این بحث مربوط به علیمردانخان چهارلنگ یا بهتر بگویم ممدلی شیر علیمردان (۱۳۱۳-۱۲۷۲ه.ش) استبداد ستیز بختیاری در زمان رضاشاه پهلوی است.
علیمردانخان از رؤسای ایل چهارلنگ بختیاری در جنوب غربی ایران و از خوانین طایفه اصلی ممصالح (محمود صالح) بود که حدود ۵ سال (از ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۳) با ارتش رضاشاه درگیری داشت.
وی در منطقه شمال غرب استان اصفهان(فریدن) در چهل چشمه و قلعه شاهرخ زندگی میکرد. این روستاها فاصله کمی با مرکز استان چهار محال بختیاری دارد و در منطقهای واقع شده که آن را میتوان حد فاصله چهار لنگ و هفت لنگ نامید. از آنجا طایفه ممصالح به عنوان ییلاق استفاده میکردند.
پدرش در بین طوایف زیادی از چهارلَنگ و در بین هفت لَنگها نیز جایگاه خاصی داشت و مادر شجاعش بیبی مریم به سردار مریم بختیاری شهرت داشت.
بیبی مریم بختیاری (۱۲۵۳– ۱۳۱۶) مشهور به سردار مریم بختیاری، نویسنده ایرانی و از زنان فعال در انقلاب مشروطه بود. خانواده وی از بانفوذترین خاندانهای ایرانی دوره قاجار بهشمار میآمد، پدرش؛ از خوانین ایل بختیاری و برادران او؛ علیقلی خان سردار اسعد (از رهبران انقلاب مشروطه) و نجفقلی صمصامالسلطنه (دو دوره رئیسالوزرای ایران)، و نیز عموزادگان وی، از رجال شناختهشده دوران قاجار و پهلوی محسوب میشدند. شیر علی مردان هم فرزند اوست.
این زن دلیر از پیشگامان مطالبات حقوق زنان و از مدافعان ملّی سرزمین ایران، در خلال جنگ جهانی اول بهشمار میآمد. بیبی مریم، فرزند حسینقلی خان ایلخانی بود که به دست پسر ناصرالدین شاه(سلطان مسعود میرزا ملقب به ظلالسلطان) کشته شد. بیبی مریم از زنان تحصیلکرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادیخواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد.
او به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری میدانست و در فتح تهران هم با رشادت و دلیری بهمیدان آمد. حتی خود شخصاً تفنگ بهدست گرفت و در برابر قزاقان جنگید.
بیبی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که یادمان زندگی خود را نوشتهاست. در ابتدای خاطراتش گفته: به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری میباشم، روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم.
او در این یادمانها دربارهٔ دلایل اینکه زنان در جامعه عقب ماندهاند نوشته «تمام بدبختیهای ما از خودمان میباشد، زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را میدانیم...»
...
منابع ایل بختیاری نقل کردهاند که بیبی مریم سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بیبی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشتهاست. نمیدانم چقدر این موضوع واقعی است. گفته میشود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علیاکبر دهخدا، ملکالشعرا بهار و... و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای دکتر مصدق.
در دوران «استبداد صغیر» که از به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه آغاز گردید و با فتح تهران توسط مشروطه خواهان پایان یافت، علی مردان نوجوان به همراه سواران بختیاری در فتح تهران شرکت کرد و آبدیده و کارکشته شد.
او در هجوم نیروهای روسی به ایران نیز، به همراه مادر دلیرش و سواران بختیاری، شرکت میکرد.
...
هنگام هجوم روسها به ایران، عدهای از آزادیخواهان از تهران و اصفهان به منطقهی کوهستانی بختیاری پناه بردند و شماری از آنان چندین ماه میهمان مادرش بیبی مریم بودند.
