حبیبالله آشوری و رنجهایش
شهر خالیست ز عشاق...
...
طایر دولت اگر باز گذاری بکند - یار بازآید و با وصل قراری بکند
دیده را دستگه دُر و گهر گر چه نماند - بخورد خونی و تدبیرِ نثاری بکند
کس نیارد بر او دم زند از قصه ما - مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی - مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟
کو کریمی که ز بزم طربش غمزدهای - جرعهای درکشد و دفع خماری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی - گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بحث با اشاره به زندگی و مرک زندهیاد حبیبالله آشوری و قضاوتهای ناحق در مورد آن انسان شریف، گزاره نادرستی را که گویا وی وابسته به گروههای معتقد به ترور بوده، به چالش میگیرد و
توضیحاتی هم در مورد یکی از آثارش(کتاب توحید) میدهد.
مثل بهلول سادهزیست بود و بیپروا
حبیبالله آشوری اهل گناباد بود و همشهری بهلول معروف(محمدتقی بهلول) که نامش با واقعهٔ مسجد گوهرشاد(در تابستان سال ۱۳۱۴)، پیوند خوردهاست. مثل بهلول سادهزیست بود و بیپروا، و برخلاف او نواندیش.
...
وی ربطی به گروه فرقان [همچنین مجاهدین] نداشت. ساش(سازمان اسلامی شورا) داستان دیگری دارد. در اطلاعیههای ساش، برخلاف گروههای همسو با آن، از دکتر شریعتی و پدرش هم تجلیل شدهاست.
یکی از اعلامیههای ساش را با همین مطلب گذاشتهام.
...
سال ۵۹، مقالهای از حبیبالله آشوری با عنوان «منافق کیست» در صفحات شورا در نشریه مجاهد چاپ شد و بعداً بدون رضایت و اجازه او، همین مقاله، در کتابچهای با نام کامل وی و با آرم سازمان منتشر گردید و در اوین بهانه به دست قاتلینش داد.
...
آن عالم شوریده از اینکه میدید انقلاب بزرگ ضدسلطنتی، ملاخور میشود، و گفتمان ارتجاع لباس اسلام و انقلاب میپوشد، پریشان و معترض بود. میگفت داریم به ناکجاآباد میرویم و آزادی دوباره به مَسلخ خواهد رفت.
محبور به ترک مشهد شده و در تهران مخفی بود. یکی دوبار معترضانه جلوی مجلس رفت. گفته بود خوب است برای دیدن و شنیدن گفتگوهای مجلس، با لباس مبدل، داخل شده و قاطی مردم بنشینم (بدون لباس آخوندی)
یکبار کلاهِ پوستبرهای، بر سر گذاشت و بین تماشاچیان مجلس نشست. بار آخر، یازده آبان سال ۵۹ «عبدالحمید دیالمه» وی را به پاسداران نشان داد. همانجا به او هجوم آوردند و به اوین منتقل شد. شهریور سال ۶۰ آن انسان شریف را تیرباران کردند.
...
عبدالحمید دیالمه، نماینده مجلس بود و آن روحانی منتقد و شوریده را میشناخت و با وی زاویه و فاصله داشت. دیالمه بعد از انقلاب در مشهد، به تشکیل «مجمع احیاء تفکرات شیعی» دست زد. از اعضای شورای هفت نفره اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان خراسان بود. همچنین بهمراه افرادی چون هاشمی نژاد، کامیاب، واعظ طبسی، شورای اولیه حزب جمهوری اسلامی را در خراسان تشکیل داد.
دستگیری حبیبالله آشوری از سوی علیاصغر حاجسیدجوادی، پوران شریعترضوی، دکتر محمد ملکی، ابوذر ورداسپی، جلال گنجهای، حاج خلیل رضایی، مجید شریف، حاج محمد شانهچی، حسن توانائیان فرد، پرویز خرسند، و طاهر احمدزاده... محکوم شد.
تلاش برای آزادی وی به جایی نرسید و دیدار همسر آقای آشوری با احمد خمینی هم، نتیجه نداد. همسر ایشان چند سال پیش، پس از بیماری شدید الزایمر درگذشت، او همیشه منتظر بود پدر فرزندانش برگردد.
...
یادآوری کنم سال ۱۳۴۹ نیز حبیبالله آشوری دستگیر شده بود. بعد از درگذشت آیتالله سعیدی(که به غلط گفته میشد زیر شکنجه ساواک جان باخت)
او در زندان آیتالله خمینی را به عرش اعلا برد و در بازجوییاش نوشت:
«خمینی اعلم من فی الارض است.» یعنی در کره زمین از همه داناتر !
در آن ایام، در برابر بازجو، دفاع زندانی از آیتالله خمینی ایستادگی در برابر دستگاه حاکم تلقی میشد و کار هر کسی نبود.
آشوری روی قیام مسلحانه زید بن علی و این که امام وقت آن را تأیید میکرده(که البته اینطور نبوده و در عمل همراهی نشد)، تأکید داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حبیبالله آشوری، نسبتی با ترور نداشت
۲۲ اردیبهشت ۹۶، در جریان تبلیغات ریاستجمهوری، وزیر بهداشت دولت یازدهم، آقای سید حسن قاضیزاده هاشمی، ضمن یک سخنرانی در مشهد گفت: «...[گروه] فرقان پایگاه اصلیاش در همین مشهد بود. فردی بود به اسم آشوری...که معدوم شد. او روحانی بود و تئوریسین گروه فرقان...[من] وی را میشناختم. خانهاش گِلی بود و نمدی در آن افتاده بود و چالهای وجود داشت که اجاق او بود و جالب است که یک دوچرخه خیلی فرسوده و قدیمی داشت و عینک خود را با سیم و چسب پیچانده بود... [آشوری] مظهر فقر بود...
بعضیها هنوز فکر میکنند باید این مُدلی بود و این مُدل[شیوه] را تبلیغ میکنند...
[در جریان تبلیغات انتخاباتی] در خیابانها دیدم بچههای عزیزی که تحت تأثیر [این نگاهها] هستند تابلو گرفتهاند دستشان که خانه این کس را نشان دهید، آدرس خانه آن کس را نشان دهید و...افشا کنید...مرحوم مرتضی مطهری، شهید این نوع تفکر شد...»
...
آقای قاضیزاده هاشمی نه تنها در تاریخ دست میبرَند، حبیبالله آشوری را که به پاکی میزیست و فقر، فخر او بود، به سبک امثال رئیسی و لاجوردی، «معدوم» میخوانَد.واقعش این است که آن جان شیفته و شوریده هیچ نسبتی با ترور نداشت و داوری آقای قاضیزاده درست نیست.
در برخی یادمانها، ازجمله «نقد عمر» نوشته علی دوانی و یاداشتهای سیدهادی خسروشاهی و...، کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن»(نوشته اکبر گودرزی ملقب به چوپان زاده آزاده)، با کتاب توحید آشوری یکی پنداشته میشود.
...
محمد قوچانی(در مهرنامه، شماره ۴۴، صص۳۳-۴۴)، در مقاله «توحید و تکفیر؛ پژوهشی در ریشههای توحید سیاسی؛ مبانی نظری روشنفکری سَلفی»، اشاراتی به حبیبالله آشوری کرده و نوشتهاست: «تبدیل توحید از یک مفهوم عقیدتی، کلامی و فلسفی به مفهومی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را میتوان به حبیبالله آشوری برگرداند...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نماز نه نیاز خداست و نه نخواندنش موجب عذاب
حبیبالله آشوری مدتی در مشهد، به تفسیر نهجالبلاغه میپرداخت و در درسش شماری از دانشجویان مارکسیست دانشگاه مشهد هم شرکت میکردند. در یکی از جلسات گویا کسی اشاره میکند اینها «تارک الصلوه» هستند(نماز نمیخوانند). آشوری پاسخ میدهد: نماز نه نیاز خداست و نه نخواندنش موجب عذاب. اینها مزخرفات است...
چند نفر میگویند ما که خدا را قبول نداریم. او با لبخند جواب میدهد ولی خدا شما را قبول دارد.
میپرسند توحید یعنی چه؟
میگوید «خلاصهترین تعریف توحید نمود خارجى جنگ سراسرى و دایمى موجودات براى حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است.»
یکبار شعری را که بهلول با اقتباس از مثنوی سروده بود خواند و با خنده گفت در شوخی، جدّی نهفتهاست:
بشنو از خر چون حکایت میکند
وز گرانباری شکایت میکند
که به پشتم تا که پالون کردهاند
زیر بارم زار و نالون کردهاند
...
زندگی بسیار فقیرانهای داشت. خانهاش را از خشت اول تا آخر، خودش با دست خودش ساخته بود و تنها از برادرش کمک گرفت. خیلی زیاد به خودش سخت میگرفت و در جواب اینکه آیا این روش درست است؟ میگفت برای من آری. اما برای شما خیر.
...
گرچه میگفت «توحید به معنی دقیق کلمه نفی هرگونه دوآلیسم است و ماتریایسم در جوهر خود به دوآلیسم راه میبَرد اما بر این نظر هم پای میفشرد که جدا از نظرگاه فلسفی، مارکسیستهایی هستند که رفتارشان بر توحید و یگانگی دلالت دارد و بعکس روحانیونی بوده و هستند که عملشان اوج شرک است و به دوآلیسم اجتماعی و توجیه طبقات ستمگر میپردازند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمیشود مثل ابوسفیان زندگی کرد اما دم از ابوذر زد
در مورد کتاب توحید، امثال خزعلی و شجونی و مصباح یزدی...آن را به شدت زیر سؤال میبردند. شنیدهام سید محمد بهشتی، برخلاف مرتضی مطهری(که گفته بود کتاب مزخرفی است)، ارزیابی خوبی نسبت به کتاب توحید داشتهاست. از قول سید علی خامنهای نقل شده، بخش اصلی آن درسهای خود من است. به این موضوع دوباره برمیگردیم.
...
آشوری به خاطر نوگرایی و باور جدی به این مسأله که نمیشود مثل ابوسفیان زندگی کرد اما دَم از ابوذر زد، با گیر و پیچهای زیادی روبرو شد. آبان سال ۵۷، عبدالرضا حجازی، آخوند خبرچین در زندان شاه، ضمن نامهای که برای آیتالله خمینی نوشت، ضمن اشاره به گروه فرقان که پیشتر به «کهف»یها منسوب بود و از سال ۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه میپرداخت، به کتاب توحید آشوری هم، گوشه زد.
...
آشوری به نویسنده کتاب داستان راستان توپیده بود به جای شمال تهران و زندگی در قلهک، آقای مطهری شما اول باید بروید در شوش، بین مردم فقیر زندگی کنید آنوقت دَم از علی ین ابیطالب و سادهزیستی وی بزنید. آقای مطهری به ایشان جواب داده بود «آشیخ! اگر من با اين حجم كار كه دارم، بروم میدان شوش ميان آن شلوغی دیوانه میشوم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه فایده دارد آدمی دنیایی را ببَرد اما خود را ببازد؟
اواخر بهار سال ۵۶ «جمعیت طرفداران ساده زیستى» بر سر زبانها افتاده بود که عَلمدارش شخصى به نام مهندس عباس تاج دست بود. گفته میشد اینگونه نمودها متاثر از امثال حبیبالله آشوری است. سید جعفر شبیری زنجانی از قول سید علی خامنهای مینویسد: «تمام فرشهای منزل من به اندازه یکی از قالیهائی که در اتاق آشوری بود، ارزش نداشت، منتهی او کثیف و جُلُنبُر بودن را به معنای سادهزیستی گرفته بود!»
[جُلُنبُر=مخفف جُل انبار، کسی که لباس کهنه ٔ پاره پاره میپوشد.]
...
روزنامه شرق از قول آقای علی مطهری نوشتهاست:
«شیخی بود به نام آشوری از طلاب مشهد که مظهر این تظاهر و ریا بود و با گروه فرقان همکاری نزدیک داشت. همیشه لباسهایش وصلهدار و کثیف بود و روی فرش نمینشست و بسیاری از جوانان و دانشجویان را فریب داده بود. متأسفانه امروز هم افکاری شبیه افکار آنها پیدا شده. دائم میگویند خانه فلانی چند متر است و ماشینش داخلی است یا خارجی»
روزنامه شرق، شماره ۲۸۷۲ - ۱۳۹۶ چهارشنبه ۳ خرداد
روزنامه شرق، شماره ۲۸۷۲ - ۱۳۹۶ چهارشنبه ۳ خرداد
برگردیم به سخنرانی وزیر بهداشت و آنچه در مشهد گفت.
اکنون نه عبدالمحید دیالمه زنده است نه اسدالله لاجوردی و نه حبیبالله آشوری. همه سر بر خاک نهادهاند. عاقبت از ما غبار ماند.
چرا باید قضاوت ناحق کرد؟ چه فایده دارد آدمی دنیایی را ببِرد اما خود را ببازد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب توحید را چه کسی نوشتهاست؟
بعد از انتشار کتاب توحید، یکی از دوستان آیتالله خامنهای[مهدوی راد] از ایشان شنیدهاست:
«من مریض بودم [آشوری] نسخه اولیه کتابش را آورد که من بخوانم و اظهار نظر کنم وقتی تیترهای کتاب را دیدم همان مباحثی بود که من در بحثهای اعتقادیم برای اینها و دوستانشان داشتم. در متن دقت نکردم نامهای را برای چاپ آن به آقای حمید اسلامی نوشتم. بعد که چاپ شد دیدم مطالبی به آن افزوده که در بحثهای من نبودهاست.»
جریانها و سازمانهای مذهبی ایران از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب سالهای ۱۳۲۰- ۱۳۵۷
...
توضیح یکی از زندانیان زمان شاه را که مطلعم هم با آقای خامنهای رفت و آمد داشتهاست و هم با آقای آشوری، اضافه میکنم:
بعد از انتشار کتاب توحید و اشارات آقای خامنهای که اینها درسهای من است و فلانی [آشوری] برداشته و به اسم خودش چاپ کردهاست و...
قرار شد در نشستی مشترک با حضور آقای خامنهای، آقای آشوری و من، این موضوع طرح شود. اما نظر آقای خامنهای عوض شد و در آن جلسه شرکت نکرد و آقای آشوری هم خیلی ناراحت شد.
ـــــــــــــــــــــــ
من خودم سال ۶۰ در زندان اوین شنیدم بعد از آنکه جلوی مجلس حبیبالله آشوری را دستگیر میکنند، در زندان از جمله به خاطر کتاب توحید با اذیت و آزار روبرو میشود و صحبت از اعدام وی میرود، کسانیکه معتقد بودند لاجوردی و دوستانش تصمیمات شتابزده میگیرند و موافق اعدام نامبرده نبودند، عنوان میکنند که آن کتاب در اصل نوشته آقای خامنهای است. آنها این حرف را میزنند بلکه ایشان تیرباران نشود...
...
با توجه به نامه زندهیاد احمد قابل، سخن آن دوست که جزو معدود دانشجویان نزدیک به آیتالله خامنهای بود، قابل قبولتر است. وی به همراه «علی شوشتری» و «قاسم مهریزی» دانشجویان دلاور مشهد که هر دو شکنجه و اعدام شدند به آیتالله خامنهای نزدیک بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه احمد قابل
زندهیاد احمد قابل در بخشی از نامهای که سال ۱۳۸۴ خطاب به آیتالله خامنهای نوشت، به حبیبالله آشوری هم اشاره میکند:
(...) وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید از من است که این آقا به نام خودش چاپ کردهاست.»
شگفتانگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! (...) کاش این شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود (آقایان خزعلی و مصباح) نیز میدادید تا یک روحانی زاهد و فقیر و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف شما) مظلومانه کشته نمیشد و همسر و فرزندانش بیسرپرست و یتیم نمیشدند...(...)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جوسازی علیه حبیبالله آشوری
حدود سه ماه بعد از انقلاب(۲۴ اردیبهشت سال ۵۸)، حبیبالله آشوری ضمن نامهای به آیتالله خمینی، جوسازی علیه خودش و بازجویی و زندانیشدن در اوین را شرح میدهد.
نامهای به امام خمینی
بسمه تعالی
از آنجا که جانشینی ستم بجای عدل دردآور و جایگزینی خلاف بجای قانون رنج آور است، بخصوص که تقوای نظام را نیز مخدوش و حیثیت اسلام را نیز لکه دار میکند، عرض حال ذیل را که نمودار اینهمه است تقدیم میکنم:
...
در روز ۵۸/۲/۴ دستهای مرموزی که احیاناً نمیخواهند اذهان به تعقیب مجرمان اصلی ترور سرلشگر قره نی – که به بیان امام امپریالیسم و عوامل آن میباشند – سیر کند، مرا در [روزنامه]کیهان عضو برجسته ی گروه فرقان قلمداد کردند تا از یکطرف توطئۀ خود را بپوشانند و از طرف دیگر چون مرا سّد راه افکار مرتجعانه ی خود میدانند نابود کنند و یا لااقل حیثیت مرا لکهدار نمایند.
...
من پس از تکذیب این دسیسه به کیهان مراجعه کردم که منشأ این توطئه مشخص و تعقیب قانونی شود تا در نظام عدل اسلامی همچون نظام ظلم طاغوتی هر کسی نتواند به هر کسی هر انگی را بچسباند و از طرف دیگر واقعیت امر را بپوشاند، لکن در آنجا به این نتیجه رسیدم که باز هم همان دستها قویاً پشت مسأله ایستادهاند و نه تنها از تعقیب مُفتری که حتی از مشخص نمودن آن نیز کیهان را محذور میدارند.
از این رو از اینجا مأیوس شدم و با تنظیم اعلام جرمی علیه این توطئه – که رونوشت آن پیوست نامه است – به دادگاه انقلاب پناه بردم، لکن در محضر مقدس دادستانی کل انقلاب نیز با کمال تعجب نه تنها به این دعوی برخوردی در شان عدالت اسلامی ننمودند که بی هیچ زمینۀ قانونی و حقوقی زیرکانه مرا به بازجوئی گرفتند.
...
پس از آن با اعتراض و ناامیدی، به عنوان آخرین مرجع به کمیته مرکزی امام به سرپرستی آقای مهدوی کنی مراجعه نمودم و رونوشتی از اعلام جرم خویش را که همان روز به مطبوعات نیز داده بودم (که بدلائلی که برایم روشن نیست از چاپ آن خودداری کردهاند)، به این کمیته تسلیم نمودم، ولی با کمال تأسف باید بگویم جواب این دادخواست بدون هیچ تبیین و توضیحی، در همانجا بازداشت غیر مترقبۀ من بود!
...
از آن به بعد مرا با چشم بسته به زندان اوین بردند و در سلول انفرادی محبوس نمودند و با اینکه پیشاپیش و در همان بازجوئیهای اولیه واقعیت امر برایشان مسلم بود، همچنان به بازداشت غیرقانونی من ادامه دادند تا سرانجام بعد از یک هفته به عنوان اعتراض به این عمل دور از تقوای نظام اسلامی اعلام اعتصاب غذا نمودم و تا هنگام آزادی بدین اعتصاب ادامه دادم. آنها خود هنگام آزادی پس از یازده روز معترف شدند که نظریهای جز بر ناموجه بودن بازداشت من نمیتوانند ارائه نمایند.
...
اکنون من مُجدداً نسبت به مفتریانی که چنین اتهامی را در روزنامۀ کیهان به من نسبت دادهاند و نیز نسبت به آنان که بر خلاف قانون و دستورات اکید و مکرر شما و دولت انقلاب بر ممنوعیت دستگیریهای خودسرانه، به بازداشت من مبادرت کردهاند اعلام جرم میکنم چه اینکه در این جریان برایم مسجل گردیده که دستهائی از اقامۀ این دعوی و روشن شدن واقعیت امر جلوگیری میکنند تا چهرۀ ارتجاعی و نفاق افکنشان برای رهبری انقلاب و ملت بپاخاستۀ ایران آشکار نشود: همان «منابع مطلع» که کیهان معرفی آنان را منوط به اجازۀ دادستانی کل انقلاب کردهاست.
...
بازداشت غیرقانونی من نشان داد که دشمن با تمسک به چه شیوههائی سعی در ایجاد و تشدید بدبینی نسبت به انقلاب اسلامی ما دارد علیالخصوص در جنبۀ حقوقی آن که بارزترین ملاک حقانیت و عدالت خواهی این نظام است.
لذا اکنون با طرح دادخواست خود در پیشگاه رهبری انقلاب، انتظار دارم محتوی فرمایش پیامبر(ص) که «لن تُقَدّسَ أُمة لا یُؤْخَذ للضعیف فیها حقّه من القوىّ غیرمُتَتَعْتِعٍ» در این امر همچون امور دیگر تحقق عینی و عملی یابد و حق انسانی مظلوم، هر چند که ضعیف باشد، از مفتری ظالم هر چند که قوی باشد ستانده شود و اتهام زنندگانی از اینگونه، مشخص گشته و به حکم عدالت اسلامی مورد تعقیب و جزا قرار گیرند.
حبیبالله آشوری
...
رونوشت جهت:
شورای انقلاب، دفتر آیه الله طالقانی، دادستان کل انقلاب، وزارت دادگستری، نخست وزیری، کیهان، اطلاعات، رادیو تلویزیون، کمیتۀ حقوق بشر، کانون وکلا، کانون زندانیان سیاسی.
۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸
...
کیهان و اطلاعات با همه کوششی که بعمل آمد از چاپ رونوشت این نامه خودداری کردند لذا از خوانندگان محترم تقاضا میشود برای جبران این سانسور غیر موجه از تکثیر و پخش آن دریغ نورزند.
پانویس
حسن روزی طلب در کتاب «ترکیب التقاط و ترور» که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده، از حبیبالله آشوری، آن شیخ فرهیخته گسترده ذهن، با عنوان «طلبه مرموز مشهدی و نویسنده کتاب ضالهی توحید» نام میبَرد.
...
نکته آخر اینکه به عمد توضیحات غیردقیق آقای مهدی خزعلی را در مورد اعدام حبیبالله آشوری، ننوشتم. شرح رویدادهای تاریخی، بویژه تاریخ سیاسی، در کشور ما، بیشتر اوقات در جهت کسب مشروعیت صورت میگیرد و وقایعنگاران، آشکارا یا پنهان، به تحریف تاریخ دست میزنند.
...
سخنان وزیر بهداشت در مشهد...
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook