ری و روم و بغداد (۳۱)از اُورفِئوس و سیرُنها و کازانتزاکیس تا «اُپرای مانوکو» و شورشِ نان در تهران
ویدئو
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمیپردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمینوردد و دَم به دَم حالی به حالی میشود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهمپاشیده و همراه با استعاره است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس.
بتدریج بخشهای دیگر تدوین میشود.
____________________________
سرتیترهای ۳۰ قسمت گذشته
...............................................
____________________________
شورش نان در تهران
ایران پیش از جنگ جهانی دوّم، صادرکننده غلّه بود اما سال۱۳۲۰ با قحطی مرگباری روبرو شد. در آن شرایط طاقتفرسا که گرسنگی بیداد میکرد و گربهها نیز در امان نبودند، مردم ستمدیده به ستوه آمدند و در کرمانشاه، نجفآباد، زنجان، سنندج، تبریز، داراب، رشت، قزوین، ملایر، اراک و گلپایگان…، به انبارهای غلّه هجوم بردند. اوج این اعتراضات، شورش نان در تهران (هفدهم آذر سال ۱۳۲۱) بود. واقعه مزبور بعد از تبعید رضا شاه از ایران که نیروهای متفّقین در کشور ما جا خوش کردند، روی داد.
...
شورش نان، بستری برای تسویه حساب سیاسی فراهم کرد و منعکسکننده مشکلات ایران در زمان جنگ و دخالت اشغالگران در شئون کشور ما بود. محمدرضا شاه هنوز پایههای قدرتش تثبیت نشده بود و از استعفای احمد قوام (قوامالسلطنه) استقبال میکرد، بویژه که وی خواستار نوعی حکومت سلطنتی بود که در آن شاه نقش محدودی داشته باشد. از سوی دیگر انگلیسیها هم از تنظیم رابطه قوام با دولت آمریکا که استخدام مستشاران آمریکایی و امثال آرتور میلسپو علامتش بود، دل خوشی نداشتند.
...
در واقعه ۱۷ آذر ۱۳۲۱، مقالات هواداران دربار علیه قوام، حضور سازمان یافته دانشآموزان برخی مدارس تهران که جلوی مجلس شورای ملی شعار «نان. نان. نان. ما نان میخوایم یالله… نان و پنیر و پونه. قوام قوام گشنمونه…» سر میدادند، همچنین حضور چاقوکشها و رجالهها در میان مردم محروم، نشان میداد اعتراضات به حق مردم که میتوانست در چشم اندازش طرحی نو دراندازد، آلوده اغراض سیاسی شده و دست و دستهایی در کار است تا از آن نردبان بسازد.
حضور و دخالت متفقّین که آنزمان در کشور ما آقابالاسر و صاحب اختیار بودند، از جمله علل آن قحطی بزرگ بود که شرحش در این مختصر نمیگنجد.
____________________________
اورفئوس و سیرن ها
بر اساس یک داستان حماسی اساطیر یونان باستان، هنگامي كه رهپویان در پی گمشده خویش راهی دریا شدند و بر كشتی نشستند به ديار «سیرنها» Σειρήν ، که ظاهر خوش خط و خالی داشتند و، ادعا میکردند «دختران خدای دریا هستیم» ــ رسيدند. «سیرن ها»، پريان دريايي بد طینت و خوشصدايي بودند كه با آواز دلفريب خود، دل اهل کشتی را میربودند و پس از این دلربایی، به امواج ویرانگر دریا میکشیدند. در این راه هولناک و پُر وسوسه، همه غرق و نابود میشدند و، هيچ كشتي، توانايي عبور از قلمرو آنان را نداشت. چنگنواز هنرمندی، که اسمش «اورفئوس» Ορφεύς بود بر آن شد جلوی فریب را بگیرد. آنچنان آوازي سر داد كه نواي فریبنده «سيرنها»، گم و گور شد... با اینجال کم نبودند کسانیکه به دام میافتادند. اکنون جاذبه های زندگی و این دنیای دون، همراه با باد و بروت ستمگران، نقش سیرنها را بازی میکند و همه ما را دارد به کام خود میکشد.
...
اورفئوس Ορφεύς' شاعر و آوازهخوان افسانهای اساطیر یونان است که در نواختن چنگ استاد بود. سیرنها Σειρήν، در اساطیر یونان، گاه به صورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن، و گاه، به شکل یک زن تصویر شدهاست.
____________________________
انسان، گرگ انسان است (اومو اومینو لوپوس)
____________________________
اپرای نابوکو Nabucco - نَبوکَد نَصَّر دوم (بخت النصر)
اُپرا چیست؟ در کوتاهترین توضیح آمیزهای است از موسیقی و نمایش تا حقیقتی به تصویر کشیده شود. نابوکو ساخته آهنگساز ایتالیایی جوزپه وردی با اشعاریاز تمیستوکله سولرا است. اپرای نابوکو به اسارت بردگان بابل اشاره دارد که در کتب عهد عتیق ازجمله عزرا، اشعیاء و ارمیای نبی هم آمدهاست. جانمایه اپرای نابوکو، یا بهتر بگویم اپرای نَبوکَد نَصَّر دوم (بخت النصر)، پیامی جسورانه در ستایش رهایی ستمدیدگان است. زمانی که جوزپه وردی به اپرای نابوکو میپرداخت، همسر و دو فرزندش را از دست داده و غرق اندوه بود. دست و دلش به هیچ کاری نمیرفت اما یک جمله در لیبرتو (کتابچه) نابوکو، توجه او را جلب کرد. «پرواز کن خیال، پرواز کن با بالهای طلایی». گفته میشود تا وردی این جمله را خواند، شروع به نوشتن نُت برای اپرا نمود و نابوکو برای همیشه در تاریخ اپرا ماندگار شد.
...
داستان اپرا، با شِکوه و شکایت یهودیان از ستم نابوکو پادشاه آشور که به آنان حمله کرده و به غارت معبد سلیمان در بیتالمقدس، دست زده، آغاز میشود. زندانیان در یک همسرایی غمگین از اسارت خود میگویند و در اشتیاق آزادی فریاد میکشند. در این هنگام زکریا (راهب قوم) وارد میشود و از پیروانش میخواهد استقامت پیشه کنند، چرا که خداوند فراموششان نکرده و به زودی آرامش نصیبشان خواهد شد. این وسط اتفاقات زیادی رخ میدهد، ازجمله برای دختر نابوکو که عاشق فردی به نام اسماعیل میشود و از شرح آن میگذرم... اینکه آن مرد دقیقاً کیست، آبا اسماعیل پیامبر است، برادرزاده پادشاه است یا شخصی دیگری و آیا داستان گزارشی واقعی از تاریخ است یا نه، موضوع این بحث نیست. بگذریم،... ببینیم سرانجام کار چه میشود. نابوکو دستور میدهد معبد سلیمان را آتش بزنند و ویران کنند و از زکریای راهب کاری برنمیآید جز آنکه دعا کند آشوریها از پرستش بت دست بردارند. کمی بعد همه جا این خبر میپیچد که نابوکو مرده است که البته واقعیت نداشت و او ناگهان وارد صحنه میشود و تاج بر سر نهاده، اعلام میکند که هم پادشاه است و هم خدا. در این هنگام صاعقهای به او اصابت میکند و تاج از سرش به زمین میافتد و نابوکو از خود بی خود شده، به جنون میافتد... از سوی دیگر، یهودیان که از بیگاری و بردگی به ستوه آمدهاند، در فکر سرزمین از دسترفتهشان هستند و اینکه آیا آنچنان که زکریا پیشبینی کرد از اسارت نجات مییابند یا نه. در ادامه ماجرا، خیلیها ازجمله زکریا و شماری از پیروانش همچنین دختر نابوکو دستگیر میشوند تا جانشان را بگیرند. روزی که آنان را به محل اعدام میبرند نابوکو ناظر است و او وقتی دخترش را در صف اعدامیان میبیند از خدای یهودیان طلب بخشایش کرده، تعهد میکند که همراه با یارانش دست از بت پرستی بردارند. جلادان در باغهای معلق بابل، منتظرند که حکم اعدام زکریای راهب و دیگران را اجرا کنند اما نابوکو سر میرسد و دستور میدهد که مجسمه بعل، بُتی را که خیلیها میپرستیدند، در هم شکنند. مجسمه خود به خود بر زمین میافتد و خرد میشود. نابوکو به یهودیان میگوید که به زادگاهشان بازگردند و معبدشان را بازسازی کنند و میگوید که خودش نیز کیش آنان را میپذیرد. همه آواز سرمیدهند «پرواز کن خیال با بالهای طلایی که بردگان در ساحل رود فرات از بیگاری و بردگی خسته شدهاند...»
این بخش اپرا، یکی از مهمترین قطعاتی است که جوزپه وردی در طول عمر خود ساختهاست. گفته میشود مردم در بند ایتالیا که البته آن زمان کشور واحدی نبود این قطعه را نه سوگنامه بردگان بابل، بلکه صدای خودشان میدانستند و پس از پایان اپرا در کوی و برزن همه همصدا میخواندند. درواقع آواز جمعی اپرای نابوکو (آواز زندانیان)، با مبارزات آزادیخواهانه مردم ایتالیا پیوند خورده بود. دستگاه سانسور وقت هم که از اتحاد مردم ایتالیا وحشت داشت به خاطر همین قطعه، اپرا را توقیف کرد. نابوکو در زمانی نوشته شده بود که دستگاه سانسور اتریش همچون بختک بر سر هنر ایتالیا سایه افکنده بود و دستمایه قراردادن چنین موضوعی دل و جرآت میخواست. این اپرا با تمام کاستیهایی که داشت باعث شد نام جوزپه وردی، در کنار نام بزرگانی همچون جواکینو روسینی / وینچنتزو بلینی/ و گائتانو دونیزتی قرار بگیرد.
____________________________
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook