی و همچنین برخاستن گرد و غبار و شنهای روان بر فضا حاکم شود. بلوبردها تکتک میخواهند بلند شوند و راهی ناو «یو.اس.اس نیمیتز» شوند. چرخش ملخهای هلیکوپترها به خودی خود، باعث شکل گرفتن توفانی از شنهای روان شده بود. بلوبرد شماره ۳ قصد پرواز داشت؛ یکی از افسران ناوبری در حال فرمان دادن به بلوبرد۳ تلاش کرد تا به محل پرواز برسد؛ با از بین رفتن میدان دید، خلبان به اشتباه به سمت دیگری میچرخد و ملخهای هلیکوپتر به یکی از دراگونها - یکی از هواپیماهای امسی-۱۳۰ ـ گیر میکند و هر دو آتش میگیرند. سرنشینان هرجور بود تخلیه شدند اما ۵ نفر از خدمه بلوبرد۳ در آن گیر میکنند و نمیتوانند بیرون بیایند. ۳ نفر هم از خدمه هواپیمای «کامبت-تالون» همین شرایط را پیدا میکنند. نهایتا ۸ نفر در آن حادثه کشته شدند. نیروهای امریکایی که از اتفاق پیش آمده وحشتزده شده بودند، به سرعت تخلیه محل را پیگیری میکنند و تعدادی از هلیکوپترها را جا گذاشته و با هواپیماها بازمیگردند. آنها باید هلیکوپترها و مدارک و سلاحهای باقیمانده را با چاشنیهای انفجاری که همراه داشتند منهدم میکردند اما همانطور هلیکوپترها را رها کردند و رفتند. همزمان تلفن دفتر کارتر زنگ میخورد؛ او بریده بریده صحبت میکند؛ از شخص پشت خط میپرسد «کسی هم کشته شده؟» با این سوال بهت حاضرین بیشتر شد. اوضاع وخیمتر از آن بود که تصور میکردند. چندین کشته روی دست کارتر مانده بود؛ آن هم از ماموران ویژه که داوطلب آزادی گروگانها بودند و هزاران کیلومتر دورتر از امریکا. کارتر داوطلب شد تا شخصا با خانواده نیروها تماس بگیرد و خبر کشته شدن آنها را اطلاع دهد اما وزیر دفاع این مسوولیت را بر عهده میگیرد. کارتر از ونس میخواهد که متن نطق او را آماده کند تا این خبر را به اطلاع افکار عمومی برساند.
کارتر صبح جمعه پنجم اردیبهشت به وقت سواحل شرقی امریکا، جلوی دوربین میرود در نطقی کوتاه، مسوولیت دستور آغاز و دستور لغو عملیات را برعهده میگیرد و میگوید: «مسوولیت آنچه پیش آمده کلا با من است.»
فردای آن روز، ژنرالهای ارتش گزارشی از علل شکست عملیات به کارتر ارایه کردند؛ پس از آن کارتر به جردن میگوید هیچ کسی هیچ قصوری در این ماجرا نداشت؛ ما فقط بدشانسی آوردیم. از ۹۷ نفر تیم اعزامی، ۸ نفر در حادثه برخورد هلیکوپتر و هواپیمای امریکا هنگام بلند شدن از طبس کشته شدند و ۸۹ نفر به امریکا بازگشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گرچه نیروهای دلتا به خانه بازگشتند اما ۶ مامور سیا که برای این عملیات در تهران به سر میبردند، هنوز ایران را ترک نکرده بودند. «دیک میدوز» با گذرنامه ایرلندیاش از راه فرودگاه توانست خارج شد. چنگیر لاهیجی با پرداخت دلار به یک قایق ماهیگیری، از آبادان قاچاقی به کویت رفت. فِرد عروجی بعد از چند هفته اقامت مخفیانه در تهران از ایران خارج شد. سه مامور دیگر هم توانستند از کشور خارج شوند اما چون به لحاظ امنیتی امکان ارتباط با بیرون نبود، تا چند هفته از آنها خبری نداشتند.
این واقعه به مثابه یک زلزله سیاسی در هیات حاکمه ایالات متحده بود؛ ژنرال چارلی بَکویٍث فرمانده عملیات از ارتش استعفا داد و مهمتر از آن، سایروس ونس وزیر امور خارجه هم از مقامش استعفا داد و دولت را ترک کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نهایتا گروگانهای امریکایی با گذشت ۴۴۴ روز آزاد میشوند؛ این آزادی البته از کانالهای دیپلماتیک و پس از قرارداد الجزایر رخ داد. اما ورود و خروج آنها از ایران، مطابق خواست کارتر پیش نرفت؛ او به واسطه همین عملیات، انتخابات را به رونالد ریگان جمهوریخواه باخته بود. «پنجه عقاب» تلخترین خاطره کارتر در طول ریاستجمهوریاش بود؛ تا جایی که هر بار از او میپرسیدند که اگر میتوانست یک تغییر در دوره ریاستجمهوری بدهد، چه میکرد، میگفت که «یک هلیکوپتر دیگر میفرستادم». اشاره او به کم شدن یک هلیکوپتر در جریان عملیات بود که باعث شد عملیات از نیمه راه لغو شود. با این وجود کارتر میخواست تا قبل از تحلیف ریگان هواپیمای گروگانها از باند مهرآباد تهران بلند شود؛ اما هواپیمای آنها آنقدر روی باند مهرآباد ماند تا مراسم سوگند ریاستجمهوری به پایان برسد و دقیقا چند دقیقه پس از پایان سوگند ریگان هواپیما روی باند فرودگاه شروع به حرکت کرد و از تهران و ایران خارج شد.