دکتر علی شریعتی و مکتب فرانکفورت Frankfurter Schule
این بحث اشاره کوتاهی است به نسبت دکتر علی شریعتی با مکتب فرانکفورت Frankfurter Schule مکتبی فکری در زمینه فلسفه علوم اجتماعی، که بیش از هر چیز، به خاطر ارائه برنامهای که «نظریهٔ انتقادی جامعه» خوانده میشود، شهرت یافتهاست.
...
انجمن پژوهش اجتماعی که در سال ۱۹۲۳(حول و حوش مرگ محمد علیشاه قاجار) در فرانکفورت آلمان بنیان نهاده شد و وابسته به دانشگاه فرانکفورت بود، بیشتر به عنوان مکانی که در آن، مکتب فرانکفورت پدید آمده شناخته میشود. مکتب فرانکفورت به گروهی از فلاسفه، منتقدان فرهنگی و عالمان علوم اجتماعی اطلاق میشود که با انجمن مزبور مرتبط بودند. عمده فعالیت شان در زمینههای مربوط به جامعهشناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نئومارکسیسم یعنی چی؟
در مباحث و مطالعات اجتماعی واژه نئومارکسیسم در پیوند با کسانی مطرح است، که با نقد برداشتهای گذشته خودشان از مارکسیسم، به دنبال انجام جُستارهای تازهای در نظریات کارل مارکس بودند تا با حفظ روح بحث عدالت اجتماعی و نقد سرمایهداری، از سقوط به جنبههای جبری ماتریالیسم دیالکتیک پرهیز داشته باشند. برای نئومارکسیستها، مارکس آیه نیست.
نقدهای بسیاری که از همهٔ گرایشهای نظری به ویژه از سوی خود مارکسیستها انجام شده به ظهور دیدگاههای نوین مارکسیستی، تحت عنوان نئومارکسیسم انجامیدهاست.
...
اعضای مکتب فرانکفورت بر این باور بودند که پژوهش تجربی باید به وسیله پرسشهای فلسفی هدایت شود و نظریهٔهای اجتماعی - اقتصادی هم از طرف دیگر باید مورد آزمون تجربی واقع شوند. آنان معتقد بودند وقتی عملی ناکام میماند، باید ریشهٔ نظری آن عمل مورد تجدید نظر قرار بگیرد.
...
مکتب فرانکفورت نسبت به تحول جامعه و دولت در اتحاد جماهیر شوروی(سابق) دید انتقادی داشت و بعد از پیروزی انقلاب در روسیه و شکست انقلابهای اروپای مرکزی(یه ویژه در آلمان) به احساس نیاز روشنفکران جناح چپ برای ارزیابی مجدد نظریهٔ مارکسیستی(به ویژه رابطه بین نظریهٔ و عمل در شرایط جدید) پاسخ میداد.
...
مکتب فرانکفورت و نظریهٔ انتقادی در اصل برای این بود که انسان پابپای تغییرات پیش برود. پوستهشکنی کرده، هیچکس و هیچ چیز را به تاق آسمان نچسباند و آیه و بت نکند. ابزار کس دیگری قرار نگیرد. هیچکس حتی خدا را برتر از سؤال نپندارد و جرئت اندیشیدن داشته باشد تا از بند جریاناتی که او را به بردهٔ خود بدل میکنند، رهایی یابد. مکتب فرانکفورت Frankfurter Schule بیش از هر چیز، به خاطر ارائه برنامهای که «نظریهٔ انتقادی جامعه» خوانده میشود، شهرت یافتهاست. هدفِ نظریه انتقادی که تأثیر شگرفی بر اندیشه سیاسی و اجتماعی قرن بیستم بر جای گذاشت رهاساختن انسان از بند جریاناتی است که او را به بردهٔ خود بدل کرده ولیکن این بردگی را اطاعت آگاهانه و خودخواسته جلوه میدهند.
نظریه انتقادی را اصحاب مکتب فرانکفورت، در مقابل نظریه سنتیِ مبتنی بر روش شناسیِ دکارت، پیش کشیدند و بر نظریههای سنتی به دلیل عدم توجه به ساختارهای فراگیرتر اجتماعی که دانش از آنان تأثیر میگیرد و بر آنها تأثیر میگذارد خرده گرفتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظریه «استحمار» دکتر شریعتی با نظریه «صنعت فرهنگ» آدورنو، مشابهتهایی دارد
از کتاب «جامعهشناسی انتقادی در راه شناخت مکتب فرانکفورت» نوشته مارتین جی (ترجمه چنگیز پهلوان)، که بگذریم، اولین مقاله پیرامون مکتب فرانکفورت در ایران توسط عطاالله نوریان ترجمه شدهاست. «مکتب فرانکفورت از نگاه مارکسیسم» گزارش ر. اشتایگر والر - ج. ه
مقاله مزبور سال ۵۸ در شماره اول مجله «فصلی در گل سرخ»(به سردبیری عاطفه گرگین) چاپ شد.
برگردیم به موضوع بحث دکتر علی شریعتی و مکتب فرانکفورت
در ایران، پیش از انقلاب(حدود ۴۰ سال پیش) کتاب «انقلاب یا اصلاح» که حاصل گفتگوهای «کارل پوپر» با «هربرت مارکوزه» است توسط انتشارات خوارزمی به فارسی منتشر شده بود و به نظر من دکتر علی شریعتی که از اصحاب مکتب فرانکفورت و نئومارکسیستها(امثال هورک هایمر و آدورنو و بهویژه اریش فروم) تأثیر گرفته بود، به مضمون و جوهر نظرات آنان توجه زیادی داشت.
نظریه «استحمار» دکتر شریعتی با نظریه «صنعت فرهنگ» آدورنو، مشابهتهایی دارد. او همچنین مثل «والتر بنیامین»(از اصحاب مکتب فرانکفورت) عرفان و انقلاب را با هم جمع کرده بود و از این لحاظ تقریباً پروژهای مشابه داشت.
...
دکتر شریعتی در زندان کمیته مشترک به یکی از استادان دانشگاه شیراز – آقای سپهری - چیزی بدین مضمون گفته بود که در غرب گویی کارگران و سرمایهداران روی هم ریخته و با هم ساختهاند. کارگران به جای شورش، اعتصاب و تشکیل هستههایی برای براندازی سرمایهداری به نوعی سازگاری با آن رسیدهاند. حتی این سازگاری و رضایتمندی با پدیدار شدن «دولتهای رفاهی» بر مبنای نظریههای اقتصادی «جان مینارد کینز» John Maynard Keynes و در نتیجه، بهبود وضع معیشت کارگران، افزایش هم پیدا کردهاست. میبینیم سرمایهداری و حتی فاشیسم پایگاههای خود را محکمتر نموده و از جنبشهای مارکسیستی و چپگرای حامی کارگر جلو زدهاند.
موضوع فوق، از جمله مباحث اصحاب مکتب فرانکفورت بود و به آن به شکل یک مسئله مستحدثه (تازه و نوظهور) نگاه میکردند.
...
چه بسا دکتر شریعتی از جمله تحت تأثیر اندیشمندان مکتب فرانکفورت، آنهمه روی کار فکری و فرهنگی تأکید داشت.
تعلق و نگاه مثبت دکتر شریعتی به مدرنیته(همراه با نقد بسیاری از نتایج و پیامدهای آن) نیز تا حدودی از جنس تفکر اصحاب مکتب فرانکفورت بود. او مثل آنان معتقد بود که منطق درونی سرمایهداری، مولد انسان بیهویّت و از خودبیگانه و تکساحتی است.
رویکرد انتقادی نسبت به وضع موجود، شور انقلابی، ادبیات ضد بیدادگری، انگشت نهادن بر خوی و خصلت استعمارگری در مواجهه با غرب دو چهره کاسبکار، غربی که از دیدگاه دیگر، مهد مدنّیت و دموکراسی و پیشرفت نیز، بود دکتر شریعتی را با مکتب فرانکفورت همنشین میکند.
البته تفکر انتقادی فرانکفورتیان دامنه و عمق بسیار بیشتری داشت و از این لحاظ اصلاً قابل مقایسه نیست. ضمناً آنان روی عناصر معنوی (شرقی) کمتر تأکید میکردند و پرسشهایی که با آن درگیر بودند از جنس دیگری بود.
پانویس
چند سال پیش در مورد مکتب فرانکفورت، با آقای دکتر کریم قصیم صحبت کردهام و توجه شما را به سخنان ارزنده ایشان جلب میکنم. عنوان ویدئو که همراه با مقاله مربوط به آن در سایت خودم (بخش مقالات) ثبت شده، این است:
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook