منابع واقعه کربلا و «یوم الطّف»
این بحث به اسناد و منایع واقعه کربلا و «یوم الطّف» میپردازد. اینکه در گذشته و حال مرتجعین بر ذهنیت عاطفی و مذهبی مردم ستمدیده سوار شده، تاریخ و خرافه را بهم آلودهاند، موضوعی دیگر است. این مطلب پژوهش خامی در برخی اسناد است نه توجیه شقاوت و کینه به نام دین. پنهان نمیکنم که در برابر باورهای جزمی، به اصالت خرد(خردگرایی) تکیه دارم و به نقد ارزشهای سنتی و آئینی معتقدم بدون آنکه آنها را انکار کنم یا به سیاست ارتباط دهم.
(طَفّ نام دیگر سرزمین کربلا، و در اصل منطقهای مرتفع نزدیک فرات است. )
اشاره کوتاهی به واقعه
در سال ۶۰ هجری (۲۲ سپتامبر ۶۷۹ میلادی)، بعد از مرگ مُعاویه اوّلین خلیفهٔ اموی پسرش یزید، جای او را گرفت و وی بر آن شد که اضدادش ازجمله حسین بن علی (اباعبدالله) را سر جای خود بنشاند یا به تسلیم وادارد.
به فرمان وی، حاکم مدینه حسین را به قصر حکومتی فرا خواند شاید با یزید راه بیاید. اما حسین روی خوش نشان نداد. وی پیشتر هم از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید با این دیدگاه که تعیین ولیعهد بدعتی در آئین پیامبر است، سر باز زده بود.
بعد از این موضعگیری، حسین از مدینه به مکه رفت و مدتی آنجا ماند. اهالی کوفه برایش نامه دادند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نخواهند کرد و در انتظار راهبری چون او هستند. حسین، مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد ببیند در کوفه چه خبر است...
با اشارت یزید، فرمانده کوفه(عبیدالله ابن زیاد)، مُسلم را به قتل رساند و هوادارانش را به شدت سرکوب کرد. حسین که از وقایع اتفاقیه خبر نداشت، برخلاف اصرار دوستانش، راهی کوفه شد. فرمانده کوفه، به عُمَر بن سعد ماموریت داد به جنگ او و همراهانش برود. گفته میشود حسین تلاش زیادی کرد از میانه راه برگردد تا کار به درگیری نکشد اما آن رویارویی اجتناب ناپذیر بود. حسین از مذاکره با عمر بن سعد و حتی یزید ابایی نداشت. اما از او جز تسلیم نمیخواستند.
عاقبت بین دو طرف، در کربلا - سرزمین طف - جنگ در گرفت و دهم مُحَّرم سال ۶۱ هجری - ۲۱ مهر ۵۹ خورشیدی – (روز عاشورا)، حسین و یارانش در یک نبرد نابرابر به خاک و خون غلطیدند.
...
اگرچه روز اول مُحَرّم، وقتی نیروهای مقابل در نزدیکی اردوگاهِ حسین رسیدند وی به یارانش گفت: «آب به این جَماعت دهید و سیرابشان کنید. اسبان را نیز سیراب کنید» و یاران حسین چنین کردند...
اما هنگامه نبرد بر حسین و یارانش تشنگی تحمیل شد که دور از جوانمردی اعراب بود. در رّد این موضوع (به نقل از جلد ۳ کتاب الکامل ابن اثیر، جلد ۵ طبقات واقدی، جلد یازدهم البدایه والنهایه ابن کثیر و جلد پنجم تاریخ طبری)، گفته میشود روز عاشورا، در اختیار حسین آب به حد کافی بود و او حتی برای رفع موهای زائد، نوره کشید.
- در کتاب «الاخبار الطوال» تألیف ابیحنیفه، احمد بن داود دینوری که پیش از طبری بوده، مطلب مورد اشاره نیامدهاست.
- در کتاب ارشاد شیخ مفید نیز این موضوع نقل نشده، اگر چنین مطلبی معتبر بود، قطعاً شیخ مفید آن را نقل میکرد.
- در کتاب «واقعه الطف» (که روایات درباره حادثه کربلا را جمعآوری کرده) هم این مطلب نیامدهاست. همچنین در مناقب ابن شهر آشوب.
- در مهمترین و معتبرترین اثر در حادثه کربلا، در مقتل ابومخنف نیز همینطور (از مقتل ابومخنف کمی بعد خواهم گفت).
در تاریخ طبری و در الکامل ابن اثیر اشاره شده:
عبیدالله بن زیاد، ضمن نامهای به ابن سعد از او خواست میان حسین و یارانش و آب - رود فُرات - حایل شود.
«ابنسعد...پانصد سوار فرستاد که آبگاه - فرات - را گرفتند و میان حسین و یاران وی و آب حایل شدند و نگذاشتند یک قطره آب بنوشند و این، سه روز پیش از کشته شدن حسین بود»
تاریخ الامم والملوک، جلد ۷، صفحه ۳۰۰۶ / الأخبار الطوال، صفحه ۲۵۵ / الكامل، جلد ۴، صفحه ۵۳/ أنساب الأشراف، جلد ۳، صفحه ۱۸۰/ الفتوح، صفحه ۸۹۳
...
در سالهای نزدیک به واقعه کربلا، یک راهب مسیحی این موضوع را اشاره کردهاست. گزارش وی که از زبان کلدانی ترجمه شده، زمستان ۱۳۶۶ (در شماره ۲، نشریه دبیره) منتشر شد. نشریه دبیره را زنده یاد هما ناطق و رهام اشه منتشر میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان کربلا در کتب مَقتَل
مَقتَل در لغت به معنی کشتنگاه(محل قتل) و در اصطلاح به بازگویی جانباختن حسین و یارانش اشاره دارد. در میان مقتلهای موجود، ۵ مورد زیر مربوط به اواخر قرن اول تا اوائل قرن چهارم هجری است.
- مَقتَل أبومخنف
- مَقتَل ابن سعد
- مَقتَل بلاذری
- مَقتَل دینوری
- مَقتَل ابن اعثم
نام چندین مقتل کهن هم اشاره شده که امروزه در دسترس نیست.
قدیمیترین اثری که به داستان کربلا اشاره دارد، کتاب مَقتَل الحسین از أبومخنف کوفی است که حوالی سال هشتاد هجری بدنیا آمده و سال ۱۵۷ از دنیا رفتهاست.
...
زمانیکه عباسیان در تقابل با حکام اموی خونخواهی حسین بن علی را عَلَم کردند، أبومخنف به دیدار شماری از حاضران و معاصران واقعه کربلا رفته، و روایت آنها را گردآوری و گزارش نمودهاست. برای مثال وی خبری را از همسر زهیر بن قین(بَجَلی) روایت میکند که از یاران حسین بن علی است و همراه او جان باخت.
تاریخ تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۳۹۶
...
ابومخنف پای سخن اعضایی از خاندان حسین که در کربلا حاضر بودند - سجاد(علی بن الحسین) و فاطمه دختر محمد باقر - نشسته و با یاران حسین که هرکدام به دلایلی زنده ماندند، صحبت کردهاست.
(مانند عقبة بن سمعان، همسر زهیر بن قین، مرقع بن ثماثه اسدی که اسیر شد، مولی عبدالرحمن عبد ریه، طوماح بن عدی، عبدالله بن حازم و عباس جدلی)
همچنین با ضحاک بن عبدالله مشرقی که تا ظهر عاشورا در کنار حسین ماند اما با مشاهدهٔ غلبهٔ دشمن، از صحنهٔ پیکار خارج شد.
ابومخنف با شاهدان بیطرف و ناظر بر وقایع هم که نه به سپاه حسین پیوستند نه علیهٔ آن جنگیدند، صحبت کردهاست. وی گزارشاتی را از افراد سپاه عمر ابن سعد هم، در مقتل خویش آوردهاست. ازجمله کثیر بن عبدالله شعبی و هانی بن ثبیتالحضرمی که روز واقعه شرکت داشتند و شمشیر کشیدند. همچنین روایت کسانی را که به دلایل مختلف، از کشتن حسین بن علی امتناع داشتند.
...
أبومخنف هر کدام از اخبار مَقتَل خود را با نام راویان نقل نموده، و دیگران از شیخ مفید(در الارشاد) و ابی فرج اصفهانی(در مقاتل الطالبین) گرفته تا طبری(در تاریخ الامم والملوک) و خوارزمی(در مقتل الحسین) و بلاذری(در انساب الاشراف)...به آن استناد کردهاند
أبومخنف با چهار نفر از ائمه (از امام زین العایدین تا موسی بن جعفر) معاصر بود. البته یک متن داستانی در باره حادثه کربلا به وی منسوب است که با دروغ و خرافه همراه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«طبقات» محمد بن سعد
در مورد واقعه کربلا، محمد بن سعد، متنی در کتاب طبقات خود آورده که قابل اعتنا نیست. وی اخبار غیرواقعی زیادی آورده که نشان از بروز برخی علائم غیر طبیعی در وضع آسمان و زمین در زمان شهادت امام حسین دارد و قابل اعتنا نیست.
- هر سنگی را که بر میداشتند، خون زیر آن مییافتند
- پس از عاشورا سرخی در آسمان پدید آمد و....
...
محمد بن سعد، یزید را در واقعه کربلا بی تقصیر نشان داده و گناه را بر گردن ابن زیاد گذاشتهاست. این سخن وی از این جهت رد شده که ابن زیاد فرمانبر یزید بود و سربرخود اقدامی نکرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیی بلاذری، نَسَبشناس عصر مأمون، در کتاب «انساب الاشراف»، ضمن اشاره به علی بن ابیطالب و فرزندانش به داستان کربلا هم اشاره کردهاست.
بلاذری جدا از نکاتی که به نقل از مَقَتل أبومخنف تکرار کرده، مطالبش را از تماس شیعیان کوفه با امام حسین، بدون آن که مستندی ارائه دهد، با تعبیر «قالوا»(آنها گفتند) آغاز نمودهاست.
انساب، ج ۳، ص ۱۵۶، ۲۰۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «اخبار الطوال» دینوری
اخبار الطوال یک تاریخ عمومی همانند تاریخ یعقوبی است. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، در کتاب «اخبار الطوال»، به تاریخ ایران و به فتح آن(توسط اعراب) پرداخته و بخشی را به داستان عاشورا اختصاص دادهاست. وی در کتابش خبری را هم از حُمَید بن مسلم نقل کرده که حکایت از پشیمانی عمر بن سعد (دوست خود حمید بن مسلم) پس از بازگشت از کربلا دارد.
اخبار الطوال، ص ۲۶۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «الفتوح» ابن اعثم
ابن اعثم کوفی که شماری از تحولات تاریخ صدر اسلام را در کتاب الفتوح حفظ کرده، بخشی را هم به داستان کربلا اختصاص دادهاست. وی اسناد تک تک نقلها را نیاورده و با داستانیکردن شماری از رخدادها از اعتیار آن کاستهاست.
البته وصیّتنامهای که امام حسین برای محمد بن حنفیه در مدینه نوشته در الفتوح آوردهاست.
انّي لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً...(...)
قـیـام من از روی سركشی وخودنمایی و فساد و ظلم در روی زمین نیست...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طبری و دیگران
محمد بن جریر طبری در ذیل رخدادهای سال ۶۰ و ۶۱ هجری واقعه عاشورا را شرح داده و به کتاب مقتل أبومخنف و هشام کلبی اشاره کردهاست.
تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۴۰۰
...
ابوالمؤید موفق بن احمد مکی خوارزمی در کتاب مقتل الحسین به عاشورا اشاره دارد. یعقوبی هم در کتاب تاریخ خود صفحات اندکی به جریان عاشورا اختصاص دادهاست.
ج ۲، ص ۲۴۳-۵
...
کتاب الامامه و السیاسه(ابن قتیبه) که اثری از قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری است، به ورود اسرا به شام و برخورد با یزید اشاره دارد.
الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۱۲
...
در کتاب «البدء و التاریخ» از مطهر بن طاهر مقدسی که در حدود سال ۳۵۵ هجری تألیف شده، صفحاتی به رویداد کربلا اختصاص داده شده، وی بیعت یزید، سفر مسلمبنعقیل به کوفه و سپس واقعه کربلا را مختصر نقل کردهاست.
(البدء و التاریخ، جلد ۶، صفحات ۸ و ۱۳)
در مورد داستان کربلا، کتاب «پس از پنجاه سال» نوشته دکتر سید جعفر شهیدی قابل تامل است. ایشان به زمینههای اجتماعی، سیاسی... موضوع فوق پرداخته و این پرسش را طرح میکند که اگر یزید برای حفظ حکومت خود، اصول مُسّلم آئین محمد را نادیده گرفت، پس چرا مردم تا آن حد خونسرد و بیاعتنا بودند؟
از نگاه دکتر شهیدی واقعه کربلا با تبلیغات سیاسی امویان و عباسیان، همچنین با تعصبات دینی مذاهب مختلف آلوده گشته و حقیقت آن وارونه شدهاست.
...
در همین زمینه کتاب شهید جاوید اثر نعمت الله صالحی نجف آبادی(پیش از انقلاب)، به یکی از بحث انگیزترین مسائل تبدیل شد. کسانی که جامعه هزارتوی ما را میشناسند و با پیچیدگیهای آن سیخکی و کلیشهای برخورد نمیکنند، اگر آن دوران را مرور کنند، به یاد میآورند که آخوندهای شکلگرا و محتواگریز، چه قشقرقی بر سر این کتاب در آوردند. کتابی که با خرافهزدایی از داستان عاشورا، آرمان امام حسین را با مبارزه و مسؤولیت اجتماعی پیوند زده و اخبار و احادیث غیر مستند و دروغ را زیر ضرب گرفته بود. انگیزه بسیاری از به اصطلاح منتقدین کتاب شهید جاوید، نه روشنگری و ابلاغ حقیقت، بلکه مسؤولیت گریزی و فرار از واقعیت بود. کدام واقعیت؟
استبداد حاکم که نویسنده شهید جاوید با طرح آرمان حسین (مبارزه با ستمگران) به آن گوشه زده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب بیمقدار ملاحسین کاشفی
متاسفانه بعدها نوشتههای پُر حرف و حدیثی در باره واقعه کربلا نوشته شد. لهوف سید بن طاوس، مثیر الاحزان، همچنین امواج البکاء، بحر البکاء فی مصائب المعصومین، بحر غم، ریاض البکاء، طریق البکاء، کنز المصائب، مجمع المصائب، مفتاح البکاء فی مصیبه خامس آل عبا، مُحَرّق القلوب مهدی نراقی، اسرار الشهاده فاضل دربندی و نوحه الاحزان... و بویژه کتاب بیمقدار «روضه الشهداء» ملاحسین کاشفی.
...
ملا حسین کاشفى(کمالالدین حسین بن علی سبزواری) واعظ تأثیرگذار در عصر تیموریان نویسنده کتاب پُر از دروغ و خرافه «روضه الشهدا» است که در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضهخوانی مورد استفاده قرار میگرفت. وی مورد حمایت بیدریغ «سلطان حسین بایقرا» بود. اصطلاح روضهخوانی از عنوان کتاب روضه الشهدا گرفته شدهاست. کتاب بیارزش و خُرافی روضه الشهدا به زبان فارسی و مربوط به حدود پانصد سال پیش است. در این کتاب حتى اسمها جعلى است. بین یاران حسین بن علی هر کسی را خواسته داخل کردهاست. در سپاه یزید نیز همین طور،
اسامی نیز، مندرآوردی و جعلی است. مضمون و جوهر اینگونه کتابها فقط عزا و مصیبت و گریه زاری بود. همان که خیلی پیشتر سیفالدین فرغانی از شاعران ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری هم، متاسفانه به آن سفارش کرده بود.
ای قوم، در این عزا بگریید - برکشتهٔ کربلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید - یا نوحه کنید، یا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید - چشم از پی چیست؟ تا بگریید
و یا محتشم کاشانی همدوره شاه طهماسب اول، که سرودهاش چند قرن است روی پارچههای سیاه عزاداری نقش بسته است.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش مُحَّرم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش مُحَّرم است
در همین رابطه
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook