خون دوید از چشم همچون جوی او دشمن جان وی آمد روی او دشمن طاووس آمد پر او ای بسی شه را بکشته فر او گفت من آن آهوم کز ناف من ریخت این صیاد خون صاف من
مولوی، مثنوی دفتر اول
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، سلام بر شما. سلامی پُر از گرما و امید.
در بحث «دولتمردان عصر رضاشاه»، پیشتر، به اندیشهها، آرزوها و رنجهای سیدحسن تقیزاده، و علیاکبر خان داور اشاره نمودهام. در این بخش به عالیجناب تیمورتاش - تیمورتاش شاه ساز، آن سرشناس گمنام - میپردازم.
...
تاریخ پُر از درد و رنج ما با نُخبهکُشی همراه بودهاست و کم نبودند افراد شایسته که بنوعی به قدرت حاکم نزدیک بودند و سر به نیست شدند. حسنک وزیر، ابوالفضل بلعمی، ابوالعباس اسفراینی، احمد بن حسن میمندی، عمیدالملک کندری، خواجه نظامالملک طوسی، شمس الدین جوینی، عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضلالله، امامقلی خان، حاجی ابراهیم کلانتر، قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، علی اکبر خان داور، عبدالحسین تیمورتاش و…
حسنک وزیر (حسن بن محمد میکالی)، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود که به دستور مسعود غزنوی و به فتوای خلیفهٔ بغداد، تحت عنوان قرمطی یا اسماعیلی به دار آویخته شد.
ابوالفضل بلعمی، از دانشمندان و وزیران دورهٔ سامانی، توسط یکی از امرای خراسان کشته شد. وی پدر ابوعلی بلعمی، صاحب کتاب تاریخ بلعمی بود.
ابوالعباس اِسفَراینی از رجال دورهٔ سامانی و غزنوی که به علت تهمتهای ناروا به زندان افتاد و زیر شکنجه کشته شد.
احمد میمندی، وزیر ایرانی دوره غزنوی، که مورد خشم سلطان محمود قرار گرفت و به زندان افتاد و درگذشت.
عمیدالملک کُندُری، وزیر طغرل و آلبارسلان پادشاهان دودمان سلجوقی که به دار آویخته شد.
خواجه نظامالملک طوسی، نیرومندترین وزیر در دودمان سلجوقی که در بروجرد کشته شد.
شمسالدّین محمد جوینی، از وزرای بنام ایرانی در دوره ایلخانان مغول، که در حوالی اهر به قتل رسید.
عطاملک جوینی، مورخ و ادیب ایرانی صاحب جهانگشای جوینی که بعد از مرگ هلاکوخان مغول زندانی شد و چندی بعد درگذشت
رشیدالدین فضلالله، تاریخنگار و پزشک ایرانی آخر سدهٔ هفتم خورشیدی، صاحب کتاب جامع التواریخ از فرهیختگان ایران در دورهٔ مغول، که به تهمت مسموم کردن سلطان محمد خدابنده کشته شد.
امامقلی خان، فاتح هرمز که به تسلط ۱۱۷ سالهٔ پرتغالیها در خلیجفارس، پایان داد. او یکی از فرماندهان نظامی در دوره صفوی بود و بدستور شاه صفی ششمین پادشاه صفوی، سرش را بریدند.
حاج ابراهیم کلانتر که پس از مرگ آقا محمدخان، در به سلطنت رساندن فتحعلی شاه قاجار نقش اول را ایفا کرد و توانست سمت صدراعظمی و لقب اعتمادالدوله را برای خود حفظ کند، به دستور شاه قاجار، چشم او را میل کشیدند و زبانش را بریدند و به قتلش رساندند.
قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران، که به تخت نشانیدن محمدشاه به یاری او صورت گرفت، اما بدستور وی زندانی شد و پس از چند روز او را خفه کردند
میرزا تقیخان امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار که با دسیسهٔ اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد و عاقبت در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید.
علی اکبر خان داور هم که میدانیم مجبور به خودکشی شد. به قصه پر غصه نصرتالله فیروز و سردار اسعد هم بعداً اشاره میکنم. اکنون عبدالحسین تیمورتاش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت اشرف، تیمورتاش
عبدالحسین تیمورتاش(زاده ۱۲۶۲ - درگذشته ۹ مهر ۱۳۱۲)، مُلقّب به سردار مُعزّزالمُلک و سردار مُعظّم خراسانی، از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن سلسله پهلوی کوشش بسیار کرد، او بعدها لقب «حضرت اشرف» را هم گرفت.
در دو بخش پیش اشاره شد که رضاشاه در رسیدن به مقام سلطنت راه دشواری را در پیش داشت که بدون کمکهای نظری و عملیِ نخبگانِ آن روزگار، این امر امکانپذیر نبود. تلاش امثال تقیزاده، داور، فروغی، نصرتالله فیروز و عبدالحسین تیمورتاش، وی را در کسب مقام سلطنت یاری بخشید. به پیشنهاد بهرامی(میرزا فرجالله بهرامی، دبیر اعظم) اعلیحضرت همایونی، تیمورتاش را برای وزارت دربار برگزید. در دوره رضاشاه، او نخستین وزیر دربار بود و نقش مهمی بویژه در سیاست خارجی ایران بازی کرد. اما عاقبت، سنت وزیرکشی در تاریخ استبدادی ایران کار خودش را کرد و تیمورتاش مرد دوم در حکومت پهلوی و صاحب یکی از بهترین کتابخانههای تهران، مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و در ۱۳۱۲ در زندان قصر، کف سلول جان داد و درواقع کشته شد. بعداً این موضوع را بهشرحتر توضیح خواهم داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تیمورتاش شیفته ادبیات فارسی بود
تیمورتاش در روستای نردین خراسان که در حال حاضر متعلق به بخش کالپوش در شهرستان شاهرود است، زاده شد. پدرش کریمداد نردینی که از زمینداران بزرگ خراسان بود، او را در ۱۳ سالگی برای آموزش به عشقآباد(که اکنون پایتخت کشور ترکمنستان است) فرستاد. وی پس از آموختن زبان روسی، راهی سنپترزبورگ شد و در آموزشگاه جنگی نیکلائف و سپس مدرسه نظامی نیکلایوسکی به پیگیری آموختههایش پرداخت. در این زمان با نام «خاننردینسکی» شناخته میشد. درآغاز به حدی در فارسی مبتدی و ناآشنا بود که در نامه به مجتهد سبزوار در پشت پاکت مینویسد: «حضور مبارک حضرت ختمی مرتبت آقای حاج میرزا حسین»! اما بعدها که به خراسان برمیگردد، در همنشینی با ادبا و شاعران، فارسی را به خوبی میآموزد. او در ۲۴ سالگی به ایران بازگشت و در اداره امور خارجه به عنوان مترجم روسی مشغول به کار شد. تیمورتاش شیفته ادبیات فارسی بود و به زبانهای روسی، فرانسوی، انگلیسی و ترکی نیز آشنایی داشت. در دومین دورهٔ مجلسشورایملی نماینده خراسان بود و با بستهشدن مجلس، به فرماندهی نیروهای نظامی آن دیار برگزیده شد. وی در دورههای آینده مجلس نیز نماینده بود. مجموعاً هشت دوره - از دور دوم تا نهم.
...
تیمورتاش پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، که توسط رضاخان و همدستی سیدضیاءالدین طباطبایی و با برنامهریزی افسر انگلیسی آیرونساید اجرا شد، به دلیل تماس با نورمن سفیر انگلیس و انتقاد از سیاستهای سید ضیاءالدین طباطبائی مدت کوتاهی بازداشت و به قم تبعید شد و تا بر سر کار آمدن احمد قوام(قوامالسلطنه) در تبعید ماند. با برکناری سید ضیاء او و سایر زندانیان (ازجمله احمد قوام) آزاد شدند. تیمورتاش در سوم بهمن ۱۳۰۰ در کابینه مشیرالدوله وزیر عدلیه و در ۱۰ تیر ۱۳۰۱ به توصیه قوامالسلطنه، حکمران کرمان و بلوچستان شد. سپس در کابینه رضاخان سردار سپه وزیر فواید عامه گردید. تیمورتاش در مجلس چهارم وکالت قائنات را بر عهده داشت و انتخاب وی به نمایندگی نیشابور از مجلس پنجم تا دوره نهم بهطور پیوسته ادامه یافت. او در زمان میان دو مجلس سوم و چهارم حاکم گیلان شد و به نبرد با نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی پرداخت که به دارآویختن دکتر حشمت(ابراهیم حشمت طالقانی) و… هم از پیامدهای آن بود. نمیدانم چقدر این مسأله واقعیت دارد. میگویند تیمورتاش که در مصرف الکل اسراف میکرد، یکبار در حالت مستی دستور به دارآویختن ۵ نفر از کارگران عادی که مشغول حمل ذغال از جنگل به شهر بودند را صادر کرد. به این موضوع مستبد معروفی چون «صدرالاشراف» در کتاب خاطرات خود اشاره کردهاست... او مینویسد اگر امر دولت به احضار تیمورتاش نرسیده بود، شاید مردم شورش میکردند.
در واقعه اعتراض شماری از روحانیون قم به نظام اجباری که کسانی چون حاجآقا نورالله با عَلَمکردن این مسأله که چرا دولت تعلیم و آموزش اجباری را در دستور کار خود قرار نمی دهد، تیمورتاش خواهان سرکوب شدید آخوندها بود. مخبرالسلطنه هدایت، در کتاب خاطرات و خطرات مینویسد: «تیمورتاش [حتی] صحبت از توپ بستن به قم [هم] میکرد...»
دفاع از خلع سلاح مجاهدین مشروطه در تبریز و مقابله با امثال شیخ محمد خیابانی هم، در کارنامه تیمورتاش هست.
تیمورتاش البته از عملکرد خویش دفاع میکرد و ضرورت استقرار اقتدار دولت ملی بر سراسر کشور و ایجاد نظم و امنیت و تمامیت به خطر افتاده مملکت را به میان میکشید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیمورتاش کنار مشروطهخواهان ایستاد، اما...
تیمورتاش در جدال میان آزادیخواهان و عمله استبداد، کنار مشروطهخواهان ایستاد و در یورش اول محمدعلیشاه به مجلس که نافرجام ماند، با شماری دیگر از افسران طرفدار مشروطه، فرماندهی نظامی حراست از مجلس را برعهده گرفت، اما منتقدینش گفتهاند در دورانی که با قدرت تمام امور را اداره میکرد با اقدامات خود عملاً نماد مشروطه یعنی مجلس را تضعیف کرد. به گفته یحیی دولتآبادی گویی مجلس یک مؤسسه دولتی بود که زیر نظر وزیر دربار اداره میشد. تیمورتاش چند روز پس از تاجگذاری رضاشاه - که انتخابات دورهٔ ششم مجلس شروع شد - نقش اساسی در انتخابات بازی کرد و اکثر مخالفان خود را از فهرست نمایندگان خط زد. دخالت او در انتخابات دورهٔ بعد، بیشتر هم بود. وقتی مجلس هفتم تشکیل شد فرخی یزدی(مدیر روزنامه طوفان) که از یزد انتخاب شده بود و محمود طلوع(مدیر روزنامه طلوع) نماینده لاهیجان، از تیمورتاش انتقاد کردند.
(بعد از مجلس هفتم که مصونیت پارلمانی فرخی خاتمه یافت، او از بیم جان خود مدتی از نظرها ناپدید شد. سپس بدون گذرنامه از مرزهای شمالی به شوروی و از آنجا به آلمان رفت. وی در ملاقاتی با تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از راه ترکیه و بغداد به تهران بازگشت اما به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را دستگیر کردند. بعد برایش پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» ساختند. فرخی عاقبت در زندان قصر درگذشت. ابراهیم صفایی در کتاب خاطرههای تاریخی به داستان فرخی اشاره میکند و اینکه مجلس و رضاشاه با او راه آمده بودند.)
...
جدا از تنظیم رابطه تیمورتاش با قدرت حاکم و ضعفهایی که داشت، نمیتوان کارایی او را در ایجاد تحولات و اصلاحات نادیده گرفت. وی با عرصه سیاست خارجی بیگانه نبود و دغدغه استقلال و حفظ منافع ملی در کنار میل به قدرتنمایی، او را درگیر مذاکرات و قراردادهای خارجی کرد. رضاشاه، بخصوص در سالهای آغازین سلطنتش، به تیمورتاش اعتماد و نیاز داشت و او در طرح اصلاحات حکومتی که به رضاشاه ارائه داد، ازجمله آفات جامعه ایرانی را «تشبثات به خارجی» برشمرد و برای رسیدن به استقلال و کوتاهکردن دست بیگانگان از ایران، الغای کاپیتولاسیون(قضاوت سپاری) را برجسته کرد.
تیمورتاش در نامهای که در یازدهم ژوئن ۱۹۳۱/ ۲۱ خرداد ۱۳۱۰ به سر ربرت کلایو، وزیرمختار بریتانیا در تهران نوشت، کفِ مطالباتِ ایران در مناسبات بینالمللی و قراردادها را برابری حقوق و حفظ حق حاکمیت اعلام کرد. تأکید بر حفظ حق حاکمیت و حقوق برابر در رابطه با انگلیسیها برخاسته از دو اختلاف مهم بود، اختلاف اول بر سر دعاوی ایران در مورد حق حاکمیت بر بحرین و جزایر عربی و نفوذ انگلستان در خلیج فارس، و دیگری اختلاف در تفسیر قرارداد دارسی.
در مسأله اول تیمورتاش هرچند موفق به مصالحه و رفع اختلافات نشد، اما همواره بر نفع دو طرف مذاکره در ایجاد یک ایران قدرتمند، تأکید داشت و حمایت انگلستان از شیوخ عرب و ناآرامیها در جنوب ایران را دخالت آشکار در امور سرزمینی ایران میداشت. او همیشه در مذاکرات با انگلیس بر حقوق برابر ایران تأکید میکرد.
(ویلیام ناکس دارسی، قراردادی در سال ۱۹۰۱ با دولت ایران امضا کرد تا به اکتشاف و استخراج نفت در کشور ما بپردازد. در سال ۱۳۱۰ و در زمان رضاشاه، طرف انگلیسی به تعهدات خود کامل عمل نکرد و رضاشاه در واکنش به این موضوع قرارداد را یکسویه لغو کرد و آن را در بخاری انداخت و آتش زد... موضوع به جامعهٔ ملل کشیده شد و قرارداد جدیدی را تنظیم کردند که بد تر از پیش بود و بعدها به قرارداد ۱۹۳۳ انجامید.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تیمورتاش میکوشید حاکمیت ایران بر بحرین را به کرسی بنشاند
تیمورتاش و مسأله خلیجفارس، ازجمله مهمترین مسائل عصر رضاشاه است که به حاکمیت ایران بر بحرین و جزایر تنب و ابوموسی و همچنین، امتیاز نفت دارسی مربوط میشود. سرنوشت تیمورتاش نیز از این دو مسأله جداشدنی نیست. وی در جهت احیای حق حاکمیت ایران بر خلیج فارس و بهدستآوردن حقالسهم بیشتر از نفت جنوب، برای ایران تمام کوشش خود را بکار برد و در جریان مذاکرات ایران و انگلستان، میکوشید حاکمیت ایران بر بحرین را به کرسی بنشاند. حاکمیتی که از آغاز سده ۱۹، بهواسطه نفوذ انگلیس در بحرین نادیده گرفته شده بود.
...
در آن دوران، بحرین برای انگلستان اهمیت سوقالجیشی بسیاری داشت و پل ارتباطی شبهجزیره عربستان و دیگر مناطق خلیجفارس بهشمار میرفت، همچنین یکی از ایستگاهای مهم تدارکاتی نیروی دریایی انگلستان بود. ازهمینرو، موضوع جزیره بحرین، کشمکشهای طولانی میان این دو کشور را به همراه آورد. از آنجا که دولت ایران همیشه بر این عقیده بود که بحرین جزء لاینفک ایران بودهاست، به ناچار قضیه به جامعهملل ارجاع داده شد. تأکید بر تعلق بحرین به ایران و تأکید بر مسأله جزایر، ازجمله اقدامات ایران در آن دوران بود که تیمورتاش مسئولیت آن را بر عهده داشت.
مذاکراتی که او برای حاکمیت ایران در خلیجفارس صورت میداد از سال ۱۳۰۶ ش/۱۹۲۸م، آغاز شد و تا سال ۱۳۱۱ش/۱۹۳۲م، به طول انجامید...
تأکید و توجه تیمورتاش به منافع و استقلال ملی، منحصر به روابط با دولت انگلستان نمیشد بلکه در مناسبات با دیگر کشورهای همسایه و در رأس آنها شوروی(سابق) نیز، مصداق مییافت. تلاش او برای دست یافتن به استقلال اقتصادی و کوتاهکردن دست شوروی از شاهرگهای حیاتی اقتصاد ایران، ذیل همین محور تعریف میشد. در زمان وزارت دربار او، دولت شوروی با امتناع از تبدیل پول تجار ایرانی و تحریم صادرات کالاهای ایرانی – به استثنای پنبه- مشکلاتی برای اقتصاد ایران ایجاد کرده بود که تیمورتاش و دربار را به واکنش واداشت. برخلاف آنچه رضاشاه گمان میکرد که تیمورتاش در راستای منافع شوروی عمل کرده و به عنوان جاسوس آنها فعالیت میکند، نزدیکی صوری او به شوروی برای امتیازگرفتن از انگلستان در قضیه نفت و اعمال فشار برای احقاق حقوق ایران بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیمورتاش ضرورت ایجاد نیروی دریایی را برجسته کرد
دولت ایران در ادامه سیاستهای خود، درخصوص جزایر و بنادر جنوبی، دست به تحرکاتی زد که تشکیل نیروی دریایی نمودی از این برنامه بود. در این خصوص، تیمورتاش نقش بارز خود را ایفا کرد. او بویژه ضرورت ایجاد نیروی دریایی را برجسته کرد. رضاشاه قبل از تاجگذاری، در مسافرتی که به جنوب رفت متوجه کمبود کشتی در خلیجفارس شد. او برای عبور از بوشهر به خرمشهر، پس از یک انتظار طولانی، مجبور شد با کشتی تجاری انگلیسی سفر کند. پیشتر در قضیه شیخخزعل نیز این کمبود کاملاً احساس میشد. با وجود سرکوبی این شورش، ناتوانی ایران در اجرای عملیات دریایی بهخوبی نمایانگر بود و این عوامل، لزوم ایجاد نیروی دریایی را بیشتر محسوس میکرد که با تلاش تیمورتاش در دستور کار قرار گرفت. او که همواره بر لزوم تأسیس نیروی دریایی تأکید میکرد، برای خرید کشتی در سال ۱۳۰۷ش/۱۹۲۸م، عازم اروپا شد و چند فقره قرارداد خرید کشتی امضا نمود.
...
کشتی کوچک مظفری که از دوره قاجاریه باقی مانده بود، بهعنوان پایه نیروی دریایی ایران عصر پهلوی قرار گرفت. همچنین، پس از سرکوبی غائله خزعل، سه کشتی او به ناوگان نیروی دریایی پیوست. ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ش/۱۹۲۷م، بودجه نیروی دریایی در مجلسشورایملی تصویب شد و یکسال بعد ساخت دو فروند ناوشکن ۹۵ تنی و ۴ فروند ناو توپدار ۳۲۰ تنی را به کارخانجات ناپلِ ایتالیا سفارش دادند و یک افسر ایرانی، به نام اردشیر سپهبدی، مأمور تماس و پیگیری با دولت ایتالیا شد.
در ادامه، تحت فرماندهی سرگردِ توپخانه، غلامعلی بایندر، افسران جوان برای آموختن فن دریانوردی و گذراندن دوره مهندسی دریایی و فرماندهی، به ایتالیا اعزام شدند. تلاش تیمورتاش در این امور کم نبود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای تیمورتاش پاپوش دوختند و او مغضوب شد
تیمورتاش موفق شد انگلستان را به پذیرش تعرفه گمرکی و به رسمیتشناختن استقلال گمرکی ایران مُجاب کند. بدین ترتیب انگلستان از حق خود در کاپیتولاسیون و تعرفه گمرکی محروم میشد. از مسأله پذیرش تعرفه گمرکی که بگذریم، در ابعاد دیگر مذاکرات، تیمورتاش دستاورد چندانی نداشت و همین را منتقدینش عَلم کردند. قضیه نفت و خواست افزایش حق ایران از نفت جنوب به بنبستهای بیشتری در مناسبات دو کشور انجامید. بنبستی که درنهایت برای تیمورتاش مرگ را رقم زد. ... تیمورتاش و پسرش مهرپور درسفر تحصیلی محمدرضا پهلوی ولیعهد به سوئیس در ۱۵ شهریور ۱۳۱۰ جزو همراهان وی بودند.
(وكیلالملك دیبا و همسرش بلبل، همچنین فتحالله نوری اسفندیاری و محمد خسروانی نیز جزو همراهان بودند.)
تیمورتاش ضمناً مأموریت داشت از سوئیس به آلمان، فرانسه، ایتالیا، و سپس انگلیس برود و با مقامات این کشورها دربارهٔ مسائل فیمابین مذاکره کند. وی در لندن با «سرجان کدمن» Sir John Cadman رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت نفت ایران و انگلیس در خصوص مسائل نفتی مذاکره کرد و سپس راهی سوئیس شد و در راه بازگشت به ایران در مسکو با مارشال وروشیلوف وزیر جنگ، دیداری غیر رسمی داشت. کمی بعد شایع شد که در این سفر کیف محتوی پرونده مذاکرات نفتی تیمورتاش با مقامات انگلیس به سرقت رفتهاست!
خبر این ملاقات از سوی فتحالله پاکروان سفیر ایران در مسکو به رضاشاه اطلاع داده شد و مأموران اطلاعاتی انگلیس هم گزارش این ملاقات را به سرتیپ آیرم رئیس وقت نظمیه رساندند و وی نیز آن را بلافاصله به اطلاع رضاشاه، رساند. با تلاش و تقلای کسانی که هنری جز سعایت و حسادت نداشتند و با پروندهسازی آیرم، تیمورتاش پس از بازگشت به تهران با غضب شاه و فضای سنگینی روبرو شد. آن شرایط بیانگر فضای تاریک بیاعتمادی و سوءظنی بود که از اواسط دوران حکومت رضاشاه پدیدار شده بود. سوم دی ماه ۱۳۱۱ روزنامه اطلاعات، در کادر کوچکی نوشت: معاف از خدمت، آقای تیمورتاش وزیر دربار پهلوی از خدمت معاف گردیدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از رضاشاه، ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز آن تیمورتاش!
تیمورتاش بازداشت و از وزارت دربار کنار گذاشته شد. جدا از دیدار پُر حرف و حدیث او در مسکو با مارشال وروشیلوف وزیر جنگ شوروی، او به اختلاس و اخذ رشوه هم متهم شده بود. تیمورتاش در ضمن انجام خدمت در دربار از طرف اهالی نیشابور به سِمَت نمایندگی مجلس(برای دوره نهم) برگزیده شد. ولی چون این انتخاب مصادف با تعقیب او بود، درموقع رسیدگی به اعتبارنامهها، بفرموده، شعبه سوم مجلس گزارش داد: چنین شخصی صلاحیت نمایندگی مجلس شورای ملی را ندارد.
...
مجید مهران در کتاب خاطرات خود، از قول عباسقلی گلشائیان که آن هنگام دادستان دیوان کیفر کارکنان دولت بود نقل میکند که یکی دو مرتبه از تیمورتاش بازجویی کردهاست. تیمورتاش که در مورد ده هزار تومان بابت تسطیح زمینهای جلالیه نیز متهم شده بود به گلشائیان میگوید:
«خودِ رضاشاه بهتر از هر کس میداند که من اختلاسی نکردهام و این مبلغ را دستمزد دادهام، اما چون باید نابود شوم این پروندهها را برایم درست کردهاند.»
منتقدینش گفتهاند برخی موارد که در کیفرخواست آمده (تبانی با میرزاحبیبالله امینالتجار اصفهانی و اخذ رشوه از او) چندان بیجا نیست.
... ناصر نجمی در کتاب بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، مینویسد: احتمالاً جاسوسان انگلیسی کیف تیمورتاش را در قطار ربودند و بعد روزنامه تایمز لندن خبر داد که کیف مزبور پیدا شدهاست. حسین فردوست گفتهاست موضوع گمشدن پرونده نفت[کیف] صحت ندارد. چون تیمورتاش خودش پرونده را به روسها داده بود. انگلیسیها هم با خبر شدند و موضوع را به اطلاع رضاشاه رساندند. از این رو از پایان این سفر، تیمورتاش مورد غضب رضاشاه بود.
وی در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» ادعا میکند که تیمورتاش با روسها مرتبط بود و وقتی برنامهریزی انتقال محمدرضا پهلوی ولیعهد و همراهان را برای سفر به سوئیس ـ ۱۳۱۰ـ بر عهده داشت، وکیلالملک رئیس محاسبات دربار را نیز با خود به سوئیس برده بود و دلیل همراه کردن نامبرده، همسر قفقازی او بود. ارتباط تیمورتاش با این زن قفقازی، که فارسی نمیدانست و تیمورتاش با او روسی حرف میزد] جاسوسی بودهاست!
کنارزدن تیمورتاش در دستور کار ازمابهتران قرار گرفته بود. در برخی روزنامههای اروپایی بویژه تایمز، نوشتههایی به عمد و با شیطنت، در مورد قدرت وی و اینکه ایشان برای کسب سلطنت در غیاب ولیعهد جوان و شاه سالخورده آمادگی دارد، به چاپ رسید...
«پس از رضاشاه، ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز آن تیمورتاش.»
...
بعد از مسافرت تیمورتاش به پاریس و لندن و بروکسل و پذیرایی شایانی که از او میشود، روزنامهها در فرنگ عنوان «والاحضرت تیمورتاش وزیر دربار» به او میدهند. بس اگر تیمورتاش متهم به جاسوسی شد بی حکمت نبود! شایع شد رضاشاه نسبت به زد و بندهای پنهان وی با روسها مشکوک است و یکی از مقامات روسیه هم ادعا کرده که نامبرده با «پولیت بورو»(هیئت مرکزی حزب کمونیست) ارتباط داشتهاست.
بوریس باژانوف Георгиевич Бажанов (دستیار استالین) هم فاش کرده که تیمورتاش اطلاعات مهم را در اختیار روسها قرار میداد. آقابیگ اوف نیز از تیمورتاش به عنوان خدمتگزاری صدیق نام بردهاست…[بگذریم که آنچه باژانوف در خاطراتش در مورد به اصطلاح جاسوسی تیمورتاش نوشته، بیشتر قصه است. مذاکره «خوشتاریا» و «پیاتاکوف» و...]
بازار شایعه و تهمتپراکنی گرم شد. یکی از این شایعات مربوط بود به ماجرای کودتای سرهنگ پولادین و احتمال دخالت تیمورتاش در این کودتا، که اصلاً واقعیت نداشت. (محمود پولادین از افسران ژاندارمری بود، که پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و ادغام قزاقخانه و ژاندارمری به قشون متحدالشکل رضاخانی پیوست. وی در فتح قلعه چهریق و جنگ با الوار از خود رشادت به خرج داد. در ۱۳۰۵ فرمانده فوج محافظین کاخ سلطنتی را عهدهدار بود، که به جرم کودتا علیه شخص رضاخان دستگیر و اعدام شد.) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تیمورتاش در زندان انفرادی جان داد
دشمنان تیمورتاش چُو انداختند تلاش روسها برای آزادشدن وی از زندان خیلی چیزها را نشان میدهد. ازقضا مهر ۱۳۱۲ «کاراخان» قائم مقام کمیسر امور خارجهی شوروی، در سفر به تهران، آزادی او را درخواست کرده بود اما همزمان با این سفر، خبر مرگ تیمورتاش در ۹ مهر ۱۳۱۲ انتشار یافت. او در زندان انفرادی جان داد و میگفتند قتل وی بعد از رضاشاه و سرتیپ آیرم، زیر سر پزشک احمدی است. البته او (احمد احمدی) پزشک نبود. (پانویس را ببینید)
...
جنازه تیمورتاش بدون تشریفات در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده شد. املاک و داراییهای او را هم دولت ضبط کرد. حدود ۲۰ روز پس از مرگ تیمورتاش کلیه اعضای خانواده وی به کاشمر تبعید شدند و تا زمان سقوط رضاشاه اجازه بازگشت به تهران نیافتند.
(تیمورتاش دو بار ازدواج کرد: اول با سرورالسلطنه دختر خازنالمُلک که صاحب یک دختر به نام ایراندخت و سه پسر به نامهای منوچهر، مهرپور و هوشنگ گردید. سپس در سال ۱۳۰۰ همسر دومی هم به نام تاتیانا اهل ارمنستان، اختیار کرد و از وی نیز صاحب ۲ دختر شد. تاتانیا بعد از دستگیری تیمورتاش از او جدا شد.) ... هنگامیکه تیمورتاش را دستگیر کردند، هنوز دخترش ایراندخت، همسر حسینعلیخان قراگوزلو بود. اما در آن «جبر جو» که چاپلوسی خریدار داشت، یکباره از امشب به فردا، دختر سوگلی تیمورتاش تبدیل شد به موجودی که وجودش موجب «ننگ» خانواده قراگوزلو بود! به محض اینکه تیمورتاش مغضوب شد حسین علی خان قراگوزلو نامهای به رضاشاه نوشت با این مضمون که من میخواستم از شما اجازه بگیرم که دختر این خائن را طلاق بدهم! که او هم آن را خواند، بعد مچالهاش کرد و دورانداخت و فرمود طلاقش بدهد، ولی در این طلاق وکیل دختر تیمورتاش خود من هستم!
(ایراندخت تیمورتاش نخستین وابسته مطبوعاتی ایران در خارج از کشور بود، او به خاطر تلاشهای فرهنگی خود از دولت فرانسه نشان لژیون دونور گرفت و نخستین زن ایرانی است که چنین مدالی را از فرانسه دریافت کردهاست. ایراندخت به عراق رفت و پزشک احمدی را در که در قتل پدرش دست داشت، در لباس مُبَدّل یافت. احمدی به وسیله مأمورین عراقی دستگیر و به مقامات ایران تحویل گردید. همانطور که گفتم وی درواقع پزشک نبود.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قول تیمور، قول من است اعلیحضرت همایونی که زمانی دربارهٔ وزیر دربار خود گفته بود «قول تیمور قول من است»، پس از کشتن او گفت «از اول خلقت، چنین آدم خائنی وجود نداشتهاست.»
و این درحالی بود که با همراهی تیمورتاش، در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد و از قضا در آن مراسم حمل تاج به وسیله تیمورتاش خیلی پُر معنا بود. تا آن زمان رئیسالوزراء دست به چنین کاری میزد و این بار تیمورتاش با برتری نسبت به محمدعلی فروغی، عمل حمل تاج را خودش انجام داد. ... تیمورتاش تلاش میکرد تا از یک سو، با دولتهای همسایه و از آن جمله شوروی مناسبات حسن همجواری برقرار نماید و از دیگر سو، مذاکرات با شرکتهای آلمانی در دوره جمهوری وایمار را برای تشویق آنان به سرمایهگذاری در ایران شدت بخشد.
(جمهوری وایمار در اصل اصطلاحی است که مورخان برای دوره تاریخی حدفاصل پایان جنگ جهانی اول تا روی کار آمدن حکومت نازیها در آلمان، ابداع نمودهاند.)
...
تلاش تیمورتاش برای مناسبات بهتر با شوروی و شرکتهای آلمانی را انگلیسیها برنمیتافتند. جدا از تمایل انگلستان برای حذف وی از قدرت، پروندهسازی امثال سرلشکر آیرم رئیس شهربانی وقت نیز مؤثر بود. اقدامات خود تیمورتاش نیز در به رخکشیدن قدرت و ابتکار عمل فردیاش، به سوءظن رضاشاه دامن میزد. او که پس از بازگشت از سفر متوجه کدورت اعلیحضرت شده بود درخواست مرخصی کرد اما پس از ۴۰ روز، رضاشاه وی را احضار نمود و خواستار ادامه کار او در دربار شد. البته در آن جّو سوءظن معلوم بود که کارش ساختهاست. کمی بعد با های و هوی، جار زدند تیمورتاش با همکاری رئیس آلمانی بانک ملی(در جریان تبدیل ارز) اختلاس کردهاست. در همان ایام وکیلالملک دیبا، رئیس حسابداری دربار و دوست نزدیک تیمورتاش توسط رضاشاه از کار برکنار گشت و سوم دی ۱۳۱۱ تیمورتاش هم از وزارت دربار عزل و بیست و نهم بهمن همان سال در اداره نظمیه زندانی شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روایت ایراندخت تیمورتاش، از کشته شدن پدرش در زندان
ایراندخت، دختر بزرگ تیمورتاش، آخرین روزهای حیات پدر و قتل او را چنین شرح دادهاست: .... من سه یا چهار روز قبل از این که پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق میرزا هاشم خان افسر [شیخالرئیس افسر] به دیدار پدر رفتم. او جسماً سالم به نظر میرسید ولی روحیهای بس پژمرده داشت. در این جلسه پدرم قیمومت و سرپرستی فرزندان خود را به آقای افسر سپرد و گفت امیدوارم از آنها در نهایت مهربانی نگهداری کنی. میرزا هاشم افسر، تحت تأثیر بیانات ایشان اشک در چشمانش حلقه زد، ولی پدرم به او گفت این اشکها را برای روزهای بدتری ذخیره کن. من با آن که دخترک معصوم و نوجوانی بیشتر نبودم، معنی این کنایه را فهمیدم. معهذا از خود حرکتی بروز ندادم. پس از آن که وقت ملاقات تمام شد، آخرین نگاه را به پدرم که به اندازه یک دنیا او را دوست داشتم، انداختم و بیرون آمدم. در یک شب میهمانی در باغ سردار اسعد، تلفنی به سرلشکر آیرم، رئیس شهربانی، اطلاع داده شد به زندان قصر برود. سرلشکر آیرم هنگام عزیمت از میهمانان معذرت خواهی کرد و گفت ظاهراً باید در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقی افتاده باشد. او به هنگام خداحافظی اظهار میدارد شام منتظر من نباشید و سپس از باغ بیرون رفته یکسره به زندان قصر و به دخمهای که تیمورتاش در آنجا ماههای آخر را در سلول انفرادی به سر میبرد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد، رفت. در آنجا سرهنگ پاشاخان، باجناغ رضاشاه، که ریاست کل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشک احمدی منتظر بودند تا دستور اجرای قتل صادر شود. آنها ابتدا بازوی تیمورتاش را گرفتند و در شرایطی که او مقاومت میکرد، سم را به داخل رگهایش تزریق کردند. سَم کارگر نگردید و در نتیجه تلاش تیمورتاش برای پرهیز از مرگ و تلاش پزشک احمدی برای کشتن طعمه خود، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گردید. سرانجام برای اینکه کار زودتر به پایان برسد با بالش وی را خفه کردند.
این بالش خون آلود تنها چیزی بود که از زندان پدرم برای ما ارسال داشتند. سرلشکر آیرم در بازگشت از مأموریت خیلی کوتاه ولی با لحنی موفقیتآمیز میگوید: «کار تمام شد، کارش را تمام کردم». این واقعه در شب هشتم مهرماه ۱۳۱۲ ساعت ۳۰/۱۱ شب برابر ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۳ به وقوع پیوست.
(قزاق، عصر رضاشاه پهلوی به روایت اسناد وزارت خارجه فرانسه، محمود پورشالچی، ص ۵۷۳)
...
این مطلب کمی احساسی نوشته شده و چه بسا دقیقا با آنچه روی داده منطبق نباشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضاشاه از هر کسی که جُربزه داشت وحشت میکرد
وقتی رضاشاه به نصرتالدوله فیروز(از دوستان نزدیک تیمورتاش) غضب کرد، تیمورتاش در دیداری که با سفیر بریتانیا داشت گفت: اگر حقیقت مطلب را خواسته باشید [باید بگویم]، امروز در سراسر ایران کسی وجود ندارد که رضاشاه نسبت به او اعتماد داشته باشد و این سوءظن ملوکانه نسبت به همگان، در نظر آنهایی که یک عمر امتحان صداقت و وفاداری خود را دادهاند بالاخص ناگوار و غیرقابل تحمل است. همین سوءظن شدید ملوکانه باعث شدهاست که سّدی میان اعلیحضرت و صدیقترین خدمتگذارانش به وجود آید، زیرا همه این اشخاص شب و روز در بیم و هراساند که مبادا غفلتاً آماج سوءظن ملوکانه قرار گیرند و نتایج وخیم و مرگبار آن را به چشم ببینند!
بنا بر تبلیغات حکومتی، دخالت بیش از حد او در امور سیاسی کشور و فزونی قدرتش، وی را از حد مستخدم شاه خارج کرد و مایه بدبینی و سوءظن اعلیحضرت همایونی شد. تیمورتاش از موقعیت خود برای دریافت ارز و قرضه از بانکملی و همچنین ارتشاء در واگذاری امتیاز انحصار صدور تریاک به میرزاحبیبالله امینالتجار اصفهانی، سوءاستفاده کردهاست. بهانه دادستان دیوان کیفر بر اِعمال نفوذ تیمورتاش در دادن امتیاز انحصار صدور تریاک به میرزاحبیبالله امینالتجار، نامهای بود که ۲۷ مهر ۱۳۰۹، تیمورتاش به وزیر دارایی[تقیزاده] نوشته و در برابر کسب تکلیف تقیزاده نوشته بود «به نظر اینجانب این قرارداد مفید و خوب است، زودتر منعقد شود. باقی بسته به نظر محترم است.» (اطلاعات ۴ تیر ۱۳۱۲»
(اینکه چرا تقی زاده، این نامه را دراختیار سروری دادستان دیوان کیفر گذاشته بود، بر من معلوم نیست.)
...
جدا ازدوز و کلک پروندهسازانی چون محمدحسین آیرم رئیس شهربانی وقت،نگرانی رضاشاه از آینده فرزندش که ولیعهد و جانشین او محسوب میشد از دیگر دلایل دورکردن تیمورتاش از صحنه قدرت بهشمار میرود، وی میپنداشت تیمورتاش قدرتمند مَجال حضور به ولیعهد سیزده ساله را نخواهد داد و خودش زمام امور را به دست میگیرد. رضاشاه در مدت کوتاهی افراد لایق و نافذ اطراف خود را که موجب تحکیم سلطنت او شده بودند، از بین برد که تیمورتاش نیز یکی از آنان بود.
سیاستمدارانی که قرار بود فاتجهشان خوانده شود، متهم به ارتباط با بیگانه میشدند. رضاشاه از هر کسی که جُربزه داشت وحشت میکرد.
نوه تیمورتاش(منیژه تیمورتاش) بدرستی گفتهاست: [جدا از مسآله نفت و احساسخطر انگلیسیها نسبت به منافعشان و...] قضیه [حذف تیمورتاش] مقداری هم بُعد روانشناسی داشتهاست. به این معنی که در تاریخ و حوادث آن دیده شده، زمانی شما عدهای را بعنوان نردبان ترقی مورد استفاده قرار میدهید و بعد هنگامی که به مقدار کافی اعتماد به نفس پیدا میکنید [و خرتون از پُل میگذرد]، دیگر به آنها احتیاج ندارید. روزی رسید که رضاشاه دیگر بقدر کافی اعتماد لازم را بخود یافته و به این افراد نیازی نداشت. روی این حساب چندان هم این واقعه عجیب نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف که تیمورتاش از بین رفت. خدا عاقبت مرا به خیر کند!
تیمورتاش یک پایش لندن و یک پایش تهران بود. بدون آنکه وَقعی به وزیر خارجه و وزیر فواید عامه یا تجارت بگذارد و این درست نبود. بسیاری از اموری را که انجامدادن آن در صلاحیت وزیر امور خارجه بود، تیمورتاش از بالای سر او فیصله میداد.
بعلاوه در تهران برای خود کاخ بنا کرد، کاخی که فقط ظاهر نبود و داخلش برخلاف رویه اشراف که بر پنهانکاری بود کاملاً آشکار و به سبک اروپایی بود. سالن رقص داشت، چیزی که بین اعیان و اشراف رسم نبود ولی او رسم کرد. عمارتی با نمای آجری، آیینهکاریهای نفیس و زیبا در سقف تالار اصلی، گچ بریهای ظریف و زیبا در سرستونها و سایر بخشهای بنا و درها و پنجرههای چوبی با فرم و اشکال خاص (حالا موزه جنگ شدهاست).
...
توجه کنیم که در این سالها که از آن صحبت میشود، یعنی اواخر دهه اول شمسی، حتی رضاشاه هم کاخی در خور خود نداشت. خب، این به رُخکشیدن جاه و جلال در آن روزگار جای حدیث فراوان میگذاشت.
بعدها ضعفهای اخلاقی تیمورتاش برجسته شد و اینکه به این زن و آن زن نظر داشته و دائمالخمر و افیونی و ولخرج بودهاست. دکتر قاسم غنی، ازجمله به اعتیاد شدید او به الکل و اینکه عیاش و قمارباز قهاری بوده، اشاره میکند. نوهاش منیژه تیمورتاش نیز با بیان اینکه «من قضاوت اخلاقی مطلقاً نمیکنم، تنها میخواهم واقعیت را بگویم» ــ به جاهطلبی پدربزرگش(عبدالحسین تیمورتاش)، و اینکه «او بسیار دوست باز و بشدت سر در پی زنان زیباروی» بوده، اشاره دارد...
پس از برکناری تیمورتاش، عارف قزوینی به جاهطلبی وی اشاره میکند:
چه خوش گفت رندی به تیمورتاش چو بد کردی از کرده ایمن مباش بگو راست ای دشمن راستی فزون زآنچه بودی چه می خواستی
...
مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) که در یک نامه با خضوع تمام از تیمورتاش یاد میکند و وی را حضرت اشرف مینامد، گفته بود: «در هوش، فراست، پشتکار، مجلسآرایی، چارهجویی [و] نکتهسنجی تیمورتاش انگشت ایراد نمیتوان گذاشت. بیپروایی، به آب زنی [و] هوسرانی هم به افراط داشت. خشونتش بیش از ملاطفت بود و اواخر بیغرور نمینمود. دچار بعض عادات هم بود که گاه آن همه معلومات را در پرده افکند…» احمد متیندفتری که در مقیاسی کوچکتر، تجربهای شبیه به تیمورتاش داشت و از کارگزاری ارشد و وزارت در دادگستری و تصدی نخستوزیری گرفته تا زندان را در دوره رضاشاه تجربه کرد، گفتهاست:
«از همان روزهایی که وارد تهران شدم(۱۳۱۱)، احساس کردم تیمورتاش آن قدرت سابق و نزدیکی به شاه را ندارد، بلکه کاملاً مورد بیمهری و شاید غضب شاه باشد. اولین بار این مطلب را از زبان علیاکبر داور شنیدم که میگفت: تندرویهای این شخص بالاخره ممکن است دامن ما را هم بگیرد. یک بار هم به کنایه گفت: تیمورتاش در سفر اخیر خود در اروپا ریخت و پاش زیادی کرده و مقادیری ارز از بانک ملی به قیمت ارزان خریدهاست... تیمورتاش مدت ماههای آخر عمر خویش را میگذراند و حتی شاید این آخرین بهاری باشد که میبیند!»
احمد متیندفتری از قول علیاکبر داور نوشتهاست: «تیمورتاش در به وجود آوردن چنین وضعی برای خود مقصر است. خوشگذرانی، ریخت و پاش از بودجه دولت، رفیقبازی و مقاومت در مقابل تصمیمات شاه چنین آیندهای را نوید میداد. شاهی که خرج روزانه خانواده خود را یادداشت میکند و از بدو سلطنت خود تاکنون فقط یک پالتو برای خویش تدارک دیده، چگونه میتواند ناظر بر خرجهای افراطی تیمورتاش در اروپا باشد؟...حیف که این مرد هم از بین رفت. خدا عاقبت مرا به خیر کند».
سیدحسن تقیزاده اعتقاد داشت که رضاشاه به هر کسی که اندک جُربزه کار کردن داشت و اهل عمل میبود شک داشت و تیمورتاش از همین قماش بود. گویا تقی زاده وی را بوذرجمهر(برزگمهر) خطاب میکرد.
پانویس
پزشک احمدی و فرخی یزدی
فتحالله بهزادی (پزشکیار وقت بیمارستان زندان موقت شهربانی) ، به قتل فرخی یزدی توسط احمد احمدی [همان دارو فروش ملقب به پزشک احمدی] اشاره دارد. فتحالله بهزادی که گویا با همکارش علی سینکی در شب حادثه در بیمارستان فوق کشیک بوده، ادعا کردهاست که «فرخی یزدی را به عنوان زندانیای که دچار بیماری شده، از بند و سلول مربوطه به بیمارستان منتقل کرده و در حمام! بیمارستان بستری کرده بودند تا چنانکه دلخواهشان بود توسط پزشک احمدی مداوا نمایند.» ـــــــــــــــــــــــــ ادعای فوق را، پزشک قانونی که مرگ شاعر را به بیماریهای وی ربط داد، نپذیرفت. نام آن پزشک را نمیدانم اما در پرونده فرخی ثبت شدهاست. روایت احمد کسروی که در دادگاه ارائه داد هم، به مرگ طبیعی فرخی اشاره دارد. شایان ذکر است که پزشک احمدی در دادگاه و در بازجوییهایش بارها گفت و نوشت که «من هیچ وقت آمپولی به بیمار تزریق نکردهام.
پزشک احمدی ملقب به موش(احمد احمدی) که در دورهٔ رضاشاه، بر سر زبانها افتاد. در شهریور ۱۳۲۰ وقتی اوضاع دگرگون شد به کشور عراق گریخت ولی با پیگیری ایران تیمورتاش که به خون خواهی پدرش، عبدالحسین تیمورتاش، به دنبال او به عراق رفته بود، توسط مامورین عراقی دستگیر و به مقامات ایران تحویل گردید.
پزشک احمدی ابتدا در مشهد دارو فروش بود، وی بعدها راهی تهران شد و در بیمارستان سپه، از بیماران پرستاری میکرد. در زندان قصر هم به کارش گماشته بودند و شایع بود که در دل شب با آمپولهای مخصوص، سروقت زندانیانی که باید حذف شوند، میرود که ممکن است کمی غلو باشد. احمد کسروی با تاکید گفتهاست که فرخی یزدی که به چند بیماری مهلک دچار بود، به مرگ طبیعی در زندان قصر مُرد [و داستان آمپول هوا واقعی نیست] متن دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی نخست در نشریهٔ پرچم (۱۳۲۱–۱۳۲۲) و در دورهٔ معاصر، در کتابی مستقل منتشر شد. کسروی در بارهٔ مرگ آن شاعر، نوشته است: «تعجب میکنم که فرخی، به حکایت پرونده، چند مرض مهلک...داشته و چون مُرده، طبیب قانونی مرگ او را عادی دانسته و جواز دفن صادر کرده، با این حال اصرار میکنند که او را کشتهشده با دست [پزشک] احمدی وانمایند و به تکلفات باورنکردنی میپردازند!» (دفاعیات احمد کسروی از سرپاس مختاری و پزشک احمدی؛ انتشارات خاوران: پاریس، پاییز ۱۳۸۳ ص ۱۲۱) ابراهیم صفایی هم در کتاب خاطرههای تاریخی، میگوید که فرخی به مرگ طبیعی درگذشت و آمپول هوا در کار نبودهاست. دکتر انور خامهای هم که با فرخی در زندان قصر بوده، تصریح میکند که دوختن لبهای وی واعیت ندارد. «پرسیدم: آقای فرخی لبهای شما را چطور دوختند؟ جواب داد: مگر لبهای من کرباس بود که بدوزند؟» (دو سال با فرخی یزدی در زندان قصر، انور خامهای، مجله گزارش، شماره ۱۱۱، اردیبهشت ۱۳۷۹)
... محاکمه پزشک احمدی پیوسته در مطبوعات منعکس میشد ال اینکه یک روز روزنامه فروشها داد زدند: فوقالعاده! به دار زدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپخانه! فوقالعاده! روزی که او را به دار کشیدند (۳۰ بهمن ۱۳۲۲) یک تیر چوبی بلند با قرقره و طناب در ضلع غربی میدان توپخانه به چشم میخورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت نمود... اجازه دادند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پزشک احمدی پس از نماز روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زد: «ای مردم من قاتل نیستم! یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کردهام! و حالا چون از همه ضعیف ترم، همه چیز به گردن من افتاده! قاتل اصلی سرتیپ مختاری و خود رضا شاهه!» پاسبانها بیش از این مهلت ندادند. حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا کشیدند.
منابع
• روزنامه تایمز شماره نهم ژانویه، ۱۹۳۳ ص، ۱۱ ستون اول • روزنامه حبلالمتین، سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۰ش • روزنامه اطلاعات، چهارم تیرماه ۱۳۱۲ • مجله آینده، آذر و دی ماه ۱۳۶۰بلوشر، ویپرون، گردش روزگار در ایران • اسناد ارکان حرب کل قشون، تیمورتاش به رئیس ارکان حرب کل قشون، ۱۳۰۵ • شیخالاسلام، جواد، صعود و سقوط تیمورتاش به حکایت اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس • مریم گنجی، قربانی دارسی/ تیمورتاش یکی از قربانیان عرصه سیاست در ایران است
• فرخ، معتصمالسلطنه، خاطرات سیاسی فرخ
• عاقلی، باقر، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران • باژانوف، بوریس، خاطرات باوریس باژانوف، ترجمه دکتر عنایتالله رضا • مستوفی، حمدالله، شرح زندگانی من • سعید نفیسی، تیمورتاش در خیمهشببازی
• حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران • بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران • بهار، ملک الشعرا، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران • دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی • اتابکی، تورج، تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضاشاه • عبده، جلال، چهل سال در صحنه خاطرات • حسینآبادیان، عبدالحسین تیمورتاش و روابط خارجی ایران بر اساس اسناد نو یافته • ابوالحسن ابتهاج، خاطرات
• محمد امینی، تیمورتاش، گفتگو با حسین مُهری • فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی • مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران • هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات • الهام لطفی، تیمورتاش که بود؟ • جمشید ضرغام بروجنی، دولتهای عصر مشروطیت
• قزاق، عصر رضاشاه پهلوی به روایت اسناد وزارت خارجه فرانسه • تیمورتاش در زمان رضاشاه در اسناد وزارت خارجه آمریکا • یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب • نصرالله انتظام، خاطرات • محمدی، حسن، تیمورتاش و رضاشاه- تأملی در علل صعود و سقوط تیمورتاش
• علی جانزاده، خاطرات سیاسی رجال ایران از مشروطیت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ • سلیمان بهبودی، بیست سال با رضاخان میرپنج، خاطرات سلیمان بهبوی • ابراهیم خواجه نوری، بازیگران عصر طلایی، داور، تیمورتاش… • سلیمانی دهکردی، کریم وحیدیراد، مذاکرات نفت ایران و انگلیس و تجدیدنظر در قرارداد دارسی
• عیسی صذیق اعلم، یادگار عمر • سیدحسن تقیزاده، زندگی طوفانی
• عبدالله روحی، خاطرات و خطرات • احمد متیندفتری، خاطرات یک نخستوزیر • حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله • احمد سمیعی، بَرکشیده به ناسزا • اسدالله، عمادی، بازخوانی تاریخ مازندران • ساتنالول، رضاشاه کبیر • محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف • حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران • جمشید بهنام، حلقه برلنیها • رجالشناسی عصر رضاخانی • عزیزالله اعزاز نیک پی، تقدیر یا تدبیر، خاطرات
• سیفالله وحیدنیا، خاطرات و اسناد • اسنادی از انتخابات مجلس شورای ملی در دوره پهلوی اول • ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۳۷، سال پنجم، شهریور ۹۵ • دانشنامه جهان اسلام • ابراهیم فخرایی، سردارجنگل • گیلگ، محمدعلی، تاریخ انقلاب جنگل • بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست • گفتگو با منیژهٔ تیمورتاش، در بارهٔ عبدالحسینتیمور تاش • خواب آشفته نفت از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه، محمدعلی موحد • کشتهگان بر سر قدرت، مسعود بهنود • اسفندیاری، بختیاری، کاخ تنهائی، ترجمه تادعلی همدانی
• قاسم غنی، تیمورتاش و شیخ الرئیس افسر
• خاطرات تاجالملوک
• ازغندی، علیرضا، ناکارآمدی نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب • طبری، احسان، جامعه ایران در دوران رضاشاه
• اسناد مکاتبات تیموتاش وزیر دربار رضاشاه(۱۳۱۲–۱۳۰۴) • استفسار وزارت جنگ شوروی از تیمورتاش در مورد خریدهای نظامی • سوال از تیمورتاش در مورد احتمال جنگ بین شوروی و لهستان و پاسخ وی • هشتاد سال پس از قتل تیمورتاش، سال سخت استبداد رضاشاهی • تيمورتاش در زمان رضاشاه در اسناد وزارت خارجه آمریكا
• روایت ایران تیمورتاش از قتل پدرش توسط پزشک احمدی • فرجام «عبدالحسین تيمورتاش» درآئینه روايات «احمد متین دفتری» • ابراهیم صفایی، خاطرههای تاریخی
• نشر خبر مرگ تیمورتاش در زندان قصر • گذشته چراغ راه آینده است • فرخ، مهدی، خاطرات سیاسی فرّخ(معتصمالسلطنه)
• یاداشتهای عباسقلی گلشائیان
• زرگری نژاد، تیمورتاش: قربانی منافع ایران در خلیج فارس • مسعود بهنود، آنکه تاج آورد، عبدالحسین تیمورتاش، حسنک معاصر
• وحیدی راد، میکائیل، دیپلماسی تیمورتاش در قبال شوروی و انگلستان • مهران، مجید، در کریدورهای وزارت خارجه چه خبر: خاطرات یک دیپلمات قدیمی
• مجتهدزاده، پیروز، کشورها و مرزها در منطقه ژئوپولتیک خلیجفارس • نشأت، صادق، تاریخ سیاسی خلیج فارس • ماتیر، توماس، الجزر الثلاث المحتله لدوله الامارات المتحده العربیه، طنب کبری، طنب صغری و ابوموسی • العیدروس، محمدحسن، الجزر العربیه و الاحتلال الایرانی نموذج للعلاقات العربیه الایرانیه
Miron Rezun, Teymourtash, Iranian Court Minister Of The 20th Century
Ansari, Ali, Modern Iran Since 1921: The Pahlavis and After Atabaki, Touraj & Erik J. Zurcher, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Atatürk and Reza Shah 'Alí Rizā Awsatí, Iran in the Past Three Centuries Cronin, Stephanie, The Making of Modern Iran: State and Society Under Reza Shah Ghani, Cyrus, Iran and the Rise of Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power Rezun, Miron, The Soviet Union and Iran: Soviet Policy in Iran from the Beginnings of the Pahlavi Dynasty
Until the Soviet Invasion in 1941
ВОСПОМИНАНИЯ БЫВШЕГО СЕКРЕТАРЯ СТАЛИНА,БОРИС БАЖАНОВ