چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Wednesday 24th April 2024

 

 

ری و روم و بغداد (۱)
از سمفونی بتهوون تا ترانه کاکوله


خانم‌ها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، سلام بر شما. سلامی پُر از گرما و امید. این ویدئو، به یک موضوع واحد نمی‌‌پردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمی‌نوردد و دَم به دَم حالی به حالی می‌شود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهم پاشیده‌ و همراه با استعاره‌ است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس. 
بتدریج بخشهای دیگر تدوین می‌شود. 
________________________
آندری تارکوفسکی و فیلم سینمایی «نوستالژیا» 
آندری تارکوفسکی Андрей Тарковский در فیلم سینمایی «نوستالژیا» Nostalghia داستان انسان رنجدیده‌ای را به تصویر می‌کشد که تمام زندگیش را به گذراندن یک شمع روشن از درون یک گندآب سپری می‌کند و همه‌اش دل نگران این است که مبادا شمع خاموش شود. در رویارویی با بی مروتی، خودکامگی و مناسبات ظلمانی، دغدغهِ نوع من نیز، گذراندن شمع روشن وجود از میان تاریکی بوده‌است. کدام تاریکی؟ ابتذال حقیری که گاه همه جا را فرا می‌گیرد و صغیر و کبیر را تابع تعادل قوا کرده، به رکوع و سجود و مدح و ثنا می‌کشاند. بگذریم که بسیاری از ما در برابر سرگشتگی‌ در زمان حال، سروقت گذشته‌ می‌رویم و تلاش می‌کنیم از میان ظواهر به چیزی واقعی برسیم. انگار در جست‌وجوی علتِ این سرگشتگی هستیم و در پی «آناتِ وجود» و به قول «ویرجینیا وولف» به دنبال «لحظات بودن» Moments of Being خویشیم. چرا چنین است؟ چون بخشی از وجود رازآمیز هر کدام ما با خاطرات‌مان عجین شده، پس باید یادمان‌های محبوس را از بندی که در واقع قسمتی از خود ماست آزاد کرد و صدایش را شنید. صدایی که با صدای روزانه ما یکی نیست...
________________________
هیچ آدمی نیست که فقط یک آدم باشد
هیچ آدمی نیست که فقط یک آدم باشد. هیچ لجظه‌ای از زندگی آدم هم فقط آن لحظه نیست. تمام تاریخی که پشت سر اوست او را می‌سازد و آن آدم هم در لحظه معین چیز معینی است. این فقط در مورد یک شخص نیست. در مورد یک گروه و سازمان هم صادق است و بسیار پیچیده تر. متنوع تر و...
________________________
زندگی آدمی پایان می‌پذیرد ولی مقاومت و هنر او جاودانه باقی می‌ماند
آیا اینکه زندگی آدمی پایان می‌پذیرد ولی مقاومت و هنر او جاودانه باقی می‌ماند، از یک هستی جدید که به ظاهر نیستی می‌نماید، حکایت نمی‌کند و نشان نمی‌دهد که گویا در این مورد نیز اصل بقای انرژی صادق است؟ در صُوَر گوناگونی که انرژی به خود می‌پذیرد از پشت پرده اصلی همچون پری روی نهفته‌ای هر لحظه به جلوه ای نو، نقاب برگرفته و به صورتی دیگر چهره نما می‌گردد. (دکتر محسن هشترودی)
________________________
واقعیات تاریخ پذیرای تفسیر عینی نیست
«اگر کوهی از زاویه‌های دید مختلف به شکل‌های متفاوت نمودار می‌شود، این بدان معنا نیست که کوه از لحاظ عینی اصلاً فاقد شکل است یا شکل‌های نامحدودی دارد. چون تفسیر در تحقق واقعیات تاریخ نقش ضروری بازی می‌کند، و چون تفسیر هیچ موجودی دارای عینیت کامل نیست، این دلیل نمی‌شود که بگوئیم صحّت و اعتبار همه تفسیرها به یک اندازه است و اصولاً واقعیات تاریخ پذیرای تفسیر عینی نیست.» (تاریخ چیست، ادوارد هالِت کار) 
...a mountain appears to take on different shapes from different angles of vision, it has objectively either no shape at all or an infinity of shapes. It does not follow that, because interpretation plays a necessary part in establishing the facts of history, and because no existing interpretation is wholly objective, one interpretation is as good as another, and the facts of history are in principle not amenable to objective interpretation. (Edward Hallett Carr)
________________________
سرنوشت آنگونه که به در می‌کوبد (سنفونی ۵ بتهوون)
________________________ 
بوسه برتر از آمیزش است

_______________________ 
گرد و غبار همیشه بیرون ما نیست 

________________________ 
حساب مردم ستمدیده از حکام جور جداست
من همیشه فکر می‌کردم چه نیرویی سُرنا نواز بزرگ ایران استاد «شاه میرزامرادی» را که حق بزرگی بر موسیقی فولکلوریک کشور ما دارد و صدای دلنواز سُرنایش روح انسان را به سیاحت تاریخ می‌بَرد، هرسال به شهر دزفول می‌کشید تا در دهه اول مُحّرم و روز عاشورا، ساز چَمَری(چَمرَیونه=چپی) بزند.
حساب مردم، مردمی که از مراسمی چون عاشورا یک عمر خاطره دارند، از حُکّام جور جداست. برای مثال یک آذربایجانی حتی اگر یکبار دسته‌های عزاداری «شاخسی، واخسی»(شاه حسین، وای حسین) را دیده باشد که در صف‌هایی طویل، راهی کوچه و خیابان شده و نهایتاً خود را به خیمه‌های به آتش کشیده شده رسانده و به سوگ واقعه می‌نشینند، نمی‌تواند فراموش کند. برای او عاشورا - حالا هر اعتقادی داشته باشد - دنیایی خاطره است. همچنین است برای یک ایلامی «چایینه زنان»، برای یک دزفولی «حمل شیدونه»، و نیز «توغ»‌برداری كاشانی‌ها، مراسم سوگ سیاوش و گِل‌مالی خرم آبادی‌ها(در روز عاشورا)، طوق‌بندان شاهرودی‌ها، نخل‌برداری یزدی‌ها و «طشت گردانی» اردبیلی‌ها. (طشت، نماد مشک سقای کربلا و آب رود فرات است.)
یک خوزستانی یا بوشهری اگر در گذشته با دسته‌های سینه‌زنی همراه بوده، امکان ندارد یادمان‌های خودش را از نوحه‌های آهنگین «بخشو»، و «چلاب»، فراموش کند.
حساب مردم از حُکّام جور، و مرتجعینی که بر ذهنیت عاطفی و مذهبی آنان سوار می‌شوند و به قول فردوسی «زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش» - جدا است.
________________________
مرگ، پایان نیست
________________________
رقص مجاری شماره ۵

________________________ 
عشق و فداکاری خویشاوند همدیگرند

عشق، فداکاری یک جانبه، داوطلبانه، تمام عیار و بی‌چشمداشت است. از اجبار و استثمار فاصله دارد و به جای خودخواهی و خودبینی، همدلی و همدردی به ارمغان می‌آورد. عشق سینه مردمان را از کینه تهی می‌کند و به محبت می‌آمیزد. آنجا که او فرمانرواست. ادب هست و بی‌ادبی نیست. مهر هست و کین نیست. عشق پاک و زیباست و عاشقی‌کردن اساساً کاری خدایی است. اما هر عشقه و کنش و واکنشی عشق نیست.
عشق جوشد بحر را مانند دیگ
عشق ساید کوه را مانند ریگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف
عشق گسترش دایره وجود از خود به غیر خود، و در واقع توسعه مرزهای وجود خود به موجودات دیگر است. «عشق یک هنر است، باید آنرا آموخت و آنرا آفرید. آهنگی است که با نوازش سرانگشتان دو دست خویشاوند بایدش نواخت...»
عشق با جوشش خون و انقلاب غریزه و عارضه طبیعت و غذاخوردن یک گرسنه بسیار متفاوت است و صرفاً از هورمون‌ها خط نمی‌گیرد. عشق در درجه اول ارتباط با شخصی خاص نیست. یک رهیافت و نگرش است...یک خاطره است...
...
داستان شمع و پروانه، و نیز حکایت فاخته‌ای که گوشت خود را کَند و به دشمن داد و از بزرگترین کتاب حماسی هند(مهابها راتا)، با تغییراتی جزئی در هزار و یکشب بازگو شده، گویای همین واقعیت است. این داستان شورانگیز، سوختن فاخته ماده را برای فاخته نر اسیر، به تصویر می‌کشد. در پایان، فاخته نر از سوگ فاخته ماده، تن به مرگ می‌دهد تا به جفت خود درآن جهان بپیوندد.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
________________________
ما مردم خود را نمی‌شناسیم 
اگر می‌خواهیم کاری برای خودمان و این مردم کرده باشیم راهی نداریم جز این که ببینم آن‌ها در دِنجِ خود به چه می‌اندیشیند. من ایمان دارم که ما مردم خود را نمی‌شناسیم و این مشکل بزرگ روشنفکری ماست. (بهرام بیضایی)
________________________
کاکوله یکی از قدیمی‌ترین آوازهای سنتی گیلکی 
«کاکوله» با صدای خاطره‌انگیز بانو شمس و ناصر مسعودی
https://www.youtube.com/watch?v=TIS8eZVYCUA
این ترانه زیبا را دیگران هم خوانده‌اند ازجمله: زویا ثابت، زهره جویا، شهلا نهرور...
انسان موجودی خاطره گرا ست و این ترانه زیبا (حتی اگر گیلکی ندانیم) شنونده را بیاد کاکوله خویش می‌اندازد، مگر اینکه اَدا درآورد و تنزه طلبی پیشه کند!
...
بیدِمَشکانه بیدین چنقدر جوانه کاکوله - کاکوله سرخی لاله تی جوله مانه کاکوله
بشو تی ماره بگو یار تی خواستگاره کاکوله - مره وعده بدایی امسال بهاره کاکوله. کاکوله نُکن ناز مره بخوان آواز، من تره زنم ساز تا ببی می‌دمساز. کاکوله...
می چومان اشکباره می‌دیل بی قراره حالی نارَم کاکوله - تی دوری بکشته مه ره بیا من تی انتظارم کاکوله - می‌چومان اشکباره می‌دیل بی قراره حالی نارم کاکوله
تی دوری بکشته مه ره بیا من تی انتظارم کاکوله
کاکوله نکن ناز مره بخوان آواز، من تره زنم ساز تا ببی می‌دمساز. کاکوله...
هر وقتی یاد آورم تی قول و قراره کاکوله - آلوچه داران جیر اون ساله بهاره کاکوله
سر خرمن بگوتی من تی خاطر خوایم کاکوله - گالش کولامان جور تی واستی من آیم کاکوله. کاکوله نکن ناز مره بخوان آواز، من تره زنم ساز تا ببی می‌دمساز. کاکوله...
کاکوله کاکوله،کاکوله،کاکوله
ببین بیدمشکان چقدر جوان هستن کاکوله، لپ‌های تو مانند سرخی گل لاله میمونه کاکوله. برو به مادرت بگو که یار، خواستگار تو هست کاکوله. امسال بهار به من وعده داده بودی(که باهام ازدواج کنی) کاکوله. کاکوله ناز نکن،
برای من آواز بخوان، من هم برای تو ساز می‌زنم و تو دمساز من بشی. کاکوله…
چشمهای من اشکباره، دلم بی قراره و حالی ندارم کاکوله. دوری تو مرا کشته
بیا منتظر تو هستم کاکوله. کاکوله ناز نکن، برای من آواز بخوان
من هم برای تو ساز می‌زنم و تو دمساز من بشی. کاکوله…
قول و قرارت یادم میاد کاکوله، اون سال بهار زیر درخت آلوچه
سر خرمن به من گفتی تو را دوست دارم. کاکوله بالای کولامان گالشها بایست تا من بیام. کاکوله ناز نکن، برای من آواز بخون. من هم برای تو ساز می‌زنم و تو دمساز من بشی. کاکوله… کاکوله… کاکوله
• با انتخاب ابو الحسن صبا، توسط علینقی وزیری، به عنوان ریاست هنرستان صنایع ظریفه رشت، موسیقی گیلان دگرگون شد. پس از آن مقام‌ها و قطعات گیلکی به ردیف موسیقی ایران پیوست و آوازهای دیلمان، حاجیانی، چوپانی، غم‌انگیز، و قطعاتی مانند: زرد ملیجه، رقص چوبی، گوسند و خون، کوهستانی و …به موسیقی ملی راه یافت.
• گویش گیلکی بعد از کردی نزدیکترین گویش امروزی در ایران به زبان فارسی پهلوی است و ترانه‌هایی چون گل پامچال، همیشه بهاره گیلان، بوشو بوشو، رعنا، عزیز لاکوی، جینگه جینگه جان، سلام بو گفتم ترا و کاکوله… تا همیشه زیباست و امثال شاپور جفرودی، احمد عاشورپور، ناصر مسعودی و بانو شمس... در خاطره‌ها می‌مانند.
• موسیقی گیلان یکی از زیباترین موسیقی‌های محلی ایران است و کاکوله از ترانه‌های اصیل آن دیار. کاکوله، در اصل نام یک پرنده است، اما به زبان گیلک شمال(گیلان)، دختری است که موی سر در جلو به صورت کاکل دارد.
  ... 
این بحث را از ویدئو یا فایل صوتی بشنوید. 
 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook