«هیچ اندیشهای ناب نیست. شکوفه دادن هنر هم ناب نیست. خورشید هم لکههای سیاه دارد...
در پسِ پشت یک لبخند، سوگی عظیم است و در قلب یک خروش و غرش، سکوتی است پنهان»
گونتر گراس؛ سالهای سگی، ۱۹۶۳
این بحث بعد از اشاره به زندگی گونتر گراس، و شعر جنجال برانگیز «آنچه باید گفته شود» به مصاحبه گزارشگر کانال ای. آر. دی (کانال رسمی تلویزیون آلمان) با وی میپردازد که روز بعد از انتشار شعر (پنج آوریل ۲۰۱۲) انجام شدهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گونتر گراس، به غبار پیوست
ساعاتی پیش (دوشنبه ٢۴ فروردین ۱۳۹۴) گونتر ویلهلم گراس Günter Wilhelm Grass، نویسنده، نقاش، و پیکرتراش زبردستی که برای بسیاری از روشنفکران آلمان نماد «وجدان ملت» بود، به غبار پیوست.
...
گونتر گراس که در بسیاری از آثار خودش، از جمله در رمان «طبل حلبی» اختناق رژیم نازی و سیاست نابودی یهودیان (هولوکاست) را با تصاویری زنده و مؤثر به تصویر کشیده بود، و از جمله مخالفین مشهور جنگ آمریکا در ویتنام و عراق بشمار میرفت، ۳ سال پیش (۱۶ فروردین ۱۳۹۱) در شرایط اوجگیری التهابات بر سر برنامه هستهای ایران، شعر پُر سر و صدایی سرود با عنوان Was gesagt werden muss (آنچه باید گفته شود)
در این شعر که به بیش از ۲۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده، گونتر گراس با انتقاد از «حمله پیشدستانه و پیشگیرانه» Preventive attak، از اسرائیل به عنوان یک قدرت اتمی که صلح جهانی را به خطر انداخته صحبت میکند.
در آغاز و پایان ویدئوی ضمیمه، گونتر گراس خودش شعر مزبور را میخواند.
...
گونتر گراس از معدود نویسندگانی بود که با همه خطرات، به «سلمان رشدی» در شرایط سخت پناه داد و در عمل آزادی بیان را پاس داشت.
جدا از مجموعه اشعارش و کتاب داستانهای هانس کریستیان آندرسن که از دیدگاه خودش به آن نگریستهاست، دیگر آثار او عبارتند از:
موش و گربه، سالهای سگی، از دفتر خاطرات یک حلزون، کفچه ماهی (سفره ماهی)، مادهموش/ دنباله طبل حلبی، قرن من، بر گام خرچنگ، در حال کندن پوست پیاز، آخرین رقص و طبل حلبی
(از روی رمان طبل حلبی یک فیلم سینمایی به کارگردانی فولکر شلوندورف ساخته شدهاست)
...
گونتر گراس اگرچه از گذشته مینوشت و حتی در شط آن شنا میکرد اما فرزند زمان خویشتن بود و آینده برایش اکنون.
گویی همیشه معاصر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گونتر گراس زخمی و دستگیر میشود
گونتر گراس در پانزده سالگی برای گریز از محیط بسته و فقیرانه خانوادگی، خدمت در ارتش هیتلری را پذیرفت و در هفده سالگی به لشکر دهم توپخانه اساس - فروندبرگ فرا خوانده شد.
سال ١٩۴۴، در جریان جنگ جهانی دوم بعنوان سرباز کمکی خلبانان جنگندههای آلمانی مشغول فعالیت بود و در همان دوران در ارتش آلمان به فرماندهی رسید.
...
آوریل ۱۹۴۵ درحالیکه در جنگ مجروح شده بود توسط نیروهای آمریکائی دستگیر شد و حدود یکسال زندانی کشید. در بازجوئیهای بعد از اسارت، به عضویت در شاخه مسلح حزب نازی (اساس) Waffen-SS اعتراف نمود، ولی تا شصت سال بعد (سال ۲۰۰۶) افکار عمومی را از آن آگاه نکرد.
خودش گفتهاست: مانند صدها هزار جوان همسن خودم به اس اس مسلح کشانده شدم...
سال ۲۰۰۶ در رُمان «در حال کندن پوست پیاز» Beim Häuten der Zwibel از تجربه تاریک گذشته خود سخن گفت و فاش کرد که در ۱۷ سالگی به یک یگان ویژه جوانان هیتلری تعلق داشتهاست. او به خاطر سالهای طولانی سکوت درباره گذشته تاریکش، از خود انتقاد نمود و نوشت:
در تمام این مدت بعد از کاری که با غرور احمقانه در سالهای جوانی انجام داده بودم، از شرم خاموش ماندم. اما شانه هایم این بار را حمل میکردند و هیچ کس نتوانست از سنگینیاش بکاهد...در عالم نافهمی من در آن سیستم حل شده بودم...
واقعش اس. اس. مسلح؛ یک دستگاه منظم واحد بود، و همیشه در جاهای پر خطر متمرکز میشدند و بیشترین تلفات را میدادند. همین مرا به آن سو میکشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همدستی در جنایتی که غیرقابل بخشش است
گونتر گراس وقتی از زندان آزاد شد به کشاورزی پرداخت اما یکی دو سال بعد به کارگاه سنگتراشی رفت و سپس در آکادمی هنر دوسلدورف تا پایان سال ۱۹۵۲ به تحصیل در رشته پیکرتراشی و گرافیک پرداخت. همچنین در دانشکده هنرهای تجسمی در برلین ادامه تحصیل داد.
او اگرچه بیشتر به خاطر کارهای ادبیاش مشهور شده و جایزهٔ نوبل ادبیات، و جوایز گئورگ بوشنر، توماس مان، شاهزادهٔ آستوریا و... را گرفتهاست اما ارزش تندیسها و دیگر آثار هنریاش کمتر از رمانهای او نیست.
«گراس موفقیت را با تحقیق و کاوش در هر شکل هنری به دست آورد. از شعر تا نمایشنامه و از مجسمه تا هنر گرافیک»
در تندیسهایش ابایی نداشت آنچه را دیگران به غلط «قبیح» میپندارند جلوه دهد. وی در آن بهاصطلاح زشتی و پلشتی، زیبایی و پاکی میدید.
...
برگردیم به شعر «آنچه باید گفته شود» که در آغاز به آن اشاره نمودم.
شعر مزبور در روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ، نیویورک تایمز و روزنامه ایتالیایی لارپوبلیکا، همچنین رسانههای ایرانی و اسرائیلی و...منتشر شد و جنجالهای فراوانی برانگیخت.
گونتر گراس در این شعر با اشاره به بمبهای هستهای اعلامنشده تلآویو، آنها را تهدیدی برای صلح جهانی خواند و با کنایهای طنزگونه به اینکه آلمان قرار است یک زیردریایی جدید به اسرائیل بدهد، نوشت که این زیردریایی «باید همه کلاهکهای نابودکننده را به جایی هدایت کند که وجود یک بمب اتمی در آن ثابت نشده است.»
ملتی منکوب و استبدادزده بمباران شود، تنها با این حدس و گمان که رهبران آن به دنبال ساختن بمب اتمی هستند؟
او این را همدستی در جنایتی که غیرقابل بخشش است نامید و به صراحت نوشت ادامه این سیاست جز ریاکاری نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا حرف میزنم چون شاید فردا دیر باشد
در شعر «آنچه باید گفته شود» گونتر گراس یقه خودش را گرفته و پرسیدهاست:
من چرا مدتها سکوت کردم و از کشوری نام نبردم که سالهاست توان اتمی خود را در خفا گسترش میدهد و در برابر هیچ مرجعی حاضر به پاسخگویی نیست؟ من میدانستم که هرکس این سکوت را بشکند، بیدرنگ «داغ ضدسامی» و یهودستیزی بر پیشانی او کوبیده میشود و از همین رو سالها به این «خفت و دروغ» تن میدادم.
حالا حرف میزنم چون شاید فردا دیر باشد...من به کشوری تعلق دارم که به خاطر گذشته تاریکش، به اسرائیل مدیون است و قصد دارم به تعهد و وفاداری خود به این کشور پایدار بمانم...اما اسرائیل به عنوان یک قدرت اتمی صلح جهانی را که خود متزلزل است به خطر انداخته است.
...
آنچه گونتر گراس در این شعر گفت نه نفی هولوکاست بود و نه درخواست نابودی اسرائیل، بیانبهای بود علیه جنگ و در دفاع از ایران(نه به عنوان یک سیستم سیاسی، بلکه به مثابه یک واقعیت تاریخی که باید از آن دفاع شود)
بعد از انتشار شعر، سفیر وقت اسرائیل در برلین، آنرا به تحریکات ضدیهودی نسبت داد.
مدیر مرکز یهودیان آلمان آنرا «جزوه نفرت» نامید. وزیر کشور اسراییل خواستار آن شد که آکادمی نوبل جایزه وی را بازپس گیرد؛ صحبت از این شد که باید شعرش را در آتش انداخت...
نتانیاهو هم برآشفت و سراینده شعر به اسرائیل ممنوع الورود شد.
چرا؟ چون «انتی سمیتیست» (یهود ستیز) است!
گونتر گراس، در واکنش گفت جرم من این است که جرأت این را داشتم که از موضوعی حرف بزنم که درباره آن سکوت میشود.
رویکرد مسئولان اسراییلی همانند اریش میلکه، رییس وقت اداره اطلاعات آلمان شرقی است.
...
پیش از آنکه به مصاحبه تلویزیونی تلویزیون آلمان با گونتر گراس برسیم، ترجمه شعر «آنچه باید گفته شود» را که توسط آقای رضا نافعی صورت گرفته اینجا میآورم. (ترچمههای دیگری هم از این شعر شدهاست)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنچه باید گفته شود Was gesagt werden muss
چرا خاموشم؟ چرا زمانی دراز ناگفته گذاشتم چیزی را که عیان است؟
و چرا سخن نگفتم از «بازی جنگ» که طبق نقشه آن را تمرین کردهاند؟
از آن بازی که اگر در پایان آن جانی به در برده باشیم، چیزی نیستیم جز یاداشتی در حاشیه.
...
ادعا میشود که زدن ضربه اول به مردم ایران و چه بسا محو کردن آنها از صحنه گیتی حق است،
زیرا گمان میرود در قلمرو مردی گزافهگو که خلقی اسیر در یوغ خود را به هلهلههای اجباری وا داشته،
یک بمب اتمی ساخته میشود.
ولی چرا به خود اجازه نمیدهم نام آن کشور دیگر را بر زبان آورم؟
کشوری که سالهاست قدرت اتمی فزایندهای در اختیار دارد ــ هرچند پنهان از نظرها ــ
ولی بیرون از عرصه نظارت،
چرا؟ چون بازرسی ممکن نیست؟
همه خاموشند و حقیقتی را ناگفته میگذارند،
من نیز به پیروی از این سکوت فراگیر لب فروبستهام ،
احساس میکنم این دروغی است سنگین که بر من تحمیل شده است،
هر آن که از این اجبار تخطی شود، با کیفر مجازات روبرو میشوم.
بله، همه با داغ «یهودیستیزی» آشنا هستند.
اما این زمان از سرزمین من،
خاستگاه جنایتی بیمانند، که همیشه باید پاسخگوی آن باشد،
قرار است باز هم زیردریایی دیگری به اسرائیل فرستاده شود ،
همراه با سخنانی سرسری به مکافات بدیهای گذشته.
هنر آن زیردریایی این است که
میتواند با کلاهکهای دقیق خود همه چیز را در سرزمینی نابود کند
که در آن وجود یک بمب اتمی هرگز به اثبات نرسیده است،
پس اینک میگویم آنچه باید گفت.
ولی چرا تا کنون سکوت کرده بودم؟
چون فکر میکردم زادۀ سرزمینی هستم که لکهای نازدودنی بر دامن دارد
و همین بود که مرا از گفتن حقیقت باز میداشت
و نمیخواستم نام اسرائیل را بر زبان برانم
که خود را با آن همبسته میدانم و به آن وفادار خواهم ماند.
پس چرا حالا، پیرانه سر و با آخرین قطرههای جوهر قلم مینویسم:
اسرائیل اتمی برای صلح جهانی، که خود صلحی است شکننده، خطرناک است.
امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است
و چون ما ــ به عنوان آلمانی به حد کافی بار بر دوش داریم ــ
میتوانیم تحویلدهنده وسیلهای گردیم که عواقب آن قابل پیشبینی است
و نباید با عذر و بهانه در بار این گناه شرکت کنیم.
اعتراف میکنم من: دیگر ساکت نخواهم ماند
زیرا تزویر و سالوس غرب دیگر برایم قابلتحمل نیست،
و این امید را نیز در دل دارم که بسیاری دیگر زندان سکوت را بشکنند
و از این کانون خوف و خطر بخواهند که از خشونت چشم بپوشد
و همه مصرانه از او بخواهند
به مرجعی بینالمللی امکان داده شود
تا پیوسته و بدون قید و شرط
قدرت اتمی اسرائیل و تاسیسات اتمی ایران زیر نظارت قرار گیرند.
تنها این گونه است که می توان به همه کمک کرد،
به اسرائیلیها و فلسطینیها
و بیش از آن به همه کسانی که در عین دشمنی کنار هم زندگی میکنند
در منطقهای که به تسخیر جنون در آمده است.
و بدانیم که این سان به خود نیز کمک کردهایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهدیدهای اسراییل نه تنها متوجه ایران، بلکه جهان است
گزارشگر کانال ای. آر. دی (کانال رسمی تلویزیون آلمان) در گفت و شنود مورخ 05.04.2012 (روز بعد از انتشار شعر) به گراس گفت:
«آیا انتقاد از ایران در شعر حاشیه یی صورت نگرفته و لبۀ شمشیر به سوی اسراییل نیست؟»
گراس پاسخ داد:
«دروغهای رییس جمهور ایران[احمدی نژاد] که بر کسی پوشیده نیستند. همه از آن خبر دارند چون هر روز در مطبوعات نقل می شود. من در مورد مسالهای صحبت میکنم که «تابو»ست.
اسراییل یک قدرت اتمی است. اسراییل حتی به یک قدرت غاصب تبدیل گشته. اسراییل یکی از انگشت شمار کشورهاییاست که منشور ملل متحد را زیرپا گذاشتهاست. وقتی واقعیت را در این مورد بگوییم برچسپ انتی سمیتیست(یهود ستیز) میخوریم. ایران خطری برای جهان نیست زیرا امکانات راه اندازی جنگ جهانی را ندارد. ایران هنوز از پس از خسارات جنگ با عراق برنیامده اما اسراییل امکانات راه اندازی جنگ جهانی سوم را هم دارد. نگاه دلسوزانۀ من متوجه مردم اسراییل است. آنان اینرا میدانند...
تهدیدهای اسراییل نه تنها متوجه ایران، بلکه جهان است.
اگر جنگ اسراییل و ایران شروع شود، بیگمان دیگر کشورها نیز مداخله میکنند. در آنصورت جنگ جهانی سوم روی خواهد داد. اسراییل نمیتواند با انتقاد کنار بیاید. اسراییل انتقاد پذیری را نمیشناسد. من به تنگ آمدهام از دروغهای غرب. شرم آورست. کشور ما آلمان که دو جنگ جهانی را با خسارات جبران ناپذیر جانی و مالی طی کرده، امروز سومین صادرکنندۀ تجهیزات نظامی است. این کشور باید چنین تجارتی را رد بکند.
...
بگذارید سکوت را بشکنیم. به دوران شاه در ایران برگردیم. آیا شاه آنزمان از سوی آمریکا پشتیبانی نمیشد؟ آیا دیکتاتورهای دیگر سالها از سوی آمریکا و غرب مورد پشتیبانی قرار نگرفتند تنها به این خاطر که موضع ضد کمونیستی داشتند؟
صدام حسین که هشت سال به بهای زندگی یک میلیون جوان با ایران جنگید، از سوی امریکا حمایت میشد. امریکا و غرب رژیمهای دیکتاتوری را به خاطر مواضع ضد کمونیستی آنان مورد پشتیبانی قرار داده اند. اینرا همه میدانیم.
پرسشگر میپرسد:
«اما چرا شعر را وسیله میسازید برای بیان پیام سیاسی؟»
گراس میگوید: «در شعرهای گوته، هاینه، به ویژه برشت که بهترین شعرهای سیاسی را سروده، همچنین پتر رومکورف Peter Rühmkorf و دیگران به تکرار سیاست را در شعر میبینیم. در زمان جنگ امریکا علیه ویتنام شعرا این جنگ را در اشعارشان تقبیح کرده اند.»
این رسالت یک نویسنده است که مسئولانه برخورد کند. باید سکوت را شکست.
پانویس
حملات پیشدستانه و پیشگیرانه
در سند راهبرد امنیتملى آمریکا که یک سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منتشر شد، نویسندگان براى توصیف راهبرد امنیتملى آمریکا در قبال آنچه تروریسم و دولتهاى یاغى نامیدند، از واژه پیشدستانه استفاده کردهاند. در حمله پیشدستانه کشور مهاجم، قبل از اقدام طرف مقابل، آن کشور را مورد حمله قرار مىدهد.
Warum schweige ich, verschweige zu lange, was offensichtlich ist und in Planspielen geübt wurde, an deren Ende als Überlebende wir allenfalls Fußnoten sind.
Es ist das behauptete Recht auf den Erstschlag, der das von einem Maulhelden unterjochte und zum organisierten Jubel gelenkte iranische Volk auslöschen könnte, weil in dessen Machtbereich der Bau einer Atombombe vermutet wird.
Doch warum untersage ich mir, jenes andere Land beim Namen zu nennen, in dem seit Jahren - wenn auch geheimgehalten - ein wachsend nukleares Potential verfügbar aber außer Kontrolle, weil keiner Prüfung zugänglich ist?
Das allgemeine Verschweigen dieses Tatbestandes, dem sich mein Schweigen untergeordnet hat, empfinde ich als belastende Lüge und Zwang, der Strafe in Aussicht stellt, sobald er mißachtet wird; das Verdikt "Antisemitismus" ist geläufig.
Jetzt aber, weil aus meinem Land, das von ureigenen Verbrechen, die ohne Vergleich sind, Mal um Mal eingeholt und zur Rede gestellt wird, wiederum und rein geschäftsmäßig, wenn auch mit flinker Lippe als Wiedergutmachung deklariert, ein weiteres U-Boot nach Israel geliefert werden soll, dessen Spezialität darin besteht, allesvernichtende Sprengköpfe dorthin lenken zu können, wo die Existenz einer einzigen Atombombe unbewiesen ist, doch als Befürchtung von Beweiskraft sein will, sage ich, was gesagt werden muß.
Warum aber schwieg ich bislang? Weil ich meinte, meine Herkunft, die von nie zu tilgendem Makel behaftet ist, verbiete, diese Tatsache als ausgesprochene Wahrheit dem Land Israel, dem ich verbunden bin und bleiben will, zuzumuten.
Warum sage ich jetzt erst, gealtert und mit letzter Tinte: Die Atommacht Israel gefährdet den ohnehin brüchigen Weltfrieden? Weil gesagt werden muß, was schon morgen zu spät sein könnte; auch weil wir - als Deutsche belastet genug - Zulieferer eines Verbrechens werden könnten, das voraussehbar ist, weshalb unsere Mitschuld durch keine der üblichen Ausreden zu tilgen wäre.
Und zugegeben: ich schweige nicht mehr, weil ich der Heuchelei des Westens überdrüssig bin; zudem ist zu hoffen, es mögen sich viele vom Schweigen befreien, den Verursacher der erkennbaren Gefahr zum Verzicht auf Gewalt auffordern und gleichfalls darauf bestehen, daß eine unbehinderte und permanente Kontrolle des israelischen atomaren Potentials und der iranischen Atomanlagen durch eine internationale Instanz von den Regierungen beider Länder zugelassen wird.
Nur so ist allen, den Israelis und Palästinensern, mehr noch, allen Menschen, die in dieser vom Wahn okkupierten Region dicht bei dicht verfeindet leben und letztlich auch uns zu helfen.