مککین John McCain نه یک فرد بلکه نماد یک جریان استهر چیزی چنان نیست که هر چیز دیگر بشود
از ویدئو یا فایل صوتی بشنوید
...
http://www.hamneshinbahar.net/mp3files/McCain_Nemade_yek_jaraianast.mp3
پس ز نقش لفظهای مثنوی
صورتی ضال است و هادی معنوی
در نبی فرمود کین قرآن ز دل
هادی بعضی و بعضی را مُضّل
پس کلام پاک در دلهای کور
مینپاید میرود تا اصل نور
وآن فسون دیو در دلهای کژ
میرود چون کفش کژ در پای کژ
این بحث به سناتور جان مککین و سفر وی به کشورهای حوزه بالکان اشاره دارد و این پرسش را در میان میگذارد که آیا در دنیای جدید و «نظم نوین جهانی» مانند زمان هوشیمین یا دکتر مصدق، موازنه منفی زمینه دارد یا معادله پیچیدهتر است ؟
آقای جان مککین John McCain سناتور ایالت آریزونا که در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۰۸ آمریکا، از اوباما شکست خورد، در آغاز، خلبان نیروی دریایی بود. وی بیست و سه مأموریت بمباران ویتنام شمالی را برعهده داشت و آخر سر هواپیمایش - داگلاس ای-۴ اسکایهاوک - بر فراز هانوی سقوط کرد و در دریاچه فرود آمد. هر دو بازو و یک پای مککین هنگام خروج از هواپیما شکست و در آستانهٔ مرگ بود که ویتنامیها به کمک او شتافتند.
خودش مدعی است که وقتی در زندان دشمن بودم، ویتنامیها زخمهای مرا را مداوا نکردند و شکنجه هم شدم. اما ویتکنگها وی را به دروغگویی متهم نموده، گفتند وقتی او در دریاچه تروک باک Trúc Bạch Lake افتاد در حال خفگی بود و مردم نجاتش دادند، همان مردمی که وی بارها و بارها بر سرشان بمب ریخته بود.
...
مککین ۸۱ ساله که هم اکنون ریاست کمیتهٔ نیروهای مسلح سنای آمریکا را بر عهده دارد. در جریان یک سخنرانی در آوریل ۲۰۰۷ در یک جلسه پرسش و پاسخ در ایالت کارولینای جنوبی، آوازی منسوب به گروه بیچ بویز Beach Boys را در پشت میکروفون سر داد که در آن آواز خوانده شده: «بر روی ایران بمب بمب بمب بمب بریزیم.»
You know that old Beach Boys song, Bomb Iran? Bomb bomb bomb, bomb bomb Iran.
مککین بارها اظهار داشت از روی مزاح آن شعر را خواندم اما این شوخی زشت از او پذیرفته نشد.
...
وی هشتم فوریه ۲۰۰۸، با اشاره به ایران، اظهار داشت «من همچنان اندیشناک جاه طلبی آنان هستم، چیرگی ایرانی بر منطقه به درازای تاریخ است.»
“I continue to worry about their ambitions, which are as old as history — a Persian domination of the region.”
مککین همچون گذشته به رویارویی با روسها اعتقاد دارد و جمهوریخواهان وی را فردی که به «پرنسیب»های خود وفادار است، میشناسند.
وی که تا قبل از شلیک ۵۹ موشک کروز به سوریه، از منتقدین جدّی ترامپ بود و او را به مَعلّقبازی Trump Flip-Flops، و تناقض در گفتار و عمل، متهم میکرد، بعد از حمله ادعایی شیمیایی و کلاه گشادی که(بفرموده)، گروه تروریستی النصره... بر سر جنگافروزان گذاشت، مثل جان بولتون و جولیانی و نتانیاهو... گل از گلاش شکفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا تعامل با مهرههای موثر در سیاست جهانی لزوماً امر ناپسندی است؟
سناتور مککین از دهم آوریل ۲۰۱۷، با انگیزه تقویت و افزایش رابطه کشورهای منطقه بالکان با ناتو و آمریکا، به «بوسنی هرزگوین»، آلبانی و صربستان و...سفر کرد و با مقامات این کشورها(ازجمله وزرای دفاع)، رایزنی نمود. حضور شهروندان کشورهای حوزه بالکان(ازجمله بوسنیهرزه گوین) در میدانهای نبرد سوریه نیز، در این دیدارها مورد بحث قرار گرفتهاست.
...
نامبرده در آلبانی با مسوؤلین مجاهدین هم نشست گذاشت و از وی به گرمی استقبال نمودند. البته این اولین بار نیست که وی در جمع مجاهدین شرکت میکند، هواداران این سازمان در آریزونا هم جانب او را گرفتند و یکی دوبار مککین از این بابت تشکر نمود.
۲۹ ژانویه ۲۰۱۵ نیز که «کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا» با موضوع «چالشهای جهانی و استراتژی امنیت ملی»، نشستی برگزار کرد که مادلین آلبرایت، جرج شولتز و هنری کیسینجر هم در آن شرکت داشتند.
همان نشستی که تعدادی زن علیه کسینجر شعار دادند او قاتل خلقهای ستمدیده است و جناب مککین به آنها فرمودند:
'Get out of here, you lowlife scum' (برو گمشو تفاله)،
در آن جلسه، شماری از هواداران که لباس زرد رنگ پوشیده بودند حضور داشتند و مککین در پایان نشست با آقای علیرضا جعفرزاده عکس گرفت.
پرسش:
آیا تعامل با مهرههای موثر در سیاست جهانی لزوماً امر ناپسندی است؟ و نیرویی که خود را مردمی میپندارد باید تنزهطلبی پیشه نموده، بگذارد تا کسانیکه بعد از روی کار آمدن تیم ترامپ خود را جلو انداختهاند و به مردم فراخوان انقلاب میدهند، صحنهگردان شوند؟ استفاده از پتانسیل بینالمللی برای پیشبرد امر مبارزه چه اشکالی دارد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تعریفها، دوباره تعریف میشوند !
اگرچه جهانخواران عاشق چشم و ابروی ما نیستند و دافعه غولهای تسلیحاتی و شیمیایی ایالات متحده و جنگ طلبانی را که دم از آزادی میزنند، جاذبه مردان نیکی چون جرج واشنگتن و جفرسون یا مارلون براندو و همفری بوگارت…توجیه نمیکند، اما، سازمانی چون مجاهدین چارهای ندارد جز آنکه برای حل و فصل مسائل خودش با امثال مککین هم تعامل داشته و تنظیم رابطه کند. نفس مذاکره ایرادی ندارد. مهم محصول آن است. درواقع، تعیینکننده، نتیجه رابطه است (نه خود رابطه)
...
هرچند مضمون نشست مککین با مسوؤلین مجاهدین عمومی نشده و تصمیمات اتخاد شده، با این عنوان که رژیم حاکم بر ایران از آن سوءاستفاده میکند، به اطلاع مردم که بسیار «مَحرَم» تر از طرف مذاکره هستند، نمیرسد، اما تمایلات خود را واقعیت نشماریم و به هر چیزی آنچه را میل داریم نسبت ندهیم. هر چیزی، چنان نیست که هر چیز دیگر بشود.
...
دوران ما با تغییر نگرشها، ایدئولوژیها و هنجارها و…همراه است که الزامات خاص خودش را دارد و برای طرفهای درگیر، برخی رابطهها را اجتنابناپذیر میکند. این مسأله را کمی توضیح میدهم.
...
از «تغییر نقشهی جهان» که یک سیاست ارتجاعی و زورگویانه بر پایه منافع سرمایهداری - در زمینهی سوخت و انرژی، اسلحهسازی و... – است، که بگذریم، شاخصه اصلی روزگار ما گلوبالیزاسیون Globalization (جهانیشدن)است، به نحوی که هیچ حادثه و رخدادی در هیچ نقطهای از زمین نمیتواند محلی و کماهمیت تلقی شود.
جهانیشدن میتواند سبب گسترش پیوندها و ارتباطات متقابل فراتر از حد دولتها شود و به مثابه یک روند تاریخی، قانونمندیهای درونی و محملهای خاص خودش را دارد. گلوبالیزاسیون تنها جهانىشدن سرمایه نیست، تنها تسهیل جابجایى امور بانکى و صنعتى و تجارى نیست، تنها تسهیل انتقال نیروى کار مهاجر و تسهیل انتقال اطلاعات نیست. باجهانیشدن و با رابطه تنگاتنگ سیستم و پدیدهها Interrelation، ما نه تنها شاهد تغییر نظریههای حاکم، تغییر تعریف در واژههای کلیدی اقتصاد و تقسیم کار جهانی و...هستیم، بلکه تغییر نگرشها، ایدئولوژیها و هنجارها و…را هم میبینیم. بعبارت دیگر، در این دوران، همه چیز بهم ریخته، كُنْ فَيكُونُ شده و تعریفها، دوباره تعریف میشوند!
«شرط و مبنا» هم دوباره تعریف شدهاند. پیشتر به درستی گفته میشد «شرط خارجی به اعتبار مبنا، وارد عمل میشود» و برای این موضوع شواهد گوناگون ارائه میشد اما حالا، انگار، ورق برگشتهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد
در دوران جهانیشدن، گروههای ذینفوذ (و امثال مککین)، میتوانند تاحدودی بر روی دولتها اثرگذار باشند و آنها را تحت تأثیر تصمیمات، برنامهها و خواستههای خود قرار دهند و ازجمله پیامدهای آن این است که شرط(خارجی) و مبنا(ی درونی) را - تا هر جا میتوانند - برای وقوع تغییر دلخواه، همسو و همگرا کنند.
...
مکانیزم و چگونگی این به اصطلاح «نقشه راه»، موضوعی دیگر است. نه در حوصله این بحث میگنجد و نه من توان ورود به آن را دارم تنها میدانم که:
- یک نیروی متکی به مردم،
- چنانچه به موازنه منفی بها بدهد،
- اگر واقعاً رهرو راه امثال دکتر مصدق بوده و،
- پشتوانهاش یک استراتژی مشخص ملی باشد. اگر این نیرو متکی بر مردم خویش است نه اجنبی، دراینصورت باید -
- بی طرفها را یا بیطرف، نگاه دارد یا به سمت خویش کِشد،
- با دشمنان فردا و پسفردا، امروز درگیر نشود
- بهجای شعار «هر که با من نیست، دشمن است»، از عمق جان باور کند «هر که با دشمن اصلی مردم و حکومت جائر مرزبندی دارد، دوست است»
- (آنوقت، چنین نیروی پویا و خردمندی) با اتحاد تاکتیکی با اضداد دشمن خویش، میتواند تنگناها را به راه عبور تبدیل کند و در این راستا با امثال جان مککین هم وارد گفتگو شود و از آن دفاع کند.
پُر واضح است که گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد و هر بدهی، بستانی دارد. و
امثال مککین، جایی نمیخوابند که آب زیرشان را بگیرد.
مککین همان کسی است که در سال ۱۹۹۷ در گذاشتن نام مجاهدین در لیست تروریستی نقش کمی نداشت. بگذریم که او یک فرد نیست، نماد یک جریان است. جریان متکی به مجتمع نظامی صنعتی Military–industrial complex، نوعی «مثلث آهنی» و مفهومی که عموماً برای اشاره به روابط سیاسی و پولی بین قانونگذاران، نیروهای مسلح، و پایگاه نظامی صنعتی به کار میرود که از آنها حمایت میکند.
آیا جریانی که وارد این خطر شده، در خود این آمادگی را میبیند که از پس فراز و نشیب این گردنه پیچ در پیچ و معامله با کسانیکه پشتیبان گذاشتن نامشان در لیست تروریستی بودند برآید؟ معامله با کسانی که در وقت تنگ به جای یاری، بارها بمباران و خلع سلاحش کردند؟ مککین که تغییر زیادی نکرده و از کوزهاش همان تراود که در اوست. طرف مقابلش چی؟
اوائل انقلاب(در اطلاعیه مجاهدین که در پانویس متن کامل آن را آوردهام)، عنوان شد:
«مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان بینی توحید، دقیقاً ملازم با نفی همهجانبه آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکا است. همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراج گر تاریخ جهان را تشکیل میدهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا تمام خلقهای زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد…
هرگونه ابهام و تردید در تشخیص امپریالیزم غدار زمان به مثابه مانع، بت و تضاد اصلی این مرحله از تاریخ از جانب هر فرد و مقام و گروه، بی تردید در این میهن فاجعهها به بار خواهد آورد.»
...
در همان ایام مسوؤل اول مجاهدین در کلاسهای تبیین جهان ضمن اشاره به نیروهای بازدارنده و ضد تکاملی، به امپریالیسم آمریکا گوشه میزد و میگفت ابتدا «این قلب بد طینت را باید نشانه گرفت.»
...
درست است که در بحث Anachronism آناکرونیسم(زمانپریشی و نابههنگامی)، داوری دربارهی گذشته بر پایهی معیارهای نظری و اخلاقی دوران معاصر، مغالطهای گاهنگارانه است که طی آن، رویداد، گفتار یا هر چیز دیگری مطابق با ارزشهای زمان فعلی ارزیابی میگردد. ولی ما صحبت از یک قرن و چند قرن پیش نمیکنیم و وارد دوره تاریخی جدیدی هم نشدهایم که تغییر مواضع را توجیه کنیم.
از انقلاب تا کنون فقط حدود ۴۰ سال گذشتهاست. پس با دریافتها و شعور خودمان یگانه باشیم و از حاصل تأمل و مکث خود نهراسیم. یعنی چه؟ یعنی بیان واقعیت را قربانی ملاحظات گروهی، مصلحت سیاسی روز و ترسی که از سوءاستفاده دشمنان بر جان ما ریشه دواندهاست، نکنیم.
به قول «هوراس»، شاعر و ادیب رومی، جرأت اندیشیدن داشته باشیم. همان که با تأکید ایمانوئل کانت بهشعار جنبش روشنگری بدل شد.
بر صغارتی که خود بر خویش تحمیل کردهایم، خروج کنیم. به ناتوانی در بهکاربردن فهمِ خود بدون اجازه دیگری پایان دهیم. راست میگوید کانت، این صغارت، خود تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدانِ عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون اجازه دیگری باشد. پس در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باشیم. آیا هنوز باور داریم که «هرگونه ابهام و تردید در تشخیص امپریالیزم غدار زمان به مثابه مانع، بت و تضاد اصلی این مرحله از تاریخ از جانب هر فرد و مقام و گروه، بی تردید در این میهن فاجعهها به بار خواهد آورد؟»
...
درست است که در گذشته نه چندان دور، مواردی پیش آمده که در کوتاه مدت، منافع یک یا چند قدرت بزرگ با منافع یک نیروی انقلابی مماس شده و مثلاً در دوران هوشیمین چنین مسئلهای پیش آمد، اما و چه امای بزرگی، در آنزمان هوشیمین حالتی مثل گاندی در هندوستان و آیتالله خمینی در آغاز انقلاب داشت. نه تنها خودش راهبری پویا و زنده بود، سازمانش هم به بحران مشروعیت دچار نگشته بود و به همین دلیل میتوانست از موضع قدرت برخورد کند.
...
صحبت از استفاده اصولی از عوامل بینالمللی، با حفظ استقلال و بر اساس معیارهای شناخته شده و خلاصه، دیپلماسی انقلابیمیشود. دیپلماسی انقلابی وقتی بازی با دُم شیر نیست که پشتش به جبهه همبستهای از نیروهای ترقیخواه گرم باشد، وگرنه مثال زدن از «صلح حُدیبّیَه»، یا قرارداد برست-لیتوفسک Treaty of Brest-Litovsk، و دوران هوشیمین که هرکدام شرایط ویژهای داشتهاست، به ابهامات پاسخ نمیدهد. بگذریم که در دنیای جدید و «نظم نوین جهانی»، بر خلاف زمان هوشیمین یا دکتر مصدق، موازنه منفی زمینه چندانی ندارد و معادله پیچیدهتر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط خارجی به اعتبار مبنای درونی عمل میکند، اما...
با اینکه شرط خارجی به اعتبار مبنای درونی عمل میکند، به قول یکی از دوستانم، در ۱۰۰ سال گذشته در هر پیش آمد مثبت یا منفی در جامعه ما، خواست بینالمللی، نقش داشتهاست و در این مورد مثال کم نیست.
• مشروطه و نقش انگلیس و روسیه،
• کودتای ۱۲۹۹، انتقال سلطنت از قاجاریه به رضا خان،
• سقوط رضاشاه و انتقال او به جزیره موریس بوسیله دولت انگلیس،
• روی کار آمدن محمد رضا شاه،
• سقوط دکتر مصدق که موی دماغ انحصارات نفتی بود و علی رغم اینکه قلب یک ملت با او بود، غرب علیه او کودتا کرد،
• بازگشت محمد رضا شاه به تهران پس از ۲۸ مرداد سال ۳۲ و آغاز بگیر و ببندها،
• کودتای نا موفق قرنی ــ امینی،
• انقلاب سفید که «جان اف کندی» روی آن اصرار زیادی داشت،
• جدا شدن بحرین از ایران،
• انقلاب ۵۷، کنفرانس گوادلوپ و فرستادن ژنرال هایزر و ژنرال فیلیپ گاست برای کنترل صحنه،
• شروع، ادامه و ختم جنگ(با عراق) که به هرحال آمریکا و دیگران در هر سه، ذینفع بودند، و....
در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تابستان ۶۷ در عملیات فروغ جاویدان، و وقتی مردم در سال ۸۸، دسته دسته به کوچه و خیابان ریختند و قاتلین زندانیان سیاسی را کیش و مات کردند، خواست بینالمللی همراه نبود و از جمله به این دلیل هم، علی رغم آنهمه شور و فداکاری به جائی که باید برسد، نرسید.
بدیهی است که هر کدام از این وقایع(که نقاط ضعف خاص خودش را هم داشت)، به علل گوناگون بیحاصل ماند و اِشکال کار تنها در بیتوجهی محافل خارجی خلاصه نمیشود.
بگذریم که در تحلیل نهایی، عامل تعیینکننده، در هر جامعهای، نه اجنبی، بلکه مردم متحد، ستمدیده و فرهیخته هستند.
پانویس
ماجرای موازنه منفی، در ایران با سیاستهای دکتر محمد مصدق گره خوردهاست. دکتر مصدق، در گزارش خود به مجلس شورای ملی (مورخ ۱۷ شهریور ۱۳۳۰) در تعریف موازنه منفی اعلام کرد، ما به پیروی از نیاکان خود که ایمانشان از ما بیشتر بود، نباید به کسی امتیاز بدهیم. من با دادن هر امتیاز از نظر اقتصادی و سیاسی مخالفم. وضعیت جامعه اقتضا میکند به هیچ دولتی، که بر خلاف مصالح ملیمان باشد، چیزی ندهیم، اما باید سعی کرد، از تعارضات بین قدرتهای بزرگ، به نفع محیط داخلی خود استفاده نماییم و...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابهام و تردید در تشخیص امپریالیزم
«مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان بینی توحید، دقیقاً ملازم با نفی همهجانبه آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکا است. همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراج گر تاریخ جهان را تشکیل میدهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا تمام خلقهای زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد…
کما اینکه در تاریخ جدید ایران از مشروطه به این طرف امپریالیستها پیوسته حامی و ارباب هر جنایت و پلیدی سفاکان بودهاند. همانها که رضا پالانی قلدر را برما گماشتند و برایمان کودتای ۲۸ مرداد، ساواک، کشتار ۱۷ شهریور، فاجعه سینما رکس و چماقدار و رستاخیز و… به ارمغان آوردند.
همانها که کاپیتولاسیون سیاسی خود را به تمام ابعاد زندگی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ما تعمیم دادند.
از این نظر به صراحت اعلام میکنیم که هرگونه ابهام و تردید در تشخیص امپریالیزم غدار زمان به مثابه مانع، بت و تضاد اصلی این مرحله از تاریخ از جانب هر فرد و مقام و گروه، بی تردید در این میهن فاجعهها به بار خواهد آورد.
اعلام میکنیم که بدون درگیری قاطع انقلابی با تمام مظاهر این قدرت شیطانی هیچ مجالی برای سعادت خلق و رضای خالق و معرفی چهره راستین اسلام و گام برداشتن به جانب توحید و یگانگی اجتماعی باقی نخواهد ماند.»
از برنامه حداقل مجاهدین خلق دربارهٔ رفراندوم و انتظارات مرحلهای از جمهوری اسلامی
(روزنامه کیهان، مورخه دوشنبه ۲۸ اسفند ماه ۱۳۵۷)
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=227
...
McCain: Bomb Iran? Bomb bomb bomb
...
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook