زنانی که شکست را شکست دادند (۲)
در قسمت اول، بعد از اشاره به جمعیت نسوان وطنخواه، توضیح کوتاهی دادهام در مورد قره العین، زینب پاشا (ده باشی زینب)، مریم عمید، محترم اسکندری.
در این بخش به چند نفر دیگر اشاره میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شوشا عصار، موسیقی را وارد کلمات کرد و کلمه را وارد موسیقی
شمسی عصار(دختر آیتالله محمد کاظم عصار) یکی از برجستهترین زنان ایرانی نسل خود بود که تسلطش به سه زبان و فرهنگِ متفاوت - فارسی، فرانسه و انگلیسی - او را از چهرههای سرشناس، در حلقه روشنفکران این سه حوزه (لوئی آراگون، ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، و آلبرت کامو) کرد. او در زمینه تخیل، ادبیات و موسیقی که شیفته هر سه بود، حد و مرزی را نمیشناخت. موسیقی را وارد کلمات میکرد و کلمه را وارد موسیقی. شمسی عصار (شوشا گوپی) دی ماه ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد و فروردین ۱۳۸۷ در لندن، با نگاه و مَنِشی که پر از زندگی بود به استقبال مرگ رفت. او نه تنها نویسنده، بلکه آهنگساز، ترانهسرا، خواننده و فیلمساز هم بود و به زبانهای فرانسوی و انگلیسی و فارسی میخواند و مینوشت. سوشا به خواست پدرش در ۱۶ سالگی برای تحصیل راهی فرانسه شد و در دانشگاه سوربون، ادبیات فرانسه خواند. در کنار ادبیات شیفته موسیقی محلی ایران هم بود و از او ترانههای زیبای (گیلکی و لری و سایر گویشهای ایرانی) بیادگار ماندهاست. ترانههای «دم گل»، «روز جمعه»، «عزیز بشین کنارم» و...
شوشا به مولوی هم علاقه داشت و اشعاری از مثنوی را خواندهاست که در یوتیوب موجود است. «اسب چشم بسته» و «راز خنده» ازجمله آثار اوست. همچنین «دختری در پاریس» که به زبانهای گوناگون (و به فارسی هم) ترجمه شدهاست. کتاب مزبور خاطرات دوران کودکی وی در پاریس است. یکی از زیباترین فیلمهای مربوط به کوچ بختیاری را همین زن هنرمند (سوشا عصار) ساختهاست، نام اصلی آن «گوسفند باید زنده بماند» است که «مردم باد» هم نام گرفتهاست. وی به مدت ۲۰ سال سردبیر نشریه با ارزش پاریس ریویو The Paris Review بودهاست. منابع فرانسوی و انگلیسی از شمسی عصار بیشتر با نام Shusha Guppy یاد میکنند. من آلبوم زیبای This Is The Day (این همان روز است) را خیلی دوست دارم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملکتاج فیروز (نَجمالسلطنه) و بیمارستان نجمیه تهران
ملکتاج فیروز (نَجمالسلطنه) نوه عباس میرزا، ولیعهد روشن ضمیر و با اراده قاجار و مادر دکتر محمد مصدق، از زنان نیکوکار و پایهگذار بیمارستان نجمیه تهران بود. ایشان با میرزا هدایتالله وزیردفتر آشتیانی، ازدواج کرد که حاصل این پیوند، آمنه دفترالملوک و محمد مصدق بود که بعدها نخستوزیر و یکی از چهرههای معروف تاریخ ایران شد. نجمالسلطنه دو سال بعد از درگذشت وزیر دفتر، به ازدواج فضلالله خان، منشیباشی مظفرالدین شاه درآمد و حاصل آن فرزندی بود به نام ابوالحسن دیبا...
...
نجمالسلطنه زندگی ساده و بیآلایشی داشت. او از سال ۱۳۰۷خورشیدی به ساخت و وقف بیمارستانی در محل سکونت خود، خیابان دروازه یوسف آباد (حافظ امروزی)، همت گمارد که به نام بیمارستان نجمیه تهران تا همین امروز باقی است. بیمارستان نجمیه از نخستین بیمارستانهای مدرن تهران بهشمار میرود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توبا آزموده بنیانگذار مدارس دخترانه
در سالهای پس از انقلاب مشروطه باسوادشدن زنان و تحصیل علم دختران از مهمترین خواستههای جنبش زنان ایران بود و اینچنین بود که تلاشها برای تأسیس مدرسه دخترانه آغاز شد. توبا آزموده (۱۲۵۷ - ۱۳۱۵) مؤسس نخستین دبیرستان دخترانه در تهران، از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او دبستان ناموس را هم در ۱۲۸۶ شمسی در تهران با مرارت زیاد و مخالفتهای بسیار تأسیس کرد و توانست در مدتی کوتاه تعداد مدارس دخترانه را به ۶ دستگاه برساند و هشت سال پس از تأسیس اولین مدرسه، ۳۴۷۴ دختر دانشآموز را جذب این مدارس کند. اولین مدرسهٔ دخترانه توسط بیبیخانم استرآبادی به نام دبستان دوشیزگان در ۱۲۸۵ شمسی (یک سال قبل از مدرسهٔ ناموس) در تهران تأسیس شده بود اما به دلیل حملات مرتجعین، این مدرسه دوام زیادی نداشت. در نتیجه توبا آزموده دست به کار شد و مدرسهای را در منزل شخصی خود تأسیس کرد. وی در شرایطی زنگ مدرسهٔ ناموس را در خانه خود در خیابان سنگلج، به صدا درمیآورد که امثال شیخ فضلالله نوری فتوا داده بودند تأسیس مدارس دختران مخالف با شرع است.
مدرسهٔ ناموس چند سال بعد از تأسیس، به خیابان فرمانفرما و بعد از آن به محل بزرگتری در خیابان شاهپور (حافظ فعلی) منتقل شد. در این زمان مدرسهٔ ناموس به قدری توسعه یافته بود که به صورت یکی از مهمترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران درآمد و تا پایان دوره دبیرستان آموزش دختران را تأمین میکرد، به طوری که در ۱۳۰۷ شمسی اولین گروهِ دیپلمهٔ مدرسهٔ ناموس فارغالتحصیل شدند. توبا آزموده علاوه بر دایرکردن مدارس دختران، کلاسهای اکابر را نیز جهت جذب مادران دایر نمود.
اگر میرزا حسن رشدیه بنیانگذار مدارس کنونی پسرانه است، توبا آزموده را نیز باید بنیانگذار مدارس دخترانهٔ کنونی دانست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیبی مریم از پیشگامان مطالبات حقوق زنان
بیبی مریم بختیاری (۱۲۵۳– ۱۳۱۶) مشهور به سردار مریم بختیاری، نویسنده ایرانی و از زنان فعال در انقلاب مشروطه بود. خانواده وی از بانفوذترین خاندانهای ایرانی دوره قاجار بهشمار میآمد، پدرش؛ از خوانین ایل بختیاری و برادران او؛ علیقلی خان سردار اسعد (از رهبران انقلاب مشروطه) و نجفقلی صمصامالسلطنه (دو دوره رئیسالوزرای ایران)، و نیز عموزادگان وی، از رجال شناختهشده دوران قاجار و پهلوی محسوب میشدند. شیر علی مردان هم فرزند اوست.
این زن دلیر از پیشگامان مطالبات حقوق زنان و از مدافعان ملّی سرزمین ایران، در خلال جنگ جهانی اول بهشمار میآمد. بیبی مریم، فرزند حسینقلی خان ایلخانی بود که به دست پسر ناصرالدین شاه(سلطان مسعود میرزا ملقب به ظلالسلطان) کشته شد. بیبی مریم از زنان تحصیلکرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادیخواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد.
او به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری میدانست و در فتح تهران هم با رشادت و دلیری بهمیدان آمد. حتی خود شخصاً تفنگ بهدست گرفت و در برابر قزاقان جنگید.
بیبی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که یادمان زندگی خود را نوشتهاست. در ابتدای خاطراتش گفته: به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری میباشم، روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم.
او در این یادمانها دربارهٔ دلایل اینکه زنان در جامعه عقب ماندهاند نوشته «تمام بدبختیهای ما از خودمان میباشد، زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را میدانیم...»
...
منابع ایل بختیاری نقل کردهاند که بیبی مریم سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بیبی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشتهاست. نمیدانم چقدر این موضوع واقعی است. گفته میشود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علیاکبر دهخدا، ملکالشعرا بهار و... و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای دکتر مصدق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدیقه دولتآبادی و ترویج گفتمان عدالتخواهانه
صدیقه دولتآبادی (۱۲۶۱–۱۳۴۰) روزنامهنگار ایرانی و از فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران است. او از بنیانگذاران انجمن مشروطهخواهانه انجمن مخدرات وطن بود. بعداً از نخستین فعالان حقوق زنان در ایران شد. او بر این باور بود که زن ایرانی رو به قهقرا میرود. چرا؟ چون زنان بیشتر به خود میپردازند تا شخصیت زن. راه خروج زنان از فرودستی را علمآموزی میدانست.
صدیقه دولتآبادی طرفدار ایده از نوک پا تا فرق سر غربیشدن نبود. او و همفکرانش به اقتضائات اجتماعی خود میاندیشیدند و در زیست روزمره خود نیز آشکارا تلفیقی از سنت و مدرنیته بودند. به همت صدیقه دولتآبادی در سال ۱۲۹۶ شمسی یکی از اولین دبستانهای دخترانه، تأسیس شد. گفته میشود یکی از دفعاتی که برای فعالیتهایش دستگیرشده بود، رئیس نظمیه به وی گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمدهاید»...
...
صدیقه دولتآبادی با قرارداد ۱۹۰۷ (که ایران را تحت نفوذ انگلستان و روسیه قرار میداد) مخالف بود و این مخالفت را با تحریم کالاهای وارداتی و رفتن به قهوهخانهها و تشویق مردم به عدم استفاده از قند خارجی نشان میداد. در سال ۱۲۹۸ به منظور آشناکردن زنان با حقوقی همچون آموزش، استقلال اقتصادی و حقوق خانوادگی، اقدام به انتشار اولین نشریه حقوق زنان در خارج از تهران و سومین آن در ایران به نام «زبان زنان» نمود. او در این نشریه به مباحثی نظیر حجاب و نقش انگلستان در ایران انتقاد میکرد. سال ۱۳۰۰ انجمن آزمایش بانوان را نیز در تهران دائر نمود و علیه استفاده از کالاهای خارجی اقدام کرد. صدیقه دولتآبادی سال ۱۳۰۱ در کنگره بینالمللی زنان در برلین شرکت و سخنرانی داشت. سال ۱۳۰۵ هم در دهمین کنگره بینالمللی برای حق رأی زنان، به نمایندگی از زنان ایران شرکت کرد. پدر صدیقه، میرزا هادی دولتآبادی از عالمان زمان خود بود. نویسندهِ «حیات یحیی» (یحیی دولتآبادی) هم برادر اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادام لیلی لازاریان بنیانگذار بالهٔ ایرانی
لیلی لازاریان Լիլի Լազարյան رقصندهٔ باله و طراح رقص در ایران بود. وی در یک خانواده ارمنی به دنیا آمد و در مدرسهٔ داودیان تهران که جلوتر «مدرسه اسراییلیت تهران» نام داشت، درس خواند. سپس برای ادامهٔ تحصیل راهی ایتالیا شد و در «کالج موسیقی و هنر رُم» به فراگیری موسیقی علمی، و آموزش آواز پرداخت. در همان زمان در چند اپُرا از آهنگساز ایتالیایی جاکومو پوچینی Giacomo Puccini ازجمله توسکا و مانولسکو شرکت کرد. پدرش دیپلمات بود و به موسیقی هم علاقه داشت و یکی از استادان هنر باله که سوییسی بود، به خانهشان رفت و آمد میکرد. خانم لازاریان خودش تعریف کرده که من از او اصول اولیهٔ حرکات را یادگرفتم و بعدها تحصیلاتم را در مدارس ارامنه تهران به پایان بردم و نزد استاد، فنون حرکات باله را کاملتر کردم و برای تکمیل نهایی این هنر به ایتالیا رفتم و در آنجا بودم که جنگ جهانی دوم پیش آمد و به ایران بازگشتم. او پس از بازگشت به ایران از آنجایی که با حرکات موزون آشنایی داشت و با توجه به اینکه رقصهای فولکور به صورت علمی و عملی آموزش داده نمیشد خودش بانی تأسیس چنین هنرستانی شد و برای آموزش و مطالعه بیشتر راهی کشورهای مختلف اروپا گشت.
...
مادام لازاریان بیش از نیم قرن به فعالیت هنری در داخل و خارج از ایران پرداخت. از آثاری که توسط ایشان اجرا شده میتوان «قلب مادر» اثر ایرج میرزا، «اشک یتیم» اثر پروین اعتصامی و باله «تخت جمشید» با اجرای ارکستر سمفونیک را نام برد. طراحی لباس و موسیقی «وسوسه شیطان» که در تلویزیون اجرا شد هم با او بود.
پیش از شروع کار مادام لازاریان در ایران، باله، لهو و مطربی و قر کمر، پنداشته میشد. پسربچهها را به لباسهای دخترانه میآراستند و به شکلی بد و زننده بهکار میگرفتند. آن زن هنرمند به مطالعه در نقوش، معماری و مینیاتورها پرداخت و براساس حرکات آنها و با الهام از موسیقی سنتی، بالهٔ ایرانی را ابداع نمود که رقص زنگوله با موسیقی درویشخان از آن نمونه است. بر این باور بود که رقص فولکلوریک ایران، باستانی و به نوعی وحشی است و باید آن را به شیوههای نوین، جلوه دیگری بخشید. با استفاده از موسیقی و رقصهای کردی، گیلانی و آذربایجانی شکلی از باله را در ایران پدیدآورد که با حرکات فانتزی آمیخته شده بود. او هنرستان بالهٔ را به همین منظور بنیاد گذاشت. همچنین آموزشگاه دیگری را که برای خردسالان ۵ الی ۱۱ ساله داشت.
...
یکبار اتریش، برای یک فستیوال، از هر کشوری ازجمله ایران، یک استاد باله را دعوت کرده بود، مادام لازاریان رفت و با لباس«قاسمآبادی» برنامهٔ خودش را شروع کرد. رقص نو، و حرکات زیبای او، تحسین همه استادان باله را برانگیخت. مادام لازاریان یکی از پیشکسوتان عرصهٔ آموزش حرکات موزون، در ایران بود. بعد از انقلاب هم کلاس داشت اما براثر بیماری، زمینگیر شد و در خانه سالمندان زندگی سختی داشت. سال ۱۳۸۲ در تنهایی و اندوه درگذشت.
این بحث ادامه خواهد داشت
پانویس
- دوستان دانشور و فرهنگورز، در این بحث، به بیش از ۱۵۰ زن اشاره میشود که هر کدام زندگی متفاوتی داشتند و به شیوه خاص خویش با چالشها و مشکلات درافتادند. بدیهیست که همه در یک راستا و از یک قماش نیستند. اینکه نگاه و دیدگاه شماری از آنها حرف و حدیث دارد (که دارد)، یا با آنچه من و شما فکر میکنیم مطابق نیست، دلیل نمیشود که از آنان یاد نشود.
- کسانیکه در این بحث از آنان اسم میبرم کم و بیش شناخته شده هستند، اما دیگرانی هم هستند که از آنان کسی یاد نمیکند اما در شمار شریفترین زنان میهن ما هستند، زنان مچاله شده و رنج دیدهای که قربانی تاریخ مذکر و فقر فرهنگی بوده، به اطاعت خودخواسته و ستم مضاعف، خو کردهاند. باید در فصلی جداگانه از آنان سخن گفت.
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook