جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ / Friday 22nd November 2024

 

 

ترور حسنعلی منصور
مبارزه با فراموشی یک وظیفه تاریخی است

 

این بحث اشاره کوتاهی است به شکل‌گیری «هیئت‌های مؤتَلِفَه» و ترور حسنعلی منصور در سال ۱۳۴۳. ضرورت طرح این مطلب ازجمله مبارزه با فراموشی است و طرح این سؤال: آیا ترور منصور قابل دفاع است یا نه؟
...
بهار سال ۱۳۴۲ سه هیئت مذهبی در پایتخت - هیئت مسجد امین‌الدوله، هیئت مسجد شیخ‌علی و هیئت اصفهانی‌های بازار تهران - که جداگانه در چاپ و پخش اعلامیه‌های مراجع و برگزاری راه‌پیمایی‌ها و مجالس سخنرانی شرکت داشتند بعد از ارتباط با آیت‌الله خمینی و توصیه ایشان که «مسلمان باید تشکیلاتی باشد. مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد» ــ در قالب مؤتَلِفَه با هم کار می‌کردند. شناخته‌شده‌ترین آنها صادق امانی، محمد صادق اسلامی، مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، اسدالله لاجوردی، حبیب‌الله شفیق، ابوالفضل توکلی و اسدالله بادامچیان بودند. مؤتَلِفَه برنامه‌ها و اصول خود را با روحانیونی چون مرتضی مطهری، محمدجواد باهنر، سیدمحمد بهشتی، محی‌الدین انواری، جواد فومنی و احمد مولایی هماهنگ می‌کردند. آنان موفق به توسعه شبکه خود در تهران و ایجاد هسته‌هایی در برخی شهرها شدند. به ادعای حاج مهدی عراقی «مسؤولین امنیتی گفته بودند در این مملکت نزدیک به سه سال حرکتهایی ایجاد شد که همه دست این گروه (یعنی مؤتَلِفَه) بود بدون آنکه سر نخی از آنها بدست آوریم.» 
مؤتَلِفَهای‌ها گرایش سیاسی واحدی نداشتند. در میان آنها هم هوادار فداییان اسلام بود، هم طرفداران آیت‌الله کاشانی و هم تک و توک از علاقمندان جبهه ملی. بیشترشان وابسته به بازار و میدان میوه و تره بار بودند. در پیامد واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، گروه مزبور یک شاخه نظامی تشکیل داد تا به اقدامات مسلحانه دست بزند و ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت در همین رابطه بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسنعلی منصور (۱۳۰۲– ۱۳۴۳)، اول بهمن ۱۳۴۳، روبروی در مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تیر خورد و بر زمین افتاد. به سرعت او را به بیمارستان پارس رساندند. دکتر منوچهر شاهقلی، دکتر شفیع امینی، دکتر محمد حسن توران، دکتر اهری، دکتر ماونداد، دکتر طباطبائی، پروفسور عدل و پروفسور ابراهیم سمیعی...، تلاش زیادی کردند منصور زنده بماند اما موفق نشدند و او بعد از پنج روز درگذشت و امیرعباس هویدا به سِمَت نخست‌وزیر ایران منصوب شد.
پیکر حسنعلی منصور را با تشریفات ویژه در آرامگاه رضا شاه در شهر ری به خاک سپردند اما در های و هوی انقلاب، به دستور صادق خلخالی آن هم، ویران شد.
...
ضارب منصور، محمد بخارایی، از اعضاء مؤتَلِفَه اسلامی و از نزدیکان مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) بود. در پیامد واقعه؛ وی، مرتضی نیک‌نژاد، رضا صفارهرندی و صادق امانی (شوهر خواهر اسدالله لاجوردی)، دستگیر و اعدام شدند. لاجوردی هم زیر سؤال رفت هرچند ربط مستقیمی به آن ترور نداشت. در پی تیراندازی به منصور؛ سر لشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک جای خود را به سپهبد نعمت‌الله نصیری رئس شهربانی کل کشور داد که در واقعه ۲۸ مرداد سال ۳۲، امتحان خود را داده بود. افسری خشک، که نه دانش و پاکی پاکروان را داشت نه ظرفیت و مدارای او را.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسنعلی منصور فرزند علی منصور (وزیر و نخست‌وزیر عصر پهلوی) و نوهٔ دختری حسن رئیس ظهیرالملک (حکمران و دولتمرد عصر قاجار و پهلوی) بود. وی پس از پایان دوران تحصیل در دبیرستان فیروز بهرام، مدرک لیسانس حقوق و علوم سیاسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد و کار دولتی خود را در سال ۱۳۲۴ در وزارت امور خارجه آغاز نمود. او گروهی از دوستانش را گِرد خود جمع کرد که در بین آنها امیر عباس هویدا هم حضور داشت. منصور در میانه دهه ۳۰ با ایده‌ها و طرح‌هایی برای نجات وضعیت اقتصادی ایران در راس شورای‌عالی اقتصاد قرار گرفت. او و دوستانش اعتقاد داشتند که باید با تغییر ساختار و سیستم، خود درون دولت قرار بگیرند و با اجرای سیاست‌های اصلاحی، کار را به پیش ببرند. در آن ایام حضور جان اف کندی در کاخ سفید آمریکا و گزارش‌های سازمان سیا مبنی بر ضرورت تغییر در ایران، فشار برای اصلاحات در کشور را بیشتر کرد و همین موضوع بر رونق کار منصور و همراهانش که خود طرفدار تغییر بودند افزود. درآغاز دکتر علی امینی مأمور به اصلاح و تغییر شد اما با شکست سیاست‌های دولت وی، عملاً عرصه برای حضور تیم منصور که در «کانون مترقی ایران» گردهم می‌آمدند، مهیا شد به‌صورتی که در دولت اسدالله علم، شماری از آنان به وزارت رسیدند و در انتخابات سال ۱۳۴۲ مجلس شورای ملی، بیشترین کرسی‌های مجلس را بدست آوردند. کم‌کم حزب ایران نوین و انتخاب منصور به‌عنوان نخست‌وزیر بر سر زبانها افتاد. وی پس از احراز پُست نخست‌وزیری به جای امیر اسدالله علم، تلاش کرد با آخوندها راه بیاید و آیت‌الله خمینی را هم، ۸ فروردین ۱۳۴۳ از تهران به منزلش در قم بازگرداند. ایشان در خیابان دولت؛ چهارراه قنات، اول خیابان قیطریه، نبش کوچه هوشمند، به صورت حبس خانگی اقامت داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دوران نخست‌وزیری منصور؛ «قانون اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیت‌ها و معافیت‌های قرارداد وین» به تصویب رسید و خمینی ۴ آبان سال ۱۳۴۳ در قم سخنرانی کرد و فریاد زد: «قانونی در مجلس بردند و ما را ملحق کردند به پیمان وین… والله گناه کبیره کرده‌است هر کس فریاد نزند»... او سپس موضوع کاپیتولاسیون را پیش کشید. با سخنان ایشان عموم مردم (حتی بیشتر دانشجویان) که مثل خود سخنران، محتوای پیمان وین و بندهای آن را بدرستی نمی‌شناختند و شناخت دقیقی هم از کاپیتولاسیون (قضاوت سپاری) نداشتند، به خیابانها ریختند و بگیر ببند راه افتاد. قرارداد وین که دربارهٔ روابط سیاسی است، ۲۹ فروردین ۱۳۴۰ به امضای بسیاری از کشورها از جمله ایران رسیده‌است. 
در خاطرات خانه زندگان، قسمت ۴۸ کاپیتولاسیون (قضاوت سپاری) و در قسمت ۵۰، پیمان وین را توضیح داده‌ام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خمینی ۱۳ آبان ۴۳ به ترکیه تبعید شد؛ و «قَتلَهِ منصور»، بعدها گفتند: «ترور حسنعلی منصور، واکنش به تبعید حضرت آیت‌الله خمینی بود.» 
خیلی‌ها از آن ترور خوشحال شدند و کمتر کسی به رویکرد ارتجاعی قتله منصور توجه داشت. هنوز امثال لاجوردی و بادامچیان ماهیت خود را بروز نداده بودند. 
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می‌گوید در شب آن روزی که شهید محمد بخارایی، حسنعلی منصور (نخست‌وزیر) را ترور کرد، من در جلسه‌ای سخنرانی داشتم و در همان‌جا خطاب به مسؤولان رژیم گفتم : شما که فکر می‌کنید ملت ایران توانایی و قدرت ندارد، بدانید که جوانانی مانند بخارایی دارد و اگر خیال می‌کنید ملت ایران بخار ندارد، می‌بینید که بخارایی دارد…
فردای درگذشت رفسنجانی (۲۰ دی ۱۳۹۵)، اسدالله بادامچیان از اعضای حزب مؤتَلِفَه، گفت: یکی از هفت اسلحه مورد استفاده به منظور ترور حسنعلی منصور، توسط ایشان تهیه شد.
این موضوع با اسناد موجود خوانایی ندارد و واقعی نیست. خود رفسنجانی نیز تصریح کرده که برای ترور منصور اسلحه‌ای نداده‌است. وی بارها گفته بود «امام با ترور موافق نبود و اجازه ترور منصور را نداد.» چه بسا به همین دلیل او سعی کرده که از این ماجرا فاصله بگیرد. البته مؤتَلِفَه مدعی‌ست جواز تشکیل بخش مسلحانه خود را از «امام» گرفته‌است.
از مصاحبه‌ها و خاطرات اعضای مؤتَلِفَهچنین برمی‌آید که قتله منصور و دوستانشان، در پی اخذ فتوا از آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خمینی بوده اند اما موفق نمی‌شوند. 
گفته می‌شود فتوای قتل را آیت‌الله میلانی داده که نمی‌دانم چقدر مستند است چون او با ترور میانه نداشت. محمدنبی حبیبی که بیش از ۱۴ سال، دبیرکلی حزب مؤتَلِفَه را بر عهده‌داشت بارها گفت:
«قتل منصور با فتوای آقای مطهری صورت گرفته» که اثبات پذیر نیست. همچنین این گزاره دروغ که، قَتَلهِ منصور وابسته به نهضت آزادی بوده و آنان از آیت‌الله طالقانی دستور گرفته‌اند!... حبیب‌الله عسگراولادی گفته است: وقتی از امام پرسیده شد آیا کسانی را که فرموده‌اید خائن هستند آیا اگر آن‌ها را بکشیم اشکالی ندارد؟ ایشان پاسخ دادند: در غیر خودش (شاه) فایده‌ای ندارد. البته عسگراولادی در زندان روایت دیگری داشت. شکرالله پاکنژاد از قول او می‌گفت ما می‌توانستیم خود شاه را بزنیم اما آماده پیامدهایش نبودیم و چون بهره‌اش را مارکسیست‌ها می‌بردند، اینکار را نکردیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همانطور که پیشتر اشاره شد مؤتَلِفَهای‌ها بیشترشان وابسته به بازار و میدان میوه و تره بار بودند. محمد بخارایی=شاگرد آهن فروش. رضا صفار هرندی=پارچه فروش. مرتضی نیک نژاد=گالش فروش. صادق امانی=خواربارفروش. هاشم امانی=حبوبات فروش. مهدی عراقی=معدن‌چی. حبیب الله عسگراولادی=فروشنده خشکبار. عباس مدرسی‌فر=خواربارفروش. محمدتقی کلافچی=بلورفروش. محی‌الدین انواری=آخوند. ابوالفضل حیدری=حبوبات فروش. حمید ایبکچی=محصل و روحانی زاده. احمدشاهیداغلو (شهاب)=آهن فروش....
محمد بخارایی، رضا صفاری هرندی، مرتضی نیک‌نژاد و محمد صادق امانی اعدام شدند. افراد زیر هم حکم زندان گرفتند: حبیب‌الله عسگراولادی، محمد‌ مهدی ابراهیم عراقی، ابوالفضل حاج حیدری، محمدتقی کلافچی، حمید ایپکچی، محی‌الدین انواری، احمد شاه‌بوداغلو (شهاب)، عباس مُدَرسّی‌فر، هاشم امانی، اسدالله لاجوردی، محمد هادی امانی، سعید امانی، مهدی زارع حسینی، علی اعظم حاج بابا، ابوالفضل توکلی بینا، حسین دانشپور مقدم، اکبر فرهادیار، عزت خلیلی، عزیزالله صورتگر، علی اصغر حاجی بابا، کاظم سعدیه، علی اصغر صفار هرندی، صادق اسلامی، رضا صالحی، عباس زارع حسینی، اسدالله بادامچیان، علی‌اکبر بادامچیان، حسین رحمانی و…
...
در دادگاه گفته شد سیدعلی اندرزگو، حاج مهدی بهادران و شیخ حسن یزدی‌زاده هم به گونه‌ای در ترور حسنعلی منصور دست داشته‌اند و تحت تعقیب هستند. پای سید محمد بهشتی، مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی و خیلی‌های دیگر هم به پرونده ترور منصور کشیده شد.
...
چون در خلال بحث صحبت از کاپیتولاسیون Capitulation شد اضافه کنم که حسنعلی منصور ۱۹ آبان سال ۱۳۴۳، دکتر محمد مصدق را به امضای قرارداد مصونیت سیاسی نظامیان دولت آمریکا در ایران، متهم کرد که با واکنش ایشان مواجه شد. دکتر مصدق سه روز بعد در ۲۲ آبان با نوشتن نامه‌ای به منصور، ضمن اظهار تعجب نسبت به بیانات او، اعلام کرد که من کسی بودم که در ایران به مصونیت سیاسی اتباع «دول بیگانه‌» اعتراض کرده و در این مورد رسالهٔ «کاپیتولاسیون و ایران‌» را نوشته‌ام. 
...
در پایان این بحث پرسشی را که در آغاز طرح شد تکرار می‌کنم، اما ابتدا این توضیح را بدهم. من در مورد آناکرونیسم Anachronism (زمان‌پریشی و نابه‌هنگامی) نوشته‌ام و می‌دانم داوری درباره‌ی گذشته بر پایه‌ی معیارهای نظری و اخلاقی دوران معاصر. مغالطه‌ای گاه‌نگارانه است. چرا که طی آن، رویداد، گفتار یا هر چیز دیگری مطابق با ارزش‌های زمان فعلی ارزیابی می‌گردد. اما پرسش به قوت خود باقی‌ست:
آیا ترور حسنعلی منصور قابل دفاع است یا نه؟ 
توجه داشته باشیم که بعد از سال ۵۷ مؤتَلِفَه و بازماندگان قَتلَهِ منصور - امانی‌ها، بادامچیان، حاج حیدری، عسگراولادی و لاجوردی - جنایات بزرگی را در ایران سازمان دادند.

همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
 
همنشین بهار 

 

 

 

 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook