عرب ستیزی خود را گردن «فردوسی» نیاندازیم
...
وقتی شریعت شیخانه انقلاب بزرگ ضد سلطنتی را به بیداد آلود و بهترین فرزندان مردم ایران به قربانگاه رفتند، خیلیها به حق، عمله ستم را به امثال «حجاج بن یوسف» تشبیه نمودند و آنچه بر سر ایران و ایرانی آمد با حمله اعراب در عهد ساسانی این همانی شد. این شبیهسازی البته بیشتر، واکنش به خرافه و بیداد است و در درجه نخست به غارتگران حرث و نسل میهن ما برمیگردد که
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
ستمگرانی که به قول قران «یُحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»، همانها که حرمت کلمات را میشکنند.
...
در تاخت و تاز و ویرانسازی کسانی که در ایرانزمین، «تحمیل اسلام بر همه» را در دستور کار خود قرار دادند، تردیدی نیست اما برای زیر سئوال بردن حمله اعراب به ایران در عهد ساسانی، نیازی نیست تفسیرهای دلخواه خویش را به شاهنامه فردوسی بچسبانیم و به ابیات جعلی دخیل ببندیم.
آویزانشدن به اسطوره ضحاک(آژی ده آک) که ریشه باستانی دارد، و در کتب پهلوی و اوستا هم آمده و صرفاً اسم مُعرّب و جعلی آن تازی است و بعد، «کشف عربستیزی فردوسی» و تقابل آن حکیم خردمند با اسلام، براستی مضحک است.
هیچ شاهنامهپژوهی(حتی اگر معتقد به هیچ دین و آئینی هم نباشد)، در صحت دیباچه شاهنامه که فردوسی به صراحت از اعتقادات خود سخن گفته و دلبستگیاش را به نبی و وصی بیان داشته، تردید ندارد. تردید آنان در ابیات جعلی و من درآوردی است که به شاهنامه اضافه شدهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در برخی از ابیات شاهنامه دست بردهاند
قدیمیترین نسخه موجود شاهنامه که در کتابخانه ملی فلورانس موجود است، با زمان فردوسی بیش از دو قرن فاصله دارد و در عرض دویست سال بسیار دستبردها یا ابیات من در آوردی، میتواند در این گنجینه رفته باشد، بخصوص در ایام پر آشوب خراسان.
نسخه خطی فلورانس که(تا حالا) کهنترین و معتبرترین نسخه موجود شاهنامه است. با همت ایران شناس ایتالیایی «آنجلو میکله پیه مونتسه» Angelo Michele Piemontese که حق بزرگی به گردن مصححین شاهنامه دارد، کشف شدهاست. نسخه فلورانس تنها نیمه نخست شاهنامه(تا پایان پادشاهی کیخسرو) را در بردارد.
...
از نسخههای قدیمی شاهنامه یکی در موزه بریتانیا است. شاهنامهٔ بایسنقری هم که از دید کتابآرایی و ارزشهای هنری از اهمیت فراوانی برخوردار است در کتابخانه کاخ موزه گلستان نگهداری میشود.
نسخه دارالکتاب قاهره، نسخه کاخ توپقاپی(طوپقپو سرایی) استانبول، نسخههای ایلخانی، تیموری، تهماسبی شاهنامه، و نسخهای که در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی در مشهد نگهداری میشود را نیز میتوان نام برد که همه مشهورند ولی هیچکدام تمام و کمال و «این است و جز این نیست»، نیست.
...
ای کاش به نسخهای از شاهنامه دسترسی داشتیم که بی زنگار و بی غل و غش بود، نه قابی که در آن هر ناسخ و کاتبی تصویر عقاید خود را ترسیم نموده باشد. دریغا که چنین نمونهای از شاهنامه در دسترس نیست.
نسخهبرداران و نسخهپردازان متعصب ابیاتی را یا زدوده(مانند برخی از مصرعها که تراشیده و پاک شده و ابیات ناقص گشته)، یا افزودهاند. مانند چهار بیت که در مدح چهار خلیفه مسلمین(ابوبکر و عمر و عثمان و علی) سر هم شده و در حاشیه ابیات متن اضافه شدهاست.
دستکاری در اعتقادات فردوسی آن قدر زیاد بوده و مرتجعین در دوران سیطره حکمرانان بر ایران به قدری دخالت نمودهاند که گاه سراسر یک قطعه، میدان ستیز سنی و شیعه شده و گویندگان یا کاتبانی که اندیشهای خلاف اعتقادات خود در متن یافتهاند و یا سخن فردوسی را در تایید مطلوب خود کوتاه پنداشتهاند به افزودن و کاستن ابیات پرداختهاند.
...
اشعار فردوسی را «ژول مل» jules mohl فرانسوی براساس هشت نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه و ۲۷ نسخه خطی دیگر سال ۱۸۷۸ در پاریس به چاپ رساندهاست. در شوروی(سابق) هم، شاهنامهای زیرنظر «یِوگِنی ادواردویچ برتلس» و بعد، به کمک عبدالحسین نوشین تهیه شد. دکتر جلال خالقی مطلق استاد دانشگاه هامبورگ نیز شاهنامه را زیر نظر دکتر احسان یارشاطر تصحیح و منتشر کردهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واژه «تُفو» از واژههای شاهنامه نیست
ابیات زیر اگرچه در برخی چاپهای متداول شاهنامه، در بخش «نامه رستم فرخزاد به سعدبن ابی وقاّص»، نقل شدهاند اما از حکیم ابوالقاسم فردوسی نیست.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدهست کار
که تخت کیانی کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
...
در ترجمه عربی شاهنامه(الشاهنامه)، اثر بُنداری اصفهانی(فتح بن علی بن محمد بنداری ملقب به قوام الدین)، مضمون ابیات فوق نه در این موضع، بلکه در حدود ۱۰ بیت پیش از آن دیده میشود. در ۱۲ نسخه از میان ۱۵ نسخه مبنای تصحیح جلال خالقی مطلق، ابیات فوق اصلاً وجود ندارد یعنی به لحاظ نسخه شناسی(اینطور که شاهنامه پژوهان گفتهاند) بعداً توسط دیگران افزوده شدهاست.
جلال خالقی مطلق، با مقایسه نُسخ موجود دو بیت فوق را جعلی میداند. ازهمین رو در کروشه[]، گذاشته، یعنی به شاهنامه اضافه شدهاست.
او دو بیت فوق را جعلی میداند که احتمالاً برای تسلی غرور زخم خورده ایرانیان توسط دیگران به نسخههای جدیدتر شاهنامه افزوده گشتهاست. این ابیات را در نسخههای کهن تر شاهنامه نمیتوان یافت. آنطور که شاهنامهشناسان گفتهاند ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد بسیار ضعیف است. از این گذشته واژه تفو از واژههای شاهنامه نیست و جز در دو بیت الحاقی دیگر نیامدهاست. بگذریم که تحقیر قومی به بهانه نوشیدن - مثلا - شیر شتر، نگرشی ارتجاعی و نژادپرستانه است و با شأن و شخصیّت فردوسی خوانایی ندارد.
نکته مهم دیگر این است که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده و حتی به فرض صحت، لزوماً بیانگر دیدگاه فردوسی نیست. در نمایشنامه اتللو هم دیدگاه و ارزیابی او لزوماً حرف شکسپیر نیست.
در کتاب «جنایات و مکافات»، هر آنچه «راسکول نیکف» Raskolnikov (شخصیت اصلی کتاب) میگوید و میپندارد لزوماً اعتقاد و نظر «داستایفسکی» نیست.
در شاهنامه عمده بیتهای معروف بدگویی از رخسار و خصلت عرب هم، تماماً از زبان یزدگرد سوّم و رستم فرخزاد بیان میشود و نه از زبان فردوسی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انوشیروان و حمزه و مهرنگار
برگردیم به ابیات مورد بحث که اشاره کردم در متن روایت نامه رستم فرخزاد به سعدبن ابی وقاّص بیان میشود و لزوماً دیدگاه فردوسی نیست.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار - عرب را به جایی رسیده ست کار
که تخت کیانی کنند آرزو - تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
ابیات فوق(با اندکی تغییر) در یکی از کهنترین روایتهای عامیانه کتاب «قصه حمزه»(حمزهنامه) آمدهاست. کتابی که بر اساس دیدگاه دکتر ذبیحالله صفا سابقه آن به پیش از روزگار سرودهشدن شاهنامه باز میگردد.
...
در چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمدهاند:
به شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بدین جا رسیده ست کار
که ملک عجم شان کند آرزو
تهو باد بر چرخ گردان تهو
در نقل حمزهنامه به جای واژه تفو، «تهو» آمده که کلمهای کهن به همان معنی تفو است. در روایت حمزهنامه، حمزه - قهرمان داستان - وارد دربار خسرو انوشیروان میشود و مورد توجه او قرار میگیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او حسد میبرند و «تاجها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده، به شیر شتر خوردن و...»
مفهوم ابیات فوق ظاهراً این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافتهاست.
میبینیم این ابیات حتی در حمزه نامه هم مفهوم نژادپرستانه ندارند و آنچه برخی با جفای تمام به حکیم ابوالقاسم فردوسی نسبت میدهند، از خلال عبارات این کتاب هم برداشت نمیشود، چرا؟ چون منظور از «عرب» در ابیات حمزهنامه قوم خاصی نیست، بلکه شخصی خاص، یعنی قهرمان داستان(حمزه) مورد نظر است. حمزه در داستان «حمزهنامه» داماد انوشیروان ساسانی است و با مهرنگار دختر انوشیروان ازدواج میکند. من در موزه ملی وین اوراقی از حمزهنامه را دیدهام.
حمزه نامه یک مجموعه داستان مصور است و برخلاف نظر کسانیکه در مدار دافعه نسبت به پیامبر اسلام قرار دارند، ربطی به حمزه عموی پیامبر اسلام ندارد و در باره او نیست. نقاشیهای کتاب چهرههایی مغولی و هندی دارند و حتی شخصیتهایی مانند انوشیروان و بزرگمهر نیز با ظاهری مغولی ترسیم شدهاند.
...
ابیات جعلی دیگری هم در رابطه با اعراب، به شاهنامه اضافه شدهاست.
ندارم به دل بیم از تازیان
که از دیدهشان دیده دارد زیان
که هم مارخوارند و هم سوسمار
ندارند جنگی گه کارزار
مضمون این دو بیت در ترجمه عربی بُنداری اصفهانی(الشاهنامه) نیست.
در ۱۴ نسخه(از ۱۵ نسخه) مبنای تصحیح دکتر جلال خالقی هم نیست و الحاقی بودن آن کاملاً آشکار است. ایستادگی و مقاومت به حق در برابر جباران را با عربستیزی و نژادپرستی آلوده نکنیم.
پانویس
پانویس
وقتی به کسی یا چیزی علاقه داریم جذب آن شده و از سر شوق، بسویش تمایل نشان میدهیم. عکس آن هم صادق است وقتی از کسی یا چیزی دلناخوش و آزردهایم، از آن فاصله گرفته و از سر درد، دچار دافعه میشویم. این جذب و دفع تا حدودی طبیعی است.
مهم این است که نقد و سؤال را در مورد آنچه دوست داریم از دست ندهیم و مقهور عشق و علاقه خود نشویم، و بعکس اگر نسبت به کسی یا چیزی دافعه داریم این باعث نشود بد را بدتر ببینیم. دراینصورت به کینه و هیستری نسبت به آن پدیده یا واقعه آلوده شده، وقایع و شخصیتهای تاریخی را به رنگ توهمات خود درمیآوریم.
چنانچه در مدار جاذبه و بعکس در مدار دافعه باشیم، امکان ندارد به داوری درست برسیم و سراسر کار ما را پیشداوری و پیش فرضهای غیرواقعی آلوده میکند.
وقتی در مدار جاذبه یا دافعه هستیم(در هر دو حالت) توان دیدن چیزی غیر آنچه خودمان میخواهیم ببینیم را نداریم، یا چیزی را میبینیم و با عینکی میبینیم که دوست داریم ببینیم. حاضر نیستیم پا روی پیشفرضهای خودمان بگذاریم. به همین خاطر پیوندمان با واقعیت میگسلد.
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook