در بخش پیش در بررسی مهمترین وقایع قرن نوزدهم میلادی(۱۸۷۱-۱۸۸۰)، ازجمله به موارد زیر اشاره نمودم:
قحطی بزرگ در ایران
پیروزی اتو فون بیسمارک
مرگ فویرباخ
ماجرای کشتی تجاری موسوم به ماری سلست
برتراند راسل؛ مدافع سرسخت تجربه گرایی و پیشگام تحلیل منطقی
مرگ هانس کریستین آندرسن
اختراع تلفن
نبرد لیتل بیگهورن
فراز و فرود جک لندن
محمدعلی جناح و کشور پاکستان
داستان گرامافون
مرگ فتحعلی آخوندزاده
جنگ دوم انگلیس و افغانستان
پیمان سن استفانو(بین روسیه و عثمانی)
نبرد انگلیسیها و زولوها، و -
تولد علی اکبر دهخدا
وقایع قرن نوزدهم را پی میگیریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۰
نامه غیاث الدین جمشید کاشانی به پدرش
ریاضیدان و اخترشناس ایرانی غیاثالدین جمشید کاشانی (الکاشی)؛ که در سدهی نهم هجری(پانزدهم میلادی) میزست، همو که محاسبه دقیق عدد پی، استفاده از کسرهای دهدهی و کشف بیضیبودن مدار ماه و عطارد و...را در کارنامه خویش دارد، وقتی از کاشان به سمرقند رفت و به محفل علمی نوه تیمور لنگ (الغ بیگ) راه یافت و طراحی رصدخانهای را در آنجا در دستور کار خود قرار داد، یکی دو نامه برای پدرش فرستاد که از استاد مهم تاریخ علم بشمار میرود.
دست نوشتهای از این نامهها که سال ۱۴۲۱ میلادی(۸۲۴ هجری قمری) نوشته شده، بعدها در سال ۱۸۸۰-۸۱ در ایران به دست آمد که به کتابخانه مدرسه سپهسالار (مطهری بعدی) سپرده شد. نامههای غیاثالدین؛ به همت یکی از شاهزادگان قاجار به نام «فرهاد میرزا»، در مجموعهای به نام «زنبیل» و بعدها و با تلاش استاد محیط طباطبایی در نشریهی آموزش و پرورش منتشر شد. نامههای غیاثالدین به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست. در فرصتی دیگر، بهشرحتر از غیاثالدین و نامههایش صحبت خواهم کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۱
ترور الکساندر دوم، تزار روسیه
سال ۱۸۸۱ میلادی الکساندر دوم تزار روسیه هنگامی که با کالسکه سلطنتی از یک خیابان شهر سنت پترزبورگ میگذشت با پرتاب بمب کشته شد. الکساندر دوم منشا اقدامات اصلاحی بزرگی در روسیه ازجمله لغو سرفداری(سرواژ Servage) بود که یکی از مهمترین وقایع قرن نوزدهم در تاریخ روسیه محسوب میشود.
سرفداری اشاره به موقعیت اجتماعی-اقتصادی روستاییان ناآزاد (سرف) در نظام فئودالیته و درواقع چهرهٔ نرمشدهٔ بردهداری بود و در سدههای میانه در اروپا رواج داشت. الغای نظام رعیتی در روسیه به قدرت اشراف و ملاکین ضربه زد. بعد از ترور الکساندر دوم آزادی کوتاه مدت دهقانان روسیه خاتمه یافت و آنها دوباره به رعیت و بخشی از دارایی ارباب مبدل شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۱
مرگ لوئی اگوست بلانکی
«لوئی اوگوست بلانکی» Louis Auguste Blanqui که خاطره فداکاریها و مبارزات پیگیرش درتاریخ جنبش کارگری فرانسه و جهان ثبت است سال ۱۸۸۱ چشم از جهان فرو بست. وی بیش از شصت سال ازعمر خود را در رأس چندین سازمان و گروه مخفی و در مبارزه دائمی گذارد. بارها و بارها به زندان افتاد و تا مرز اعدام هم پیش رفت.
لویی اُگوست بلانکی هم در حقوق و هم در پزشکی تحصیل کرد اما خیلی زود به سیاست روی آورد و مبارزه علیه دیکتاتوری، باعث شد نیمی از عمر خود را در زندان بگذراند. سال ۱۸۴۰ به اتهام شرکت در شورش مسلحانه حکم اعدام گرفت اما بعدها این مجازات به حبس ابد تخفیف داده شد. در جریان انقلابهای ۱۸۴۸ در اروپا، او مدتی آزاد بود اما چیزی نگذشت که دوباره گیر افتاد. یکسال بعد از زندان گریخت. بعدها هم دست از مبارزه برنداشت و زندانی شد. در سال ۱۸۷۱ که در حبس به سر میبُرد، کمون پاریس وی را غیاباً به عضویت و ریاست کمون برگزید.
...
ازجمله آثار اُگوست بلانکی؛ ﻃﺮﺣﯽ ﺑﺮای ﯾﮏ اﻋﻼﻣﯿﻪ اﻧﻘﻼﺑﯽ، و کتاب «انتقاد اجتماعی» است. ضمناً صطلاح «دیکتاتوری پرولتاریا» را او بر سر زبانها انداخت. بلانکی پس از یک سخنرانی در یک میتینگ در پاریس سکته کرد و کمی بعد جان سپرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۱
پیمان آخال (آخال-تکه) Treaty of Akhal
آخال تِکّه، یا اَخَل تِکّه، نامی است که در سالهای ۱۸۸۱ـ۱۸۹۰میلادی بر شهرستانی از استان ماوراء خزر اطلاق میشد و هماکنون قسمتی از آن معروف به عشقآباد، مرکز ترکمنستان در آسیای میانه است. آخال اسم محل و تِکه یا تِکّه نام قبیله ترکمن ساکن در این سرزمین است.
۵۳ سال بعد از عهدنامه ترکمانچای، پیمان آخال از سوی امپراتوری روسیه، بر ایران تحمیل شد.(۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ میلادی/۳۰ شهریور ۱۲۶۰ هجری شمسی)
ظاهراً هدف تعیین مرزهای دو کشور در مناطق ترکمننشین شرق دریای خزر بود اما در عمل تصاحب گستره ترکستان و بخش خاوری دریای مازندران را در پی داشت.
انعقاد این پیمان در شرایطی صورت گرفت که نیروهای روس پیشتر بر اطراف آرال، سمرقند، تاشکند، خاننشین بخارا و خوارزم (که در آنزمان جزو ایران بود) مسلط شده و سرزمین ترکمنهای تَکه را هم با نام «سرزمین ماورای خزر» تصرف کرده بودند.
...
ناصرالدینشاه برای عقد این قرارداد وزیر خارجهاش را به روسیه گسیل داشت. درواقع وی که هیچگاه نتوانسته بود ترکمنها را شکست دهد، حکومت روسیه را بر این مناطق به رسمیت شناخت و ایران و روسیه برای نخستینبار در ناحیهٔ شرق دریای خزر با یکدیگر همسایه شدند.
با پیمان آخال از یکسو حکومت ایران تا حدی از یورش ترکمنها رهایی مییافت؛ اما این امر به بهای گران از دسترفتن سرزمینهایی به دست آمد که ناصرالدین شاه ادعای سلطنت بر آنها را داشت. در قرارداد مورد بحث خط مرزی کاملاً به نفع روسها طراحی شده بود و آنها نه تنها کوههای بلند مرتفع سرحدی را در مرز خودشان انداختند، سرچشمهٔ رودخانهها را نیز جزء خاک روسیه ثبت کردند که هروقت میلشان کشید آب را از دههای ایران قطع کنند و در نتیجه محصول خراسان را تباه سازند. دولت ایران تعهد کرده بود که اجازه ندهد در امتداد رودهایی که وارد خاک روسیه میشود، روستای جدید ساخته شود یا اراضی زراعی آن مناطق گسترش یابد یا برای زمینهای در حال کشت بیش از حد، آب مصرف شود.
...
پیمان آخال به ضرر ترکمنها بود و با مصالح سنتی قوم ترکمن همخوانی نداشت. میان آنان مرز کشیده شد و در دو کشور قرار گرفتند و عملاً یکپارچگیشان به هم خورد. بعلاوه یُموتهای ایران(یکی از طوایف ترکمن) که بر اساس موافقتنامه دو دولت هرسال برای چراندن گلههای خود به آن سوی مرز کوچ میکردند، حالا باید به هر دو دولت مالیات میدادند و از هر دو طرف تلکه میشدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۲
رئیسعلی دلواری
مبارز و مشروطهخواه دلیر، رئیسعلی دلواری که در دورهٔ جنگ جهانی اول، رهبری قیام جنوب در تنگستان و بوشهر علیه نیروهای بریتانیا را بعهده داشت، سال ۱۸۸۲ در روستای دلوار از توابع تنگستان چشم به جهان گشود. وی باشروع نهضت مشروطیت، در حالی که ۲۴ سال بیشتر نداشت از جمله پیشگامان مشروطهخواه در جنوب ایران بود. رئیسعلی همزمان با حضور گسترده استعمار انگلیس در خلیج فارس نقشی کلیدی در قیام جنوب داشت.
قیام مردم تنگستان به رهبری وی روی هم هفت سال طول کشید و در این مدت دلیران تنگستانی دو هدف عمده را دنبال میکردند، پاسداری از بوشهر و دشتستان و تنگستان به عنوان منطقه سکونت خود و جلوگیری از حرکت قوای بیگانه به درون مرزهای ایران و دفاع از استقلال وطن.
...
جنگ میان دلیران تنگستان و نیروهای بریتانیا و خوانین متحد آنان تا سالها ادامه یافت و انگلیسیها نتوانستند بر رئیس علی و یارانش برتری یابند. هنگام شبیخون به قوای بریتانیا وی از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی جان باخت. رئیسعلی بر زمین افتاد اما خاطره فداکاریهایش تا همیشه باقیاست. ازجمله همرزمان وی شیخ حسین خان چاهکوتاهی، زایر خضرخان اهرمی و خالوحسین دشتی بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۲
اشغال مصر توسط انگلیس
مصر؛ یکی از قدیمیترین تمدنهای بشری است و آثار باستانی ازجمله معبد ابوسمبل و اهرام سهگانه(یا بهتر بگویم هفت گانه)، گویای این امر است. مصر هم تاریخی پُر فراز و نشیب داشتهاست.
دولت قدیم مصر سال ۵۲۴ پیش از میلاد به دست ایرانیان سقوط کرد. در روزگار هخامنشی و همچنین در دوران ساسانی (در عهد خسرو پرویز و به مدت ده سال) بخشی از شاهنشاهی ایران بود. در سال ۳۳۲ پیش از میلاد اسکندر این سرزمین را تصرف نمود و در سال ۳۰ پیش از میلاد رومیان مصر را ضمیمه قلمرو روم نمودند. سال ۶۴۱ میلادی در زمان خلیفه دوم، عمر، اعراب این کشور را تسخیر کردند.
تا سال ۱۵۱۷ میلادی که دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت؛ آن دیار در دست خلفای اموی و عباسی و فاطمی بود. سال ۱۷۹۸ ناپلئون به مصر لشکر کشید و در سال ۱۸۰۵ میلادی محمدعلی پاشا از طرف دولت عثمانی حاکم آنجا شد و دودمان جدید مصر را تشکیل داد.
...
محمدعلی پاشا حدود ۴۳ سال، در قدرت بود و به دلیل اصلاحاتی که انجام داد، به بنیانگذار مصر شهره است. البته اختلاف وی با دولتهای انگلیس و عثمانی، استبداد و انحصارطلبی، گرفتن مالیاتهای سنگین از مردم که به شورش آنان انجامید، و از همه مهمتر مقابله دول اروپایی با وی منجر به قیمومت مصر توسط فرانسه و انگلیس و تضعیف حکومت محمد علی پاشا در این سرزمین بود. با مرگ محمد علی پاشا جانشینان وی افرادی لایق و سیاستمدار نبودند، چنانچه سیاست و عملکرد آنان باعث شد که مصر ضعیف و ضعیفتر شود و این امر منجر به حمله انگلیسیها به مصر و اشغال آنجا در سال ۱۸۸۲میلادی شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۸۸۲
عارف قزوینی
سال ۱۸۸۲ ابوالقاسم عارف قزوینی شاعر و تصنیفساز ایرانی چشم به جهان گشود. مدتی به اصرار پدرش (ملاهادی که وکیل دعاوی بود) عمامه میبست، نوحه میخواند و بعد از روضههای میرزاحسن واعظ، پامنبری میکرد. ولی بعداً خطاطی آموخت و به فراگرفتن موسیقی نزد حاج صادق خرازی مشغول شد. در شرح حالی که از خودش نوشته خاطرهای را تعریف میکند که روزی در باغ حسنآباد به خواست دو تن از دوستانش میزند زیر آواز [که]«اگر داود بود سینه چاک کرده و اگر باربُد حضور داشت ساز خود را میشکست»
میگوید این غزل را از فروغی خواندم:
دوش در آغوشم آمد آن بُت نخشب
کاش که هرگز سحر نمیشدی آن شب
مهوشی از مهر در کنار من آمد
چون قمر اندر میان خانهٔ عقرب عشق به جایی مرا رساند که آنجا گردش گردون نبود و تابش کوکب هم دل خسرو شکست و هم سر فرهاد عشوهٔ شیرین تندخوی شکر لب...
...
وقتی به قول خودش تهرانی میشود، کمکم راهش به دربار باز شده و با امثال موثقالدوله و میرزاعلی اصغرخان اتابک نشست و برخاست میکند تا اینکه آوازهاش به گوش مظفرالدین شاه میرسد و برای او میخواند. شاه دستور میدهد انعامش دهند و عمامهاش را برداشته، کلاه فراشان بگذارند تا در ردیف فراشخلوتها باشد. عارف تعریف کردهاست: «شنیدن این حرف در من کمتر از صاعقه آسمانی نبود. دیدم عمامه به آن ننگینی و شیخ بودن به آن بدنامی هزار مرتبه شریفتر و آبرومندانهتر است از کلاهی که میخواهد بهسر من برود».
...
عارف در نوجوانی به دختری ارمنی به نام «خانم بالا» دل بست و با او پنهانی ازدواج کرد. تصنیف دیدم صنمی... را که بسیاری از خوانندگان خواندهاند در وصف وی سرودهاست. این نخستین تصنیف عارف بود و در دستگاه شور ساخته شد.
دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
الهی تو گواهی خدایا تو پناهی افکنده به رخسار چومه زلف سیاهی الهی تو گواهی خدایا تو پناهی (...) این نیست مگر آینه لطف الهی الهی تو گواهی خدایاتو پناهی صدبار گداییش به از منصب شاهی الهی تو گواهی خدایا تو پناهی
عارف بعدها با فشار خانواده دختر، ناچار به جدایی شد که تا همیشه تأثیرش روی او باقی ماند. بعدها یکی از دوستانش هم خودکشی کرد و وی پاک بهم ریخت. بخصوص که ایرج میرزا هم که نسبتش به قاجارها میرسید و به قول سعید نفیسی دوست داشت او را حضرت والا صدا بزنند با وی (که شاهزادگان قاچار از طنز شعرش در امان نبودند) میانه خوبی نداشت و منظومه عارفنامه را در هجو وی سروده بود.
...
عارف گفتهاست:
«آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شده. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادی خواه هر دو دشمن من...»
...
بیست و سه ساله بود که زمزمه مشروطیت بلند شد و عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت آن کمک شایانی کرد. او که هزاران پرده ننگین و شرماور از دوره استبداد بهچشم خود دیده بود، از همان ابتدای جنبش به سوی مشروطهخواهان روی آورد و با غزل «پیام آزادی» پیروزی آزادیخواهان را بر قوای ارتجاع ستود.
پیام دوشم از پیر میفروش آمد بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ببین که خون سیاوش چسان به جوش آمد صدای نالهی عارف به گوش هر که رسید چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد
با درگیرشدن جنگ جهانی اول و رویکارآمدن جریانهای سیاسی که گاه به ساز دیگران میرقصیدند او بدرستی تابع جریانی شد که عناصر ملی در آن غلبه داشت. عارف در یک دوره با دیگر آزادیخواهان راه کشور عثمانی را در پیش گرفت و مدتی استامبول بود. وی با همه نقاط مثبتش خالی از عیب و ایراد نبود. نه او، هیچکس گل بی عیب نیست. گاه احساسات بر او غلبه میکرد و جوش میآورد. در استامبول تحت تأثیر ترکها ندای «دعوت به اسلام» سر داد و بر تصنیفهایش گرد تعصب و خودی و ناخودی نشست و ازجمله سرود:
کفر و دین بههم در مقاتله است
پیشرفت کفر از نفاق ماست...
و از این قبیل.
ولی کمی بعد از ترکها روی گردان شد و در ذم آنان شعر گفت و ترکتازی را به سخره گرفت. در وصف بلشویکها، سید ضیاءالدین، رضا شاه، و البته کلنل پسیان که عارف او را خیلی خیلی قبول داشت هم سرودهاست.
عارف، کلنل را یگانه کسی میدانست که میتواند ایران را نجات دهد. وقتی او را کشتند بهشدت برآشفت و در تشییع جنازهاش با صدای بلند که دل شیر میخواست، مسببین حادثه را به فحش و ناسزا گرفت. هنگامی که میخواستند سر آن افسر آزاده و دلیر را به پیکر خونآلودش ملحق کرده روی توپ بگذارند فریاد برآورد:
این سر که نشان حقپرستی است
امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطن پرستی است
تصنیف «گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد...» را در وصف کلنل سرود.
عارف در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود. یکبار گفت: حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی؛ تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که کنار منند. معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها یافتهام.
بیشتر اوقات در سکوتی آمیخته به حیرت فرو میرفت و آهسته با خود سخن میگفت «ای داد و بیداد، دیدی چه کردند؟ با چه پایی آمدند و با چه دستی بردند. چه گوسفندانند که کارد به استخوانشان رسیده ولی دست و پا نمیزنند...»
گفته میشود هنگامی که مرگ به سراغش آمد خواست او را نزدیک پنجره ببرند تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند. مزارش در آرامگاه بوعلی سینا در همدان است.
...
ازجمله تصنیفهای بیادماندنی عارف اینها در یادم هست:
از خون جوانان وطن لاله دمیده، روی چو ماهی، ای امان از فراقت امان – که در دستگاه شور است و همزمان با ورود مشروطه خواهان به تهران سرود، هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی که به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلسشورایملیایران سرود، دل هوس سبزه و صحرا ندارد، گریه را به مستی بهانه کردم، گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد (به مناسبت جانباختن کلنل محمد تقیخان پسیان)
...
عارف که از تنزه طلبی و زاهدمآبی بیزار بود، پنهان نمیکرد که اهل عشق و حال است. گفته میشود به دو دختر ناصرالدین شاه، افتخارالسلطنه و تاج السلطنه هم تعلق خاطر داشتهاست. تصنیف «افتخار همه آفاقی و منظور منی»، همچنین «تو ای تاج، تاج سر خسروانی» را در همین رابطه سرودهاست.
عارف از عیبجویان ریاکار آزارها دید اما پاسخ پستیهای آنها را نمیداد. بی تردید او از اغلب کسانیکه دم از زهد و تقوا میزدند بدتر نبود و آنان که پشت سرش صفحه گذاشتند از او پاکتر نبودند.
...
عارف صدای خوشی داشت و در کنسرتی که به نام «جمهوری ایران»، در گراندهتل تهران برگزار کرد، در برابر جمعیت کثیری، «غزل جمهوری» را در ماهور خواند:
به مردم اینهمه بیداد شد ز مرکز داد
زدیم تیشه براین ریشه، هرچه باداباد
از این اساس غلط این بنای پایه خراب
نتیجه نیست به تعمیر این خرابآباد
همیشه مالک این ملک ملت است که داد
سند به دست فریدون، قباله دست قباد
کنون که میرسد از دور رایت جمهور
به زیر سایهی آن زندگی مبارک باد
خوشم که دست طبیعت گذاشت در دربار
چراغ سلطنت شاه بر دریچهی باد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخِ جهان از ماموت تا فیسبوک ادامه خواهد داشت
1882 ▶1880
Ghiyāth al-Dīn Jamshīd Kāshānī Ghiyāth al-Dīn Jamshīd Kāshānī was a Persian astronomer and mathematician, who left his native city Kashan for Samarkand to join Ulugh Beg's scientific circle. His famous letter to his father, written in Persian, sent from Samarkand to Kashan, was widely known. Al-Kāshī himself gives a vivid record of Samarkand scientific life in an undated letter to his father, which was written while the observatory was being built...
Tsar Alexander II's assassination Alexander II was the Emperor of Russia from 2 March 1855 until his assassination in 1881,was the Emperor of Russia from 2 March 1855 until his assassination in 1881. He was also the King of Poland and the Grand Duke of Finland. Alexander's most significant reform as emperor was emancipation of Russia's serfs in 1861, for which he is known as Alexander the Liberator. On 13 March 1881, Alexander fell victim to an assassination plot in Saint Petersburg.
Louis Auguste Blanqui Louis Auguste Blanqui was a French socialist and political activist, notable for his revolutionary theory of Blanquism. Blanqui's uncompromising radicalism, and his determination to enforce it by violence, brought him into conflict with every French government during his lifetime, and as a consequence, he spent half of his life in prison. Following a speech at a political meeting in Paris, Blanqui had a stroke. He died on 1 January 1881 and was interred in the Père Lachaise Cemetery.
Treaty of Akhal The Treaty of Akhal was a treaty signed by Iran and Imperial Russia on 21 September 1881. The treaty marked Persia's official recognition of Khwarazm's annexation by the Russian Empire. By virtue of this treaty, Persia would henceforth cease any claim to all parts of Turkestan and Transoxiana, setting the Atrek River as the new boundary. Hence Merv, Sarakhs, Eshgh Abad, and the surrounding areas were transferred to Russian control under the command of General Alexander Komarov in 1884.
Rais Ali Delvari (Freedom fighter) Rais Ali Delvari was an independence fighter and anti-British colonialism activist now remembered as the national hero of Iran, who organized popular resistance against the British troops, which had invaded Iran in 1915. Subsequent to British occupation of Bushehr, Rais Ali courageously resisted the aggressors and imposed heavy defeats on them. The noble Rais Ali Delvari eventually was attacked from behind by a traitor and martyred on September 2, 1915, when he was 33.
History of Egypt under the British The history of Egypt under the British lasts from 1882, when it was occupied by British forces during the Anglo-Egyptian War,(until 1956) ... The history of Egypt under the Muhammad Ali Pasha dynasty spanned the later period of Ottoman Egypt, the Khedivate of Egypt under British patronage, and the nominally independent Sultanate of Egypt and Kingdom of Egypt, ending with the Revolution of 1952 and the formation of the Republic of Egypt.
Aref Qazvini Abolqassem Aref Qazvini was an Iranian poet, lyricist, and musician. He composed many poems about Iran and was called a national poet. Along with his powerful poetry, he also wrote lyrics for numerous songs and played music. He was a revolutionary during the Iranian Constitutional Revolution and made many political and pro-revolutionary songs. Aref Qazvini was born in Qazvin in 1882, the son of Molla Hadi Vakil. From age thirteen he studied Persian vocal music with Haji Sadeq Kharrazi. After singing at religious ceremonies led by his father for a few years, he went to Tehran, where he was invited to perform at the court of Mozafareddin-Shah. During the Persian Constitutional Revolution of 1906, he joined the revolutionist party and composed many political anti-dictatorship songs, becoming the first Persian songwriter to do so.