آی با کلاه، آی بی کلاه - ماجرای کلاه کلِمنتیس
این بحث مربوط است به ولادیمیر کلِمنتیس Vladimír "Vlado" Clementis، نویسنده و عضو حزب کمونیست چکسلواکی که بعداً مغضوب و زخمی تهمت و دروغ و افترا شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصفیههای حزبی و دادگاه نمایشی
کلِمنتیس یکی از رهبران انقلاب فوریه ۱۹۴۸ چکسلواکی بود که در پیامد آن حزب کمونیست متمایل به استالین به قدرت رسید. خود وی نیز در این دگرگونی نقش زیادی داشت اما چهار سال بعد، قربانی تصفیههای حزبی شد و در دادگاهی نمایشی مارک خائن و ضد انقلاب خورد و در پی جوسازیهای دوستان دیروزش، سوم دسامبر ۱۹۵۲ همراه ۱۳ تن دیگر از رهبران انقلاب به دار آویخته شد. نمایش مهیبی که اعدام امثال نیکلای بوخارین و لئون کامنف را در دهه ۳۰ در مسکو، تداعی میکرد.
ازمابهتران بعد از به دارکشیدن رفیق دیروزشان کلِمنتیس، کوشیدند عکسهای او را هم از همه جا حذف کنند تا هیچ نام و نشانی از وی باقی نماند. انگار نه انگار اصلاً چنین کسی روز و روزگاری در صف انقلابیون بودهاست. برای توضیح بهتر این داستان آشنایی با آنچه انقلاب فوریه ۱۹۴۸ نامیده میشود، ضروری است. در چکسلواکی آن روز، خرابی وضع اقتصادی و کاهش تولید کشاورزی، به کمونیستها فرصت داده بود که موقعیت خود را در آن کشور مستحکم کنند. توجه داشته باشیم که آنزمان چکسلواکی یکپارچه بود و هنوز به به دو کشور جمهوری چک و اسلواکی تقسیم نشده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقلاب فوریه ۱۹۴۸
وقایع سال ۱۹۴۸ در چکسلواکی، به قدرت رسیدن حزب کمونیست را به دنبال داشت که با حمایت مسکو، کنترل کامل حکومت را در آن کشور به دست گرفت. آن تحول یا کودتا، نشانهٔ روشنی از گسترش همهجانبهٔ جنگ سرد و زنگ خطری برای کشورهای غربی بود و باعث شد طرح مارشال Marshall Plan سریعتر به اجرا درآید.
طرح مارشال اشاره به پروژه سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم است که آکاهانه و با برنامه به شماری از کشورهای اروپای غربی کمک کرد تا اقتصاد خود را پس از جنگ بازسازی کنند. این طرح عملاً از تسلط نیروهای چپ در اروپا جلوگیری میکرد و مخالفین ایالات متحده آنرا عملی ضدانگیزهای تفسیر کردند. موارد زیر را در رابطه با انقلاب فوریه ۱۹۴۸ باید دید:
- جنب و جوش در آلمان غربی برای تشکیل دولت که تا آنزمان شوروی مانع شکلگیری آن میشد،
- اتخاذ معیارهای شدید برای دور نگه داشتن کمونیستها از قدرت در فرانسه و بهویژه ایتالیا،
- برداشتن گامهایی در زمینهٔ امنیت متقابل که بعداً منجر به تشکیل پیمان ناتو شد و،
- طرح قطعی پرده آهنین
پردهٔ آهنین نام بخشبندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو بود که با مهمترین نماد فیزیکیاش دیوار برلین خود را نشان داد. کمی به عقب برگردیم.
...
زمستان ۴۸–۱۹۴۷ در کابینه و پارلمان چکسلواکی آنروز، تنش میان کمونیستها و مخالفانشان، منجر به برخوردهای تلخ فزایندهای شد. (از ریز وقایع میگذرم.)
در پیامد آن اوضاع، دستگاه امنیتی و پلیس به ابزار حزب کمونیست تبدیل شد و تصفیهٔ عناصر غیر کمونیست شتاب گرفت و شبه نظامیان مسلح، پراگ را تصرف کردند. ارتش سرخ شوروی پشت مرزها مستقر شد و کلمنت گوتوالد Klement Gottwald رهبر حزب کمونیست، تهدید کرد چنانچه با تشکیل دولت زیر نظر ما موافقت نشود، اعتصاب سراسری به راه خواهیم انداخت. بعد از کِش و قوسهای بسیار، ادوارد بنش(رئیس جمهور کشور)، که در تنگنا قرار گرفته بود، عاقبت ۲۵ فوریهٔ ۱۹۴۸ تسلیم شد و وزیران غیر کمونیست استعفا دادند. در پیامد این کودتا، کمونیستها به تحکیم قدرت خود پرداختند. بسیاری دستگیر و زندانی شدند و هزاران نفر از کشور مهاجرت کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازار اتهامزنی گرم شد
استفاده ابزاری حزب کمونیست چکسلواکی از لمپنها و افراد بیریشه - سایکوپتها - برای تخریب شخصیت افراد قبحش را از دست داد و بازار اتهامزنی گرم شد. خانوادهها تشویق و بسیج میشدند تا خویشاوندان خود را که از نگاه و دیدگاه رهبران حزبی، دشمن خلق معرفی شده بودند، آشکار و پنهان زیر نظر بگیرند و در وقت لزوم، علیه آنان آنچه را رهبری حزب میخواهد بگویند و بنویسند.
...
میلان کوندرا Milan Kundera، نویسنده اهل چک که از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد، در رُمان خنده و فراموشی The Book of Laughter and Forgetting، در قالب تمثیل، اشاراتی به این موضوع دارد. مانند همان زن بد دهنی که بفرموده، به مخالفین حزب مدام فحش میدهد و به همه اتهام میزند که شما در گذشته چنین و چنان بودهاید و پروندههایتان را رومیکنیم...
خلاصه، اتهامات واهی، تعقیبها و دستگیریها، به بهانه مبارزه با ضدانقلاب، مد روز میشود. واژه روشنفکر هم اح شده و به عنوان فحش به کار میرود. اما این تمام داستان نیست. به بهانه وفاداری به حزب و تصمیمات کمیته مرکزی، رابطههای خانوادگی و دوستی، از هم میپاشد.
...
رهبران حزبی مدام دم از حرمت آزادی میزدند، اما در عمل، حذف و کنار گذاشتن دگراندیشان را در دستور کار قرار دادند و در صفوف خودشان نیز، به خیلیها مارک نفوذی و خائن و ضدانقلاب زدند و تا توانست علیهشان تبلیغ نمودند و اعلامیه و پوستر چاپ کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حرمت آزادی در بیان، و سرکوب آن در نهان
فوریه ۱۹۴۸، کلمنت گوتوالد، رهبر حزب کمونیست چکسلواکی با دیگر رهبران حزبی به ایوان قصر باروک در پراگ رفت تا برای مردمی که ازدحام کرده بودند سخنرانی کند، ولادیمیر کلِمنتیس هم کنارش ایستاده بود. وی از رهبران رویداد تاثیرگذاری بود که انقلاب فوریه ۱۹۴۸ خوانده میشود.
آن روز برف میبارید و گوتوالد سر برهنه بود. کلِمنتیس کلاه پوست خز خود را از سر برداشت و آن را بر سر گوتوالد گذاشت. این اولین همایش حزبی بود و بخش تبلیغات حزب صدها هزار نسخه از گوتوالد را با همان کلاه، درحالیکه رفقای حزبی دور و برش بودند، به در و دیوار زد و در همه جا حتی ده کورهها پخش شد. چهار سال بعد که کلِمنتیس به خیانت متهم و به دار آویخته شد، عکسش را از همه جا حذف کردند اما کلاهش بر سر گوتوالد باقی ماند.
میلان کوندرا در بخشی از رمان «خنده و فراموشی»، با عنوان «نامههای گمشده» Lost Letters، ضمن اشاره به دار آویختن کلمینتس، به حذف تاریخی وی یعنی زدودن و پاک کردن نامش از همه اوراق میپردازد و به کلاه کلمینتس هم که مضمون و جوهر آن مسئله سانسور و چهرههای مختلف آن است اشاره میکند. میلان کوندرا ضمن اشاره به اهمیت تصویر در حافظه جمعی اشاره میکند که درباره آزادی بیان شعارها داده میشود اما در عمق وجود مانند دری بسته باقی میماند و کلاه کلِمنتیس شاهد این واقعیت است.
آخر مگر میشود آن کلاه را در آن عکس ندید؟ افراد حزبی چگونه یاد آن روز را در ته ذهن خویش انکار کردند و با تصاویر و خاطراتی که در یادهایشان حک شده بودند چه کردند؟ همه را به نفع حزب منکر شدند. اما کلاه کلِمنتیس بعنوان شاهدی از زمانه در حافظه جمعی باقی میماند.
پانویس
واقعه ۱۹۴۸ در چکسلواکی، در تاریخنگاری کمونیستی، فوریه پیروز نام گرفته، اما مخالفین آن جریان و عقبَهاش، آن را کودتای چک میخوانند، بویژه که به استبداد حزبی میدان داد و بعد از مدتی به بهانه انقلاب، بگیر و ببند راه افتاد و دامنه اش به اعضای وفادار حزب کمونیست هم کشیده شد. سال ۱۹۸۹ در پی سقوط دولت چکسلواکی، از کلِمنتیس و دیگر قربانیان اعاده حیثیت شد اما چه سود؟
...
در دوران تزارها، لئون تروتسکی(انقلابی بلشویک و متفکر مارکسیست)، به دلیل فعالیت سیاسی به زندان افتاد و به چهار سال تبعید در سیبری محکوم شد. از آنجا که وی در اوایل تشکیل اتحاد شوروی، چهرهای تأثیرگذار و بانفوذ به حساب میآمد به عنوان کمیسر خلق برای روابط خارجی و... انتخاب شد. پس از آن ارتش سرخ شوروی را بنیان گذاشت و خود به فرماندهی آن درآمد. وی همچنین یکی از اولین اعضای دفتر سیاسی بود.
گفته میشود بهخاطر کشمکشهایی که در دههٔ ۱۹۲۰ میان تروتسکی و استالین، بر سر قدرت و نحوه اداره حکومت، وجود داشت، استالین به کمک مریدانش و «جبر جو»ی که حاکم کرده بود، وی را از حزب کمونیست روسیه اخراج و سپس از شوروی تبعید نمود.
با حذف تروتسکی، وی «نجس سیاسی» شد! و نزدیکی به او و افکارش کراهت داشت. برای اینکه در خاطرهها نماند عکسهایش را هم از کنار لنین و دیگران «پاک» کردند. حتی اگر در پرودا بود. «پرودا»یی که به کمک خود تروتسکی رنگ و بوی سیاسی گرفته بود.
در قدم بعد بر او و یارانش باران تهمت باریدن گرفت تا زمینه برای حذف و قتل وی فراهم شود.
...
یکی از سیاستهایی که در شوروی سابق حاکم بود ایجاد تغییر در تصاویر افرادی بود که توسط استالین به اعدام محکوم شده بودند. تصویر بالا قبل از دسامبر ۱۹۳۸ (میلادی):از چپ به راست:وروشیلوف ،مولوتوف ،استالین و یژوف هنگام بازدید از آب راه مسکو-ولگا ،تصویر پایین:بعد از سپتامبر ۱۹۳۸ ،یژوف سقوط میکند.استالین دستور میدهد که یژوف از عکس حذف شود.
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook