یوگنی آنه گین، شاهکار الکساندر پوشکین
Евгений Онегин
یوگنیآنهگین[۱] رُمان شعرگونه الکساندر پوشکین[۲] بنیانگذار ادبیات نوین روسی است. این داستان منظوم شاهکار پوشکین است و او به مدّت هشت سال روی آن کار کرد. یوگنی آنهگین در موسیقی و ادبیات و فیلم تاثیر زیادی گذاشته و مردم عادی نیز به موضوع آن توجه داشتهاند. این رُمان هفت هزار خطی که شخصیت خود پوشکین را هم در ورای چهره قهرمانش نمایان میسازد، مانند جنایت و مکافات[۳] داستایفسکی، «دایره المعارف زندگی روسی» است و تاثیرات زیادی در موسیقی و ادبّیات و فیلم گذاشتهاست. چایکوفسکی[۴] از روی آن، اپرای «اوژن اونگین»[۵] را ساختهاست.[۶]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه کتاب یوگنیآنهگین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق فرزند آزادی است و با اجبار بیگانه است
پوشکین در شماری از آثارش از جمله «دختر کاپیتان»، شیفتگی دو دلداده را با فرجامی خوش طرح میریزد امّا در یوگنیآنهگین، از غم معشوق(تاتیانا) و خودبینی شبه عاشقان پرده برمی دارد. یوگنیآنهگین که بعد از درگذشت عمویش به مال و منال فراوان رسیده و با سنّتهای اشرافی روس بزرگ شده، برای فرار از روزمرّگیهای زندگی به روستای دور افتادهای میرود و آنجا به دختر زیبایی به نام «تاتیانا» برخورد میکند. تاتیانا خواهر زن دوست شاعرش «ولادیمیر لنسکی» بود...
تاتیانا به یوگنیآنهگین دل میسپارد و برایش نامه مینویسد، امّا وی به آن دختر زیبای روستایی محل نمیگذارد و او را از خود میراند. در عوض به خواهر وی (اولگا) که هنگام رقص، به وی توجه کرده بود، ابراز علاقه میکند. اولگا زن دوستش(ولادیمیر لنسکی) بود و یوگنیآنهگین سر همین مسئله در دوئلی دوستش را میکشد و از آن شهر میرود. یوگنیآنهگین مدام دم از عشق میزد اما با آن بیگانه بود. از قضا اولگا[۷] هم خیلی زود از چشمش افتاد.
...
از آن کشش زیبا که تاتیانا نسبت به یوگنیآنهگین داشت، جز خاطره و سایهای باقی نماند و او پس از ازدواجی سنتّی و مرسوم راهی شهر سنپترزبورگ[۸] شد و آنجا بُرو و بیا پیدا کرد. پس از سالیان دراز، گذار یوگنیآنهگین به سن پترزبورگ میافتد و او را(با همسرش) میبیند و این بار نه یک دل، صد دل عاشق و خاطرخواه میشود. خاطرخواه همان دختر روستایی(تاتیانا)، که پیش تر او را از خود رانده نامهاش را در آتش انداخته بود.
یوگنیآنهگین پیش تاتیانا دَم از عشق و عاشقی میزند. امّا گذشته برنمیگردد و تاتیانا که بواسطه عزّت نفس و خویشتنداریاش، محبوبترین زن آثار روسی است، سفره دلش را باز میکند و میگوید سایه آن کشش در یاد من باقی است، امّا به شرافت خودم پایبندم و میخواهم به عهد ازدواجی که بستهام وفادار بمانم. هیچکس مرا به وفادار ماندن به زندگی کنونیم مجیور نکرده و خودم با اختیار آنرا برگزیدهام. عشق فرزند آزادی است و با اجبار بیگانه است.
...
یوگنیآنهگین زانوی غم به بغل میگیرد و صحبت از تراژدی میکند و اصرار پشت اصرار که همه چیز را رها کن. بیا و با من همدمی کن. بگو، بگو که عاشق منی. من میمیرم... تکلیف عشق چه میشود...[۹]
یوگنیآنهگین که با خوشگذرانی و دسترنج کشاورزان فقیر خو کرده و از درک پاسخ آن دختر روستایی عاجز است، با سوءاستفاده از خاطرهگرایی و روح لطیف تاتیانا، تلاش میکند وفای او را به زندگی جدیدش، کمرنگ و بی مقدار کند امّا موفق نمیشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مناسبات اشرافی عصر پوشکین
پوشکین که به رعیتداری و سرفداری انتقاد داشت[۱۲] و معتقد بود سرفها(دهقانانی که همراه زمین خرید و فروش میشدند)، خودشان باید صاحب زمین شوند، «پوشکین»ی که در دوره جوانی، نفرت از رژیمِ تزاری و جهل و جمود کلیسا را در اشعار خود بازتاب میداد، درنهایت نتوانست از محافلِ درباری و ارتجاعی دل بکنَد. هیچ چیز نتوانست شوق فروخفته زندگی را در او و قهرمان قصه اش بیدار کند و قادر نبود به زندگی خود در خدمت جامعه معنایی ببخشد و شخصیتش در انزوای بیحاصلی خشکید. حتی آشنایی با تاتیانا، دختر پاک و زیبای روستایی، نتوانست کرختی قلب او را چاره کند. دوئلی هم، که پیش آورد و به خاطر تصاحب زن رفیقش(لیننسکی)، او را کشت، بیدارش نکرد. درد پوشکین در مناسبات ارتجاعی و اشرافی عصر او ریشه داشت. پوشکین از زبان قهرمان داستانش مُدام دم از عشق میزند اما آنچه یوگنیآنهگین عشق مینامید، عشقهای بیش نبود.[۱۳]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعدی در یوگنیآنهگین
پوشکین در فصل هشتم کتاب یوگنیآنهگین به سعدی[۱۷] هم اشاره نموده و مینویسد: «بعضیها از این دنیا رفتهاند و بعضیها در مسافرت دور و دراز هستند، چنان که سعدی در زمان خود گفته بود.»
منظور پوشکین اشعار زیر است:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمهای بر، به سنگی نوشت:
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند، چون چشم بر هم زدند[۱۸]
پوشکین در داستان «فوّاره باغچه سرای»[۱۹] شعر سعدی[۲۰] را آوردهاست.
پانویس
۱. Evgeny Onegin / Евгений Онегин
۲. الکساندر سرگييويچ پوشکين
۳. Преступление и наказание
۴. Peter Ilich Tchaikovsky
۵. Eugene Oneguine
۶. برخی باله درياچه قو Swan Lake چايکوفسکی را نيز، به داستان يوگنیآنهگين وصل میکنند.
۷. يوگنی با عشق بيگانه بود. عشق يعنی فداکاری يک جانبه، داوطلبانه، تمام عيار و بی چشمداشت
۸. Санкт-Петербург
۹. ماياکوفسکی» گفته بود: «انسان امروز که در تب و تاب انقلاب در حال سوختن است به سختی به راه و روش عهد عتيق صنعت شعری دل میبندد و حوصله ذوب شدن در عشق اونگين پوشکين را ندارد.»
۱۰. الکساندر سرگييويچ گريبايدوف،(Александр Сергеевич Грибоедов) (۱۷۹۵–۱۸۲۹) ديپلمات و نمايشنامهنويس روس بود. شهرتش در ايران به خاطر ماجراهای پيشآمده پس از قرارداد ترکمانچای است که سرانجام به قتل وی انجاميد.
۱۱. گريبايدف کتابی دارد با عنوان مصيبت عقل. او در اين کتاب توطئه و ريا و سالوس طبقه اشراف روسی را به هجو کشيدهاست. پوشکين در يوگنیآنهگين از کتاب مصيبت عقل اثر گريبايدوف استفاده کردهاست.
۱۲. رعيتداری، سرفداری يا سرواژ(به فرانسوی: Servage) به موقعيت اجتماعی-اقتصادی روستاييان ناآزاد در نظام فئوداليته اشارهدارد. رعيتداری چهرهٔ نرمشدهٔ بردهداری بود،
۱۳. عشقه، پيچک است. شبه گياهی است که در باغ پديد آيد در بُن درخت... اوّل ميخ اش را در زمين سخت میکوبد. پس سَر برآرد. خود را در درخت میييچد و همچنان میرود تا همه درخت را فرا گيرد، و چنانش شکنجه کند که َنم در درخت نماند و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبَرد تا آنگاه که درخت خشک شود...
۱۴. ناصر پاکدامن: دربارهٔ «اشک تمساح»
۱۵. Jacques Lacan
۱۶. Sigismund Freud
۱۷. سعدی Сади
۱۸. Но те, которым в дружной встрече
Я строфы первые читал...
Иных уж нет, а те далече,
Как Сади некогда сказал.
۱۹. Бахчисарайский фонтан
۲۰. محقّق روسی ک. ای. چايکين (K. I. Chaikin) نشان داده پوشکين شعر سعدی را از ترجمه فرانسه رمان «لاله رخ» اثر توماس مور (T. Murr) اقتباس کردهاست.
منابع
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook