جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ / Friday 22nd November 2024

 

 

بختیارِ با اختیار، و نامه‌هایش به خمینی

ذکر «نهضت مقاومت ملی»، در آغاز ویدئو، اشاره به دوران آیت‌آلله زنجانی و جنبشی است که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آغاز شد و تا ۳۰ تیر ۱۳۳۹ (ایجاد جبهه ملی دوم) ادامه یافت. دکتر شاپور بختیار از همراهان آن بود که به اشتباه، بنیان‌گزاران گفتم و پوزش می‌خواهم.

دکتر شاپور بختیار (۱۲۹۳-۱۳۷۰)؛ سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است. اولی به تاریخ هفتم شهریور ۱۳۵۶؛ که از طریق آقای بنی‌صدر به ایشان رسانده‌است. دومین نامه موقعی فرستاده می‌شود که سید جلال تهرانی از طرف شورای سلطنت به پاریس رفت و آنجا استعفا داد. نامه مزبور توسط مهندس مرزبان به احمد خمینی داده می‌شود و به دست آیت‌الله خمینی می‌رسد. سومین نامه در رادیو خوانده شده و اطلاعات و کیهان نیز انتشار داده‌اند. قبل از اشاره به متن نامه‌ها؛ می‌خواهم از دکتر شاپور بختیار، «بختیار»ی که بخت‌یار نبود و در زمانه خودش مهجور و تنها ماند یاد کنم.
وقتی صحبت از وی به میان می‌آید خواه ناخواه به وقایع دوران انقلاب هم برخورد می‌کنیم و خاطرات زیادی زنده می‌شوند. برخی نخست وزیری ایشان را حاصل انقلاب و فرصتی تاریخی که ایران از دست داد ارزیابی می‌کنند. از بختیار با عنوان «کرنسکی» ایران هم یاد شده‌است.
(الکساندر فیودورویچ کرنسکی Александр Керенский سیاست‌مدار روسی پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در مقام نخست وزیری بود اما با انقلاب اکتبر به‌وسیلهٔ بلشویکها سرنگون گشت و به فرانسه تبعید شد).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
به زمان باید زمان داد. زمان احکم الحاکمین است
دکتر شاپور بختیار مرا بیاد زندان دستگرد در اصفهان؛ و «سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی»، افسر شجاعی که به نظرات وی متمایل بود و در اسیرکشی سال ۶۷ جانش را گرفتند می‌اندازد. همچنین بیاد شُکری(شکرالله پاکنژاد) می‌افتم که سال ۱۳۵۷ در زندان وکیل‌آباد مشهد با ستودن زیرکی بختیار؛ از وی با عنوان «مُحلّل رژیم شاه» نام می‌برد. شکری البته جانب وی را نمی‌گرفت.
(از آنجا که رژیم شاه عملاً سه‌طلاقه شده و «نامحرم» انگاشته می‌شد، «مُحَلِّل»ی لازم بود تا دوباره بتواند رجعت کند.)
...
می‌توانم به‌جرئت بگویم بعد از آزادی زندانیان سیاسی در سال ۵۷ کمتر کسی منکر مرزبندی با شاپور بختیار می‌شد. جا افتاده بود که عامل انگلیس و سرویس‌های بیگانه‌است. اتهامی که بعداً شاه و امثال مظفر بقایی هم تکرار می‌کردند. من نیز مثل بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه، معتقد بودم او نوکر بی اختیار و مُحلّل رژیم شاه است. در گرماگرم انقلاب می‌شنیدم بختیار پیش از ملی شدن صنعت نفت؛ رئیس اداره کار استان خوزستان بوده و این سابقه‌ در اداره کل استانی که تحت سلطۀ انگلیس‌ها بود، بدون توافق با شرکت نفت ایران و انگلیس امکان نداشت.
...
سلطنت‌طلبان او را متمایل به خمینی تصور نموده و طرفداران آیت‌الله خمینی او را سلطنت‌طلب معرفی می‌کردند. حالا البته خیلی حرفها زده می‌شود اما واقعش حول و حوش انقلاب، گرایش غالب روشنفکری ایران هم، از بختیار حمایت نمی‌کرد. در آن روزگار؛ کمتر کسی می‌توانست از شور و شوق و هیجان انقلاب فاصله گرفته و با دیده عقل نقاد به رویدادها بنگرد.
...
بعد از تجاوز عراق به کشورمان؛ بختیار اگرچه معتقد بود وقتی به ایران حمله‌ای شود هر ایرانی، جدا از هر عقیده و مذهبی که دارد در دفاع از آب و خاک میهن با دیگران هماهنگ می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند یک جنگ میهنی را جنگ امپریالیستی جلوه دهد، اما در مورد تنظیم رابطه وی با حزب بعث عراق حرف و حدیث کم نیست. یعنی همه چیز در روشنی قرار ندارد. اینکه این سازمان و آن گروه نیز به مناسبات غیرقابل دفاع تن دادند، چیزی را توجیه نمی‌کند. 
...
از حق نگذریم. بختیار در اعلامیه‌ای که ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹ در پاریس منتشر نمود به «تحریکات مستمر و مغرضانه رژیم روحانی‌نمایان در تحمیل حکومت خود از یک سو و دخالت در امور سایر کشورها از سوی دیگر که به دولت عراق امکان داده با استفاده از آشفتگی حاکم بر کشور، به خاک میهن عزیز ما حمله ور گردد و مصیبت تازه‌ای برای مردم ستم دیده ایران ببار آورد» - اشاره نمود و بر دفاع از تمامیت ارضی و استقلال میهن انگشت گذاشت. ضمناً شاپور بختیار از معدود شخصیت‌های مخالف حکومت ایران بود که از همان روز اول از تصویب قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت استقبال و بر اجرای آن اصرار ورزیدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بختیار، دکتر مصدق را راهبر خود می‌دانست
شاپور بختیار که ۴ تیر ۱۲۹۳در شهرکرد به دنیا آمد و ۱۵ مرداد ۱۳۷۰در پاریس به خون خویش غلطید؛ دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی، از همراهان نهضت مقاومت پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آخرین نخست‌وزیر ایران، پیش از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی بود. خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند. پدرش محمدرضا معروف به سردار فاتح بختیاری(در زمان رضا شاه) به جرم شورش مسلحانه، تیرباران شده بود و پدربزرگ مادریش، نجف قلی صمصمام‌السلطنه دو بار در ۱۲۹۱ و ۱۲۹۷ به نخست‌وزیری احمد شاه قاجار رسید. شاپور بختیار با دومین همسر شاه(ثریا اسفندیاری) دختر عمو؛ و با تیمور بختیار که ۴ سال ریاست ساواک را بر عهده داشت، پسر عمو بود. زن دایی خانم فرح پهلوی هم؛ لوئیز صمصام بختیاری، خاله شاپور بختیار می‌شد.
...
شاپور بختیار در ۱۵ دی ۱۳۵۷ با شاه بر سر نخست‌وزیری به توافق رسید و با این کار، هم‌مسلکانش در جبههٔ ملی، رأی به اخراج او و رّد همکاری با دولت وی دادند. البته در پیامد ورود آیت‌الله خمینی به ایران و چندی بعد با اعلام بی‌طرفی ارتش، دولت بختیار در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سقوط کرد. وی پس از آن؛ ۶ ماه در ایران مخفیانه زندگی کرد و در تیرماه ۱۳۵۸ به فرانسه رفت و در قالب نهضت مقاومت ملی ایران به فعالیت علیه جمهوری اسلامی پرداخت. اولین سوءقصد به جانش که البته ناموفق بود و توسط گروهی به رهبری انیس نقاش صورت گرفت؛ در تابستان ۱۳۵۹ رقم خورد. دومین ترور ۱۱ سال پس از آن؛ منجر به قتل بختیار در سن ۷۷ سالگی در پاریس شد.
...
مهم‌ترین ویژگی‌هایش؛ ایستادگی در برابر حکومت دینی، احیای مشروطه، اعتقاد و اصرار به اجرای قانون اساسی مشروطه است. در پیش‌گفتار کتابش؛ «یکرنگی» نوشته‌است پیش از آن‌که خود را ایرانی و پای‌بند مذهب خاصّی بداند، به انسان و انسانیت اعتقاد دارد. وی دکتر محمد مصدق را راهبر خود می‌دانست و به پیروی از او تأکید می‌کرد. عاقبت هم زیر عکس او کشته شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بختیار ۵ سال و ۸ ماه زندانی کشید
شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد و تحصیلات متوسطه را در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند و در ۱۳۱۵ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد. او در جنگ داخلی اسپانیا در صف مخالفان فرانکو فعال بود. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گردان اورلئان در راه آزادی این کشور جنگید. 
...
سال ۱۳۲۴ دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. رسالهٔ دکترایش که در سال ۱۳۲۳ نوشته، دربارهٔ رابطهٔ مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی(جدایی دین از سیاست) بود. در رساله مزبور تأکید می‌کند «اسلام در پاکی و بی‌آلایشی آغازینش، نه کلیسا دارد و نه دولت»
...
ایرج پزشکزاد می‌گوید: (بختیار) «با آنچنان ملایمت و ملاطفتی از ادیان و پیغمبران مختلف یاد می‌کند که می‌توان در انتسابش به یکی از مذاهب تردید کرد.» البته وی در نامه‌هایی که به آیت‌الله خمینی نوشته، به گفتمان حوزوی توسل جسته‌است. 
بختیار به زبان فرانسوی و انگلیسی صحبت می‌کرد و علاوه بر آن با زبان‌های آلمانی و عربی هم آشنایی نسبی داشت. 
سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت. ۵ سال بعد به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و به هنگام نهضت ملی‌شدن نفت به سِمَت مدیرکل کار استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت. در دولت دکتر مصدق، معاون وزارت کار شد و قانون بیمهٔ اجتماعی کارگران را با امضای نخست وزیر تصویب کرد که بعدها این قانون باعث پی‌ریزی سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران شد.
کودتای ۲۸ مرداد که روی داد به صف مخالفان شاه پیوست و چند بار دستگیر شد. در جبههٔ ملی دوم، هم فعال بود و در بهمن ۱۳۴۲ همراه با دیگر رهبران جبههٔ ملی به زندان افتاد. شاپور بختیار در مقطعی با مهندس بازرگان نیز؛ هم بند بود. در زندان شهربانی آن زمان(خیابان باغ ملی که بعداً به کمیته مشترک به‌اصطلاح ضدخرابکاری تبدیل شد) با هم زندانی می‌کشیدند و حتی مهندس بازرگان نام دومین فرزندش «نوید» را در مشورت و با پیشنهاد شاپور بختیار برگزید. 
بختیار اینگونه که خودش گفته‌است به دليل فعاليت سياسی در حزب ايران و اتهام «اخلالگری و توهين به مقام سلطنت»، در اواخر سال ۱۳۳۲ زندان رفت، بعد از مدتی به زادگاه خود تبعید شد اما سال بعد دوباره بازداشت شد و اين بار، سه سال حبس کشید. گفته می‌شود از کودتای ۲۸ مرداد تا بهمن ۱۳۵۷ حدود پنج سال و هشت ماه را در زندان به سر برده، و مدت هفت سال نيز ممنوع الخروج شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بختیار و نامه سرگشاده به شاه
اواخر سال ۱۳۵۵ دکتر کریم سنجابی؛ دکتر شاپور بختیار، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یداله سحابی و داریوش فروهر و... در تماس‌هایی که با هم داشتند، تصمیم می‌گیرند وضعیت حساس کشور را طی نامه‌ای به شاه گوشزد کنند. این جمع با همفکری یکدیگر نامه‌ای تهیه و تنظیم کردند تا برای شاه بفرستند؛ اما درباره تعداد امضا کنندگان اختلاف نظر پدید آمد، قرار بر امضای محدود بود ولی مهندس بازرگان اعتقاد داشت عده‌ای از دوستان ایشان هم نامه را امضا کنند که مورد موافقت سایرین قرار نگرفت و درنتیجه وی و دکتر سحابی راضی به امضاء نشدند. گویا آیت‌الله سید رضا زنجانی مورد مشورت قرار می‌گیرد و قرار می‌شود برای جلوگیری از تأخیر بیشتر؛ نامه با امضای آقایان دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر منتشر گردد.

۲۲ خرداد ۱۳۵۶ انتشار «نامه سه امضایی» (نامه‌ سرگشاده توسط سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، به اعلیحضرت) بر سر زبانها افتاد. نویسندگان نامه از شاه می‌خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به‌واقع آن‌ها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بی‌توجهی به کشاورزی؛ اقتصاد ایران را به نابودی کشانده‌است. نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود.
آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی؛ تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان سیاسی، دادن اجازه بازگشت به تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند. در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار نام شاه نیامده بود. (متن کامل نامه در پانویس ثبت شده است)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پذیرش شراط بختیار توسط شاه
در شرایط دَم‌به‌دَم متحول آن دوران؛ آتش‌های زیر خاکستر زبانه می‌کشید و می‌رفت تا شیرازه امور را از هم بگسلد. رژیم شاه به درد چه کنم چه کنم گرفتار شده و کفگیر شریف امامی و ازهاری هم به ته دیگ خورده بود. 
کمی به عقب برگردیم.
زمانی که نه کنفرانس گوادلوپ تشکیل شده و نه «هایزر» به ایران آمده بود؛ شاه به
ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران، گوشی داده بود که از ایران خواهد رفت. 
ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در کشور ما؛ در صفحه ۱۳۴ کتاب «مأموریت در ایران» تصریح کرده‌است: «شاه خودش برایم تعریف کرد که در نظر دارد مدتی به بندرعباس برود... چند روز بعد گفت که مایل است به جزیره کیش برود... یک بار هم حرف عجیبی زد و گفت چه طور است سوار کشتی بشود و مدتی در آب‌های بین‌المللی به سیر و سیاحت بپردازد... ولی سرانجام در اواخر ماه دسامبر(اواخر آذر، اوایل دی) که به کلی ناامید شده بود، تصمیم گرفت برای مدت نامعلومی از ایران خارج شود.»
...
جدا از واقعیتی که سولیوان بر آن انگشت نهاد؛ ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نیز در کار بود تا او برود. در پی گسترش اعتراضات مردم و انقلاب در تقدیر؛ چاره‌ای هم جز این نبود. واقعش، شاه؛ قبل از آنکه برود، رفته بود.
او می‌رفت اما در جستجوی شخصی بود که با خروجش از ایران در شرایط قابل قبول و محرمانه موافقت کند. بعد از صحبت با احمد بنی‌احمد و کریم سنجابی و مظفر بقایی و غلامحسین صدیقی که هر یک از آنان به دلایلی از پذیرفتن حکومت سرباز زدند؛ در اواخر سال ۱۳۵۷ اعلیحضرت به ناچار از شاپور بختیار خواست که مقام نخست‌وزیری ایران را قبول کند. 
شاه در این خصوص می‌گوید: «با بی‌میلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخست‌وزیری موافقت کردم. همیشه او را دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس می‌دانستم. اما بالاخره بعد از دیدار با لُرد جرج براون؛ وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخست‌وزیر اعلام کنم، چرا که دیگر برگ برنده‌ای نداشتم.»
...
بختیار، شرایط زیر را پیش گذاشت تا ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده گیرد:
  • انتخاب وزرا فقط با خودش باشد و شاه دخالت نکند.
  • شاه از کشور خارج شود و تعهد نماید که از این به بعد سلطنت نماید و نه حکومت،
  • ساواک منحل گردد.
  • چهارده تن از نظامیان از جمله غلامعلی اویسی تبعید شوند.
  • زندانیان سیاسی آزاد شوند،
  • شرایط آزادی مطبوعات فراهم گردد،
  • بنیاد پهلوی به دولت منتقل شود،
  • کمسیون شاهنشاهی[در واقع بازرسی شاهنشاهی] که در تمام امور دخالت می‌کند حذف شود.
شاه با قبول تمامی شرایط او در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخست‌وزیری منصوب کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرد بختیار از جبهه ملی
دکتر هوشنگ نهاوندی؛ در فصل پایانی کتاب خود(آخرین تلاش‌ها و آخرین دسیسه‌ها) نوشته‌است که علیاحضرت فرح پهلوی مُسّبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بوده و ۳ ماه قبل از آن‌که شاپور در کاخ نیاوران با شاه ملاقات داشته‌باشد در ویلای محمدعلی قطبی [دائی‌اش] در خفا با او ملاقات کرده‌است. در آن دیدار شهبانو یک مجلّد از اشعار پُل اِلوار Paul Éluard؛ شاعر معاصر معروف فرانسوی را هم به بختیار، هد‌یه می‌کند...
البته خانم فرح پهلوی به گزارش فوق صحه نگذاشته‌ و گفته‌اند چند روز بعد از اینکه تیمسار ازهاری دیگر نمی‌توانست نخست‌وزیر باشد، با بختیار ملاقات نموده‌است. به اعتقاد شهبانو فرح؛ غلامعلی اویسی و ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک نقش زیادی در معرفی و پیشنهاد بختیار به شاه داشتند.
«تیمسار اویسی و مقدم آمدند گفتند که آقای بختیار نمی‌خواهد بیاید کاخ ملاقات کند. به اعلیحضرت گفتم اگر می‌خواهید من بروم و با ایشان صحبت کنم؛ که گفتند برو… رفتم خانه خانم قطبی و آقای بختیار آمدند و حرف‌هایشان را زدند. بعد گفتند که من قبول می‌کنم به شرط اینکه آقای سنجابی از زندان آزاد شود. من آن موقع آقای بختیار را دیدم و یک دفعه دیگر که با ایشان صحبت کردم، دو تا از وزیران به من تلفن کردند چون پاسپورت می‌خواستند که بیرون بروند و از من خواستند که به آقای بختیار تلفن کنم که به آنها پاسپورت بدهند. [که این البته در دوره نخست‌وزیری ایشان است]، دفعه بعدی که من آقای بختیار را دیدم، در فرودگاه مهرآباد بود در روزی که ما داشتیم می‌رفتیم که آمدند و حتی یادم است که اشک در چشمانشان بود و بعد، پس از جریاناتی که پیش آمد و ایشان مجبور شد بیاید بیرون، ما در مکزیک بودیم که تلفن کردند و من با ایشان صحبت کردم و گفتند که احترامشان را به اعلیحضرت برسانم و گفتند که مبارزه ادامه دارد و من مبارزه می‌کنم… بعد از فوت اعلیحضرت هم، آقای بختیار به قاهره آمد که من دیدمش و راجع به مسایل مختلف صحبت کردیم…»
...
القصه؛ بختیار علی‌رغم مخالفت جبههٔ ملی و بدون توجه به رأی شورای مرکزی مبنی بر خودداری اعضا از پذیرش نخست‌وزیری، این سِمَت را قبول کرد. با توجه به عدم تمکین بختیار از این موضوع او از جبههٔ ملی طرد شد و تمامی اعضای آن در رأی‌گیری که در این خصوص به عمل آمده بود(حتی بدون رأی ممتنع) رأی به اخراج وی از جبههٔ ملی و همین‌طور حزب ایران دادند.
...
شماری از دوستان و هم‌حزبی‌های بختیار او را خائن و سلطنت‌طلب هم خواندند و متهمش کردند که با نخست‌وزیر‌شدن اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین برده و تک‌روی کرده‌است. اما بختیار؛ معتقد بود وی به هدف حزبی، که کسب قدرت از طریق مخالفت قانونی است، پایبند بوده و اکنون که بالاترین منصب قانونی ممکن در حکومت پهلوی به او پیشنهاد شده‌، دلیلی برای امتناع از پذیرش آن نمی‌بیند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان
گرچه امثال خانم مهشید امیرشاهی و...به صورت علنی از بختیار حمایت کردند اما هواداران نخست وزیرشدن وی جمع بزرگی را شامل نمی‌شدند. مهشید امیرشاهی در شمارهٔ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامهٔ آیندگان مقاله‌ای با عنوان «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» منتشر کرد. او در مصاحبه‌ای بختیار را به عنوان «جلوه و اسوهٔ کمال انسانی و خرد» ستود. روشنفکران؛ سازمان‌های سیاسی چپ، ملی‌گرا و لیبرال از بختیار حمایت نکردند و وی در دی‌ماه ۱۳۵۷، در انتهای پیام که به مردم ایران داد، بیتی از چکامه مرغ طوفان اثر غلامعلی رعدی آذرخشی را چاشنی کرد که:
من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان 
موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
اشاره وی به این شعر باعث شد که بعدها؛ هم موافقان و هم مخالفان از او با عنوان مرغ طوفان یاد کنند.
...
در آنزمان اسم بختیار(شاپور) هم؛ ایجاد دافعه می‌کرد و برخی با اقتباس از ضرب‌المثل «قم بهتره یا کاشون، لعنت به هر دوتاشون» درانداختند: «شاه بهتره یا شاپور، اون خنجره، این ساطور»... شاپور را با شاه و شاهزاده‌ها؛ این همانی می‌کردند. 
برخی هم چون وی؛ قوم و خویش تیمور بختیار بود و تیمور بختیار ۴ سال مسئول اول امنیتی کشور بوده، وی را از آن قماش تبلیغ می‌کردند، در حالیکه از اولین اقدامات شاپور بختیار انحلال ساواک بود.
...
بختیار به نظام مشروطه(چه مشروطهٔ پادشاهی و چه مشروطهٔ پارلمانی) اعتقاد داشت. گرایش او به حکومت سوسیال دموکرات هم حاوی این طرز نگرش اوست. معتقد بود که نه به نظام آریامهری تن داده و نه با طرح جمهوری اسلامی کنار می‌آید و در تقابل با این دو، راه‌حل سومی را که برقراری نظامی دموکراتیک، دولتی سکولار و قانون‌مند، احیای مشروطهٔ پارلمانی و اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود، پیش روی ملت قرار خواهد داد. وی با ورود روحانیون به دستگاه دولتی و برقراری حکومت دینی(حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه) هیچ میانه‌ای نداشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
رأی مجلس سِنا و شورای ملی به بختیار
هنگامی که بختیار به نخست‌وزیری منصوب شد؛ شاه اعضای هیأت رئیسه دو مجلس شورای ملی و سِنا را فرا خواند تا علت این انتخاب را توضیح دهد و به آنان توصیه کند که به دولت جدید رأی اعتماد بدهند. به گفته هوشنگ نهاوندی جلسه‌ای در یکی از تالارهای کاخ صاحبقرانیه در نزدیکی دفتر شاه تشکیل شد و طی مذاکرات؛ غالب حاضران به استحضار شاه رساندند که اصولاً شاپور بختیار را نمی‌شناسند و حتی اسم او را هم نشنیده‌اند...

بهرحال، بختیار دولت خود و برنامهٔ آن را در ۲۰ دی ۱۳۵۷ به مجلسین(شورای ملی و سنا) معرفی کرد و در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به همراه وزرایش با ۱۴۹ رأی موافق، ۴۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. البته مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود. پس از اخذ رأی اعتماد؛ اعلیحضرت که در فرودگاه انتظار می‌کشید، به همراه خانم فرح پهلوی از کشور رفت که رفت.
بختیار سعی داشت این موضوع را القا کند که وی باعث خروج شاه از ایران شده‌است.
۱۶ بهمن ۱۳۵۷ در مجلس شورای ملی گفت: «دولت او که همواره به اهداف جبههٔ ملی چشم خواهد دوخت ثمرهٔ انقلابی است که از ۲ سال پیش در گرفته و او میراث‌دار ۲۵ سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان، تبعید و گوشه‌نشینی نداشته‌است.» 
شاپور بختیار در هنگام معرفی وزیرانش به پادشاه؛ در عین ادب و احترام، بدون دست بوسی و با نگاه به بالا در تلویزیون نمایان شد که عمدی می‌نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بختیار بر سر مزار دکتر مصدق
بختیار در همان بدو نخست‌وزیری با حضور در احمدآباد؛ تبعیدگاه مصدق و سوگند‌یاد‌کردن بر مزار او با آرمان‌های راهبر جبهه ملی تجدید میثاق کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ این نخستین‌بار بود که یک نخست‌وزیر؛ اولین سخنرانی خود را با ادای احترام به مصدق، در کنار تصویر او و ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد آغاز می‌کرد. بختیار با این اقدام؛ عملاً حقانیت شاه را که مشروعیت خود را از کودتای ۲۸ مرداد می‌دانست زیر سؤال می‌بُرد. وی با تقدیم لایحهٔ قانونی به هیئت رئیسهٔ مجلس؛ خواستار اعادهٔ حیثیت از محکومان دادگاه نظامی از تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو و محاکمه همهٔ نخست‌وزیران و وزیران دولت‌های ۲۵ سال اخیر شد. برداشتن تصاویر رسمی شاه از دفاتر سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور از اقدامات او بود.
...
موارد دیگری را هم می‌توان نام برد:
  • وعدهٔ لغو تدریجی حکومت نظامی و برگزاری انتخابات کاملاً آزاد؛
  • انحلال ساواک از نظر قانونی و جایگزین‌کردن آن با یک دستگاه اطلاعاتی که در خدمت استقلال و تأمین امنیت کشور باشد؛
  • آزادی کلیهٔ زندانیان سیاسی از زندان؛ اعادهٔ حیثیت و پرداخت غرامت به آن‌ها(که البته فقط حرف بود)
  • محاکمهٔ متجاوزان به حقوق مردم. دستگیری عده‌ای از سرمایه‌داران و یا مدیران دولتی فاسد رژیم سابق؛ که گمان سوءاستفاده از مقام‌شان در این مورد می‌رفت.
  • پشتیبانی بدون قید و شرط از اصول منشور ملل متحد؛ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های مربوط به آن
  • قطع پیمان‌های نظامی با ایالات متحده آمریکا؛
  • واگذاری بنیاد پهلوی به عنوان وقف عام؛
  • لغو (به نظر من اشتباه) چند قرارداد تسلیحاتی مهم که با حرف و حدیث بسیار همراه است و گفته می‌شود ایران از این بابت آسیب زیادی دید. (در پانویس توضیح داده‌ام).
  • متوقف ساختن خروج نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل؛
  • اعلام این نکته که ایران از سازمان سنتو خارج شده‌است و دیگر ژاندارم خلیج‌فارس نخواهد بود؛
  • اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب از طریق گذراندن قانون از مجلسین؛
  • اعلام آزادی بیان مطبوعات و لغو هر نوع سانسور
(به دنبال همین گفتهٔ بختیار بود که اعتصاب ۶۰ روزهٔ مطبوعات شکسته شد.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تق‌تق نعلین و صدای پای فاشیسم
بختیار مکرر به دموکراسی و اصول دموکراسی ارجاع می‌داد. در ۳۷ روز نخست‌وزیریش پی‌درپی از جایگزینی دیکتاتوری نعلین با دیکتاتوری چکمه حرف می‌زد. به اعتقاد او خطر روی‌کارآمدن و استقرار حکومت دینی؛ از دیکتاتوری چکمه به مراتب بدتر است. او از تق‌تق نعلین روحانیون، صدای فاشیسم را می‌شنید.
...
در مصاحبه‌ای اعلام کرد که «هیچ گاه مخالف یک روحانی که کار روحانیت خویش را صرفاً انجام دهد، نیست و خلاف این را مغایر با اصول آزادی می‌داند اما با روحانیتی که می‌خواهد بر تمام کشور حکومت کند و در امور سیاسی دخالت ورزد به شدت مخالف است و این جزء موضوعاتی است که به هیچ‌وجه قبول نخواهد کرد. 
در مصاحبه با روزنامهٔ لومتن گفت: جمهوری اسلامی خمینی یک مجهول مطلق است؛ اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه در می‌آید. نه تعدد گروه‌های سیاسی را می‌پذیرد و نه دموکراسی را؛ می‌خواهد روحانیت قانونی الهی را اجرا کند. همه چیز این‌جا شروع می‌شود و این‌جا تمام می‌شود. 
در مقایسه منش سیاسی خود با آیت‌الله خمینی چنین گفت: ایشان(خمینی)؛ از یک موضعی صحبت می‌کنند که آن چه را که من می‌گویم باید بشود. من از یک موضع دیگر صحبت می‌کنم و آن این است که هرچه من می‌گویم بسنجید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و تعقل؛ بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد(با مشاوره با هر گونه حزب و اجتماعی که دارید) و بعد، راه خودتان را انتخاب کنید...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه‌های بختیار به خمینی
همانطور که درآغاز گفتم دکتر شاپور بختیار، سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است. 
نامه اول
هفتم شهریور ماه ۵۶-
حضرت آیت‌الله خمینی دامت برکاته
خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ ۲۲ خرداد ۵۶ که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته‌است اطلاع حاصل فرموده‌اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی و دینی خود دانسته‌ایم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود و دنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان و همفکران خود تبادل نظر کردم و اکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی‌صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می‌دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر، هدایت و حمایت فرمائید.
باسلام و تهیت [تحیت]، ارادتمند شاپور بختیار
 
نامه دوم
پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته‌است اجازه می‌خواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر عالیقدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امیدوارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که بعنوان یک ایرانی مسلمان مبارز بعهده دارم به روشنی بیان کنم. مبادا که به سبب تردید در بیان حقیقت نزد بندگان حق پرست و حقیقت جوی خدا شرمسار شوم.
١ - آن حضرت واقفند که برنامه این دولت از صدر تا ذیل کاملاً و جزاً [جزئاً] همان مطالبی است که طی سالیان دراز دوران اخافه و ارعاب و اختناق مورد نظر آن وجود مقدس و سایر مبارزان و شهیدان راه حق و آزادی بوده‌است و به محض تصدی نخست وزیری بلافاصله با توکل به خدای متعال با کمال اشتیاق و اخلاص شروع به اجرای آن کردم.
 
جای هیچگونه تردید نیست که اگر مهلت معقولی داده شود به خاطر صیانت حقوق حقه ملت مسلمان و مبارز ایران به حرمت روان پاک شهیدان راه آزادی و به حکم ٢۵ سال سابقه مبارزات سیاسی و برای حفظ استقلال و تمامیت خاک میهنم به خواست خدای متعال، تمام جرئیات این برنامه را مردانه و مخلصانه به موقع اجرا خواهم گذاشت. 
این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت و دعای خیر همۀ نیک خواهان این مرز و بوم برخوردار شوم.
٢ - هرچند زیارت آن پیشوای بزرگ روحانی سعادتی است که من نیز مانند بسیاری از فرزندان ایران که هواخواه آزادی و استقلال آزادی ایران و مؤدّب به آداب اسلام در تجلیل مقام آیات عظام و علمای اعلام‌اند در آرزوی آنم، ولی اجازه می‌خواهم بعرض‌تان برسانم که به عقیده اینجانب در شرایط کنونی بسبب تحریکات گوناگون و حالت عصیانی که در گروه‌های موافق و مخالف وجود دارد، بازگشت آن وجود مغتنم موجب تشنجات و اختلالاتی خواهد شد که دولت را از ادامه برنامه‌ای که متفق الیه [متفق‌علیه] همه آزادیخواهان خداپرست ایران است باز خواهد داشت. لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران به سمع قبول تلقی فرمایند.
٣ - اگر پس از تشریف فرمائی مبادرت به اعلام یک سازمان سیاسی بفرمایند که با قانون اساسی کنونی سازگار نباشد، یقیناً دولت را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار خواهند داد که اینجانب نمی‌خواهد مسؤولیت عواقب آن را بپذیرد.
۴ - امیدوارم با توجه به موقعیت اینجانب بحکم درایت حکیمانه و نیت مخلصانه و خیرخواهانه‌ای که برای سعادت مردم ایران داشته و دارید اجازه بفرمائید که هر تغییری در نظام مملکت از راه صحیح و سلم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک مقبول در تمام جهان انجام گیرد. مبادا خدای ناخواسته پس از یک ربع قرن سیطره خودکامگی و درنده‌خوئی مطلق و فساد عام و شامل، دوباره گرفتار مصیبتی عمیق تر و بلائی بزرگتر گردیم که در آن صورت باید بگویم، مسکین من و رنجهای بی حاصل من.
حضرت آیت‌الله
از خدا دان خلاف دشمن و دوست،
که دل هردو در تصرف اوست.
من بحکم همین ایمان عمیق؛ آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربّانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد و به علم‌الیقین موفق گردند که این استدعا صرفاً بخاطر اجتناب از پیش آمدهائی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجه‌ای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت.
والسلام علی من التبع الهدا [الهدی]
 ارادتمند شاپور بختیار
...
نامه مزبور (که بیش از دو نامه دیگر، با گفتمان حوزوی درآمیخته)، در کیهان، شماره ١٠۶٢٣، ص٢ منتشر شده‌است.
 
نامه سوم
هفتم بهمن ۵۷ در ساعت ده و بیست دقیقه شب برنامه عادی رادیو و تلویزیون قطع شد و این متن قرائت گردید:
«آقای نخست وزیر بیانیه زیر را که متن آن مورد قبول حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی در پاریس نیز واقع شده‌است صادر کردند.
...
من به عنوان یک ایرانی وطن‌دوست که خود را جزو کوچکی از این نهضت و قیام عظیم ملی و اسلامی می‌دانم و اعتقاد صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی و رأی ایشان می‌تواند راه‌گشای مشکلات امروزی ما و ضامن شأن و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف ۴۸ ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافرت کرده و به زیارت معظم له نایل آیم و با گزارشی از اوضاع خاص کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض در‌ باره آینده کشور کسب نظر نمایم.»
 
کسب تکلیف، نه کسب نظر
متن مزبور به تصویب شورای امنیت رسیده بود و مهندس بازرگان و دیگر اعضای شورای انقلاب هم در کل با آن مخالفتی نداشتند. علاوه بر شورای انقلاب، روحانیون مهاجر به پایتخت که در دانشگاه تهران مُتحصّن بودند نیز مورد شور و مشورت اعضای شورای انقلاب قرار گرفته و آنان ضمن موافقت کلی با نامه، گفته بودند در پایان بیانیه بجای «کسب نظر...» حتماً باید ذکر شود «درباره آینده کشور و وضع دولت کسب تکلیف نمایم.‏»
...
بهر حال، مهندس بازرگان موضوع را با آیت‌‌الله خمینی در میان می‌گذارد و ایشان هم اصلاح عبارتی علمای مهاجر به تهران را(که به جای کسب نظر، کسب تکلیف گفته شود) تایید کردند. نظر آیت‌الله خمینی این بود که اگر بختیار بیاید؛ تا استعفا ندهد اجازه دیدار را نخواهد داشت.
قرار می‌شود متن بیانیه بختیار؛ با اصلاحات مورد نظر روحانیون مهاجر که به تایید امام هم رسیده بود همان شب توسط خود بختیار در رادیو و تلویزیون ایران خوانده شود…
البته گفته می‌شود علی‌رغم اصرار آیت‌الله بهشتی بر نوشتن «کسب تکلیف» به جای «کسب نظر»، بختیار نمی‌پذیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر عاقل باشد استعفا می‌‏کند و می‌‏آید اینجا توبه می‌کند
صبح روز بعد ورَق برمی‌گردد و حاج مهدی عراقی؛ پیام آیت‌الله خمینی را به عنوان علمای مهاجر مخابره می‏‌کند که در آن آمده بود:
«آنچه ذکر شده که شاپور را با سمت نخست وزیری می‌‏پذیرم دروغ است، بلکه تا استعفا ندهد او را نمی‌‏پذیرم چون او را قانونی نمی‌‏دانم. حضرات آقایان به ملت ایران ابلاغ و اعلام فرمایند که توطئه‏‌ای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهم نکرده‌‏ام و آنچه گفته‌است که گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است. ملت‏ باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئه‏‌ها باشد.»
...
آیت‌الله خمینی همان شب (۸ بهمن ۵۷) در سخنرانی عمومی به جریان سفر و دیدار احتمالی بختیار بازهم اشاره می‌کند:
«من گفتم اگر رئیس دولت ‏بیاید اینجا؛ به قول خودشان، تا استعفایش را قبلا ننویسد و اعلام نکند، با من ملاقات نمی‌‏تواند بکند. این هم که من می‏‌گویم استعفا نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد، این نیست. این نخست وزیر نیست، نه اینکه نخست وزیر هست و استعفا کند. لکن برای حفظ ظاهر است که حالا ما کلمه استعفا را ذکر می‌‏کنیم و الا استعفایش یعنی چه؟ تو اصلا نخست وزیر نیستی…
اگر عاقل باشد استعفا می‏‌کند و می‌‏آید اینجا توبه می‏‌کند، می‌شود مثل سایر مردم…، اگر چنانچه بیاید توبه کند، می‌‏پذیریم از او و اگر سرسختی کند همین است که بود و پشیمان خواهد شد...»
با انتشار این مطالب در تهران؛ برنامه سفر بختیار به پاریس و استعفای او بکلی برهم خورد.
...
آنروزها شنیده می‌شد اگر بختیار در تهران استعفای خود را منتشر می‌‏ساخت و بعد می‌‏خواست از تهران خارج شود به احتمال قوی در تهران کودتا می‌‏شد. از این گذشته، واقعاً بختیار چگونه می‌‏توانست در تهران استعفای ‏علنی بدهد و بعد به پاریس بیاید؟ اگر او استعفا می‌‏داد که دیگر نخست وزیر نبود و آن وقت دیگر دیدارش با آیت‌الله خمینی فایده و معنائی نداشت…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تلاش بختیار برای گفتگو با آیت‌الله خمینی
بختیار به نوعی اهل «اپیس‌منت» Appeasement بود. به سیاستِ استفاده از هر نوع فرصت برای مذاکره و چانه زنی اعتقاد داشت. (اپیس‌منت که زدو بند فرانسه و انگلیس با هیتلر را تداعی می‌کند، لزوماً به معنای ساخت و پاخت نیست.)
او به گفتهٔ خودش قصد داشت برای حفظ منافع مملکت و جلوگیری از سقوط جنبش مردم در دست روحانیون؛ در خصوص مسائل و مصائب کشور با خمینی گفتگویی دوبه‌دو ترتیب دهد. وی مقصود خود را از گفتگوی دوبه‌دو این‌طور بیان کرد:
«این ملاقات صرفاً از جانب دو شخص به عنوان شاپور بختیار و روح‌الله خمینی است و من هیچ تعهدی مبنی بر پذیرش استعفا یا پذیرش خمینی به عنوان رهبر ملت ایران نمی‌دهم.»
هوادارانش گفته‌اند او اگر استعفای خود را می‌پذیرفت در واقع بر مشروعیت مقام ولایت فقیه صحه می‌گذاشت و به ۳۰ سال مبارزهٔ خود در راه مصدق خیانت می‌کرد.
...
دکتر شاپور بختیار در خاطراتش می‌گوید: «من فکر می‌کردم اگر هیچ قدمی به سوی خمینی برندارم ممکن است تاریخ مرا محکوم کند که چرا کوشش نکرد شخصاً او را ببیند؟»
...
خلاصه؛ آیت‌الله خمینی پس از ۱۳ سال تبعید در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در همان روز در بهشت زهرا اعلام کرد در دهان بختیار و دولت‌اش می‌زند و دولت، تعیین خواهد کرد. وی در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ با استناد به آنچه «حق شرعی و قانونی خود» می‌دانست، دولتی با نخست‌وزیری مهندس بازرگان تشکیل داد و اعلام کرد که هر دولت منصوب شاه غیر قانونی است و پیروی از بختیار همانند پیروی از ارباب او -شیطان- است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بختیار به درخواست استعفا، نه مطلق گفت
بختیار مشروعیت حکومت خود را صرفاً نه مبتنی بر فرمان شاه یا رأی اعتماد از مجلسینی که نمایندگانشان در انتخابات غیر آزاد تعیین شده بودند؛ بلکه (پشتوانه خودش را)، بیش‌تر بر اساس قانون اساسی مشروطه(که خود حاصل اِعمال حاکمیت ملی در انقلاب مشروطه بود) می‌دانست.
...
مهندس بازرگان پرسیده بود: «مگر قانون اساسی زاییده انقلاب مشروطیت و معرف اراده ملت نیست؟ ملت آمده به شاه گفته که آقا آنچه که ادعا می‌کنی موهبتی است الهی که از مردم؛ از ناحیه ملت به شاه واگذار می‌شود، خوب ما این موهبت را و این واگذاری را پس گرفتیم... آخر این چطور دکتر در حقوق است و آزادیخواه، هزار بار مردم این مملکت این قانون اساسی را با آن زوائدش نفی کردند، لعنت کردند، طرد کردند، پاره پاره کردند حالا ایشون می‌خواهد این را زنده کند.»
...
«عدم مشروعیت ملی شاه به علت نقض مستمر قانون اساسی، و عدم مشروطیت مجلسین به این علت که نمایندگانشان منتخبین واقعی ملت نبودند، از دیگر ادله‌ای بود که در رد مشروعیت ملی دکتر بختیار ارائه می‌شد.»
حتی امثال دکتر کریم سنجابی می‌گفتند اراده ملی تجلی‌گاه خود را در وجود و اراده آیت‌الله خمینی یافته‌است.
به همین دلیل، مهندس بازرگان انتصاب خود توسط «امام» را منشاء مشروعیت مقامش شمرد و دکتر کریم سنجابی هم هرگونه راه حل سیاسی را مشروط به رضایت آیت‌الله خمینی اعلام کرد. گویی جبهه ملی ایران استقلال سیاسی ندارد!
...
در نگاه بختیار قانون اساسی تجلی و مُعرّف اراده ملت بود. وی در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در سخنرانی در شورای ملی گفت: افرادی را می‌شناسم که تا دیروز طرفدار جدی قانون اساسی و امروز آن را منسوخ می‌دانند غافل از این‌که قانون گناهی نکرده؛ بلکه مجریان آن گناهکار بوده‌اند... قانون اساسی که شما و مرا به این‌جا آورده و به آن گرانی تمام شده؛ برای آن مجاهدت‌ها شده، حالا باطل شده؟ چه کسی باطل کرده‌است؟ چگونه مصدق و بقیه نخست‌وزیر شدند و فرمان آن‌ها (از سوی شاه) صحیح بود ولی فرمان من غلط بود... وقتی گفتیم رو به دموکراسی می‌رویم، مقصود این بود که باید با آزادی همراه باشد نه با آزادی یک عده؛ وقتی صحبت از قانون اساسی می‌کنیم، صحبت از اجرای صحیح قانون اساسی می‌کنیم.
...
اگرچه گفته می‌شود از سوی مهندس بازرگان و دوستانش، آقای امیر انتظام با بختیار از اوایل بهمن تا ۲۲ بهمن ۵۷؛ چند بار وارد گفتگو شده و قرار می‌شود بختیار به پاریس برود و استعفایش را تقدیم کند و بعد به عنوان مامور تشکیل کابینۀ انقلاب به ایران بازگردد...
با اینحال می‌دانیم که بختیار در نهایت از امضای استعفانامه خودداری می‌کند. چه بسا به دلیل مخالفت آیت‌الله منتظری؛ و امثال ربانی و خلخالی...، «امام» قرار قبلی را بهم می‌زند و همین مسئله بر مخالفت بختیار با استعفا می‌افزاید و کار به آنجا می‌رسد که به درخواست استعفا از جانب خمینی، نهِ مطلق گفته و هر گونه سازشی را رد کند. این واکنش در شرایطی است که صغیر و کبیر جلوی آیت‌الله خمینی؛ لُنگ انداخته و امثال مسعود رجوی، مجاهد اعظم، خطابش می‌کردند.
...
جبهه ملی در مورد ملاقات دکتر سنجابی با آیت‌الله خمینی نوشته بود:
«آقای دکتر سنجابی پیشنهاد خاصی به حضرت آیت‌الله العظمی خمینی نخواهند داد و به طور کلی جبهه ملی ایران، این اجازه را به خود نمی‌دهد که در موضع‌گیری‌های معظم‌له در خط آزادی و استقلال کامل ایران دخالتی بکند. کسب فیض از محضر حضرت آیت‌الله العظمی خمینی آرزوی قلبی هر انسان مسلمان است که فرصت آن در سفر پاریس نصیب آقای دکتر کریم سنجابی می‌گردد و خواهند توانست نقطه نظر‌های تعیین‌کننده و با اهمیت معظم‌له را از نزدیک بشنوند و مراتب احترام و اعتقاد کامل جبهه ملی ایران را به آن مرجع عالیقدر یادآور شوند.»
بختیار اما؛ امکان هر گونه تغییر را فقط در چارچوب قانون و از طریق انتخابات آزاد و رأی عدم اعتماد مجلس به او می‌پذیرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خروش توده‌های روستایی و کنار شهری
اعتصابات و تظاهرات مردم ایران؛ خروش توده‌های روستایی و کنار شهری و اتحاد طبقهٔ متوسط و طبقهٔ کارگر، بیش از پیش گسترش می‌یافت. مقابله‌جویی ارتش هم، بر اثر ۱۶ ماه درگیری‌ خیابانی،؛ ۶ ماه راهپیمایی توده‌ای و ۵ ماه اعتصاب فلج کننده، تضعیف می‌شد. بعد از ظهر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷؛ رئیس ستاد کل ارتش اعلام کرد در مبارزهٔ میان بختیار و شورای انقلاب، ارتش بی‌طرف می‌ماند و به یگان‌های نظامی دستور داده شده که به پادگان‌های خود برگردند. بختیار اعلام بی‌طرفی ارتش را یک ننگ بزرگ دانست و امیرانی که این فرمان را صادر کرده بودند به خیانت متهم نمود. در یک گفتگوی ویدیویی؛ او از ارتشبد قره‌باغی به عنوان «کثافت» نام برد.
...
آیا بختیار از ارتشی که پیش‌تر در باره‌اش گفته بود: «یک نیروی اشغالگر که کورکورانه به سوی مردم تیراندازی می‌کند و به کشتار بی گناهان می‌پردازد»، انتظار داشت به همان عملی دست بزند که خودش آنرا زیر سئوال برده بود؟ 
القصه؛ یک ربع مانده به ساعت ۲ بعدازظهر ۲۲ بهمن ۵۷، شاپور بختیار ساختمان نخست‌وزیری را قبل از آنکه مردم به آنجا هجوم آورند ترک کرد و اَجَل دوران ۳۷ روزهٔ نخست‌ وزیریش به سر رسید...
...
به نظر من بختیار جدا از جبهه ملی هم، هویت داشت. او «با تجربه دردناکی که از دوران تحصیل در اروپا از چگونگی به قدرت رسیدن نازیسم در آلمان و فجایع نازی‌ها در فرانسه؛ با کمک یک دولت ظاهراً فرانسوی اما متمایل به هیتلر داشت، می‌توانست آینده به قدرت رسیدن چنین افراد تشنه قدرتی را برای ایران نیز پیش‌بینی کند.» 
او بچه نبود. می‌دانست از پس خروش مردم و انقلابی که چون بهمن در راه بود برنخواهد آمد. انگار می‌دانست برنده شکست خواهد بود، اما می‌خواست دل به دریا بزند. پذیرای نخست‌وزیریِ حکومتی شد که یقین داشت به ریسمانی بند است. به بیان دیگر، «شّم روشنفکرانه‌ شاپور بختیار به او می‌فهماند که تنها شانسِ پیروزی سیاسی‌اش، در شکست محتومی است که در سر راهش وجود دارد.»
...
در زندان؛ بازجوها کودتای نوژه را(که ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹پیش از آنکه رسما آغاز شده باشد پایان یافت)، به بختیار نسبت داده و می‌گفتند:
- بختیار تلاش می‌کرد با جلب حمایت لندن و واشنگتن، غرب را در زمینه ضرورت کمک به سرنگونی حکومت ایران و روی کار آوردن خودش ترغیب کند.
- او از گذشته می‌کوشید با سفارت آمریکا در تهران؛ حُسن رابطه برقرار کند و حالا هم که گریخته، کمک‌های مالی بسیاری از سوی کشورهای منطقه به وی می‌شود.
- طرف مشورت حکومت صدام در حمله به کشور بوده و او گفته ارتش عراق قادر است در کوتاه مدت خاک ایران را اشغال کند...
- تاسیسات مخابراتی برای «رادیو ایران» را که پخش برنامه‌هایش از اردیبهشت ۱۳۵۹ آغاز شده، دولت صدام تدارک دیده‌است...
...
گفته می‌شود موضوع ارتباط بختیار با حکومت بعثی عراق در پرونده‌ها و اسناد رسمی بریتانیا ثبت شده‌است. آیا می‌توانیم با استناد به اسناد منتشر شده توسط دولت انگلستان یا آنچه توسط آمریکایی‌ها منتشر شده، وی را سرسپرده و وابسته بدانیم؟ برای داوری نهایی در اینگونه امور؛ باید به زمان، زمان داد.
زمان احکم‌الحاکمین است. واقعش این است که شاپور بختیار ایران را دوست داشت. از اهل سالوس گریزان و از زهد ریایی بیزار بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاردآجین شدن بختیار و مُنشی‌اش
شیخ محمد صادق گیوی(خلخالی) در خاطرات خود در باره محاکمه‌های پس از انقلاب می‌نویسد: «امام؛ حکومت و قضاوت شرعیه را به اینجانب مُحّول فرمود تا طبق ضوابط شرعی مجرمین طاغوتی را محاکمه و به جزای اعمالشان برسانیم.»
در حکم آیت‌الله خمینی آمده بود: «...به جنابعالی مأموریت داده می‌شود تا در دادگاهی که برای محاکمه متهمین و زندانیان تشکیل می‌شود حضور به هم رسانید و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید.»
انگاری این حکم محدود به داخل ایران نمی‌شد. در اردیبهشت ۵۸ خلخالی برای نخستین‌بار، و سپس در مصاحبه‌های متعدد اعلام کرد که شاپور بختیار مفسد‌فی‌الارض است.
...
به روایت محسن رفیقدوست مدتی بعد از پیروزی انقلاب شخصی به نام مهدی نژاد تبریزی مراجعه کرده و اعلام می‌کند که آماده است تا بختیار را از بین ببرد.
رفیقدوست می‌گوید «رفتم خدمت آیت‌الله محمدی گیلانی و گفتم گروهی داریم که می‌خواهیم آن‌ها را بفرستیم تا بختیار را اعدام کنند. شما اجازه می‌دهید؟ گفت: بله من حکمش را می‌دهم؛ و نوشت: بختیار مهدورالدم است.» (ص۱۲۹ خاطرات رفیقدوست)
بدین ترتیب مجوز شرعی برای قتل وی صادر شد و انیس نقاش(ابومازن)؛ آرشیتکت لبنانی شیعی مذهب، هم در آن نقش محوری داشت.
در حمله انیس نقاش با مسلسل به آپارتمان مسکونی شاپور بختیار در حومه پاریس؛ روز ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۰ (۲۷ تیر ۱۳۵۹) یکی از مأموران پلیس محافظ وی و یکی از ساکنان آن ساختمان کشته شدند.
مأمور دوم هم جراحت سختی دید و تا آخر عمر فلج بود و چند سال پیش درگذشت. انیس نقاش به حبس ابد محکوم شد؛ ولی پس از گذراندن ده سال زندان و در ازای آزادی گروگان‌های فرانسوی در لبنان، مورد عفو قرار گرفت و به ایران بازگشت و از عمل خود دفاع کرد. یک سال از بازگشت انیس نقاش به ایران نگذشته بود که طرح کشتن شاپور بختیار به صورت حرفه‌ای تر و با شرکت یک شبکه تروریستی مستقر در تهران؛ استانبول، ژنو و پاریس دوباره به جریان افتاد. در این ماجرا علاوه بر فریدون بویراحمدی؛ محمد آزادی و علی وکیلی راد، شش تن دیگر نیز، به معاونت در قتل متهم شدند.
...
هفدهم مرداد ۱۳۷۰ نزدیک ظهر؛ جسد شاپور بختیار و منشی او «سروش کتیبه» در خانه مسکونی بختیار در حومه پاریس، توسط پلیس کشف شد اما پزشکی قانونی پس از معاینه جسدها اعلام کرد که قتل دو روز قبل ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ اتفاق افتاده و علت آن خفگی و ایراد ضربات متعدد کارد(نان بُری) بر بدن مقتولان بوده‌است.
بر روی سنگ قبر شاپور بختیار نوشته شده:
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم 

پانویس
نامه ۳ امضایی (سنجابی، بختیار و فروهر)
پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی

فزایندگی تنگناها و نابسامانی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده که امضاکنندگان زیر، بنا بر وظیفهٔ ملی و دینی در برابر خدا و خلق خدا با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده، مسؤولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد نمی‌شناسیم و در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمان‌ها انجام می‌شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشای قوانین و تأسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلی‌حضرت قرار دارد که همهٔ اختیارات و افتخارات و بنابراین مسئولیت‌ها را منحصر و متوجه به خود فرموده‌اند این مشروحه را علی‌رغم خطرات سنگین تقدیم حضور می‌نماییم. در زمانی مبادرت به چنین اقدامی می‌شود که مملکت از هر طرف در لبه‌های پرتگاه قرار گرفته، همهٔ جریان‌ها به بن‌بست کشیده، نیازمندی‌های عمومی به خصوص خواروبار و مسکن با قیمت‌های تصاعدی بی‌نظیر دچار نایابی گشته، کشاورزی و دامداری رو به نیستی گذارده، صنایع نوپای ملی و نیروهای انسانی در بحران و تزلزل افتاده، تراز بازرگانی کشور و نابرابری صادرات و واردات وحشت‌آور گردیده، نفت این میراث گران‌بهای خدادادی به شدت تبذیر شده، برنامه‌های عنوان شده اصلاح و انقلاب ناکام مانده و از همه بدتر نادیده گرفتن حقوق انسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی و نقض اصول قانون اساسی همراه با خشونت‌های پلیسی به حداکثر رسیده و رواج فساد و فحشا و تملق، فضیلت بشری و اخلاق ملی را به تباهی کشانده‌است. حاصل تمام این اوضاع توأم با وعده‌های پایان ناپذیر و گزافه گویی‌ها و تبلیغات و تحمیل جشن‌ها و تظاهرات، نارضایی و نومیدی عمومی و ترک وطن و خروج سرمایه‌ها و عصیان نسل جوان شده که عاشقانه داوطلب زندان و شکنجه و مرگ می‌گردند و دست به کارهایی می‌زنند که دستگاه حاکمه آن را خرابکاری و خیانت و خود آن‌ها فداکاری و شرافت می‌نامند. این همه ناهنجاری در وضع زندگی ملی را ناگزیر باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست، مدیریتی که بر خلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر جنبهٔ فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کرده‌است. در حالی که «نظام شاهنشاهی» خود برداشتی کلی از نهاد اجتماعی حکومت در پهنهٔ تاریخ ایران می‌باشد که با انقلاب مشروطیت دارای تعریف قانونی گردیده و در قانون اساسی و متمم آن حدود «حقوق سلطنت» بدون کوچکترین ابهامی تعیین و «قوای مملکت ناشی از ملت» و «شخص پادشاه از مسئولیت مبری» شناخته شده‌است.

در روزگار کنونی و موقعیت جغرافیایی حساس کشور ما ادارهٔ امور چنان پیچیده گردیده که توفیق در آن تنها با استمداد از همکاری صمیمانهٔ تمام نیروهای مردم در محیطی آزاد و قانونی و با احترام به شخصیت انسان‌ها امکان‌پذیر می‌شود. این مشروحهٔ سرگشاده به مقامی تقدیم می‌گردد که چند سال پیش در دانشگاه هاروارد فرموده‌اند: «نتیجهٔ تجاوز به آزادی‌های فردی و عدم توجه به احتیاجات روحی انسان‌ها ایجاد سرخوردگی است و افراد سرخورده راه منفی پیش می‌گیرند تا ارتباط خود را با همهٔ مقررات و سنن اجتماعی قطع کنند و تنها وسیلهٔ رفع این سرخوردگی‌ها احترام به شخصیت و آزادی افراد و ایمان به این حقیقت‌هاست که انسان‌ها بردهٔ دولت نیستند و بلکه دولت خدمتگزار افراد مملکت است». و نیز به تازگی در مشهد مقدس اعلام فرموده‌اید «رفع عیب به وسیلهٔ هفت‌تیر نمی‌شود و بلکه به وسیلهٔ جهاد اجتماعی می‌توان علیه فساد مبارزه کرد». بنابراین تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهایی که آیندهٔ ایران را تهدید می‌کند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند. بیست و دوم خرداد ۱۳۵۶
دکتر کریم سنجابی / دکتر شاپور بختیار/ داریوش فروهر 
 

 
اولین نطق تلویزیونی دکتر شاپور بختیار در آغاز نخست وزیری 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 پس از ۲۵ سال مبارزات پیگیر و اعتراضات مستمر به نحوه اداره کشور امروز شا هد یک آشفتگی عظیم و گسترده‌ای در ایران عزیزمان هستیم. زندگی سیاسی من در سی سال اخیر آنچنان روشن است که برای آشنایان کمترین نقطه ابهامی در آن دیده نمی‌شود. تمام امکانات ترقی و پیشرفت بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که منجر به حکومت ملی دکتر مصدق شد برای من مُیسّر بود و بی‌کاری و گوشه زندان را بر آلودگی‌های حکومت فاسد و جابر ترجیح دادم و اکنون که در خزان عمر قبول مسؤولیت خطیر و تاریخی فعلی را نموده‌ام همه می‌دانند که منظوری جز نجات مملکت که در تاریکترین ایام خود می‌باشد ندارم. حال که خزانه دولت تهی و مجموعه اعتصابات و هرج و مرج اغلب نقاط کشور را فراگرفته با درک همه اشکالات قبول تشکیل یک دولت ملی را نمودم. البته حفظ وجاهت ملی و به هر قیمت باقی‌ماندن در زُمره افراد شریف برای من هم میسر بود ولی آن ایرانی اصیل و شریف که کشورش را در این شرایط می‌یابد و نسبت به آن بی اعتنا می‌ماند به ملت خود و به شرف خود به نظر من پشت پا زده‌است. من دردهای کنونی جامعه ایران را بهتر از هر کس می‌شناسم. بیست و پنج سال حکومت‌های فاسد و ضد ملی جامعه ما را به فساد و نومیدی و بی ایمانی سوق داده‌اند و در پانزده سال گذشته تا کنون رواج فساد تا این حد گسترش پیدا نکرده بود به طوری که فاصله ثروتمندان و رنجبران کشور هر روز رو به فزونی نهاده کشاورزی مملکت نابود گردیده وضعیت کشور که باید پی‌ریزی شده و بر طبق اصول اقتصادی بنیان‌گذاری می‌شد به نفع عده‌ای بسیار معدود مبدل به صنعت مونتاژ گردیده‌است. برنامه‌های فرهنگی و آموزشی ما به دست افرادی بی دانش و بی ایمان همه ساله در تغییر است. در بخش‌های غیر انتفاعی سرمایه‌گذاری‌های کلانی ضمن حیف و میل دستگاه‌های اجرایی شده‌است. مبالغ گزافی بدون توجه به ضرورت و اولویت به کشورهایی داده شده که اسامی بعضی از آنها را اغلب ایرانیان نشنیده‌اند.
نفوذ فرقه‌ها و نفاق اندازان مضحک وحدت دینی و تشیع ما را ماهرانه متزلزل نموده‌است. بالاتر از همه شرافت کار و کارگری با تن پروری و لا‌ابالیگری بازده سرمایه واقعی ملت را که کار است به تاراج برده و وضع کنونی ما نتیجه بی‌عدالتی‌ها و بی‌علاقگی‌های ذکر شده‌است. من و یارانم در جبهه ملی و حزب ایران کمترین دخالت در این نابسامانی‌ها نداشتیم و اکنون فقط شاهد نتیجه نکبت بار آنها هستیم. اگر وجدان ما راحت است وظیفه ملی ما منتفی نشده و من تمام گفته‌ها و نوشته‌های خود و یارانم را در این دقایق خطیر در مّد نظر دارم. من به تمام افکار و عقاید سی سال عمر سیاسی خود وفادارم و از تمام اختیارات و امکانات قانونی خود برای تحقق بخشیدن به آن آرمانها استفاده خواهم کرد. حاضرم در این لحظات تاریخی که سرنوشت ما را تعیین می‌کند این وظیفه خطیر را به هر فرد ایرانی که خود را داوطلب این خدمت می‌کند واگذار نمایم ولی حاضر نیستم اگر به قیمت جانم و اعتبار و حیثیتم هم باشد نگذارم که کشورم به سوی نابودی و زوال سوق داده شود. من به عنوان پسر یکی از سرداران مشروطه و یکی از وفادارترین یاران رهبر بزرگ ملت ایران دکتر محمد مصدق سوگند یاد می‌کنم که تا آخرین نفس با تجزیه طلب و آنهایی که از خلق‌های ایران و از پرچمی غیر از پرچم سه رنگ سخن می‌گویند مبارزه کنم. من سوگند یاد می‌کنم که به محض رسیدن به قدرت و به طور سریع افرادی را که به جان و مال و ناموس مردم تجاوز نموده‌اند به اشد مجازات برسانم. من سوگند یاد می‌کنم که مروج دین اسلام در کشور خود بوده و در ضمن مذاهب شناخته شده را با دیده احترام بنگرم. من سوگند یاد می‌کنم که کلیه زندانیهای سیاسی را به شرط سیاسی بودن، آنها را از زندان آزاد کنم. من سوگند یاد می‌کنم که کلیه آزادیهای فردی و اجتماعی مُصرَحه در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در اسرع وقت جامه عمل بپوشانم. کلیه افرادی که به عنوان زندانی سیاسی هستند آزاد خواهند شد. حکومت نظامی را به تدریج لغو می‌کنم تا ارتش برای دفاع از مرزها همواره آماده باشد. ارتش ایران نمی‌تواند از کشور ایران و مردم ایران جدا باشد. ما همه افراد برادر و از یک خون و یک آئین هستیم. هر چه زودتر ترتیبی داده خواهد شد که مطبوعات آزادانه و بر طبق قوانین جاریه کشور و بدون اعمال سانسور شروع به کار نمایند. رسیدگی دقیق خواهم کرد که بازماندگان شهدای سه ماه اخیر در صورت لزوم از تمام مساعدت‌های مادی و معنوی برخوردار باشند. کلیه احزاب سیاسی که غیر قانونی نیستند می‌توانند شروع به فعالیت نمایند و دسته‌جات ممنوع نیز می‌توانند در صورتیکه وابستگی به خارج نداشته باشند پس از رسیدگی در زمره سایرین در آیند. با این حال و با در نظر گرفتن اوضاع خطیر کشور و به پشتوانه سی سال روش سیاسی ملی و آزادگی از تمام هم‌میهنان خود تقاضا دارم که از جریاناتی که منجر به تخریب و قتل یا جلوگیری از آسایش دیگران می‌شود حتی اگر موقتا هم شده باشد دست بردارند. در صورتیکه ظرف یک مدت معقول تمام وعده‌های بالا جامه عمل نپوشد خواهید توانست که در قضاوت خود تجدید نظر کنید و اعتبار سی ساله مرا باطل نمایید. ولی دشمنان کشور باید بدانند که من با علم و اطلاع از اوضاع اسفبار مملکت قبول مسئولیت نمودم و با قدرت ایمان و پشتیبانی همه شما دوستان عزیز امیدوارم به آشفتگی کشور سرو سامان داده و کشور را به سوی یک کشور سوسیال دموکرات واقعی سوق دهم. در این راه از خدای بزرگ و همت افرادی که مرا می‌شناسند مساعدت می‌طلبم و هیچ تهدید یا تردیدی مرا از راه خدمتگذاری باز نخواهد داشت.

من مرغ طوفانم نیندیشم زطوفان - موجم نه آن موجی که از دریا گریزد


دو روز بعد از ورود آیت‌الله خمینی و درست در روزی که مهندس بازرگان حکم نخست وزیـری خـود را دریـافت نمود، ژنرال فیلیپ گاست و ژنرال هایزر به همراه سولیوان(سفیر وقت آمریکا در ایران) با دولت دکتر شاپور بختیار موافقتنامه عجیبی به امضا رساندند و خیلی راحت اعتبار یک قرارداد تسلیحاتی را که گفته می‌شود ارزش دلاری بسیار بسیار زیادی داشت(و پیش‌تر امضا شده بود) فسخ نمودند و ایران را در موضعی قراردادند که نتواند از زیربار تعهداتش شانه خالی کند. این تفاهمنامه به حیثیت سیاسی و نظامی ایـران لطـمه زیادی زد و در محافل آمریکا با شگفتی روبه رو شد. حتی بـرژینسکی بـه دلیـل واهـمه از واکـنش احتمالی ایران امضای آن را یک هفته به تأخیر انداخت؛ اما در ایـران همه گرم انقلاب بودند و هیچ صدای اعتراضی برنخاست. امضای تفاهمنامه مزبور؛ برای دولت آمریکا این امکـان را فـراهـم می‌کرد تـا از تحویل مقادیر هنگفتی سلاح و تجهیزات سفارش شده دولت ایران خودداری ورزد٬ به علاوه مبلغ قابل توجهی بابت جریمه لغو این قراردادهـا از حسـاب «تـنخواهگـردان ایـران» برداشت نماید. ایران نه اسلحه‌ای دریافت داشت و نه دیناری از باقیمانده آن حساب٬ بازپس گرفت...دولت بختیار که ساقط شد...بعدها هم که ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا پیش آمد و اوضاع قمر در عقرب شد و مـذاکـرات مـربوط بـه ایـن موضوع مسکوت ماند...(...)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانی گفته‌اند: فسخ قرارداد فوق بهتر بود. چون اجرای اینگونه قراردادها بدون کمک‌های فنی فروشنده(در این مورد خاص مستشاران آمریکایی) عملی نبود. بعلاوه به لحاظ تکنولوژی پیشرفته سلاحها؛ ارتش ایران در آنزمان، شناخت کافی از از همه آن تجهیزات نداشت. 
...
روزنامه وال استریت ژورنال دوم اگوست ۲۰۱۶ گزارش داد آمریکا... معادل ۴۰۰ میلیون دلار پول نقد را به صورت محرمانه با هواپیما به ایران فرستاده‌است. اینکه ارسال این وجوه بخشی از اختلاف مالی قدیمی میان دو کشور بر سر دارایی‌های بلوکه شده ایران در سال ۱۹۷۹ است، یا بخشی از طلب ایران بوده و به حل اختلاف بر سر عدم تحویل سلاح‌های سفارش داده شده از سوی حکومت پهلوی مربوط می‌شود که اشاره شد، بر من معلوم نیست.
 
منابع
  • یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه‌ مهشید امیرشاهی، نشر رایانه‌ای، مقدمه‌ شاپور بختیار.
  • شاپور بختیار، (خاطرات) به کوشش حبیب لاجوردی، طرح تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات خاورمیانه‌ دانشگاه هاروارد.
  • مبانی اندیشه‌های سیاسی و برنامه‌های اجرائی بختیار
  • مجید تفرشی، بختیار گفت عراق قادر است در یک هفته ایران را اشغال کند.
  • صادق خلخالی (خاطرات)، نشر سایه، ۱۳۸۰، جلد اول
  • ابوالحسن بنی‌صدر، درس‌ تجربه، خاطرات اولین رییس جمهوری ایران
  • مقاله دکتر محمود دلخواسته (سه قسمت) با عنوان
    بختيار: اسطوره و واقعيت و سوزاندن فرصتی تاريخی 
  • شاپور بختیار، مقدمه رساله دکترا درباره رابطه دین و قدرت
  • مهشید امیرشاهی، مقاله در دفاع از بختیار در روزنامه آیندگان
  • مصاحبه با شاپور بختیار، از مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد
  • فرح پهلوی، در باره شاپور بختیار و آخرین ماه‌های نظام پادشاهی (گفت و گو)
  • سلیمی‌نمین، بختیار در سقوط دولت امینی نقش داشت
  • لادن برومند، چرا بختیار نمی‌توانست استعفا بدهد؟
  • هومان بختیار، سرشتی ویژه که قدرش را ندانستیم
  • سعید سنجابی، روایت کریم سنجابی از نخست وزیری شاپور بختیار
  • بختیار (مطالعات سياسي؛ موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي)
  • تاریخ ایرانی، ناگفته‌های کودتای نوژه؛ رویای بختیار چگونه ناکام ماند؟
  • منصور کوشان، شاپور بختیار؛ برآمده‌ شکستی محتوم
  • محسن رفیق‌دوست، خاطراتی از ترور ناکام بختیار
  • احمد صدر حاج سیدجوادی، مصاحبه مطبوعاتی وزیر کشو، روزنامه کیهان، مورخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
  • اسماعیل نوری‌علا، بختیار؛ شخصیت یا نماد تاریخی؟
  • جمشید برزگر، گفت و گو با فرح پهلوی در باره شاپور بختیار و آخرین ماه های نظام پادشاهی
  • هوشنگ نهاوندی، بختیار چرا و چگونه نخست وزیر شد؟
  • هادی خرسندی، او مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان
  • معین‌فر، نخست‌وزیری بختیار، ناشیگری سیاسی بود
  • فرج سرکوهی، چرا چپ‌ها و روشنفکران از بختیار حمایت نکردند؟
  • علی شاکری‌زند، درباره علت پذیرش پست نخست‌وزیری توسط شاپور بختیار
  • عباس میلانی، سیاستمداری که بخت‌یار نبود
  • عبدالکریم لاهیجی، جزییات پرونده ترور بختیار در دادستانی پاریس
  • ایرج پزشکزاد، بختیار؛ شیفته و شیدای حافظ
  • ابراهیم یزدی، پشت صحنه انقلاب در پاریس، (گفت‌و‌گو)، ایران فردا، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷
  • احمد صدر حاج سیدجوادی، خاطرات صدر انقلاب، یادداشت‌های زمستان ۱۳۵۷، نشر محبی، ۱۳۸۷


همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

 

 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook