ملا صدرا و حرکت جوهریثباتِ هویت متحرک در عین حرکت
«بودن، معادل ماندن نیست، بلکه شدن خود نوعی بودن است»
سلام بر شما خانمها و آقایان محترم؛ دوستان عزیز و اهل تمیز، این بحث در مورد ملاصدرا (صَدراُلمُتألهیّن) است که فلسفه اشراق و فلسفه مَشّاء را چون پلههایی بر هم نهاد و به بام حکمت متعالی دست یافت. همو که معتقد بود جان و دانش در اصل از یک گوهرند، و بر این نکته تأکید داشت که حقیقت، وجود است و ماهیت به خودی خود یک لفظ کلی است.
عَرَض در برابر ذات (جوهره وجود و حقیقت شیئ) قرار دارد. هر محمولی که از آن خارج باشد، عَرَضی است. مثل «شور بودن» یا «گرم بودن» برای آب؛ زیرا آب بدون این خصوصیات نیز میتواند در خارج وجود داشته باشد یا در ذهن قابل تصور باشد. عرض در لغت اسم برای چیزی است که دوام ندارد.
جوهر
جوهر قائم به خود است؛ برخلاف عَرَض که به موجود دیگری نیازمند است. در لغت به اصل چیزی گفته میشود.
در مواجهه با یک شیء دو معنا از آن میتوان برداشت کرد: اینکه آن شیء هست و اینکه آن شیء چیست. به معنای اول وجود و به معنای دوم ماهیت گفته میشود. ماهیت، عارض بر وجود و شاخص تشخیص تمایز میان موجودات است. ملاصدرا (برخلاف استادش میرداماد) قائل به اصالت وجود بود و اینکه وجود مساوق[ملازم] حرکت است.
فلسفه مَشّاء از آموزههای ارسطو الهام میگیرد. او هنگام تدریس معمولاً قدم میزد. (مَشّاء یعنی راهرونده). در فلسفه مَشّاء، بیشتر بر استدلال و برهان تأکید میشود، در حالی که در فلسفه اشراق (که توسط شهابالدین سُهروردی ارائه شد) علاوه بر استدلال، کشف و شهود نیز راه دارد. پیروان ارسطو عموماً مشائی و پیروان افلاطون اشراقی نامیده میشوند. الکندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده میشوند.
ملا صدرا؛ حرکت جوهری، اتحاد عقل و عاقل و معقول، اصالت وجود، و اعتباریت ماهیت را بر سر زبانها انداخت. بعدها این پرسش پیش آمد که آیا «با نردبان حرکت جوهری، ماده میتواند به عالم معنا صعود کند و از جهان شهود پا به جهان غیب بگذارد»؟- وی بیشتر کتابهای خود را به زبان عربی نوشتهاست. البته رساله سه اصل، دیوان اشعار، و چند نامه به معلمش میرداماد به زبان فارسی است. از مهمترین آثار ملاصدرا، شواهد الربوبیه، رساله عرشیه، المبدأ و المعاد، مفاتیح الغیب و اَلاْسْفارُ الاْرْبَعَة (سفرهای چهارگانه) است. او هیچ یک از آثارش را به مدح قدرتهای حاکم آلوده نکردهاست.
- رساله سه اصل، درباره سیر و سلوک و دام و ددی است که راه رسیدن به حقیقت را سد میکند. در پایان کتاب اشعارى هم از ملاصدرا ثبت شدهاست
- «الشواهد الربوبیة...» آخرین آراء و عقاید ملاصدرا را در بردارد. عمده مطالب آن در حكمت نظرى است. در این کتاب مطالبی هست که در اسفار و سایر کتب او دیده نمیشود. گویا وی اثر ديگری هم با نام شواهد الربوبية نوشته كه با كتاب مورد بحث فرق دارد.
- رساله عرشیه، چکیدهِ حکمت متعالیه و کتاب اسفار است و برخی از موضوعات آن در شاخه اندیشههای کلامی و مباحث مربوط به علم کلام مورد بررسی قرار میگیرد.
- ملاصدرا در کتاب المبدأ و المعاد توجه میدهد «حرکت را به نام چیزی و برای چیزی آغاز باید کرد». وی در رساله مزبور به رُبوبیّات از بخش فلسفه اولی(حکمت الهی)، و نفس و احوال آن پرداختهاست. ابن سینا،خواجه نصیرالدین طوسی و عبدالرزاق کاشانی و... نیز تحت عنوان مزبور کتاب نوشتهاند.
- مفاتیح الغیب بيشتر مسائل مربوط به معارف مبدأ و معاد، همچنین نكات عرفانى را دربردارد. يكى از مباحث كتاب، مسئله تأویل و موضوعات زیر است: فلسفه ارسطو و پيروانش، تعاليم نوافلاطونی، آموزههای فارابی و ابن سینا و نظريات عرفانى ابن عربی.
- و اما اسفار. ملاصدرا کتاب «اًَلْحِکمَةُ الْمُتَعالیة فِی الْاَسْفارِ العَقلیّة الاَربَعَة»(اَلاْسْفارُ الاْرْبَعَة = سفرهای چهارگانه) را در سالهای آخر عمرش نوشتهاست. وی در این کتاب، وجود و تمایز آن از ماهیت (اصالت وجود و اعتباریت ماهیت) را برجسته کردهاست.
- اصالت وجودی که ملاصدرا به بحث میگذارد، پهلو به پهلوی نومینالیسم میزند. وی با اشاره به یازده اصل فلسفی ازجمله استقلال قوه خیال و قاعده «شیئیه الشیء بصورته لا بمادته» (اینکه این شیء، شیء است به وسیله صورتش است نه مادهاش) از معاد جسمانی صحبت میکند.
- در اسفار (اَلاْسْفارُ الاْرْبَعَة) مقولاتی چون «اتحاد عقل و عاقل و معقول»، «حدوث جسمانی نفس، بقاء روحانی آن» و «حرکت جوهری» بحث شدهاست. «حرکت نهادی جهان و زوال و حدوث مستمر آن... جوش و خروش درونی در عین آرامش بیرونی هستیهای مادی تاریخمند».
- حرکت جوهری به این معنی است که تمام موجودات از مرحله نقص به سوی کمال در حرکت و «خلع و لُبس» (کندن و پوشیدن) هستند. خلع و لُبس. جامهٔ حیات کهنه را به در کردن و جامهٔ حیات نو پوشیدن است. از نقص به کمال و از قوّه به فعل شدن.
- در حرکت جوهری، حقیقت واحد دارای مراتب است و بعض مراتب آن به گونه پیوسته و دایم در حال تبدیل به مراتب دیگر است. در هر لحظهای خلعی و لُبسی است. عالم هستی ذره ذره در سیلان بوده، همیشه در حال نو شدن است. برای ماده در هر آنی از آنات صورتی بعد از صورت دیگر حادث میشود و بدین سان حرکت تکاملی در جوهر اشیا محقق میگردد. (الشواهد الربوبیة، ص ۱۰۸)
- با توجه به این واقعیت که هر موجود مادی زمانمند، تدریجیالوجود و دارای حرکت است، و اینکه زماندار بودن حوادث و ترتیب وقوع آنها از خود آنها سرچشمه میگیرد نه از عاملی خارجی... ملا صدرا استدلال میکرد اَعراض، وجود مستقلی از موضوعاتش ندارند بلکه از شؤون وجود جوهرند و وقتی این اَعراض تغییر کند و حرکت در آنها رخ دهد. جوهر نیز دارای حرکت است. در نتیجه حرکات عرضی نشاندهندۀ حرکت در جوهر است و این همان معنای حرکت جوهری است.
-
این عالم از وجود و عدم، مرگ و زندگی و بالاخره از حرکت تشکیل یافته، همه نقشها و صورتها بر آن طرح شده، مانند آب جاری که در سیلان و جریان است و در عین حال، صورتهایی که در آب افتاده، به نظر ثابت و برقرار میآید.
شد مُبدل آب این جو چند بار - عکس ماه و عکس اختر بر قرار
بقول آن عزیز، «بودن»، معادل «ماندن» نیست، بلکه «شدن» خود نوعی «بودن» است. - ملاصدرا تمام هستی را در «سفر» میدید و بدیهی است که مفهوم سفر، بالذات متضمن معنای حرکت است. وی بر این باور بود که حرکت در جوهر و ذات اشیاء ساری و جاری است و حتی «هر رگ سنگ، چون نبض بیقرار است».
- حرکت صرفا صفتی نیست که به اجسام میدهیم، یا شیئی نیست که در کنار شیء دیگر مینهیم. صفت حرکت، برخاسته از نهاد خود شیء است و نهاد و جوهر شیء که علت حرکت شیء است، ناگزیر باید متحرک و ناآرام باشد و آن هم حرکتی ذاتی و از پیش خود، نه حرکتی وامکرده و عاریتی. حرکت جوهری به این معناست که جوهر و نهاد شیء ذاتا همراه و متحد با حرکت است و دگرگونی، بُعدی از ابعاد جداییناپذیر اشیاء مادی است.
- ملاصدرا با استناد به آیه ۸۸ سوره نمل «وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»(و در آن هنگام کوهها را بنگری و جامد و ساکن تصور کنی در صورتی که مانند ابر در حرکتند) قائل است که این دگرگونی تدریجی در جوهر و ذات اشیا، آنچنان پنهان است که بهراحتی نمیتوان به آن پی برد.
- او بر مبنای اصالت و تشکیک در وجود، حرکت را نه تنها در جوهر، بلکه در چهار مقوله «کمّ»، «کیف»، «وضع» و «أین» هم، نشانه حرکت در طبیعت جوهری آنها بهشمار میآورد و تغییر و تحول اَعراض را ناشی از دگرگونی صورت نوعیه یا طبیعت اجسام میداند.(الحکمة المتعالیه، ۳/۷۹–۸۰؛ الشواهد الربوبیه، ۸۵–۹۲ و ۱۰۰)
-
ملاصدرا در تفسیر آیه ۲۹ سوره الرحمن «... کلَّ یومٍ هوَ فی شأنٍ» (او هر روز [و بلکه هر لحظه] در کاری است)، میگوید شؤون خداوند غیر از افعال او نیست و حدوث فعل از مبداء تام و ارتباط متغیر به ثابت قدیم، ممکن نیست مگر به نحو دوام و تجدّد (ملاصدرا، اسفار، ۲۵۳) و این همان معنی حرکت جوهری است.
جمله عالم میشود هر دم فنا - باز پیدا مینماید در بقا (شبستری- گلش راز) -
اصل تَجَدُّدِ اَمْثال، اساس نظریه ملاصدرا (حرکت جوهری) است. تَجَدُّدِ اَمْثال، اصطلاحی کلامی، عرفانی و فلسفی، به معنای از بینرفتن چیزی و پدیدآمدن همانند آن است. از دیدگاه او طبیعت شیء (جوهر و صورت شیء)، ذاتاً در حال تغییر است، هرچند ماهیت آن ثابت مینماید. بعبارت دیگر حرکت و سیلان، ضرورت جداییناپذیر ذرات عالم وجود است.
چیزی که نمایشش بیک منوال است - واندر صفت وجود بر یک حال است / در بدو نظر گرچه بقائی دارد - آن نیست بقاء «تجدد امثال» است(عبدالرحمن جامی) - درباره حرکت در جوهر، چه بسا در آثار فیلسوفان گذشته مطالبی در رد یا قبول آن دیده شود. نظریه محوری فیض که در کانون تفکر فلسفی ابن سینا اهمیت دارد، حاکی از این است که حرکت عالم امتداد فیض دائمی خداوند است و حدوث پیدرپی در عالم ماده خود را در قامت حرکت جلوهگر میسازد. پیش از ملاصدرا، فلوطین Plotinus صاحب اثولوجیا، بُرُقلُس، و امثال ابنعربی هم به حرکت در جوهر اشاره داشتهاند. در متون عرفانی، بحث معیت و همآغوشی وجود و عدم در موجودات امکانی، بهعنوان یک اصل تلقی میشود و این معیت ضرورتا متضمن معنای حرکت است. زنون اِلِئایی Zeno of Elea شاگرد و دوست پارمنیدس هم کم از حرکت نگفتهاست...
- در دوران ملاصدرا وقتی او بحث حرکت جوهری را پیش کشید، کسانی ایراد گرفتند که این یک ادعای نوظهور و مذهب جدیدی است. هیچکس نگفته که طبیعت جوهر ذاتاً متغیر است. ملاصدرا با اشاره به اینکه تنها از برهان باید پیروی کرد «اعلم ان المتبع هو البرهان». به چهار مورد اشاره میکند که نشان دهد پیش از او حرکت جوهری تأیید شدهاست. به آیه ۸۸ سوره نمل هم استناد میکند که جلو تر اشاره شد. در آن هنگام کوهها را بنگری و جامد و ساکن تصور کنی در صورتی که مانند ابر در حرکتند.
- سپس با اشاره به کتاب اثولوجیا [تئولوژی] نوشته فلوطین Plotinus، یادآور میشود که «انه لا یمکن ان یکون جرم من الاجرام ثابتا قائما (امکان ندارد که جرمى ثابت باشد...) ملاصدرا به آراء یکی از حکمای قدیم هم اشاره میکند که به وقوع صیرورت و حرکت در عالم توجه میدهد.
- او همچنین بیان ابن عربی در فصوص الحکم را شاهد میآورد: من أعجب الامر أن الانسان فی الترقی دائما و هو لا یشعر بذلک للطافه الحجاب. آخز سر میگوید از بهمنیار ابن مرزبان نیز نقل شده که گفته: «گروهی گمان کردهاند حرکت همان طبیعت، یعنی جوهر صوری شیء است ولی حقیقت غیر از آن چیزی است که آنها گمان کردهاند...»
- ملاصدرا میافزاید این گفته [بهمنیار ابن مرزبان] عیناً همان چیزی است که ما پیش از این گفتیم و آن اینکه حرکت عبارت است از خروج شیء از قوه به فعل و اینکه همه موجودات عالم امکان در کشاکش فناء و بقاء گرفتار بوده و در میانهیی از دو موج هستی و نیستی میگذرانند.
- ملاصدرا مدعی شد «وجود»، امری حقیقی و ماهیت امری اعتباری است و این با نظر استادش «میرداماد» که پیرو سُهروردی بود، تفاوت داشت. صاحب اسفار معتقد بود که «وجود مقدم بر ماهیت است و بر اساس این اصل است که هر شیئی اول باید وجود داشته باشد تا بتواند ماهیت داشته باشد».
- ملاصدرا بر خلاف ارسطو و ابنسینا، که تغییر را تنها در چهار دستهٔ کمیت، کیفیت، وضعیت و مکان پذیرفته بودند، آن را واقعیتی جهانشمول میدانست که در همهچیز از جمله در جواهر مادی نیز جریان دارد.
- حرکت جوهری، یک مسئله فلسفی است و اشاره به نو شدن لحظه به لحظه وجود «جوهر»است. به حرکات ستارگان و کهکشانها و اتمها که همه اینها حرکت در مکان و در «اَعراض» است، ارتباطی ندارد.
- گفته میشود «ملاصدرا و حرکت جوهری چنان به هم پیوند خوردهاند که نیوتن و جاذبه یا اینیشتاین و نسبیت عام... در پرتو این اصل (حرکت جوهری) ماجراهای فلسفی پیچیده چون حدوث و قدم، ازل و ابد، خلقت و معاد حرکت و زمان...در یک چشمانداز واحد قرار میگیرند.» منظور مقایسه نابجای مقولات فلسفی ملاصدرا که ابطالپذیر نیستند با دستآوردهای تجربی امثال داروین و اینیشتاین نیست.
- تلاش برای آشتیدادن پارادایمهای فیزیک مدرن با گزارههای ملاصدرا از شکل/ماده و جوهر/حادث، درست نیست. همچنین است مقایسه حرکت جوهری با نظریه فرگشتگرایی زیستی موجودات زنده یا نسبیت اینیشتاین...
...
[با بازیهای روزگار]، در یکی از نواحی شهرها [قریه کهک قم] منزوی شدم و با گمنامی و شکستهبالی به گوشهای خزیده، از تمامی آرزوها بریدم... حالم همانگونه بود که... نیای امامان شهید [علیبنابیطالب توصیف کردهاست. او گفت]... دیدم [در آن اوضاع و احوال] صبرکردن بر خردمندی نزدیکتر است، پس پایداری نمودم در حالی که خار در چشم و استخوان راه گلویم را گرفته بود...
[من هم صبوری پیشه کردم و راه]... برایم هموار شد. از انکار و قبول بیخردان رهایی یافتم، و بزرگ شمردن و اهانت نمودن آنان برایم یکسان گردید.
اسفار، ج۱، ص۶-۷ (با اندکی تغییر)
David Burrell, Mulla Sadra on Substantial Motion: A Clarification and a Comparison with Thomas Aquinas
Sadr al-din al-Shirazi (2014). “Metaphysical Penetrations: A Parallel English-Arabic text”. Translated by Seyyed Hossein Nasr. University of Chicago Press.
Seyyed Hossein Nasr, “Mulla Sadra and His Teachings”, in Seyyed Hossein Nasr and Oliver LeamanRizvi, Sajjad H. (2009). “Mulla Sadra and Metaphysics: Modulation of Being”.
Rustom, Mohammed (2013). “The Triumph of Mercy: Philosophy and Scripture in MullaFazlur Rahman, Filsafat Sadra, trans. Munir A. Muin
Ibrahim Kalin (2003), “An Annotated Bibliography of the Works of Mulla Sadra with a Brief Account of his Life,”
M. ‘Abd al-Haq (1972), “Mulla Sadra’s Concept of Substantial Motion,”
Alparslan Açikgenç (1993), Being and Existence in Sadra and Heidegger, Kuala LumpurHenry Corbin (1962), Henry Corbin (1962), “La place de Mollâ Sadrâ Shîrâzî dans la philosophie iranienne”
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook