غُبارِ حیرت The Cloud of Unknowing
در پس پرده...
گه چنین بنماید و گه ضدِ این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وآن یکی را روی او خود روی اوست(۱)
رَأیتُ حبیبی بِعَینِ قلبی - فَقلتُ مَن انت قالَ اَنت
محبوبم را با چشم جان دیدم، گفتم کیستی تو؟ گفت: تو
مصنفات شهاب الدین یحیی سهروردی ص ۳۷۱
یکی از مهمترین آثار عرفانی؛ کتاب با ارزشی است با عنوان: The Cloud of Unknowing متنی قرن چهاردهمی که معلوم نیست چه کسی آنرا به رشته تحریر درآورده؛ نامههای یک راهب است که خود و شاگردش را به دیدار خویشتن فرامیخوانَد و در مورد نیایش شهودی و شیوههای درونی است. کتاب، نثر فاخر و پیچیدهای دارد و شرح و برگردان آن در صلاحیت من نیست. جوهر کلام آن راهب را با بیانی دیگر و به قرائت خودم تعریف میکنم.
...
از کتاب مزبور هفده نمونه خطی موجود است و من دو نسخه آنرا دیدهام. یکی در کتابخانه بریتانیا و دیگری در کتابخانه دانشگاه کمبریج. عنوان کتاب «ابر جهالت»؛ «ابر نادانی»، همچنین «سحاب احتجاب» معنا شده و به «حقیقت نهان»[حقیقت از دید آن راهب] اشاره دارد. من به خاطر مضمون و موضوعش، آن را «غبار حیرت» [در پس پرده...] نامیدهام (در پی معادل بهتری هستم).
توجه داشته باشیم که Cloud of Unknowing با ادراک پریشی agnosia که به معنی نادانستن و نقص در بازشناسی و حاصل آسیب عصب شناختی است، از بنیاد متفاوت است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راه عشق پر خطر است و آنجا بلا میبارد
قدر خویش را بدان اما اسیر خود نباش و از کبر و غرور دوری گزین. آنکه طریق عشق را برگزید «جمله گم گردد از او، او نیز هم»
آنچه تو را به مقصود میرساند عشق است، اما راه عشق پر خطر است و آنجا بلا میبارد. در این راه گروهی جان میبازند و گروهی دیده از دست میدهند. اگر نه دیده دربازی و نه جان دهی در صف عاشقان نیستی.
وقتی در پی روشنایی، عزم سفر میکنی هراسی به دل راه مده. تاریکی را برنتافتن، رنج و مرارت بهمراه دارد آری، اما از ناهمواریهای راه نهراس. نعلین ز دو پا بیرون کن و رو...
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا آبله کن (۲)
...
برای شناخت معبود خویش آنچنان که او واقعا تعریف میشود(سرآغاز هستی؛ بدون چگونگی، و سرانجام هستی، بدون مکان) (۳) ، باید فراتر از کلمات و تصورات، طریقی خموشانه و بدون گفت و زبان را برگزینی و پیشداوریها و تصویرسازیهای خودت را دور بیاندازی. شاید آن یار - که شکار هیچ وصف و شرحی نمیشود، کشف حجاب کند. همراهی با هر کلمه، تصویر و یا تصور، عین اسارت در دنیای واژهها و گفت و زبان است، بعلاوه امر نامتناهى را نمیتوان از امور متناهى قیاس گرفت.
باید در عین کشف خود، از خویش بگذری، حرف و صوت و گفت را بر هم زنی، تا که بی این هر سه با او دَم زنی. با او، که تنهاترین تنهاها هم بشوی، هست و اسیر پیری [و آنتروپی] نمیشود. (۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حقیقت، همه حیرت است
عبور از «پس پرده» و ابر نادانی Cloud of Unknowing ؛ تنها کنارزدن پیشداوریها و تصویرسازیها نیست. رهجُستن به «حقیقت نهان» و غرقه شدن در غبار حیرت هم هست. منظور از حیرت، نه هاج و واج شدن و گیجی برآمده از جهل، بلکه حیرانیِ محصول معرفت و شناخت است. حیرت اهل نظر با مشاهده و تجربه و بازبینی بیگانه نیست.
...
به قول ابن عربی، وقتی عشق شدید شد به حیرت میانجامد.(۵) و آنچنان که ابوسعید ابوالخیر گفت «حقیقت، همه حیرت است» (۶)
عطار در منطق الطیر حیرت را ششمین مرحله از هفت وادی عرفان، بعد از طلب، عشق، معرفت، استغنا و توحید، و قبل از فنا دانسته و در تذکرهالاولیاء از قول ابوالحسن خرقانی میگوید: «تحیّر چون مرغی بُوَد که از مأوایِ خود بشود به طلب چینه، و چینه نیابد و دیگر باره راه مأوی نداند»
به گفته وی حیران کسی است که راه را گم کرده و هیچ چیز نمیداند و حتی این ندانستن را نیز نمیداند بدون اینکه در جهل مُرکَّب باشد....
او فقط عاشق است و در پی مطلوب خویش خود را به آب و آتش میزند و در پی نور، هر ابتلاء و سختی را استقبال میکند و عاشقانه و آگاهانه دل تاریکی میسپارد.
«پس قوم از دور ایستادند و موسی به تاریکی شدید که خدا در آن بود، نزدیک آمد»(۷)
صورت بیصورت بی حد غیب
ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیب
آیا موسی بدون داشتن ذهنیت قبلی نسبت به ارتباط با پدیده ی(ناشناخته) و بدون تصویرسازیها و تصور ِ(خدا)، به آن شهود ناشناخته نائل شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیستی بی صورت است اما هر بی صورتی نیستی نیست
نیستی (۸) را نمیتوان صورت بخشید چون به محض این کار؛ «نیستی» به «هستی» تبدیل میشود. نیستی بی صورت است اما هر بی صورتی نیستی نیست.
گرچه جهان هستی از «نیستی» پدیدار شده و وجود از عدم (از هیچ؟) (۹)
اما نیستی را که خود آبستن هستی است(به معنی واقعی کلمه) نمیتوان تعریف و حتی تخیل نمود. چرا؟ چون تعریف و تخیل هر چیزی نیاز به زمان و مکان دارد که بتوان آن چیز را صورت بخشید.
برای مثال رنگ و بو، با صورتهای آن و یا صفات فرضی آنها فهمیده میشوند. (رنگ قرمز، بوی گل سرخ)
«درست است که علم؛ رنگ قرمز را در محدوده نامعینی از فرکانسها، و همینطور بو، را در ترکیبهای نامشخصی (هیدروکربورهای حلقوی و...) تعریف کردهاست ولی حدود دقیق دقیق آن را نمیتوان بدرستی تعیین نمود مگر با فرضکردن آنها.»
برگردیم به نیستی ظاهراً هیچ.
...
آیا نیستی، همان «امر بی صورت» است؟ آیا این امر رازورزانه همان چیزی است که بودا «نیرووانا» مینامید؟
آیا آنچنان که به غلط پنداشته میشود ماده تاریک Dark Matter، است؟! ماده تاریک که خودش نوعی ماده است. و بی صورت نیست. ماده تاریک گرچه به طور مستقیم با استفاده از تلسکوپ قابل مشاهده نیست، و نور یا سایر امواج الکترومغناطیسی را به میزان قابل توجهی جذب یا منتشر نمیکند و واکنشی نسبت به نور نشان نمیدهد، اما وجود و ویژگیهای آنرا میتوان به طور غیر مستقیم و از طریق تأثیرات گرانشیاش بر روی ماده مرئی، تابش و ساختار بزرگ مقیاس جهان نتیجه گرفت و خلاصه امری بی صورت نیست.
...
آیا نیستی، همان «امر بی صورت» است؟ آیا «نور تاریک» است که نفی معنی آن در خودش مستتر است؟
آیا این نیستی، نوعی «فنا فی الله» و به تعبیر امثال عطار و فریتیوف شوآن و فرانسیس اسیزی، «هیچ شدن» در مقابل «او»ست. او که در جایی جز همه جا نیست؟ او که همه پایانها نزدش قطع میگردد و خود نهایت و پایان هر چیزی است.(۱۰)
در پی موسی شدم تا کوه طور
هر سه مان گشتیم ناپیدا ز نور
هر سه سایه محو شد زان آفتاب
بعد از آن زان نور شد یک فتح باب
هم من و هم موسی و هم کوه طور
هر سه گم گشتیم زان اشراق نور
پانویس
(۱) حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان، مثنـوی، دفتـر اول
(۲) إِنِّی أَنَا رَبُّک فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (من پروردگار توام. کفشهایت را بیرون آر که تو در سرزمین مقدس طوی هستی). آیه ۱۲ سوره طه
(۳) لا یهزم الطول البقا...(پیری و کهولت به وجود او راه نیابد)
(۴) کان اولا بلا کیف و یکون الآخر بلا این (او سرآغاز هستی است بدون چگونگی، و سرانجام هستی است بدون مکان)
(۵) ابن عربی، تحفهالسَّفَره الی حضره البرره، ج۱، ص۴۷، چاپ محمد ریاض مالح، بیروت.
(۶) محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، ج۱، ص۳۱۳، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران۱۳۶۶ش.
ازجنبه سلبیِ حیرت که بگذریم، جنبه ایجابی آن با نوعی پُری و فزونی همراه است. تحیرالمکانُ بالماء: آن مکان از آب پر شد. عبارت «یا دلیل المتحیرین زِدْنی تحیّراً» که در کشف المحجوب از قول شبلی نقل شده، و تعابیر مشابه (ربِّ زِدْنی تحیّراً)، همه قابل تأمل است
(۷) دومین کتاب از تورات؛ سفر خروج (שמות): ۲۱:۲۰
(۸) ژان پل سارتر در کتاب هستی و نیستی L'Être et le néant که مهمترین کار فلسفی اوست،در فصل نخست با عنوان سرچشمهٔ نفی به تدوین پدیدارشناسی نیستی پرداختهاست.
(۹) در زبان فارسی میگوییم و میشنویم «هیچی نیست»
در روسی هم Ничего нет(نی چیوُ نییِت)
اما در انگلیسی میگوییم:There is Nothing
در آلمانی نیز، «هیچ» هست. Da ist Nichts یعنی: «هیچ آنجاست». در زبان هلندی هم: Er is niets
...
ما «هیچی» نمیبینیم، اما آنها «هیچی» میبینند...
(۱۰) انقطعت الغابات عنده، و هو منتهی کل غایه....(همه پایانها نزد او قطع میگردد و او نهایت و پایان هر چیزی است)
در آدرس زیر کتاب «غبار حیرت» را میتوان مطالعه نمود.
کتاب صوتی(غبار حیرت)
مقدمه «اولن آندهل» بر کتاب:
مقدمه پاتریک جی گالاگا
...
آهنگ آغاز ویدئو از «آنتونیو ویوادی» است.
Antonio Vivaldi - Sinfonia No. 1, I. C Major, RV 116- I. Allegro - ClassicalExperience.mp3
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook