داستان «منافِ فلکی تبریزی» نشاندادنِ ضعف با خیانت یکی نیست
این بحث بخشی از خاطرات خانه زندگان و در مورد زنده یاد «مناف فلکی تبریزی» است که ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۰ با تعدادی دیگر تیرباران شد.
بر خلاف تصور کسانیکه با قساوت ساواک و نیز «طی شدن مهلت قرار» آشنا نیستند، امثال «مناف فلکی تبریزی»(شیرژ) و «حمید توکلی» (چارنی) تا دم مرگ بر سر آرمان خویش ماندند.
...
از آنجا که در برایر شکنجههای هولناک مقاومت زندانی نمیتواند تا بینهایت ادامه یابد و محدودیتها به ضد او عمل میکند، گروههایی که به مبارزه قهرآمیز با حکومت دست میزدند، با اِشراف به موضوع فوق، اصول و ضابطههایی تعیین میکردند.
بنا بر ضوابط سازمانی و چریکی، فرد دستگیر شده میبایست حداقل ۱۲ ساعت خانهها و قرارهای سازمانی را لو ندهد و با مقاومت یا وقت گذرانی و خلاصه از هر طریق که میتواند این مدت را بسوزاند تا مرتبطین با وی فرصت جمع و جور کردن خود را داشته باشند، رد ها را پاک کنند و به تور نیافتند...
پس از طی شدن مهلت قرار، زندانی زیر شکنجه با اطمینان از اینکه حالا دوستانش متوجه غیبت او شده و جابجاییهای لازم را انجام دادهاند، اطلاعات (به نظر خودش سوخته) را میداد و این را همه زندانیان زمان شاه میدانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان مناف فلکی تبریزی
مناف(عبدالمناف) فلکی تبریزی که بعدها به چریکهای فدائی خلق ایران پیوست، در گذشته تحت تأثیر حلقه تبریز قرار داشت. حلقه مزبور اشاره به یک محفل روشنفکری است که از سالهای ابتدایی دهه چهل در تبریز شکل گرفت و صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی در آن نقش محوری داشتند.
صمد و بهروز و کاظم که هر سه در دانشسرای مقدماتی تبریز درس میخواندند نشریهای هم به نام مهد آزادی ویژه آدینه منتشر میکردند که گرچه حدود یکسال سر پا بود اما ساواک آنرا تحمل نکرد و تعطیل شد. نخستین نوشتههای صمد و اولین ترجمههای بهروز دهقانی در همین نشریه چاپ شد. مناف هم اولین شعرهایش را آنجا منتشر نمود.
مناف حدود ۱۲ سال در یک کارگاه قالی بافی کار میکرد و گویا صمد آنجا پیدایش کرده بود.
به گفته غلامحسین ساعدی، جلال آل احمد بار اول که مناف را دید گفت:
«چه نارنجک آماده انفجاری، ضامن کشیده و پرقدرت، این همه شجاعت زیر این همه فشار و خفقان؟...
صمد بهرنگی هم، وقتی مناف تکنگاری کوچکی دربارهٔ قالی و قالیبافی نوشته بود، از شدت هیجان سر از پا نمیشناخت.»
...
بتدریج محفل تبریز به محفل پویان - احمدزاده در تهران، نزدیک و نزدیکتر شد و مناف هم با علیرضا نابدل و دیگران مصممتر از پیش به رویارویی با رژیم شاه کشیده شدند...
در عملیات مصادره سلاح در تبریز - حمله به کلانتری ۵ در خیابانی واقع در محله لیل آوا موسوم به شهناز - که ۱۴ بهمن سال ۱۳۴۹ صورت گرفت، مناف با بهروز دهقانی، علیرضا نابدل، اصغر عرب هریسی، جعفر اردبیلچی و محمد تقی زاده چراغی همراهی داشت و همانجا با گلولهای که به سمت نگهبان کلانتری شلیک کرد، مانع دستگیری جعفر اردبیلچی شد.
افراد فوق بعداً گیر میافتند و نقشههای ساواک برای دستگیری هر کدامشان داستانی جداگانه است(...)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مناف دستگیر میشود
ساواک در پی مناف بود. ۱۵ تیر ۱۳۵۰ یکی از مرتبطین او را به نام احمد ریاضی در تبریز می گیرند و فردای آنروز به تهران میفرستند. نامبرده برای یافتن مناف، به بازجویان (نیک طبع و...) پیشنهاد دستگیری رقیه دانشگری (فران) و رحیم کیاور و...را میدهد و اضافه می کند خودش برای شناسایی مناف و پیداکردن او شرکت داشته باشد.
احمد ریاضی با ماشین گشت ساواک بهمراه بازجویانی چون «همایون کاویانی دهکُردی»(کاوه)، در تهران خیابان گردی میکند تا به مناف برسند. اینطور که خودش گفته است سوم مرداد سال ۵۰ مناف را در چهار راه دروازه دولاب میبیند و به مامورین ساواک نشان میدهد.
گفته میشود احمد ریاضی پیش از دستگیری عدم رغبت خود را به ادامه مبارزه به اطلاع مناف و رقیه دانشوری رسانده بود.
...
مناف هفت تیر و نارنجک داشتته اما با نقشه کاویانی غافلگیرانه دستگیر شده و به زیر شکنجه میرود...
فردای آنروز ساعت نه و نیم شب مسعود احمد زاده سر قرار دوم (قراری که با مناف داشته) دستگیر میشود.
...
مسعود احمدزاده ۴ مرداد سال ۵۰ (ساعت نه و نیم شب) حوالی میدان شاه خیابان مولوی، گیر میافتد. موتورسواران ساواک موتورش را واژگون کرده و بر سر و رویش میریزند و با اینکه مسعود احمدزاده قصد مقابله مسلحانه میکند، عملاً موفق نمیشود و او را کشان کشان به داخل ماشین ساواک میبرند.
اسدالله مفتاحی و حسن نوروزی که در صحنه حضور داشتند، تلاش میکنند مانع دستگیری وی بشوند اما نمیتوانند و نارنجکی هم که به سوی ماشین میاندازند چندان تاثیری ندارد.
در پیامد دستگیری مسعود احمدزاده، آدرس خانه ای در شهر آرا که متعلق به چنگیز قبادی و همسرش (مهرنوش ابراهیمی روشن) بوده برای بازجویان مشخص میشود.(...)...
...
در زندان دستگیری مسعود احمدزاده و بعدآً اسارت بهروز ارمغانی (۲۳ مرداد ۵۰) و...به گردن مناف میافتد و لقب خائن میگیرد. او متهم میشود که آگاهانه و مختارانه به بازجویان اطلاعات داده و سر قرار رفتهاست (که چنین نبود)
بگذریم که پیش از دستگیری مناف، افرادی بازداشت شده بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مناف در زندان بایکوت میشود
متاسفانه در زندان آنها که نباید، مناف را خائن معرفی کردند. برخورد ناشایست و غیرقابل دفاعی که بسیار تاسفبار بود. حتی «علی رضا نابدل»(ارنستو) هم که به خودش درست یا غلط این یا آن خرده را میگرفتند که در بازجویی چنین و چنان نوشتهاست هم، هوادار جدی بایکوت مناف بود. هیچکس با مناف حرف نمیزد و همه خائن خائن میکردند...
...
پوران بازرگان از قول محمد حنیف نژاد نقل کرده بود که مناف خیانت نکرد بلکه ضعف نشان داد. حنیف بدرستی خاطر نشان کرده بود که افراد به رغم میل خود طاقت واحدی در زیر شکنجه ندارند و نباید همه را به خیانت متهم نمود.
...
دوست نازنین مناف، بهروز دهقانی را ساواک زیر شکنجه کشته بود. رحیم کیاور و دهها نفر چون او را به سختی شکنجه کرده بودند و این را مناف میدانست. خودش را هم آش و لاش بر سر قرار مسعود احمدزاده برده بودند...
مناف با موضعگیری شجاعانه در دادگاه نظامی و دفاع از آرمان خویش خیلیها را به فکر فرو برد. او با این کار، گذشته را شست و به تبار شهیدان پیوست.
عاقبت ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۰ در شب چهارشنبهسوری، مناف را به جوخه اعدام بردند. آن شب او، علیرضا نابدل، اکبر مؤید، اصغر عرب هریسی، محمد تقی زاده چراغی، جعفر اردبیلچی، حسن سرکاری، علی نقی آرش و یحیی امین نیا تیرباران شدند.
پیشتر (۱۱ و ۱۳ اسفند سال ۵۰)، مسعود احمدزاده، مجيد احمدزاده، عباس مفتاحی، حميد توکلی، اسدالله مفتاحی، غلام رضا گلوی، سعيد آريان، عبدالکريم حاجيان سه پله، مهدی سولوانی و بهمن آژنگ را هم کشته بودند.
....
ساواک دوست قدیمی امیر پرویز پویان (محمد تقی سید احمدی کارگر جوشکار که در قسمت تدارکات سازمان فعال بود) را هم به پرونده مناف وصل کرد. او و وکیلش بدرستی میگفتند که این ربط بیجاست ولی فایده نکرد. در دادگاه نخست به محمد تقی سید احمدی نیز اعدام دادند که در دادگاه دوم به ابد تبدیل شد.
...
زنده یاد «بیژن جزنی» پولیور خودش را پیشتر به مناف داده بود و مناف روزی که تیرباران شد، همان را به تن داشت. بیژن بعدها به همسرش (میهن) که پرسیده بود پولیورت کجاست (با اشاره به اعدام مناف) گفته بود:
پلیور سوراخ سوراخ شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقصر نهایی دستگاه ستم و سرکوب است
گفته میشود مسعود احمدزاده در بازجویی ساواک مدعی است که مناف (با اسم مستعار ژُرژ Georges از او یاد میکند) و مارک (جعفر اردبیلچی) در عملیات حمله به کلانتری خیلی ترسیده بودند.
مسعود احمدزاده با اشاره به مناف (ژُرژ) ادامه میدهد:
«ما در آن موقع موضع شیرژ را جا زدن تصورنمی کردیم و در حقیقت آنچه از شیرژ میدانستیم از طریق نابدل بود که نتوانسته بود چهره واقعی او را بشناسد. بعد از اینکه من شخصاً با شیرژ آشنا شدم و ضعفهای عمدهای در وی تشخیص دادم و بالاخره با لو رفتن من توسط وی، آنچه قبلاً برای من آشکار شده بود اینک به وضوح ثابت شد و آن اینکه در آن موقع شیرژ واقعاً جا زده بود ولی حیله گرانه و مزورانه توجیهات بی مورد برایش بافته بود...
متاسفانه قاطعانه با این جازدنها برخورد نکردیم و مجازاتی را که سزاوار اینان است – حتی مرگ – در حقشان روا نداشتیم.»
...
حمید اشرف (در جمعبندی سه ساله صفحه ۳۵- ۳۶) اگرچه مناف را به خاطر آنچه او لو دادن مسعود احمدزاده میداند، خائن معرفی میکند اما بر خلاف مسعود احمدزاده صحبت از مرگ مناف نکردهاست.
حمید اشرف مینویسد:
ظاهراً مناف تصور میکرد که مسعود قرار دوم را اجرا نخواهد کرد البته این عذری برای خیانت محسوب نمیشود. هر کس که قرار رفیقش را لو بدهد خائن است و در این هیچ تردیدی نمیتوان کرد.
...
چه بسا یکی از انگیزههای مناف فلکی در دفاع شجاعانهاش در دادگاه، این بود که نشان دهد مقصر نهایی دستگاه ستم و سرکوب است و او تا دم مرگ به آرمانهایش وفادار بودهاست.
خیانت بزرگ از آن سیستمی بود که برای آزادیخواهان میهن ما راهی جز مبارزه قهرآمیز باقی نگذاشت و به شکنجههای هولناک متوسل شد.
من به لحاظ فلسفی دیدگاه امثال احمدزاده و پویان را ندارم اما میدانم که آن دو انسان شریف، همچنین علیرضا نابدل، حمید توکلی و مناف فلکی تبریزی... در شمار پاکترین فرزندان میهن ما بودند.
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
...
...
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook