خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ ورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این بحث اشاره کوتاهی است به شکل گیری «هیئتهای مؤتلفه» و ترور حسنعلی منصور در سال ۱۳۴۳. ضرورت طرح این مطلب ازجمله مبارزه با فراموشی است و طرح این سؤال.
آیا ترور منصور قابل دفاع است یا نه؟
...
بهار سال ۱۳۴۲ سه هیئت مذهبی در پایتخت - هیئت مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی و هیئت اصفهانیهای بازار تهران که جداگانه در چاپ و پخش اعلامیههای مراجع و برگزاری راهپیماییها و مجالس سخنرانی شرکت داشتند بعد از ارتباط با آیتالله خمینی و توصیه ایشان که «مسلمان باید تشکیلاتی باشد. مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد» در قالب مؤتلفه با هم کار میکردند.
شناختهشدهترین آنها صادق امانی، محمد صادق اسلامی، مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، اسدالله لاجوردی، حبیبالله شفیق، ابوالفضل توکلی و اسدالله بادامچیان بودند. موتلفه برنامهها و اصول خود را با روحانیونی چون مرتضی مطهری، محمدجواد باهنر، سیدمحمد بهشتی، محیالدین انواری، جواد فومنی و احمد مولایی هماهنگ میکردند. آنان موفق به توسعه شبکه خود در تهران و ایجاد هستههایی در برخی شهرها شدند.
به ادعای حاج مهدی عراقی «مسؤولین امنیتی گفته بودند در این مملکت نزدیک به سه سال حرکتهایی ایجاد شد که همه دست این گروه (یعنی موتلفه) بود بدون آنکه سر نخی از آنها بدست آوریم.»
موتلفهایها گرایش سیاسی واحدی نداشتند. در میان آنها هم هوادار فداییان اسلام بود، هم طرفداران آیتالله کاشانی و هم تک و توک از علاقمندان جبهه ملی. بیشترشان وابسته به بازار و میدان میوه و تره بار بودند. در پیامد واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، گروه مزبور یک شاخه نظامی تشکیل داد تا به اقدامات مسلحانه دست بزند و ترور نخست وزیر وقت در همین رابطه بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسنعلی منصور (۱۳۰۲– ۱۳۴۳)، اول بهمن ۱۳۴۳، روبروی در مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تیر خورد و بر زمین افتاد. به سرعت او را به بیمارستان پارس رساندند. دکتر منوچهر شاهقلی، دکتر شفیع امینی، دکتر محمد حسن توران، دکتر اهری، دکتر ماونداد، دکتر طباطبائی، پروفسور عدل و پروفسور ابراهیم سمیعی...، تلاش زیادی کردند منصور زنده بماند اما موفق نشدند و او بعد از پنج روز درگذشت و امیرعباس هویدا به سِمَت نخستوزیر ایران منصوب شد.
پیکر حسنعلی منصور را با تشریفات ویژه در آرامگاه رضا شاه در شهر ری به خاک سپردند اما در های و هوی انقلاب، به دستور صادق خلخالی آن هم، ویران شد.
...
ضارب، محمد بخارایی؛ از اعضاء موتلفه اسلامی و از نزدیکان مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) بود. در پیامد واقعه؛ وی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی و صادق امانی (شوهر خواهر اسدالله لاجوردی)، دستگیر و اعدام شدند. لاجوردی هم زیر سؤال رفت هرچند ربط مستقیمی به آن ترور نداشت.
در پی تیراندازی به منصور؛ سر لشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک جای خود را به سپهبد نعمتالله نصیری رئس شهربانی کل کشور داد که در واقعه ۲۸ مرداد سال ۳۲، امتحان خود را داده بود. افسری خشک، که نه دانش و پاکی پاکروان را داشت نه ظرفیت و مدارای او را.
حسنعلی منصور فرزند علی منصور (وزیر و نخستوزیر عصر پهلوی) و نوهٔ دختری حسن رئیس ظهیرالملک (حکمران و دولتمرد عصر قاجار و پهلوی) بود. وی پس از پایان دوران تحصیل در دبیرستان فیروز بهرام، مدرک لیسانس حقوق و علوم سیاسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد و کار دولتی خود را در سال ۱۳۲۴ در وزارت امور خارجه آغاز نمود. او گروهی از دوستانش را گرد خود جمع کرد که در بین آنها امیر عباس هویدا هم حضور داشت. منصور در میانه دهه ۳۰ با ایدهها و طرحهایی برای نجات وضعیت اقتصادی ایران در راس شورایعالی اقتصاد قرار گرفت. او و دوستانش اعتقاد داشتند که باید با تغییر ساختار و سیستم، خود درون دولت قرار بگیرند و با اجرای سیاستهای اصلاحی، کار را به پیش ببرند.
در آن ایام حضور جان اف کندی در کاخ سفید آمریکا و گزارشهای سازمان سیا مبنی بر ضرورت تغییر در ایران، فشار برای اصلاحات در کشور را بیشتر کرد و همین موضوع بر رونق کار منصور و همراهانش که خود طرفدار تغییر بودند افزود. درآغاز دکتر علی امینی مأمور به اصلاح و تغییر شد اما با شکست سیاستهای دولت وی، عملاً عرصه برای حضور تیم منصور که در «کانون مترقی ایران» گردهم میآمدند، مهیا شد بهصورتی که در دولت اسدالله علم، شماری از آنان به وزارت رسیدند و در انتخابات سال ۱۳۴۲ مجلس شورای ملی، بیشترین کرسیهای مجلس را بدست آوردند. کمکم حزب ایران نوین و انتخاب منصور بهعنوان نخستوزیر بر سر زبانها افتاد.
وی پس از احراز پُست نخستوزیری به جای امیر اسدالله علم، تلاش کرد با آخوندها راه بیاید و آیتالله خمینی را هم، ۸ فروردین ۱۳۴۳ از تهران به منزلش در قم بازگرداند. ایشان در خیابان دولت؛ چهارراه قنات، اول خیابان قیطریه، نبش کوچه هوشمند، به صورت حبس خانگی اقامت داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دوران نخستوزیری منصور؛ «قانون اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین» به تصویب رسید و خمینی ۴ آبان سال ۱۳۴۳ در قم سخنرانی کرد و فریاد زد: «قانونی در مجلس بردند و ما را ملحق کردند به پیمان وین… والله گناه کبیره کردهاست هر کس فریاد نزند»...
او سپس موضوع کاپیتولاسیون را پیش کشید. با سخنان ایشان عموم مردم (حتی بیشتر دانشجویان) که مثل خود سخنران، محتوای پیمان وین و بندهای آن را بدرستی نمیشناختند و شناخت دقیقی هم از کاپیتولاسیون (قضاوت سپاری) نداشتند، به خیابانها ریختند و بگیر ببند راه افتاد. قرارداد وین که دربارهٔ روابط سیاسی است، ۲۹ فروردین ۱۳۴۰ به امضای بسیاری از کشورها از جمله ایران رسیدهاست.
خمینی ۱۳ آبان ۴۳ به ترکیه تبعید شد؛ و «قَتلَهِ منصور»، بعدها گفتند: «ترور حسنعلی منصور، واکنش به تبعید حضرت آیتالله خمینی بود.» خیلیها از آن ترور خوشحال شدند و کمتر کسی به رویکرد ارتجاعی قتله منصور توجه داشت. هنوز انقلاب نشده بود تا امثال لاجوردی و بادامچیان ماهیت خود را نشان دهند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش میگوید در شب آن روزی که شهید محمد بخارایی، حسنعلی منصور (نخستوزیر) را ترور کرد، من در جلسهای سخنرانی داشتم و در همانجا خطاب به مسوولان رژیم گفتم : شما که فکر میکنید ملت ایران توانایی و قدرت ندارد، بدانید که جوانانی مانند بخارایی دارد و اگر خیال میکنید ملت ایران بخار ندارد، میبینید که بخارایی دارد…
فردای درگذشت رفسنجانی (۲۰ دی ۱۳۹۵)، اسدالله بادامچیان از اعضای حزب مؤتلفه، گفت: یکی از هفت اسلحه مورد استفاده به منظور ترور حسنعلی منصور، توسط ایشان تهیه شد. این موضوع با اسناد موجود خوانایی ندارد و واقعی نیست. خود رفسنجانی نیز تصریح کرده که برای ترور منصور اسلحهای ندادهاست. وی بارها گفته بود «امام با ترور موافق نبود و اجازه ترور منصور را نداد.» چه بسا به همین دلیل او سعی کرده که از این ماجرا فاصله بگیرد. بماند که موتلفه مدعیست جواز تشکیل بخش مسلحانه خود را از «امام» گرفتهاست.
از مصاحبهها و خاطرات اعضای موتلفه چنین برمیآید که قتله منصور و دوستانشان، در پی اخذ فتوا از آیتالله میلانی و آیتالله خمینی بوده اند اما موفق نمیشوند.
گفته میشود فتوای قتل را آیتالله میلانی داده که نمیدانم چقدر مستند است چون او با ترور میانه نداشت. محمدنبی حبیبی که بیش از ۱۴ سال، دبیرکلی حزب مؤتلفه را بر عهدهداشت بارها گفت:
«قتل منصور با فتوای آقای مطهری صورت گرفته» که اثبات پذیر نیست. همچنین این گزاره دروغ که، قَتَلهِ منصور وابسته به نهضت آزادی بوده و آنان از آیتالله طالقانی دستور گرفتهاند!...
حبیبالله عسگراولادی گفته است: وقتی از امام پرسیده شد آیا کسانی را که فرمودهاید خائن هستند آیا اگر آنها را بکشیم اشکالی ندارد؟ ایشان پاسخ دادند: در غیر خودش (شاه) فایدهای ندارد. البته عسگراولادی در زندان روایت دیگری داشت. شکرالله پاکنژاد از قول او میگفت ما میتوانستیم خود شاه را بزنیم اما آماده پیامدهایش نبودیم و چون بهرهاش را مارکسیستها میبردند، اینکار را نکردیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همانطور که پیشتر اشاره شد موتلفهایها بیشترشان وابسته به بازار و میدان میوه و تره بار بودند. محمد بخارایی = شاگرد آهن فروش. رضا صفار هرندی - پارچه فروش. مرتضی نیک نژاد = گالش فروش. صادق امانی = خواربارفروش. هاشم امانی = حبوبات فروش. مهدی عراقی = معدنچی. حبیب الله عسگراولادی = فروشنده خشکبار. عباس مدرسیفر = خواربارفروش. محمدتقی کلافچی = بلورفروش. محی الدین انواری=آخوند. ابوالفضل حیدری = حبوبات فروش. حمید ایبکچی = محصل و روحانی زاده. احمدشاهیداغلو (شهاب) = آهن فروش....
محمد بخارایی، رضا صفاری هرندی، مرتضی نیکنژاد و محمد صادق امانی اعدام شدند. افراد زیر هم حکم زندان گرفتند: حبیبالله عسگراولادی، محمد مهدی ابراهیم عراقی، ابوالفضل حاج حیدری، محمدتقی کلافچی، حمید ایپکچی، محیالدین انواری، احمد شاهبوداغلو (شهاب)، عباس مُدَرسّیفر، هاشم امانی، اسدالله لاجوردی، محمد هادی امانی، سعید امانی، مهدی زارع حسینی، علی اعظم حاج بابا، ابوالفضل توکلی بینا، حسین دانشپور مقدم، اکبر فرهادیار، عزت خلیلی، عزیزالله صورتگر، علی اصغر حاجی بابا، کاظم سعدیه، علی اصغر صفار هرندی، صادق اسلامی، رضا صالحی، عباس زارع حسینی، اسدالله بادامچیان، علیاکبر بادامچیان، حسین رحمانی و…
در دادگاه گفته شد سیدعلی اندرزگو، حاج مهدی بهادران و شیخ حسن یزدیزاده هم به گونهای در ترور حسنعلی منصور دست داشتهاند و تحت تعقیب هستند. پای سید محمد بهشتی، مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی و خیلیهای دیگر هم به پرونده ترور منصور کشیده شد.
...
چون در خلال بحث صحبت از کاپیتولاسیون Capitulationشد اضافه کنم که حسنعلی منصور ۱۹ آبان سال ۱۳۴۳، دکتر محمد مصدق را به امضای قرارداد مصونیت سیاسی نظامیان دولت آمریکا در ایران، متهم کرد که با واکنش ایشان مواجه شد. دکتر مصدق سه روز بعد در ۲۲ آبان با نوشتن نامهای به منصور، ضمن اظهار تعجب نسبت به بیانات او، اعلام کرد که من کسی بودم که در ایران به مصونیت سیاسی اتباع «دول بیگانه» اعتراض کرده و در این مورد رسالهٔ «کاپیتولاسیون و ایران» را نوشتهام. دوستان دانشور و فرهنگورز در پایان این بحث پرسشی را که در آغاز طرح شد تکرار میکنم، اما ابتدا این توضیح را بدهم. من در مورد آناکرونیسم Anachronism (زمانپریشی و نابههنگامی) نوشتهام و میدانم داوری دربارهی گذشته بر پایهی معیارهای نظری و اخلاقی دوران معاصر. مغالطهای گاهنگارانه است. چرا که طی آن، رویداد، گفتار یا هر چیز دیگری مطابق با ارزشهای زمان فعلی ارزیابی میگردد. اما پرسش به قوت خود باقیست: آیا ترور حسنعلی منصور قابل دفاع است یا نه؟ توجه داشته باشیم که بعد از سال ۵۷ موتلفه و بازماندگان قَتلَهِ منصور - امانیها، بادامچیان، حاج حیدری، عسگراولادی و لاجوردی - جنایات بزرگی را در ایران سازمان دادند و نقشی پلید در تاریخ میهنمان داشتند.
۴ بهمن سال ۱۳۶۴، در مَقر رادیو صدای فدایی در روستای گاپیلون در کردستان عراق، واقعه دردناک و غمانگیزی رخ داد. کسانیکه قاتلین زندانیان سیاسی، تشنهِ خونشان بودند، خود، یگدیگر را زیر آتش گرفتند.در آن واقعه پُر مَکر و ننگ که حلقههای مفقوده بسیار دارد، افراد فداکاری جان باختند.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ ورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این بحث اشاره کوتاهی است به شکل گیری «هیئتهای مؤتلفه» و ترور حسنعلی منصور در سال ۱۳۴۳. ضرورت طرح این مطلب ازجمله مبارزه با فراموشی است و طرح این سؤال.
آیا ترور منصور قابل دفاع است یا نه؟
در این روزگار غریب، همه چیز (ازجمله شبکه مجازی بویژه یوتیوب)، آلوده به دروغ، و تبدیل به دکان شدهاست و شاهدیم مرتجعین جدید، که «هنر»ی جز هیستری ضدمذهبی ندارند، بر دیوار شکستهِ جامعه، عکس مار میکشند و دم از روشنگری میزنند!
با ایمان به این واقعیت که کفهای روی آب اصالت ندارند. فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً - غبارزدایی از آینهها را از سرگرفته، و این بار به شهسواران میدان علم میپردازم، به امثال گالیله و کپلر و دکارت و بویل و بیکن و گیلبرت و نیوتن... که دانشهای نوین را ارتقا دادند.
پس از قدرتگیری نازیها در آلمان و جنایات امثال هیتلر، ضرورتِ تشکیل یک نظم نوین جهانی، بر پایه ارزشهای مدرن حقوق بشر بر سر زبانها افتاد. اندیشمندان بر این نظر بودند که اصحاب قدرت، آزادی بیان، آزادی عقیده و رهایی از ترس و فقررا برنمیتابند و پیروزی بر دیکتاتوری نازیها و متحدین آنها به تنهایی نمیتواند به صلح سیاسی در جهان منجر شود. [روی این حساب] دهم دسامبر ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر به تصویب رسید و برای نخستینبار به حقوقی که تمام انسانها مستحق آن هستند اشاره داشت.
واقعه ۱۶ آذر و قتل آن سه دانشجو، ربطی به ورود او نداشت. نیکسون نه در ۱۶ آذر بلکه در ۱۸ آذر وارد تهران شد و دانشجویان اصلاً اطلاعی از آمدن وی نداشتند.
۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ اعتراضات دانشجویی در ایران را آرام آرام به شکل جنبش درآورد و به آن هویت و شکل داد. بماند که قدرت سیاسی برای حفظ خودش در یادمانها دست میبرَد تا به واسطه آن، حافظه جمعی را کنترل کند. مرتجعین میکوشند از نردبان ۱۶ آذر هم، بالا رفته به آن دخیل ببندند در حالیکه خود بیشمار قندچی و بزرگنیا و شریعت رضوی را به دار شقاوت کشیدهاند.
این بحث به محمدرضا شجریان اشاره دارد که عصاره دانش و تلاش بزرگان آواز و ردیف موسیقی ایران در او جمع بود. همو که به استبداد و ابتذال پشت کرد. کنار مردم ایستاد و «دُرّ دری» را در پای خوکان نریخت. روزی که به قول میرخواند در «روضه الصفا»، مِضراب عزیمت بر طبل رحلت کوفت، خنیا به سوگ نشست و آواز به درد آمد. وقتی به میهمانی خاک رفت بیاختیار بیاد سالهای دور افتادم، که او را نخستینبار در جشن هنر شیراز دیدم. انگار همین دیروز بود. بهمراه نوازنده برجسته تار و سه تار، محمد رضا لطفی و گروه ایشان، شعر منسوب به قرةالعین را در دستگاه نوا میخواند:
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره روبهرو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
این بحث به «کورش تاریخی» اشاره دارد. کورش تاریخی با توهمات ما و آنچه از قرن بیستم به بعد در باره وی بر سر زبانها افتاده، از بُنیاد متفاوت است. ضرورت طرح اینگونه مباحث آشنایی با تاریخ پُر فراز و نشیب میهن ماست که غالباً با آن بیگانهایم. درست است که در گذشته نباید زیست اما به گذشته باید نگریست. به قول شکسپیر در نمایشنامه توفان: What's Past Is Prologue (گذشته پیش درآمد اکنون است).در این بحث به استوانه کورش Cyrus Cylinder هم، اشاره میشود که جوهر و مضمونش احترام به حقوق انسانی، توسط نیاکان ماست و تأثیر معنوی آن کمتر از سند Magna Carta (مگنا کارتا) در اروپا نیست.
این بحث اشاره کوتاهی است به اندیشمند و ریاضیدان ایرانی زندهیاد دکتر محسن هشترودی، که سیمای نجیب و دوست داشتنی و رفتار فروتنانهاش زبانزد بود. خردمندی که درست حرف میزد و حرف درست میزد. او دایرةالمعارف زمان خود بود و تسلطی که در درس نشان میداد حرف نداشت. افسوس که در سالهای آخر عمر سوگ مرگ دختر بزرگش وی را به اندوهی جانکاه کشید و نیروی او را کاهش داد و سرانجام چراغی که حق بود هنوز سالها پرتو افشانی کند و محیط نیازمند ما را روشن سازد در خاموشی گرایید.
دکتر مصطفی رحیمی در سال ۶۰، بیش از سه ماه بازداشت شد و دلیلش اینطور که خودش در نامه به زنده یاد امیر پیشداد نوشته، هیچ ربطی به نامهای که به آیتالله خمینی نوشت، نداشت. همچنین بر خلاف آنچه بیبیسی منتشر کرد و به اشتباه در ویکیپدیا هم نوشته شده، به علت نوشتن متنی به اسم «عصرانه حکومت قانون» نبود.
▬ البنت الشلبية، دختر شلبیه با تمام وجودم دوستت دارم. تو چشم منی [برایم همه چیز هستی] محبوبم زیر طاقها ایستاده و در انتظار است، برایم آسان نیست خاطرش را مکدر کنم. عشق من تو از دور ظاهر میشوی و من با قلب مجروحم خاطرات گذشته را مرور میکنم... [که] زیر درخت انار با من حرف زدی و ترانه خواندی...و [از دوئیت، به یکتویی و یکتایی رسیدیم]
این بحث اشاره کوتاهی است به حکیم فرزانه، محمد بن زکریای رازی را که حدود هزار سال پیش پای تعقل و خرد را به میان کشید و از استادان یونانی طب و فلسفه، عبور کرد و به دید انتقادی به آنها نگریست، استقلال فکری خود را حفظ کرد و به اهمیت تجربه و مشاهده در علوم پی برد و تصریح نمود با خرد به شناخت زمین و آسمان و ستارگان و حتی آفریدگار نائل میشویم. من سالها پیش در ویکیپدیا و جاهای دیگر از او نوشتهام و در اینجا نمیخواهم به شرح کامل زندگی و آراء او بپردازم. تبا کمال ادب و فروتنی به دوستانی که نگاه یکسویه به آن حکیم خردمند دارند و در مورد وی راستها را هم نمیگویند یادآور میشوم بدون آشنایی کامل با زبان کتب رازی که غالبا عربی است نمیتوان داوری همه جانبهای در مورد او داشت.
خواهران و برادران عزیز، آنچه قرائت میکنم روایت دکتر غلامحسین صدیقی است از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ / ایشان استاد دانشگاه تهران و وزیر پست، تلگراف و تلفن (در دولت اول) و وزیر کشور و نایب نخستوزیر (در دولت دوم) دکتر محمد مصدق و از آورندگان دانش جامعهشناسی به ایران و از بنیانگراران مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (وابسته به دانشگاه تهران) بود. وی همچنین سالها در هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران عصویت داشتند
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.
دوستان دانشور و فرهنگورز، بین کسانیکه نامشان را نوشتهام، دو نفر مرا بسیار آزار دادند. یکیشان سرهنگ منصور زمانی مسؤول اول زندان قصر بود. از اشاره به نام دیگر میگذرم. واقعش وقتی تیرباران شدند خوشحال نشدم و هم اینک نیز برایشان طلب رحمت میکنم. آنها علی رغم شرکت در ستم زمان خویش و آزار زندانیان سیاسی، میهن خویش را دوست داشتند. قبل از ورود به بحث، این سؤال را در میان میگذارم بگير و ببند و کشتار، جز آنکه انقلاب را زمین زد و آلود، چه تاثیری داشت و چه دردی را دوا کرد؟ توجه داشته باشیم که ارزش و اهمیت پرسش، بالاتر از پاسخ است.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.
این بحث به صورت مذاکرات شورای انقلاب در مورد مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق در احمدآباد - ۱۴ اسفند سال ۵۷ میپردازد که نکتهها دربردارد و شایان بسی تأمل است. در ویدئو و فایل صوتی ضمیمه، بعد از توضیحی در مورد شورای انقلاب و چند و چون آن، صحبتهای رد و بدَلشده را قرائت میکنم.
«به نام و نیرو و یاری آفریدگار اورمزد و امشاسپندان؛ سروران خوب نیکوکار، و همه ایزدان مینو ...» بخش دیگری از سلسله مباحث «ری و روم و بغداد» را آغاز میکنم.
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد.