شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

 

 

کودتای نوژه و عملیات شاهرخی

 


در گذشته نباید زیست اما به گذشته باید نگریست. به قول ویلیام شکسپیر در نمایشنامه طوفان «گذشته، پیش‌درآمد اکنون است». 
 What’s Past Is Prologue. The Tempest, Act 2, Scene I
 
خانمها و آقایان محترم، سلام بر شما. این بحث اشاره کوتاهی است به عملیات نقاب [قیام شاهرخی] که بعدها به نام کودتای نوژه معروف شد. درآغاز به دو نکته اشاره کنم.
۱- شرح وقایع Explanation (توصیف و تشریح)، با توجیه و داوری justification یکی نیست. 
۲- نیت من؛ ثبت «امر واقع»، برای مبارزه با فراموشی است نه موضعگیری له یا علیه جریان و فردی. با ادب و فروتنی یادآور می‌شوم که در بند تصویر دیگران از خودم نبوده، به دنبال تأیید عمومی برای طرز تفکر خویش نیستم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
عملیات نقاب، صورتِ کوتاه‌شدهٔ «نیروی قیام‌کنندهٔ ایران بزرگ» که بعدها به نام کودتای نوژه بر سر زبان‌ها افتاد، اساساً (و نه مطلقاً) حرکتی نظامی بود که سال ۵۹، توسط شماری از افسران ارتش شاهنشاهی ایران و با تمرکز افسران نیروی هوایی، با فرماندهی سپهبد سید سعید مهدیون و سرتیپ آیت محققی طرح‌ریزی شده بود. ایشان را نباید با سپهبد احمدعلی محققی آخرین فرماندهٔ ژاندارمری کل کشور شاهنشاهی اشتباه گرفت. گفته می‌شود در عملیات مزبور غیر نظامیان هم (معدودی در لرستان، بختیاری... و از بلوچ‌ها و عشایر) نقش داشتند. همان ایام روزنامه‌ها نوشتند جمعی از افسران ارتش ایران در قالب گروهی تحت رهبر آخرین نخست‌وزیر قبل از انقلاب، با برنامه قبلی قصد داشتند نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند. کودتاچیان می‌خواستند محل سکونت آیت‌الله خمینی را بمباران کنند. ساختمان مجلس و مراکز رادیو و تلویزیون را بگبرند و شماری از مسؤولان جمهوری اسلامی بازداشت شوند. سپس قرار بود دکتر شاپور بختیار به عنوان نخست‌وزیر موقت معرفی شود. همانطور که گفتم نام این عملیات را «نقاب» گذشته بودند، اما بعداً به کودتای نوژه معروف شد.
...
سرگرد محمد نوژه، خلبان نیروی هوایی ایران بود که پیش‌تر هواپیمایش در کردستان توسط مخالفان حکومت مورد اصابت قرار گرفته و جان باخته بود. به این خاطر نام پایگاه هوایی شاهرخی که بعد از انقلاب «حّر» نامگذاری شده بود، به پایگاه هوایی نوژه تغییر نام یافت. مرکز فرماندهی کودتا در نزدیکی شهر «کبودرآهنگ» استان همدان بود در پایگاه هوایی شاهرخی (حُر). عملیات مزبور در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ (۹ ژوئیهٔ ۱۹۸۰) با دستگیری و کشته‌شدن تعدادی از عوامل آن فاش شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
اینکه «چگونه مقامات ایران از جزئیات کلی این کودتا آگاه شدند» هنوز کاملاً مشخص نیست. به گفتهٔ هاشم صباغیان قابل قبول‌ترین روایت، آگاهی کاگ‌ب، سازمان اطلاعات شوروی از برنامه‌ریزی برای انجام کودتا در ایران و مطلع‌شدن مقامات اطلاعاتی ایران توسط آنان بود. محمدعلی عمویی؛ از اعضای سازمان افسری حزب توده ایران معتقد است که حزب توده «اطلاعات ارزشمندی» را به مسؤولین کشورگزارش می‌داد. از جمله این اطلاعات، طرح کودتای نوژه بود. هادی خسروشاهی؛ نماینده وقت آیت‌الله خمینی در «وزارت ارشاد ملی»، طی گفتگویی ادعا کرد که کیانوری طرح کودتا را به او اطلاع داده بود و وی این خبر را به احمد خمینی منتقل کرده‌است.
محمد محمدی ری‌شهری؛ حاکم شرع وقت دادگاه‌های انقلاب ارتش که محاکمه افسران دخیل در کودتا را عهده‌دار بود، در کتاب خاطرات خود به ماجرای نوژه می‌پردازد. به گفته ری شهری، «نزدیک غروب آفتاب روز ۱۷ تیر ۱۳۵۹ آقای سعید حجاریان که با کمیته اداره دوم ارتش همکاری داشت به دفترم آمد و هیجان‌زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت: امشب قرار است کودتا شود.» البته ری‌شهری این را هم گفته‌است که «نقطه عطف کشف این کودتا صحبت میان دو نفر در یک تاکسی بود که در پی آن شبکه‌ای به نام «نقاب» در تیپ ۶۵ نوهد کشف می‌شود. به گفتهٔ ری‌شهری حدود ۶۰۰ نفر در رابطه با این کودتا در سراسر ایران دستگیر شدند که ۵۰۰ نفر از آن‌ها از نیروهای نظامی بودند. به روایت سعید حجاریان سه روز مانده به کودتا، چند نفر از افسران خبر کودتا را لو دادند. او همچنین در گفتگویی در برابر این پرسش که چه کسی خبر کودتا را به او داد گفت: «توده‌ای‌ها اطلاع داده بودند… توده‌ای‌ها فقط از یک بخش کودتا که شاخه سیاسی‌اش بود… اطلاع داشتند. آن‌ها مثلاً در یکی از زیرشاخه‌ها منبع داشتند و اخبار جلسات آن‌ها را ارائه می‌دادند.»
ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت روایت دیگری از لو رفتن کودتا به دست می‌دهد و معتقد است به دو روش به اطلاعات دست یافت. به گفته ایشان؛ خیلی قبل از کودتا «ذوالفقاری، فرمانده وقت حفاظت در ریاست جمهوری، یک شعاری را به خط شخصی به نام محمدمهدی حیدری شناسایی کرده بود.» اطلاعات ارتش او را تحت تعقیب قرار داد و گردانندگان کودتا را شناسایی کرد. جواد فکوری، فرمانده وقت نیروی هوایی، مأمور شده بود تا از طریق نیروی هوایی پیگیر شود. دوم اینکه همسر یک خلبان یا یکی از افراد نیروی هوایی به مجلس رفته بود و به ابراهیم یزدی و علی خامنه‌ای گفته بود شوهرش در جلساتی شرکت می‌کند. آن‌ها به او می‌گویند که به دفتر ریاست جمهوری برود. گویا آن خانم همان حرف را در دفتر رئیس‌جمهور هم زده بود. به گفته بنی‌صدر، اطلاعات ارتش پیگیر ماجرا بود اما اطلاعات سپاه نیز از طریقی که او اطلاع ندارد، از موضوع کودتا باخبر شده بود. به نظر ایشان گروهی از اطلاعات سپاه هم با خود آیت‌الله خمینی در ارتباط بودند. محسن رضایی که در آن زمان مسؤول اطلاعات سپاه بود، ماجرای لو رفتن کودتا را در یادداشتی با عنوان «کودتا و شیر مادر» شرح داده‌است:
«اوایل تیرماه سال ۱۳۵۹ در خیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب [علی خامنه‌ای] که در آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بودند، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده‌است... کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطه آغاز را هنوز کشف نکرده‌ایم»
به نوشته محسن رضایی، پس از مدتی آقای خامنه‌ای به او تلفن زد و گفت خلبانی اینجاست که مشابه حرف شما را می‌زند. «سریع خودتان را برسانید منزل ما، ببینید موضوع از چه قرار است. رفتم و با یک خلبان جوان روبرو شدم. همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده‌است.»
...
آن خلبان به محسن رضایی گفته بود وقتی مادرش از قصد پسرش در شرکت در کودتا آگاه می‌شود به او می‌گوید: «شیرم را حرامت می‌کنم، اگر سریعاً پیش امام نروی و ماجرا را به ایشان نگویی.» خلبان هم به منزل آقای خامنه‌ای رفت و ماجرا را برای او بازگو کرد. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نقل می‌کند که حدود یک ماه و نیم قبل از کودتا «به ما اطلاع داده شد که عوامل بختیار در ایران و شبکه نظامی و تبلیغاتی بر سرعت فعالیت‌هایشان افزوده‌اند.» او این مسأله را در شورای انقلاب طرح کرد و افزود «معلوم شد که بنی‌صدر هم از کانال دیگری مطلع شده‌است. قرار شد که تحقیق کنیم. شورای انقلاب سپاه را مسؤول کرد که به همراه نیروهای مخصوصی از ارتش این جریان را تعقیب کند.» او اضافه می‌کند با دستگیری عده‌ای، برنامه آن‌ها «به هم خورد...»
...
بنا به نوشته مارک جِی گازیوروسکی Mark J. Gasiorowski استاد آمریکایی گروه علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا، رهبران بازمانده «نقاب» با تحقیق در شکست کودتا دریافتند که دو نفر از افراد گروه بدون اجازه کمیته نقاب در ساعات اولیه شامگاه ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ (۹ ژوئیهٔ ۱۹۸۰) با بختیار و یکی از اعضای گروه در پاریس تلفنی تماس می‌گیرند و از زمان و مکان طرح، اطلاعات می‌دهند. در حالی که کمیته نقاب قرار نبود که تا زمان وقوع عملیات با بختیار تماس بگیرد. آقای بنی‌صدر هم نقل می‌کند که تعجب آن بود که چطور برخی از افراد کودتاگر به راحتی و «باز» گزارش‌های خود را از طریق تلفن به پاریس ارسال می‌کردند. به نظر شماری از مسؤولین نقاب (نه همه)، شاپور بختیار استخبارات عراق را در جریان کودتا قرار داده و استخبارات عراق خبر کودتا را به مقامات ایران داده و به این ترتیب مقامات ایران از کودتا آگاه می‌شوند. واقعش برخی وجوه ماجرای کودتای نوژه همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
جدا از اخبار روزنامه‌ها در آن ایام، اظهارات محمد مهدی حیدری، ناصر رکنی، سیروس ستوده، محمدرضا زادنادری، غلامحسین قایق ور، امید علی بایری، آیت محققی در دادگاه حکومتی و بخشی از اوراق بازجویی... در دسترس است.
امثال ری‌شهری و دیگر بازجویان و قاتلان، نیز کم و بیش به واقعه مزبور اشاره کرده‌اند و نیز کسانیکه ربطی به رژیم ندارند. ازجمله: گازیوروسکی، ابوالحسن بنی صدر، خلبان خسرو بیت‌اللهی، ناصر انقطاع، عباس میلانی و دیگران. من نیز در «خاطرات خانه زندگان» به این موضوع اشاره کرده‌ام.
ــــــــــــــــــــــــــــ
به‌روایت رسانه‌های حکومتی، سرهنگ ژاندارمری، محمدباقر بنی‌عامری(با نامهای مستعار احسان و امید) که با ارتشبد اویسی همکاری داشت، طراح اصلی کودتای نوژه بود. [سرهنگ بنی‌عامری +سرهنگ عطاالله بای‌احمدی]
سرهنگ بنی عامری در اسفند ۱۳۵۸ پس از سفری مخفیانه به پاریس و دیدار با دکتر شاپور بختیار، فرماندهی بخش نظامی «عملیات نقاب» را بر عهده گرفت و سپهبد سعید مهدیون(فرمانده سابق نیروی هوایی) و سرتیپ آیت محققی هم در آن نقش برجسته داشتند. علیرغم حضور این دو امیر ارتش و اینکه از لشکر ۹۲ دو تا سه مسؤول در رده معاون لشکر و فرماندهی تیپ‌ها، همچنین از لشکر یک و دو گارد، یکی دو معاون، در این امر دخیل بودند، به دلایلی مانند اینکه سرهنگ بنی‌عامری از دیگر افراد گروه قدیمی‌تر بود، یا اینکه ابتکار عمل را زودتر به دست گرفته بود و روابط نزدیکی نیز با نظامیان دیگر داشت همچنین سفارش از بالا، توانست خود را به عنوان فرد محوری و رهبر عملیات تثبیت کند.
 
درآغاز قرار بود عملیات از فرودگاه مهرآباد تهران انجام بگیرد، اما در پی صحبت‌های مهدیون و محققی با سرهنگ بنی عامری و مهندس پرویز قادسی(سرگرد سابق و از هواداران شاپور بختیار که نمودار سازمانی کودتا را تهیه کرده بود)، نقشه‌ها به پایگاه شاهرخی منتقل می‌شود. به‌روایت دستگیرشدگان در پی این انتقال؛ عناصری که در پایگاه شاهرخی مسؤول بودند، دست به کار شدند و نیروی هوائی از هر نظر آماده شد، نیروی زمینی هم خودش را آماده کرد و واحدهائی که باید رادیو و تلویزیون را تصرف کنند نیز حاضر بودند. حتی اعلامیه‌هائی که باید بعد از تصرف از رادیو و تلویزیون پخش شود نوشته شد.
۵۳ هواپیمای فانتوم و حدود ۴۰ خلبان آماده عمل شدند. گفته می‌شود قدرت آتشی که قرار بود به کار رود بسیار زیاد بود. فقط سه فروند هواپیمای فانتوم مجهز به موشک و بمب‌های خوشه‌ای برای کوبیدن جماران اختصاص داشت. مناطق سپاه پاسداران در سعدآباد و لویزان، مجلس شورای ملی سابق و خلاصه هر جا که سپاه مستقر بود زیر بمباران شدید قرار می‌گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــ
رادیو تلویزیون پشت‌سرهم گزارش می‌داد: «متهمین در بازجویی‌ها به همکاری خود با شاپور بختیار اعتراف کرده‌اند. هدف نخست کودتا، حملهٔ هوایی به منزل حضرت امام خمینی در تهران و از بین‌بردن ایشان و سپس حمله به برج مراقبت فرودگاه مهرآباد بود، همچنین شکستن دیوار صوتی توسط هواپیماهایی که کودتاگران در اختیار داشتند، به این منظور که برتری نظامی خودشان را به رخ مردم کشیده، ایجاد رُعب و وحشت کنند.»
...
در پیامد کشف کودتا، تیمسار مهدیون، تیمسار محققی، سرگرد فرخزاد جهانگیری، سروان بیژن ایران‌نژاد، ستوان ناصر رکنی، استوار محمد مالکی، همافر یوسف پوررضایی و خیلی‌های دیگر (در مجموع ۱۴۴ نفر) تیرباران شدند. بنا بر آنچه از بازجویی اعدام‌شدگان (ازجمله ناصر رُکنی) در دست است اُمرائی که با کودتا همکاری می‌کردند می‌گفتند تا زمانی که سیاست خارجی موافق نباشد، موفق نخواهیم شد. تیمسار مهدیون اصرار داشت شواهدی به دست بیاورد که دولت‌های خارجی حمایت می‌کنند. تیمسار محققی عقیده داشت که اگر تمام کشورهای اروپایی موافق باشند، ولی انگلستان مخالف باشد، یک روز هم به کودتا مانده باشد مأمورین‌شان، به داستان پی برده و به عوامل جمهوری اسلامی اطلاع می‌دهند و ما از بین می‌رویم. بنی عامری جواب می‌داد تمام کشورهای خارجی پشتیبانی می‌کنند و اینها به توافق ضمنی رسیدند برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی. بنی عامری حتی پای دُوَل شرق را هم به میان کشید و گفت با دولت روسیه هم به توافق رسیده‌ایم، به شرط آنکه استانهای شمال ایران آرام باشد و آنجا سروصدایی نشود. دولت‌های خارجی به ما اطمینان داده‌اند که شما وارد عمل بشوید، تا دو ساعت بعد، اگر احساس کردید که دارید شکست می‌خورید، اطلاع بدهید ما وارد کار می‌شویم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
اسامی جانباختگان
نظامیان: سپهبد خلبان سعید مهدیون – سرتیپ خلبان آیت محققی – سرهنگ خلبان داریوش جلالی – سرهنگ چترباز محمد رضا زاد نادری – سرهنگ حسین مصطفوی قزوینی – سرهنگ احمد آزموده – سرهنگ منوچهر صادقی – سرهنگ علی فاریا – سرهنگ رحمت‌الله خلیفه بیگی – سرهنگ شهربانی سعید امیری – سرهنگ امیر خسرو زرینه – سرهنگ هادی ایزدی – سرهنگ هادی وحدتی‌پور – سرهنگ فریدون افشار – سرهنگ شهربانی غلامعلی وارسته‌پور – سرگرد خلبان فرخزاد چهانگیری – سرگرد خلبان ایرج سلطانی جی – سرگرد حسین گوهری – سرگرد کاووس علیزاده – سرگرد کورس آذرتاش – سرگرد زرهی سیروس ستوده – سرگرد ایرج خلف‌بیگی – سرگرد محمد حسین عزیزیان – سرگرد اسماعیل نوری مقدم – سرگرد چترباز محسن جلالی قاجار – سرگرد محمد هاشم صبوحی مقدم – سرگرد بهمن پرتوی – سروان خلبان محمد ملک – سروان خلبان محمد بهروز فرد – سروان خلبان کریم افروز- سروان خلبان علی‌اصغر سلیمانی - سروان خلبان امید علی بویری - سروان علی حیدر آریانا - سروان خلبان ناصر زرندی - سروان خلبان علی شفیق - سروان هوایی هرمز زمانپور – سروان اسماعیل اصغری – سروان سیروس دهقان – سروان غلامرضا ثابتی آزاد – سروان زرهی محمد براتی – سروان فضل‌الله رئیسی – سروان فنی هوایی بیژن ایران نژاد ثابت – سروان نورالله نجف‌نژاد – ستوان خلبان محمدمهدی عظیمی‌فر – ستوان خلبان نجات یحیی - ستوان خلبان محمد‌علی ثقفی - ستوان خلبان حسین شکری - ستوان ابراهیم استاد محمد نظری – ستوان محمدتقی تاجداری - ستوان ناصر مروتی – ستوان محمدرضا جوادی – ستوان هوایی جعفر راستگو – ستوان ایوب حبیبی – ستوان خلبان ناصر رکنی – ستوانیار منوچهر رهبری‌نژاد – ستوانیار سوم اصغر الماسی – ستوانیار سوم چترباز فریدون جواهرنیا – ستوانیار حسین هالکی – ستوانیار شکرالله احمدی – ستوانیار چترباز فیروز آذریان – ستوانیار چترباز محرمعلی زاهدی – ستوانیار محمدرضا قربان نجف‌آبادی – ستوانیار سیاوش پورفهمیده – ستوانیار رسول یحیی پسند کوجانی – ستوانیار محمد علی فرزام – جلال عسگری (افسر هوایی) – همافر یوسف پوررضایی – همافر جعفر مظاهری کاشانی – استوار چترباز مجتبی مرادی – استوار مراد عینی - استوار ابراهیم جوادزاده – استوار چترباز حسن کاظمی – استوار چترباز حسین کریم‌پور تاری – استوار چترباز محسن عسگریان – استوار چترباز سید اسم نقیب‌زاده – استوار جمشید بختیار – استوار منصور ساجدی – استوار علی‌اکبر عیوض‌زاده – استوار محمدعلی محرابی – استوار یکم عبدالعلی سلامت – استوار ایرج مرودشتی – استوار محمد بهرامی - استوار حبیب‌الله احمدی – استوار ایرج درخشنده – استوار خلیل عطری - استوار محمد حسین فرنژاد – استوار جهانگیر فاتح فیروز – استوار اسدالله علیپور کرباس‌دهی – استوار غلامحسین قایق‌ور – استوار علی‌اصغر وظیفه سالاری - استوار لطفعلی لطف‌اللهی – استوار خداداد رحمتی – استوار چترباز غلامحسین همدانی – استوار محمد مددی‌فر- استوار منوچهر فتاحی نوده‌یی – استوار پیرعلی زنوزی - استوار عباس روحبخش - استوار جمشید رنجبر – استوار محمد‌تقی خاتون‌آبادی – استوار عنایت‌الله آزاد یگانه – استوار جهانبخش فاتح جو – استوار علی دریایی - استوار محمد (مجید) عابدینی مقدم – استوار صدرالله همتی فراهانی - استوار محمدجواد میرلکی – استوار قاسم فقیه‌زاده - استوار علی کمپانی – استوار محمد‌تقی تبریزی - گروهبان شمس‌علی کریمیان – گروهبان چترباز علی سعادتی – گروهبان محمد حکیم آبادچی – گروهبان محمد‌باقر افتخاری – گروهبان سیاوش نوروزی – گروهبان احمد محمدی – گروهبان علی مرواریدی – گروهبان محمود کیانی‌فر – گروهبان منصور کثیرلو – گروهبان مرتضی فرح‌پور – گروهبان محمد حکم‌آبادی – خلیل خباز هاشمی (درجه دار) – مصطفی حجازی (درجه دار) – محمد رسول ابریشمی (درجه دار) – محمد تبغ تیز (ارتشی) – خسرو محمدی کوبایی (ارتشی) – غلامحسین خرقانی خوب (ارتشی) – علی سرباز دریایی -...
اضافه کنم که بعدها، ۲ دی ۱۳۶۴ سرهنگ‌ ‌هادی‌ ‌عزیز‌ ‌مرادی، در ‌استانبول و سرهنگ عطاالله بای‌احمدی (خرداد ۶۸) در دوبی ترور شد. گفته می‌شود سروان حمید نعمتی را هم از قبرس ربودند و زیر شکنجه جان باخت... (البته پیرامون وی حرف و حدیث کم نیست). سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی» هم با «اسیرکُشی سال ۶۷» رفت. او که هوادار دکتر شاهپور بختیار بود 
 
غیرنظامیان
قمر الملوک (مریم) حجازی (کارمند نیروی زمینی ارتش) – بی‌بی نیکبخت ۶۷ ساله مادر ستوان هوائی ناصر رکنی) – دکتر مجید وصالی (داماد بی‌بی فرخ نیک‌بخت) – اکرم بای احمدی (خواهر سرهنگ عطاالله بای احمدی) – شهریار نور – حسین کریمی – منوچهر کریمی (مسؤول کارخانه کنسرو سازی آیدا) – ابراهیم کریمی (کارمند بیمه) – جعفر همتی – سیاوش همتی – مرتضی سلطانی – جلیل سلطانی – علی رحم صالحی – رضا صالحی – امیدوار آتش برون (کارمند شرکت نفت که گویا با پسر نوجوانش، داریوش اعدام شد) – محمد هارونی (کارمند آتش‌نشانی) – عبد محمد هارونی (مغازه دار) – حمید شمالی – اسماعیل عرب شیرازی – حسن دری – ذبیح‌الله مؤمنی (کارمند شرکت گردون) – حسین عابدینی (تاکسی‌دار) – محمد علی آسان‌گشای (مکانیک) – عباس (محمد) محبی – رضا مرزبان – ابوالقاسم خادم آبادی – امیر هوشنگ اسفندیاری – بهروز مشکینی گیلانی – رحمان آرمین – سیف‌الله شاهنده آشتیانی - سیاوش موم زابی (مغازه دار) – پرویز بیانی – مرتضی سوهانکی – داود دریانورد – محمد ده پهلوان (پزشکیار) – کمال سامع – رحمان مجاور صوفی – خلیل درویش – محمد کریم رکنی والا – ابراهیم ستوده – ابراهیم بیگلری – اصغر الله‌وردی (خیاط)...
ــــــــــــــــــــــــــــ
سخنان تیمسار آیت محققی در دادگاه (متن پیاده شده یکی ازنوارها)
? «ممکن است جریان طرح توطئه را بطورکلی تشریح کنید؟ و همچنین نقش خودتان را در آن؛ و اینکه در روز اجرای طرح چه تماسهائی را انجام دادید؟
◄ فعالیت ما تا آنجاکه می‌دانم از اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ شروع شد. شاید هم قبلاً فعالیتهائی در این زمینه صورت گرفته بود که اطلاعی از آنها ندارم؛ علت شرکت من در این فعالیت‌ها؛ نارضایتی از وضع کشور بود. برای اینکه مملکت داشت بطرف سقوط می‌رفت. اوایل اردیبهشت ماه یکی از افسران نیروی هوائی به منزل من آمد و گفت آمده‌ام وضع کشور را برایت تشریح کنم. بعد از آن خودت می‌دانی؛ می‌خواهی با ما دست همراهی بده؛ می‌خواهی نده. اسمش را می‌گویم برای اینکه می‌دانم بازداشتش کرده‌اید و تکلیف او هم مثل من معلوم است. نامش ستوان ناصر رکنی بود. چند روزی فکرکردم شاید قصد امتحانی در کار باشد. باین جهت دخالتی نکردم؛ ولی بالاخره بر اثر صحبتهای مکرر وارد عمل شدم.
? او شما را با رده‌های بالاتری ربط نداد؟
◄ چرا؛ ولی من گروه‌های دیگری را که غیرنظامی بودند؛ چون در مرحله عمل کار تخصصی و مسؤولیت آنها سوا بود؛ نمی‌شناختم و نمی‌بایستی هم همدیگر را بشناسیم. من فقط با یک نفر به‌طور مستقیم ملاقات داشتم.
? اسمش چه بود؟
◄ او را فقط بنام قربان می‌شناختم؛ ولی دیگران را نمی‌شناختم.
? گروه‌بندی‌ها به چه صورت بود؟
◄ تا آنجا که می‌دانم یک گروه نظامی بود؛ یک گروه سیاسی؛ یک گروه شبه نظامی؛ گروه نظامی خودش به عملیات هوائی و عملیات زمینی تقسیم می‌شد.
? طرح کلی کار چه بود؟
◄ اول صحبت از این بود که فرودگاه مهرآباد را تصرف کنیم و کار را از آنجا شروع کنیم؛ ولی من از همان اول گفتم که مهرآباد جای شلوغی است؛ و اگر بخواهیم آنرا حفظ کنیم؛ باید آدمکشی بکنیم یا از داخل قوی باشیم؛ ولی نیت ما مطلقاً، مطلقاً این نبود که آدم کشته شود. از همان وقتی که صحبت از قیام شد؛ ما براین توافق داشتیم که تا آخرین حد امکان نباید خونی از مردم بیگناه بر زمین ریخته شود. تا آخر هم بر این توافق باقی بودیم. به این جهت بود که قرارگاه محفوظ و بی‌رفت وآمدی؛ چون شاهرخی را انتخاب کردیم.
? ولی آقای حیدری غیر از این می‌گویند. یعنی می‌گویند که قرار بود پایگاه شاهرخی بعنوان پایگاه مادر مورد استفاده واقع شود.
◄ من این آقائی را که اسم می‌برید؛ نمی‌شناسم. فکرهم می‌کنم اگر در زمینه تخصصی خودش اظهار نظر بکند؛ بهتر باشد. بهرحال ازنظر فنی پایگاه مادر فقط می‌توانست مهرآباد باشد. پایگاه کوچک شاهرخی چنین امکانی را نداشت.
? پس دلیل انتخاب آن چه بود؟
◄ مگر نشنیدید که گفتم دلیل این انتخاب این بود که آدم کشته نشود؛ یا هر قدر ممکن است کمتر کشته شود.
? اما در بمباران‌های شما مردم کشته می‌شدند.
◄ نه آقا؛ ما جاهائی را در برنامه بمباران داشتیم که مردم عادی در آنجاها نبودند.
? ولی بهرحال تهران بمباران می‌شد.
◄ بازهم نه آقا؛ تهران جزو مناطق مورد هدف ما نبود و قرار نبود بمباران بشود.
? توضیح بدهید که چگونه عمل می‌کردید.
◄ فرماندهی عملیات هوائی را خود من بعهده داشتم؛ زیرا مقام ارشد من که تیمسار مهدیون بود در عملیات هوائی شرکت نمی‌کرد. برنامه ما این بود که پایگاه شاهرخی گرفته شود و من مثل روزهای دیگر که سر کارم می‌رفتم؛ بروم تا ماموریت‌های عادی هرروزه را انجام دهم؛ ولی اضافه بر آن ماموریت‌های دیگری را هم انجام بدهم.
? یعنی بمباران تهران را هم؟
◄ نه آقا؛ نه بمباران تهران را. بمباران جماران را. اگر قراربود تهران را بمباران کنم؛ چنین مأموریتی را قبول نمی‌کردم. ملت ایران برای من یعنی مادرم؛ یعنی خواهرم؛ یعنی فرزندم؛ یعنی اقوامم. من مادرکش و پدرکش نیستم. هیچ‌کس دیگر از ما نیز ملت‌کُش نبود. من آنجائی را که باید بمباران کنم؛ بمباران می‌کردم.
? منزل امام درطرح نبود؟
◄ البته که بود. زدن منزل امام با سوپرسونیک اساس طرح بود. بمباران پلی که وسایل موتوری از روی آن رد می‌شدند نیز در طرح بود. بفرض آنکـه لازم می‌شد پل سفیدرود هم در طرح بود.
? بعد از اینکه تصمیم باجرای طرح گرفتید؛ چه فعالیتی انجام دادید؟
◄ اصولاً هر کدام از ما سه چهار نفر را بیشتر نمی‌شناختیم؛ به این علت که اگر یک نفر از ما گیر افتاد؛ افراد دیگر را زیر شکنجه لو ندهد که همه گیر بیفتند؛ آنطوریکه متأسفانه شد. اما کارخود من چه بود؟ همانطوریکه گفتم ما ساعت ۷ صبح چهارشنبه حرکت کردیم. وعده‌گاه ما در بولوار الیزابت بود. قرار بود مستقیماً از خانه‌های خودمان به آن محل برویم ولی در آنجا به ما خبر دادند که تحت نظر و مراقبت هستند و بهتر است هرچه زودتر متفرق شوید. معلوم شد که در ساعات شب طرح لو داده شده‌است.
? چند نفر بودید؟
◄ حدساً بیست نفر؛ ولی بعداً بعلت اینکه ماشین پاسدارها رسید از هم جدا شدیم. با وجود این به کلی دست از اجرای برنامه برنداشتیم با یک اتوبوس ایران‌پیما که از راه رسید حرکت کردیم. تصمیم داشتیم بطرف شاهرخی برویم و در صورتیکه چراغ سبز گرفتیم وارد پایگاه بشویم.
? تا کجا رفتید؟
◄ تا سه راه شاهرخی؛ ولی مراقبت خیلی زیاد بود. پیدا بود که کار خراب شده‌است. رفتیم ده کیلومتر دورتر؛ دم پمپ بنزین؛ ولی هیچکاری انجام ندادیم؛ زیرا قدم به قدم راه ما مسدود شده بود و پاسداران همه جا بودند. بی آنکه پیاده بشویم؛ به تهران برگشتیم. به ناصر رکنی گفتم؛ نمی‌دانم کِی ترا خواهم دید؛ ولی قرار را برای ساعت ۱۰ صبح در محل تقاطع خیابان پهلوی و بزرگراه مدرس بگذاریم، رکنی به این قرار نیامد؛ اما من به تیمسار مهدیون تلفن کردم و با ایشان ملاقات خیلی مختصری کردم.
? نظر او چه بود؟
◄ اصلاً اطلاعی از آنچه در ساعات آخر گذشته بود؛ نداشت.
? خیال می‌کرد موفق شده‌اید؟
◄ آقا؛ من غیب نمی‌دانم. وانگهی همین حالا به شما گفتم که او خبری از آنچه اتفاق افتاد؛ نداشت.
? در ملاقاتهای قبلی مطرح نشد که کمکهای لازم برای اجرای این طرح ازکجا باید برسد؟
◄ یکبار ایشان گفت که اشخاص وطنپرستی که مجبور به ترک وطن شده‌اند این پول را تأمین می‌کنند.
? نمی‌توانید تاریخ آخرین جلسه را بگوئید؟
◄ حدود بیست و دو سه روز پیش بود؛ ولی به‌طور دقیق یادم نیست. می‌خواستیم بطور روشن بدانیم که چکار می‌خواهیم؛ بکنیم. زیرا من و مهدیون هیچ‌کدام نمی‌خواستیم آدم بکشیم.
? آیا می‌پذیرید که اکثریت مردم ایران امام را می‌خواهند و فدائی او هستند؟
◄ آقا؛ فکرمی‌کنم حتی یکنفر از ما؛ نه شخص امام را از نزدیک دیده بودیم؛ و نه با او حساب شخصی داشتیم. راستش را بخواهید خود من از یک جهت برای او احترام خاصی هم داشتم؛ برای اینکه آدمی بود که حرفش را عوض نمی‌کرد و پای گفته‌هایش؛ خواه صحیح و خواه غلط مردانه ایستاده بود. دلم می‌خواست خیلی از آنهای دیگر؛ منجمله خودم؛ یک جُو از این قاطعیت را داشتم؛ ولی موضوع برای ما موضوع شخص خمینی نبود؛ موضوع مملکت بود؛ موضوع ملت بود؛ موضوع پرنسیب بود؛ و دراین‌مورد ما حق فرار از مسؤولیت نداشتیم.
? چطور می‌گوئید برای او احترام داشتید؛ و بازهم می‌خواستید خانه‌اش را بمباران کنید؟ ◄ گفتم که ما می‌خواستیم یک سیستم را بمباران کنیم؛ و این سیستم از اول تا آخرش به او بستگی داشت. اگر شما همان‌طور که گفتید حاکم شرع هستید؛ بهتراست این سئوال را به عوض من از خودتان بکنید. یک سیستم معمولاً به جائی بسته‌است؛ چه از نظر نفوذی؛ چه ازنظر کلامی یا شخصیتی یا مقامی. امام شخصیت اول سیاسی این سیستم بود؛ ما فقط با از میان بردن او می‌توانستیم سیستم را از میان ببریم.
? یعنی حاضر بودید چنین بزرگواری را بکشید؟
◄ فکرمی‌کنم توضیح بیشتری نداشته باشم که بدهم.
? خیال می‌کردید اگرمنزل امام را می‌کوبیدید؛ اکثریت مردم چه می‌کردند؟
◄ یادم هست که در یک بازجوئی قبلی؛ به شما گفته بودم که ممکن بود در دو ساعت اول حداکثر ۲۰٪ از ارتش یا مردم از ما حمایت کنند؛ ولی بعد از دو ساعت اول، حداقل ۴۰٪ حمایت خواهند کرد؛ تا غروب ۸۰٪ و تا صبح روز بعد احتمالاً صد در صد.
 
 

پانویس
درحالیکه بیش از ۴۰ سال از آن واقعه می‌گذرد، هنوز کسانی سرتیپ آیت محققی را با سپهبد احمدعلی محققی آخرین فرماندهٔ ژاندارمری کل کشور شاهنشاهی، یکی می‌گیرند و این گزاره غیرواقعی را در یوتیوب هم تکرار می‌کنند که براستی تأسف‌برانگیز است. سرتیپ خلبان آیت محققی که قهرمانامه رودرروی امثال ری شهری ایستاد، ۲۹ سال در رسته خلبانی در نیروی هوایی شاهنشاهی پرواز کرد. او فرمانده پایگاه یکم شکاری مهرآباد و از اعضای تیم آکروجت تاج طلایی بود. وی زاده تهران بود و ۲۸ تیر ۱۳۵۹ تیرباران شد. اما احمدعلی محققی، متولد بادرود شهرستان نطنز، اردیبهشت ۱۳۸۸ درگذشت.
...
اگر سه معیار اصلی زیر را برای بررسی موفقیت یا ناکامی یک عملیات در نظر بگیریم، به نتایج قابل تأملی میرسیم.
۱- میزان برآورده‌شدن اهداف تعیین‌شده
۲- میزان تلفات انسانی 
۳- تاثیر آن عملیات بر روند رویدادهای بعدی
به هر دلیل ازجمله لورفتن عملیات و نفوذ در آن، اهداف تعیین‌شده، محقق نشد. تلفات انسانی هم کم نبود. تاثیر آن (که البته ربطی به افسران شجاع که از جان خود گذشتند ندارد)، ضربه مهیبی بود که ارتش خورد که آثار زیانبارش را در جنگ هشت ساله دیدیم. البته افسران شجاعی که بیشترشان دستگیر و اعدام شدند میهن خود را دوست داشتند. وقتی آتش جنگ زبانه کشید، چند نفر که در زندان بودند داوطلبانه به جبهه رفتند و جان باختند. این گزاره که آنها برای شرکت در عملیات شاهرخی (تیر ۵۹) پول گرفتند، واقعی نیست. خلبانانی که حقوق ماهیانه و مزایای کافی داشتند، نیازی به پول صدام و غیر صدام نداشتند. البته دکتر شاپور بختیار، کمک این یا آن کشور عربی را انکار نمی‌کرد و اگر ۳۰ میلیون دلار یا کمتر و بیشتر گرفته شده، و بسته‌های آماده اسکناس را اینجا و آنجا دیده اند، ربطی به افسران شجاع ایران ندارد...
...
البته و صد البته در کودتای نوژه، هر کشوری می‌خواست ماهی خودش را بگیرد. (...)... بویژه عراق با زمامدارانی مثل صدام که نقشه‌ها در سر داشت. از زمان به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷)، عراقی‌ها رؤیای رهبری جهان عرب را در سر می‌پروراندند. از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۹ درآمدهای نفتی عراق افزایش یافت. این موضوع به عراق کمک می‌کرد تا خلاء ناشی از مرگ جمال عبدالناصر در صدر رهبری اعراب را پر کند. بخصوص که مصر پس از پیمان کمپ دیوید(که ۲۶ شهریور ۱۳۵۷ به امضا رسید)، نفوذ خود در میان اعراب را از دست داده بود. 
...
۱۵ اسفند ۱۳۵۳(ششم مارس ۱۹۷۵) محمد رضا پهلوی و صدام حسین با میانجیگری هواری بومدین، دیدار نمودند و قرارداد الجزایر که خط مرزی ایران و عراق در آب‌های اروندرود را تعیین کرده‌است در دستور کار قرار گرفت. در این معاهده مرز دو کشور در اروندرود بر پایه خط تالوگ Talweg تعیین شد. طرفین توافق کردند که دریانوردى در اروندرود مشترک باشد. کشتى‌هاى دو طرف و همچنین کشتى‌هاى دیگرى بتوانند رفت و آمد کنند. اما بعدها صدام بازی درآورد و خواهان تجدیدنظر در قرارداد الجزایر شد. در تبلیغات عراق آمده بود که نظام بعثی از همان ابتدای انعقاد قرارداد الجزایر، خود را مغبون می‌دیده...
...
عراق از زمان عبدالکریم قاسم، خوزستان را بخشی از آن کشور می‌دانست و از حرکت‌های تجزیه‌طلبانه در خوزستان حمایت می‌کرد. حمایتی که با قرارداد الجزایر برای مدتی متوقف شده بود. ولی تحرکات تحریک آمیزی مانند نمایش نقشه منطقه که در آن خوزستان «عربستان» نامیده شده و بخشی از خاک عراق بود از تلویزیون بصره، ادامه داشت. رژیم عراق شهرهای خوزستان را به عربی نامگذاری کرده بود. از جمله: سوسنگرد به خفاجیه، خرمشهر به مُحمّره، آبادان به عبادان و استان خوزستان به عربستان.
...
صدام بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، متوجه خلاء ناشی از سقوط شاه به عنوان ژاندارم خلیج فارس شده بود و تلاش داشت تا بازیگر صحنه باشد اما برای این‌کار نیاز به مرز آبی کافی و تسلط بر خلیج فارس داشت. به نظر می‌رسد که باور عمومی در میان مقامات عراق این بود که پس از انقلاب؛ ایران دچار ضعف شده و برای عراق فرصت مناسبی فراهم آورده تا توازن قبلی قوا در خلیج فارس را با یک حمله نظامی برهم بزند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
از ۲۲ بهمن ۵۷ تا نیمه‌های دوم سال ۵۸، ارتش ایران وضع مناسبی نداشت بویژه که بیشتر گروه‌های سیاسی خواهان انحلال آن بودند و دَم از ارتش خلقی و ارتش بی طبقه توحیدی می‌زدند. پادگان‌ها در ایران بهم ریخته بود و خیلی‌ها سر پُست حاضر نمی‌شدند. ارتش حدود یکسال آموزش ندیده و تعمیر و نگهداری انجام نشده بود. «در اول انقلاب، هرم فرماندهی ارتش(امرایش) سر بریده شد.» و امثال نادر جهانبانی مؤسس تیم آکروجت طلایی را تیرباران کردند. بعد از آن هم حدود ۱۳ هزار افسر ارشد را برکنار کردند که بسیاری از آنان شجاع، میهن‌دوست و کاردان بودند. در ایامی که صدام برای حمله به میهن ما کفش و کلاه می‌کرد، ۴۵ روز مانده به جنگ، ۱۹ افسر ارشد در میدان صبحگاه لشکر ۹۲ زرهی اهواز تیرباران شدند. اینگونه وقایع، از چشم صدام و کسانیکه زیر پایش می‌نشستند و او را به حمله به ایران تشویق می‌کردند، پوشیده نبود.
...
اواخر سال ۱۳۵۸ خرید دو هزار دستگاه تانک نفر بر خاکی- آبی EE-11 Urutu از برزیل توسط رژیم صدام گویای آن بود که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را، لااقل از این مقطع زمانی طرح ریزی کرده‌است. تانکهای مزبور از نقطه نظر نظامی به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی از رودخانه کارون به خاک ایران بود. ظاهراً ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که ارتش عراق از هوا و زمین به طور گسترده به میهن ما حمله کرد و با ۱۲ لشگر وارد خاک ایران شد، شعله‌های جنگ زبانه کشید، اما خیلی پیشتر، عراق مانورها و تمرین‌هایی را برای حرکت سریع یگان‌های بزرگ در مسیر شط العرب(اروند رود) ترتیب می‌داد و مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی را در این منطقه جاسازی می‌کرد و مشغول اجرای طرح‌های مهندسی نظامی‌ بود که حمله به ایران را برایش تسهیل می‌نمود.
مواردی که اشاره شد نشان می‌دهد خیلی پیش از عملیات شاهرخی، جنگ هشت‌ساله در تقدیر بود. متاسفانه در جنگ ایران و عراق طولانی‌ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم، هر کسی کشک خود را می‌سابید
...
پیش از ورود آیت الله خمینی به ایران، در مورد زدن هواپیمای ایشان و... نظر دکتر شاپور بختیار این بود که (نقل به مضمون): نباید یک امام حسین دیگری بسازیم... اما در عملیات شاهرخی (نقاب- نوژه) بمباران جماران یکی از اهداف بود. نبود؟ بماند که در ایران، واژه کودتا، دافعه داشت ازجمله به دلیل آنچه در ۲۸ مرداد سال ۳۲ گذشت و نیز کودتای پینوشه در شیلی علیه آلنده...
...
روایت‌های مختلفی از افشای عملیات شاهرخی (کودتای نوژه) وجود دارد و هر کدام قطعات یا اطلاعات پازل Puzzle را کنار هم قرار می‌دهد و قابل تأمل است. حتی داستان سگی که پارس کردن او (به گفته آیت‌الله خمینی) چون یک «امداد غیبی» باعث دستگیری عده‌ای می‌شود. من نمی‌دانم چقدر این موضوع واقعی است اما وقایع اتفاقیه، گرچه همیشه با سلسله‌ای از علت و معلول، همنشین است اما ممکن‌ها و محتمل‌ها نیز Contingency جای خود را دارد. قانونمندی‌ها به جای خود اما، گاه رویدادهای عَرَضی و غیر منتظر، از اتفاقات پیش برنده جلو می‌‌زنند. با این حال، برخی وجوه ماجرای کودتای نوژه همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی‌مانده و دربارهٔ تعداد افراد دستگیرشده و تعداد نفرات اعدام شده آمار دقیقی وجود ندارد. در رابطه با نقش برخی روحانیون مانند آیت‌الله محمدکاظم شریعتمداری در حمایت از کودتا هم سند مطمئنی در دست نیست. نقش کشورهای خارجی در طرح کودتا نیز همچنان جای سؤال دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«خَسن و خُسین هرسه دختر مغاویه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گزیده‌ای از تکذیبیه دکتر غلامحسین صدیقی
در خصوص شرکت در کودتای ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ نوژه
پس از درج خبر دستگیری دکتر غلامحسین صدیقی در رابطه با کودتای نوژه؛ (روزنامه کیهان ۲۱ تیر ۱۳۵۹، روزنامه‌های صبح آزادگان و اطلاعات و... ) ــ ایشان تکذیبیهای با لحن تند نوشتند که فقط در روزنامه جمهوری اسلامی (یکشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹) به چاپ رسید.
بخشهایی از آن تکذیبیه را اینجا می‌نویسم.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
«خَسن و خُسین هرسه دختر مغاویه»
۳۱ روز بود که در ۶۳ کیلومتری تهران به فیض صحبت «خير جليس في الأنام» به کتاب پناه برده بودم. عصر جمعه بیستم تیر خبرهایی دربارهٔ حادثه شام روز پیش شنیدم. عصر شنبه ۲۱ ناگهان دخترم با یکی از منسوبان و یکی از دوستان با حالی درهم و خسته آمدند، چون از حالشان و حادثه مذکور پرسیدم چند کلمه گفتند و چند روزنامه صبح و عصر را پیش من گذاشتند، چشمم به فوق‌العاده اطلاعات افتاد، در صفحه اول زیر عنوان «سرلشگر … و غلامحسین صدیقی دستگیر شدند» ! باز هم در همان صفحه اول جای دیگر این خبر به نظر رسید: «عصر دیروز یک مقام آگاه در کمیته مرکزی اعلام کرد که غلامحسین صدیقی یکی از رهبران جبهه ملی در رابطه با کودتای نافرجام دستگیر شده‌است، غلامحسین صدیقی هم اکنون در بازداشت بسر می‌برد و تحقیق از وی آغاز شده‌است» !...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از خواندن این مطلب در روزنامه‌های پایتخت (که توسط نمایندگان خبرگزاریهای خارجی به خارج از کشور نیز نقل شد) اول امری که بی‌اختیار با حیرت و حسرت و توجه به وضع و حال و کار و جایگاه خود و حضور حاضران به خاطر گذشت، قول معروف «خَسن و خُسین هرسه دختر مغاویه» بود، سپس که فکر از زیربار حمله و تکان وارد مجالی یافت و بی‌اختیار چشمم دیگربار به نام روزنامه‌ها افتاد، «اطلاعات»، «صبح آزادگان»، «جمهوری اسلامی»... براستی غم در غمم فزود. من که همواره با احترام خاص به مقام و اعتبار مطبوعات نگریسته‌ام با دیدن آنها با خود گفتم آیا این است رسم دادن «اطلاعات»؟ و این است شیوه «آزادگان»؟ و در آخر آیا این است وظیفه روزنامه‌ای که نام «جهوری اسلامی» بر خود نهاده‌است؟ آیا مسؤولان محترم روزنامه اطلاعات نه از اشتباه و نظایر ممتاز خود در جهان بلکه حتی از سنت مطلوب دقت در کسب خبر مطبوعات پیش و صدر مشروطیت مانند [روزنامه‌های] اختر و حبل‌المتین و تربیت و پرورش و کاوه … بی خبراند؟ آیا مباشران روزنامه آزادگان به ریشه و تاریخچه و مفاد اجتماعی و اخلاقی و فلسفی نامی که اختیار کرده‌اند آگاهی دارند؟ آیا اداره کنندگان روزنامه جمهوری اسلامی (ارگان حزب جمهوری اسلامی) به کلمه «اسلامی» که پس از گفتگوهای بسیار به جمهوریت افزوده شده‌است اندیشیده‌اند و مسؤولیت بزرگ و وسیع و بسیار سنگین دینی و تاریخی و جهانی حال و آینده خود را حس می‌کنند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غاض الوفاء و غاض العذر و انفجرت – مسافة الخلف بین القول و العمل …[وفا اندک شده و فروکش کرده و خیانت و پیمان‏شکنی فراوان و لبریز گشته و مسافت بین گفتار و کردار فراخ گشته است]
در خرداد ۱۳۴۲ در بازداشتگاه قزل قلعه چند روز پس از واقعه فجیع ۱۵ خرداد با پیشنهاد جناب آقای مهندس مهدی بازرگان و قبول اصولی نگارنده و موافقت بعدی جناب آقای دکتر یدالله سحابی و جناب آقای داریوش فروهر و جناب آقای علی اردلان و جناب آقای حسین شاه حسینی و آقایان ابراهیم کریم آبادی و دکتر یوسف جلالی موسوی و ابوالفضل قاسمی و شادروان سید محمد علی کشاورز صدر و عده‌ای دیگر (جمعآً ۲۳ تن بودیم) قرار شد با اخباری که جسته گریخته به ما رسیده بود در نامه‌ای به عمل حکومت اعتراض کرده آن را بر وفق اصول قانون اساسی و بر اساس موازین اخلاقی محکوم سازیم. همه می‌دانند که اگر من در جمع مذکور اول کس در اخذ این تصمیم نبودم (البته چنانچه گذشت، فکردهنده جناب مهندس بازرگان بود…) از موثرترین آنان بودم و در پی مخالفتی که همان‌جا در تصویب این امر از جانب چند تن روی داد پس از رهایی از بازداشتگاه با اعلام رسمی از جبهه ملی دوم که بنا بر خواهش مکرر جناب آقای داریوش فروهر (و همفکری بعدی جناب آقای الهیار صالح که به وسیله آقایان فروهر و کریم آبادی در کاشان حاصل آمده بود) در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۳۹ تأسیس کرده بودم کناره‌گیری کردم. من از خرداد سال ۱۳۳۳ به بعد که از بازداشتگاه لشکر دو زرهی آزاد شدم به رغم پیشنهادهای مکرر اصحاب دولت در آن دستگاه غیرقابل دفاع، هیچ مقام غیر علمی نپذیرفتم و در حکومت جناب آقای مهندس بازرگان هم به شهادت معظم‌له و جناب آقای دکتر یدالله سحابی از قبول شغل‌های پیشنهادی خودداری کردم… و بی تاسف صریح و آشکار می‌گویم
هنیئا لأرباب النعیم نعیمُهم [گوارا باد برای صاحبان نعمت، نعمتهایشان]
و به کسانی که بی روی و ریا و با صدق و صفا به خدمت مردم و جامعه پرداخته و می‌پردازند درود می‌فرستم.
هر آنکو بپالود از ریمنی
منش مهدی عصر پنداشتم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگارنده رهبر هیچ گروه سیاسی نیست. در مورد نخست‌وزیری «احتمالی» هم خبرگزار روزنامه نامبرده فرق بین امکان و احتمال را در نظر نگرفته‌است.
آرزوی من بنا به تربیت پدری و دلبستگی به فرهنگ پر ارج وطن عزیزم ایران که حقوق آن بر ذمه من ثابت است همواره استقلال کشور و آزادی واقعی هموطنان و اجرای عدالت اجتماعی بوده‌است.
شبی چو باد سحر نهم به دامن دشت
مگر نشانی از آن صبح آرزو طلبم
با اینهمه با توجه به نقائص و ضعف‌هائی که لابد به مقتضای طبع بشری در من وجود دارد به رغم «قولهای بی بازپرس و فعلهای بی بازخواست» صاحب خبر «روزنامه صبح آزادگان» و قضاوت‌های «خبرگزار» جمهوری اسلامی که حقا قضاوتهای قاضی حمص و بلخ و سدوم را به یاد می‌آورد و مطالب منقولش در نامربوط بودن به سؤال و جواب کیخسرو افراسیاب می‌ماند به اقتضای آن صوفی آزاده می‌گویم خوشا شهری که من بدش باشم!
اگر بیغاره رانی و بدگویی بیجا تنها در مورد یک تن باشد در خور چشم‌پوشی است ولی اگر این کار شیوه و مذهب مختار شود حس مضحک و شرم و قباحت از میان می‌رود. جدول ارزشها دگرگون می‌گردد و رذایل مقام فضایل را می‌گیرد و آنگاه می‌باید با غمی گلوگیر و دردی اندیشه سوز بر عقل و اخلاق و علم و هنر گریست.
از خدا جوییم توفیق ادب!
والسلام علی من سمع الحق فاجاب و استجاب.
غلامحسین صدیقی
جملات درون کروشه [ ]، افزوده من است.
 
 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook