غبارزدایی از آینهها بهمن قشقایی و قرآنِ مُهرکردهِ اسدالله عَلم
...
سَر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غُرابی
این بحث در مورد زنده یاد بهمن قشقایی (بهمن بهادری قشقایی) چهرهی نام آور شورش جنوب است که سال ۱۳۲۲ هجری شمسی همزمان با درگیری نیروهای دولتی با قشقاییها، حوالی شیراز به دنیا آمد و ۱۷ آبان ۱۳۴۵ مظلومانه تیرباران شد. برای درک بهتر دورهای که از آن صحبت میکنم، بهتر است کمی به عقب برگردیم و سر فصل وقایع اتفاقیه در میهنمان را از کودتا علیه دولت دکتر مصدق به این سو مرور کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهمن قشقایی شور آزادیخواهی داشت
سالهای ۱۳۴۱-۴۲ عشایر جنوب، بطور خاص ایل «نفر»(طایفه دولخانی، لر و نفر) با رژیم شاه درگیر بودند. در این قیام که حکومت آن را غائله مینامید پای طوایف دیگر نیز با جنگهای پراکنده کشیده شد.
این وقایع بهمن قشقایی را که آنزمان در انگلیس تحصیل میکرد، تحت تأثیر قرار میدهد و وی که شور آزادیخواهی داشت سال ۱۳۴۳ به امید تداوم قیام و شرکت در آن به میهنش باز میگردد.
...
برخلاف تبلیغات حکومتی که گویا وی بار آخر نیز که به وطنش برگشت به منظور تعیین تکلیف زمینهای پدرش بود که شامل تقسیم اراضی میشد، باید گفت کسی که آگاهانه و مختارانه خود را به آب و آتش میزند و در اوج قدرت شاه تفنگ به دست میگیرد و از زندگی مرفه و راحت میگذرد باید انگیزهای بسیار بالاتر از کسب ثروت و زمین داشته باشد. بهمن از نوزده سالگی پا به مبارزه گذاشته بود و سالها پیش از واقعه سیاهکل و عملیات فداییان و مجاهدین، جرقه مبارزه مسلحانه در ایران را زد.
او نه فقط برای خونخواهی اجداد خود که اعدام و یا در زندانها جان باخته بودند، بلکه برای مبارزه با بیعدالتی و اختناق بود که تفنگ به دست گرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرور حوادث از ۲۸ مرداد به این سو
روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در تاریخ میهن ما روز سرنوشتسازی است. در آن روز دربار سلطنتی و متحدین معمم و غیر معمم آن، همچنین سازمان سیا و «ام – آی – ۶» توانستند دولت ملی دکتر محمد مصدق را براندازند. در پیامد آن واقعه شوم که سرنوشت میهن ما را عوض کرد، قانون اساسی زیر پا گذاشته شد و عقاب جور بر همه جا بال گشود.
بگیر و ببندهای بعدی، تشکیل ساواک را به دنبال داشت که سال ۱۳۳۶ به کمک سیا و موساد اسرائیل دست به کار شد و متاسفانه اداره سوم آن (موسوم به امنیت داخلی) بتدریج شکنجه را در دستور کار گذاشت و نهادی را که هر کشوری به آن نیاز دارد، آلوده و بد نام کرد و از آن چهره مخوف و سرگوبگر ساخت.
...
با توجه به کشور تک محصولی ما، نفت اهمیت زیادی داشت اما فروش بین المللی آن در اختیار ما نبود. نفت ایران ظاهراً ملی شده بود اما صاحب اختیارش کنسرسیومی بود که در آن انگلیس و آمریکا و هلند و فرانسه حرف اول را میزدند و مجلس بعد از کودتا، ۲۹ مهر ۱۳۳۳ تشکیلاش را تصویب کرده بود.
...
سال ۱۳۳۴رژیم شاه با پیوستن به پیمان بغداد که بعداً سنتو نام گرفت، همچنین امضای قرارداد دوجانبه با آمریکا در ۱۳۳۸، که ایران در صورت تجاوز، حمایت نظامی میشد، حساسیت مسکو را برانگیخت.
در دهه ۱۳۳۰ اوضاع مملکت زار و نزار بود و این را سرکوب احزاب سیاسی مستقل، تقلب و دستکاری در انتخابات مجلس و کابینههای نالایق، نشان میداد.
جامعه ما عقب مانده و پیش - صنعتی بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمینداران و دربار سّد اصلاح و تغییر بودند
در دوره ۱۳۳۹-۴۲ اندکی از سرکوبها کاسته شد و برخی فعالیتهای سیاسی فرصت بروز یافت اما چندی نگذشت که دوباره اوضاع به پله اول برگشت.
پایگاه قدرت رژیم سلطنتی در آن زمان زمینداران و بخش بزرگی از بورژوازی تجاری بود که از گسترش تجارت با غرب سود هنگفتی میبُردند و خیال میکردند هیچوقت آب از آب تکان نمیخورَد.
...
اقتصاد درب و داغون، کشاورزی بحرانزده، رَمالان با «دستی برای بوسیدن و دستی برای گرفتن»، همچنین بیاعتمادی مردم نسبت به حکومت، به نا آرامیهای سیاسی اجتماعی در اوایل دهه ۱۳۴۰ میدان داد.
کمکم جامعه تکان خورده، بخشهایی از مردم سر به اعتراض برداشتند اما افسوس...
افسوس که به دلیل سرکوب و اعدامهای پس از کودتا، عملاً سازمان و حزب فراگیر و مورد اعتمادی که به بحران مشروعیت دچار نشده باشد، در صحنه نبود و رمالان و دعانویسان که در جای جای ایران حضور داشتند با تکیه بر نیروهای روستایی و کنار شهری سوار امواج نارضایتی مردم شدند.
...
مواضع حزب توده پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد سابقه منفی و مأیوسکنندهای در خاطره ایرانیان برجای گذاشته بود. بعدها با اینکه روزنامه «مردم» و مجله «دنیا» را در خارج کشور منتشر میکردند و رادیو «پیک ایران» (از سال ۳۸ به بعد) فعال بود و به ترجمه کتب کلاسیک مانند کاپیتال مارکس را هم در دستور کار گذاشتند، اما تاثیر قابل توجهی در جنبش داخل کشور نداشت. بخصوص که با مواضعی که در مورد رفرم ارضی شاه و فروش اسلحه توسط شوروی گرفت به دافعههای خودش افزود. بطوریکه گروهها و سازمانهای مارکسیستی اولین وظیفه خودشان را با حزب توده میدانستند. آری در غیبت احزاب و سازمانهای مورد اعتماد، رمالان و دعانویسان، راحت بر امواج نارضایتی مردم سوار شدند.
اقتصاد ایران بیمار و مبتنی بر کشاورزی بود، آنهم کشاورزی از کار افتاده و در حال مرگ که باید تغییر اساسی میکرد اما دربار و مرتجعین و زمینداران که در کودتای ۲۸ مرداد دست همدیگر را گرفتند، مثل جن و بسم الله، از تغییر و اصلاح میرمیدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کشتیبان را سیاستی دگر آمد
از دی ماه سال ۳۹ که جان اف کندی بهعنوان رییس جمهور در آمریکا شروع به کار کرد، شنیده میشد که او در رابطه با ایران، برنامههایی در سر دارد. کندی و مشاورینش در جوامعی مثل ایران در پی تغییرات ضد انگیزهای بودند تا بتواند از خشم فرودستان و تغییرات زیربنایی که به زیر و رو کردن همه چیز و به انقلاب اساسی بیانجامد، بکاهد. کندی به صراحت دم از تغییر و اصلاحات (اصلاحات کنترل شده و مورد نظر خودش) میزد. قرار بود با اصلاحات ارضی، ایران تمام و کمال در مدار سرمایه جهانی قرار گیرد.
...
اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در ایران اعتصاب معلمین برای افزایش حقوق رنگ سیاسی گرفت و در جریان تظاهرات ابوالحسن خانعلی کشته شد. این واقعه به استعفای جعفر شریف امامی از مقام نخستوزیری شتاب بخشید. مشخص بود باید کسی جای او را بگیرد که حرف تازه داشته باشد و بالاتر از همه فضای بسته را باز کند.
...
یادمان باشد که انگلیس تا پایان جنگ جهانی دوم در ایران نقش برتر داشت و پایگاهش زمینداران بودند، یعنی همان کسانیکه حالا اصلاحات مورد نظر آمریکا در ایران را برنمیتافتند. دلیلش هم واضح بود. با اصلاحات ارضی یا بهتر بگویم با تقسیم اراضی پایگاه مزبور سست میشد.
در نتیجه، ائتلاف پیشین آمریکا و انگلیس که در کودتای ۲۸ مرداد خود را نشان داد، از هم میگسست.
بگذریم که سر و صدای اصلاحات ارضی که برخاست شماری از زمینداران بزرگ، شصتشان خبردار شد!
بالفور، املاک خودشان را فروختند تا از شر تقسیم آنها رها شوند. در نتیجه پَر به اصطلاح اصلاحات ارضی بیشتر آن دسته از مالکین را گرفت که با رژیم میانه خوبی نداشتند و یا مثل ناصر خان و خسرو خان با آن مبارزه میکردند.
امثال عبدالعظیم ولیان و دیکر متولیان تقسیم اراضی (منهای ارسنجانی) اهل بخیه و رشوه بودند و بعضی از زمینداران بزرگ با رگ خواب رشوهگیران آشنا بودند چه خودشان هم همانند آنها با دسترنج دیگران چاق و چلّه شده بودند.
جدا از واقعیت فوق، باید گفت انگلیسیها اساساً به متحدان سنتی خودشان یعنی زمینداران و آمریکا به بخشی از بورژوازی که در کودتا نیز جانب آنها را گرفته بودند، اتکا داشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر علی امینی گربه را دَم حجلهگاه کشت!
شاه در آغاز با نظرات جان اف کندی راه نمیآمد. اما سُمبه خیلی پر زور بود. بگذریم که ایستایی و دلخوشکردن به گذشته، ایستادن در برابر پیشرفت و تکامل بود و حتماً شاه به این واقعیت بیتوجه نبود.
نه تنها آمریکا پرداخت وامهای جدید را به شاه مشروط به پیش گرفتن اصلاحات ارضی کرد، زنگ دیگری را هم به صدا درآورد و آن امکان وقوع کودتا بود که اینجا و آنجا پچ پچ میشد.
زمزمه کودتای امینی – قرنی به شاه هشدار داد که هوا پس است و باید خواسته واشنگتن را جدی بگیرد و گرنه تحمل نمیشود و میرود آنجا که عرب نی میزند!
در دنیاى دو قطبى آن زمان، استدلال کندى غیرواقعی نبود. وی اعتقاد داشت اگر در ایران، اصلاحات سیاسى انجام نشود، حتماً کار بیخ پیدا میکند. به انقلاب میکِشد و کنترل اوضاع از دست مىرود. با فشار آمریکا شاه دکتر علی امینى را (همان کسی که قرار بود همراه سید محمدولی قرنی کودتا کند) به نخست وزیرى پذیرفت.
اردیبهشت سال ۴۰ امینی شروع به کار کرد و نیامده، گربه را دَم حجله گاه کشت!
شماری از امرا و دست اندرکاران دولت را به اتهام دزدی و سوءاستفاده از قدرت بهزندان انداخت و سپس بهکمک حسن ارسنجانی که در بیشتر سخنرانیهایش پای بُز ها را هم بهمیان میکشید، به اصلاحات ارضی شتاب داد. با فرهنگیان هم وارد مذاکره شد و رهبر اعتصاب معلمین محمد درخشش را به وزارت فرهنگ منصوب کرد و فعالیت احزاب را آزاد اعلام نمود. اقدامی که هشت سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، علنی شدن فعالیت جبهه ملی و تاسیس نهضت آزادی را در پی داشت. برکناری تیمور بختیار، رییس سازمان امنیت از دیگر اقدامات امینی در آغاز نخستوزیری بود.
او همچنین زیر پای شاه نشست و آنقدر در گوشش خواند تا وی مجلسین سنا و شورا را که پایگاه فئودالیسم و مانع اصلاحات بورژوایى بهویژه اصلاحات ارضى بودند، منحل کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاه کار را یکسره کرد
فروردین سال ۴۱ اعلیحضرت کار را یکسره کرد. رهسپار آمریکا شد و در یک معامله با جان اف کِندى، اجراى پروژه مورد نظر او را شخصاً بهعهده گرفت و رژیم فئودال-بورژوایى خود را یکپایه و تبدیل به یک سرمایه دارى وابسته کرد.
امینی را هم که پایش را از گلیم خود درازتر کرده بود، به بهانه اختلاف بر سر بودجه نظامی، در تیر ۱۳۴۱ بهدنبال نخود سیاه فرستاد و اسدالله علم را بهحای او گماشت.
ارسنجانی نیز که در کابینه عَلم بهعنوان وزیر کشاورزی ابقا شده بود، پس از مدت کوتاهی از کار برکنار گردید.
با برکناری حسن ارسنجانی که خواهان تقسیم سریع زمینها بود، اصلاحات سمت و سویی دیگر گرفت و مراحل دوم و سوم آن بسیار کند و محافظه کارانه و نا کارامد پیش رفت.
ارسنجانی این نظر را که برنامه اصلاحات ارضی طرحی آمریکایی است، ریشخند میکرد و میگفت: «این حرفها چیست؟ من اولین کاری که کردم این بود که عذر همه مشاوران آمریکایی را از وزارت کشاورزی خواستم.»
...
خلاصه، با برکناری امینی (و ارسنجانی) شاه خودش بیرق اصلاحات ارضی (و بعبارت درستتر تقسیم اراضی) را بهدست گرفت و با های و هوی، تحت عنوان «انقلاب شاه و مردم» و «انقلاب سفید» آن را ادامه داد و ۶ بهمن ۱۳۴۱ با صحنهسازی بسیار به رفراندوم گذاشت.
...
در آن ایام حکومت به غُرولُند روحانیون زیاد گیر نمیداد. در همه شهرهای ایران اعلامیه آیات عظام در تابلوهای عمومی و دیوارها دیده میشد و مردم بی مانع و مزاحمتی جمع میشدند و قرائت میکردند. اطلاعیههای آیتالله خمینی هم که از موضع مادون بورژوایى به واگذاری حق رأی به زنان و مسائلی این چنین اعتراض میکرد، کنار بقیه دیده میشد.
جبهه ملی دوم اعلامیه میداد و از لزوم انتخابات آزاد دم میزد و شمار زیادی از دانشجویان، حتی امثال بیژن جزنی، شکرالله پاکنژاد و حسن ضیاءظریقی بهآن روآوردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاه مفتخر بود که پادشاهی اصلاح اندیش است
وقتی اعلیحضرت خیالش از جانب واشنگتن راحت شد فاتحه همه احزاب سیاسى آنروز را خواند و ضمن کوچهدادن به شماری از روحانیون، به جبهه ملی دوم، همچنین به نهضت آزادی و امثال آیتالله طالقانی سخت گرفت و با بگیر و ببند توانست از تاثیر هر دو بکاهد.
خلاصه، نارضایتیها به واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، کشید و سرکوب از سر گرفته شد. سرکوبی خونین و مسألهساز. متاسفانه علمدار آن روز، عملاً امثال طیب و رمضون یخی بودند.
...
پس از آن مجلس آنچه را که در آمریکا به «قراردادوضع قانونی نیروها» و در ایران به قرارداد کاپیتولاسیون شهرت یافت، تصویب کرد و در پی آن آیتالله خمینی با اعتراض به «قرارداد وین» (بدون آنکه آنرا به معنی دقیق کلمه بشناسد، و به واگذاری حق کاپیتولاسیون به پرسنل آمریکایی در ایران، به ترکیه تبعید شد که از آنجا به عراق رفت.
آنچه را در مورد قرارداد وین مدعی شدم در
توضیح دادهام.
...
شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ اسدالله علم کنار رفت و کابینه حسنعلی منصور تشکیل شد. اما وی حدود یکسال بعد، اول بهمن سال ۴۳ بهدست محمد بخارایی به قتل رسید و امیر عباس هویدا جای او را گرفت.
کمی بعد (۲۱ فروردین سال ۴۴) تلاش برای سوء قصد به جان شاه با ناکامی روبرو شد و پرویز نیکخواه، احمد منصوری مقدم، منصور پورکاشانی و... در همین رابطه دستگیر شدند.
...
در آن سالها شاه مفتخر بود که پادشاهی اصلاح اندیش است. اتحاد با آمریکا و غرب را پیش میبَرد و با رقیبشان شوروی هم مناسبات عادی دارد. او چندی بعد با تاجگذاری قدرت و ثبات خودش را به رُخ کشید. (سال ۱۳۴۶)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیچیدگیهای جامعه هزارتوی ایران
بحث اصلاحات ارضی در کشور، سرکوب ۱۵ خرداد، ظهور مائویسم بهعنوان بدیل روایت شوروی از سوسیالیزم، همچنین پیروزی جنبشهای رهایی بخش در گوشه و کنار جهان، مبارزین ایرانی را به دستانداز و چکنم چکنم انداخته بود. بگذریم که مواضع امثال ایوانف پیرامون اصلاحات ارضی شاه(در کتاب تاریخ ایران که حزب توده منتشر نمود) و بالتبع مواضع مشابه که حزب توده اتخاذ نمود نیز، به اندازه کافی سئوال برانگیز بود.
آنان توجه نداشتند که شبیه سازی از این یا آن راه حل در کشورهایی چون کوبا و چین و الجزایر لزوماً در ایران نمیتواند به نتیجه دلخواه برسد و جامعه مذهبی ما با فقر فرهنگی مستتر در آن پیچیدهتر از آن است که با مطالعه چند جزوه و رهنمود انقلابی، رازگشایی شود.
در آنزمان با مبارزین شجاعی روبرو میشویم که خود را به آب و آتش میزدند و با شیفتگی در پی تغییر اوضاع بودند اما...(و چه امای بزرگی) با زبان و گفتمان مردم آشنایی کافی نداشتند و جامعه خودشان و پیچیدگیهای آن را به درستی نمیشناختند.
برخی پایشان را در یک کفش میکردند که الّا و بلّا ایران همچنان یک کشور فئودالی و ماقبل سرمایه داری (نیمه فئودال – نیمه مستعمره) است. سپس با نسخه برداری از انقلاب چین رفتن به روستاها و کار با دهقانان را در دستور کار میگذاشتند تا با ایجاد یک ارتش خلقی از طریق پایگاههای روستایی مناطق شهری محاصره شود.
امثال پرویز نیکخواه در همین رابطه به ایران بازگشتند. بازگشتند تا به شکل گیری هستههای دهقانی اقدام کنند...
...
پرویز نیکخواه با «سازمان انقلابی حزب توده» مرتبط بود که تحت تاثیر تحولات چین و ویتنام (و کوبا) با شور و شعف به وجود آمد. وی در آغاز سودایی جز آزادی و سعادت میهنش نداشت. حتی در دادگاه از منافع پابرهنهها و زحمتکشان دفاع کرد. اما بعداً به چاله افتاد و شد آن چه شد.
البته همه سرنوشتی همانند وی یا امثال سیروس نهاوندی که به خدمت ساواک درآمد، پیدا نکردند. شماری روی عقیده و آرمان خویش ایستادند. دربدریها کشیدند و رنجها بردند و بعد از انقلاب هم گذارشان به زندان و تبعید یا جوخههای اعدام افتاد.
...
خب، با توجه به سرفصلهایی که اشاره نمودم، حالا تصویری هرچند نه آنچنان کامل و شفاف، از زمانی که بهمن قشقایی از انگلستان به ایران آمد داریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهمن قشقایی تاب تحمل روزمرگی را نداشت
به دنبال ناآرامیهای سال ۴۲ در استان فارس و به اصطلاح «غائله» کهگیلویه و کوهمره، بهمن قشقایی متوجه میشود داییاش خسرو خان که عشایر خواهان حضور آن مرد محبوب در میان خودشان بودند قصد رفتن به ایران را ندارد، خودش برای رفتن به داخل کشوز کفش و کلاه میکند.
سال ۴۳ از اروپا به عراق رفت و سپس به کمک یکی از دوستانش که اهل عراق بود و با هم در انگلستان درس میخواندند (با قایق آن دوست) از طریق بصره و...وارد ایران شد. گویا ابتدا او را میگیرند اما با این تعهد که کاری با یاغیان نداشته باشد، آزادش میکنند. اما بهمن که آرام نمیگرفت. او تاب تحمل روزمرگی را نداشت. چوخ بختیار نبود.
یکبار در آلمان گفته بود: این هم شد زندگی؟ کُلفت خسروخان غذا درست کند و ما هم در آشپزخانه بنشینیم و نوش جان کنیم و چشم بهراه باشیم. این که نشد کار...
...
اینکه گفته میشود پس از ورود او به ایران و با خبر شدن نیروهای دولتی، تیمسار مینباشیان از کلانتران قشقایی میخواهد تا با در اختیار گرفتن عدهای رنجر وی را دستگیر کنند و... خبر دقیقی نیست.
بهمن قشقایی پیشتر یکبار به ایران آمده بود ابتدا از آن سفر بگویم، سال ۱۳۴۲
در آن سال تقسیم اراضی در سرزمین قشقاییها از فیروزآباد شروع شده بود و زمینهای پدرش سهراب خان را هم در برمیگرفت. از آنجا که از سوی دولت اعلام شده بود باید مالکان برای دریافت بهای املاک واگذاری خود حضور داشته باشند با مصلحت خانواده بهمن سال ۱۳۴۲ به ایران برگشت.
اما قتل مسؤل اصلاحات ارضی در فیروزآباد پیش آمده بود. نامبرده (مهندس شاهپور ملک عابدی) بیست و یکم آبان همان سال بطور اتفاقی توسط راهزنان کشته شده بود و در آن رابطه برادرش منوچهر و خیلیهای دیگر در تهران زندانی شده(تحت الحفظ) بودند. بهمن هم به مخمصه افتاد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قتل ملک عابدی، بهانه جدیدی برای سرکوب عشایر
قتل کاملا اتفاقی ملک عابدی، بهانه جدیدی برای سرکوب عشایر جنوب بود. تبلیغات مستمر و طولانی رژیم شاه، تمام صفحات روزنامه ها و مجلات و نیز رادیو و تلویزیون را فراگرفت.
عزای عمومی در کشور بهدستور شاه، تغییر سریع استاندار فارس، اعلام حکومت نظامی در فارس، تغییر فرمانده لشکر ۱۰ فارس، از اتفاق جدیدی خبر میداد: از سرکوب هرچه بیشتر عشایر و خاتمه دادن به زندگی ایلی و عشیرهای آنها.
ارسنجانی وزیر کشاورزی وقت به صراحت اعلام کرد: «به افتضاح چادرنشینی در فارس خاتمه میدهیم.»
استاندار فارس سپهبد «کریم و رهرام»، مدعی بود دیگر کسی را بهنام عشایر نمیشناسیم.
به بهانه قتل ملک عابدی خیلیها دستگیر و شماری شکنجه شدند...
...
از طرف دولت حسن علی منصور، به خانواده بهمن گفتند چنانچه وی به لندن برگردد مساعدت لازم برای هزینه زندگی و ادامه تحصیلش فراهم خواهد شد. به درخواست خانواده، بهمن به لندن بازمیگردد اما پس از مدتی به فراست میافتد که دولت قصد سر کار گذاشتن او را داشته و وعده پرداخت مخارج تحصیل هم پوچ است، بخصوص که یکی از مسئولین سفارت سعی در تحقیر او میکند.
(از شرح جزئیات از جمله تحریک اوباش توسط برخی دست اندر کاران نظامی برای کتک زدن بهمن وقتی در ایران بود و... میگذرم)
بهمن به آلمان میرود و مدتی در مونیخ نزد دائی خود خسرو خان قشقایی میماند. اما او در صدد سفر دوباره به ایران است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کهگیلویه و کوهمره آتش قیام زبانه میکشید
در جنوب ایران برخوردهای مسلحانهای روی داده بود اما محتوای سیاسی و حتی شعاری سیاسی که خواست مشخصی را مطرح کند نداشت.
بگذریم که آن برخوردها بصورت پراکنده و مجزا از یکدیگر انجام میگرفت و از رهبری واحد هم برخوردار نبود.
آتش قیام البته در کهگیلویه و کوهمره زبانه میکشید و سرکوب عشایر لر و نفر، هم جریان داشت. البته برخی معتقدند اصل داستان روند اضمحال فیؤداليته و مقاومت در برابر اين پروسه و در گيریهای موضعی با دولت مرکزی بودهاست. دولتی که حتی تحمل نفوذ محلی انها را هم نداشت. همین و بس، بنابراین نباید صحبت از قیام به معنی مثبت کلمه کرد.
...
انصاریهای ممسنی با ملا غلامحسین جلیل در کهگیلویه مصمم و مسلح بودند. در کوهمره، مسیح بولوردی، دشتی گله زن، بلوط جعفرلو و صفیخانیها همچنین شماری از سران طوایف کهکی و گورکانی فیروزآباد و طوایف کوهمره سُرخی، مسلح بودند. حبیب الله شهبازی و یارانش هم چارهای جز مقابله با ظلم و جور حکومت نمیدیدند. حبیبالله شهبازی مردی استوار و مقاوم بود و تا دم مرگ متانت خود را از دست نداد.
...
قیام عشایر فکر و ذکر بهمن را گرفته بود و همانطور که پیشتر اشاره نمودم عاقبت سال ۴۳ به میهنش برگشت.
خوب است بدانیم در دهه ۴۰ و بویژه از سال ۱۳۴۳ به بعد در میان کسانیکه با رژیم شاه مبارزه میکردند برخی بر این اعتقاد بودند که باید با عملیات مسلحانه دامنه مبارزه را وسعت بخشید و از این طریق تودههای مردم را به میدان کشید چون تنها عملیات قهرآمیز میتواند مردم را از حالت یأس و دوری جستن از مبارزات سیاسی بهدرآورَد.
...
بهمن وقتی به ایران میآید، ایرج و عطا کشکولی، که شعله ور کردن قیام دهقانی در ایران را چاره کار میپنداشتند، حضور او را کنار عشایر معترض در استان فارس به فال نیک گرفتند و بعداً به او پیوستند درواقع بهمن ربط مستقیمی به آنان نداشت و نظرگاه و نقطه عزیمتش با اعضای سازمان انقلابی (منشعب از حزب توده) و با ایرج و عطا و دوستانشان متفاوت بود.
...
زمینه برگشت بهمن به ایران، وجود افراد مسلحی جون «مسیح» و «دشتی» بود. عشایر قهرمانی که از جور حکومت سر به کوه و بیابان گذاشته و به اصطلاح یاغی شده بودند.
عملیات مسلحانه در پاسگاه ژاندارمری «دهرم» و خلع سلاح آن، همچنین هجوم به پاسگاه «آبگرم» که البته بدون تلفات نبود، بنوعی به بهمن و همان به اصطلاح یاغیان مربوط میشود. در حمله به پاسگاه ژاندارمری دهرم چندین مامور دولتی و یکی از دوستان بهمن به اسم «آقاجان کلاه سیاه» کشته شدند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوردل موصلو و مرگ او در کوه
اخبار مربوط به «خوردل موصلو» تصمیم نظامیان را بر سرکوب عشایر جدیتر کرده بود. نامبرده پیشتر، با یاران مسلحش روستایی در منطقه شهر قیر (کیل) را تصرف کرده و گندمهای «کمکی» آمریکا را که مامورین انبار کرده و توزیع آن را به امروز و فردا میانداختند در اختیار مردم گرسنه منطقه میگذارند. بخصوص که درست یا غلط (به نظر من غلط) شایع بود چه بسا مامورین گندمها را پنهانی به قیمت گران میفروشند.
خوردل موصلو در رویارویی با مامورین زخمی میشود و دوستانش وی را به کوه میبرند ولی او جان میسپارد که همانجا در دامنه کوه دفنش میکنند. بعد از آنکه جاسوسان رژیم محل قبر خوردل را به مامورین نشان میدهند، آنان مزار او را شکافته و نعشش را بیرون میآورند. سپس بر او لباس پوشانده، به چشمش عینک زده و به دستش تفنگ میبندند و به حوالی شهر قیر آورده از جسد وی (خوردل موصلو) عکس میگیرند و به مرکز میفرستند.
شماری از نظامیان با طایفه موصلو که در دامنه کوه بودند روبرو شده و توسط کسانیکه تفنگهای دولتی داشتند و خود را چریک مینامیدند خلع سلاح میشوند. طی آن درگیری چهار نفر از رنجرها (مامورین دولت) کشته میشوند.
در درگیری گروه «بلوط شش بلوکی» با نظامیان هم چندین مامور دولتی کشته میشوند و اوضاع خیلی وخیم میشود. در واکنش نظامیان طایفه شش بلوکی در جنوب شیراز را از هوا گلوله باران میکنند.
شنیدهام بهمن یکی از مرتبطین با ساواک را کشتهاست. گویا فرد مزبور پیکر خوردل را به ماشین خودش بسته و سیگار بر بدنش گذاشته بود و مردم بسیار متاثر شده بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مامورین به دنبال «مسیح» و «دشتی» بودند
اگرچه ۱۳ مهر ۱۳۴۳ چندین نفر از سران عشایر (فتح الله حیات داودی، ناصر طاهری، حبیب الله شهبازی، حسینقلی رستم، امامقلی رستم و خداکرم ضرغام پور) اعدام شده بودند. اما ایل بویر احمدی و سرخی از تا نیافتاده بود.
حکومت در صدد خلع سلاح و تضعیف ایل قشقایی بود. چه بسا از رویارویی با عشایر برخی مقامات استقبال هم میکردند، چون تضعیف و تضعیفتر میشد.
نظامیان درگیر (از جمله سرهنگ ناصر اشرفی – سرتیپ بعدی) وقتی در رویارویی مستقیم با شورشیان به نتیجه دلخواه نمیرسند، به حیله دست زده و با واسطه قراردادن این و آن، برای امثال بهمن قشقایی هم دام پهن میکنند.
در پی تلاش سرهنگ اشرفی، یکی دیگر از برادران بهمن (داریوش قشقایی) شماری از معترضین را قانع میکند که مقامات حکومتی تامین میدهند و شما دست از سلاح بردارید.
سرهنگ مزبور هم قسم میخورَد و از سوی حکومت قرآن مُهر میکند که تسلیم شدگان حتماً در امان خواهند بود.
تعداد زیادی از طایفه لر و نفر اعتماد کرده و به منطقه پیرو (فدویه) و تپه ماهورهای شمال جرمشت برمی گردند. اما قوای دولتی بر خلاف قولی که داده بودند بهآنان هجوم برده، و در نتیجه تعدادی کشته و زخمی میشوند.
...
مامورین به دنبال مسیح و دشتی هم بودند که آوازه اشان همه جا پیچیده بود.
سال ۱۳۴۴ دشتی و رفیق نزدیکش حمزه در کوه دشتک محاصره میشوند. حمزه کشته میشود و دشتی محاصره را شکسته، میگریزد. در آن واقعه چهار نفر از دوستان دشتی گیر میافتند (آکو و سه نفر دیگر)
آن چهار نفر را به تنگآب نزدیک فیروزآباد برده تیرباران میکنند...
بهمن قشقایی هم با یارانش در کوه سپیدار نزدیک میمند محاصره میشوند. در آن عملیات از زمین و هوا حمله میکنند اما محاصره شکسته میشود و آنجا مامورین دستشان به بهمن نمیرسد.
...
بهمن مدتی در بخش قیر و فراشبند (پایین جهرم) با یارانش از جمله همت علی شولی و سپهدار کورانی که یاغیهای با تجربهای بودند، مستقر بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظامیان برای دستگیری بهمن دوز و کلک چیدند
بهمن که از فشار نیروهای دولتی بر افراد خانواده و دیگر مردم ایل قشقایی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، در نظر داشت با پراکنده کردن نیروهای خود از راه بنادر خلیج فارس از کشور خارج شود. اما با ورود عطا و ایرج کشکولی و پیوستن آنان به وی، از تصمیم خود صرف نظر کرد. این زمان نیروهای دولتی برای دستگیری به قول خودشان یاغیان حریصتر شده بودند. نظامیان تعداد زیادی از کلانتران و خانهای محلی را وادار کردند که بهعنوان چریک به نیروهای دولتی کمک کنند.
گفته میشود شماری از این افراد تلاش میکردند که قبل از دسترسی نیروهای دولتی به شورشیان، آنها را مطلع سازند.
...
با سختتر شدن شرایط تعدادی از همراهان بهمن خروج از ایران را در پیش گرفتند و بهمن کم کم تنها میشد.
ایرج کشکولی روایت میکند که من و برادرم عطا، مسأله خروج از ایران را با بهمن در میان گذاشتیم اما او حاضر به این کار نشد. همچنین او را بر حذر داشتیم که پیش عباسقلی بیدشهری که با ساواک حشر و نشر داشت نرود و عطا با او گفت بهمن نرو، او تو را به کشتن خواهد داد...[به نظر من این واقعی نسیت که نامبرده یا علی نقی خان بیدشهری با ساواک حشر و نشر داشتهاند]
البته چند نفر از دوستان بهمن بر این عقیده بودند که ایرج و عطا بدون اطلاع بقیه از ایران خارج شدند و این واقعه در روحیه ی بهمن بسیار تأثیر منفی گذاشت.
...
القصه، نظامیان برای دستگیری بهمن به ترفندی متوسل میشوند که دو هدف داشت، یکی جلوگیری از گسترش حرکت این جوانان و دیگری بد نام کردن محمد خان ضرغامی رئیس ایل خمسه باصری که قرار بود واسطه بشود. همین جا بگویم که محمد خان ضرغامی انسان خوبی بود. در زمان شاه به زندان افتاد و بعد از انقلاب توسط عمله ارتجاع ترور شد. تصویر او را در زندان شاه با همین مطلب گذاشته ام.
...
اسداله عَلم با محمد خان ضرغامی ملاقات کرد و از او خواست تا از اعتبار خود استفاده کند و مانع از ادامه کشت و کشتار هر دو طرف در گیری شود. عَلم قول داد که اگر بهمن قشقایی اسلحه را زمین بگذارد شاه به او امان نامه خواهد داد.
گفته میشود محمد خان ضرغامی شرطی را گذاشت و آن این بود که اعلیحضرت سوگند نامهای مکتوب تهیه و زیر آن را امضا کند. بعد از مدتی سوگند نامه با مُهر و امضای شاه توسط اسداله علم به محمد خان ضرغامی تحویل داده شد.
اینکه این خبر (سوگند نامه مکتوب شاه) چقدر دقیق است و اصلاً واقعی است یا نه، بر من معلوم نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهمن قشقایی تیرباران میشود
محمد خان ضرغامی با بهمن قشقایی ملاقات کرد. البته خود بهمن زمینه این دیدار را فراهم کرده و عملاً پیشقدم شده بود. خودش به این نتیجه رسیده بود که کوتاه بیاید. نه اینکه تسلیم بشود. واقعیت موجود را درک کند. بخصوص که به معنی واقعی کلمه دست تنها و بی یاور شده و یاران مسلح خود را از دست داده بود.
پدر و مادر و برادران و خواهران، همچنین رودابه بی بی همسر ناصرخان و خواهر وی گوهر بی بی را که در فارس بودند، رژیم به تهران برده و در خانههای امن ساواک در سلطنت آباد (پاسداران فعلی) زندانی کرده بود. بهمن احساس تنهایی میکرد. خیلیها حتی همت علی شولی و سپهدار کورانی تحت فشار رژیم یا بهتر بگویم بهخاطر سختی شرایط ترکش کرده بودند. مدتی برادر او (پسر دایه اش) با او ماند اما او نیز تا آخر نتوانست بکِشد.
بالاخره بعد از چند تعقیب و گریز، چارهای ندید جز آن که به منزل عباسقلی برود. همان فردی که ایرج و عطا به او سفارش کرده بودند نرو...
بهمن لابد تصور میکرد اولیای امور وفای بعهد دارند و چون امان دادهاند، وی را نمیکُشند. اینها حدس است. هیچکس دقیقاً نمیداند یک رزمنده بی باک آزادی که با تسلیم و بیعدالتی بیگانه است دراینگونه مواقع چی در درونش میگذرد.
بین قشقاییها این خبر رد و بدل میشد که وقتی بهمن با محمدخان ضرغامی میخواهد برود، عدهای از زنان بیدشهر که معتقد بودند نیروهای دولتی به دروغ وعده ی تأمین وی را میدهند و حتماً او را اعدام خواهند کرد. سعی میکنند مانع رفتن او بشوند...
بهر حال بهمن همراه محمد خان به شیراز میرود و علم در باغ ارم، او را تحویل میگیرد. گویا علم با بهمن بنوعی خویشاوند هم بوده و چه بسا خود او نمیخواسته اعدام شود اما فقط وی تصمیم گیرنده نبود...
ابتدا بهمن را به تهران میإرند اما مجدداً به شیراز برمی گردانند.
متاسفانه با وجود اینکه او اسلحه را زمین گذاشته بود، برایش دادگاه صحرایی تشکیل دادند و با وجود سوگند نامه ادعایی شاه و قول امیر اسداله علم، در صبح دم ۱۷ آبان ۱۳۴۵ در میدان تیر پادگان باغ تخت شیراز تیرباران شد. عده زیادی از مردم قشقایی هم که در جریان قیام وی را یاری کرده بودند، شکنجه شدند و حبس گرفتند.
ابراهیم خان نمدی، احمدخان کشکولی، محمدحسن کیخا طیبی و فتح الله کیخابلو و...
شنیدهام محمد خان ضرغامی متأثر از اعدام بهمن و عهد شکنی شاه و علم، نامهای خطاب به شاه نوشت و او را فاقد هر گونه عِرق ملی و انسانی قلمداد کرد. پس از چند روز محمد خان هم دستگیر شد و به اتهام «قیام مسلحانه بر علیه حکومت سلطنتی» پانزده سال زندان گرفت.
(در میان اسناد بجا مانده از آن دوران، نامه مزبور یافت نشده و از صحت و سقم آن خبر ندارم. بهرحال، تصور شمار زیادی از قشقاییها همین است که نوشتم)
...
آرامگاه بهمن درقبرستان شاهزاده قاسم شیراز است.
دنیا ییلاق، آدام قوزی، اجل قورد
چکدی بوسورودان بیر- بیر آپاردی
دنیا ییلاق است و آدمی بره و اجل گرگ که یکایک از این گله میبرَد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«نامهای از جنوب»، در پاریس در یک کافه نوشته شد
تا سالها پس از شهادت بهمن، مرثیهها و ترانهها در میان مردم قشقایی در وصف او و شجاعتهایش سروده میشد. گویا از آوازهای قشقایی یک نوار کاست در وصف زندگی بهمن و از زبان مادرش سروده شده که از کودکی تا مرگ وی را در بر میگرفت. من آنرا نتوانستم پیدا کنم.
بین مردم شایع شد که اعدام بهمن قشقایی با تلاش و اصرار تیمسار مین باشیان که به دنبال راه حل نظامی برای پایان ماجرا بود، صورت گرفت. ولی از شواهد موجود به نظرمی رسد که نه فقط مین باشیان، کسان دیگری هم مصمم به اعدام وی بودند تا زهر چشم بگیرند. چه بسا با برخی خوانین دولتی هم مشورت کرده بودند و آنان (همانند مورد خسرو خان و اعدامش) برای حذف بهمن نیز، مخالفت نکرده بودند...(...)
...
اعدام بهمن قشقایی انعکاس وسیعی در محافل سیاسی بیرون از کشور و مجامع بین المللی حقوق بشر داشت. به طوری که کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران از مجامع بین المللی خواست تا درباره ی این اقدام رژیم شاه واکنش نشان دهند. در نتیجه، دولت ایران مجبور شد با ارسال توضیحات ی به روزنامهها عمل خویش را توجیه کند.
سازمانهای دانشجویی از جمله سازمان دانشجویان ایرانی درآمریکا، سازمان دانش جویان ایرانی در فلورانس، و کنفدراسیون دانشجویان ایران، هر یک با انتشار بیانیههای مختلف به اقدام رژیم شاه در اعدام بهمن قشقایی اعتراض کردند.
خسرو خان قشقایی نیز گزارشی را درباره ی جریان قیام و اقدامات رژیم شاه در سرکوب قیام بهمن خان منتشر ساخت. پس از سرکوب قیام بهمن خان، خانواده ی وی به تهران تبعید شدند و مراجعت همه ی اعضای خانواده به فارس ممنوع اعلام گردید.
...
پس از تیرباران بهمن، تیرماه ۱۳۴۵ سازمان انقلابی حزب توده بیانیهای با عنوان «نامهای از جنوب» منتشر ساخت، مبنی بر اینکه ایرج و عطا کشکولی اعضای سازمان انقلابی در بین قشقاییها هستند و همچنان شورش جنوب ادامه دارد. گفته میشود آن موقع ایرج کشکولی و عطا کشکولی در کافهای در پاریس بودند و با حضور چند تن از اعضای کادر مرکزی سازمان انقلابی از جمله محسن رضوانی بیانیه مزبور را نوشتند. توجیهات بعدی ایرج و محسن رضوانی کسی را قانع نکرد.
...
خسرو قشقایی بعد از اعدام «بهمن قشقایی» دو شماره نشریه بهنام شورش منتشر کرد که یکی در رثای بهمن بود و دیگر حمله به سازمان انقلابی. چون خسروخان بر این باور بود که ایرج و عطا کشکولی فرار کردهاند و «بهمن» را تنها گذاشتهاند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهمن قشقایی اندیشه ملی گرایی و مصدقی داشت
تجربه عدم حمایت ایل بختیاری از «تیمور بختیار» در اواخر سالهای دهه ۳۰ و از «شاپور بختیار» در جریان انقلاب سال ۵۷ نشان میدهد که صرف علایق ایلی راهگشا نیست. چه بخواهیم چه نخواهیم در جامعه ایرانی مذهب بی نقش نیست و از قضا همین باعث سوءاستفاده حکام جور شده و میشود که پشت آن سپر بگیرند و از پستان دین شیر دنیا بدوشند. واقعیت دیگر عدم شناخت محیط ایران بهویژه جامعه روستایی است. پاکترین مبارزین این میهن بهدلیل تلاش بیهوده در انطباق جامعه ما با کشورهایی چون چین و کوبا دچار ذهنیت شدند.
قیام بهمن قشقایی و اطرافیانش استمرار مبارزه عشایر جنوب علیه حکومت پهلوی بود و برخلاف آنچه زنده یاد بیژن جزنی نوشته است، ربطی به سازمان انقلابی حزب توده نداشت. توجه بهمن به تشکل مزبور در جریان فعالیتهای دانشجویی بهمعنی وابستگیاش بهآن جریان نبود. کورش لاشایی (از بنیان گذارن سازمان انقلابی حزب توده) در خاطرات خود شورش وی را جنبشی مستقل معرفی میکند. از قول ایرج کشکولی هم گفته شده که بهمن کسی نبود که از ما دستور بگیرد.
...
بهمن خویشاوند ایرج و عطا کشکولی بود. عطا و بهمن در آلمان در منزل خسروخان با هم بودند، قریب یک سال نیز در کوهستانهای فارس با ایرج کنار او بود. اما نقطه عزیمت بهمن با آنها تفاوت داشت. اصلاً بهمن از جنس دیگری بود.
اسدالله علم درخاطراتش هیچ اشارهای به کمونیست بودن بهمن قشقایی نمیکند. واقعش بهمن اندیشه ملیگرایی و مصدقی داشت و شورش او از جمله به علت ظلم و ستمی بود که بر عشایر میرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وصیتنامه بهمن قشقایی
مادر عزیزم
پس از عرض سلام بالاخره من بی گناه امروز صبح اعدام میشوم و امیدوارم اگر هر گونه کدورتی نسبت به بنده در دل دارید ببخشید و آنهمه خوبیهایی که نسبت به من کردید هرگز فراموش نشده و این طوریکه تقدیر بود بالاخره شد و اصلاً اهمیتی ندارد و خودتان میدانید باعث این جریان چه بوده، همان زارعین نورچشمی شما آخر دیدید کار را به کجا کشیدند.
دیگر بیش از این عرضی ندارم. به پدرم سلام عرض کنید و صورت بچهها را یک یک ببوسید.
از قول بنده حضور جناب آقای خسرو خان خیلی سلام عرض کرده، اگر موفق شدید دست بی بی را ببوسید و بگویید خوبیهای ایشان را هیچوقت فراموش نمیکنم.
در سال ۴۲ که در لندن در مضیقه مالی بودم مبلغ ۳۰ لیره به پسری بهنام موسی تلحونی اهل اردن هاشمی بدهکارم و هما دختر ناصر خان او را میشناسد. خواهشمندم بهاو پرداخت شود. دیگر عرضی ندارم و چون بی گناه کشته میشوم و تا آنجاییکه به خدا ایمان دارم انتقام من گرفته خواهد شد و افتخار میکنم که در راه دفاع از حق خودم کشته میشوم و روزی حضرت علی هم در همین راه شهید شدند و اصلاً مهم نیست بلکه افتخار هم هست.
فوری نامهای به آمریکا نوشته و به هوشنگ سلام برسانید.
تصدقت بهمن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
حق شب اوّل Prima Noctae
در تبلیغات حکومتی به برخی از خوانین نسبت میدادند که آنان حق شب اول عروسها را داشتند. (شب عروسی قبل از داماد با عروس خلوت میکردند)
این مسأله شایعه است و واقعیت ندارد. فیلم «شجاع دل» Braveheart ساخته مل گیبسون که ماجرای قیام طوایف اسکاتلند علیه انگلیسیها را نشان میدهد به سنت منسوخ «حق شب اوّل» اشاره دارد. واقعش شب اول عروسها حق حکام اشغالگر انگلیس در اسکاتلند بود که «پریما ناکتا» Prima Noctae (حق شب اوّل) نامیده میشد.
ـــــــــــــــــــــــ
ایل نفر (طایفه دولخانی، لر و نفر)
ایل نفر، از بقایای ایلی از ایلات موسوم به ساریقمشلی(زرد نی) میباشد که از اجتماع چندین تیره بوجود آمدهاست.
سارٍقمشلی عبارتی ترکی است به معنای زرد نی. در گذشته اطراف خانههای ایل نفر، نی زرد بافته شده قرار میدادهاند. شاید از همین رو به آن سار قمش لی(صاحب زردنی) میگویند. برخی گفتهاند در دوره افشاریه و زندیه یکی از بزرگان ایل نامش «حسین خان نفر» بوده و بنا بهرسم ترکان که نام ایل را از بزرگان ایل خود انتخاب میکردند، نام آن ایل به نفر معروف شدهاست...
ـــــــــــــــــــــــ
بهمن قشقایی و اسناد آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا
در میان اسناد آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا (دوم ژانویه ۱۹۹۷) به دستگیری و محاکمه و اعدام بهمن قشقایی فرزند سهراب خان - نوه ی دختری صولت الدوله- و خواهر زاده ناصرخان و خسروخان قشقایی اشاره شدهاست.
سه تن از وکلای مجلس انگلستان (ویل گریفیت، استن نیونز و نذ فلچر) که در کمیته بریتانیایی دفاع از زندانیان سیاسی ایران فعال بودند به اردشیر زاهدی، سفیر ایران در لندن، نامه مینویسند و به اعدام بهمن قشقایی. اعتراض میکنند.
ـــــــــــــــــــــــ
ز هر خون دلی، سروی قد افراشت / به هر سروی تذروی نغمه برداشت
با انقلاب بزرگ ضدسلطنتی درد و رنج مردم ایران، ازجمله عشایر و امثال بهمن قشقایی پایان نیافت. ستم و بیداد همچنان ادامه داشت و صدها بار بیشتر از زمان شاه، مردم ستمدیده ایران داغدار فرزندانشان شدند که از این زندان به آن زندان پاسشان میدادند و بسیاری از آنها را با قساوت تمام کشتند و شکنجه کردند...
افسوس که آنان را بهدرستی نمیشناسیم و قشقاییهای دلیری چون بهمن یا مهین و الله قلی جهانگیری هم برای بسیاری از ما آشنا نیست.
...
اين ظلمت شبانه تا همیشه نمیماند و از درون شب تار، میشکوفد ُگل صبح.
میشکوفد ُگل صبح و با هزار زبان خواهد سرود:
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
ز هر خون دلی، سروی قد افراشت
به هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
...
قاتلین فرزندان مردم ایران، آب در هاوَن میکوبند و خشت بر دریا میزنند. بنا بر سنّت استبدال و استخلاف و به رغم جَولان دائمى دشمنان آزادی، اصالت با ظلمت و تباهی نیست. سنّتهای الهی و قانونمندیهای تاریخ را نمیتوان به رگبار بست و حلقآویز کرد.
منابع
- تهران مصور، ۲۶/۱۱/۱۳۴۱، شماره ۱۰۱۵
- مهر ایران، ۲۳/۱۱/۱۳۴۱، شماره ۱۷۶۴
- روشنفکر، پنجشنبه اول آذرماه ۱۳۴۱، شماره ۴۷۹
- سپید و سیاه، ۲۸/۲/۱۳۵۸، شماره ۱۱۰۶
- کیهان، ۱۸/۹/۱۳۴۱، شماره ۵۸۲۲
- اطلاعات، ۲۳/۴/۱۳۴۳، شماره ۶۲۸۷
- اطلاعات، ۲۲/۴/۱۳۴۳، شماره ۶۲۸۶
- ترقی، سال ۱۳۴۲، ۱۰۶۳،۱۰۶۲،۱۰۶۰،۱۰۵۹، سال ۱۳۴۲
- جزنی، بیژن؛ تاریخ سی ساله
- پهلوی، محمد رضا؛ نطق ها، پیامها، مصاحبهها و بیانات،
- ارسنجانی،نور الدین؛ دکتر ارسنجانی در آیینه زمان
- بهروز، مازیار؛ شورشیان آرمانخواه
- همنسین بهار، خاطرات خانه زندگان
- آریانا، بهرام؛ به روایت اسناد ساواک
- نجاتی٬ غلامرضا؛ تاریخ سیاسی
- عاقلی٬ باقر؛ روزشمار تاریخ ایران
- بهنود، مسعود؛ از سید ضیاء تا بختیار
- نجفی، ناصر؛ از سید ضیاء تا بازرگان
- درداری، نوروز؛ تاریخ سیاسی ایل بزرگ قشقایی
- درداری، نوروز؛ نگاهی به قیام عشایر کوهمره سرخی و قشقایی در فارس
- غلامی، جمال؛ شیراز در انقلاب
- سیاهپور، کشواد؛ قیام عشایر جنوب
- تقوی، سید مصطفی؛ تاریخ سیاسی کهگیلویه
- شهبازی، عبدالله؛ گفتگو با فراسو
- شهبازی، عبد الله؛ ایل ناشناخته
- احمد لو، رسول؛ تاریخ تحولات ایل نفر (طایفه دولخانی، لر و نفر) در عصر پهلوی
- کیاوند، عزیز(رخش خورشید)؛ حکومت، سیاست و عشایر
- کیانی، منوچهر؛ نگاهی به ایل قشقایی بعد از شهریور ۱۳۲۰
- سفری کشکولی، عوض اللّه؛ تولدی در آتش
- شوکت، حمید؛ جنبش چپ در ایران (گفتگو با ایرج کشکولی)
http://www.hamneshinbahar.net/mp3files/goftegu_ba_Azarbibi.mp3
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook