بازجویی دکتر علی شریعتی در ساواک (۱) مکتوب چهل صفحهای
خانم ها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز به شما سلام میکنم، سلامی پُر از گرما و امید. این ویدئو به «مکتوب ۴۰ صفحهای» اشاره دارد. بخشی از بازجوییهای سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) از دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۴۷، آنزمان ۳۵ سال سن داشت.
گرچه از آن نامه یا استنظاق بیش از نیم قرن گذشتهاست اما از آنجا که مبارزه با فراموشی، یک وظیفه تاریخی است، و او همچنان یک نام و اندیشه تازه است، تمامی آن مکتوب را، منهای آخرین سطور آن که در دسترس نیست قرائت میکنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در پاسخ به پرسشهای ساواک، دکتر شریعتی علیرغمِ ارتباط با برخی حرکتهای مخالف رژیم در خارج کشور که بر آن پای میفِشُرَد، آگاهانه، تغییر سیاست و دیدگاههای حاکمیت را هم به سمت جبران گذشته، برجسته کرده، از رضاشاه با احترام یاد نموده و جانب انقلاب سفید یا بهتر بگویم مضمون اصلی و ضدفئودالی آن (اصلاحات ارضی) را گرفتهاست.
این تنظیم رابطه هوشیارانه را واپسگرایان - الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ - که ریگی در کفش و چیزی در کلاه و عمامه دارند، تفسیر به رأی کرده و نوعی همراهی با رژیم حاکم جلوه دادهاند. نوکران ارتجاع و استعمار سالیان دراز است پشت سر آن رند شریف هوشیار، صفحه میگذارند و هرکدام به نوعی مزّه میریزند، اما نتوانستند و نمیتوانند از محبوبیت وی بکاهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا دکتر شریعتی گل بی عیب و بری از خطا بود؟
آن زمان که دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد نیز، شنیده میشد که دین در حوزه اندیشه و عوالم قلبی و عاطفی مردم ایران جای پا دارد و خواهد داشت. آیا او میدانست چنانچه دین از حریم خصوصی و نیاز درونی انسانها پایش را به حریم عمومی و صحنه روزانه زندگی و روابط سیاسی، دراز کند به حقهبازی بدَل خواهد شد، رنگ خرافات خواهد گرفت و نظام سیاسی را تحت تاثیر قرار میدهد و در آنصورت هیچ خدایی را بنده نیست؟ میدانم که نمیتوان از سکویی که امروز ایستادهایم به وقایع دیروز نگاه کنیم. گذشته را نه میتوان برگرداند و نه میتوان تغییر داد. آبیست که ریخته و جمع بشو نیست. اما حالا فکر میکنم چقدر اشتباه میکردیم.
توجه نداشتیم که در جامعهای مثل ایران، حرکت سیاسی بدون تکیه بر حرکتی اجتماعی، فکری، فرهنگی و بدون حرکتی در جهت زیرسؤال بردن ارزشهای متداول و موجود، حتماً به جیب کسانی خواهد رفت که دارای پیشینه تاریخی و پایگاه اجتماعی و دارای پروژه سیاسی هستند. آنزمان، نه دکتر شریعتی و نه هیچکس دیگر، تصور نمیکرد رنج و شکنج مردم ستمدیده ایران در آینده ملاخور شده و باز هم و باز هم با بگیر و ببند روبرو خواهیم شد.
...
دکتر شریعتی دغدغه آزادی داشت اما آیا گل بی عیب و بری از خطا بود؟ ابدا.
نه او و نه هیچکس دیگر برتر از سؤال نیست. تطابق تخیل و «امر واقع» را در شماری از آثارش میتوان دید. برای مثال «حسن» و «محبوبه» او، واقعی نبود. چرا؟ چون «حسن آلادپوش و محبوبه متحدین او»، به مسیر دیگری رفتند.
این به کنار، «نامه به سرسیداحمدخان» و «گفتگو با گیوز» [اهل توگو!]، همچنین شخصیت «شاندل» و... واقعیت نداشت. یعنی چنین نامهای اصلاً کسی به سرسیداحمدخان ننوشته و «میسیو گیوز»ی نبوده که [در زندان سیته فرانسه در زیرزمینی از قصرهای قدیمی با فضای باز و تعدادی ستون] با وی گفتگویی صورت گیرد...(...)
[در پیامد کشتهشدن پاتریس لومومبا، دانشجویانی که در پاریس، در برابر سفارت بلژیک تظاهرات کردند (از جمله دکتر شریعتی را) به زندان سیته بردند و وی آنجا با گیوز گفتگو کرد؟ در ایل دولا سیته؟ Ile de la Cite در جزیرهای وسط رودخانهی سن !؟ کجاست آن گفتگو؟ هیچکس ردی از گیوز که گویا وزیر فرهنگ توگو شده ندارد.]
...
«شاندل» هم جز خود دکتر شریعتی، کس دیگری نبود. وی بارها و بارها (به ویژه در گفتگوهای تنهایی) از شاندل نقل قول میآورد و از «دفترهای سبزش» میگوید. یکبار او را فرانسوی تبار و زاده الجزایر معرفی کرده و بار دیگر فرانسوی و تونسی نامیدهاست!
واقعش شاندل به عنوان یک نویسنده اصلاً وجود خارجی نداشت و بیشتر ترجمان خود دکتر شریعتی بود به ویژه که شاندل la chandelle در لغت به معنی شمع است و شمع تخلص خود وی.
...
دکتر شریعتی تحت تاثیر نیکوس کازانتزاکیس هم بود، «کازانتزاکیس»ی که خودش از نیچه و هومر و برگسون و زوربا، و از هجوم ترکان عثمانی به جزیره کرت، تاثیر گرفته بود. در رمانهای کازانتزاکیس (سرگشته راه حق، برادرکشی، مسیح باز مصلوب و در گزارش به خاک یونان)، «زرو زور و تزویر»، «مذهب علیه مذهب» و «عرفان و عدالت و آزادی» برجسته شدهاست. (مارکس هم در دین و دولت و سرمایه به نوعی به زر و زور و تزویر گوشه زدهاست.)
...
دکتر شریعتی با استبداد زیر پرده دین و با ستم و سرکوب، هیچ میانه نداشت و حکومت روحانیون را برنمیتافت، اما توصیفش از امام و رهبر و ولی در کتاب «امت و امامت» و...به کام مرتجعین خوش آمد. وی در وصیتنامه خودش با اشاره به «تکرار و تقلید و ترجمه» میگوید از این سه «ت» همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقیزاده و تاریخ.
واقعش حرف او در مورد سیدحسن تقیزاده قابل دفاع نیست. همچنین در مورد تاریخ. «تاریخ» حکم آینه دارد هر آینه. به مثابه داستان آزادیست و مگر میتوان از شأن آن کاست؟ اگر با تاریخ آشنا بودیم، سربداران خراسان را به عرش نمیبردیم. سربدارانی که وقتی به قدرت رسیدند به صغیر و کبیر رحم نکردند و دشنه را به مصاف دلیل فرستادند. از یازده امیر سربدار، ده تن از آنان در جدال بر سر قدرت و تصفیههای درونی به قتل رسیدند. اگر با تاریخ آشنا بودیم «زوایای خشن و خونین سربداران را هم چه در جنگ قدرت و چه در آمیختگی دین و دولت و در جاری کردن قوانین شرعی فقهی و کشتار بیرحمانه زنان بینوای تنفروش و...» میدیدیم.
...
از زاویه ضدیت با ارتجاع و استبداد، مکتوب چهل صفحهای را هم میتوان نقد کرد. اگر دادههای دکتر شریعتی از درس و تحصیلش دقیقتر بیان شده بود، اگر نمیگفت که جامعهشناسی یا اسطورهشناسی خوانده (که نخوانده بود)، و اگر لازم نمیدید برای تحقیر بازجویان، به «دو دکترا» اشاره نموده و بزرگنمایی کند، زبان کسانیکه به امتناع انصاف و واقعبینی افتاده و در مورد امثال وی بد را بدتر میبینند، و به جای تکیه بر محکمات، متشابهات را برجسته میکنند، بسته میشد.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای داوری پیرامون پاسخهای آن انسان شریف به ساواک که بهعمد بر خصیصه ضد تودهای و ضد آخوندی بازجویان انگشت میگذارد و درعین حال حرفهای خودش را میزند، کسانی شایستهاند که همچون خود او مدتهای مدید در سلول زندان بوده و بازجویی پس دادهاند، پادوهای استعمار و ارتجاع که «هنر» ی جز هیستری ضدمذهبی ندارند و در مورد امثال او نیز، بیحرفیهایشان را با پُرحرفی جبران میکنند، مادون فهم شرایطی هستند که بر زندانیانی چون او حاکم بود.
...
از سر انصاف باید گفت که در ساواک بودند کسانیکه میهن خود را دوست داشتند و با مخالفین خردمندانه برخورد میکردند. توجه داشته باشیم که ساواک ۹ و به عبارتی ۱۰ اداره کل داشت و گرچه مولود خشونت و محصول کودتای سال ۳۲ و آن مرداد گران بود، و با جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب و با گرایش دستگاه قدرت به استبداد و… میانه داشت اما، نباید تمامیت آنرا در شکنجه و بگیر ببند خلاصه کرد.
از یک زاویه ساواک خدماتی هم کرد، بعلاوه همه مأمورین از آزار زندانی کیف نمیکردند. بودند کسانیکه از بگیر و ببند خوششان نمیآمد و میفهمیدند هر شلاقی که بر سر و روی زندانی فرود میآید به مثابه کلنگی است که گور استبداد را بیشتر حفر میکند.
...
ازجمله کسانیکه از آنان ذکر خیر میشود، سپهبد حسن پاکروان دومین رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور بود که اعدامش کردند. همچنین افرادی چون تیمسار علیپاشا بهرامی رئیس ساواک خراسان. تا زمانیکه بهرامی در این مسؤولیت بود، سختگیری چندانی با دکتر شریعتی نشد و حتی نامبرده غیرمستقیم متهم بود که جانب او را گرفتهاست، چرا که توصیه میکرد مملکت باید از افراد دانشمندی چون دکتر شریعتی استفاده کند و با جلوگیری از سخنرانی ایشان در این یا آن دانشگاه و...کاری از پیش نمیرود.
بعدها که احمد شیخان، مسؤولیت وی را بعهده گرفت و مسؤول ساواک خراسان شد، و حسینیه ارشاد بیش ازپیش بر سر زبانها افتاد و ساواک هم نتوانست از آن سکوی دلخواه بسازد، باز گذار دکتر شریعتی به زندان و این بار به کمیته مشترک ضد خرابکاری افتاد و ۶۰۰ شب تنهایی او یادگار این دوران است. بگذریم که امثال شیخان نیز، شّر مطلق نبودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر شریعتی در سال ۱۳۳۱ به دلیل شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه، زمان کوتاهی بازداشت شد. چند سال بعد نیز (۱۳۳۶) به همراه ۱۶ نفر از اعضای نهضت مقاومت ملی به زندان افتاد. زمانیکه «محمدعلی درخشی علاف آرشام» رئیس ساواک خراسان بود. سال ۱۳۴۳ هم در بازگشت به ایران، لب مرز دستگیر و راهی زندان قزل قلعه شد و آخرین بار تیرماه ۱۳۵۲ بود که ذکرش رفت. به مدت ۱۸ ماه انفرادی بود تا شب عید سال ۵۴
دکتر علی شریعتی در بازجوییاش نوشتهاست: «از تملق و ترس و تلّون همواره بدورم، صداقت و صمیمیت و صراحت را در زندگی برگزیدهام و امیدوارم بر همین بمانم و بمیرم...
من یک عنصر جبون و سست نیستم که اگر به کاری یا راهی جدا معتقد باشم بخاطر حفظ منافع شخصی و شغل و حقوقم از ابراز عقیدهام بهراسم...»
...
دوستان دانشور و فرهنگورز، شخصیت دکتر شریعتی را از تک تک ارزشها و ضدارزشهایی که در گفتار و نوشتار و عملش نشان داده و همه مثل ظروف مرتبطه، بهم ربط دارند نیز، میتوان شناخت.
مرتجعین با مُثلهکردن آثار و بازجوییهای وی و تفسیر به رأی آن، خیلی زور زدند بر مضمون و جوهر کلام او گرد و خاک بنشانند اما آب در هاون کوبیدند و خشت بر دریا زدند. شور و ایستادگی آن آموزگار دردمند و خردمند در خاطرهها باقی است.
نمیخواستم (ویدئو و فایل صوتی) مکتوب چهل صفحهای، تکه تکه شود بنابراین تمام آن را یکجا قرائت کردم که طولانیست. هر بخش با قطعه زیبایی از «سباستیان باخ» G MINOR BACH - Piano Tiles 2 جدا شده، اگر میخواهید، آن را در چند نوبت بشنوید.
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook