تئوری ریزوم Rhizomeیادی از «ژیل دلوز» Gilles Deleuze
موضوع این مقاله «تئوری ریزوم» است که به نوعی پَرش ما را هم گرفته و میگیرد. «ژیل دلوز» Gilles Deleuze فیلسوف فقید فرانسوی، بارها به استعاره ریزوم اشاره نمودهاست. خوشبختانه جوانان دانشور ایران در داخل کشور، که با همه محدودیتها میکوشند «بهروز» باشند، با اینگونه مباحث بیگانه نیستند. ریزوم Rhizome (زمینساقه) که از واژه یونانی Rhiza گرفته شده، در علم گیاهشناسی، ساقه زیرخاکی و ریشه دار گیاهانی چون زنجبیل، زردچوبه، زنبق معمولی و ریواس و...است که قابلیت رشد و نمو در تمامجهات را دارد. ژیل دلوز با ترم ریزوم یک مفهوم فلسفی ساخت. از دیدگاه وی، ریزوم نمایانگر وضعیت نمادین پسامدرنیسم است. این مقاله را چندین سال پیش برای ویکیپدیا نوشتم و باید تکمیل شود.
ژیل دلوز فیلسوف فقید فرانسوی در کتاب A Thousand Plateaus (هزار سطح صاف) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری Félix Guattari منتشر نموده، بارها به استعاره ریزوم اشاره نمودهاست.
کتاب مزبور بخشی دارد با عنوان: Summary of characteristics of rhizome (خلاصهای از ویژگیهای ریزوم)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید قرن آینده از آن ژیل دلوز باشد
ژیل دلوز همانند «ریزوم»ی که در تمام جهات پیش میرود، جُدا از فلسفه و سینما، به جامعهشناسى و روانکاوى و نقد ادبى نیز پرداختهاست. حیات فکری فرانسه در دهه ۷۰ به او اختصاص داشت. او حقیرشمردن مخاطب و عظمت بخشیدن به چهرههای فلسفی را برنمیتافت و جدا از تاریخ فلسفه، جغرافیای فلسفه را هم برجسته میکرد. به «نظر»، بیش از «نظردهنده» اهمیت میداد. در حقیقت بین «شارح» و «اندیشمند» فرق میگذاشت و معتقد بود هر ایدهای، فاشیسم را هم میتواند در دل خود پرورش دهد.
• دلبستگی به اسپینوزا و فلسفه او،
• همنشینی، و عبور از کانت و مارکس و فروید،
• همدمی با ژاک لکان و میشل فوکو و ژاک دریدا،
• نگرش فلسفی به هنر (به ویژه سینما)،
• غبارزدایی از نیچه و زیرضربگرفتن «خود نیچه بینان» بی هنر متکبر، ازجمله ویژگیهای ژیل دلوز بود.میشل فوکو در کتاب «تئاتر فلسفى» گفتهاست: «شاید قرن آینده از آن ژیل دلوز باشد.» واقعش این است که یکی از مهّمترین و تاثیرگذارترین فلسفههای قرن بیستم فلسفه ریزومی (فلسفه ژیل دلوز) است.
ریزوم ریشههای فرعی گیاه است و در فاصلههای میانی ریشه اصلی گیاه میروید....
از آنجا که ژیل دلوز، از زیست شناسی، ریزوم(زمین ساقه) را گرفت و از آن مفهوم فلسفی ساخت. بی تردید به نکات زیر توجه داشتهاست:
• گیاه ریزومدار به صورت افقی رشد کرده و ساقهاش در خاک قرار میگیرد.
• با قطع بخشی از ساقه ریزوم، گیاه نه میخشکد و نه از بین میرود، همانجا در زیر خاک گسترش مییابد و جوانههای تازه ایجاد میکند.
• ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم میتواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند.
• برخلاف ریشه اصلی درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر میکند، ریزوم به هر سو سَرک میکشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش میرود…
• در بعضی گیاهان ریزومهای قدیمی خشک شده و میپوسند اما گیاهان جوان که از رشد جوانهها در روی ریزوم تشکیل میشوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه میدهند.
• گیاهان ریزومدار از طریق قطع ریزومها یا قلمهگرفتن از آنها تکثیر میشوند.
• ریزومهایی که به سرما مقاوم نیستند. در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده میشوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، مجددا کشت شوند.
در بحث «ژیل دلوز» ویژگیهایی که برشمردم، فقط در حوزه گیاهشناسی نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژیل دلوز و دوستش سوار بر ریزوم میشوند !
ژیل دلوز با دوستش فیلیکس گاتاری سوار بر «ریزوم»(زمین ساقه) شدند و مقصود و مفهوم فلسفی خودشان را بار او کردند ! آن دو حتماً میدانستند که ریزومها را نباید در زیر شن قرار داد، چون میپوسد و ریزومها با همه ریزومیاشان، میتوانند ازپادرآیند یا بامبول درآورَند! (تمام این اشارات استعاره است)
کارل گوستاو یانگ، از ترم ریزوم برای توصیف ناخودآگاه و... استفاده نموده و برخی از مردم پیش از ژیل دلوز، رشد بی رویه و غیرمعمول افراد و گروهها را به ریزوم تشبیه میکردند. تکیه کلام ژیل دلوز این بود که درخت تحمیلکننده فعل «بودن» است، اما بافت ریزوم، سمبل «شدن» و عطف و ربط است و...
استعاره ریزوم دیدگاه ژیل دلوز را از مفاهیم کثرت، تفاوت و شدن نشان میدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگاه ریزومی ضدتمرکز و نظم سلسلهوار است
ژیل دلوز با کمک استعارهی ریزوم برای هویت زنانه، در مقابل استعارهی ریشه برای هویت مردانه، به توصیف تازهای از زن و مرد دست زد. از نگاه او مرد خواستار هرمیسازی ساختار اندیشه و نوعی ریشهمحوری و مرکزمحوری است و البته این مرکز و محور، خود اوست. در حالیکه زن حرکت وحدتگریز و مرکزگریزی مانند ریزومها و ساختارهای اینترنتی و شبکهای دارد که مرکزش در هیچ جا نیست و در عین حال در همه جا حضور دارد.
شکل ظاهری درخت که تقریباً عمودی و رو به بالا است و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش میرود) را مجسم کنید. ژیل دلوز میگفت: ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر درختی arbolic thinking و تفکر ریزومی rhizomatic thinking
این دو با هم بکلی متفاوت هستند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همهجانبه را تداعی میکند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد. (البته اندیشه افقی را نیچه باب کرد و ژیل دلوز به تشریح آن پرداخت.)
...
تفکر درختی نمایانگر فلسفهِ بودن و درجازدن است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا و متکثر بوده و درعین اینکه نجابت دارد، «هرجایی» است و هرجا دلش خواست سیر و سیاحت میکند و برخلاف درخت پاگیر نیست ! ضمناً در تفکر ریزومی از اطاعت (چه کورکورانه، چه بینایانه)، و از مرزبندیهای تفکر خطی خبری نیست. نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را که با محدودیت و سکون نمیسازند، تداعی میکند.
البته در زندگی ایلیاتی آداب و رسوم و طرز زندگی، تقریباً تغییر نمیکند، (زندگی کولیها هم تا حدودی همین طور است) آنان از فرهنگهای دیگر کمتر نقش میپذیرند. ضمناً در زندگی ایلیاتی، رئیس ایل، نقش برجسته و تقریباً بیچونوچرایی دارد...
اگر میگوئیم نگاه ریزومی زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را تداعی میکند تنها اشاره به «حرکت در مکان» است.(تمام این اشارات استعاره است)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تفکر ریزومی، هرمی و گوش به فرمان رأس نیست
هر تفکر ریزومی پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد. این دیدگاه، هویتی چند شبکهای برای انسان مدرن به ارمغان آوردهاست. هویتی که خود را بسیار و به تکرار میشکند و دوباره پیوند برقرار میکند. در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند.
ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروج غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامهها نشان دهند و در مقابل مفهوم درختی(تفکر درختی) به کار برند.
ریزوم همانطور که از شکل و قیافهاش هم پیداست، فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت به طور نامحدود گسترش مییابد و قادر است با فعل بودن گلاویز شود و «شدن» را به نمایش بگذارد. آیا دنیای نت، ریزوموار و فضای اینترنت تجسم چنین فضای فکری است؟!
در سال ۱۹۷۶ ژیل دلووز با فیلیکس گاتاری، مقالهای به نام ریزوم منتشر کرد و بعداً در سال ۱۹۸۰ در کتاب «آنتی ادیپ» Anti-Oedipus -Capitalism and Schizophrenia سرمایهداری و اسکیزوفرنی و Thousand Plateaus (هزار سطح صاف) آن را گسترش دادند و نوشتند: تفکر مبتنی بر چندگانگی با تفکر عمودی و هرمی که بر سر آن یک فرمانده نشسته و امر و نهی میکند، از بنیاد متفاوت است، باید به ریزوم اقتدا کنیم و نحوه تفکر ریزومی را برگزینیم و ترویج کنیم. در این دستگاه حرکت افقی است و آنچه اهمیت دارد رابطه بین اتصالها است
تفکر ریزومی هرمی و گوش به فرمان رأس نیست، سر برخود و یاغی است و اصلاً آقابالاسر نمیخواهد. ریزوم برخلاف درخت که با آداب و سلسله مراتب نشو و نما میکند و منطقی و عمودی پیش میرود و اگر ریشهاش را بزنند، میمیرد. مجموعهای بهم پیوسته است. رگ و ریشهاش سر به هوا نیست، «زمین ساقه» است و خاک و خُل هوایش را دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیگر اتکا به یک حقیقت کافی نیست
در یک مجموعه ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار میگیرند و به زایش دست میزنند. درواقع تئوری ریزوم به چندگانگی بها میدهد و ریزوم، فرهنگهای گونهگون و متعدد را به هم وصل نموده رابطه جدید میسازد.
اندیشه و تصورات ما نیز مثل ریزوم (زمین ساقه) آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی Multiplicity و تفاوت (نه یکپایگی و وحدت صوری) همراه است.
...
تا قبل از «ژیل دلوز» در همه رشتههای مطالعاتی اعم از گیاه شناسی، زیست شناسی، کالبد شناسی، الهیات، معرفتشناسی... مرکزیت و درخت گونگی(شاخهای تنومند که ساقهها و برگها و... همه بدان وابستهاند)، مطرح بود. درواقع تفکر غرب در استیلای الگوی درختوار بود. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب هزار سطح صاف (هزار فلات) به تفصیل به این مسأله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند...
آنان نوشتند مجموعه تاریخ تفکر از جمله تاریخ فلسفه بر اساس الگوی درختوار شکلگرفتهاست و سلسله مراتب عمودی، درختگونه و مرکز مدار، عقلانیت غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شدهاست...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تئوری ریزوم با مجازیسازی و بیمکانی خیلی عیاق است
با این توضیح که «مجازیسازی» با دنیای مجازی اینترنت متفاوت است و کاربرد ریزوم در نت، لزوماً مجازیسازی نیست، یادآور شوم تئوری ریزوم با مجازیسازی و بیمکانی خیلی عیاق است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکهای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشردهکردن زمان و مکان تاریخی و کنار هم قراردادن آگاهیهای گوناگون، شبکهای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کردهاست، درواقع ترسیمکننده فضای پویا و سرزنده ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همین جا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه)، بلکه همهجا، برقی و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه(بدون اندکی سانسور و بدون گزیده سازیهای دلخواه) را در اختیار همگان میگذارد.
گویی ساختار اینترنت جا پای ریزوم گذاشته، دَم و دقیقه خود را گسترش میدهد و در پیوندهایی افقی و غیرسلسله مراتبی، خود را نونوار میکند و با ارتباط دهی سریع و پیوندسازی مستمر هر روزش نوروز و هر فصلش بهار است !
...
هر نقطهای از ریزوم میتواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد، یعنی در این جهان مجازی میتوان بدون ویزا و اجازه ازمابهتران، کول گوگل و کویکی که از «بُراق» نیز چابکتر ند، پرید و به راحتی از یک حوزه یا پایگاه به پایگاه دیگر سفر کرد و از همه آگاهیها و اطلاعات از کهنترین روزگاران تا به امروز سردرآورد. البته این به شرطی است که رسانه و ابزار تولید اندیشه در مالکیت عموم درآید و از تیغ حذف و سانسور در امان بماند. گواینکه در اینصورت هم، همه راهها بسته نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضور یا غیبت آگاهانه مردم حالتی افقی و ریزومی دارد
آیا تئوری ریزوم مباحث مربوط به سازماندهی افقی و تشکیلات عمودی (روابط عمودی و روابط افقی در شبکههای اجتماعی) را تداعی نمیکند؟ اگر در ایران و تونس و...عمله ستم تیغشان به مردم نمیرسد، یک دلیلش این است که حضور یا غیبت آگاهانه مردم به جای حالت عمودی از بالا به پائین، افقی است و حالتی ریزومی دارد.
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی مردم، برای هیچ رهبر و تشکیلاتی فاتحه هم نمیخواند و موجودیتش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل خودشان است. توجه داشته باشیم که تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را بوجود میآورند که اگرچه به صورت منفرد توی چشم نمیآید اما به صورت جمعی قابل تعریف است.
...
البته از آنجا که هیچ رودخانهای بدون قورباغه نیست، ریزوم هم پُر از خاک و ُخل است. اصلاً بدون خاک و خل ریزوم، ریزوم نیست !
شماری از آثار ژیل دلوز
نیچه و فلسفه (۱۹۶۲)، پروست و نشانهها (۱۹۶۴)، برگسونگرایی (۱۹۶۸)، تفاوت و تکرار(۱۹۶۸)، نمودگرایی در فلسفه: اسپینوزا(۱۹۶۸)، منطق احساس(۱۹۶۹)، اسپینوزا: فلسفه عملی(۱۹۷۰)، سینما: حرکت- تصویر(۱۹۸۳)، فلسفه چیست؟ (۱۹۹۱) (با همکاری گاتاری)، برونبودگی ناب: مقالههایی درباره زندگی(۲۰۰۱) جزایر متروک (درباره نقش جزیره در پیدایش رمان) ژیل دلوز، ترجمه پویا رفویی فوکو.: ژیل دلوز، مترجم: نیکو سرخوش , افشین جهاندیده نیچه - ژیل دلوز، پرویز همایون پور (مترجم) یک یا چند گرگ؟ ژیل دلوز و فلیکس گتاری، ترجمه ی بابک سلیمی زاده محتوا و بیان، ژیل دلوز و فلیکس گتاری ترجمه : مهدی سلیمی فرایند، ژیل دلوز و فلیکس گتاری ترجمه : بابک سلیمی زاده، فلسفه نقادی» نوشته ژیل دلوز با ترجمه اصغر واعظی
آثاری که « ژیل دلوز »تألیف کرده است:
-
(1953) Empirisme et subjectivité (Paris: PUF); tr. as Empiricism and Subjectivity, by Constantin Boundas (New York: Columbia University Press, 1991).
-
(1956) “La Conception de la différence chez Bergson,” Etudes bergsoniennes 4 (1956): 77-112; tr. as “Bergson's Conception of Difference,” by Melissa McMahon, in John Mullarkey, ed.,The New Bergson (Manchester: Manchester University Press, 1999).
-
(1962) Nietzsche et la philosophie (Paris: PUF); tr. as Nietzsche and Philosophy, by Hugh Tomlinson (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1983).
-
(1963) La philosophie critique de Kant (Paris: PUF); tr. as The Critical Philosophy of Kant, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1984).
-
(1966) Le Bergsonisme (Paris: PUF); tr. as Bergsonism, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (New York: Zone Books, 1988).
-
(1967) Présentation de Sacher-Masoch (Paris: Minuit); tr. as Masochism: An Interpretation of Coldness and Cruelty, by Jean McNeil (New York: G. Braziller, 1971).
-
(1968) Différence et répétition (Paris: PUF); tr. as Difference and Repetition, by Paul Patton (New York: Columbia University Press, 1994).
-
(1968) Spinoza et le problème de l'expression (Paris: Minuit); tr. as Expressionism in Philosophy: Spinoza, by Martin Joughin (New York: Zone Books, 1990).
-
(1969) Logique du sens (Paris: Minuit); tr. as The Logic of Sense, by Mark Lester with Charles Stivale (New York: Columbia University Press, 1990).
-
(1972) “A quoi reconnaît-on le structuralisme?” in Francois Châtelet, ed., Histoire de la philosophie, tome 8: Le XXe siècle (Paris: Hachette, 1972): 299-335; tr. as “How Do We Recognize Structuralism?” in Desert Islands (New York: Semiotexte, 2003).
-
(1964 [1970, 1976]) Proust et les signes (Paris: PUF); tr. (of 1976 ed) as Proust and Signs: The Complete Text, by Richard Howard (Minneapolis: University of Minnesota Press, 2003).
-
(1977) Dialogues (avec Claire Parnet) (Paris: Flammarion); tr. as Dialogues, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (New York: Columbia University Press, 1987).
-
(1981 [1970]) Spinoza: Philosophie pratique; (Paris: PUF); tr. as Spinoza: Practical Philosophy, by Robert Hurley (San Francisco: City Lights Books, 1988).
-
(1981) Francis Bacon: Logique de la sensation (Paris: Editions de la différence); tr. asFrancis Bacon: Logic of Sensation, by Daniel W. Smith (Minneapolis: University ofMinnesota Press, 2005).
-
(1983) Cinéma I: l'Image-Mouvement (Paris: Minuit); tr. as Cinema I: The Movement-Image, tr. Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1986).
-
(1985) Cinéma II: l'Image-temps (Paris: Minuit); tr. as Cinema II: The Time-Image, by Hugh Tomlinson and Barbara Habberjam (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1989).
-
(1986) Foucault (Paris: Minuit); tr. as Foucault, Sean Hand (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1988).
-
(1988) Le Pli: Leibniz et le Baroque (Paris: Minuit); tr. as The Fold: Leibniz and the Baroque, by Tom Conley (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1993)
-
(1990) Pourparlers (Paris: Minuit); tr. as Negotiations, by Martin Joughin (New York: Columbia University Press, 1995).
-
(1993) Critique et clinique (Paris: Minuit); tr. as Essays Critical and Clinical, by Daniel Smith and Michael Greco (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1997).
-
(1995) “L'immanence: une vie,” Philosophie 47 (septembre 1), 3-7; tr. as “Immanence: A Life” in Two Regimes of Madness (New York: Semiotexte, 2006).
-
(2002) L'Île déserte et autres textes: textes et entretiens 1953-1974, ed. David Lapoujade (Paris: Minuit, 2002); tr. as Desert Islands and Other Texts (1953-1974), by Mike Taormina (New York: Semiotexte, 2003).
-
(2003) Deux régimes de fous: textes et entretiens 1975-1995, ed. David Lapoujade (Paris: Minuit); tr. as Two Regimes of Madness: Texts and Interviews 1975-1995 (New York: Semiotexte, 2006).
کتبی که ژیل دلوز، همراه با فیلیکس گاتاری نوشتهاست
-
(1972) L'Anti-Oedipe (Paris: Minuit); tr. as Anti-Oedipus, by Robert Hurley, Mark Seem andHelen R. Lane (NY: Viking, 1977; reprint University of Minnesota Press, 1983.
-
(1975) Kafka: pour une littérature mineure (Paris: Minuit); tr. as Kafka: For a Minor Literature, by Dana Polan (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1986).
-
(1980) Mille plateaux (Paris: Minuit); tr. as A Thousand Plateaus, by Brian Massumi (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1987).
-
(1991) Qu'est-ce que la philosophie? (Paris: Minuit); tr. as What is Philosophy?, by Hugh Tomlinson and Graham Burchell (New York: Columbia University Press, 1994).
REFLECTIONS ON DELEUZE’S CONCEPT OF RHIZOME
The Deleuzeian rhizome theory states that the knowledge about the world is acquired freely and independently through a process of multiple non-hierarchical structures of representation and interpretation, without any particular beginning or end point. It means that an idea should not have a “tap root” but “rhizome roots,” which offers a multitude of “in” and “out” possibilities. The Deluzeian concept confronts the arborescent model of thought based on chronological linear and vertical links of ideas and percepts...
بخشی از کتاب هزار سطح صاف (در مورد ریزوم)
یک ریزوم نه آغازی دارد و نه پایانی، ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است، میان پرده است. درخت،انتساب است، اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط....
"A rhizome as a subterranean stem is absolutely different from roots and radicles. Bulbs and tubers are rhizomes. Plants with roots or radicles may be rhizomorphic in other respects altogether. Burrows are too, in all their functions of shelter, supply, movement, evasion, and breakout. The rhizome itself assumes very diverse forms, from ramified surface extension in all directions to concretion into bulbs and tubers... The rhizome includes the best and the worst: potato and couchgrass, or the weed." (Deleuze & Guattari, 1987, p. 6- 7)
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook