ما همه ابلوموف Oblomov هستیم
به یاد غلامحسین ساعدی که در غیبت خویش نیز حاضر است
...
غلامحسین ساعدی(گوهر مراد)، خالق مجموعه داستانی «عزاداران بَیَل» که با رئالیسم جادوییاش به قول احمد شاملو «پیشکسوت گابریل گارسیا مارکز» بود، گاه و بیگاه به رمان «آبلوموف» Обломов اشاره میکرد. این رمان اثر نویسنده روسی «ایوان الکساندرویچ گنچاروف» (۱۸۱۲ – ۱۸۹۱) از بزرگترین نویسندگان قرن نوزدهم روسیه و از چهرههای اصلی رئالیسم روسی است.
...
ابلوموف در روسیه، سرزمین غولهای ادبی و مهد اسطورههای تمام نشدنی رمان و داستان و شعر، گل کرد. تولستوی آن را «شاهکار بزرگ ادبی» نامید و داستایوفسکی آن را «زاده ذهنی سرشار و پویا» خواند. ویساریون بلینسکی هم از آن با عنوان «آینه خصوصیات جامعه آن زمان روس» یاد کرد. آبلوموف صورتبندی کامل یک آدم بی درد و عار، اما خرمردرند در قالب یک شاهکار ادبی است. سال ۱۹۷۹ فیلمی هم با عنوان «چند روز از زندگی»، بر اساس این رمان ساخته شد. نمایشنامهی آبلوموف از مارسل کوولیه، هم اقتباسی بود از رمان مزبور.
ابلوموف در روسیه، سرزمین غولهای ادبی و مهد اسطورههای تمام نشدنی رمان و داستان و شعر، گل کرد. تولستوی آن را «شاهکار بزرگ ادبی» نامید و داستایوفسکی آن را «زاده ذهنی سرشار و پویا» خواند. ویساریون بلینسکی هم از آن با عنوان «آینه خصوصیات جامعه آن زمان روس» یاد کرد. آبلوموف صورتبندی کامل یک آدم بی درد و عار، اما خرمردرند در قالب یک شاهکار ادبی است. سال ۱۹۷۹ فیلمی هم با عنوان «چند روز از زندگی»، بر اساس این رمان ساخته شد. نمایشنامهی آبلوموف از مارسل کوولیه، هم اقتباسی بود از رمان مزبور.
...
ابلوموف که دوران کودکی را در روستا در کنار خانواده و دوستش آندره گذرانده، در جوانی در سنپترزبورگ به استخدام دولت در میآید اما بیحالی و تنبلی بر وی حاکم است و دنیا را هم آب ببَرد او را خواب میبَرد. بیخیال در عالم خویش است. رفیقش آندره تلاش زیادی میکند او را با زندگی اجتماعی آشنا کند و از سستی و خمودگی نجات دهد. اما فایده ندارد. حتی کشش ابلوموف به دختری به اسم اولگا هم چاره ساز نیست و او همچنان به خمودگی و بیخیالی ادامه میدهد. او عاقبت اولگا را هم از دست میدهد و با بیوهای ازدواج میکند و تا آخر عمر به زندگی جلبکی خویش یا بهتر بگویم به این زنده به گوری و ابلوموفیسم Oblomovism، ادامه میدهد.
...
در رمان ابلوموف، نوستالژى(خاطرههای دور)، رؤیا، و تخیل موج میزند و نگاه جزیی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیتها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. مترجم فارسی کتاب(سروش حبیبی)، که آشنایی خود با گنچاروف را مدیون گوهر مراد میداند، معتقد است «آبلوموف یک شاهکار است و با بقیه آثار این نویسنده قابل مقایسه نیست».
...
ابلوموفیسم، سوای خصلتی برخاسته از مناسبات طبقاتی، عارضه روشنفکران و فرهیختگان هر جامعهای است که به سقوط اخلاق دچار میشود.
آبلوموف نمایانگر مسخ انسان است. بیهوده نبود که لنین (ضمن نطقی در ۱۹۲۲) گفت: «روسیه سه انقلاب را از سر گذراندهاست، اما هنوز آبلوموفها باقی ماندهاند». منظور وی این بود که روحیه تنبلی و کِرختی چنان با طبع و سرشت برخی از افراد، حتی افراد روشنفکر و فرهیخته، عجین شدهاست که انقلاب هم نتوانسته آن را ریشهکن کند.
...
زنده باد دکتر غلامحسین ساعدی با اشاره به آبلوموف گفته بود گنچاروف در دنیای دیکتاتوری سیاسی، بزرگترین کتاب را نوشتهاست. او مهر ماه سال ۵۶ در شبهای شعر انجمن گوته، در بحث از «شبه هنرمند» تصریح کرد که شبه هنرمند گرفتار ابلوموفیسم است. ابلوموفیسم کامل ذهنی، چون هیچ امر اجتماعی برایش مطرح نیست، هیچ جریانی او را تکان نمیدهد، دنیا را آب ببرد او را خواب بردهاست، اما با این همه مُردگی، اصلاً جمود نعشی ندارد. او در زندگی روزمره مدام میدود و میدود و میدود، از این گوشه دنیا به آن گوشه دنیا، از این شهر به آن شهر، از این جشن به آن جشن، از این مجلس به آن مجلس فقط به این دلیل که همیشه حضور داشته باشد، که او را همه جا ببینند، و فضا را بسنجد و ببیند که باد از کدام سمت میوزد و به کدام جهت باید مایل شد، به کدام سمت باید رو کرد...
اگر شبه هنرمند یک ابلوموف کامل است [اما] در چالاکی همچون پله [فوتبالیست] است...
شبه هنرمند دلال و معاملهگر خوبی است، تنها منافع شخص خودش مطرح است، مثل هر دلاکی چانه میزند، همیشه دست پیش میگیرد که پس نیفتد، در مقابل زورمندان چاپلوس و متملق و خاکسار و عبد و ذلیل است، در مقابل مردم گردنکش و زورگو و از خود راضی و مغرور. دائم رنگ عوض میکند و دائم، این بُت عیار به شکل دگر آید...
اینگونه افراد در هر مجلسی و هر محفلی باید حضور داشته باشند و اگر کاری انجام دهند به هزار بند و بست دست میزنند...
با وسایل به اصطلاح ارتباط جمعی از روزنامه بگیر تا رادیو و تلویزیون روابط بسیار حسنه دارند...
با حالتهای بزرگوارانه در صفحه تلویزیون ظاهر میشوند، صدایشان از برنامههای متعدد رادیو پخش میشود. دست به مصاحبهشان بسیار عالی است، کاری بکنند، کاری نکنند، دائم مصاحبه میکنند، اظهار فضلهای نامربوط و کوبیدن حریفان...(هنر آنهاست)...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دُور و بر ما پُر از ابلوموف است
اگرچه ابلوموف بیشتر هجوی بود علیه اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی میگذاراندند، اما به بطن این داستان که برویم میبینیم، دُور و بر ما پُر از ابلوموف است و ما همه یه جورایی مثل او رفتار میکنیم و میشنگیم. باری به هر جهت، رؤیاپرداز و الکی خوش. خود کاری نمیکنیم اما از اینکه دیگری کاری کند ناراحت میشویم و هنری جز تخطئه دیگران نداریم.
کسان دیگه رو جلو میاندازیم اما خودمون استادیم در کنارکشیدن و دلمون خوشه از اینجا و از آنجا، به اصطلاح «اخبار داغ»ی را که امروز هست و فردا نیست باز تکرار کنیم. به جای تولید اندیشه و ترویج روشنگری، پی راحت الحلقوم میگردیم و در جنگل مولای «نت»(اینترنت) بیشتر Fast food «فَست فود»های فیسبوکی و تویتری گاز میزنیم. توجه نداریم که ژورنالیسم مبتذل سیاسی که در بسیاری مواقع از دانش سیاسی تهیست، بسیاری از ما را سر کار گذاشته و به سطحینگری و تنبلی ذهنی خو داده است. ما همه یه جورایی ابلوموف هستیم.
...
دودوزده بازی میکنیم و شجاعت اینکه حرف دلمان را بزنیم هم نداریم. بین دوصندلی مینشینیم و جایی نمیخوابیم که آب زیرمان را بگیرد و جالب اینجاست که این کنارکشیدن و ابلوموف بازی را زرنگی و پیچیدگی میپنداریم. تمام توجهمان این است که باد از کدام سمت میوزد. ما همه یه جورایی ابلوموف هستیم.
...
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook