کاوالریا روستیکانا Cavalleria rusticana
غیرت روستایی
پیش از مطالعه مقاله ویدئوی مربوط به آن را نگاه کنید
جووانی کارملو ورگا [۱] (۱۸۴۰ – ۱۹۲۲) نویسنده ایتالیایی و بنیانگذار مکتب ادبی «وریسم» [۲] یا واقعگری محض است که در آثار خودش با لحنی تند و بیپروا زندگی طبقات رنجکشیده جامعه ایتالیا را به تصویر کشیدهاست.
وی با داستان کوتاه «کاوالریا روستیکانا» [۳] (غیرت روستایی)؛ بر سر زبانها افتاد و وقتی موسیقیدان بزرگ ایتالیایی «پیترو ماسکانی» [۴] از روی آن یکی از شورانگیزترین ساختههای تاریخ اپرا را عرضه کرد شهرتش به اوج رسید. من با این اثر در نوجوانی از طریق یکی از نوشتههای دکتر شجاع الدین شفا آشنا شدم و هنوز چکیده آن را بیاد دارم.
...
داستان غیرت روستایی که دوستی آنرا «روستایی سلحشور» و برخی «جوانمردی روستایی» ترجمه کردهاند در بیشتر کشورهای جهان بارها در قالب اپرا، فیلم و تئاتر نمایش داده شده و تا همین الآن قطعهی موزیک آن در بزرگترین سنها نواخته میشود.
سال ۲۰۰۹ در زوریخ (سوئیس) اپرای کامل آن به نمایش گذاشته شد و توجه مرا بار دیگر برانگیخت. جلو تر سه نمونه از فیلم سینمایی مربوط به آن را دیده بودم. نمونه ۱۹۵۳ که آنتونی کویین در آن بازی میکند، نمونه ۱۹۶۸ که کارگردان سوئدی «اوکه فالک» [۵] آنرا تدوین کرده و نمونه ۱۹۸۲به کارگردانی فرانکو زفیرلی [۶] و خوانندههای اپرا مانند پلاسیدو دومینگو [۷]، النا براسووا [۸]، رناتو بروسون و فدورا باربیری...
در سال ۱۹۱۶ فیلم صامتی را هم «اوگو فالینا» [۹] تدوین نمودهاست.
از شما چه پنهان من گاه و بیگاه از شر ژورنالیسم مبتذل سیاسی که غالباً از دانش سیاسی تهی است به موسیقی و اینگونه آثار پناه میبرم. در غیراینصورت تک بعدی شده و به روزمرگی میافتم. موسیقی نوعی نیایش است.
...
داستان کاوالریا روستیکانا که بنوعی مرا بیاد یوگنی آنه گین Evgeny Onegin اثر پوشکین و همچنین اپرای «کارمن» اثر «ژرژ بیزه» میاندازد، اگرچه به سیسیل ایتالیا و یکی دو قرن پیش مربوط میشود اما فزونطلبی، روح انتقامجویی و خُلق و خوی «خروس»ی مُستتر در آن؛ زمان و مکان نمیشناسد.
در مورد اپرای کارمن در مقاله و ویدئوی هر کسی در زندگیش «او»یی دارد
آنچه در گفتمان عامه، غیرت نام گرفته از گذشتههای دور تا همین الان به اشکال گوناگون ظاهر میشود. ویلیام شکسپیر هم در داستان اتللو [۱۰] به نوعی آنرا به تصویر کشیدهاست. (قتل «دِزدِمونا» توسط وی در همین رابطه صورت میگیرد.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه داستان کاوالریا روستیکانا
شخصیت اصلی داستان؛ که «توریدو» [۱۱] نام دارد، از جمله بخاطر سر و وضع آراستهاش، و چپق قشنگی که از رُم خریده بود و روی آن شاه را سوار بر اسب نقاشی کرده بودند مورد توجه دختران روستا بود و آنان هر یکشنبه برای دعا راهی کلیسا میشدند، او را هم ورانداز میکردند.
البته بین آنهمه دختر که توریدو را دید میزدند، یکی غایب بود و هرچه توریدو چشم چشم میکرد او را نمیدید. آن دختر «لولا» [۱۲] نام داشت و توریدو از پیش به او دل بسته بود.
در باره آن دختر میگفتند با یکی از اهالی دهکدهی همسایه نامزد شدهاست. توریدو وقتی شنید مرد دیگری به خواستگاری لولا رفته بیاختیار به کلهاش زد که سراغ رقیب برود و شکمش را جر بدهد. اما کمی فکر کرد و بهنظرش رسید که ممکن است اینکار چندان بیدردسر انجام نشود، در نتیجه راه دیگری را برای ابراز خشم خود پیدا کرد. چند شب تمام زیر پنجرهی لولا رفت و پشت سر هم ترانه خواند و یکروز هم که او را در کوچه دید زبان به سرزنش لولا گشود و گفت معلوم است چرا میخواهی به عقد آلفیو [۱۳] درآیی. وی صاحب چهار طویله قاطر است اما من بیچاره آهی در بساط ندارم.
...
با همه اینها آن عروسی سر گرفت و لولا به خانه بخت رفت و اولین روز یکشنبه بعد از عروسی به میدان ده آمد تا پُز بدهد و حلقههای طلایی را که شوهرش به او هدیه داده بود، به رُخ دیگران بکشد.
توریدو نیز که خیلی دَمغ بود تصمیم گرفت تلافی کند و به این زن فلان فلان شده نشان دهد که آنقدرها هم که او خیال میکند، دست و پا چُلُفتی نیست. با «سانتا»(سانتوزا) [۱۴] دختر شراب ساز روستا رویهم ریخت و قسم و آیه خورد که او را دوست دارد.
- سانتا جون قسم به حضرت مریم که دلم میخواهد تو را مثل نان شیرینی بخورم.
- تو دروغ میگی!
- به شرافتم قسم راست میگم. اینقدر در حرفام شک نکن.
لولا، (آن دختر اول) که هر شب پشت ستون خانهی خود قاییم میشد تا ناظر معاشقهی توریدو و سانتا باشد، همهی این حرفها را میشنید و به روی خودش نمیآورد. تا اینکه کاسه صبرش به سر آمد و یک روز توریدو را از کنار پنجره صدا زد و گفت:
- آهای توریدو، دوستان قدیم را از یاد بردی، حتی سلام هم نمیکنی؟
توریدو آهی کشید و گفت:
- خوشا به حال آنهایی که میتوانند هر وقت دلشان بخواهد به تو سلام کنند و جواب بشنوند.
- اگر تو هم خواسته باشی، راه خانهی ما را بلدی.
توریدو منتظر تکرار دعوت نشد و همان روز به خانهی لولا رفت. فردا شب هم رفت. پس فردا شب هم رفت...
همهی این شبها لولا در خانه تنها بود، زیرا آلفیو شوهر او، برای چند هفته سراغ کارهای خودش به رم رفته بود. کم کم وقتی که توریدو با لباس پر زرق و برق خودش از کوچه میگذشت، همسایهها او را به هم نشان میدادند و با هم درگوشی حرف میزدند.
رفت و آمد توریدو به خانهی لولا آنقدر تکرار شد و تکرار شد که سانتای بیچاره هم بو برد و از آن روز دیگر پنجرهی اتاق خودش را به روی توریدو باز نکرد.
یک روز لولا به توریدو گفت:
- توریدو، این یکشنبه برای اعتراف و آمرزش پیش کشیش میروم. دیشب مرغ سیاهی در خواب دیدم. خیلی میترسم. توریدو گفت:
- لولا، نرو! خانه بمان! بگذار همهی روز را با هم باشیم.
- نه! عید پاک نزدیک است، اگر شوهرم بفهمد که من پیش کشیش نرفتهام اصلاً شک خواهد کرد.
...
روز یکشنبه وقتی که لولا به کلیسا رفت تا پیش کشیش به گناهان خودش اعتراف کند، سانتا (دختر دوم) نیز در کلیسا بود. او یک لحظه چشم از لولا برنمیداشت و چند بار در دل گفت: «صبر کن! به عیسی قسم چنان بلایی به سرت بیاورم که حَظ کنی...
چند روز بعد آلفیو (شوهر لولا) با قاطرهای خودش از سفر برگشت. سانتا پنجره را باز کرد و غیرت او را به جوش آورد. چگونه؟ سیر تا پیاز داستان را تعریف کرد. آلفیو اول باورش نمیشد اما سانتا توضیحات بیشتری داد...
...
خلاصه؛ شب عید پاک، توریدو و رفقایش مثل هر شب دور میزی نشسته بودند که ناگهان آلفیو وارد شد و یکراست به طرف او رفت. معلوم بود که برای چه کار آمدهاست. توریدو گیلاس شراب خودش را به او تعارف کرد. ولی آلفیو گیلاس را با دست پس زد. معنی این کار اعلان جنگ بود. جنگی خونین
آلفیو گفت:
- توریدو فردا بیا در انجیرستان کنار ده، اونجا سنگهامون را وامیچینیم (تصفیه حساب میکنیم).
- باشه. طلوع صبح کنار جاده منتظر من باش.
وقتی که حرف توریدو تمام شد، هر دو یکدیگر را طبق اصول بوسیدند و توریدو گوش حریفش را گاز گرفت تا بدین طریق قول مردانه داده باشد که سر وعده حاضر خواهد شد.
...
مادر پیر توریدو که عادت داشت هر شب تا دیر وقت در انتظار او بنشیند، طبق معمول منتظر بود. توریدو آمد و اول گونههای مادرش را بوسید، سپس به او گفت:
- مادر جون، یادته وقتی برای خدمت سربازی رفتم، فکر میکردی دیگه منو نمیبینی، فردا صبح خیال دارم به سفر خیلی دوری بروم...و شاید برنگردم...
- مادرش فقط میگریست و او را نگاه میکرد.
توریدو رفت و در دوئل با آلفیو با ضربات کارد وی به خاک و خون غلطید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زنده باد شراب Viva il vino
• آهنگساز ایتالیایی؛ روجرّو لئونکاوالّو [۱۵] با اقتباس از داستان غیرت روستایی، اپرای «دلقک» را [۱۶] خلق کرد که تا کنون بارها و بارها در کشورهای مختلف به اجرا درآمدهاست.
• قطعهای از کاوالریا روستیکانا در فیلم «گاو خشمگین» [۱۷] محصول ۱۹۸۰ و از بهترین آثار مارتین اسکورسیزی [۱۸]، همچنین در فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» [۱۹] استفاده شدهاست.
• قطعه پایانی فیلم «پدرخوانده ۳» [۲۰]؛ اثر فرانسیس فورد کاپولا [۲۱]، هم با تلفیق خلاقانه در زمینه اپرای غیرت روستایی، به فرجام و جمعبندی میرسد. درک اپرای مزبور در فهم سهگانه پدرخوانده حایز اهمیت است.
• بخشهایی از کاوالریا روستیکانا را خوانندگان بسیاری خواندهاند. اوُلین باغچه بان و حسین سرشار هم قطعهای از آنرا اجرا کردهاند.
• بخش کوتاهی از داستان غیرت روستایی را که مردم روستا (روز عید پاک) از کلیسا بیرون میآیند تا به خانه بروند در این ویدئو گذاشتهام. توریدو تصنیفی را در وصف شراب میخواند. زنده باد شراب...زنده باد شراب
زنده باد شراب که در آن صفا و صمیمیت موج میزند...
Viva il vino spumeggiante
nel bicchiere scintillante,
come il riso dell'amante
mite infonde il giubilo!
Viva il vino ch'è sincero
che ci allieta ogni pensiero,
e che annega l'umor nero,
nell'ebbrezza tenera.
• آیا در ذهن خالق داستان؛ آن قتل در روز عید پاک، کنایه از این است که به صلیب کشیدهشدن مسیح، رنجها بدنبال دارد و درواقع سرود عید پاک با غم و اندوه همراه است؟
آیا عطش آدمی را برای عدالت و حفظ غرور؛ تنها مرگ سیراب میکند و مرگ به غایات آمال بدل میشود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
۱- Giovanni Carmelo Verga
۲- verismo
۳- kavalleˈriːa rustiˈkaːna] Cavalleria Rusticana]
۴- Pietro Mascagni
۵- Åke Falck
۶- Franco Zeffirelli
۷- Plácido Domingo
۸- Elena Obraztsov
۹- Ugo Falena
۱۰- Othello
۱۱- Turiddu
۱۲- Lola
۱۳- Alfio
۱۴- Santuzza
۱۵- Ruggero Leoncavallo
۱۶- Il Pagliacci
۱۷- Raging Bull
۱۸- Martin Scorsese
۱۹- Mad Max: Fury Road
۲۰- The Godfather
۲۱- Francis Ford Coppola
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
در همین زمینه
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook