«گارگانتوا و پانتاگروئل» Gargantua and Pantagruel
اوایل قرن شانزدهم، پزشک و نویسنده فرانسوی «فرانسوا رابله»، رُمان زیبایی نوشت با عنوان «گارگانتوا و پانتاگروئل» - داستان یک پدر و پسر است سوار بر اشتهایی سیریناپذیر به غذا و معرفت، که میتوانند چنان قهقهه بزنند که مثل رعد در آسمان صدا کند و چون بهمن فروریزد. آن دو به عمد، با استفاده از «صُوَر عَجایب» یا دقیقتر بگویم «گروتسک» Grotesque، این یا آن ضعف را در دیگری(دیگران) بسیار بسیار بیشتر از آنچه بود، جلوه میدادند و با کج و کُولهکردن همه چیز، سیاهنماییهای غیرواقعی مدعیان را به چالش میگرفتند. درواقع، آگاهانه مسخرگی پیشه کرده و با خندههای پُر از حرف، دیگران را به تأمل و مکث میکشاندند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکنون بیش از پانصد سال از تالیف گارگانتوا و پانتاگروئل میگذرد و دنیایی بس تیره و آلوده روبروی ماست. آلوده به «طالبانِ نفت و دلار» و نیز، آلوده به مرتجعین ریاکار و نابکار که از پستان دین شیر دنیا میدوشند. هر صبح که بیدار میشویم شاهد ابرهای بیباران و لکههای سیاه در آسمان آبی هستیم. انگار، زمانه ما شادی را وا نهاده، و به معنی واقعی کلمه با آن بیگانه است.
از همین رو، ما، همه ما علاوه بر شور و شادی و امید، به خنده نیاز داریم. حنده، نه به «بیغم شادی» و شوتی. به خنده، خندههایی که از عمق جان برآید. به جرعهای از خندۀ خوب و درست، تا بتوانیم رویدادهای عجیب و غریب دنیایی را که در آن عقل به تبعید رفته و ابتذال به میدان آمده، کمی بفهمیم. دنیایی که مدعیان صاحب اختیاری جهان، هر روز فیل تازهای هوا میکنند و آخوندهای عمامهدار و بیعمامه، هزار و یک بامبولکبازی درمیآورند. این خنده، یا بهتر بگویم این معرفت و شناخت که با ژورنالیسم مبتذل سیاسی، از بنیاد متفاوت است، نه تنها بر یأس و ناامیدی غلبه میکند، بلکه نمادهای قدرت و عوام فریبی و خشونت را هم، چه اکنون و چه در گذشته پیش از انقلاب، به چالش میگیرد و به بهانه بیداد بیحد شیخ، ستم دوران شاه را توجیه نمیکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگردیم به رمان گارگانتوا و پانتاگروئل، اثر فرانسوا رابله که در زمان خودش غوغا کرد و در فرانسه از محبوبیتی خاص در بین مردم برخوردار شد و به دلیل محتوای هَجوگونهاش از طرف دربار و کلیسا، طرد گردید. آن زمان نیز بازار مکر و فریب گرم بود و آسیاب بر خون عاشقان میچرخید، اما نویسنده نیاز نداشت تزویر پیشه کند و به دروغ، این یا آن نقل قول مندرآوردی را به کسانی که نمیپسندد، نسبت دهد. نیاز نداشت به اسم روشنگری و چه و چه، به آن وَر بام بیافتد و به خرافات مدرن دخیل ببندد و کَکش هم نگزد که دارد به حقیقت جفا میکند. امثال فرانسوا رابله، با تمسخر هوشیارانه کژیها، و با به خدمتگرفتن طنز، از آینهها غبارزدایی میکردند، اما نقد و طنز را به دروغ و تزویر و لودگی آلوده نساخته، اثبات خویش را در نفی دیگران نمیدیدند.
░▒▓ همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook