آزادی، آزادی دیگری است
«در زندگی حرفهایی هست برای نگفتن. حرفهایی که سر به ابتذال گفتن فرود نمیآورند. حرفهای بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بیقرار آتشند و کلماتش, هر یک، انفجاری را به بند کشيده اند. کلماتی که پاره های بودن آدم اند...»
_________________
میگریزد شب، صبح میآید
مسأله اصلی کسانیکه دغدغه آزادی دارند و از اوضاع حاکم بر ایران رنج میبرند، استبداد زیر پرده دین است.
بلایی که در نازلشدنش فقط شاهان و شیخان و طالبان نفت و دلار دست نداشتند و همه ما، از صغیر و کبیر و سیاسی و غیر سیاسی در پیش آمدن آن مسئول و مقصریم و تقاص پس میدهیم.
...
شب وقتی بغایت خود برسد صبح میشود. سیاهچاله ها نیز انتها دارند و کسوف آنجا که کامل میشود، نقطه آغاز روشنی است. بر همین اساس، ارتجاع حاکم هم روزی بنا بر سنن الهی و قانونمندیهای تاریخی به سراشیب نهایی خواهد افتاد، اما مشکل جامعه ایران با گرفتن قدرت سیاسی حل نخواهد شد. فراموش نکنیم که ما خودمان پروردگان سفره استبدادیم
_________________
کسی از پیروز سئوال نمیکند
از نظر تئوری پذیرفته شده حق با انسان است و قدرت باید برآمده از اراده و اختیار انسان باشد. اما در عمل حق با کسی است که قدرت را در اختیار میگیرد حتی اگر ناحق باشد.
افلاطون حق را به زمامداران میدهد و بیهقی از کسانی که در نظر او به سلطان وقت خیانت میورزند، به درشتی یاد میکند. استدلال بیهقی دقیقاً مبتنی بر اصل «الحق لمن غلب» بود یعنی حق با با پیروز است. البتکین و سبکتکین که بر خداوندان خود عصیان کرده بودند چون فاتح شده بودند از دید خودشان، حق داشتند. ولی هارون خوارزمشاه و طغرل سلجوقی چون نابود میشوند، به زعم آنها خائناند.
...
غزالی هم در احیاء العلوم به سلطه و زور حق میدهد: «حق با کسی است که پیروز شده است، قضاوت و حاکمیت نیز با او است و ما هم با او هستیم.»
الحق لمن غلب - الحکم لمن غلب، نحن مع من غلب.
...
انسان امروز، (نه انسان طبیعی ژان ژاک روسو که در آغوش طبیعت، در حالت ماقبل اجتماعی به سر میبُرد) انسان به اصطلاح مدرن و پسامدرن امروز هم از محیط جانورانه «الحق لمن غلب» (حق با زور و سلطه است)، تاثیر پذیرفته است.
...
در منطق ضد اخلاقی و پرسش ستیز مرتجعین هم کسی از پیروز سئوال نمیکند.
شلاق بدستان در تئوری روی «الحق لمن غلب» خط میکشیدند و استدلال میکردند برخلاف علمای اهل تسنن، فقهای شیعه چنین اعتقادی ندارند.
شلاق بدستان در تئوری روی «الحق لمن غلب» خط میکشیدند و استدلال میکردند برخلاف علمای اهل تسنن، فقهای شیعه چنین اعتقادی ندارند.
ولی در دهه ۶۰ عملاً از سلطه بر زندانیان، محق بودن خود و نظامی را که به خون پاکترین جوانان ایران آلوده بود، نتیجه گرفته و به زبانی دیگر الحق لمن غلب را به رُخ کشیده نشان میدادند «حق» با شلاقبهدستان است.
اضدادشان نیز گفتهاند: «کسی از پیروز سئوال نمیکند.»
_____________
هر کس واقعیت را به گونه ای میبیند
مارکس و انگلس به لحاظ فلسفی و سیاسی با مارتین لوتر (ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬار ﻣﺬهب ﭘﺮوﺗﺴﺘﺎﻧﺘﻴﺴﻢ) و، با بالزاک و تولستوی و داستایفسکی و... زاویه و فاصله داشتند اما به امتناع انصاف و واقعبینی دچار نبودند.
...
مارکس میدانست که بالزاک سلطنتطلب و از انقلاب فرانسه متنفر بود، میدانست که در رُمان «چرم ساغری» که فلسفی ترین اثر او است، نسبت به همهی مظاهر دانش و فعالیت انسانی تردید نموده و افکار و عقاید سیاسی و فلسفی را هم تخطئه میکند. اما روضه مزدوری بالزاک را نخواند و این و آن را وانداشت علیه او به خط شوند و پامنبری کنند.
میدانست که بالزاک به رغم عقیده سیاسی خود در آثارش آینهای از زندگی راستین بورژوازی فرانسه را ارائه کرده و با وجود عقاید سلطنتطلبانه به نفع طبقه نوخاستهای نوشته که به جای سلطنت نشسته بود. آثار بالزاک را به دقت میخواند و حرمت میگذاشت.
...
اﻧﮕﻠﺲ هم رﻣﺎن های ﭼﻨﺪهزار ﺻﻔﺤﻪ ای ﺑﺎﻟﺰاک را بهدﻗﺖ ﻣﯽﺧﻮاﻧﺪ. او و ﻣﺎرﮐﺲ ﺁﺛﺎر بالزاک را ﻧﻘﺪ میکردﻧﺪ اﻣﺎ ﺗﺎﺛﻴﺮ هم ﻣﯽﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ. حتی ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺨﺶ اول ﻣﺎﻧﻴﻔﺴﺖ کموﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺪون کتاب کمدی اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﺎﻟﺰاک ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮر اﺳﺖ. (کمدی انسانی نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را دربرمیگیرد برگزیدهاست)
مثال دیگر:
ﻋﻠﯽ رﻏﻢ ﻧﻴﺶ و ﮐﻨﺎﯾﻪ هاﯼ «ﺗﻮﻟﺴﺘﻮﯼ» (نویسنده اخلاق گرای مذهبی) ﺑﻪ ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴتها، ﻟﻨﻴﻦ نوشته های وی را بایکوت نکرد و نگفت مامور تزارها است و...
ﺑﻪ ﺣﻖ از او ﺗﺠﻠﻴﻞ میکرد و ﻣﻘﺎﻟﻪ «ﺁﻳﻨﻪ اﻧﻘﻼب» را در ﻣﻮردش ﻧﻮﺷﺖ. ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪُرﻣﺎنهاﯼ ﺗﻮﻟﺴﺘﻮﯼ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﮑﻮت وﯼ ﻧﻴﺰ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪاﯼ از اﻋﺘﺮاض ﺑﻪ ﺷﺮاﺋﻂ ﺑﻮد، ﺑﻬﺎ میداد.
پانویس
ما پروردگان سفره استبدادیم و باور نمیکنیم که آزادی، آزادی دیگری است.
آزادی خلاص شدن از زنجیرها نیست. شیوه ای از زندگی است که به آزادی دیگران احترام میگذارد و آنرا استحکام میبخشد. آزادی از آن مخالف است.
...آن یکی ماهی همی بیند عیان
و آن یکی تاریک میبیند جهان
وآن یکی سه ماه میبیند بهم
این سه کس بنشسته یک موضع، نعم
تصویر روبرو هم نشان میدهد که هر کس واقعیت را به گونه ای میبیند.
به قول مولوی که در هر تار مویش صد هزار شمس تبریزی آونگان بود:
«هر کس از پندار خود مسرور به»
كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook