آلبر کامو و رُمان سقوط La Chute
احساسات آدمی را تنها مرگ بیدار میکند
سقوط (La Chute) نام کتابی است از آلبر کامو، نویسندهٔ مشهور فرانسوی که در سال ۱۹۵۶ بر سر زبانها افتاد. رمانی است فلسفی که از زبان «ژان باتیست کلمانس» که پیشتر وکیل بوده روایت میشود. او داستان زندگیاش را برای غریبهای تعریف میکند.
نام کلمانس اشاره به یحیای نبی و ژان باتیست مقدس دارد که در ترجمههای لاتین به معنای صدای فریادگونه در بیابان است.
...
راوی داستان در رستورانی با یک غریبه آشنا میشود و زیر و بم زندگی خودش را برای او بازگو میکند؛ از جمله اینکه وکیل بوده و زندگی بسیار موفقی داشته، اما شبی که در حال گذشتن از پلی در پاریس بوده، زنی را دیده که میخواسته خودش را به رود پرتاب کند ولی او (ژان باتیست کلمانس) بیخیال از کنار آن زن میگذرد و شرح میدهد که تنظیم رابطه من با آن اتفاق و اینکه راحت از کنار آن واقعه گذشتم، زندگیم را پاک دگرگون کرد.
ژان پل سارتر گفتهاست «زیباترین و فهمناشدهترین» کتاب کامو؛ رمان سقوط است. به موضوع سارتر دوباره اشاره خواهم کرد.
...
در رمان سقوط؛ طنزی وجود دارد که در عین حال عمق روح تراژیک عصر ما را نشان میدهد...
نکته محوری کتاب این است که حکم صادر کردن به این راحتی نیست بویژه وقتی با نفی دیگری، میخواهیم خودمان را اثبات کنیم.
بسیاری از ما میل داوریکردن اما داوری نشدن، داریم و خوب میدانیم اگر لحظهای پیش بیاید که بخواهیم خود را قضاوت کنیم، آن مجسمهای که از خود ساختهایم فرو خواهد ریخت.
«وای اگر اسرار نهان هر کدام ما فاش شود...»
...
کامو در رمان سقوط، نه تنها شبهداوری و قضاوتهای بیجا را زیر سئوال میبرَد، از دغل و دروغ نهادینه شده در مدعیان هم پرده برمیدارد. وی نشان میدهد که دروغ فقط آن نیست که حرفی ناراست بزنیم. اگر بیش از آن چه که هستیم نشان دهیم نیز، دروغ است. راستها را نگفتن هم دروغ است. خود فریبی و خودخدابینی هم ریشه در دروغ دارد بویژه اگر داعیه راه-بَری داشته باشیم و خود را محور عالم و آدم بدانیم.
«بعضی روزها هنگام صبح احساس میکردم که من پسر پادشاه یا فروغ آتش کوه طورم و از عنایت سرشار...» گویی در قله کمال هستم و برای هدایت دیگران برگزیده شدهام...
آری آدمی بغایت خودخواه است. گاه احساس میکند که فروغ آتش کوه طور است و از عنایت سرشار «او حتی نمیتواند بی آنکه به خود عشق بورزد دیگری را دوست بدارد...»
بسیاری از ما دوستی نداریم، فقط شریک جرم داریم...و «برای اینکه خود محاکمه نشویم در محاکمه کردن شتاب میکنیم... هر کدام میخواهیم به هر قیمتی که شده بری از عیب جلوه کنیم»، و اگر برای این کار لازم باشد عالم و آدم را هم با داوریهای چرکین خود متهم نماییم، تردید نمیکنیم...
...
رمان سقوط را خیلیها پاسخی از سوی آلبر کامو به ژان پل سارتر و در کل به تمام روشنفکران فرانسه و حتی خودش میدانند.
در واقع کامو احوالات و کارکردهای آن روز روشنفکران فرانسوی را بازگو میکند و بگو مگویی که قبل از نوشتن سقوط بین کامو و سارتر در گرفت هم بر این مدعا صحه میگذارد.
...
گفته میشود تا پیش از نگارش کتاب-مقاله «انسان طاغی» L'Homme révolté که آلبر کامو در سال ۱۹۵۱ در مورد طغیان و انقلاب نوشت، او و ژان پل سارتر خیلی به هم نزدیک بودند ولی در این رساله، کامو به نقد حکومتهای توتالیتر و رهبران مستبدی که به دروغ دم از آزادی میزدند، پرداخت و خطاب به آنان نوشت وای بر شما اگر منتظرید همه تعریفتان کنند و از شما خوب بگویند.
کسیکه نمیتواند حتی درباره خودش داوری عادلانهای داشته باشد چرا باید در مقام قضاوت حکم صادر نماید؟ چه حقی دارد آثار ستم خویش را نبیند اما با نفی دیگران خود را اثبات کند؟ این اوج رکود و سقوط است...
...
مقاله مزبور موجب شد یکی از هواداران چاپلوس و ریاکار سارتر، هرزه نامهای علیه کامو بنویسد و او را تلویحاً ضد انقلابی و...قلمداد کند. این وصلهها البته به آن نویسنده دردمند نمیچسبید. آلبر کامو خودش در جنبش ضدفاشیستیِ آمستردام پلهیل Mouvement Amsterdam-Pleyel - که هانری باربوس و رومن رولان بنیاد گذاشته بودند - به مبارزه پرداخته بود. با جنبش مقاومت ضد نازی در فرانسه همراهی داشت و روزنامۀ ضد فاشیستی نبرد را منتشر میکرد.
با امثال «ژان گرونیه»، وارد حزب کمونیست شد و مسؤولیت تبلیغ در جامعۀ مسلمانان را داشت. نوعی دانشگاه مردمی پدید آورد، خانۀ فرهنگ و تئاتر کار را ایجاد کرد و حزب کمونیست را به جنبش آمستردام پلهیل معرفی نمود. تعهد وی برای دموکراسی و تأکید در مقابله با هر نوع استبداد و انکار سیستمهای خودکامه بود و این را همه میدانستند.
...
در لجنپراکنی علیه کامو؛ سارتر تقصیری نداشت اما کامو پاسخی خطاب به وی نوشت و بعد از آن رابطه آن دو شکر آب شد تا اینکه مرگ یقه کامو را گرفت و بر زمینش کوبید.
چهارم ژانویۀ سال ۱۹۶۰ در دهکده ای نزدیک به شهر سانس فرانسه یک خودرو با درختی برخورد کرد و متلاشی شد و بر اثر این حادثه یکی از بزرگترین چهرههای ادبی و روشنفکری قرن بیستم فرانسه و برنده جایزه نوبل ادبیات خاموش شد.
سه روز پس از مرگ آلبر کامو، ژان پل سارتر طی مقالهای در فرانس ابزرواتور France observateur دربارۀ وی نوشت:
«آلبر کامو در این قرن و در برابر تاریخ نشان داد که وارث بزرگی از تبار اخلاق گرایانی است که اصالت آثارشان از بهترین شاهکارهای ادبیات فرانسه است. او انسان گرائی ناب و صمیمی بود و با سخت گیری و امتناعش در برابر اندیشههای ماکیاولی و گوسالۀ طلائی رئالیسم، وجود واقعی اخلاق را نشان داد.»
...
ستایش از کامو؛ این جمله از کتاب سقوط را بر سر زبانها انداخت:
ما همیشه نسبت به مردگان منصفتر و بخشندهتریم. دلیل آن ساده است. با آنها الزامی در کار نیست.
خیلیها از انگیزههای شما و صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند.
متاسفانه احساسات آدمی را تنها مرگ بیدار میکند...
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook