چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳ / Wednesday 9th October 2024

 

 

دو نامه قوام‌ السلطنه به پادشاه
و پاسخ دربار به نخستین نامه وی

 
 
 
 
خانم‌ها و آقایان محترم، خواهران و برادران عزیز از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام می‌کنم. این مطلب به قوام السلطنه (میرزا احمد خان دبیر حضور) اشاره دارد، یکی از مهم‌ترین رجال سیاسی تاریخ معاصر که البته به اندازه اهمیتش هم محل مناقشه‌است. واکاوی سایه روشن‌های زندگی سیاسی او در صلاحیت من نیست.
آنچه در این بحث برجسته شده، نامه‌های رَد و بدَل شده میان محمدرضا شاه پهلوی و قوام‌ السلطنه است که از مهم‌ترین اسناد تاریخ سیاسی ایران محسوب می‌شوند. به مضمون نامه‌ها وقتی پی‌می‌بریم که با وقایع اتفاقیه زمانهِ قوام، اندکی هم شده، آشنا باشیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قوام پنج بار جامه صدارت پوشید و ۱۰ کابینه معرفی کرد
احمد قوام (۱۲۵۶ – ۱۳۳۴) ملقب به قوام‌ السلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخست‌وزیر ایران شد. دو بار در زمان حکومت احمدشاه و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی. قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائلهٔ آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخست‌وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوام‌ السلطنه یافت و محمدرضا شاه هم به او لقب حضرت اشرف را داد که پس از بروز اختلاف نظر میان این دو، این لقب پس گرفته شده و سپس دوباره اعطا شد. القاب قدیمی‌تر او عبارت‌اند از منشی حضور، دبیر حضور و وزیر حضور. از جمله فعالیت‌های مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود. قوام‌ السلطنه قبل از مشروطیت دو بار رئیس‌دفتر اختصاصی دو صدراعظم شد و مدتی هم ریاست دفتر مخصوص مظفرالدین‌شاه را عهده‌دار بود. وی در ۴۰ سال، ۲۴ دفعه وزارت امور خارجه را عهده‌دار بود، چهار نوبت وزیر مالیه شد و دو دفعه هم به وزارت جنگ منصوب شد و یک بار هم وزارت عدلیه را بر عهده گرفت. قوام در ۳۱ سال پنج بار جامه صدارت پوشید و ۱۰ کابینه معرفی کرد و ۱۱ فرمان نخست‌وزیری برای او صادر شد. علاوه بر مناصب ذکر‌شده، سه سال فرمانروای کل خراسان و سیستان بود. دو دوره (ادوار چهارم و پنجم) وکیل دارالشورای ملی شد. در سال ۱۳۰۰ به مدت ۵۲ روز محبوس شد و قریب هفت سال (از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۹) در اروپا در تبعید به سر ‌برد و ۱۱ سال در لاهیجان تحت نظر نظمیه قرار داشت. در سال ۱۳۳۱ پس از نخست‌وزیری پنج‌روزه خود و قیام ۳۰ تیر، چندی دربه‌در و متواری و سرانجام تحت تعقیب جزایی قرار گرفت و به موجب قرار بازپرس، حق خروج از حوزه قضائی تهران از او سلب شد. قوام‌ السلطنه در پنج نوبتی که زمام امور را در دست گرفت، با جنجال وارد کار شد و با هیاهو و سروصدا از صحنه بیرون رفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قوام، در دفاع از وزیر مالیه خود [دکتر مصدق] از کار کناره‌گیری کرد
در نخستین روزهای خرداد ۱۳۰۰ در زندان عشرت‌آباد محبوس بود که ناگاه درِ زندان باز شد و رئیس تشریفات دربار احمدشاه، به ملاقات وی آمد و به اتفاق او به کاخ فرح‌آباد رفته، فرمان رئیس‌الوزرایی دریافت کرد و در همان ملاقات موافقت احمدشاه را برای آزادی زندانیان سیاسی سیدضیاءالدین که حدود ۲۰۰ نفر بودند، جلب و روز بعد تمام آنها را آزاد و چند نفر از آنها را وارد کابینه خود کرد. قوام، مجلس چهارم را افتتاح کرد و به قیام‌های کلنل محمدتقی‌خان در خراسان، میرزا‌کوچک‌خان در گیلان، امیرمؤید سوادکوهی در مازندران و سعدالدوله در تنکابن خاتمه داد. در همین نوبت برای مصدق‌السلطنه [دکتر محمد مصدق]، وزیر مالیه خود، از مجلس اختیاراتی گرفت و به اصلاح امور مالی پرداخت و چارچوب بودجه مملکتی را برای اولین بار به مجلس برد. او پس از ۹ ماه زمامداری در دفاع از وزیر مالیه خود از کار کناره‌گیری کرد و جای خود را به مشیرالدوله داد.
در دوران کوتاه صدارت مشیرالدوله، سردار سپه، وزیر جنگ، با استفاده از محافظه‌کاری دولت به سایر وزارتخانه‌ها دست‌درازی کرد و از‌جمله اداره خالصجات و مالیات‌های مستقیم را که درآمد نقدی داشت، زیر سلطه خود گرفت و حکومت نظامی را در تهران و سایر شهرها برقرار کرد و با مطبوعات رفتاری خصمانه آغاز کرد. پس از مدتی کوتاه به علت ناتوانی مشیرالدوله در مقاومت علیه رضاخان، قوام دوباره به زمامداری بازگشت؛ زیرا فقط او بود که می‌توانست جلوی تندروی‌ها و ماجراجویی‌های رضاخان را بگیرد. قوام در دوره دوم نخست‌وزیری خود (سال ۱۳۰۱) اقدامات مؤثری انجام داد از‌جمله قانون هیئت‌منصفه و محاکمه وزرا را تقدیم مجلس کرد و به تصویب رساند، قانون استخدام را تهیه و تسلیم مجلس کرد، قانون تشکیل خزانه‌داری کل را به تصویب مجلس رساند، قانون اعزام محصلان نظامی به اروپا را در مجلس به تصویب رساند و قوانین حق‌الارض خالصه و مالیات بر کتیرا را در مجلس گذراند، قوانین استخدام قضات، اصول محاکمات حقوقی، اصول محاکمات و صلح نواحی تماما در این دوره با تلاش قوام تصویب شد. او به علت سنگ‌اندازی‌های رضاخان و از‌دست‌دادن اکثریت حامی خود در مجلس، در بهمن ۱۳۰۱ استعفای خود را تقدیم احمدشاه کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قوام، زندانی می‌شود
در مهر ۱۳۰۲ به وزارت جنگ احضار شد و پس از بازجویی بازداشتش کردند؛ ظاهرا اتهام او رهبری شبکه‌ای بوده‌است که قصد ترور رضاخان، سردار سپه را داشته‌است. این پرونده البته، ساخته و پرداخته پلیس بود. او پس از ۱۴ روز بازداشت در زندان قزاق‌خانه، آزاد شد و به اروپا رفت و تا ۱۳۰۹ در پاریس زیست. در آن سال اجازه ورود او به کشور داده شد.
نقش‌آفرینی قوام‌ السلطنه در دوره محمدرضا پهلوی ادامه یافت و او سه بار دیگر، البته کوتاه‌مدت، نخست‌وزیر ایران شد و در وقایع مهمی همچون ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان، مذاکره با استالین و ماجرای امتیاز نفت شمال و قیام ۳۰ تیر حضور داشت. شایان ذکر است که قوام السلطنه مثل هر کس دیگر گل بی خار نبود. خلع سلاح مجاهدان مشروطه، دام‌نهادن برای کلنل محمدتقی‌خان پسیان، تنگ‌کردن عرضه بر مطبوعات آزاد، تقلبات انتخاباتی برای مجلس پانزدهم، راه آمدن با آلمان هیتلری و دولت نظامی و تجاوزگر ژاپن و... را به وی نسبت می‌دهند.
 
اگر بخواهیم قوام السلطنه را با سیاستمداران قرن نوزده اروپا، صرف نظر از موضوعات و‌ قدرت کشوری که در آن حکومت کرده‌اند (که البته قیاس مع الفارقی است)، مقایسه کنیم، از نظر شیوه و مکتب سیاسی می‌توان او را به بیسمارک و یا مترنیخ تشبیه کرد. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰
ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر شوروی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند و با یادداشت‌هایی مشابه، اعلام کردند که به دلیل بی‌توجهی دولت ایران به درخواست‌های فوری این دو کشور و اینکه در بیرون‌کردن آلمانی‌ها هیچ‌گونه اقدامی نکرده‌است، واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده مشغول پیش‌روی هستند.
رضاشاه طی تلگرافی به روزولت، رییس جمهوری وقت آمریکا از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و روسیه در داخل ایران شود، اما دولت امریکا این درخواست را رّد و تأکید کرد که ایالات متحده‌، هدف بریتانیا را هدف خود می‌شمارد.
آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای آمریکایی هم ایران را اشغال کردند. رضاشاه مجبور به ترک کشور شد و آخر سر به جزیره موریس در جنوب آفریقا و اقیانوس هند تبعیدش کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
شوروی نیروهای خود را از آذربایجان خارج ساخت
بعد از تبعید رضاشاه، بنا بر قانون اساسی مشروطه و متمم آن، ولیعهد وقت به جای پدر، پادشاه ایران شد و از شهریور ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۲۹، سیزده تن به نخست‌وزیری رسیده، جا به جا شدند. پس از محمدعلی فروغی، علی سهیلی به نخست وزیری ایران رسید. پس از وی بترتیب احمد قوام (قوام السلطنه)، مجدداً علی سهیلی، محمد ساعد مراغه‌ای (ساعدالوزاره)، مرتضی قلی بیات (سهام السلطان)، ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، محسن صدر (صدرالاشراف)، دوباره ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، بار دیگر احمد قوام، و ابراهیم حکیمی، عبدالحسین هژیر، مجدداً محمد ساعد مراغه‌ای (ساعدالوزاره) ، همه، با رأی تمایل مجلس شورای ملی، به نخست‌وزیری برگزیده شدند. 
....
در کابینه دوم ابراهیم حکیمی، نیروهای آمریکا از اشغال ایران دست برداشتند اما موضوع آذربایجان و جعفر پیشه وری ، همچنین شورش کردستان و قاضی محمد، ذکر و فکر دولت بود. دولت ایران که اتحاد جماهیر شوروی را مسبب این حوادث می‌دانست به سازمان ملل متحد شکایت کرد. در کابینه دوم احمد قوام (بهمن ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۶)، وی در رأس هیات نمایندگی سیاسی و بازرگانی ایران برای مذاکره با استالین رهبر شوروی در مورد تخلیه آذربایجان از نیروهای شوروی به مسکو رفت. سازمان ملل متحد عطف به شکایت ایران «مذاکره مستقیم بین دو کشور» را پیشنهاد کرد. پیشه‌ وری در رأس هیأتی از اعضای دولت خود به تهران آمد. قوام السلطنه ۳ تن از رهبران حزب توده و یک تن از رهبران حزب ایران را در کابینه خود وارد کرد. شوروی نیروهای خود را از آذربایجان خارج ساخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
دولت پیشه‌ وری ساقط و شورش کردستان فروکش کرد
نیروهای دولتی از تهران به آذربایجان حرکت کردند. دولت پیشه‌ وری ساقط شد. شورش کردستان هم فروکش کرد. موافقتنامه ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی که توسط قوام السلطنه و سادچیکف سفیر اتحاد جماهیر شوروی امضا شده بود، بی‌اعتبار گردید. پادشاه به مناسبت توفیق بزرگی که به همت احمد قوام (قوام السلطنه) حاصل شده بود، ضمن قدردانی، لقب «حضرت اشرف» را به او اعطاء نمود. البته تخلیه ایران انگیزه‌های گونه‌گون داشت که به موقع با هم جمع شد. شخص لازم حضور داشت، زمینه لازم فراهم شده بود چه از طرف خود روس‌ها چه از طرف غربی‌ها و دنیا داشت می‌رفت به طرف اینکه هرکاری شوروی بخواهد بکند نباید به‌ او اجازه داد. بعد از هشدار ترومن به استالین، او وقتی که همه جوانب را سنجید، به درستی دریافت که رفتن (خروج از آذربایجان ایران) به ماندن ترجیح دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با سوءقصد به شاه، بگیروببند راه افتاد
در پیامد واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و سوءقصد به محمدرضا شاه پهلوی، بگیروببند راه افتاد و نخستین دادگاه سیاسی ایران هم (پس از شهریور ۱۳۲۰)، تشکیل شد. کمی پیش از واقعه - دی ماه ۱۳۲۷- شایع شده بود که حکومت به دنبال فرصتی برای بالابردن قدرت پادشاه در مقابل مجلس است و ۱۵ بهمن آن سال با ترور نافرجام وی، این فرصت به دست آمد. در تاریخ فوق، شاه که به مناسبت پانزدهمین سال تأسیس دانشگاه تهران از آن‌جا دیدار داشت، در مقابل دانشکده حقوق، مورد اصابت گلوله «ناصر فخرآرایی» (ناصر فنر) که به‌عنوان خبرنگار در جمع، حضور داشت قرار گرفت. یکی از گلوله‌های ضارب به پادشاه برخورد کرد؛ که آسیب زیادی نزد و چند لحظه بعد خودش بدون بازجویی در همان محل ترور، کشته شد و انگیزه‌هایش از این کار در پرده‌ای از ابهام باقی‌ ماند (تا همین الآن). 
... 
بعد از سوءقصد به شاه، حکومت نظامی اعلام شد و آیت‌الله کاشانی را بازداشت و تبعید کردند و در فاصله کوتاهی اغلب سران و افراد دارای نفوذ حزب توده هم دستگیر شدند. واقعه مزبور منجر به تقاضای پادشاه برای افزایش قدرت خود شد که با برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان و مصوبه این مجلس میسر گشت و شاه حق انحلال مجلسین (سنا و مجلس شورای ملی) را بدست آورد. مخالفینش می‌گفتند چه بسا آن سوء قصد موهبتی در لباس مبدل برای شاه بود، چون در آن ترور با نوعی صحنه‌سازی روبرو می‌شویم که زیرگرفتن سپهبد رزم آرا هم از تبعات آن است. هدف آن بگیروببند، نه فقط ضربه به امثال کاشانی و توده‌ای‌ها، بلکه، مسأله نفت جنوب بود، از لحاظ بهره‌برداری‌هایی که از آن شد و اثراتی که بر جای گذاشت...
 
 
عریضه سرگشاده آقای احمد قوام از پاریس
«پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با کمال تاسف فدوی مجبور است به عرض حضور مبارک برساند که جریان فعلی امور مملکت و تزلزلی که اخیرا به علت عدم اعتنا به عواقب امور در قانون اساسی پدیدار گشته خطرات عظیمی را فراهم ساخته‌است که نه تنها بر ارکان کشور بلکه بر اساس سلطنت ملی نیز لطمه کلی وارد نموده‌است. فدوی به واسطه عارضه کسالت و لزوم معالجه در اروپا بودم که اطلاع حاصل کردم تصمیم به انعقاد مجلس موسسان گرفته شده‌است. حاجت به توضیح نیست که در حاضر نمودن اشخاص به نام موسسان و تحصیل آرایی از ایشان به هیچ وجه رعایت لازمه حقوق ملت ایران و پایه اساس حکومت ملی منظور نشده و جز متزلزل ساختن قانون اساسی کشور که ضامن بقای حکومت ملی و مشروطیت است و فرد فرد وزرای دولت ذمه‌دار و مسئول حفظ و قایه [نگهداری کردن] آن بوده و هستند و به خصوص مراعات کامل آن از نظر جغرافیایی و سیاسی برای ملت ایران از اهم امور است نتیجه دیگری حاصل نگردیده و حیرت بر حیرت افزوده شده‌است که در افتتاح مجلسین اعلیحضرت همایونی تاکید فرموده‌اند در پاره‌ای از اصول قانون اساسی تجدید نظر شود و مخصوصا اصل ۴۹ قانون اساسی را تغییر دهند. بنده از نظر پنجاه سال تجربه و سابقه خدمتگزاری صریحا به عرض می‌رسانم که برای مملکت هیچ خطری بزرگ‌تر و لطمه‌ای عظیم‌تر از این نیست که تنها وثیقه بقای ایران یعنی قانون اساسی وسیله بازیچه و دست‌خوش تغییر و تبدیل گردد و متاسفم که در طی عرایض مکرر چه بالواسطه و چه بلاواسطه نتوانسته‌ام توجه اعلیحضرت را به طرف خود معطوف نمایم تا بتوانم حقایقی را در خیر مملکت و صلاح شخص اعلیحضرت به عرض برسانم. باید اعلیحضرت قبول فرمایند که ماحصل قانون اساسی که حاوی حقوق ملت ایران است در این اصل ۴۹ مندرج شده و در زمانی که سلاطین استبداد و حکومت مطلقه مملکت را تحت استیلای قادرانه خود داشتند و هیچ‌گونه حقی برای مردم نمی‌شناختند و خود را بالوراثه دارای هر نوع حقی می‌دانستد، بالاخره حق خداداد مردم را طبق این قانون اساسی تصدیق نموده خود را نماینده ملت ایران و سلطنت را ودیعه‌ای از طرف ملت برای خود تشخیص دادند و اعلیحضرت پادشاه فقید نیز در طی بیست سال سلطنت با قدرت مطلقه به هیچ وجه تغییر مواد مربوط به حقوق ملت ایران را در مخیله خود راه ندادند. اینک با صدور منشور ملل متفق و اعلامیه عمومی حقوق بشر که از طرف ممالک معظمه منتشر گردیده و دنیا حقوق بیش‌تری برای مردم گیتی شناخته‌است اعلیحضرت همایونی که حفظ و صیانت قانون اساسی را بر عهده گرفته و سوگند یاد فرموده‌اند چگونه امر می‌فرمایند این وثیقه محکم را که در دست مردم ایران است از ریشه و بنیان برهم زنند و قوانین مصوبه مجلس شورای ملی را که در بند مجلس سنا هم با اشکالات متصوره بگذرد قابل تعویق یا تعلیق یا توقیف گردانند و توجه نفرمایند که وقوع چنین فکر در حکم تعطیل قوانین و محو و الغای مشروطیت است و بالفرض اگر امروز به سکوت بگذرد و معدودی برای خوشامد اعلیحضرت یا در نتیجه تهدید و تطمیع در پیشرفت آن موافقت نمایند وای بر حال امروز و آتیه آن‌ها که سکوت و موافقت کرده اعلیحضرت را به مخاطرات عظیم آن متوجه ننموده‌اند. باید بی‌پرده عرض شود که اگر می‌گویند در تمام مدت مشروطیت ایران قوانین بر خلاف مصالح کشور از مجلس گذشته‌است که اکنون تغییر اصل ۴۹ را ایجاب نموده، توضیح دهند کدام قانون که به جریان طبیعی گذشته و فشار حکومت در آن راه نداشته مخالف مصلحت بوده‌است تا در آن تجدید نظر شود، نه این‌که به بهانه موهوم حق مسلم و معلوم ملت را طوری از پایه و ریشه قطع کنند که از حکومت ملی و مشروطیت نام و نشانی نماند و در موارد معلوم که حاجت به توضیح نیست جز ندامت و افسوس اثری باقی نگذارد.
پر واضح است که با بودن همین قانون اساسی بر کسی پوشیده نیست که متصدیان امور از قدرت خود استفاده نموده و مقامات نظامی و شهربانی‌ها در موارد مختلف مردم را در تنگنا و زحمت گذارده و بر بدبختی و بیچارگی مردم افزوده‌اند چه رسد به آن‌که دیگر در مملکت قانونی عرض وجود ننماید یا دست‌خوش هوی و هوس جمعی مغرض و متملق واقع شود. برای بنده فرض است به حکم تجربیات گذشته و خدمت‌گزاری طولانی در این موقع که چنین اراده‌ای فرموده‌اند علنا و بالصراحه به عرض برساند که این تصمیم از هر جهت مضر و خطرناک و بر خلاف مصالح عالیه کشور است و اشکالات بسیار و عواقب ناگواری را نه فقط برای شخص اول مملکت ایجاد خواهد کرد، از نظر سیاست بین‌المللی نیز برای کشوری ضعیف مانند ایران در حکم سمی مهلک است و به همین نظر بوده‌است که در قانون اساسی ایران طبق اصل ۴۴ شخص پادشاه را از مسئولیت مبری دانسته‌اند و در نتیجه همین عدم مسئولیت است که تمام مواردی که مربوط به فرماندهی کل قوا و عزل و نصب وزرا و سفرا و اعلام صلح و جنگ و صحه و امضای فرامین و آن‌چه از این قبیل هست عموما دارای جنبه تشریفاتی می‌گردد و این حقوق فقط و فقط ناشی از ملت ایران است که بودجه عمومی مملکت را از نظام و غیرنظام از دسترنج و محرومیت‌های خود پرداخته و تمامی این حقوق را در محیط اختیار و اقتدار نمایندگان خود گذارده‌است که از طرف نمایندگان ملت یعنی مجلس شورای ملی و سنا به وسیله رای تمایل و اعتماد به وزرا تفویض می‌شود و بدیهی‌ست در غیر این صورت مشروطیت یعنی حکومت ملی و مسئولیت وزرا مفهوم خارجی نخواهد داشت چه اگر شخص پادشاه مداخله در امور مملکت فرماید طبعا مورد مسئولیت واقع می‌شود و طرف بغض و عناد عامه واقع می‌گردد و چنین نتیجه‌ای نقض منظور قانون‌گذار را می‌نماید و سنجش اختیارات رئیس‌جمهور آمریکا یا سوئیس با پادشاه ایران غیروارد است، زیرا آن‌ها اگر از حدود اختیارات خود تجاوز کنند در آینده از انتخاب مجدد محروم و محاکمه می‌شوند در صورتی که طبق قانون اساسی، سلطنت ایران مقامی ثابت و از تغییر و تبدیل مصون و محفوظ است چنان‌که در کشور بزرگ انگلستان و سوئد و بلژیک که نمونه بارز این نوع سلطنت هستند هیچ‌گونه حقی از این قبیل برای شخص پادشاه منظور نشده‌است. با توضیحات معروضه استدعا دارد به گفته‌های مغرضین و متملقین توجه نشود و از چنین تصمیم خطرناک تا زود است انصراف فوری حاصل فرمایند، زیرا قوانینی که از مجلس شورای ملی می‌گذرد به مجلس سنا خواهد رفت. در سنا که اعضای آن از طرف اعلیحضرت تعیین می‌شود مراقبت لازم را نسبت به حدود مسئولیت خود خواهند نمود. فدوی مکلف است به عرض برساند و خاطر مبارک را متوجه کند که تغییر اصل ۴۹ قانون اساسی که عملا انشاء قانون‌گذاری را موقوف و به دست قوه مجریه می‌سپارد کار ساده و آسانی نیست و یک چنین خطای ملی و گناه سیاسی را منتخبین سنا و نمایندگان مجلس شورای ملی مرتکب نخواهند شد، زیرا این فکر در حکم بازگشت حکومت مطلقه در ایران است که در زمان محمدعلی‌میرزا نیز جرأت پیشنهاد و تصویب آن را نداشته‌اند و این تعطیل مشروطیت هنگام بسط و توسعه آزادی دنیا نتایجی را در بر خواهد داشت که از مشاهده درونمای وحشتزای آن لرزه بر اندام دوست‌داران مقام سلطنت می‌افتد. در موقع تشکیل مجلس موسسان بنده در ایران نبودم و الا در توضیح کامل و اقدام به انصراف اعلیحضرت همت می‌گماشتم و در ایام اخیر هم به نیت این‌که توضیحات لازمی را به عرض برسانم با شدت مرض به تهران آمدم، ولی مسافرت اعلیحضرت مانع انجام وظیفه شد. از طرف دیگر ناخوشی به بنده مجال نداد در تهران توقف نمایم ناچار اکنون وظیفه خود را نسبت به مصلحت ملک و ملت و شخص اعلیحضرت به این وسیله انجام می‌دهد. در صورتی که به عرایض صادقانه فدوی ترتیب اثر ندهند و باز مجد و مصر بر چنین اقدام باشند دیری نخواهد گذشت که ملاحظه خواهند فرمود این عمل موقتی و زودگذر، و نتایج آن بسیار وخیم و بی‌شبهه به خشم و غضب ملی و مقاومت شدید عامه منتهی خواهد گردید و آن روز است که سرنیزه و حبس و زجر مدافعین حقوق ملت علاج پریشانی‌ها و پشیمانی‌ها نخواهند نمود. معروضه ۲۶ اسفند ۱۳۲۸ – احمد قوام (سالنامه پارس، گزارش یک‌ساله کشور، ۱۳۳۰، ص ۶۹-۷۲)
متن پاسخ وزیر دربار شاهنشاهی

جناب آقای احمد قوام

عریضه سرگشاده‌ای که به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم داشته بودید و مطالعه مندرجات آن در پیشگاه ذات شاهانه با تعجب و تاسف تلقی گردید. تعجب از این‌جا ناشی است که چرا نخست‌وزیر سابقی که قسمت اعظم مشکلات موجود کشور از دوران زمامداری او به یادگار باقی مانده و جریانات نامطلوب فعلی اکثرا نتیجه طبیعی و منطقی عملیات خودسرانه و مغرضانه آن زمان است حال به خود اجازه می‌دهد که به عنوان دل‌سوز ملت و غم‌خوار مردم، همان مردم و ملتی که در مدت زمام‌داری او دست‌خوش مطامع و اغراض خود و اطرافیانش بوده و آشفتگی اوضاع و بیچارگی عمومی را در نتیجه ترویج رشاء و ارتشاء و توسعه فساد در تمام شئون کشور موجب و مسبب بوده‌اند و حقا می‌بایستی حال به کیفر سیئات اعمال خود در پنجه عدالت مقهور و گرفتار باشند و بقیه ایام زندگانی پلید خود را در گوشه‌ای از زندان سپری نمایند اکنون مجددا از فراموشی و جنبه رأفت و شفقت مردم سوءاستفاده نموده و در میدان سیاست اسب‌تازی و با ریختن اشک تمساح به حال عموم دل‌سوزی و به تزلزل خیالی ارکان مشروطیت نوحه‌سرایی نمایند. اگر خود شما فراموش کرده‌اید و یا تظاهر به فراموشی می‌نمایید عواقب سوءسیاست و بنا به عقیده پاره‌ای خیانت‌ورزی شما در امور کشور به این کیفیت داشت تجلی می‌نمود که اگر خواست و تفضل خداوندی و غیرت ملی و شهامت افراد آذربایجانی همراهی نمی‌کرد و مجاهدات و فداکاری‌ها و از خود گذشتگی‌های افراد ارتش دلیر این کشور تحت هدایت و فرماندهی مستقیم شاهنشاه نبود و صبر و بردباری و متانت و همت خستگی‌ناپذیر ذات شاهانه تایید نمی‌نمود حال نام آذربایجان از تاریخ این کشور زدوده شده بود و این ننگ و بدنامی محوناشدنی تا ابد دامن‌گیر این کشور می‌گردید. اگر جنابعالی تا این درجه رشته افکار و خاطرات خود را از دست داده‌اید که نسبت به اصلاح قانون اساسی و عمل مجلس موسسان که از نخبه‌ترین افراد و صالح‌ترین و علاقه‌مندترین رجال این کشور که شماری از آنان از صدر مشروطیت به یادگار مانده‌اند تشکیل یافته به خود اجازت ایراد و خرده‌گیری می‌دهید و این عمل را که مکمل تاریخ مشروطیت کشور شاهنشاهی است به زعم خود باعث تزلزل موهوم ارکان مشروطیت می‌خوانید و خود را از این فکر بری و بی‌اطلاع و بدون سابقه نشان می‌دهید ناگزیر هستم که یادآوری نمایم که شخص جنابعالی اول کسی بودید که نغمه اصلاح قانون اساسی را ساز کردید و آن در موقعی بود که از مسافرت مسکو مراجعت و از جهت اجرای تعهدات شومی که به عهده داشتید و از لحاظ آماده ساختن نقشه تحویل آذربایجان به پیشه‌وری و رفع مانع قانونی آن لزوم توسل به چنین اقدامی را تصریحا به پیشگاه مبارک متذکر شدید و بعد هم که اوضاع تغییر کرد و آذربایجان دو مرتبه به مادر میهن بازگشت نمود و آرامش و سکونی در اوضاع پدید آمد و درجه علاقه نسبت به ذات شاهانه در دل‌ها فزونی یافت از آن‌جا که خود نخست‌وزیر بوده و لازم می‌دیدید که از فکر اصلاح‌طلبانه شاهنشاه تبعیت و پیروی نمایید این عنوان را به نحو دیگر تعقیب و با اذعان به لزوم رفع نواقص موجود در قانون اساسی و تطبیق دادن آن با مقتضیات زمان حاضر و احتیاجات فعلی کشور و هم‌چنین تعدیل قوای ثلاثه مملکت به شهادت نطق‌ها و بیانات خود در مجلس شورای ملی ضرورت این عمل را خاطرنشان و دو نفر از وزیران کابینه خود را مامور مطالعه و تهیه طرح‌های لازم نمودید. حتی شما که دعوی احترام به قانون را می‌نمایید در کابینه اول خود بعد از شهریور در همان موقع که اختیار انحلال به موجب قانون اساسی هنوز به شاهنشاه تفویض نشده بود از مقام سلطنت اختیار انحلال مجلس را با وجود موانع قانونی آن درخواست می‌نمودید. حال چگونه می‌شود که اصلاح و تکمیل قانون اساسی را که تازه مطابق قوانین اساسی سایر ممالک مشروطه سلطنتی که خود مخترع مشروطیت بوده‌اند شده‌است و به علاوه با توجه به سنت طبیعی یعنی اصل تکامل و ارتقای صورت‌گرفته بر خلاف مصالح عالیه کشور می‌خوانید و خود را از آن به کلی بی‌اطلاع قلمداد می‌نمایید و حقوق و اختیارات مقام سلطنت را بی‌ادبانه و جسورانه تشریفاتی و بی‌پایه و بی‌مایه تلقی می‌کنید؟! اگر این حقوق و حدود بنا به آرزوی شما تشریفاتی می‌بود اکنون بنیان ارتش این کشور نیز از بیخ و بن برکنده شده بود. باز مگر به خاطر ندارید که برای ترفیع افسران خائن و فراری متجاسرین آذربایجان و اعطای درجه آن‌ها چقدر پافشاری داشتید و تنها ذات شاهانه به اتکای همین حقوق و اختیارات بود که از صدور چنین فرامینی که اصل مسلم تشویق خادم و تنبیه خائن را به کلی واژگون می‌ساخت خودداری نموده و فرمودند حاضرم دست‌های خود را قطع نمایم تا این‌که به چنین خیانتی نسبت به کشور تن در دهم. این‌ها و سایر خاطرات تلخی که از زمام‌داری شما باقی است که ذکر موارد دیگر آن تحریر کتابی را لازم دارد ایجاد تعجب می‌نماید که چرا حال که از مسئولیت دور هستید مطالبی را به عنوان خیرخواهی و صلاح‌اندیشی عنوان می‌کنید که خود در دوران حکومت‌تان القاکننده آن فکر بوده‌اید آیا ممکن نیست تصور شود که اصلاحات مقرره در قانون اساسی غیر از آن بوده‌است که شما می‌اندیشیده‌اید و بدین جهت موجبات عدم رضایت و شکایت شما را فراهم آورده؟ به هر حال جناب آقای قوام باید بدانید که اوضاع قبل از مجلس موسسان یعنی حکومت مطلقه طبقه محدود و معدودی بر مبانی اغراض و مطامع فردی و استفاده‌جویی و منفعت‌طلبی به ضرر توده ملت دیگر تکرار نخواهد شد و این عده نخواهند توانست با نان قرض دادن و قرض گرفتن‌هایی منافع ملی را دست‌خوش هوا و هوس شخصی قرار داده و دوران حکومت خودسری و رسم خویشتن‌خواهی را تجدید و احیا نمایند. ضمنا نیز مطمئن باشید که به موجب همان اصل آزادی مطلق که اکنون سنگ آن را به سینه می‌زنید دیگر تجربه تلخ گذشته تکرار نمی‌شود و عنوان دسیسه‌سازی و دسته‌بندی موجب نخواهد گردید که دو مرتبه سوءجریانات و خیانت‌های گذشته به دست عده‌ای که مکرر امتحان خود را در پیشگاه ملت داده‌اند تجدید و آن عده به حکومت نائل گردند. اما موضوعی که موجب تاسف گردید این است که با اوضاع کنونی جهان و سختی وضعیت کشور ما که مقداری از آن همان‌طور که توضیح داده شد، معلول سیاست‌های غلط گذشته و پاره‌ای ناشی از اضطراب اوضاع سیاسی دنیا و انعکاس آن در محیط کشور ماست، چرا زمینه فکری پاره‌ای از افراد به این درجه محدود و غرض‌آلود است که در عوض فداکاری و از خود گذشتگی و تشویق مردم به اتحاد و یگانگی با اغراض پلید و افکاری مسموم در مقام القای فتنه و فساد برآمده و بخواهند وحدت کلمه ملی را تبدیل به تشتت و تفرقه نموده و تیشه بر ریشه هستی کشور بزنند تا شاید از این اغتشاش اوضاع بیچارگان به نوایی رسند و یقین است این نمونه فکر حتی در پست‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین ملل گیتی نظیر ندارد. در قسمت اصلاح اصل ۴۹ قانون اساسی اگر باز منصفانه قضاوت می‌نمودید قطعا تشخیص می‌دادید که انجام این وظیفه بنا به دستور مجلس موسسان که مبعوث از طرف ملت است به عهده مجلسین محول شده و تنها شاید از این جهت باشد که برای قوانین، بودجه‌ای که منحصرا در یک مجلس می‌گذرد و در مجالس دیگر مورد غور و مداقه قرار نمی‌گیرد راه مطالعه بیش‌تری باز گذارد، زیرا ‌ای بسا در اثر عوامل محیطی و احساسات آنی قوانین در این رشته بدون مطالعه کافی بگذرد که اجرای آن به ضرر کشور باشد و برای رئیس کشور حقی باید به وجود آید که چنین قوانینی را ثانیا به مجلس اعاده داده تا مجددا مورد غوررسی و تعمق قرار گیرد و هرگاه باز تایید گردید به موقع اجرا گذارده شود. به هر حال اجرای این اصلاح به عهده نمایندگان مجلسین که طبعا علاقه‌مند به کشور و سعادت موکلین خود هستند محول گردید و بر مجلسین است که تصمیم شایسته در اجرای دستور مجلس موسسان اتخاذ نمایند و هرگونه تصمیم که از مجلسین مقرر گردید البته به خیر و صلاح کشور خواهد بود.
  
ضرورت اجرای پاره‌ای اصلاحات دیگر از قبیل تمدید مدت مجلس برای جلوگیری از تشنجات انتخاباتی که هر دو سال یک بار گریبان‌گیر کشور می‌شود و یا افزایش عده نمایندگان مجلس برای تقویت بنیان حکومت ملی که به عهده مجلسین محول گردیده به حدی روشن است که محتاج به توضیح بیش‌تری نیست. این‌که اشاره نموده‌اید که با وجود قانون اساسی متصدیان امور از قدرت خود سوءاستفاده نموده و مقامات نظامی و شهربانی‌ها در موارد مختلف مردم را در تنگنای زحمت گذارده‌اند این خود از جمله معایبی است که در دوران حکومت و زمام‌داری شما به حد اعلای ظهور و بروز رسیده بود. آیا جنابعالی به غیر از توسل به حکومت نظامی و حبس و زجر‌های عناصر آزادی‌خواه که عده‌ای از آنان در توقیف‌گاه درگذشته و پاره دیگر نزدیک به این خطر گردیده بودند و تنها گناه آن‌ها عنوان مخالفت با زمام‌داری شما بود به طریق دیگری در مقام ادامه زمام‌داری خود برآمده‌اید؟ احتراز از همین معایب است که ملت را ناگزیر ساخت در مقام اصلاح نواقص قانون اساسی خود برآمده و آن تجدید چنین اوضاعی که به نفع عده محدود جوازفروشان و رشوه‌خواران بود جلوگیری نماید. آیا توسل به تهدید و تطمیع را غیر از خود شما در زمام‌داری خود کسان دیگری بانی و مروج بوده‌اند؟! اما این که عنوان نموده‌اید که در کشور‌های دیگر سلطنتی نظایر چنین حقوق به سلاطین داده نشده این خود یا منتهای غرض‌ورزی شما را می‌رساند یا حاکی از نهایت درجه بی‌اطلاعی است و توصیه می‌کنم که راجع به انحلال مجلس یا مجلسین به قانون اساسی سوئد که نمونه بارز کشور‌های مشروطه سلطنتی است مراجعه نمایید و جواب خود را دریابید. در این قانون برای پادشاه سوئد اختیاراتی بیش از آن‌چه برای شاهنشاه ایران قانون اساسی مقرر داشته قائل گردیده‌است این نمونه خود می‌رساند که نصایح و اندرز‌های جنابعالی به پیشگاه مقدس سلطنت تا چه حد مشفقانه و بی‌غرضانه است! 
این‌که عنوان تاسف نموده‌اید که در ظرف این مدت نتوانسته‌اید نظریات مصلحانه خود را چه با واسطه و چه بلاواسطه به عرض مبارک برسانید و مورد توجه قرار گیرید از این قسمت همان‌طور که خود در محلی از عریضه خود اشاره کرده‌اید حیرت بر حیرت این‌جانب افزود؛ آیا توجه ذات شاهانه غیر از برگزیدن به نخست‌وزیری و اعطای عنوان جناب اشرفی و دادن مجال برای خدمت‌گزاری به کشور نحو دیگری می‌توانست مصداق پیدا نماید؟! در دوران زمام‌داری خود که مصادف با ایام فترت مجلس بود آیا مجالی برای عرض عرایض مشفقانه نداشته‌اید؟! یا للعجب مجالس شرفیابی‌های ممتد شما در پیشگاه مبارک چگونه برگزار می‌شد مجال و فرصت آیا چگونه ایجاد و تولید می‌شود که هم بتوانید عرایض خیرخواهانه به عرض برسانید و هم این‌که نظریات اصلاح‌طلبانه را در امور کشور به کار بندید. آیا نمونه این عرایض و نصایح جز استقرار مظفر فیروز‌ها بر مسند معاونت نخست‌وزیری و وزارت و وارد کردن وزرای اجنبی‌پرست و مرتبط با بیگانه در دولت و صدور جواز‌های رنگارنگ چیز دیگری بوده‌است؟! پس چرا از عدم مجال و فرصت و فقدان توجه و عنایت شکایت دارید؟! اما این‌که در عریضه خود اشاره‌ای هم به متملقین نموده‌اید باید گفته شود که این خصیصه نیز مانند سایر خصائل مذموم در شخص شما و دوران حکومت شما بیش‌تر از دیگر مواقع تجلی داشته‌است این خود شمایید که پاره‌ای از وزرای کابینه خود را به ارتکاب کار‌های موهون و سایر تملقات بی‌رویه که منطبق با اخلاق زشت خودپسندانه شما بود وامی‌داشتید و خود به شخصه نیز همین که احساس ضعف و فتوری در کار می‌نمودید به تضرع و الحاح پرداخته و به تملق‌گویی که خلاف رویه رادمردان است شاهنشاه را از کیفیت اخلاقی و روحی خود مشمئز می‌کردید. پس کسی که خود آلوده به تملق و خوشنود از تملق‌گویان است چنین صفتی را در دیگران نباید مورد ذم و قدح قرار دهد در صورتی که همه می‌دانند که شاهنشاه دموکرات و آزادمنش ما نه گوشی به تملق دارد و نه رویی با تملق‌گویان. خلاصه باید بدانید که این قبیل عناوین و اظهارات دیگر به اندازه خردلی در پیشگاه افکار عمومی وضع و اهمیت نخواهد داشت و، چون از حلقوم اشخاصی خارج می‌شود که اگر امر دایر شود که در کشور مبارزه با فساد همان‌طور که سرلوحه برنامه دولت است به نحو موثرتر و قاطع آغاز گردد، اولین هدف این مبارزه آن‌ها خواهند بود؛ بنابراین نزد خردمندان و آگاهان به رموز امور جز برانگیختن حس انزجار و نفرت تاثیر دیگری نخواهد نمود و عنوان علاقه‌مندی به قانون اساسی و تظاهرات مزورانه این اشخاص را از یأس ملت و کیفر قانون، نجات نخواهد بخشید. به علاوه مردم به خوبی واقف هستند که چه کسانی در مدت حکومت خود میلیون‌ها اندوخته و ذخیره نموده و چه اشخاصی نیز میلیون‌ها پول در راه رفاه عموم مصرف نموده‌اند. ضمنا به شما نصیحت می‌کنم که در عوض تشبث به این حیل و طرح فتنه در کشور بهتر این است بگذارید دست زمانه پرده فراموشی را بر روی اعمال شما بیفکند و خود به دست خود خاطرات گذشته حکومت خود را با آن همه مفاسد و معایب که مرور آن رعشه بر اندام وطن‌پرستان مستولی می‌سازد تجدید ننموده و یا این‌که اگر فعالیتی می‌خواهید در مقام برائت ذمه خود از اتهامات و اعلام جرم‌ها برآیید. در خاتمه لزوما توجه می‌دهد که در آتیه باید از عرض این قبیل عرایض که گاهی جنبه تملق و تضرع دارد و گاهی رنگ ریا و تزویر به کلی خودداری نمایید، زیرا بر مفسیدن نمی‌سزد در امور کشوری که به آن درجه بی‌علاقگی به تمامیت و استقلال آن نشان داده‌اند عنوان نظری نمایند و سالکان طرق خدمت‌گذاری کشور را بخواهند با این عناوین از صراط مستقیم باز دارند و، چون خود موجب شده‌اید که پرده از روی اعمال و افعال مفسدت‌آمیز شما برداشته شود و بالطبیعه صلاحیت داشتن خطاب «جناب اشرف» را فاقد می‌شوید بدین جهت بر حسب فرمان مطاع مبارک از این تاریخ عنوان مذکور از شما سلب می‌شود. وزیر دربار شاهنشاهی – ابراهیم حکیمی (اطلاعات؛ شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۲۹)
 
 
دومین نامه قوام
قوام‌ السلطنه که در بستر بیماری بود، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۲۹/ ۲۷ مه ۱۹۵۰ برای عمل جراحی از پاریس به لندن رفت و اندکی بعد، در ۲۵ خرداد، دومین نامه خود را خطاب به محمدرضا شاه، در پاسخ به تقریرات وی مندرج در نامه ابراهیم حکیمی، نوشت.
 
متن این نامه بدین شرح است:
در جواب‌ عریضه‌ سرگشاده‌ که‌ چندی‌ قبل‌ به‌ حضور همایونی‌ عرض‌ کرده‌ بودم‌، نامه‌ای‌ به‌ امضای‌ جناب‌ آقای‌ حکیم‌الملک‌ به‌ اینجانب‌ رسید که‌ تاریخ‌ آن‌ ۱۹ فروردین‌ بود و در روزهای‌ آخر فروردین‌ که‌ به‌ دستور طبیب‌ در جنوب‌ فرانسه‌ بودم‌ به‌ اینجانب‌ ابلاغ‌ گردید. در آن‌ موقع‌ به‌ شهادت‌ جمعی‌ از آقایان‌ قریب‌ بیست‌ روز بیمار و بستری ‌بودم‌ و بعد هم‌ بر حسب‌ وقتی‌ که‌ از جراح‌ متخصص‌ لندن‌ گرفته‌ بودم‌ بایستی‌ روز ۲۷ ماه ‌مه‌ (۱۶ اردیبهشت‌) برای‌ عمل‌ جراحی‌ به‌ لندن‌ می‌رفتم‌. این‌ بود که‌ پس‌ از رفع‌ کسالت ‌برای‌ ویزای‌ گذرنامه‌ به‌ پاریس‌ آمدم‌ و روز ۱۶ اردیبهشت‌ وارد لندن‌ شدم‌. بدیهی‌ است ‌درجریان‌ عمل‌ جراحی‌ امکان‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و فرصت‌ ایراد جواب‌ غیرمقدور بود. اکنون‌ که‌ از بیمارستان‌ بیرون‌ آمده‌، با حال‌ ضعف‌ و نقاهت‌ تحت‌ نظر طبیب‌ و جراح‌ در لندن‌ اقامت‌ دارم‌ و فرصت‌ محدودی‌ برای‌ مطالعه‌ جراید طهران‌ حاصل‌ است‌، با کمال‌ تعجب‌ ضمن‌ شایعات‌ جراید در روزنامه‌ اطلاعات‌ ملاحظه‌ شد که‌ اینجانب‌ نامه‌ای‌ به ‌علیاحضرت‌ ملکه‌ مادر به‌ طهران‌ فرستاده‌ و تقاضا کرده‌ام‌ اجازه‌ داده‌ شود به‌ طهران ‌مراجعت‌ نمایم‌ و نیز بوسیله‌ مقربین‌ بارگاه‌ همایونی‌ خواسته‌ام‌ تقاضای‌ عفو و اغماض‌ کرده‌ باشم‌. این‌ نوع‌ انتشارات‌ سبب‌ شد که‌ با حال‌ کسالت‌ اولاً شایعات‌ مزبور را تکذیب‌ کنم‌ زیرا در خود گناه‌ و خطایی‌ نمی‌بینم‌ که‌ مورد عفو و اغماض‌ ملوکانه‌ واقع‌ گردم‌ و بنابراین‌ هر وقت‌ طبیب‌ اجازه‌ دهد به‌ وطن‌ عزیز مراجعت‌ خواهم‌ کرد. ثانیاً چنانچه‌ نامه‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ را بی‌جواب ‌می‌گذاشتم‌ مثل‌ این‌ بود که‌ مندرجات‌ آن‌ را تصدیق‌ کرده‌ باشم‌ و از مدلول‌ جواب‌ واضح‌ بود که‌ آنچه‌ را شرح‌ داده‌اند برحسب‌ ابتکار شخص‌ ایشان‌ نبوده‌ چه‌ عمری‌ است‌ با ایشان ‌رفاقت‌ و خصوصیت‌ داشته‌ام‌ و در تمام‌ این‌ مدت‌ کلمه‌ای‌ برخلاف‌ نزاکت‌ و احترام‌ از ایشان‌ نسبت‌ به‌ خود نشنیده‌ام‌. پس‌ مسلم‌ است‌ که‌ آنچه‌ را ایشان‌ امضا نموده‌اند ابلاغ‌ فرمایشات‌ همایونی‌ بوده‌ و بنابراین‌ روی‌ سخن‌ و عرض‌ جواب‌ به‌ پیشگاه‌ ملوکانه‌ است‌ نه‌ به‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌، و چون‌ در خاتمه‌ نامه‌ ابلاغ‌ نموده‌اند که‌ حسب‌الامر درآتیه‌ از عرض‌ عرایض‌ به‌ حضور همایونی‌ خودداری‌ شود ناچار جواب‌ تقریرات را بوسیله‌ رجال‌ خیرخواه‌ و جراید به‌ عرض‌ می‌رسانم‌ تا برخلاف‌ اراده مبارکه‌ عمل‌ و اقدامی‌ نکرده‌ باشم‌. آنچه‌ را در عریضه‌ سرگشاده‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ تنها عقیده‌ فدوی‌ نبوده‌ بلکه‌ نظر علمای‌ اعلام‌ و متفکرین‌ عالیمقام و وطن‌پرستان‌ ایرانی‌ بوده‌‌است‌ که‌ جز خیر و سعادت‌ مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ شخیص‌ سلطنت‌ نظری‌ نداشته‌اند و جای‌ بسی‌ تأسف‌ است‌ که‌ عرایض‌ خیرخواهانه‌ به‌ جای‌ حسن‌ قبول‌ تولید ملال‌ و کدورت‌ نموده‌ تا حدی‌ که‌ قسمت‌ اعظم‌ مشکلات‌ موجود را نتیجه دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ دانسته‌اند. اعلیحضرت‌ همایونی‌ اگر اندکی‌ صرف‌ وقت‌ فرموده‌ به‌ تاریخ‌ قرن‌ اخیر ایران‌ مراجعه‌ فرمایند توجه‌ خواهند فرمود که‌ دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ از جهاتی‌ مشکل‌ترین‌ و هولناک‌ترین‌ ازمنه‌ تاریخ‌ ایران‌ بوده‌ و اگر فدوی‌ به‌ وظیفه‌ وطن‌پرستی‌ جرئت‌ نموده‌ قبول‌ مسئولیت‌ کرده‌ام‌ و مصدر خدمت‌ بوده‌ و یا مرتکب‌ خیانت‌ گردیده‌ام‌ تاریخ‌ ایران‌ و بلکه‌ تاریخ‌ دنیا قضاوت‌ آن‌ را کرده‌ و خواهد کرد و جای‌ تعجب‌ و تأسف‌ است‌ که‌ اعلیحضرت‌ که‌ حامی‌ و نگهبان ‌مقام‌ و احترام‌ خدمتگذاران‌ کشور هستند به‌ جای‌ تشویق‌ و تقدیر می‌فرمایند بقیه‌ زندگانی ‌پلید خود را باید در گوشه زندان‌ سپری‌ نمایم‌ در صورتی‌ که‌ اگر جسارتی‌ کرده‌ام‌ از این‌ نظر بوده‌‌است‌ که‌ چون‌ مملکت‌ را مشروطه‌ و اعلیحضرت‌ را متجدد و شاهنشاه‌ دمکرات ‌می‌دانستم‌ لازم‌ دیدم‌ نظریات‌ عموم‌ را در کمال‌ سادگی‌ و صراحت‌ برای‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ به‌ عرض‌ برسانم‌. لکن‌ از جوابی‌ که‌ امر به‌ صدور فرموده‌اند جا دارد تصور شود که‌ اوضاع‌ امروز با هفتصد سال‌ قبل‌ فرقی‌ نکرده‌‌است‌ چنان‌که شیخ‌سعدی‌ می‌گوید «از تلون‌ طبع‌ پادشاهان‌ بر حذر باید که‌ وقتی‌ به‌ سلامی‌ برنجند و دیگر وقت‌ به‌ دشنامی‌ خلعت‌ دهند.»
می‌فرمایند اگر فدوی‌ فراموش‌ کرده‌ یا تظاهر به‌ فراموشی‌ می‌نمایم‌ عواقب‌ سوء سیاست‌ و خیانت‌ورزی‌ فدوی‌ به‌ این‌ کیفیت‌ تجلی‌می‌نمود که‌ اگر تفضل‌ خداوند و غیرت‌ ملّی افراد آذربایجان‌ همراهی‌ نمی‌کرد و فداکاری‌های‌ ارتش‌ دلیر این‌ کشور تحت ‌فرماندهی‌ مستقیم‌ اعلیحضرت‌ نبود حال‌ نام‌ آذربایجان‌ از تاریخ‌ کشور زدوده‌ شده‌ بود. 
اگر چه‌ عرض‌ هنر پیش‌ یار بی‌ادبی ‌ست‌
زبان‌ خموش‌ ولیکن‌ دهان‌ پر از عربی ‌ست‌
پری‌ نهفته‌ رخ‌ و دیو در کرشمه‌ حسن‌
بسوخت‌ عقل‌ ز حیرت‌ که‌ این‌ چه‌ بلعجبی ‌ست
هزار عقل‌ و ادب‌ داشتم‌ من‌ ای‌ خواجه‌
کنون‌ که‌ مست‌ و خرابم‌ صلاح‌ با بی‌ادبی ‌ست‌
افسوس‌ و هزار افسوس‌ که‌ نتیجه‌ جانبازی‌ها و فداکاری‌های‌ فدوی‌ را با کمال‌ بی‌رحمی ‌و بی‌انصافی‌ تلقی‌ فرموده‌اند. پس‌ ناچارم‌ برخلاف‌ مسلک‌ و رویه خود که‌ هیچوقت‌ دعوی‌ حسن ‌خدمت‌ نکرده‌ام‌ و هر خدمتی‌ را وظیفه‌ ملّی و وطن‌پرستی‌ خود دانسته‌ام‌، در این‌ مورد با کمال‌ جسارت‌ و با رقت‌ قلب‌ و سوزدل ‌به‌ عرض‌ برسانم‌ که‌ به‌ خدای ‌لایزال‌ قسم‌ روزی‌ که‌ تقدیرنامه ‌اعلیحضرت‌ به‌ خط‌ مبارک‌ به‌ افتخار فدوی‌ رسید که‌ ضمن‌ تحسین‌ و ستایش‌ فرموده‌ بودند سهم‌ مهم‌ اصلاح‌ امور آذربایجان ‌به‌ وسیله‌ فدوی‌ انجام‌ یافته‌‌است ‌متحیر بودم‌ که‌ چگونه‌ افتخار ضبط‌ و قبول‌ آن‌ را حائز شوم‌ زیرا غیر از خود برای‌ احدی‌ در انجام‌ امور آذربایجان‌ سهم ‌و حقی‌ قایل‌ نبودم‌ و فقط‌ نتیجه‌ تدبیر و سیاست‌ این‌ فدوی‌ بود که‌ بحمدالله‌ مشکل‌ آذربایجان‌ حل‌ شد و اهالی‌ رشید و غیرتمند آذربایجان‌ با سیاست‌ فدوی‌ یاری‌ و همکاری‌ نمودند و بعد که‌ بحمدالله‌ اعلیحضرت‌ با جاه‌ و جلال‌ تشریف‌فرمای‌ آذربایجان‌ شدند و برخلاف‌ انتظار اعلیحضرت‌ در بعضی‌ نقاط‌ استفاده‌جویی‌ و غارتگری‌ شروع‌ شد، با تلگراف‌ رمز عرض‌ کردم‌ اگر نتیجه‌ زحمات‌ واقدامات‌ این‌ است‌ از این‌ تاریخ ‌فدوی‌ مسئول‌ امور آذربایجان‌ نیستم‌ و ای‌ کاش‌ به‌ جای‌ این‌ تهمت‌ها و بی‌انصافی‌ها که‌ برخود اهالی‌ آذربایجان‌ معلوم‌ است‌، در آبادی‌ و عمران‌ و رفع‌ خرابی‌ها و خسارت‌ها توجه ‌بیشتری‌ مبذول‌ شده‌ بود که‌ اهالی‌ رنج‌ دیده‌ و فلک‌ زده‌ آنجا به‌ اطراف‌ و اکناف‌ پراکنده ‌نمی‌شدند و مال‌ و حشم‌ خود را برای‌ معاش‌ یومیه‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ نمی‌فروختند و امروز بعد از چهارسال‌ آذربایجان‌ به‌ صورت‌ بهتر و آبرومندتری‌ عرض‌ اندام‌ می‌نمود.
جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ به‌ اطاعت‌ امر مطاع‌ ملوکانه‌ انواع‌ تهمت‌ و افترا را نسبت ‌به‌ این‌ فدائی‌ ملت‌ و مملکت‌ ابلاغ‌ نموده‌اند، پس‌ چرا تکمیل‌ و تصریح‌ ننموده‌اند که‌ تعهدات‌ شوم‌ اینجانب‌ در مسافرت‌ مسکو چه‌ بوده‌ و با این که گزارش‌ مسافرت‌ خود را به‌ تفصیل‌ در مجلس‌شورای‌ ملی‌ قرائت‌ کردم‌ نقشه‌ تجزیه‌ آذربایجان‌ چگونه‌ طرح‌ شد و کی‌ و چه‌ وقت‌ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ لزوم‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ را پیشنهاد کرده‌ام‌ و اگر هم‌ وقتی‌ اشارتی‌ کرده‌ باشم‌ راجع‌ به‌ تفسیر بعضی‌ از مواد قانون‌ اساسی‌ بوده‌‌است‌ نه‌ تغییرآن‌. آن‌ هم‌ به‌ این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌ حدود مسئولیت‌ وزرا دستخوش‌ پاره‌ای مداخلات‌ غیرقانونی‌ نشود و امور حکومت‌ من جمیع‌ جهات‌ به ‌وسیله‌ وزرا و تحت‌ نظارت‌ دقیق‌ مجلس‌ اداره‌ شود. و این که می‌فرمایند دو نفر از وزرای‌ کابینه‌ را برای‌ تغییر قانون‌اساسی‌ مأمور نموده‌ام‌ بر حسب‌ امر و فرمایش‌ همایونی‌ بوده‌‌است‌ که‌ خواستم‌ به‌عرض‌ برسانند راهی‌ برای‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ پیش بینی‌ نشده‌‌است‌. آیا تمام‌ این‌ مقدمات‌ دلیل‌ می‌شود که‌ به‌ ترتیبی‌که‌ بر همه‌ معلوم‌ است‌ جمعی‌ را بنام‌ مجلس‌ مؤسسان‌ دعوت‌ نموده‌ قانون‌ اساسی‌ را تغییر دهند یعنی‌ همان‌ قانون‌ اساسی‌ که‌ اعلیحضرت‌ موقع‌ قبول‌ سلطنت‌ حفظ‌ و حمایت‌ آن‌ را تعهد نموده‌ و سوگند یاد فرموده‌ و کلام‌الله‌ مجید را شاهد و ناظر قرار داده‌اند و مرحوم‌ فروغی‌ رئیس‌ دولت‌ وقت‌ تصریح ‌نموده‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود سلطنت‌ خواهند فرمود. و اما این که می‌فرمایند در کابینه‌ اوّل خود از مقام‌ سلطنت‌ انحلال‌ مجلس‌ را درخواست‌ نموده‌ام‌، اولاً در آن‌ موقع‌ اکثریت‌ مجلس‌ طرفدار فدوی‌ بوده‌‌است‌ ثانیاً البته‌ در نظر مبارک‌ هست‌ که‌ یک‌ روز فرمودند فلان‌ نماینده‌ خارجی‌ عرض‌ کرده‌‌است‌ فدوی‌ دعوی‌ انحلال‌ مجلس‌ را کرده‌ام‌ و فرمودند اگر این‌ طور باشد پس‌ من‌ چه ‌کاره‌ هستم‌. فدوی ‌عرض‌ آن‌ شخص‌ را تکذیب‌ کردم‌ و به‌ عرض‌ رساندم‌ نه‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ و نه‌ رئیس‌ دولت‌ هیچ کدام حق‌ انحلال‌ مجلس‌ را ندارند و با اصرار تمام‌ استدعا نمودم‌ آن‌ شخص‌ را بخواهند و باحضور فدوی‌ مواجهه‌ فرمایند تا صحت‌ و سقم‌ مطلب‌ معلوم‌ شود. و با این که دومرتبه‌ عرض‌ خود را تجدید کردم‌ اقدامی‌ نفرمودند و استدعای‌ فدوی‌ به‌ دفع‌الوقت ‌گذشت‌. در نامه‌ مزبور نوشته‌ شده‌‌است‌ اصلاح‌ و تکمیل‌ قانون‌ اساسی‌ با توجه‌ به‌ سنت ‌طبیعی‌ یعنی‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء صورت‌ گرفته‌. فدوی‌ با هوش‌ و ذکاوت‌ فوق العاده ‌اعلیحضرت‌ چطور قبول‌ کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ چنین‌ فرمایشی‌ را فرموده‌ باشند زیرا قانون‌ تکامل‌ و ارتقاء را نمی‌توان‌ به‌ این‌ طریق‌ تأویل‌ نمود که‌ حقوقی‌ را که‌ بیش‌ از چهل‌سال‌ قبل‌ ملّت ایران‌ دارا بوده‌ اکنون‌ که‌ افکار عموم‌ روشن‌تر و مبانی‌ آزادی ‌در همه جا محکم‌تر و کامل‌تر شده‌ و برای‌ مردم‌ دنیا در تمام‌ ممالک‌ حقوق بیش‌تری شناخته‌ شده‌‌است‌ حقوق مردم‌ ایران‌ را به‌ عنوان‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء یعنی‌ بطور معکوس‌ لغو کرد و قانون‌ اساسی‌ کشور را به‌ نفع‌ قوه مجریه‌ تغییر داد و ملت‌ ایران‌ را از حق‌ مشروع‌ و مسلم ‌خود محروم‌ نمود. امر فرموده‌اند در عریضه سرگشاده‌ حقوق و حدود مقام ‌سلطنت‌ را بی‌پایه‌ و مایه‌ و بی‌ادبانه‌ و جسورانه‌ تلقی‌ نموده‌ و اگر این‌ حقوق تشریفاتی‌ می‌بود اکنون‌ بنیان‌ نظام‌ کشور از بیخ‌ و بن‌ برکنده‌ شده‌ بود. فدوی‌ آنچه‌ را به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ معمول‌ ممالک‌ مشروطه ‌دنیا و مدلول‌ قانون‌ اساسی‌ ایران‌ بوده‌‌است‌ و چنان‌ چه عده‌ای‌ از قضات‌ محترم‌ و عالیمقام‌ کشور و متخصصین‌ خارجی‌ را مأمور می‌فرمودند که‌ عرایض‌ فدوی‌ را با قانون‌ اساسی‌ موجود تطبیق‌ نمایند صحت‌ و سقم‌ عرایض‌ فدوی‌ معلوم‌ می‌شد و نظری‌ جز این‌ نداشته‌ام‌ که‌ اعلیحضرت‌ سال‌های‌ فراوان‌ با کمال‌ محبوبیت‌ بر اریکه‌ سلطنت‌ برقرار باشند و مقام‌ شامخ‌ سلطنت‌ را آلوده امور حکومت‌ نفرمایند و به‌ معمول‌ سلاطین‌ مشروطه‌ و قانون‌ اساسی‌ ایران‌ از مسئولیت‌ و طرفیت‌ با مردم‌ مصون‌ و محفوظ‌ مانند. می‌فرمایند ضرورت‌ پاره‌ای‌ اصلاحات‌ از قبیل‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ برای‌ جلوگیری‌ از تشنجات‌ انتخاباتی‌ که‌ هر دو سال‌ گریبان گیر کشور می‌شود. افزایش‌ عده‌ نمایندگان ‌مجلس‌ برای‌ تقویت‌ بنیان‌ حکومت‌ ملّی به‌ حدی‌ روشن‌است‌ که‌ محتاج‌ به‌ توضیح‌ نیست‌. خاطر مبارک‌ مستحضر است‌ که‌ در قانون‌ اساسی‌ موجود عده‌ نمایندگان‌ تا دویست‌ نفر پیش‌بینی‌ شده‌‌است‌ و برای‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ نیز هر وقت‌ از طرف‌ ملّت ‌تقاضای‌ تمدید شد و آزادیخواهان‌ و صلحای‌ قوم‌ تقاضای‌ مجلس‌ مؤسسان‌ نمودند و مجلس‌ مؤسسان‌ در کمال‌ آزادی‌ و بی‌ مداخله‌ مأمورین‌ دولت‌ تشکیل‌ یافت‌ راجع‌ به ‌تمدید مجلس‌ نیز تصمیم‌ ملّت معلوم‌ خواهد شد. می‌فرمایند در دوره‌ زمامداری‌ فدوی‌ حبس‌ و زجر عناصر آزادیخواه‌ به‌ حدی‌ بود که ‌عده‌ای‌ از آنان‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ و پاره‌ای‌ دیگر نزدیک‌ به‌ این‌ خطر گردیده‌ بودند. خوب‌ بود یکی‌ از آنان‌ را که‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ بودند معلوم‌ فرموده‌ بودند. بعلاوه‌ ایام ‌زمامداری‌ فدوی‌ به‌ حدی‌ با پیشامدهای‌ هولناک‌ مصادف‌ بود که‌ ناچار از بعضی‌ از دوستان‌ عزیز و حتی‌ از منسوبین‌ خود با کمال‌ احترام‌ در عمارت‌ شهربانی‌ پذیرایی‌ نمودم‌. لکن‌ بر خاطر مبارک‌ پوشیده‌ نیست‌ که‌ بعد از فدوی‌ هر امری‌ واقع‌ شد. اشخاص‌ محترم‌ و آزادیخواه را به‌ حبس‌ و زجر محکوم‌ و در محبس‌ شهربانی‌ زندانی‌ نمودند و روحانی‌ بزرگواری‌ را مانند آیت‌الله‌ کاشانی‌، که‌ چندی‌ در قزوین‌ با کمال‌ احترام‌ و آزادی‌ مهمان‌ فدوی‌ بودند و با این که خودشان‌ میل‌ به‌ توقف‌ فرمودند تا زنده‌ام‌ از وجود محترمشان‌ خجل‌ و شرمنده‌ام‌، شبانه‌ به‌ آن‌ طرز فجیع‌ گرفتار و از هیچ‌ نوع‌ بی‌احترامی‌ و اسائه‌ ادب‌ به‌ شخص‌ ایشان‌ و مقام‌ روحانیت‌ فروگذار نکردند و ایشان‌ را بدون‌ هیچ‌ دلیل ‌و مدرک‌ گرفتار و تبعید [و] در قلعه‌ فلک‌ الافلاک‌ زندانی‌ نمودند و به‌ طرزی‌ شرم‌آور از وطن‌ مألوف‌ اخراج‌ و تبعید کردند و چنین‌ فاجعه‌ بیسابقه‌ای‌ را به‌ جامعه‌ روحانیت‌ وارد ساختند. فدوی‌ عرض‌ نمی‌کنم‌ این‌ جنایت‌ به‌ امر و دستورات‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ واقع‌ شده‌، بلکه‌ یقین‌ دارم‌ خاطر مبارک‌ از وقوع‌ آن‌ مکدر و متأثر است‌. لکن‌ عرض‌ می‌کنم‌ بعد از اطلاع‌ چرا مجرم‌ و مسبب‌ را تنبیه‌ و تعزیر نفرموده‌ و از خدمت‌ اخراج‌ ننموده‌اند. می‌فرمایند مردم‌ به‌ خوبی‌ واقف‌ هستند چه‌ کسانی‌ در مدت‌ حکومت‌ خود میلیون‌ها اندوخته‌ و ذخیره‌ کرده‌ و چه‌ اشخاص‌ نیز میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عموم‌ صرف‌ نموده‌اند. و در جای‌ دیگر نیز اشاره‌ به‌ جوازفروشی‌ و رشوه‌خواری‌ فرموده‌اند. اولاً اگر اعلیحضرت‌ در تمام‌ اوقات‌ حکومت‌ فدوی‌ چه‌ قبل‌ از سلطنت‌ اعلیحضرت‌ و چه‌ بعد معلوم‌ فرمودند که‌ فدوی‌ اهل‌ رشوه‌ و استفاده‌ بوده‌ام‌ یا اندوخته‌ و ذخیره‌ای‌ در بانکهای‌ داخله‌ و یا خارجه‌ دارم‌ تمام‌ دارایی‌ خود را به‌ دولت‌ تقدیم‌ می‌کنم‌. ثانیاً راجع‌ به‌ موضوع‌ جواز چنان که‌ مکرر به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ و در محافل‌ عمومی ‌اظهار داشته‌ و در مجلس‌ شورای‌ ملّی به‌ دفعات‌ تصریح‌ کرده‌ام‌، فدوی‌ چیزی‌ از کسی‌ نخواسته‌ام‌. مقداری‌ برنج‌ و غیره‌ اضافه‌ بر احتیاجات‌ کشور بود که‌ اگر خارج‌ نمی‌شد می‌پوسید و ضرر آن‌ به‌ رعیت‌ و ملاک‌ می‌رسید و از طرفی‌ برای‌ آسایش‌ مردم‌ و رفع‌ نگرانی‌ها حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ تشکیل‌ شده‌ بود و لازم‌ بود با عجله‌ و شتاب‌ پیشرفت‌ کند. این‌ بود که‌ خود مردم‌ برای‌ سرعت‌ جریان‌ و پیشرفت‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ و هم‌ برای‌ صرفه‌ دولت‌ و صرفه‌ رعیت‌ و ملاک‌ و پیشرفت‌ امور آذربایجان‌ برای‌ مقداری‌ برنج‌ و جو با تصویب‌ هیئت‌ وزرا اجازه ‌صدور گرفتند و ارز آن‌ را به‌ دولت‌ پرداختند و هدایایی نیز به‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ دادند. و این که می‌فرمایند چه‌ اشخاصی‌ میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عمومی‌ صرف‌ نموده‌اند، این‌قسمت‌ را هم‌ مردم‌ خوب‌ می‌دانند که‌ این‌ میلیون‌ها را خود دارا بوده‌اند یا از اموال‌ و املاک‌ مردم‌ فقیر و غنی‌ این‌ مملکت‌ اندوخته‌ و بعد که‌ حفظ‌ آن‌ اموال‌ غیر مقدور شد مقداری‌ از آن‌ را به‌ چه‌ مصارفی‌ رسانده‌اند. در خاتمه‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ البته‌ عرایض‌ مکرر فدوی‌ را فراموش‌ نفرموده‌اند که‌ فدوی‌ با وضع‌ حاضر داوطلب‌ هیچ‌ نوع‌ منصب‌ و مقامی‌ نبوده‌ام‌ و آنچه‌ با کمال‌ وضوح‌ و خلوص‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ در راه‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ بوده‌ و باز هم‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ دوام‌ و بقای‌ سلطنت‌ها و موفقیت‌ها در حفظ‌ و حراست‌ حقوق ملّت و احترام‌ به‌ افکار عامه‌ است‌ و در این‌ موقع‌ انتظار عموم‌ از پیشگاه ‌مبارک‌ این‌ است‌ که‌ حقوق ملّت ایران‌ طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود محفوظ‌ بماند و امور کشور به‌ مبعوثین‌ ملّت و وزرای‌ مسئول‌ واگذار شود و دولتها مانند همیشه‌ با رأی‌ تمایل ‌مجلس‌ انتخاب‌ شوند و اعلیحضرت‌ همایونی‌ طبق‌ روح‌ قانون‌اساسی‌ سلطنت‌ فرمایند و آنچه‌ بر خلاف‌ این‌ منظور در بیست‌ سال‌ سلطنت‌ شاهنشاه‌ فقید معمول‌ بوده‌ از جزئی‌ وکلی‌ منسوخ‌ و متروک‌ گردد و از آنچه‌ موهم‌ خلف‌ وعده‌ و نقض‌ عهد است‌ اجتناب‌ شود. بدیهی‌ است‌ با پیروی‌ مراتب‌ فوق عموم‌ افراد ملّت را به‌ وفاداری‌ و فداکاری‌ تشویق‌ و ترغیب‌ فرموده‌ و قلوب‌ مردم‌ را به‌ مهر و محبت‌ وجود مبارک‌ تسخیر خواهند فرمود. برعکس‌ چنانچه‌ حقوق مردم‌ گرفته‌ شود و دلها شکسته‌ و مجروح‌ گردد جز یأس‌ کلی‌ وناامیدی‌ عمومی‌ که‌ موجب‌ بغض‌ و عناد و مقدمه‌ مقاومت‌ و طغیان‌ است‌ نتیجه‌ای ‌نمی‌توان‌ انتظار داشت‌.
چند وقتی‌ در این‌ بسر بردیم
‌ما نصیحت‌ به‌ جای‌ خود کردیم‌
گر نیاید به‌ گوش‌ رغبت‌ کس
‌بر رسولان‌ پیام‌ باشد و بس 
۲۵ خرداد [۱۳۲۹] از لندن‌
 
در همین رابطه
 
 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook