چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ / Wednesday 11th December 2024

 

 

غبارزدایی از آینه‌ها
تیرباران نیکلای چائوشسکو و همسرش
انسان گرگ انسان است

 
 
 
خانم‌ها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، در این شبِ سردِ مه‌آلود که بقول بزرگمهر در کلیله و دمنه «کارهای زمانه میل به اِدبار دارد، چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی»، به شما سلام می‌کنم. سلامی پُر از گرما و امید. 
خواهران و برادران عزیز، این بحث به Nicolae Ceaușescu نیکلای چائوشسکو اشاره دارد که در روز کریسمس ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ به همراه همسرش تیرباران شد. وی از سال ۱۹۶۵ تا هنگام مرگ دبیرکل حزب کمونیست رومانی بود.

من بیش از ۱۰ سال پیش متن کیفرخواست چائوشسکو و همسرش را در به‌اصطلاح محکمه وی منتشر کردم. در آن جلسه، رفتار کسانیکه تشنه خون آن دو بودند، مرا به فکر برده بود. بوضوح می‌دیدم سُمبهِ پر زور قدرت، حرفش را (چه حق باشد چه ناحق) به کرسی می‌نشانَد و از خودم می‌پرسیدم آیا قدرت نوعی مشروعیت ایجاد می‌کند و مشروعیت قدرت هم اقتضاء می‌کند مخالف سرکوب شود؟ بعدها راهی رومانی شدم تا «سرزمین گوجه‌های سبز» را که برنده نوبل ادبیات «هرتا مولر» در رُمان معروفش به تصویر کشیده از نزدیک ببینم. می‌خواستم پای صحبت کسانی بنشینم که دوران چائوشسکو را تجربه کرده‌اند و بدانم چرا «هرتا مولر» نام کتابی را که به اوضاع رومانی می‌پردازد، قلب حیوانی Herztier گذاشته‌است؟ با مضمون سخنرانی Helmuth Frauendorfer “هلموت فراوئن‌درفر» (رومانی جزیره‌ای نگون‌بخت در جنوب شرقی اروپا است)، و با نظرات Matei Vișniec «ماتئی ویسنی‌یک» نمایشنامه‌نویس رومانیایی- فرانسوی که در نمایشنامه «تماشاچی محکوم به اعدام» عصر چائوشسکو را زیر ذرّه بین گرفته و نشان داده ارزش‌ها لگدمال می‌شوند، اندکی آشنا بودم. همچنین دو فیلم سینمایی از Cristian Mungiu «کریستین مونجیو» - در مورد رومانی - را دیده بودم. «قصه‌هایی از دوران طلایی» و «چهار ماه و سه هفته و دو روز»... اما این کافی نبود. می‌خواستم در رومانی پای صحبت کسانی بنشینم که دوران چائوشسکو را بیاد داشتند. همانطور که گفتم نمایش محاکمه او و همسرش و تماشای کسانیکه تشنه خون آن دو بودند، مرا متأثر کرده بود. شگفتا که در رومانی بسیاری از کهن‌سالان می‌گفتند آن دادگاه ظالمانه بود، ظالمانه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چائوشسکو خودش به خودش شلیک کرد!
به نظر خودم، در سقوط چائوشسکو همین کافی بود که او خودش را مردم می‌پنداشت. کبر و غرور، کار دستش داد و بر زمینش کوبید. درواقع او خودش به خودش شلیک کرد.
از این زاویه چائوشسکو، یادآور مَنم‌مَنم بازی کسانی است که شور آزادیخواهی دارند ولی نظرات مخالف خودشان را برنمی‌تابند. در قدرت هم که نباشند، یک پا چائوشسکو هستند. واقعش ما همه چائوشسکو هستیم. اگر هم قدرت را به چالش می‌کشیم، تنها به مصادیق آن می‌پردازیم وگرنه چنانچه خودمان بر خر مراد سوار شویم، دیگر پائین بیا نیستیم. کم نبوده و نیستند کسانیکه در آغاز با شور انقلابی در برابر ستم و استبداد ایستادند و انگیزه‌ای جز برقراری عدالت اجتماعی و آزادی نداشتند اما وقتی سوار اسب قدرت شدند، به جلد مرتجعین نابکار رفتند و یادشان رفت پیش‌تر علیه قشریگری و ارتجاع چه سخنها می‌گفتند و چقدر ولتر و مولتر و عصر روشنگری و این مقولات را به رُخ می‌کشیدند! توجه داشته باشیم که چائوشسکو و قاتلینش هم به زندان ستمگران افتاده و رنج‌ها دیده بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
چائوشسکو زاده فقر و فرزند کار بود
حدود سی سال پیش در ایام کریسمس زمامدار پیشین رومانی نیکلای چائوشسکو و همسرش «الِنا» (که شیمیدان بود)، در پی یک به اصطلاح محاکمه، طناب‌پیچ و تیرباران شدند. آنچه در آن نشست گذشت اگرچه در گرد و غبار رویدادها گم و گور شده و ظاهراً به کشور رومانی مربوط می‌شود اما براستی عبرت‌انگیز است. آخرین صحنه‌های زندگی چائوشسکو و همسرش نشان داد، براستی انسان گرگ انسان است و برای رفتار سبعانه، حتماً نباید ریش و سبیل و تسبیح داشته باشد. 
چائوشسکو زاده فقر و فرزند کار بود. سوءنیت هم نداشت، مال و مکنتی هم نیاندوخت، و بعدها اسناد نشان داد که آنچه به او و همسرش نسبت دادند واقعی نبود، اما به کبر و غرور افتاد. به غضب بارک‌الله گرفتار شد و اسیر به‌به و چه‌چه هوادارانش بود. به قدرت که رسید و میخش را کوبید، آزادی را ممیزی کرد و به هر مخالف و منتقدی نسبت‌های ناروا داد و آنان را خائن و مزدور معرفی نمود. مسئولین «سکوریتاته» Securitate یعنی بخش استخبارات و اطلاعات برای بدنام کردن مخالفین، دوستان و خویشاوندان آنان را هم علیه‌شان برمی‌انگیخت و چائوشسکو خط می‌داد برای اوت‌کردن مخالفین، هر ترفند و هر تهمت و هر وسیله‌ای مجاز است، و همین او را بر زمین کوبید. آنقدر دُوروبَری‌هایش او را باد کردند و هورا و مورا کشیدند تا هوا برش داشت تا آنجا که توهمات خودش را واقعیت جا می‌زد و آنچنان با شور و حرارت از آن سخن می‌گفت که انگار آیه آسمانی است و مو هم درزش نمی‌رود. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
چائوشسکو، فقط در رومانی نبود 
هر کدام ما بالقوه یک چائوشسکو هستیم هرچند مثل او فرزند رنج و کار بوده، زندان رفته و دربدری کشیده باشیم و از عدالت اجتماعی و حق و حقیقت دفاع کنیم. گاه همانند او به استبداد رأی می‌افتیم و بی آنکه متوجه باشیم «الینه» و مسخ شده، از رخت خود بیرون می‌رویم. چائوشسکو چهار سال در زندانهای «ژیلاوا» و «تیرگوژیو» به سر برد و خیلی هم آزار دید. نقاط مثبت کم نداشت. بارها در بخارست و در شهرهای دیگر رومانی، شنیدم مردم از او تعریف می‌کردند. می‌گفتند در مورد وی و همسرش عدالت زیر پا گذاشته شد. از اول معلوم بود می‌خواهند هر دو را بکشند. حتی «وکیل مدافع» چائوشسکو و همسرش، طرف قاتلان بود. 
با تیرباران آن دو، تحولات خونین و درگیری‌های خیابانی در کشور ما اوج گرفت و کشته و زخمی بسیار (به مراتب بیش از زمان چائوشسکو) بر جای گداشت. چائوشسکو اگرچه به اعتقادات دینی مردم بی‌توجهی کرد و اکثر کلیساها و مساجد عملاً بسته بود. با اینکه به چاپلوسان میدان داد و «سکوریتاته» یعنی سازمان اطلاعات و امنیت، امان همه را برید، اما برای کشور ما زحمت کشید. خانه خلق=پارلمان (دومین ساختمان اداری جهان پس از پنتاگون)، همچنین کانال ۷۰ کیلومتری دانوب که در عین کوتاه‌کردن مسیر دانوب به دریای سیاه نقش مهمی در سیستم آبیاری بخشهای وسیعی از رومانی داشت و کشتی‌ها تا سه هزار تن [بار] در آن تردد دارند، و نیز مترو بخارست که به طول ۶۵ کیلومتر در پایتخت کشور کوهستانی رومانی ساخته شده، و مثل خانه خلق و کانال دانوب، بدون کمک خارجی به سرانجام رسید به اندازه کافی گویاست. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
چاپلوسان و مداحان دُور برداشتند 
اگر واقعیت دارد که چائوشسکو، برای کشورش زحمت ‌کشید این هم واقعی است که در دوران وی با کبر و غرور و خود‌فقط‌بینی، فاصله نیروی رهبری‌کننده با مردم و با واقعیتهای جامعه بیشتر و بیشتر می‌شد و به‌همین دلیل فرهنگ‌ورزانی که با چاپلوسی و مدح رهبری میانه نداشتند، دَک می‌شدند. در دوران وی جزمیّت فلسفه حزبی، نظام پلیسی و انحصار قدرت، حقوق شهروندان را محدود کرد و رهبران سیاسی و فرهنگی مخالف یکی بعد از دیگری از صحنه اوت ‌شدند و چاپلوسان و مداحان دور برداشته، در وصف رهبر - که تبلیغ می‌شد خاص‌الخاص و تافته‌جدابافته و هدیه تقدیر و تاریخ است - درود و سرود سر دادند و به منتقدان، حتی در داخل حزب کمونیست، برچسب نفوذی و مزدور و بریده و خائن زدند. آنچه در زمانه وی گذشت نشان داد که هیچ «چائوشسکو»یی در هیچ کجای عالم، بدون کسانی که او را عَلم می‌کنند و مدح و ثنا گویند موضّوعیت نمی‌یابد. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
محاکمه چائوشسکو در پایگاه نظامی 
۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ (چهارم دی ماه سال ۱۳۶۸) آخرین روز حیات چائوشسکو و همسرش النا بود. چائوشسکو تازه از تهران باز گشته بود. او و همسرش را (پس از دستگیری) در پایگاه نظامی «تارگو ویسته» بعد از یک محاکمه شتابزده، طناب پیچ و تیرباران کردند. (در فیلم مربوط به این به‌اصطلاح محاکمه، دیده می‌شود که او با استواری و غرور، با مرگ روبرو می‌شود.)

 
گفتگوی دادستان با چائوشسکو و همسرش
 
 
نیکولای چائوشسکو: من تنها مجمع بزرگ ملی را به رسمیت می‌شناسم و در آنجا صحبت خواهم کرد. 
دادستان گیگا پوپا: او (چائوشسکو) همانطور که با مردم حرفی نزد، با ما هم صحبت نمی‌کند. او همیشه مدعی بود که از طرف مردم حرف می‌زند و عمل می‌کند تا به چهره محبوبی نزد آن‌ها تبدیل شود. اما در تمامی این مدت تنها بر مردم مستبدانه حکومت کرد. تو هزینه‌های بسیار زیادی را صرف برگزاری جشن‌ها و مهمانی‌های مجلل و باشکوهی می‌کردی که در ایام تعطیل در خانه‌ات برگزار می‌شد. جزئیات برگزاری تمامی این مهمانی‌ها در اختیار ماست. این دو نفر (چائوشسکو و همسرش) بهترین لباس‌ها و مواد غذایی را از دیگر نقاط دنیا برای خود تهیه می‌کردند. آن‌ها حتی بد‌تر از شاه سابق رومانی بودند. در مقابل، مردم تنها اجازه دریافت ۲۰۰ کیلوگرم گندم در ماه را داشتند. این‌ها از سهم مردم می‌دزدیدند. حالا امروز حتی نمی‌خواهند حرفی بزنند. آن‌ها بزدل و ترسو هستند. ما مدارک موثقی علیه آن‌ها داریم. من از دادستان کل می‌خواهم تا اجازه قرائت متن کیفرخواست را صادر کنند.
دادستان کل: با احترام به رییس دادگاه، ما امروز باید حکم متهمان نیکلای چائوشسکو و النا چائوشسکو را به اتهام ارتکاب جرایم ذیل صادر کنیم: 
جنایت علیه مردم، آن‌ها مرتکب اقداماتی کاملا مغایر با اصول انسانی و تفکر اجتماعی شده‌اند. کاملا مستبدانه با مردم رفتار کرده‌اند. جالب است که این دو اقدام به نابودی مردمی کرده‌اند که خود را رهبر آن‌ها می‌دانند. به دلیل تمامی جنایات و ستم‌هایی که این دو در مقابل مردم کشورشان کردند، من به نمایندگی از تمامی قربانیان جنایاتی که این دو نفر عامل آن‌ها بودند، تقاضای اعدام می‌کنم. در سند کیفرخواست نیز به نکاتی اشاره شده است: قتل‌ عام، حمله مسلحانه علیه مردم، تخریب ساختمان‌ها و موسسات دولتی و تباهی اقتصاد ملی، آن‌ها مانع سیر روند طبیعی اقتصادی کشور شدند.
دادستان: آیا اتهامات را شنیدید؟ متوجه شدید؟ 
چائوشسکو: من هیچ جوابی به شما نخواهم داد. تنها در مقابل مجمع بزرگ ملی صحبت خواهم کرد. من این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم. اتهامات نادرست هستند. حتی به یک سؤال کوچک هم در اینجا پاسخ نخواهم داد. 
دادستان: یادداشت شود، او اتهامات وارده در سند کیفرخواست را به رسمیت نمی‌شناسد.
چائوشسکو: من هیچ چیزی را امضا نمی‌کنم. 
دادستان: همه چیز واضح است. شرایط مصیبت‌بار کشور برای همه دنیا آشکار است. اگر از هر شهروند صادقی سوال کنید که تا پیش از ۲۲ دسامبر چه شرایطی در کشور حکم‌فرما بوده است، به راحتی پاسخ شما را می‌دهد. ما هیچ تجهیزات پزشکی در اختیار نداشتیم. شما دو نفر، فرزندان ما و دیگر مردم را کشتید. هیچ چیزی برای خوردن نداریم. گرما نداریم. برق نداریم. چه کسی فرمان تیراندازی به مردم را در شهر «تیمی‌شوارا» و یا «بخارست» صادر کرد؟
چه کسی فرمان داد تا به مردم تیر اندازی کنند؟ بگو...
(در همین زمان النا چائوشسکو به همسرش می‌گوید: ولشان کن. می‌دانی که صحبت کردن با این جور آدمها هیچ فایده‌ای ندارد.) 
دادستان: نمی‌دانی چه کسی فرمان تیراندازی به مردم را صادر کرد؟ تیراندازی‌ها هنوز هم ادامه دارد. آدم‌های متعصبی که شما آن‌ها را اجیر کرده‌اید، همین حالا هم در حال شلیک به سمت کودکان ما هستند. به آپارتمان‌ها شلیک می‌کنند. آن‌ها از کجا آمده‌اند؟‌‌ همان افرادی که شما به آن‌ها بابت این کار پول داده‌اید.
چائوشسکو: من پاسخ نمی‌دهم. به هیچ سؤالی پاسخ نخواهم داد. حتی یک گلوله هم در اطراف کاخ شلیک نشد. حتی یک گلوله. به هیچ‌ کس تیر‌اندازی نشد. 
دادستان: اما تا حالا که ۳۴ نفر کشته شده‌اند. قتلعام شده.
 النا: نگاه کن. به کشته شدن ۳۴ نفر (تازه به فرض که کشته شده باشند) می‌گویند قتل عام. 
دادستان: در تمامی مناطق تیراندازی ادامه دارد. مردم تبدیل به برده شده‌اند. تمامی روشنفکران از کشور گریخته‌اند. هیچ کس دیگر دلش نمی‌خواهد برای شما کاری انجام دهد.
یک فرد نا‌شناس: آقای رییس من تنها یک چیز را می‌خواهم بدانم: متهمان باید اسامی سربازان مزدورشان را، اسامی تمامی افرادی که اجیر کرده‌اند را بگویند و اینکه چه کسی به آن‌ها پول می‌داد؟ چه کسی آن‌ها را به کشور آورده بود؟ 
دادستان: بله. متهمان جواب بدهند. 
چائوشسکو: من هیچ چیز دیگری نمی‌گویم. تنها در مجمع بزرگ ملی حرف خواهم زد.
دادستان: النا علی‌رغم اینکه چندان بارش نبوده اما همیشه پر حرف بوده است. من حتی شاهد این بوده‌ام که او نمی‌تواند به درستی بخواند. با این وجود خود را فارغ‌التحصیل دانشگاهی می‌داند. روشنفکران این کشور باید در مورد شما و همکارانتان شنیده باشند. 
(دادستان شروع به خواندن عناوین تمامی مدارکی می‌کند که النا مدعی دریافت آن‌ها شده بود.) 
النا: روشنفکران کشور اتهاماتی را که شما به ما وارد کرده‌اید، خواهند شنید. 
دادستان: نیکلای چائوشسکو باید بگوید که چرا جواب سؤالات ما را نمی‌دهد. چه چیز مانع پاسخ دادن تو به ما می‌شود؟ 
چائوشسکو: من به هیچ سؤالی جز در مجمع بزرگ ملی که نمایندگان طبقه کارگر نیز در آن حضور داشته باشند، پاسخ نخواهم داد. به مردم بگویید که من به سؤالات آن‌ها پاسخ خواهم داد. تمامی دنیا باید بدانند که اینجا چه می‌گذرد. من تنها طبقه کارگر و مجمع ملی را به رسمیت می‌شناسم. 
دادستان: دنیا قبلا فهمیده که چه اتفاقاتی اینجا افتاده است. 
چائوشسکو: من جواب تو را نمی‌دهم توطئه‌چی. 
دادستان: مجمع ملی منحل شده‌است. 
چائوشسکو: چنین چیزی هرگز امکان‌پذیر نیست. هیچ کس نمی‌تواند مجمع بزرگ ملی را منحل کند. 
دادستان: ما اکنون ارگان پیشروی دیگری داریم، ‌جبهه نجات ملی. 
چائوشسکو: هیچ کس آن را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل است که مردم در همه جای کشور با هم درگیر هستند. این گروه جنایتکار نابود خواهند شد، آن‌ها برای براندازی حکومت توطئه کردند. 
دادستان: مردم در مقابل شما می‌جنگند و نه در مقابل فضای جدید. 
چائوشسکو: نه مردم برای آزادی و در مقابل شما می‌جنگند. من این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم. 
دادستان: چرا چنین فکری می‌کنی؟ واقعا چه فکر می‌کنی؟ 
چائوشسکو: همان‌طور که قبلا گفتم مردم برای آزادی می‌جنگند، در مقابل توطئه‌گران. توطئه از خارج از کشور سازماندهی شده‌است. من نه این دادگاه را به رسمیت می‌شناسم و نه دیگر پاسخ شما را می‌دهم. من در حال حاضر با تو به عنوان یک شهروند ساده صحبت می‌کنم. امیدوارم که راست گفته باشی و برای خارجی‌ها کار نکنی. امیدوارم با هدف نابودی کشور رومانی از سوی آن‌ها اجیر نشده باشی. 
(دادستان می‌خواهد از چائوشسکو سوال شود آیا می‌داند که دیگر رئیس‌جمهور نیست. اینکه النا چائوشسکو هم دیگر هیچ سمتی ندارد و اینکه آیا خبر دارد که حکومت او منحل شده است؟ در همین زمان وکیل مدافع که از سوی دادگاه برای این دو تعیین شده است از موکلان خود سوال می‌کند که آیا از حقایقی که گفته شد، خبر دارید؟) 
چائوشسکو: من رییس‌جمهور رومانی هستم. من فرمانده ارتش رومانی هستم. ‌هیچ کس نمی‌تواند مرا از این دو سمت عزل کند. 
دادستان: اما فرمانده ارتش ما نیستی. تو رییس ارتش ما نیستی. 
چائوشسکو: من تو را به رسمیت نمی‌شناسم. تو یک شهروند ساده هستی. به تو گفتم که من رییس‌جمهور رومانی هستم. 
دادستان: تو فکر می‌کنی واقعا چه کسی هستی؟ 
چائوشسکو: تکرار می‌کنم. من رییس‌جمهور رومانی هستم. فرمانده کل ارتش رومانی هستم. من با تو و هیچ توطئه‌گر دیگری صحبت نخواهم کرد. نه با تو و نه با هیچ مزدور و توطئه‌گر دیگری. من هیچ کاری با شما ندارم. 
دادستان: بله ولی این شما هستید که آدم اجیر کرده‌اید و به آن‌ها پول می‌دهید. 
النا: این چیزهایی که این‌ها از خودشان ساخته‌اند باورنکردنی است. باورنکردنی. 
دادستان: لطفا یادداشت کنید. چائوشسکو ساختار قانونی جدید حکومت را به رسمیت نمی‌شناسد. او خود را رییس‌جمهور کشور و فرمانده کل ارتش می‌داند.
چرا کشور را به ویرانی کشاندی؟ چرا همه چیز را به خارج از کشور صادر کردی؟ چرا روستا‌ها را به قحطی کشاندی؟ تولیدات کشاورزان و روستاییان را به خارج صادر کردی و آن‌ها مجبور شدند حتی برای خرید یک نان به بخارست و دیگر شهر‌ها بیایند. آنها کشت می‌کردند برای تامین سفارشات شما و خود چیزی برای خوردن نداشتند. چرا باعث قحطی و گرسنگی شدی؟ 
چائوشسکو: من به این سؤال جواب نمی‌دهم. به عنوان یک شهروند عادی به تو می‌گویم که من برای اولین بار کاری کردم که هر روستایی سهم ۲۰۰ کیلوگرم گندم داشته باشد. این میزان برای هر خانواده تعیین نشد، بلکه برای هر فرد تعیین شد. این دروغ است که من باعث فقر و گرسنگی شدم. یک دروغ، یک دروغ آن هم در مقابل چشمان من. این نشان می‌دهد که حس وطن‌پرستی شما چه قدر کم است و همین حالا چه قدر توطئه در حال شکل گرفتن است. 
دادستان: تو مدعی هستی که برای هر روستایی سهمیه ۲۰۰ کیلوگرم گندم تعیین کرده بودی. پس چرا آن‌ها برای خرید نان به بخارست می‌آمدند؟ چرا برنامه‌هایت را به مرحله اجرا در نیاوردی؟ تو روستاهای رومانی را نابود کردی. به عنوان یک شهروند ساده چه چیزی برای گفتن داری؟ 
چائوشسکو: به عنوان یک شهروند. یک شهروند ساده علی‌رغم اینکه به هیچ یک از کارهای من برای کشور اشاره نشد ولی باید بگویم که کارهای زیادی را برای رومانی انجام دادم. برای هر روستا، مدرسه و بیمارستان ساختم. شرایط ایده‌آلی را برای مردم کشور فراهم کردم. کاری که در هیچ کشور دیگری انجام نشد. 
دادستان: ما در مورد برابری صحبت می‌کنیم. همه ما با هم برابریم. همه باید بر اساس میزان کارشان مزد بگیرند. این در حالی است که ما ویلای شما را در تلویزیون می‌بینیم. بشقاب‌های ساخته شده از طلا، غذاهایی که همه از مواد غذایی وارداتی تهیه شده‌اند و میهمانی‌های مجلل. 
النا: باورنکردنی‌ است. ما در یک آپارتمان عادی زندگی می‌کنیم، درست مثل دیگر شهروندان. ما مطابق قانون برای هر شهروند یک آپارتمان تامین کرده‌ایم. 
دادستان: شما کاخ داشتید.
چائوشسکو: نه ما کاخ نداشتیم. کاخ متعلق به شهروندان بود. 
دادستان: کودکان حتی توانایی خرید یک آب نبات را هم نداشتند، آن وقت شما در کاخ مردم زندگی می‌کردید. اجازه بدهید در مورد حساب‌های شما در بانک‌های سوئیس صحبت کنم. آقای چائوشسکو در مورد این حساب‌ها چه طور، حرفی ندارید؟ 
النا: حساب در بانک‌های سوئیس؟ ثابت کنید. 
چائوشسکو: ما هیچ حسابی در سوئیس نداریم. هیچ کدام هیچ حسابی باز نکرده‌ایم. این موضوع باز هم نشان می‌دهد که تمامی اتهامات دروغین است. چه تهمتی! این یک کودتا بود. 
دادستان: خب. بنابراین اگر حسابی در بانک‌های سوئیس ندارید، آیا حاضر هستید تا نوشته‌ای را امضا کنید تا در صورت اینکه حسابی با نام شما در بانک‌های سوئیس بود به حساب دولت رومانی منتقل شود؟ 
چائوشسکو: ما در مورد این موضوع در مجمع ملی صحبت خواهیم کرد. من در اینجا هیچ چیزی نخواهم گفت. این اقدام شما یک تحریک مبتذل است. 
دادستان: حاضر هستید امضا کنید یا نه؟ 
چائوشسکو: نه. من هیچ چیزی را امضا نخواهم کرد. من به هیچ کس امضا نخواهم داد. 
دادستان: یادداشت کنید: متهم از دادن امضا در این مورد خاص امتناع کرد. متهم ما را به رسمیت نشناخته است. او حتی محکمه ما را هم به رسمیت نمی‌شناسد. 
چائوشسکو: من این محکمه جدید را به رسمیت نمی‌شناسم. 
دادستان: پس تو می‌دانی در چنین محکمه‌ای حضور داری. 
(النا و چائوشسکو همزمان می‌گویند: تو درباره آن به ما گفتی.) 
چائوشسکو: هیچ کس قادر به تغییر ساختارهای دولت نیست. این امکان ندارد. تاریخ یک قرن اخیر رومانی نشان می‌دهد که غاصبان سخت مجازات شده‌اند. هیچ کسی حق انحلال مجمع بزرگ ملی را ندارد. 
دادستان: النا تو همیشه عاقل‌تر بودی و آماده حرف زدن. یک دانشمند! تو بزرگ‌ترین کمک‌کار کابینه بودی. نفر دوم کابینه. چیزی در مورد قتل عام «تیمی‌شوارا» می‌دانی؟ 
النا: چه قتل عامی؟ من به هیچ سؤالی پاسخ نخواهم داد. 
دادستان: چیزی راجع به این قتل‌ عام می‌دانی؟ یا اینکه به عنوان یک شیمیدان سر و کارت تنها با مواد شیمیایی است؟ تو به عنوان یک دانشمند، اطلاعی از این قتل ‌عام داری؟ 
چائوشسکو: مقالات علمی او در خارج از کشور منتشر شده است. 
دادستان: چه کسی این مقالات را برای تو نوشته است النا؟ 
النا: [تو] چه گستاخی. من عضو و رییس آکادمی علوم رومانی بودم. تو نمی‌توانی با من این‌گونه حرف بزنی. 
دادستان: اینجا گفته شده که شما معاون نخست‌وزیر بودید. به عنوان معاون نخست‌وزیر از این قتل‌ عام اطلاعی نداشتید؟ 
چائوشسکو: او معاون نخست‌وزیر نیست. او معاون اول نخست‌وزیر است. 
دادستان: چه کسی فرمان تیراندازی را صادر کرد؟ به این سوال پاسخ دهید. 
النا: من پاسخ نخواهم داد. از‌‌ همان اول هم گفتم که به هیچ سوالی پاسخ نخواهم داد. 
چائوشسکو: شما که خود مامور هستید به این موضوع آگاهی دارید که حکومت نمی‌تواند فرمان تیراندازی را صادر کند. این تروریست‌ها بودند که به جوانان شلیک کردند. 
النا: تروریست‌هایی از درون نیروهای امنیتی. 
دادستان: از درون نیروهای امنیتی؟
النا: بله. 
دادستان: خب بنابراین چه کسی به آن‌‌ها دستور داده است. لطفا از النا و چائوشسکو بپرسید که آیا مشکل و یا بیماری ذهنی دارند؟ آیا شما مشکل مغزی دارید؟ 
چائوشسکو: چه قدر وقیح! 
دادستان: این موضوع به شما کمک خواهد کرد. اگر مشکل ذهنی داشته باشید می‌توانیم بپذیریم که مسئول رفتار‌هایتان نیستید. 
النا: چه طور می‌توانی یک چنین چیزی را به ما بگویی؟ چه طور؟ 
چائوشسکو: من این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم. 
دادستان: تو هیچ وقت قادر نبودی تا با مردم گفت‌وگو کنی. هیچ وقت با مردم صحبت نکردی. همیشه سخنرانی کرده‌ای و مردم مجبور بودند تا تو را تشویق کنند. حالا هم همین طور رفتار می‌کنی. ما یک فرصت دیگر به تو می‌دهیم. آیا حاضر هستی تا این حکم را امضا کنی؟ 
چائوشسکو: نه امضا نخواهم کرد و این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم. 
النا: ما این حکم را امضا نخواهیم کرد و در هیچ جا بجز مجمع بزرگ ملی صحبت نخواهیم کرد. چرا که ما در طول زندگی خود برای این مردم کارهای زیادی کرده‌ایم. ما زندگی خود را فدای این مردم کردیم و با تمام این اوصاف کاملا مشخص است که هیچ‌وقت به مردم خود خیانت نمی‌کنیم. 
دادستان: آقای رییس این دو نفر بنا به مواد ۱۶۲، ۱۶۳، ۱۶۵ و ۳۵۷ قانون کیفرخواست گناهکار هستند و من خواستار اعمال مجازات مرگ بر این دو و توقیف تمامی دارایی‌های آن‌ها هستم. 
وکیل مدافع: چائوشسکو و همسرش خواهان دفاع از خود و صحبت در مجمع بزرگ ملی هستند. اگر آن‌ها در سمت قبلی خود قرار داشتند درخواست آن‌ها پذیرفتنی بود و این دادگاه غیر قانونی قلمداد می‌شد. اما از آنجا که حکومت کنونی منحل شده است و این دو هیچ یک نه در جایگاه ریاست‌جمهوری و نه معاونت نخست‌وزیری قرار ندارند، بنابراین خواسته آن‌ها پذیرفتنی نبوده و این دادگاه کاملا قانونی است. بنابراین عدم همکاری هر دو متهم به ضرر آن‌ها است. زمانی که از چائوشسکو در رابطه با بیماری ذهنی سوال شد، او این موضوع را توهین قلمداد کرد و مانع از معاینه روانی شد. 
دادستان: صدور حکم برای کسانی که حتی حاضر به پذیرش تخلفات خود، تخلفاتی که طی ۲۵ سال مرتکب شدند، آسان نیست. آن‌ها هیچ یک از جرائم خود در رابطه با قتل عام بخارست و تیمی‌شوارا را نمی‌پذیرند. این خود حاکی از عدم درک مناسب آن‌هاست. آن‌ها نه تنها مردم را از گرما، برق و مواد غذایی محروم کردند، بلکه به آن‌ها ستم نیز روا داشتند. آن‌ها کودکان و جوانان را در بخارست و تیمی‌شوارا، قتل عام کردند. به نیرو‌های امنیتی اجازه دادند تا در لباس نظامی مردم را تحت فشار قرار دهند. آن‌ها می‌خواستند میان مردم و ارتش جدایی بیاندازند. شما گستاخانه با مردم رفتار کردید. اکسیژن را بر روی مردم در بیمارستان قطع کردید و به مردم در تخت‌های بیمارستان تیر‌اندازی کردید. نیروهای شما ذخایر غذایی را از مردم پنهان کردند. 
النا: آن‌ها در مورد چه کسانی صحبت می‌کنند؟ 
دادستان: آن‌ها مدام ادعا می‌کنند که این کشور را ساخته‌اند. آن‌ها کشور را به سمت سقوط و ویرانی سوق دادند و از پول‌های ما حساب‌های خود را پر کردند تا پول کافی برای فرار داشته باشند. جناب رییس‌جمهور نیازی نیست تا اشتباهات خود را بپذیرید. شرف میخاییل شاه در سال ۱۹۴۷ از شما بیشتر بود. شاید اگر گناهان خود را می‌پذیرفتید، نشان می‌دادید که مردم رومانی را درک کرده‌اید. آقای رییس‌جمهور، تو بهتر بود در‌‌ همان ایران می‌ماندی، جای تو‌‌ همان جا بود. 
(النا و چائوشسکو می‌خندند و می‌گویند ما در خارج از کشور نمی‌مانیم. اینجا خانه ماست.)
سربازان می‌آیند و آنها را طناب پیچ کرده به رگبار می‌بندند.
ابتدا تعجب می‌کنند و داد می‌زنند این بازیها دیگه چیه؟ طناب برای چیست؟ اما بزودی پی می‌برند قرار است کشته شوند. النا همسر چائوشسکو میگه، اگه می‌خواین ما را بکشین باهم بکشین نه جدا جدا. با هم با هم باهم...
ماموران دستش را می‌پیچانند و او داد میزند ولم کن. آزارم دیگه نده، دستما شکستی. من جای مادر شما هستم. آزار ندین.
دقایقی بعد هردو را به رگبار می‌بندند.
 
 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

 

 

 

 

 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook