چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ / Wednesday 11th December 2024

 

 

شهاب‌الدین سُهرِوَردی و حکمت خسروانی

 
 

«نخستین چیزی که خداوند آفرید گوهری بود تابناک... نامش عقل. و این گوهر را سه صفت بخشید. یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آنکه نبود و ببود. از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد که آن را نیکویی خواند و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را مهر خواند و از آن صفت که نبود و به بود تعلق داشت حزن پدید آمد که آن را اندوه خواند...و این هر سه (حُسن و عشق و حزن) از یک چشمه‌سار پدید آمده‌اند...»
شهاب‌الدین سُهرِوَردی: فی حقیقه العشق(مونس العشاق)

سلام بر شما خانم‌ها و آقایان محترم؛ دوستان عزیز و اهل تمیز، 
من پیشتر از ابوعلی سینا، ابوحامد محمد غزالی، محمد بن زکریای رازی، عمر خیام، ملاصدرا و ابونصر فارابی گفته و نوشته‌ام که ویدئوها و مقالات مربوط به آن، در یوتیوب و سایت خودم ثبت شده‌است. 
اکنون به شیخ اشراق، شهاب‌الدین سُهرِوَردی (۵۸۷-۵۴۹) می‌پردازم. به قول سنایی:
این سخن باز هم از آن نمط است - نه چو دیگر سخن حدیث بط است
پیش از ورود به بحث یادآورشوم که ما سُهرِوَردی دیگری هم داریم. شهاب‌الدین ابوحفص عُمَر سُهروَردی (۵۳۹–۶۳۲) نویسنده کتاب عَوارفُ‌المَعارف، او غیر از شهاب‌الدین سُهروَردی، صاحب کتاب حِکْمُة الْاِشْراق و عقل سرخ است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرم دلکش روایت، در آثار سُهرِوَردی
شهاب‌الدین سُهرِوَردی Shihab ad-Din Suhrawardī داستان‌گویِ قَدَری که فرم دلکش روایت Narration، در آثارش قابل تامل است، در مقابل فلسفه ارسطویی(مشاء) عرض اندام نمود و از حکمت خسروانی ایران باستان سخن گفت. او به فلسفه‌ی مشاء اشراف داشت اما از میراث اساطیری و آموزه‌های زرتشتی و مَنِش امثال بایزید و حلاج هم تاثیر گرفته بود. در سال ۵۴۹ هجری قمری / ۱۱۵۴ میلادی در دهکدهٔ سُهروَرد زنجان زاده شد. تحصیلات مقدماتی را در مراغه آموخت، سپس به اصفهان رفت و آنجا درس خود را ادامه داد. پس از پایان تحصیلات، به جای جای ایران رفت و اینجا و آنجا با مشایخ تصوف دیدار نمود. گذار سُهرِوَردی به بخشی از سرزمین کوهستانی ارمنستان و سواحل دریای سیاه که بعدها آناتولی نامیده شد هم افتاد. او علاوه بر آناتولی به شامات هم رفت. گفته می‌شود به سوریه، اردن، لبنان، فلسطین٬ قبرس٬ بخش‌هایی از جنوب ترکیه و شرق مصر نیز رسید. ظهیرالدین بیهقی، مجدالدین جیلی و فخرالدین ماردینی، در شمار آموزگارانش بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سُهرِوَردی حکمت خسروانی را بر سر زبان‌ها انداخت
سُهرِوَردی وقتی از دمشق به حلب رفت، پسر صلاح الدین ایوبی که نسبت به صوفیان تعلق خاطر داشت، از وی خواست که در حلب بماند. در همین شهر بود که حکمت خسروانی -حِکْمُة الْاِشْراق- را بر سر زبان‌ها انداخت. اساطیر ایرانی را به اساطیر عرفانی پیوند زد و بازتعریف نمود. سُهرِوَردی می‌گفت رسیدن به کمال جز از طریق عشق میسر نمی‌شود و بر این نظر بود که جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست و سلسله مراتب موجودات بستگی به میزان درجه اشراق و نوری است که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد. او در عین آشنایی با حکمت بحثی، به حکمت ذوقی روی آورد و رویکرد شهودی داشت.
مرتجعین با وی بنای ناسازگاری گذاشتند و زیر پای صلاح الدین ایوبی نشستند که این شیخ افکار ضاله دارد. او را به الحاد متهم کردند و آخوندهای حلب خونش را مباح شمردند. البته این همه داستان نبود. سرانجام سُهرِوَردی دستگیر شد و سال ۵۸۷ در زندان از دنیا رفت. هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. در اینکه واپسگرایان برایش پاپوش دوختند تردیدی نیست اما این هم واقعی است که وی که نوافلاطونی بود به ساختار سیاسی‌ای باور داشت که در رأس آن یک حاکم حکیم Philosopher king نشسته باشد و این به مذاق صلاح‌الدین ایوبی خوش نمی‌آمد. گویا با مخالفین حکومت نیز همراهی‌هایی داشته‌است. 
...
سُهرِوَردی خود را وارث حکمتی می‌دانست که چهره‌های نام‌آور آن هرمس و افلاطون و زرتشت بودند. شباهت بین سلسله‌ی نوری سُهرِوَردی یا انوار قاهره برین و امشاسپندان که شامل نورالانوار و مزدا اهوره نیز می‌شود، قابل توجه است. مبحث عشق هم که یکی از مباحث اصلی در حکمت اشراق است، در جای‌جای گاهان به ویژه در مورد «اشه» به‌خوبی آشکار است. موضوع خیر و شر در آیین زرتشت نیز شباهت فراوانی با نور و ظلمت در اندیشه‌ی سُهرِوَردی دارد. حکمت باستانی ایرانیان، بر فلسفه اشراق تاثیر داشته‌است. نگاه وحدانی که در آثار سُهرِوَردی به چشم می‌خورد با وحدانیت گاهانی قابل قیاس است. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکمت خسروانی» از بُن‌مایه‌های پرکاربُرد در ادب عرفانی است
فلسفه فقط در یونان نبوده و ایران حکمت خسروانی داشته‌است. جاماسپ و برادرش فَرشَوشترَ(فِرَشَه‌اُشتُرَه) نخستین کسانی که به زرتشت گرویدند. همچنین  کیخسرو، فلوطین، ابوسهل تُستَری (شوشتری)، بایزید بسطامی، ابوالعباس قصاب آملی، عطار نیشابوری، ابوالحسن خرقانی، منصور حلاج، ابوسعید ابوالخیر، حافظ شیرازی...و شیخ اشراق هر کدام بنوعی، حکمت خسروانی را تداعی می‌کنند. سُهرِوَردی به باورهای ایران باستان اشراف داشت و از کیومرث، فریدون و کیخسرو نام برده‌‌است. او از واژه‌های باستانی ایرانی در انتقال بعضی از مفاهیم استفاده می‌کرد. ذکر و فکر سُهرِوَردی، مثل هر پدیدارشناس حکیم، رفتن به اعماق و پی‌بردن به وجوهی از پدیدار بود که به دام مستوری افتاده و ناپیدا می‌نمود. او با توجه به مقوله «امر حاضر» (توصیف آن چیزی که حاضر است)، بنوعی، به مضمون پدیدارشناسی نزدیک شده‌ بود. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مفهوم نور در حِکْمُة الْاِشْراق از مانویت گرفته‌ شده‌است
سُهرِوَردی از اساطیر حماسی ایران، اساطیر عرفانی را برجسته کرد و در حکمت اشراق خود، زال و رستم و اسفندیار و... را دوباره نگریست. سلاح از تن‌شان برداشت و به کسوت عرفان‌شان آراست. کیخسرو و منوچهر و کیومرث و جمشید به کسوت عارفانه درآمدند. رستم و اسفندیار نیز همان تحولی را یافتند که بهمن و سایر امشاسپندان یافتند. آنچه را سُهرِوَردی به زبان فلسفی می‌گفت، چند سده پیش‌تر فردوسی، در شاهنامه به‌زبان حماسی سروده بود. 
...
نگاه و دیدگاه سُهرِوَردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هرچه در جهان است و بعد از این به وجود می‌آید نور است، بعبارت دیگر جهان جز اشراق نیست. گفته می‌شود او مفهوم نور را در حِکْمُة الْاِشْراق از مانویت گرفته‌است. البته نور در اصل از آیین مزد یسنا است اما منظور سُهرِوَردی نه روشنایی گاتاها، بلکه نوری است که مانی و پیروان او از آن یاد کرده‌اند.
...
گرچه به لحاظ تاریخی مکتب اشراق، با شهاب‌الدین سُهرِوَردی در قرن ششم آغاز می‌شود، ولی فکر اشراقی با او شروع نشده‌است. از ارسطو به بعد، قبل از آنکه حکمت مشایی و بحثی، در یونان پایه بگیرد، حکمت ذوقی مبتنی بر اشراق وجود داشته‌است. با توجه به کار سُهرِوَردی، می‌‌شود گفت مرکز حکمت اشراق، ایران بود اما در شبه قاره هند حکمای اشراقی از آن تاثیر گرفتند. در عثمانی هم مکتب اشراق توسط امثال داود قیصری [شرف الدین داود بن محمود ساوی قیصری](غُروی) رواج یافت. همچنین در سوریه و عراق.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دست و دامان سُهرِوَردی از پیش فرض‌ها خالی نبود
سُهرِوَردی در عین آشنایی با حکمت بحثی، به حکمت ذوقی، به Intuition شهود  هم، به‌عنوان مقدمه برهان توجه داشت. منظور از شهود «به نظر آمدن امری» seeming است. توجه داشته باشیم که این ذوق و کشف (دیدن حقایق با فراتر رفتن از عالم محسوس)، فقط بحث نظری نیست. ریاضت و مرارت می‌خواهد.
از ریاضت و مرارت که بگذریم، دست و دامان سُهرِوَردی و امثال او  از پیش فرض‌ها خالی نبود. اینگونه نیست که به هیچ چیز جز مکشوفات حسّ و تجربه، اعتنا نمی‌کردند. لابد شهود برایشان یکی از منابع معرفتی بود و مثل من و شما باور داشتند که گاه چیزی، امری به دل آدمی برات می‌شه و «عقل دلائلی دارد که مغز از ان آگاه نیست» و به قول مولوی:
غیر نطق و غیر ایما و سجل - صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
 
امثال دکارت نیز به شهود، البته نه مشابه سُهرِوَردی، بلکه ناظر به عقل جزیی توجه داشتند. دکارت اشاره نموده که در کشف هندسه تحلیلی و در آشتی‌دادن بین هندسه و جبر و در مقدم‌کردن تفکر کمّی و ریاضی  و واردکردن آن در عالم علم، از تأئید معنوی [نوعی شهود؟] برخوردار بوده‌است. وی تصریح می‌کند «در شب دهم نوامبر ۱۶۱۹، من مکاشفه‌ای داشتم و در آنجا کسی مرا بر این عزم تقویت نمود»
 Descartes Savant, Milhaud, (Paris, 1922), p 47
از قول آلبرت اینیشتاین هم نقل شده: من به شهود و الهام اعتقاد دارم...
I believe in intuition and inspiration. Imagination is more important than knowledge. For knowledge is limited, whereas imagination embraces the entire world, stimulating progress, giving birth to evolution...
من به شهود و الهام اعتقاد دارم. تخیل مهم‌تر از دانش است. زیرا دانش محدود است در حالی که تخیل کل جهان را در بر می‌گیرد و موجب پیشرفت و تحول می‌شود... 
حکمت اشراق، در مقابل روش بحثی و استدلالی حکمت مشاء، پای شهود و ذوق را به میان می‌کشید و در ایران و هند بویژه، گفته‌ می‌شد معرفت درست، نه فقط دانستن، بلکه، شهودی است. بعبارت دیگر حقیقت دیدنی است. یعنی تجربۀ مستقیم و بی‌واسطه.
...
در اوپانیشادها اشاره شده حقیقت (آتمن) را باید دید و شنید و معرفت حقیقی معرفتی است که از این راه حاصل شود. واژه «اوستا» و «ودا» نیز هر دو از ریشۀ vaed -vid (وید) مشتق شده‌اند که به معنی دیدن است. در «گاتاها»ی اوستا، در یسناهایی که منسوب است به خود زرتشت، کراراً سخن از دیدار و شهود است: «کی باشد که تو را ببینم؟»، «کی باشد که با تو یکی شوم؟» ضمناً در اوپانیشادها، حقیقت نور است و حقیقه‌الحقایق، نورالانوار. همین تعبیر است که در ادبیات زرتشتی دوره‌های بعد به صورت «روشنان روشنی»، یعنی روشنی روشنی‌ها آمده‌است. در حکمت اشراق، اول نورالانوار است و بعد درجات نور می‌آید و تاریکی نه در مقابل نور، بلکه تبعه نور است. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قصه غربت غریبه سُهرِوَردی، همان داستان گنوسی «مروارید» است
سُهرِوَردی با جداسازی فلسفه از کلام، نشان داد ذات هستیِ، نور و حرکت است. او خود فلسفه‌اش را حکمت اشراق می‌نامید که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است. حِکْمُة الْاِشْراق نه تنها نماینده تفکر اشراقی در برابر تفکر مشایی ابن‌سینا شد بلکه از ترکیب عقل و عشق، شهود و خرد، حکمت هرمسی و حکمت خسروانی و... نوآوری‌هایی خلق کرد. اضافه کنم حکمت خسروانی از بُن‌مایه‌های پرکاربُرد در ادب عرفانی، ادامه‌ی منطقی حکمت‌المشرقیین ابن سینا است. ابن‌سینا به آگاهی‌هایی در این باره دسترسی پیدا کرده بود. در رسالاتی چون حی بن یقظان و سلامان و ابسال و نیز در نمط نهم و دهم «اشارات»، نکاتی را گفته‌است، نمط نهم، اندکی از مابعدالمنطق گفته و به مراحل نه گانه‌ای اشاره می‌کند که به واسطة اراده و ریاضت سالک طی می‌شوند. 
غزالی هم در مشکوه‌الانوار می‌کوشد که راهی به این سو بیابد، اما هیچ کدام مانند سُهرِوَردی به اصل و ریشه نمی‌رسند. سُهرِوَردی با جداسازی فلسفه از کلام، نشان داد ذات هستی نور و حرکت است و این مفهوم در حکمت خسروانی ریشه‌های کهن دارد. گرچه ابن سینا به‌عنوان فیلسوف مشایی شهرت دارد، ولی بررسی کتاب «الاشارات والاتنبیهات» نشان می‌دهد که وی هنگام نگارش کتاب مزبور، در اندیشه طرح یک حکمت غیر مشایی هم بوده‌است. سُهرِوَردی هم به ترکیب کامل تجربه عرفانی و تفکر منطقی در یک ساختمان فکری فلسفی پرداخت و استدلال را با شهود درآمیخت.
وی اصطلاحاتی به کار می‌برد که بسیار قدیم‌اند و ساخته او نیستند. سُهرِوَردی زبان پهلوی و اوستایی نمی‌دانست و وقتی خورشید را می‌گوید «هورخش»، یعنی چیزی که نورش از خودش است، یک اصطلاح قدیم ایرانی را به کار می‌برد. همچنین جابلقا و جابلسا، کلماتی نیست که سُهرِوَردی خودش از پیش خود اختراع کرده باشد. اینها مربوط به سنتی بوده که به او رسیده‌است. قصه الغربة الغربیة او، همان داستان گنوسی «مروارید» است که قبلاً به عارف مسیحی بَردَیصان، نسبت داده می‌شد و اکنون معلوم شده که بخشی از کتاب «اعمال توماس رسول»، یکی از انجیل‌های غیررسمی؛ و داستانی است متعلق به زمان اشکانیان که به عالم غرب و مذاهب گنوسی وارد شده و پس از هزار سال در ایران به شیخ اشراق رسیده‌است. رساله لغت موران و عقل سرخ هم با بعضی از داستان‌های بودایی مجموعه جاتکه‌ها شباهت دارد. آیا اینها سینه به سینه نقل می‌شده و در قرن ششم به سُهرِوَردی رسیده؟ یا اینکه او اجزای پراکنده آن را گرد آورده و خودش تنظیم کرده‌است؟ نمی‌دانم.

حِکْمُة الْاِشْراق مهم‌ترین اثر فلسفی سُهرِوَردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تاسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. سُهرِوَردی در کتاب مزبور، مدعی است نظریه قیاسات ارسطو را با کاهش تعداد قواعد آن ساده کرده، اما ادعای وی به چالش گرفته شده‌است. شمس‌الدین شهرزوری، در قرن هفتم اولین شرح را بر این کتاب نوشت. قطب‌الدین شیرازی نیز بر حِکْمُة الْاِشْراق شرح نوشته‌است. اما به نظر من شارح اصلی سُهرِوَردی ملاصدرا است. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
کهن الگوها در حکایات تمثیلی سُهرِوَردی 
کهن الگوها - آرکی تایپ archetypes مفاهیمی مشترک و جهانی هستند که از گذشته‌های دور، سینه‌به‌سینه نقل می‌شوند و در ژرفای ضمیر ناخودآگاه جای می‌گیرند. بررسی کهن الگوها در حکایات تمثیلی سُهرِوَردی همچون: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل و رساله الطیر... نشان می‌دهد که چگونه ذهن وی آن‌ها را به شیوه نمادین نشان داده‌است. یکی از مهمترین کهن الگوها «پیر فرزانه» است که با راهنمایی سالک، وی را گام به گام پیش می‌بُرد تا ظلمات طریق را با بُرنایی و شجاعت پشت سر بگذارد.   
 
رساله الطیر سُهرِوَردی ترجمه‌ی فارسی رساله‌الطیر ابن سینا است.  غزالی و عطار هم به داستان پرندگان پرداخته‌اند. پرنده‌ها رسن‌های بال و گردن را به کمک هم پاره می‌کنند، اما بندهای پا باقی می‌ماند. آنها سفر دور و درازی را آغاز می‌کنند تا بندها را بگسلند. رساله‌ی آواز پر جبرئیل از جمله نمونه‌های موفق نثر فارسی عرفانی در قرن ششم، سفر معنوی نفس آدمی و داستان مشاهدات سالک است.  
داستان‌های تمثیلی سُهرِوَردی یکی دو تا نیست. در این بحث تنها اشاره کوتاهی به عقل سرخ، و رساله‌ی فی حقیقه العشق(مونس العشاق) می‌کنم. روزی با جماعت صوفیانِ، صفیر سیمرغ، لغت موران، پرتونامه، آواز پر جبرئیل و قصه الغربة الغربیة و... هم نکته‌ها دارد. آثار سُهرِوَردی (بویژه داستانهای نمادین او) در برکشیدن اندیشه‌های باستانی ایران به زبان رمز، حرف ندارد. 
واقعش قلم و نثر سُهرِوَردی بیرون از زبان معیار قرن ششم است. 
از سُهرِوَردی اشعاری هم به زبان عربی و فارسی در دست است.  
دوبیتی زیر از اوست: 
هان تا سر رشته خرد گم نکنی - خود را ز برای نیک و بد گم نکنی 
رهرو توئی و راه توئی منزل تو -  هشدار که راه خود به خود گم نکنی 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از هر طرف که روی، اگر راه روَی راه بَری
فهم متونی چون عقل سرخ، رساله الطیر، آواز پر جبرئیل، حیّ بن یقظان، قصه الغربةالغربیة و نمونه‌های مشابه مستلزم درک معانی مجازی کلماتی است که به نمایندگی اشخاص، حیوانات، پرندگان، اشیاء و مکان‌ها چهارچوب ظاهری داستان را شکل می‌بخشند. این کلمات به منزله‌ی رموزی هستند‌ که راه بردن به حقیقت مکتوم متن، جز از طریق گشودن آنها میسر نیست. برای مثال ظاهر رساله عقل سرخ سُهرِوَردی چیزی می‌خوانیم که با باطن متن متفاوت است.
...
در داستان عقل سرخ، دوستی از سُهرِوَردی می‌پرسد: آیا مرغان زبان یکدیگر می‌دانند؟ او پاسخ مثبت می‌دهد. در پاسخ پرسش دوم که از کجا می‌دانی؟ پاسخ می‌دهد که او در ابتدای خلقت صورت باز [پرنده باز] داشته و در آن حالت با دیگر بازها سخن می‌گفته و سخنان یکدیگر را می‌فهمیده‌اند. پرسش سوم دوست این است که پس چگونه آن پرنده الآن به این مقام رسیده؟ پاسخ می‌شنود باز به دام صیاد اسیر می‌شود و او را از این ولایت به آن ولایت برده، چشمانش را می‌بندند و او می‌پندارد که پیوسته چنین بوده‌است. مدتی بعد چشمانش را باز می‌کنند و آن پرنده (باز) آرزوی بازگشت به ولایت خود دارد. سرانجام لنگان لنگان به صحرا می‌گریزد و با شخصی که رویش سرخ بود مواجه می‌شود که خود را اولین فرزند آفرینش معرفی می‌کند: عقل سرخ!
پیری نورانی با رنگی همچون شفق اول شام یا آخر صبح، سرح. «گفتم ای پیر از کجا می‌آئی؟ گفت: از پس کوه قاف. گفتم آنجا چه می‌کردی؟ گفت: من پیوسته گِرد جهان گردم و عجایب‌ها بینم.
...
باز، در میان پرندگان مقامی عالی دارد همانند مقام شیر در میان جانوران. باز نماد علو روح در عالم مثال قبل از اسارت در عالم مادی است. به‌علاوه بیش از دیگر پرندگان قابل تربیت برای شکار است، شکار استعدادهای نهفته در ضمیر آدمیان.
...
قبل از سُهرِوَردی حلاج خود را باز سفید در عالم روح خوانده‌است. مولوی هم این‌گونه سروده‌است:
ای جان پاک خوش گهر، تا چند باشی در سفر
تو بازِ شاهی، باز پر سوی صفیرِ پادشا
بازِ توام، باز توام، چون شنوم طبل ترا
ای شه و شاهنشهِ من، باز شود بال و پرم.
در رساله الطیر هم پرندگان با پاهای در بند به سوی قاف می‌پریدند.
سالک از عقل سرخ از نقش سیمرغ در پرورش زال و نبرد رستم و اسفندیار هم می‌پرسد و اینکه راه از کدام جانب است؟ و جواب می‌شنود: از هر طرف که روی، اگر راه روَی راه بَری.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سُهرِوَردی تجارب شهودی خود را از عشق به تصویر کشیده‌است
رساله‌ی فی حقیقه العشق یکی از شاه‌کارهای ادب فارسی است. موضوع آن قصه پُر غصه عشق در قالب بیان رمزی و زبان عرفانی است. سُهرِوَردی تجارب شهودی خود را از عشق به تصویر کشیده‌است. مونس العشاق با آیه‌ی سوم سوره یوسف آغاز می‌شود: «نحن نقصّ علیک احسن القصص...(ما بهترین سرگذشتها را بر تو بازگو می‌کنیم).
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟
ور باد نبودی که سر زلف ربودی
رخساره معشوق به عاشق که نمودی؟
سُهرِوَردی توجه می‌دهد که حُسن و عشق و حزن، همنشین‌ همدیگرند.
یعقوب چنان با حزن مأنوس می‌شود که دار و ندار خودش را به او (به حزن) می‌بخشد، او بینایی خود را در نتیجه شدت اندوه در فراق یوسف از دست می‌دهد و نام صومعه‌ی خود را بیت‌الاحزان (خانه غم) گذاشته، تولیت آن را به حزن می‌دهد.
با آمدن عشق به مصر ولوله در شهر می‌افتد، زولیخا سرمی‌رسد و از عشق سبب آمدنش به مصر را می‌پرسد. بین آن دو گفتگو صورت می‌گیرد و دیگر قضایا...
...
«عشق را از عشقه گرفته‌اند.» اما عشق با عشقه یکی نیست. عشقه چیست؟ عشقه، پیچک است و آن شبه‌گیاهی است که در ‏باغ پدید آید در بُن درخت. اوّل میخش‌ را در زمین سخت می‌کوبد. ‏پس سَر برآرد. خود را در درخت می‌پیچد و همچنان می‌رود تا همه ‏درخت را فرا گیرد، و چنانش شکنجه کند که نَم در درخت نماند و هر غذا ‏که به واسطه آب و هوا به درخت می‌رسد به تاراج می‌بَرد تا آنگاه که ‏درخت خشک شود.(شیخ شهاب الدین سُهرِوَردی- مونس العشاق یا فی حقیقه العشق ص ۷- با اندکی تغییر)

پانویس  
ـــــــــــــ
هرچند سُهرِوَردی اول حکیمی بود که در ایران بزرگ (ایران فرهنگی)، ماده و صورت ارسطویی را به چالش گرفت و جهان بیرونی را سراسر جسمانی دید و اندرکنش نیروها را سبب تداوم جهان دانست، اما اشراق او، شروع هبوط فکری بود که با ابن سینا و زکریای رازی و دیگران داشت رو به تعالی می‌رفت. قبل از سُهرِوَردی، غزالی، که «عالِم عالمیان بود ولی عشق نداشت»، فلسفه و عقلانیت سینایی را زیر ضرب گرفته بود. سر و کله اشراق و عرفان ایرانی (با عین القضات و  سُهرِوَردی) پیدا شد، فلسفه و عقل ایرانی را سیاستمداران محافظه‌کار مچاله کردند و به جزمیت کشاندند بطوریکه وقتی فلسفه از ایران به اندلس و شمال افریقا منتقل شد، انجا هم به رکود گرایید...بگذریم.
 
شماری از آثار سُهرِوَردی
«هیاکال النور»، «الواح عمادی»، «پرتونامه»، «فی اعتقادات الحکما»، «لمحات»، «یزدان شناخت»، «بستان القلوب»، «عقل سرخ»، «آواز پر جبرئیل»، «قصه الغربةالغربیة»، «لغت موران»، «روزی با جمعیت صوفیان»، «رساله فی حالة الطفولیه»، «صفیر سیمرغ»، «فی المعراج»، رساله «فی حقیقة العشق»، التلویحات اللوحیه و العرشیه، «مجموعه مصنفات»، «مقاومات»، «مطارحات» و «حِکْمُة الْاِشْراق»... 
 
 
منابع
  • ابن‌سینا. الاشارات و التنبیهات
  • شهاب‌الدین. سُهرِوَردی، مجموعه مصنفات
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، حِکْمُة الْاِشْراق
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، رساله العشق‌ (مونس العشاق)
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، اللمحات، طبیعیات، الهیات و منطق
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، ألتَلویحات اللّوحیّة و العرشیّة 
  • شهاب‌الدین سُهرِوَردی، عقل سرخ
  • محمد شمس‌الدین شهرزوری، شرح حِکْمُة الْاِشْراق
  • قطب‌الدین شیرازی، شرح حِکْمُة الْاِشْراق
  • رجبعلی اسفندیار. حاکم مطلوب از دیدگاه شیخ اشراق
  • مجید صادقی و مجید یاریان، عشق از منظر شیخ اشراق
  • سید حسین نصر، دستنویس مقدماتی بر متن مصحّح الحِکْمُة الْاِشْراقیه....
  • مهدی امین رضوی، سُهرِوَردی و مکتب اشراق
  • صمد موحد، نگاهی به سرچشمۀ حکمت اشراق و مفهوم‌های بنیادی آن
  • هانری کربن، بن‌مایه‌های زرتشتی در فلسفهٔ سُهرِوَردی
  • هانری کربن، روابط حکمت اشراق و فلسفهٔ ایران باستان
  • مریم حسینی، پری سیما جوادی ترشیزی، کهن‌الگوها در الغربةالغربیة سُهرِوَردی
  • فتح‌الله مجتبایی، سُهرِوَردی و فرهنگ ایران باستان
  • بابک عالیخانی، هورقلیا نزد سُهرِوَردی
  • بهمن صادقی مزده، تجلی حکمت خسروانی در فلسفه اشراق 
  • تقی پورنامداریان، عقل سرخ، شرح و تاویل داستانهای رمزی سُهرِوَردی
  • محسن کدیور، شرح آثار عرفانی فارسی سُهرِوَردی
  • غلامرضا اعوانی، سُهرِوَردی و احیاگری حکمت خسروانی
  • مینا کامبین، چرا سُهرِوَردی حکمتش را حکمت خسروانی نامیده‌است؟
  • جعفر مدرس صادقی، قصه‌های شیخ اشراق 
  • فاطمه کمالی‌زاده، مبانی زیبایی در اندیشه سُهرِوَردی
  • پری ایران‌منش، تحلیل ساختار شخصیتی و نظام فکری شیخ اشراق...
  • ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سُهرِوَردی
  • عزیزالله افشار کرمانی، سُهرِوَردی؛ طلوع فلسفه اشراق
  • حکمت اشراق و فرهنگ ایران، مجله آموزش و پرورش شماره ۲
  • حکمت نوریه، مجله دانشکده ادبیات شماره ۳
  • هورخش سُهرِوَردی، مجله یغما شماره ۱
  • سیدحسین نصر، سُهرِوَردی مفسر عالم غربت و شهید طریق معرفت
  • همنشین بهار، سُهرِوَردی و حکمت خسروانی 
 
 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook