این بحث در مورد Open letter یعنی «نامه سرگشاده» است و گرچه در ظاهر به زندان و «خاطرات خانه زندگان» ربط ندارد اما از آن جدا هم نیست. به گذشته گوشه میزند و گذشته پیش درآمد اکنون است.
نامههای پیشینیان، اسناد فرهنگی و اجتماعی است
با خواندن نامههای نیاکانمان میتوانیم تا حدودی از گذشته سر درآوریم و چَم و خَم آنرا بشناسیم.
قدیما تلفن و تلگراف و ایمیل و فیسبوک و آیپاد و مایپاد نبود، نامه حرف اول را میزد. (نامه واژهای است پارسی که در پهلوی بصورت نامک تلفظ میشده)
...
نامهها و خط پیشینیان، گذشته را روایت میکند چه روی سنگنبشتهها و ساقه پاپیروس و چوب درختان باشد و چه روی کاغذ (که بعدها با فشردن الیاف موادی چون خمیر چوب و برنج و کتان و خیزران درست شد.)
امروزه اگرچه فیلمها و تصاویر ضبط شده، جلودار است اما شماری از نامههایی که نوشته میشوند هم، فردا و پس فردا دست مورخین را خواهد گرفت و کوچه پس کوچهها و کورسوها را نشان خواهد داد.
نامههای پیشینیان، اسناد فرهنگی و اجتماعی است و بخشی از تاریخ گذشته فقط با رجوع به آنها معلوم میشود.
_________________
نامه سرگشاده تنها یک «نوشتار» نیست
از قدیم و ندیم شماری از نامهها محدود به فرستنده و گیرنده آن نبوده و حکم سرگشاده داشتهاست.
«نامه سرگشاده» و به قول تاجیکان «مکتوب سرگشاده»، اگرچه ظاهراً شخص یا گروه خاصی را منظور دارد اما مخاطبش عموم مردم و همه کسانی است که اکنون و در آینده با موضوع آن درگیرند. معمولاً نامه سرگشاده وقتی نوشته میشود که نویسنده پیشتر، حرفهایش را زده اما گوش شنوایی نیافته و جز جوابهای سربالا نشنیدهاست...
نامه سرگشاده اگر با پرسشهای تازه، پاسخهای کهنه را دور بزند، چنانچه آینه دردها و رنجها باشد و با نیت پاک و قلمی دیکته ناپذیر نوشته شود و اگر حرف دل همه کسانی باشد که یک سینه سخن دارند و بیان نکردهاند، (آن نامه) از نویسندهاش عبور کرده، عمر نوح میکند.
...
نامه سرگشاده (به معنی دقیق کلمه)، تنها یک نوشتار (Letter) نیست.
«آوای کولی» زیگونروایزن Zigeunerweisen،
اورتور «ویلهم تل» (روسینی)،
تار دل انگیز فرهنگ شریف،
تابلوی «تیرباران شهیدان در کوه پرینسیپه پیو» اثر فرانسیسکو گویا، و
«جیغ» «ادوارد مونک»...
همه نامهای سرگشاده است. چرا؟ چون خالق آن، آنرا در معرض دید و توجه دیگران گذاشته و دارای پیام است.
از این نظر، باران که میبارد، نسیم که میوزد و آفتاب که میتابد همه نامههایی سرگشاده هستند.
حالا به نامه به معنی متعارف آن برگردیم.
_________________
اینجا ایستادهام، بدون اینکه کار دیگری از من ساخته باشد
از نامههای یهودا و پطرس و یوحنا و... همچنین از نامههای منوچهر (منوچهر پسر گُشْنْجَم) که سال ۸۸۱ میلادی در رّد بدعتهای برادرش در مورد آئین زرتشتی نوشته و خطابش بهدینان زرتشتی است، همچنین از نامههای پیامبر اسلام به هرقل پادشاه روم و خسروپرویز و نجاشی و حاکم بحرین و فرمانروای مصر میگذریم.
...
در میان نامههای سرگشاده «رساله پولس رسول» The Pauline epistles عمری به درازای آفتاب دارد.
زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی و روح را به خدمت جسم در نیاوری. به هر قیمتی، گر چه به گرانی گنج قارون، زرخرید انسان مشو.
اگر میفروشی همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز! حتی تن خود را و نه هرگز کلام خود را.
...
همچنین است نامه سرگشاده «مارتین لوتر» که بر جهل و جمود کلیسا شورید و همه طعن و لعنها را هم به جان خرید.
مارتین لوتر در آستانهٔ سال ۱۵۱۷ میلادی نامه سرگشاده یا متن ۹۵ مادهای اعتراض خودش را به کلیسای کاتولیک که از درون گرفتار فساد و ریاکاری بود به در و دیوار چسباند و کمکم موج گستردهٔ اعتراض و تحول خواهی در بخشهای وسیعی از اروپا علیه کلیسای روم پدید آمد.
کشیشان مرتجع، مارتین لوتر معتقد به خداوند و مسیح را تکفیر نمودند و از او خواستند حرفش را پس بگیرد.
اما لوتر سازش با کلیسای رسمی را رد کرد و از نامه سرگشادهاش کوتاه نیامد و گفت:
Hier stehe, ich kann nicht anders
«من اینجا ایستادهام، بدون اینکه کار دیگری از من ساخته باشد.» (تحت این ﺷﺮاﻳﻄ و ﺩاﻧﺴﺘﻪﻫﺎ ﺭاﻫﻲ ﺟﺰ اﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻛﻠﻴﺴﺎﻱ ﻛﺎﺗﻮﻟﻴﻚ ﺭا ﻧﺪاﺭم.)
_________________
خوی وحشی زوزه کشیدن برای یکدیگر
در داستان «دریفوس» (افسر یهودی فرانسوی که به اشتباه متهم به جاسوسی شد و زندان رفت)، «امیل زولا» نماد وجدان بیدار شهروندی فرانسه به نامه سرگشاده متوسل شد و سنت اعتراض در شرایط سخت را بنیاد نهاد. زولا نشان داد تهمت و افترا از پس قلمهای پاک دیکته ناپذیر برنمی آید.
عنوان یکی از نامههای او «حقیقت در راه است»،La Vérité en marche و دیگری «من متهم میکنم» J_accuse بود.
...
بعد از انقلاب کبیر فرانسه ناپلئون بناپارت جدایی کلیسا از حکومت را که دستاورد مهم انقلاب ۱۷۸۹ بود، نادیده گرفت و حکومت فرانسه، از همه لحاظ به طرف کلیسا خزید و پای پاپها بیش از پیش به مراکز قدرت سیاسی و مدنی در فرانسه باز شد.
پیشتر، در جمهوری نوپای فرانسه، حکومت وابسته به گرایشهای مذهبی نبود و اجرای منشور حقوق بشر و قانون اساسی فرانسه در مورد تساوی شهروندی از ضمانت اجرایی برخوردار بود.
میل زولا که دغدغه آزادی داشت میدید رنج و شکنج انقلابیونی چون «دانتون» و یارانش هدر رفته و درافتادن با امثال «دریفوس» به بهانه اینکه یهودی و جاسوس است همه را از مسائل اصلی انقلاب بازداشتهاست. به دفاع از دریفوس برخاست و خطاب به دولتمردان در نامه سرگشادهاش نوشت:
تاریخ اقوام زمین، چیزی جز درس گیری در زمینۀ مدارا با یکدیگر نیست و یکی از اهداف همه تمدنها این بوده که خوی وحشی زوزه کشیدن برای یکدیگر را از میان ببرند. اینقدر به دیگران تهمت نزنید و بحث خودی و ناخودی راه نیاندازید.
...
امیل زولا گفت حرکتی که اکنون از من سر میزند، تنها ابزاری انقلابی برای به جلو انداختن حقیقت و عدالت است و من حرف خودم را میزنم. اگر شما مرا به به خیال خودتان لکه دار کنید و زمین هم بزنید، تنها نتیجهاش قد برافراشتن بیشتر من خواهد بود... شما به من تهمت میزنید. ولی به فراز و نشیب زندگی من نگاه کنید، آیا به خود فروختگان شباهت دارم؟ آیا من دروغگو و خائن و مزدورم؟...
آیا این فرانسه، همان فرانسۀ انقلاب و منشور حقوق بشر است که انقلابیون آنهمه برایش رنج کشیدند و جان دادند؟... چشمانتان را بازکنید و دست از تهمت زدن بردارید. آیا نمیبینید هر پیروزی که تاکنون به دست آوردهایم در خطر نابودی است؟
_________________
شرم، گونهای از انقلاب است
از نامههای سرگشاده «کارل مارکس» به «آرنولد روگه» و دیگران که در یکی از آنها یادآور میشود شرم گونهای از انقلاب است (و به اشتباه ترجمه شده شرم احساسی انقلابی است) میگذرم...
...
سال ۱۹۱۷ میلادی در اوج جنگ جهانی اول که هر روز صدها نفر تکه تکه میشدند شاعر انگلیسی «زیگفرید ساسون» در نامه سرگشادهاش نوشت این جنگ عمداً توسط کسانیکه میتوانند آن را پایان دهند، دارد ادامه مییابد.
جنگی که ابتدا بهعنوان نبردی در راه آزادی آغاز شده بود به تجاوز و پلیدی آلوده شده و من به چشم خودم درد و رنج سربازان را میبینم و بیش از این قادر به تحمل این مصیبت نیستم.
...
نامه سرگشاده ساسون اگرچه درآغاز داد جنگ افروزان را درآورد و او را آزردند اما نظام حکومتی وقت بریتانیا را تحت تاثیر قرار داد.
...
هیچ وجدان پاکی نمیتواند جهل و تیرگی را تحمل کند. پیش از آنکه جنگ جهانی دوم قربانیهای بیشتری بگیرد مهاتما گاندی نامه سرگشادهای خطاب به هیتلر نوشت و از او خواست آتش جنگ را بخواباند، گرچه برای جریانی که هیتلر در رأس آن بود، مرغ همیشه یک پا داشت و استدلال و خواهش گاندی بزرگ اثری نکرد اما حالا از او به نیکی تمام یاد میشود. نوشتن آن نامه خودش عمل بود. عملی بزرگ که دل شیر میخواست.
_________________
بیعدالتی در یک جا، بی عدالتی در همه جا است
یکی دیگر از نامههای سرگشاده متعلق به «مارتین لوترکینگ» رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده است که از زندان «بیرمنگام» نوشتهاست.
مارتین لوترکینگ نمیدانست جانش را میگیرند. ظاهراً مصل زغالی که در کرسی یا شومینه میسوزد تمام شد و غبار شد اما نامه سرگشادهاش تا همیشه باقی است.
در نامه سرگشادهاش نوشته بود: بیعدالتی در هرکجا که باشد تهدیدی است برای استقرار عدالت در همه جا...
پس پرسش این نیست که آیا ما افراطی هستیم یا نیستیم، بلکه افراطی از چه منظری؟ آیا ما افراطی در مسیر ایجاد نفرتیم، یا افراطی در راه دوست داشتن یکدیگر؟ از این زاویه که بنگریم، شاید وقت آن رسیده باشد که اعلام کنیم جنوب این سرزمین، سراسر این کشور، و شاید تمامی جهان، به سختی نیازمند افراطیون شریف و خلاقاند.
نامه مارتین لوترکینگ از زندان بیرمنگام را آقای عبدی کلانتری به فارسی ترجمه کرده اند.
...
نامه سیصد نفره Письмо трёхсот که اکتبر سال ۱۹۵۵ میلادی دانشمندان شوروی سابق به رهبران حزب کمونیست نوشتند، نمونهای دیگر از نامههای سرگشاده است.
دانشمندان شوروی در نامه خودشان به دستکاری در نظریات علمی توسط امثال «لیسنکو» اعتراض کردند. لیسنکو در آکادمی علوم همه کاره بود و بفرموده، با عینک استالین علم را هم ممیزی میکرد.
...
در شوروی آن ایام، نامه سرگشاده دیگری هم بر سر زبانها است.
۲۵ دانشمند در فوریه ۱۹۶۶ میلادی به برژنف نوشتند با همه انتقاداتی که به دوران استالین شده، اوضاع بر همان منوال سابق است و در بر همان پاشنه میچرخد.
«آندره ساخاروف» در شمار امضاء کنندگان این نامه سرگشاده بود.
...
نامه واسلاو هاول به دبیر کل حزب کمونیست چکسلواکی سابق (گوستاو هوساک که آقای رضا ناصحی به فارسی ترجمه کرده اند) یکی از دقیقترین نامههای سرگشاده تاریخ معاصر است و هرکدام ما باید چندین و چندبار بخوانیم.
_________________
مکتوب سرگشاده حبیب سلطانزاده (آوتیس میکائیلیان)
بعد از گزارش خروشچف به کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی (سابق) که زیرآب استالین را زد، این یا آن حزب کمونیست در اروپا، چین، هند، آلبانی، نپال یا در خود شوروی نامههای سرگشاده Открытое письмо منتشر میکردند.
نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به سازمانهای حزبی و تمام کمونیستهای شوروی (۱۴ ژوئیه ۱۹۶۳) و نامه سرگشاده حزب کمونیست مائوئیست هند به حزب کمونیست نپال علیه رویزیونیزم و...از این نمونه است.
...
به نامه سرگشاده، «مکتوب سرگشاده» هم گفته شدهاست.
حبیب سلطانزاده (آوتیس میکائیلیان) رجل برجسته جنبش آزادی ایران و نویسنده «پایههای اجتماعی اقتصادی سلطنت رضاشاه پهلوی» که در تصفیههای استالین سربه نیست شد، در نخستین شماره مجله ستاره سرخ، مطلبی با عنوان «مکتوب سرگشاده کمیته مرکزى حزب کمونیست ایران به اعضاى حزب»، انتشار داد و عبدالحسین حسابى (دهزاد) و حسین شرقى از اعضاى کمیته مرکزى حزب را اپورتونیست معرفی نمود.
...
نگارش مکتوب سرگشاده جهت گزارش بدون واسطه وضعیت و اقدامات صورت گرفته به امام عصر، هم که مدتهاست در جمکران و غیرجمکران باب شدهاست.
...
تامه سرگشاده به عربی رسالة مفتوحة است و آیت الله منتظری هم کتابی به زبان عربی در پاسخ به اتهامهای مطروحه علیه شیعیان دارد با عنوان: رسالة مفتوحة (ردا علی دعایات شنیعة علی الشیعة و تراثهم)
_________________
نامه تنسر، تمیز حقیقت از میان برخاستهاست
در ایران برای بررسی نامههایی که درواقع سرگشاده بودند و عمر طولانی داشتند باید از «نامهٔ تنسر» اسم ببرم.
نامهٔ تنسر رسالهٔ کوچکی است که آن را «ابن مقفع» از زبان پهلوی به عربی ترجمه کردهاست.
تنسر (بهرام خورزاد) موبد موبدان در زمان اردشیر بابکان به شاه طبرستان نامه نوشته و او را به موافقت با اردشیر بابکان دعوت کردهاست. متن اصلی آن از بین رفته اما ترجمه فارسیاش در کتاب تاریخ طبرستان اثر «ابن اسفندیار» آمده و جداگانه هم چاپ شدهاست.
...
در نامه مزبور آمده:
مردم به گونهیی با ستم خو گرفتهاند که زیانِ ستم را نشناسند...گویی تمیز حقیقت از میان برخاسته و سیرت انسانی رها گشتهاست...
هر پادشاه که برای خوشآمدِ امروزِ خویش قانون جهانداری را فروگذارد و خوش خیال باشد که اثر فساد این کار صدسال دیگر ظاهر خواهد شد و من بدان عهد نرسم پس امروز کامِ خویش برآورَم...
باید بداند که زبان خلایقِ آن عهد اگر همه خویش و تبار او هم باشند بر انتقاد ازاو درازتر ازآن باشد که به روزگار او...
...
گفته شده شاه طبرستان به بعضی از اقدامات اردشیر به دیدهٔ انتقاد مینگریسته و در نامهای به تنسر از او خواستهاست که دلیل چنین اقداماتی برای او بیان گردد.
اینکه تنسر وجود خارجی و تاریخی داشته یا افسانهای است که موبدان ساسانی ساختهاند بر من معلوم نیست. چه بسا در زمان انوشیروان و در سالهای بین ۵۵۷ تا ۵۷۰ میلادی شخصی به قصد آشنا ساختن معاصرین خویش با مسائل سیاسی و دینی، نامهٔ تنسر را به وجود آورده و به دورهٔ اردشیر بابکان ربط دادهاست.
_________________
نامه رستم فرخزاد به برادرش
رستم فرخزاد سردار ساسانی عصر یزدگرد در رابطه با حمله اعراب به ایران نامه پرمعنایی به برادرش نوشته که در شاهنامه فردوسی ثبت شده و یکی ازبرجستهترین اسناد فرهنگی و تاریخی ایران است.
شرح حمله اعراب به ایران که نهاد دین و دولت را در شخصیت خلفا و سلاطین تمرکز داد و علاوه بر به کرسی نشاندن یأس و دوچهرگی و مشیت گرائی کور، بنده پروری و چاکرمنشی و روحیه قبیلهای را باب کرد، فرصت دیگری میطلبد.
تنها اشاره کنم که با حمله اعراب (عرب منهای اسلام)، «تحمیل اسلام برهمه» جای «دعوت همه به اسلام» (که ادعا میشد) را گرفت و فرهنگ بدوی عرب با اشراقیت دوران ساسانی گره خورد و جامعه ما را دچار تناقضات سهمگین روانی و فرهنگی سیاسی کرد که هنوز کمر راست نکردهاست.
...
رستم فرخزاد در نامه به برادرش با اشاره به اینکه برای ایران جان خود را خواهد داد داد وی را پند میدهد که به اندیشه حفظ جان خویش نباشد زیرا مانند ما انسانها بسیار در این جهان سپنج میآیند و میگذرند و سرزمین نیاکان است که بایستی پایدار باقی بماند.
هشدار میدهد اگر ایستادگی نکنیم آیندگان ما را نخواهند بخشید.
رستم فرخزاد با برادرش وداع کرده و در نامهاش تا حدودی آینده را پیش بینی میکند.
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام «بوبکر» و «عمٌر» شود
ز پیمان بگردند و از راستی
گرامی شود کژی و کاستی
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبانها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش...
_________________
«نینامه» مولوی
نامه سرگشاده دیگر که به صورت شعر است «نی نامه» مولوی است در دفتر اول مثنوی. نی نامه چکیدهای از مفهوم شش دفتر مثنوی است
بشنو از نِی چون حکایت میکند
از جُداییها شکایت میکند
کَز نیستان تا مرا بُبریدهاند
از نَفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شَرحهشَرحه از فِراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگارِ وصلِ خویش
الی آخر...
...
مولوی «مکتوبات» هم دارد اما نامههای آن کتاب گرچه آثار و شخصیت او را برای مخاطب روشنتر میکند و از نظر تحقیق در تاریخ سلجوقیان ارزشمند است. اما در باب مسائل معمولی است. نامه سرگشاده او، نی نامه است که گفتم.
...
یادآوری کنم که نامههای سرگشاده علمی (مثلاً برای استیون هاوکینگ Stephen Hawking و ماکس پلانک و چارلز تونز و دکتر محس هشترودی و دکتر علی جوان کاشف لیزر گازی و...) نوشته شدهاست که بحثی دیگر میطلبد.
غیاث الدین جمشید کاشانی فیزیکدانی که علاقهٔ اصلیاش متوجه ریاضیات و اخترشناسی بود و در سمرقند جانش را نوکران «الغ بیگ» گرفتند و او را کشتند، نامه سرگشادهای به پدرش که وی نیز دانشمند بوده نوشته که نکتهها دارد و امیدوارم روزی از آن سخن بگویم.
_________________
صفحه روزگار، حرف حق را ضبط میکند
فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو که زبان چون شکر فارسی را با واژههای عربی قاطی کرده، درواقع نامهای سرگشاده بود.
«بسمالله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی».
از شرح و بیان آن فتوا میگذریم.
...
نامه سرگشاده سید جمال الدین اسدآبادی.
زمستان سال ۱۸۹۷ میلادی از زندان «باب عالی» در آنکارا سید جمال نامه سرگشادهای نوشتهاست که بخشی از آن را میاورم.
«در موقعی این سطور را مینویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن. حبسم برای آزادی نوع است، کشته میشوم برای زندگی قوم. ولی افسوس میخورم از اینکه کشتههای خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملا نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم.
ای کاش تمام بذر خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت.
امیدواریها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. البته صفحه روزگار، حرف حق را ضبط میکند...
شما که میوه رسیده ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زدهاید، از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه ستمگران متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکی کوشش کنید، طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت، مددکار. سیل تجدد (هم)، به سرعت به طرف مشرق جاری است.»
_________________
پارههای جگر فرو ریزی. دامنش را اگر بیفشاری
نامههای سرگشاده ستارخان نشان میدهد انسان واقعاً چقدر تنها و غریب است. ستارخانی که روزی از وجود مبارک و دلیرش دشمنان آزادی به دنبال سوراخی بودند تا در آن بخزند، وقتی گلولهاش زدند و آفتابش به لب بام رسید در حالیکه از زخم دشمن رنج میبرد و میلنگید، بیکس و تنها در خانهایی اجارهایی در محله جنت گلشن تهران جان داد و چه مظلومانه و غریبانه.
...
به نامههای سرگشاده آخوندوف هم باید اشاره کنم.
میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) نمایشنامهنویس آزادیخواه آذربایجانی از پیشگامان جنبش ترقیخواهی که ایدههایش بر اندیشمندان جنبش مشروطیت از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان، طالبوف، میرزا آقا تبریزی و دیگران تاثیر گذاشته، نامههای سرگشاده زیادی دارد (مکتوبات)
...
آخوندوف در یکی از نامه هایش گفتهاست:
دین و ایمان با علم و حکمت متناقض است. اگر آدم دین و ایمان داشته باشد، عالم و حکیم شمرده نمیشود و اگر علم و حکمت داشته باشد، دین دار و مؤمن نخواهد بود.
البته ارزیابی به نظر من شتابزده او تازه نبود خیلی پیشتر ابوالعلا معری میگفت آنکه عقل دارد دین ندارد و آنکه دین دارد عقل ندارد. آزادانه میگفت و امثال ابن رشد با استدلال پاسخش را میدادند.
_________________
نامه سرگشاده میرزا کوچک خان به لنین
میرزا کوچک در نامهای به لنین نوشتهاست:
...پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح بودیم که توانستیم به نام آزادی ایران، پرچم سرخ مقاومت را برافرازیم....
به اطلاع شما میرسانم که پروپاگاندهای اشتراکی (تبلیغات کمونیستی) در ایران، عملاً تاثیرات سوء میبخشد، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما گفتم که این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد. نمایندگان شما هم با من هم عقیده شدند
ولی رفیق «ابوکف» من و رفقایم را آلت دست سرمایهداران معرفی و کار انقلاب را به تخریب کشاندهاست...
قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم، لیکن خطر، از جانب دیگر به ما روی آورده و اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنیاش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید، زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تاکنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگر شروع شدهاست...
من به وسیله این نامه، روسای ملت آزاد روسیه را مخاطب قرارداده، از آنها میخواهم که به آثار مظالم و تعدیات دولت جبار تزاری که هر وقت به نحوی به وسیله عمالش جلوهگر شده، حالا برای همیشه خط بطلان بکشند و همه (و نه برخی)، همه قراردادهای منحوسه را لغو و لغوشان را یکباره اعلام نمایند.
_________________
بر رسولان پیام باشد و بس
نامه مهم قوام السلطنه به شاه ۲۶ اسفند سال ۱۳۲۸ که اعلیحضرت را از اینکه در اصول قانون اساسی دست ببرد برحذر داشته قابل تأمل است.
قوام میگوید این راه به استبداد مطلقه میبرد و تغئیر اصل ۴۹ بیشبهه به خشم و غضب ملی و مقاومت شدید عامه منتهی خواهد شد و آن روز است که سرنیزه و حبس و زجر مدافعین حقوق ملت علاج پریشانیها و پشیمانیها را نخواهند نمود.
شاه از طریق ابراهیم حکیمی (حکیم الملک) جواب تندی به قوام میدهد و او را به تملق و ریا و ندانم کاری متهم کرده واقعه آذربایجان و دخالت بیگانگان را یادآور شده، اشاره میکند او میبایست در زندان میبود.
قوام دوباره پاسخ مستدلی میدهد و در پایان نامه دومش مینویسد:
ما نصیحت به جای خود کردیم
چند وقتی در این بهسر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس
امیدوارم فرصتی پیش بیاید و اینگونه وقایع را با تفصیل بیشتر شرح دهم.
...
نامه سرگشاده دیگر مربوط است به ۳۴ تن از شخصیتهای طرفدار نهضت مقاومت ملی که به تشکیل کنسرسیوم نفت اعتراض نمودند و خطاب به ملت ایران زیان این قرارداد ننگین را برشمردند. (۲۱ اسفند سال ۱۳۳۲)
در میان کسانیکه آن نامه سرگشاده را نوشتند ۱۲ استاد دانشگاه تهران از جمله آشنا و همشهری من دکتر عبدالله معظمی که در یک دوره رئیس مجلس شورا شد، بودند.
مهندس مهدی بازرگان، دکتر عبدالله معظمی، مهندس خلیلی، دکتر یدالله سحابی، دکتر اسدالله بیژن، دکتر کمالالدین جناب، دکتر محمد قریب، دکتر نعمتالهی، دکتر رحیم عابدی، مهندس عباس امیرانتظام، دکتر میربابائی و مهندس منصور عطائی در شمار امضاکنندگان آن نامه سرگشاده بودند.
اربابان کنسرسیوم نفت پنج شرکت آمریکایی نیوجرسی، سوکوئی، کالیفرنیا، گلف و تکزاس و نیز شرکت نفت انگلیس، شرکت شل و شرکت نفت فرانسه بودند.
چند روز بعد از انتشار نامه سرگشاده مزبور با دستور مستقیم اعلیحضرت، ۱۲ استاد از دانشگاه اخراج شدند.
_________________
خلیل ملکی و «رنجنامه»اش
از نامههای سرگشاده خلیل ملکی (به دکتر مصدق و مردم ایران) هم باید یاد کنیم.
خلیل ملکی برای برقراری سوسیال دموکراسی در ایران میکوشید و با جزمیت فلسفه حزبی در سطح نظری مبارزه میکرد.
او در کشوری که فلسفه سنتیاش زیر سایه دیدگاههای مانوی رشد کرده، و در فرهنگی که مذهبش هیچ اشتباهی را تحمل نمیکند، از آشتی و مدارا دم میزد.
خلیل ملکی بعد از جدایی از حزب توده که بنا بر نظر او در تحجر و عقب ماندگی دست کمی از حکومت نداشت، با ترور شخصیت و با اتهامات سخیف حزب توده روبرو شد اما از میدان به در نرفت.
در نامه تاریخیاش به مصدق در سال ۱۳۴۳ با اشاره به فداکاری همسر خود (صبیحه گنجی)، وقایع زندان و مرگ فرزندش را که فقط پشت میلههای زندان او را دیده بود، شرح میدهد.
او در نامه سرگشادهای برای مردم ایران با حمله به ایالات متحده، انگلستان و شوروی بخاطر دست داشتن در سرنگونی دکتر مصدق از پیروانش میخواهد جنبش را زنده نگه دارند و بخاطر تندروی کودکانه چپ نماها و یا قساوت وحشیانه دست راستیها جا نخورند.
...
رنجنامه خلیل ملکی (اوایل سال ۱۳۲۷) خطاب به عبدالحسین نوشین، چون «جبر جو» را نشان میدهد برای ما بسیار قابل تأمل است.
«جبر جو»، عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاهنامهپژوه ایرانی را هم به تأئید آنچه خود میدانست نارواست واداشت و آن انسان عزیز هم اعلامیۀ افتراآمیز حزب توده علیه خلیل ملکی را امضا نمود.
خلیل ملکی از این همراهی ناروا بسیار آزرده شد و نوشت: بیشخصیتیِ باشخصیتترین روشنفکران مرا رنج میدهد...
...
عبدالحسین نوشین پس از آزادی خلیل ملکی از زندان به همراه جمع دیگری از روشنفکرانِ حزب توده به دیدن او رفته و اصرار کردند تا به حزب توده بپیوندد و برای اصلاحِ راه و روش و رهبری آن حزب، آنان را یاری دهد. ملکی به دلیلِ رفتارهایی که از برخی رفقایش (که اکنون در دستگاه رهبری حزب توده بودند) در دوران زندان پنجاه و سه نفر دیده بود، از این کار اکراه داشت. امّا بالاخره در برابر اصرار آنان تسلیم شد و دعوت نوشین و دیگران را جهت پیوستن به حزب توده پذیرفت. نوشین که مانند بعضی دیگر از اصلاحطلبان، انشعاب را صلاح نمیدانست با رضایت ملکی و دیگرِ انشعابیون، در حزب توده ماند.
چندی بعد اما «جبر جو» برای محکوم کردن انشعاب ملکی، عبدالحسین نوشین را نیز ناگزیر کرد تا علیرغم میل خود، ساز رهبری حزب را بزند و اعلامیۀ پر از تهمت حزب توده علیه ملکی را (که خود میدانست ناروا است) امضا کند.
_________________
صدای شکستن سقف رژیمِ را احساس میکنم
از ۱۵ خرداد سال ۴۲ و بعد، انقلاب سفید و برخورد راست روانه آیات عظام و نامههای سرگشاده آنان که متاسفانه شیپور را از سر گشادش مینواختند و با نفی دیکتاتوری که حق بود زیر سؤال برود، با اصلاحات برخوردی مرتجعانه داشتند میگذرم.
درست است که اصلاحات شاهانه «کِندی» خواسته بود ولی نمیبایست دربست زیر سؤال میرفت.
جلوتر بیآئیم.
...
نامه سرگشاده دکتر علی شریعتی به آیت الله ناصر مکارم شیرازی در سال ۱۳۵۱(این نامه در واکنش به نوشتهای در مجله مکتب اسلام پیرامون کتاب اسلام شناسی چاپ مشهد بود که به تعبیر دکتر شریعتی با غرض و...آلوده بود.)
در آن نامه دکتر شریعنی به کتاب «فیلسوف نماها» که بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ نوشته شده و آقای مکارم جایزه سلطنتی سال را به خاطر نگارش آن برده اند گوشه زده و مینویسد:
شما برنده جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال علیه «مارکسیستها» و سردبیر مجله ارگان رسمی حوزه دینی قم و مرد کتاب و مدافع «نسل جوان» و مترجم و ناشر و ناقد، چگونه نمیدانید که اصلاً «نقد» خوردنی است یا پوشیدنی؟ که لااقل بتوانید «تظاهر به نقد» کنید...
شما مرد زیرک و روز مگر نمیدانید که امروز غیر از عهد بوق است و غیر از قرون وسطی که یک کشیش فقط به اعتبار مقام مذهبی و لباس روحانیون کافی بود که فتوی بدهد که «ژوردانو» بیدین است و مردم هم او را بیدین بدانند...
دکتر شریعتی آخر آن نامه نوشته بود:
برای مردم ما که همیشه بازیچه مصلحت بازیها بودهاند امروز هیچ سخنی جز حقیقت مصلحت نیست...
...
حول و حوش انقلاب بزرگ ضدسلطنتی نامه سرگشاده به شاه از علی اصغر حاج سیدجوادی بر سر زبانها افتاد.
حاج سیدجوادی نوشته بود:
«من صدای شکستن سقف رژیمِ را با تمام هوش و حواسم احساس میکنم و بعد از آن معلوم نیست که نظام دچار چه حوادث هولناکی در رابطه با مناسبات خارجی و آشفتگی نتایج استبداد و فساد شود.»
نامهها دو تا بود. دی ۵۴ و خرداد ۵۵ که دومی ۲۳۰ صفحه داشت.
...
نامه تاریخی شاپور بختیار، کریم سنجابی و داریوش فروهر به محمد رضا شاه پهلوی ۲۲ خرداد ۱۳۵۶، نکتهها داشت.
تنها راه باز گشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهایی که آیندهٔ ایران را تهدید میکند ترک حکومت استبدادی (است)
تمکین مطلق به اصول مشروطیت و احیای حقوق ملت و احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر (است.)
انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسؤول اداره مملکت بداند.
_________________
نامه «میشل فوکو» به مهندس بازرگان
نامه سرگشاده میشل فوکو به مهندس بازرگان در رابطه با محاکمه و اعدامهای اول انقلاب سند قابل تأملی است. این نامه را آقای «احسان شریعتی» ترجمه کرده اند.
میشل فوکو نوشته بود:
...هیچ چیز در تاریخ یک ملت مهمتر از لحظات نادری نیستند که طی آن برای برانداختن رژیمی که دیگر تاب تحملش را ندارند، همه بپا میخیزند...
هیچ چیز برای زندگی روزانه ملتی اما، مهمتر از لحظاتِ بالعکس بس رایجی نیستند که قدرت حاکم در برابر یک فرد میایستد، او را دشمن خویش میخواند و قصد از بین بردنش را میکند...
من شخصا نسبت به اینکه حکومتها خود بخود، وظایف و الزامات خویش را مراعات کنند، کمی تردید دارم. خیر آنست که حکومت شوندگان بتوانند برخیزند و گوشزد کنند که حقوق خویش را بسادگی به حکومتگران واگذار نکردهاند، بلکه قصد دارند وظایف را بر آنها تحمیل کنند...
هیچ حکومتی نمیتواند از این وظایف اساسی سرباز زند. از این منظر، محاکماتی که امروز در ایران جریان دارند، جای نگرانی دارد...
...
نامه سرگشاده هیات اجرایی جبهه دموکراتیک ملی به آیت الله خمینی ۱۳ خرداد ۱۳۵۸ با چالش گرفتن او، استبداد دینی را در حاکمیت نشانه گرفت.
...
نامه سرگشاده شیخ علی تهرانی (علیمراد خانی ارنگه) در مورد «جلال الدین فارسی» که ایرانی الاصل نیست و بنا براصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی، نمیتواند کاندید ریاست جمهوری ایران باشد، نقشه حزب جمهوری اسلامی را بهم زد. جلال الدین فارسی نخستین نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود که پس از مشخصشدن دارا بودن ملیت افغانی از سوی شیخ علی تهرانی ناچار به کنارهگیری شد.
شیخ علی تهرانی در نامهای که در این مورد برای آیت الله خمینی نوشت و بهمن سال ۵۸ انتشار عمومی داد، ضمن انتقاد از سران حزب جمهوری اسلامی یادآور میشود که سید علی خامنهای گفتهاست: «اگر فارسی انتخاب نشود انقلاب اسلامی برای تداوم خود تضمینی ندارد.» تهرانی در آن نامه انتخاب خامنهای را برای امامت جمعه زیر سؤال میبرد و رفسنجانی را هم متهم میکند که در مورد فارسی به دروغ و پرده پوشی دست زدهاست. واقعش اظهارات شیخ علی تهرانی خالی از ارزیابیهای شتابزده نبود.
...
نامههای مهندس بازرگان و نهضت آزادی، همچنین نامههای سرگشاده سید ابوالحسن بنی صدر و گروههای سیاسی، حزب توده، فدائیان و... و مجاهدین به آیت الله خمینی، همه از اسناد انقلاب بزرگ ضدسلطنتی است.
_________________
امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت...
مهر ماه سال ۵۸ سازمان مجاهدین خلق (شعبه قم) نامه سرگشادهای خطاب به «حجت الاسلام احمد خمینی» انتشار داد.
در قسمتهایی از این نامه (که کیهان ۱۷ مهر ۵۸ در صفحه ۳ چاپ نموده) ضمن اشاره به بیانات وی که گفته بود یک انقلابی باید پیوسته بدون چشمداشت به حرکت جامعه نگاه کرده و انحرافها را بدون پرده پوشی بیان کند (و اینکه شما احمد خمینی) پیوسته برخلاف مسیر آب شنا کرده و با لباس مبدل مرزهای شاهنشاهی را درنوردیده تا گیرنده و یا رساننده پیامی باشید... یادآور میشود که اسلام ما اسلام ضیاءالحق و ملک فیصل نیست...و اصالت مکتب در میدان «آزادی» سنجیده میشود.
در آن نامه با اشاره به اینکه دستگاههای نظامی و امنیتی و اطلاعاتی از ایادی آمریکا و ساواک پاک نشده، از شورا که معنایی جز قدرت تودهها ندارد، صحبت شده و تصریح میکند راه حل کردستان راه حل نظامی نیست... ما نمیخواهیم که انقلاب نیمه تمام امروز ما در تاریخ آینده نیز همچنان انقلابی ناتمام و ناقص معرفی شود که خدای ناکرده در نیمه راه شکست خورده باشد. انقلابی که در نخستین گامها فرزندان راستینش را بلعیده و هم به رهبریاش خیانت شده باشد.
در نامه مزبور مجاهدین نوشته بودند: ما هرگز روحانیت مبارز و در صدر همه نیروها، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون نیز در کنارشان خواهیم بود.
_________________
اسلحه را در دست گرفتهاید و میخواهید ما را گول بزنید
مجاهدین در نامهای که تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۶۰ را دارد، از جمله نوشته اند:
«ما گلولهای علیه هیچ کس الا تجاوزگران عراقی شلیک نکردهایم و تا آنجا که به ما مربوط است از جنگ و دعوا و اختلافات داخلی استقبال نکرده و نمیکنیم و تا آنجا که انضباط آهنین تشکیلاتی ما کشش داشته باشد، تلاش خواهیم نمود که همچون گذشته به بهای جان خواهران و برادرانمان تا وقتی راههای مسالمت آمیز مطلقاً مسدود نشده و به اصطلاح حجت تمام نگردیدهاست، از عکس العملهای خشونت بار و قهرآمیز بپرهیزیم... از این حیث در برابر تکلیفی که گوشزد فرمودید چه چارهای جز نوشتن و تقدیم وصیت نامهها باقی میماند؟
...
آیت الله خمینی، ۹ روز بعد واکنش نشان داد و گفت مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیدهاید نمیتوانیم صحبت کنیم. اسلحهها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید...
شما در آن نوشتهای که نوشتهاید در عین حالی که اظهار مظلومیت زیاد کردهاید لکن باز ناشیگری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه ضد اسلام میخواهند بکنند میتوانیم تفاهم داشته باشیم...
شما اسلحه را در دست گرفتهاید و میخواهید ما را گول بزنید....
من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید آن کارهایی که میخواهید انجام دهید حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم لازم هم نبود شما پیش من بیایید...
_________________
چرا بچههای «شانه چی» را کشتید؟
احمد علی بابایی که از همان ابتدای نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق بدان پیوست و تا پایان عمر همچنان بر سر این پیمان، باقی ماند بعد از بگیر و ببندهای سال ۶۰ و...در نامه سرگشادهای به آیتالله خمینی نوشت:
«برای من دیگر مسجل شدهاست که ماموریت شما جز در قتل و خون ریزی، آنهم قتل کسانی که هنگام ورود شما به ایران آن همه شادی کردند و در بهشت زهرا شما را روی دستان خود بردند نیست...
در قضیه امجدیه احمد (فرزند) خودتان گفتند:
«من به چشم خودم دیدم که این حزب اللهیها بچههای مردم را شل و پل کردند.»
خودتان هم جریان را از تلویزیون نظاره کردید. بعد گفتید این منافقین کاری کردند که افرادی از بیت من را هم گول زدند. پناه میبرم به خدا که رسما دروغ گفتید…
آقای خمینی شاید قیامتی هم باشد! … راستی بچههای شانه چی را چرا کشتید همانهایی که برای خامنهای خودتان بارها سفره پهن کرده بودند و برای غنودنش در شب بستر گسترانیده بودند؟
احمد علی بابایی نامههای سرگشادهای هم برای مسؤول شورای ملی مقاومت نوشته که با عنوان «نصایحی که به جایی نرسید» چاپ شدهاست.
از نامه آیت الله مرتضی پسندیده (برادر آیة الله خمینی به ایشان) در خمینی، ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ که نوشته بود: «با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتادهاست...» میگذرم.
_________________
داستان شما و آیت الله شریعتمداری با خدا و تاریخ است
بخشی از نامه همراه با اعتراض آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی در مورد آیت الله شریعتمداری که تاریخ ۱۵ فروردین سال ۶۵ را دارد، این است:
حضرت مستطاب آیت الله آقای خمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام مزید توفیقات را مسئلت دارم.
آنچه بین حضرتعالی و آیت الله شریعتمداری طاب ثراه واقع شده، حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهر هم با تاریخ میباشد... لازم دانستم ضمن ابراز نگرانی و تسلیت از جریان تجهیز که بدون تشییع و احترامات لازمه و تدفین مخفیانه در محل غیر مناسب واقع شده ابراز تاسف شدید نمایم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن اهانتهائی را که به ایشان و مقام مرجعیت شده شخصا تدارک فرمائید...
_________________
نامه نهضت آزادی: جنگ بین دو ملت مظلوم
اوايل مهر سال ١٣۶۵ نهضت آزادی جزوهای ١۶ صفحهای با عنوان «پیام نهضت آزادی به رهبر انقلاب اسلامی ایران» منتشر نمود و کوشید مخالفت خود را با ادامه جنگ «مستدل به آیات قرآن و سیره امامان نماید.
...
مهندس بازرگان خطاب به آیتالله خمینی نوشت: شعار «جنگ جنگ تا پیروزی در حال تبدیل شدن به «جنگ جنگ تا نابودی کامل است. شما از پیامبر که در جنگ با نزدیکانش مشورت کرد، بالاتر نیستید. این درگیری نه جنگ اسلام بر علیه کفار است و نه جنگ مظلوم بر علیه ظالم بلکه جنگ بین دو ملت مظلوم است که با یکدیگر قتال میکنند.»
...
آنچه بعداً آیت الله خمینی در مورد دلائل پذیرش آتشبس جنک ۸ ساله نوشت، همچنین نامههای سرگشاده آیت الله منتظری در مورد اعدامهای سال ۶۷ که از جمله استاد تاریخ معاصر ایران است جای بحثش اینجا نیست و از آن میگذرم.
...
بعد از اعدامهای سال ۶۷ نهضت آزادی طی نامه سرگشادهای شدیداً آنرا محکوم کرد. متاسفانه این شایعه دروغ راه افتاد که مهندس بازرگان و دوستانش گفته اند: «از ملیون کسی اعدام نشده»!
واقعاً پخش اخبار غیرواقعی در شأن نیروهای صادقی است که برای آزادی قیام کرده اند؟ سند این به اصطلاح «خبر» که مهنذس بازرگان (و نهضت آزادی) جانب قتل عام سال ۶۷ را گرفته و گفته اند: «از ملیون کسی اعدام نشده»، کجا است؟
...
در نامه نهضت آزادی آمده بود: آیا مسئولیتی در قبال انقلاب ایران وجود دارد یانه؟ آیا هر کس، در هر مقام که باشد، فقط به دلیل لباس روحانیتی که بر تن دارد مجاز به هر نوع موضع گیری در قبال مسائل سیاسی مهم است آیا اهمیتی ندارد که این نوع موضع گیریها چه عواقبی ممکن است برای ما داشته باشد؟...
...
از نامه آیت الله خمینی به گورباچف که هیئت منصوب وی چندین ماه بعد از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به مسکو بردند. (۱۱ دیماه ۶۷) و متن آنرا آیت الله جوادی آملی نوشتهاست میگذرم.
_________________
همسرم مریم را آنقدر شلاق زدند که هنوز...
نامه سرگشاده «نورالدین کیانوری» به آیتالله خامنهای ۱۴ مرداد ۱۳۶۸ افشاگر استبداد زیر پرده دین است.
بخشی از آن نامه:
هجده شب پشت سر هم مرا ساعت ۸ بعدازظهر به اطاقی واقع در اشکوب دوم میبردند و دستبند قپانی میزدند و این جریان تا ساعت ۵ – ۶ صبح یعنی ۹ تا ۱۰ ساعت طول میکشید. تنها هر ساعت مامور مربوطه میآمد و دستها را عوض میکرد. همسرم مریم را آنقدر شلاق زدند که هنوز پس از ۷ سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد میکند. البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل میشد (فاحشه، رئیس فاحشهها و...)
آنقدر سیلی و توسری به او زدهاند که گوش چپ او شنوائیش را از دست دادهاست. یادآور میشوم که او در آن زمان پیرزنی ۷۰ ساله بود...
...
نامه سرگشاده علی اکبر سعیدی سیرجانی (۸ آبان ۱۳۷۱) به آیت الله خامنهای هم فراموش نمیشود.
در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
...
از نامه سرگشاده مهندس عزت الله سحابی:
«شرمام میآید در زمانهای زندگی میکنم که به نام خدا و دین، دختران و پسران و زنان و مردان این جامعه را به جرم حقگویی و حقخواهی زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی میگیرند، وقیحانهترین کلمات را برای بانوان به کار میبرند و اعترافات دروغ از آنها میخواهند...
ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلبها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.
در سال ۱۳۷۳ نامهٔ سرگشاده ۱۳۴ نویسنده بر سر زبانها افتاد. آنان خواستار آزادی اندیشه، بیان و نشر آثار خود شده و به سانسور اعتراض کردند
_________________
من آردم را بیخته و غربالم را آویختهام
آیت الله طاهری ۱۷ تیر ماه سال ۸۱ در نامه سرگشادهای نوشت که از امامت جمعه استعفا میدهد. آیت الله طاهری جامعه و مردم را به کویر تفتیده و مزرعه خشکیدهای تشبیه کرد که به آب شعور و باران نور نیاز دارد. او نوشت من آردم را بیخته و غربالم را آویختهام و عمرم را آفتاب لب بام میبینم اما هنگامی که از وعدهها و قول و قرارهای اول انقلاب یاد میآورم، همچون بید بر سر ایمان خویش میلرزم. این بود آنچه را با مستضعفین پیمان بستیم؟
...
آنچه آیتالله طاهری از آن سخن گفت، «خلقالساعه» که پیش نیآمده بود. من خودم یاد دارم که بارها ایشان به زندان دستگرد اصفهان آمد و حتماً پاهای زخمی زندانیان سیاسی را دید و از خویشاوند خودش زنده یاد «سید فخر طاهری» و خانواده آن انسان شریف، آنچه باید شنیده باشد، شنید.
...
پرسش سرگشاده خودم از آیتالله منتظری که آیا واقعیت دارد به فتوای شما قبل از اعدام زندانیان سیاسی خونشان را گرفته اند و به دوشیزگان باکره هم تجاوز شدهاست؟ و پاسخ ایشان:
خیر این تهمت محض است که پخش کرده اند. از اول هم با اعدامها مخالف بودم منتها «لا رأی لمن لایطاع»... ۱۴/۱۲/۱۳۸۱
...
لا رأی لمن لایطاع یعنی کسی که «مقبولیت» ندارد رأی و نظری هم نخواهد داشت!
آیت الله منتظری فقط نزد مرتجعین بود که مقبولیت نداشت. آنان باقیات صالحات ایشان (نامههای افشاگرانه بعد از اعدامهای سال ۶۷) را برنتافتند. آنچه به نام «رنجنامه حاج احمد خمینی» خطاب به آیتالله منتظری منتشر شده نیز، این موضوع را نشان میدهد.
...
نامه سرگشاده احمد قابل به آیتالله خامنهای مورخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۴، نامه ابراهیم گلستان به آیدین آغداشلو (یا در دریا نرو یا وقتی رفتی فقط قوزک پا را تر کردن شنا کردن نیست...)، و نامههای سرگشاده دکتر سروش از جمله: «جشن زوال حکومت دینی»، نامه مهندس میرحسین موسوی، حجت الاسلام مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی به آیتالله خامنهای (۱۹ خرداد ۱۳۸۸) همه نکتهها دارد. رفسنجانی آخر نامهاش شعر زیر را نوشته بود:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل
...
سال ۱۳۸۸پس از انتخابات ریاست جمهوری، ۲۹۳ نفر از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی در نامهای سرگشاده مراجع تقلید را به همراه هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، در کنار دو رهبر جنبش سبز به «مقاومت در برابر کودتا» فرا خواندند.
از نامههای سرگشاده فاطمه کروبی و عطا الله مهاجرانی و محسن کدیور و کاظمینی بروجردی و ابراهیم نبوی و محسن مخملباف و دکتر پیام فاضل و عبدالله مومنی و عبدالعلی بازرگان و «آزاد آزاده» (ع. خ) و نامههای ادامه دار محمد نوری زاد... و نامه دکتر شجاع الدین شفا، (۲۳ تیرماه ۸۸) (به آیت الله خامنهای) و... میگذرم. مصطفی تاجزاده و احمد منتظری هم نامه سرگشادهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشته اند.
بیست و هفت استاد دانشگاه (شهریور ۸۸) و چهار تشکل دانشجویی خارج از کشور هم (اسفند ۸۹) به آیت الله خامنهای نامه سرگشاده نوشتند و سیاستهای ایشان را زیر سؤال بردند.
...
یک ضرب المثل کردی میگوید: «دۆس ئهوهیه بمگرینێ نهک بمکهنینیێ»
دوست واقعی آن کسی است که مرا بگریاند نه مرا بخنداند.
نویسنده کتاب «نه زیستن نه مرگ» هم نامه سرگشادهای خطاب به مسئوول اول مجاهدین انتشار داده و حرفهایی را که خیلیها اینجا و آنجا درگوشی میزنند مطرح کردهاست، حرفهایی که خود زدنش عمل است.
_________________
دوست آن نیست که فقط تعریف و تمجید کند
ایرج مصداقی نویسنده کتاب «نه زیستن نه مرگ» که همچون «تاریخ بیداری ایرانیان» اثر «ناظم الاسلام کرمانی» در آینده نیز مورد استناد قرار خواهد گرفت پیشتر، خطاب به خانمها (زهرا رهنورد و فائزه رفسنجانی) و آقایان (کروبی و موسوی و نوری زاد و...) نامههای سرگشادهای نوشته است. ایشان نامه سرگشادهای در رابطه با مجاهدین خطاب به آقای مسعود رجوی انتشار داده و حرفهایی را که خیلیها اینجا و آنجا درگوشی میزنند مطرح کردهاست، حرفهایی که خود زدنش عمل است. یک ضربالمثل کُردی میگوید: «دۆس ئهوهیه بمگرینێ نهک بمکهنینیێ» دوست واقعی آن کسی است که مرا بگریاند نه مرا بخنداند. ما وقتی دشمن شاد میشویم که قدر دوست (دوست به معنی واقعی کلمه) را ندانیم و در دستگاه مداحان و چاپلوسان برویم که فقط تعریف و تمجید میکنند.
دوست آن نیست که فقط بهبه و چهچه کند. دوست آن است که با ما راست گوید نه آنکه ناراستیهایمان را راست انگارد.
_________________
نردبان خلق، این ما و منی است
متاسفانه این سر سفره با آن سر سفره قهر است و دلها بهم نزدیک نیست. آرزو کنیم اینگونه امور به خیر و زیبایی بگذرد تا همه توجهات، قاتلین زندانیان سیاسی و دشمنان حرث و نسل میهنمان و طالبان نفت و دلار را نشانه بگیرد.
...
لودویگ ویتگنشتاین Ludwig Wittgenstein فیلسوف اتریشی قرن بیستم که بابهای زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود، در مورد یکی از آثارش که حکم نامه سرگشاده دارد (رساله منطقی- فلسفی Tractatus Logico-Philosophicus تراکتاتوس) گفته بود: اگر این رساله، چنانکه باید و شاید، درک شود باید به دورش افکند. مانند کسی که برای رسیدن به بام از نردبان بالا میرود. چون به بام رسید دیگر دلبستگی و نیازی به نردبان نخواهدداشت. گزارههای نامه سرگشاده هم حکم پلههای نردبان را دارد. چه بسا بعد از آنکه از آن بالا رفتیم، نردبان را دور بیاندازیم و قدرش را ندانیم.
چون شوی بر بامهای آسمان
سرد گردد جستجوی نردبان
ای کاش اگر بر گزارهها خط میکشیم شوری را به کوری نرسانیم و پا روی خرد و انصاف نگذاریم.
نردبان خلق، این ما و منی است
عاقبت این نردبان، افتادنی است.
...
My propositions serve as elucidations in the following way: anyone who understands me eventually recognizes them as nonsensical, when he has used them—as steps—to climb beyond them. He must, so to speak, throw away the ladder after he has climbed up it.
گزارههای من بدین راه روشن کنندهاند: آن کس که نگریسته مرا دریابد، هنگامی که طی گزارههای من یعنی برپایه آنها از گزارههای من بالا رود، آنها را بی معنا مییابد. (به یک تعبیر او پس از بالا رفتن از نردبان، باید نردبان را به دور افکند) ویتگنشتاین رساله منطقی فلسفی: فقره 6.54