کمال همنشین در علیمردان اثر کرد و او که در آن ایام بیست و دو، سه ساله بود، با افکار و اندیشههای آزادیخواهان آشنا شد و در بارهی اوضاع جهان، جنگ جهانی اول و دسته بندی کشورهای درگیر جنگ به دانش خود افزود.
بنا بر آنچه اردشیر آوانسیان در یادداشتهای زندانش نوشته، علیمردانخان پس از جنگ جهانی اول با حضور انگلیسیها هم در خاک ایران مخالفت ورزیده و بارها به نیروهای انگلیسی یورش بردهاست. آوانسیان از قول وی نوشته یکبار فرماندهی کنسول انگلیس در بوشهر را با تعدادی از همراهانش به تله انداخته و اسیر کردیم، کنسول تصور میکرده او را میکشیم و وقتی خیالش راحت شد گفت دستور داشتم دستگیرت کنم ولی حالا که مردانگی دیدم کمک میکنم که دوست انگلیس بشوید. علیمردان پاسخ میدهد: شما به کشور ما تجاوز کردهاید، از کدام دوستی سخن میگویید؟ اول از سرزمین ما بیرون بروید و آنوقت درباره دوستی دو دولت و دو ملت ادعا کنید.
بختیاریها منتظر تلنگری بودند تا به پا خیزند
هنگامی که رضاشاه به قدرت رسید ایل بختیاری که مهمترین ایل ایران بود نسبت به ایلات و عشایر دیگر وضع متفاوتی داشت. خوانین بختیاری با سهیم شدن در امتیازات نفت خوزستان و در اختیار داشتن اراضی وسیع کشاورزی از توان اقتصادی بالایی برخودار بودند و بهدلیل حضورشان در انقلاب مشروطه، مورد توجه مردم بودند اما طرحهای رضا شاه مثل خلع سلاح و اسکان عشایر، باضافه مالیاتهای کمرشکن و اجبار برای گذاشتن کلاه پهلوی بر سر و کنار گذاشتن اسب و تفنگ و در پی آن از دست دادن گله و احشام و، زندگی زیر سقف خانهای که در مکانی نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند و... جوانان بختیاری را به ستوه آورده بود و آنان منتظر تلنگری بودند تا به پا خیزند و بر علیه دولت سر به شورش بردارند.
علیمردانخان در گرمسیر (خوزستان) با عشایر به شور نشست. آنچه همه بر آن تأکید داشتند این بود که زیر حرف زور نمیروند. برای یک عشایری ننگ بود که به او ظلم شود مال و اموالش تلف شود، معیشتش نابود گردد و ساکت بماند. تصمیم گرفتند علیه این اوضاع برشورند.
«هیأت اجتماعیه بختیاری» متشکل از ۱۲ نفر از سران و کلانتران بختیاری تشکیل میشود تا برای رویارویی با آنچه به غلط یا به درستی، تعدی دولت مینامیدند، آمادگیهای لازم صورت بگیرد.
به جز جعفرقلی خان بختیاری (معروف به سردار بهادر) که جانب حکومت را گرفت تقریباً تمام بختیاریها با علیمردان همراه شدند.
بگذریم که رضا شاه به جعفرقلی خان ظنین شد که در خفا به بختیاریها اسلحه و مهمات ارسال میکند و همین بدگمانیها بعدها باعث دستگیری، خلع از قدرت و محکومیت به مرگ وی گردید.
(جعفرقلی خان در آخرین سالهای پادشاهی احمدشاه قاجار وزیر پست و تلگراف بود. در دوره پهلوی نیز وزیر پست و تلگراف و دو دوره وزیر جنگ شد.)
علیمردان با شاه و شاهکها مرزبندی داشت
علیمردان نه تنها با دولت شاه، بلکه یا شاهکهایی در قد و قامت یک خان هم، مرزبندی داشت و با ظلم و جور کنار نمیآمد. اگر این یاغیگری است، بله او یاغی بود.
یاغی همیشه بار منفی ندارد، و نباید از ياغی و ياغيگری، صرفاً راهزنی و زورگويی برداشت نمود. چنانچه با درجه معنی کلمه آشنا باشیم به نکتهای که گفتم بیشتر پی میبریم. مثلاً در زبان بلوچی، (ياغی) معنای تحسينآميزی دارد و در خصوص کسانی به کار میرود که همانند «دادشاه» زير بار ستم نرفته، مسلحانه در برابر حکومت (قجر ها) میايستند.
اگرچه در میان بختیاریها نارضایتیهای درون ایلی کم نبود. اما قیام علیمردانخان صرفاً از عامل فوق نشأت نمیگرفت. این نارضایتیها از دوره ناصرالدین شاه که با قدرت گرفتن شاخه هفت لنگ، چهارلنگها به میزان زیادی از قدرت سیاسی محروم گشتند، وجود داشت.
با این حال، عامل اصلی نارضایتی مردم، اسکان اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ و اقدام بهتخت قاپو (مجازات يک جانشینی) و خلع سلاح آنها بود.
روا نیست ایستادگی و قیام علی مردان خان علیه حکومت را صرفاً به درگیریهای فئودالی و درون ایلی نسبت دهیم. بخصوص که نبردهای اصلی در قلمرو هفت لنگها اتفاق افتاده است و اگر مسئله صرفاً تقابل بین طایفه چارلنگ و هفت لنگ بود، نمیبایست هفتلنگها با علیمردانخان همراهی کرده و از او پشتیبانی کنند.
(علیمردان از طایفه چار لنگ بود و نه هفت لنگ)
لُر ها او را دوست دارند، خیلی دوست دارند. بیهوده نیست که در رثایش «گاگریوه»های زیاد، یعنی مویهها و سرودههای غمینی همچون آواز علیمردون خان بر سر زبانهاست.
علی مردان میهن و مردمش را دوست داشت و تسلیم زور نمیشد و بههمین دلیل در قلب مردم ستمدیده جا داشت. مردم لُر با یاد رادمردیها و وفای امثال او هویت میگیرند.
سید جعفر پیشه وری، بزرگ علوی و اردشیر آوانسیان مروت و ایستادگی اش را ستودهاند.
کار علیمردانخان با حکومت مرکزی به رویارویی کشید و ۲۷ خرداد ۱۳۰۸ وی با نیروهایش وارد شهر کرد شد و آنجا را به تصرف خود درآورد. اگرچه حاکم نظامی شهر کرد سنگربندی کرد اما نیروهای حکومت در نهایت کاری از پیش نبردند.
...
هرگاه حکومت و جباریت باهم در میآمیزند و ستم را به اوج میرسانند، کسانیکه در برابر آن میایستند نیز، به اوج میروند و سر از عرش در میآورند اما بزرگنمایی، (چه در مورد دوست و چه در مورد دشمن) ما را به بیراهه میکشاند. نه کسانیکه در برابر پستی و سیاهی قدعلم کردهاند و ما دوستشان داریم، گل بی عیب هستند، و نه طرف مقابل ما شّر مطلق و سیاهی محض.
چه بسا کسانیکه از آنان اسطوره ساخته و سمبل دلیری و فرزانگی میدانیم آنچنان نباشند که میپنداریم. از سوی دیگر ممکن است شناخت ما از رقیب یا دشمن (دشمنان آزادی) واقعی نباشد.
...
وقتی حکومتی یا جریانی ستم پیشه میکند و در چشم مردم (درست یا غلط) به اوج سیاهی میرسد، قهرمانان مردم نیز، مطلق شده و ما در مورد آنان خوب را خوبتر میبینیم.
...
در منابع مربوط به وی نوشته شده شورشیان روی پرچمشان عبارت «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله» نقش بسته بود و شعار میدادند «ایما ای خایم دینونه راست کنیم، جون ز ایما، مال ز ایسا» یعنی ما میخواهیم دین را اصلاح کنیم، جون از ما، مال از شما
میگویند با حضور آنان در شهر کرد، مالیاتها لغو شده و لباس و کلاه بختیاری رواج پیدا میکند و کلاه پهلوی ممنوع میشود.
البته دولت مرکزی هم بیکار نمینشیند و نیروهایی را جهت مقابله اعزام میکند اما سواران بختیاری با تصرف «تنگ انجیره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، قوای مزبور را حوالی بروجن، در «سفید دشت» به محاصرهی کامل درمیآورند و نیروهای دولتی با تلفات سنگین عقب نشینی میکنند.
نظامیانی هم که از طرف بروجن عازم شهرکرد بودند، دستگیر و خلع سلاح شده و علیمردان و یارانش آنان را با ساز و دهل به شهرکرد وارد کرده و خبر شکست قشون دولتی را اعلام نمودند.
در برخی منابع آمده هواپیماهای جنگی که به نیروهای نظامی محاصره شده آذوقه میرساندند یکی دو نوبت شهرکرد و مناطق نزدیک به آن را بمباران کردند.
جنگ ۴۴ روزه «سفید دشت»
رضا شاه ضمن اینکه برای برخی از خوانین اماننامه فرستاد، نیروهای تازه نفسی را به منطقه جنگ گسیل داشت. سه ستون نظامی مجهز، از سه طرف منطقه عملیاتی را هدف گرفت. دولت مصمم بود هرطور شده غائله را بخواباند. تیمسار «شاهبختی» از طرف مبارکه، سرتیپ «تاجبخش» از طرف نجف آباد و تیمسار «محتشمی» از سوی فریدن، به سمت محل تجمع نیروهای بختیاری عزیمت کردند.
این وسط شماری از خوانین آیه یأس خوانده و به تفرقه میان قیام کنندگان دامن میزدند.
دست آخر، سواران بختیاری محاصره شده و از هم پاشیده میشوند. شمار زیادی از بختیاریها زخمی شده و به اسارت درآمدند. عدهای هم جان باختند. البته تعدادی ازجمله علیمردانخان حلقه محاصره را شکسته و به جنگ و گریز روی آوردند. نیروهای دولتی تا میانکوه دنبالشان رفتند اما نتوانستند گیرشان بیاندازند.
این نبرد که چهل و چهار روز طول کشید و به جنگ «سفید دشت» معروف است برای بختیاریها یادآور حماسه و صحنهی مقاومت و شجاعت بود.
علیمردانخان تیرباران میشود
علیمردانخان با عبور از مناطق سخت و دشوار راه سردشتِ دزفول را در پیش گرفت و سرانجام راهی اهواز شد.
نیروهای دولتی با پیغام و پسغام سعی میکردند صحبت از مذاکره کرده و وی را بازی دهند. کمی بعد صحبت از امان نامه کردند و بالاخره او را به تهران کشیدند اما امان نامه نارویی بیش نبود و او دست آخر سر از زندان قصر درآورد و بیش از چهار سال در حبس بود.
سید جعفر پیشهوری که همانزمان در زندان بود ضمن اشاره به صفا و سخاوت او نوشته است:
[یکروز] صبح نزد علیمردانخان بودم و تازه بساط چای را مهیا کرده بودیم. عمادی [نگهبان زندان] سلام کرد و دم در ایستاد. قیافهاش گرفته به نظر میآمد...
علیمردان پرسید: چرا نمیفرمایید بنشینید؟ سرش را پایین انداخت و گفت: متأسفانه نمیتوانم، میخواستم تشریف بیاورید بیرون تا مطلب محرمانهای که داشتم به شما بگویم. علیمردان خندید و گفت: مقصودتان را فهمیدم... این دیگر خجالت و دم در ایستادن ندارد. بفرمایید بنشینید تا کارهایم را کرده و مهمان را راه انداخته و بعضی یادگارها دارم که باید پشتشان نوشته شود. بعد میرویم، چیز مهمی نیست. عمادی نشست. و مرد محکوم به اعدام مثل اینکه هیچ اتفاق مهمی نیفتاده باشد اسباب و اثاثیه که میبایستی به اشخاص داده شود، همه را با کمال آرامش جمعآوری کرد. پشت کتابهایش را به اسم هر کسی که میخواست یادگاری بدهد نوشت...
و مطابق عادت روزانه با کمال خونسردی ناشتایی خود را صرف کرد. سپس بهترین لباسهایش را پوشیده و عصایش را برداشته گفت: بفرمایید حاضرم. من و عمادی برخاستیم علیمردانخان بدون تعارف جلو افتاد ما پشت سرش از در اتاق بیرون آمدیم او در مریضخانه زندان نگهداری میشد، لذا از اولین افرادی که خداحافظی کرد زندانیان بیمار بودند. با همه یکی یکی دست داد. احوالپرسی کرده از آنجا به زیر هشتی، کریدورهای یک و دو و چهار آمدیم. آنجا هم از پشت در آهنین با همه زندانیان خداحافظی کرد...
در آنجا با کمال تأثر از هم خداحافظی کردیم. من با دلی پر از حسرت و تأثر به کریدور خودمان برگشتم و او همراه عمادی بیرون رفت...
چشیامه نونید افتو قشنگه
به نقل از «بزرگ علوی» روز اعدام جامهای زیبا بر تن کرده و سر و رویی آراسته داشت و با گامهای بلند و استوار و قامتی رسا به قتلگاه نزدیک شد.
گفته شده وقتی میخواستند چشمهایش را به هنگام اعدام ببندند به آرامی دستمال را میگیرد و میگوید: چشمانم را نبینید. میخواهم این صحنه را در آخرین لحظات حیاتم ببینم...
شیرعلیمردان برخلافِ امان نامهای که رضاشاه صادر کرده بود سپیده دم سال ۱۳۱۳ خورشیدی تیرباران شد.
...
اعدام وی تأثیر زیادی بر ایل بختیاری گذاشت تا حدی که دلیریهای او در میدان جنگ به میانِ مثلها و شعرهای بختیاری نیز راه یافت که نمونهاش ترانه شیرعلیمردان است و ما هم در زندان میخواندیم.
این ترانه با یاد امثال همایون کتیرایی و احمد و مجتبی خرم آبادی، دکتر هوشنک اعظمی و... رنگ و زنگ دیگری داشت.
دایه… دایه، را هم که میخواندیم اونجا که صحبت از این میشه که چشمانم را نبندید که آفتاب زیباست (چشیامه نونید افتو قشنگه) تیرباران ممدلی شیر علیمردان بی اختیار تداعی میشد.
یادش را هنوز چوپانان در قلههای منگشت، کلار، تاراز و زرده (زردکوه) زنده میدارند.
پانویس
نان بلوط میخورم و هفت سال است که چوپان هستم
مو لُرِ بَلیط خوروم هف سال چوپونُم
گَر زَنیم وِ قِرقِره مو مشقِ ندونم
شُمشیر علیمردون طلای بی غش
زِ زمین بِرچ اِزَنه وِ آسمون تَش
چی کَلا پرپر کُنُم رُوم وِ تهرون
اسمِ شاه نَه کور کُنُم، شاه علیمردون
...
من لری هستم که نان بلوط میخورم و هفت سال است که چوپان هستم اگر مرا به قرقره جوخه اعدام ببری مشقم را نمیدانم. [دست از هدفم برنمیدارم.]
شمشیر علیمردان طلای خالص است و در زمین برق میزند و در آسمان آتش.
همانند کلاغ پرپر میزنم و میروم تا تهران (پایتخت) اسم شاه را کور میکنم ( از اعتبار میاندازم) و اسم شاه علیمردان را ثبت میکنم.
بزنین چو به دهل، بزنین چو به دهل
ترانه شیر علی مردان، پروین عالیپور (اين مقام آوازی در دستگاه شور و آواز دشتی اجرا ميشود)
بزنین چو به دهل، بزنین چو به دهل شازده بووازه ممدلی شیر علیمردون مو گوتوم صد سال دیه عمرم درازه ممدلی شیر علی مردون شادووای علیمردون بنم سر شون ممدلی شیر علیمردون تش بنم به ره ورون تا کوه وردون ممدلی شیر علیمردون تفنگه علیمردون، تفنگه علیمردون طلای بی غش ممدلی شیر علیمردون به زمین برق ایزنه، به آسمون تش ممدلی شیر علیمردون بی عروس تو کل بزن تا مو کُنم جنگ، ممدلی شیر علی مردون شومشیروم به گل زنوم، شومشیروم به گل زنوم سی ایل چهارلنگ، ممدلی شیر علیمردون ممدلی گوو گپوم، کل اختیاروم ممدلی شیر علیمردون مو نه بیتروم ازش خدا نادونوم ممدلی شیر علیمردون هی... بزنین هی... چو او دهل آی ... شازده بووازه وای مو گوتوم صد سال دیه عمرم درازه بزنین چو به دهل، بزنین چو به دهل شازده بووازه ممدلی شیر علیمردون
بنویسم کاغذی تی بی ستاره
زر بده فشنگ بخر جنگ وست دوواره (ممدلی شیرعلی مردون) تفنگ ماسه طلا، دست گوومه جنگ با شا کردم و کار بوومه (ممدلی شیرعلی مردون)
بنویسم کاغذی، سی بی عظمیه زر بده فشنگ بخر جنگ وست به دیمه (ممدعلی شیرعلی مردون) تفنگ علی مردون، هم باز صدا کرد سرهنگ کله پوستین تنگه بلا کرد (ممدلی شیرعلی مردون)
کجه تیپ؟ کجه سپاه، کجن فراشم روه دین دام و ددوم بیان سر لاشم (ممدلی شیرعلی مردون) چار بالون چار طیاره، چارتا زره پوش ددویل ممدلی همه سیاپوش (ممدلی شیرعلی مردون)
منابع
حماسه زاگرس، مصطفی علیزاده گل سفیدی
نقد کتاب حماسه زاگرس، سریا داودی حموله
رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳکان اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری، بختیار غفارپور
«سرداران گمنام»، علی مردان خان چهرهای ملی یا قومی و محلی، مصطفی علیزاده
سفرنامۀ لرستان و خوزستان، دوبد، بارون (ترجمه محمدحسین آریا)
تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت جن راف، ترجمه مهراب امیری
بازخوانی رویکرد قیام علیمردان خان بختیاری با توجه به مساله خون و خاک، هوشنگ پرتو
جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياری، نورالله دانشور علوی
فهرست روستاها و خانوارهای اسکان یافتۀ عشایر بختیاری، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران
زندگی نامه علیمردان خان، محمدصالحی بختیاری
بختياری نامه، تهران، غفار پوربختيار
قیام علیمردان خان در سال ۱۳۰۸ شمسی، سامان طهماسبی
نقش قیام شهید علیمردان خان بختیاری در مانایی و حفظ فرهنگ مردم لر، علی لونی
خاطرات سردار مريم بختياری از کودکی تا آغاز انقلاب مشروطه
غرور بختیاری، کوروش اسدپور
یاداشتهای زندان (پیشهوری، بزرگ علوی، اردشیر آوانسیان)
تاريخ بختياری، ابوالفتح اوژن بختياری
ساختارهای اجتماعی عشایر بویراحمد، هیبتالله غفاری
بختياری در آئينه تاريخ، رالف گارثويث، ترجمه مهراب اميری
در تاریخ ایل بختیاری علیمردانخان دیگری هم مشهور شده که پس از مرگ نادرشاه، خود را نایب السلطنه میپنداشت و پس از نزاع با کریم خان زند و شکست خوردن از وی در چهارمحال بختیاری ترور شد.