Ad Hominem ماه منطق در مُحاق سفسطه
اگر ویدئو قابل استفاده نیست از فایل صوتی استفاده کنید
...
فایل صوتی ماه منطق در محاق فلسفه
موضوع این بحث Ad Hominem (آد-ها-می-نِم) یا سفسطه است. معادل آن به فارسی سره میشود «دُژفرنود». «آدهامینم» از لاتین میآید یعنی «به آدم»، «به من» "to the man" / "to the person"
مشخصه اصلی سفسطه، توسل به احساسات و تعصب به جای خردورزی و مدارا،
همچنین، حمله به شخصیت حریف به جای پاسخ به نظرات اوست. ضرورت طرح اینگونه مباحث برای این است که همه ما بنوعی با آن روبرو هستیم.
ـــــــــــــــــ
سفسطه یک نااستدلال و مغالطه منطقی است
سفسطه fallacy یک نااستدلال و مغالطه منطقی است. مغالطه برای وارونه کردن حقیقت. بیشتر ما گاهگداری مغالطه کرده، از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ معمولاً نادرست میرسیم. پیش از فهم دقیق یک مدعا و به صرف برداشت سطحی از یک موضوع آن را به ریشخند گرفته یا(بعکس)، به عرش اعلی برده، بهبه و چهچه میکنیم. در یک کلام، هنر را عیب و عیب را هنر جلوه میدهیم. به جای پاسخگویی، به کالبد شکافی انگیزه منتقد خویش اقدام نموده، نیّتخوانی میکنیم و نقد را از حوزه اندیشه و کردار به نقد صاحب اندیشه و کردار میکشانیم و به اصطلاح بر روی «مَن قال»(چه کسی میگوید)، به جای «ما قال»(چه میگوید) تمرکز میکنیم. همه ما به نوعی اسیر و ابیر مغالطهایم. هیچکس(حتی اگر بیشیلهپیله باشد) از گزند آن در امان نیست. البته حساب عوامفریبان که ریگی در کفش و چیزی در کلاه دارند جداست. آنان سّقشان را با سفسطه و مغلطه برداشتهاند. برای همین به فرافکنی و پروندهسازی روی آورده و اگر لازم باشد فیگور به اصطلاح منطقی و «استدلال» هم میگیرند. مردم ساده و بیآلایش، به دلیل احساسات و ناآشنایی با مغالطه، به دام آن میافتند اما کسانیکه سفسطه برایشان هم تاکتیک است و هم استراتژی، از آن بصورت هدفمند استفاده میکنند. چرا ؟ چون شیره مالیدن سر مردم، کسب قدرت (به هر قیمت) و وارونه کردن حقیقت حرفه آنان است. يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ معانی غائی نهفته در کلمات را تحریف میکنند.
ـــــــــــــــــ
هر لحظه به شکلی بت عیار درآید...
«آدهامینم» با عوامفریبی(دماگوژی) Demagogue همردیف و همریش است. ارسطو، افلاطون، جان لاک، جان استوارت میل، جرمی بنتام، شوپنهاور، برتراند راسل، هابرماس و...خیلیهای دیگر به نوعی به سفسطه و مغلطه اشاره نموده و عوامفریبی و شیادی نهفته در آن را(از سوی ارباب قدرت) زیر سئوال بردهاند.
...
سفسطه یک جور و دو جور نیست. به اشکال گوناگون ظاهر میشود و چون بوقلمون رنگ عوض میکند. با Loaded language یعنی با «زبان احساس محور و احساس بنیان و احساس برانگیز»، با چسباندن سوژه به دشمنان آزادی، با تهمت و توپ و تشر، و با توسل به جمع و جبر جّو، میکوشند نسقگیری کنند، تا همه خفقان بگیرند و مرعوب شوند و جایی برای بحث منصفانه باقی نماند و خرد و منطق کلهپا شود. باید همه لالمونی (لالمانی)بگیرند. نه چشمها ببینند و نه گوشها بشنوند. این همان چیزی است که سفسطهگر میخواهد. سفسطهگران که به قول حافظ بر دفتر دانش، رقم مغلطه میزنند، به جای بررسی سخنی که گفته شده، یقه صاحب سخن را میگیرند. عکسش هم هست. گاه شخصی را به عرش اعلا برده و از او امام و پیامبر میسازند تا هر یاوه ای که بر زبان میآورد، وحی منزل جلوه کند. تا، هرچه آن خسرو کند، شیرین بُود !
آرتور شوپنهاور، نویسنده و فیلسوف آلمانی ۳۸ حقه و کلک سوفسطائیان را که او دلیلش را کوته بینی و ناتوانی میداند، در رسالهای با شرح و تفصیل بازنویسی کردهاست. کوته بینی و ضعفی که با لجاجت، نخوت و فریبکاری پیوندی نزدیک دارد.
ـــــــــــــــــ
در مَثل مناقشه هست !
با مثال فرضی زیر بهتر میتوان از سفسطه و مغلطه راززدایی کرد. فرض کنیم در کلاس درس گیاهشناسی، معلم از خواص سیر میگوید از جمله اینکه: سیر سرشار از فولیک اسید و ویتامین C، و... است و پتانسیل بالایی در نابودی تومورهای سرطانی دارد. سفسطهگری که نامش را «ازخودمتشکر» میگذاریم و برای تنها چیزی که به کلاس نیامده، درس است و چشم دیدن آن معلم را هم ندارد، در کلاس به او توهین میکند که تو، خُل و چل هستی، «جد و آبا» تو هم خُل و چِل بودند... ضمناً خودت سر سفره به جای سیر، تربچه و پیازچه میخوری...
جدا از هرزهگویی و مأموریت آن به اصطلاح دانشآموز، واکنش وی ربطی به موضوع ندارد و استدلال معلم را رد نمیکند. به فرض هم که او تربچه و پیازچه بخورد، و جد و جدهاش هم خل و چل باشند(اگر باشند)، آنچه در مورد سیر گفته درست است. آقای ازخودمتشکر چنانچه از در دیگری وارد شود و مثلاٍ به معلم بگوید تو بابات دکان سیرفروشی دارد و برای همین داری تبلیغ سیر میکنی...
باز هم، استدلال معلم رد نمیشود. بفرض هم که چنین باشد و او پدرش سیر بفروشد، سیر، آن خواص را دارد. حالا اگر بگوید شعبون بی مخ هم که در کودتای ۲۸ مرداد شرکت کرد، او و دار و دستهاش هم سیر میخوردند و این حرفها را میزدند، باز ادعای معلم سر جای خودش هست حتی اگر شعبون بی مخ و نوچههایش هم سیر خورده و از آن تعریف کرده باشد. اگر طبق معمول سفسطهگران، او عَلم جمع را بلند کند و به معلم بگوید ببین، در این کلاس غیر از خودت و شاید یک خل و چل دیگه، کسی سیر نخورده و نمیخورد.
او با این حقهبازی نیز، از پس استدلال معلم برنمیآید و تنها عِرض خودش را میبرَد. برفرض هم که چنین باشد و در کلاس کسی سیر نخورد و نخورده باشد، سیر خاصیت درمانی داشته و سرشار از فولیک اسید و ویتامین C، است و پتانسیل بالایی در نابودی تومورهای سرطانی دارد.
ـــــــــــــــــ
همگان هم زمین را صاف بدانند دلیل صاف بودن آن نخواهد بود
مغالطه توسل به اکثریت Argumentum ad populum از قدیم و ندیم رایج بوده و همه کسانیکه به خود دسته گل میدهند و غیر خود را سنگ و سقال و فغن فقال و تیغ و تغال میپندارند، به آن آویزان میشوند.
به آن آویزان میشوند تا نسقگیری کنند.
در این حقهبازی، دلیل درست بودن یک گزاره این بیان میشود که جمع آن را درست میدانند.
در گذشته اکثریت مردم «زمین صاف است» را گزارهای درست میدانستند، اما اینکه اکثریت یا حتی همهٔ مردم، زمین را صاف بدانند دلیل صاف بودن زمین نخواهد بود. زمین کروی است. هر چند اکثریت به ریش امثال فیثاغورث و گالیله و لئون فوکو بخندند و بر سر این دروغ جان خودشان را هم از دست بدهند که زمین مسطح است و بر شانه ۴ فیل قرار دارد که به نوبه خود بر پشت چهار لاک پشت شناور در اقیانوسی بی کران ایستادهاند. توسل به اکثریت تنها میتواند ثابت کند که اکثریت چیزی را قبول دارند اما نمیتواند ثابت کند که آن چیز درست است.
ـــــــــــــــــ
آوای خداوند و آوای خلق
یک ضربالمثل لاتینی میگوید: Vox populi, vox Dei «آوای خداوند، آوای خلق است.» کاش همیشه چنین بود و همیشه اکثریت، عین حق و درستی بود. تجارب تاریخی نشان میدهد گاه چنین نیست. مقصود از «يد اللَّه مع الجماعة»(دست خداوند با توده مردم است) نیز، به حقانيت گروه کثیری که بیراهه میروند، صحّه نمیگذارد.
...
«وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ؛[هود/۴۰] جز عده کمی همراه او (نوح) ايمان نياوردند.»
«وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ؛[سبا/۱۳] عده کمی از آدمیان روبه راه و شکورند»
...
در مواردی این اقلیت صبور و غیورند که پيروز می شوند. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ...[بقره/۲۴۹] چه بسيار گروههای کوچکی که به فرمان حق، بر گروههای عظيمی پيروز شدند...
نه تنها در حوضه اجتماع و مبارزه برای تحصیل آزادی، بلکه در صحنه علم نیز امثال ملا صدرا، بیرونی، گالیله، پاستور، داروین و فروید... با اکثریت و خیل عظیمی روبرو بودند که دیدگاه های آنان را رد و مسخره میکردند.
پانویس
سوفسطائیان
سوفسطائیگری، نحلهای فکری در یونان باستان بود. قائلان به آن را سوفسطائی یا سوفیست میگفتند که در لغت به معنای هوشمند و زیرک است.
سوفسطائیان آنقدر جر میزدند و مغالطه میکردند تا «پیروز میدان» جلوه کنند بدون آنکه لزوماً حق با آنها باشد. آنان به حقانیت و صدق و کذب ادعا کاری نداشتند بلکه تنها میخواستند به شاگردانشان یاد بدهند که چطور باید در مناظرهها، مغلطه کرده، حریف را کنِف کنند. برای رسیدن به این هدف، هر وسیله ای از جمله دغل و دروغ و چاپلوسی را جایز میشمردند. سوفسطائیان کمکم به بیصداقتی فکری و سفسطهگری بدنام شدند چون با چربزبانی و مغلطه، از آنچه خودشان میدانستند ناراست است، به قصد فریفتن دیگران دلیل میآوردند و نتیجه میگرفتند.
البته همه چنین نبودند. امثال «پروتاگوراس»، که مفاهیم اولیهٔ معرفتشناسی را طرحریزی کردند، حسابشان جداست.
ـــــــــــــــــرطب خورده، میتواند منع رطب کند !
یک آکادمیسین کانادایی به نام Doug Walton گفته است که سفسطه همیشه مغالطه آمیز نیست... به بحث وی اشراف ندارم که توضیح دهم.
...
از اشاره به انواع و اقسام مغاطه و معادل لاتینی و شرح آن مانند Argumentum Ad Hominem (برجسته کردن رفتار کسی برای گریز از منطق او)، Circular reasoning (مصادره به مطلوب)، حمله به شخص، یا Tu quoque (تو خودت هم همین جوری هستی) و رطب خورده چون منع رطب میکند و...(به دلیل ناآشنایی با ظرافتهای آن) میگذرم.
یادآوری کنم که سفسطه در بحث کلامی هم پیش میآید که با آنچه در مورد عوامفریبان گفتم، متفاوت است.
...
در همین رابطه:
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook