غبارزدایی از آینههاخلیل ملکی، آزادهِ آذربهجان
Khalil Maleki
...
ما خود همه غولانیم ایران همه بیغوله
از بندر عبادان (آبادان) تا جنگل ماسوله
ترسیم ز هر اصلاح کاین بدعت مذمومه
شادیم به هر تقلید کاین سنت معموله
بیداری ما شاید در حشر بود کایدون
شغل شب و روز ماست بیتوته و قیلوله
میرزاحسن خان وثوق الدوله
خانمها و آقایان محترم، دوستان، خواهران و برادران دانشور، سلام بر شما. این بحث به خلیل ملکی(۱۲۸۰-۱۳۴۸) میپردازد. مرد اخلاق، و روشنفکری اصلاحطلب و فرهنگ ساز که در سراسر زندگیاش به پرنسیبهایی که به آنها اعتقاد داشت پایبند بود و بدون کمترین توجه به قدرتهای موجود آنچه را حق و حقیقت میدانست بیان میکرد، هرچند میدانست بیان کلمه حق مرارت دارد. در کشوری که فلسفه سنتیاش زیر سایه دیدگاههای مانوی رشد کرده، و در فرهنگی که مذهبش هیچ اشتباهی را تحمل نمیکند، از آشتی و مدارا دم میزد و برای برقراری سوسیال دموکراسی در ایران، با جزمیت فلسفه حزبی در سطح نظری مبارزه میکرد.
البته جهانی که ما الان توی آن زندگی میکنیم با روزگار خلیل ملکی تفاوت دارد از جمله فروپاشی شوروی و کشورهای اروپای کمونیست. اما آنچه از او با ارزش است و شایسته یادآوری، فرهیختگی و دانش سیاسی و راه و روش او است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی از گروه ۵۳ نفر بود
خلیل ملکی از گروه ۵۳ نفر بود و از رهبران حزب توده، اما بعدها از حزب توده منشعب شد. همچنین او از افراد تشکیلدهندهٔ جبههٔ ملی اول بود. در ملی شدن نفت فعالیت داشت و در این دوران رهبری حزب نیروی سوم را هم بعهده گرفت. او علیرغم داشتن اختلاف نظر با دکتر مصدق در شماری از مسائل، تا پایان کار، در شمار یاران نزدیکش ماند البته پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، طی بیانیهای این واقعه را تنها تغییر دولت خواند و از آن بعنوان یک «رویداد» و نه کودتا یاد کرد.
خلیل ملکی در زمان رضاشاه بورسیه دولتی برای تحصیل در خارج از کشور را دریافت کرد و به همراه گروهی از دانشجویان به آلمان رفت تا در رشته مهندسی شیمی تحصیل کند. تحصیلاتش در رشته شیمی بعدها در شماری از نوشتههای فلسفی او نمود پیدا میکند، آنجا که خواننده را به نظریات علمی ارجاع میدهد و به دفعات جامعه و انسانها را با موجودات بیولوژیک و شیمیایی مقایسه میکند.
او در آلمان به حلقهٔ کوچکی از دانشجویان ایرانی به رهبری دکتر تقی ارانی پیوست. بعدها هم با وی که میخواست مجلهای بنام دنیا منتشر کند، همراهی کرد. این مجله که گرایش آشکاری به ایدههای سوسیالیستی داشت، قرار بود به نشر آرا و عقاید بپردازد اما دیری نگذشت که پلیس بیشتر کسانی را که با مجله دنیا در ارتباط بودند، دستگیر کرد. کتاب ۵۳ نفر بزرگ علوی نام آنان را بر سر زبانها انداخت. خلیل ملکی هم در شمار زندانیان بود.
گروه ۵۳ نفر اشاره به آن دسته از زندانیان سیاسی است که در دوران رضاشاه در سال ۱۳۱۶ شمسی بازداشت شدند. این زندانیان که اکثراً در زندان شماره دو قصر (در بندهای ۲ و ۷) زندانی بودند بیشتر تمایلات سوسیالیستی داشتند و شماری از آنها بعداً حزب توده ایران را بنیان گذاردند. بین آنان انسانهای فرهیخته و شریف کم نبود و چند نفر هم بودند که هیچ ربطی با زندان و زندانی سیاسی و مقاومت و این چیزها نداشتند و به اصطلاح میان آن عده، بُر خورده بودند. من در قسمت یازدهم خاطرات خانه زندگان، زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است- نام همه آنها را آوردهام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی به حزب توده میپیوندد
در پی حوادث شهریور ۱۳۲۰ که ایران به اشغال بیگانگان درآمد و رضاشاه ناچار به استعفا شد و متفقین، محمدرضا پهلوی را به سلطنت رساندند، زندانیان سیاسی به استثنای دکتر ارانی که در زندان جان داد، آزاد شدند و خلیل ملکی هم جزو آنان بود که بعدها به حزب توده پیوست و به یکی از نظریهپردازان آن تبدیل شد. او تحت تأثیر اندیشه انقلابی مسلط بر جهان، خواستار تحولات انقلابی در میهنش بود اما با تغییر شرایط ایران بعد از شهریور ۱۳۲۰، به این نتیجه رسید که تحولات کشور باید از طریق پارهای اصلاحات و از مسیر قانونی صورت پذیرد. خلیل ملکی همچون گریگور یقیکیان (نمایشنامهنویس و کارگردان ارمنی که در ایران ساکن بود و افکار آزادیخواهانه داشت) از انقلابیگری به اصلاحطلبی و به این باور رسید که «اصلاحات قانونی و مسالمت آمیز» تنها راه مشروع برای تغییر اوضاع ایران است. او نهضت ملیشدن صنعت نفت را مثال میزد که یک هدف به تمام معنی انقلابی یعنی ریشهکنکردن نفوذ استعمار را با وسایل مسالمتجویانه به دست آورد.
خلیل ملکی پس از زندان رضاشاهی، در این تصور بود که حزب توده، ترجمان احتیاجات و محرومیتهای مردم ایران است. به آن حزب امیدها بسته بود، البته وحدتش با آن بدون تضاد نبود. او طرفدار دموکراسی بیشتر در درون حزب و استقلال بیشتر نسبت به شوروی و توجه بیشتر به واقعیات ایران بود. بعدها گفت «تودهایها در مبارزه برای ملیشدن نفت اخلال میکنند»
حزب توده پس از برگزاری کنگره اول، برای ساماندادن به سازمانهای ایالتی، خلیل ملکی را به تبریز میفرستد. او در خاطراتش نوشتهاست:
در کمیته شهرستان تبریز دیدم که شش عکس استالین را با هم به دیوار زدهاند. من پنج تا از آن عکسها را با دست خودم کندم و گفتم: «یکی باشد کافی است، مشروط بر اینکه عکس خیابانی و ارانی و ستارخان و باقرخان و سایر انقلابیون ایرانی را نیز کنار عکس استالین نصب نمایید. بعد متوجه شدم که در کارخانهها عکسهای متعددی از افسران و ژنرالهای شوروی بر دیوارها کوبیدهاند. دستور دادم همه آن عکسها را بیآورند پایین و در صورت لزوم تصاویری از رهبران انقلابی نهضت مشروطه و نهضت توده جای آنها نصب شود.
...
اتحاد شوروی(شوروی سابق) از سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱ میلادی) آذربایجان را اشغال کرده و در آن منطقه جانب فرقه دموکرات را گرفته بود. خلیل ملکی اضافه میکند در آذربایجان روسها مثل یک نیروی اشغالگر رفتار میکردند و افسرانشان حتی با کمونیستهای ایرانی هم برخوردی تحقیرآمیز داشتند و این برای من قابل تحمل نبود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترور شخصیت و اتهامات سخیف حزب توده
خلیل ملکی پس از بازگشت از آذربایجان، حزب توده را بوسید و کنار گذاشت. با انشعاب وی و دوستانش، رهبری حزب اطلاعیه داد و با سر و صدا جار زد که او «اخراج شده» است که البته واقعی نبود. وی بعد از جدایی از حزب توده که بنا بر نظر او در تحجر و عقبماندگی دست کمی از حکومت نداشت، با ترور شخصیت و با اتهامات سخیف روبرو شد اما از میدان به در نرفت. به قول آقای ناصر رحمانی نژاد که تئاتر اجتماعی معاصر ایران با نام وی عجین است «بزرگترین صفت خلیل ملکی جسارتش است و وفاداری به برداشت و نتیجهای که از عملکرد حزب توده میرسد و اقدامکردن است... چون در آن زمان حزب توده تنها حزب مترقی بود و بسیاری از روشنفکران جذب آن شده بودند... انشعاب وی از حزب توده واقعاً کار شجاعانهای بود.»
خلیل ملکی همچنان به آرمان سوسیالیسم وفادار بود ولی وابستگی حزب توده به شوروی را برنمیتافت. او یک جریان مستقل میخواست به وجود بیاورد. بدون وابستگی و با آرمان ملی و مسلما با ایدههای سوسیالیستی. با توجه به قدرت و محبوبیت حزب توده در آن ایام و اینکه مسکو پشتش بود، انشعاب خلیل ملکی واقعاً جسارت میخواست.
متاسفانه حزب توده هیچگاه با خلیل ملکی وارد بحث نشد، بلکه صرفنظر از آنچه میگفت و مینوشت، یک روز وی را جاسوس انگلیس، روز دیگر نوکر دربار، و باز هم روز دیگر جاسوس سازمان امنیت خواند. حملات بی رحمانه و ترور شخصیت رادیو مسکو نیز پایانی نداشت.
گفته میشود شماری از اعضای حزب توده با او همنظر بودند ولی تا توپ و تشر رهبران و تهدید رادیو مسکو را شنیدند جا خوردند و با این توجیه که تشکیلات اصل است و نباید تضعیفش کرد، بعلاوه رژیم سوءاستفاده میکند، خودشان را به آن راه زدند، ولی خلیل ملکی تا آخر روی حرفش ایستاد. چون با خودش وحدت داشت. آدمی لزوماً آن چیزی نیست که در کلماتش ظاهر میشود. میتواند واقعیت وجودی او فاصله داشته باشد. با سخنانی که میگوید. خلیل ملکی اینگونه نبود. با خودش وحدت داشت.
وقتی در یک دستگاه و تشکیلات نزدیک شدن به مرکز قدرت، هدف قرار گرفت، دیگر همه چیز با آن هدف، تعریف میشود، درنتیجه افراد حقوق دیگران را راحت زیر پا میگذارند. باید زیر پا بگذارند وگرنه بالا نمیروند. در چنین دستگاه و تشکیلاتی ظلم تشویق میشود. تهمت زدن، دروغگفتن، بی مروتیکردن و پروندهسازی توجیه شده، مبارزه با رژیم و عدل انقلابی لقب میگیرد!
...
حزب توده با به اصطلاح افشاگری، تلگرافی را منتشر نمود که علی الظاهر امضای خلیل ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. این تلگراف که در یکی از دو روزنامه پر تیراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به اصطلاح «حمله ناجوانمردانه و خائنانه» به شاه را زیر سؤال میبُرد. پروندهسازان گمان میکردند با این کار خلیل ملکی را در وضعیتی دشوار قرار دادهاند. اگر او جرأت میکرد ارسال تلگراف را تکذیب کند، دچار خشم حکومت میشد. معنی چنین تکذیبی این بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشدهاست. اما اگر همانطور که آنها امیدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمیکرد، میتوانستند بر طبل خائنبودن او بیشتر و بیشتر بکوبند و جاز بزنند مزدور رژیم است. همواره تکرار میکردند که دلیل بریدن او از حزب این بوده که با حکومت و انگلیسیها زد و بند کند، اصلاً از آغاز نفوذی بودهاست!
خلیل ملکی آنان را با صدور بیانیهای در همان روزنامه غافلگیر و ارسال تلگراف کذایی را قاطعانه تکذیب کرد. پروندهسازان البته خودشان میدانستند واقعی نبود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیروی سوم بر سر زبانها افتاد
با انشعاب خلیل ملکی از حزب، نیروی سوم بر سر زبانها افتاد و پیروانش نوعی کمونیسم و مارکسیسم مستقل از کمونیسم بینالملل را مطرح کردند و گفتند با تکیه بر هویت ملی ایرانی به این دیدگاه رسیدهاند. هفته نامه «نیروی سوم»، نشانهای بود از توانایی خلیل ملکی در گردهمآوردن تأثیرگذارترین صداهای ادبیات مدرن ایران. ازجمله:
فریدون تولّلی، رسول پرویزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسین ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، اردشیرمحصّص، داریوش آشوری، هوشنگ وزیری، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام. صادق هدایت نیز بعضی مواقع در مباحثات آنان حضور داشت، این جریان فرهنگی، بعد از هفته نامهٔ نیروی سوم ماهنامهٔ «علم و زندگی» و «اندیشهٔ نو» را هم منتشر کردند. روی جلد مجله علم و زندگی در هر شماره نوشته شده بود: «کمونیستها آزادی را فدای نان و مرتجعین نان را فدای آزادی میکنند. حال آنکه به نظر ما نان، آزادی و رفاه اجتماعی مانعهالجمع نیستند.» در پیشانی نشریهٔ علم و زندگی تصریح شده بود: «مِلاک عمل نویسندگان علم و زندگی حق و حقیقت است، نه فریفتن عوام، نه خوشایند ایشان یا هراس از اعراضشان».
نقد و نظر خلیل ملکی به پیش از دهه چهل برمیگردد. میدانیم که در آغاز دهه ۴۰ «کمونیسم انسانی» عَلم شد و امثال رابرت جیمز، و تونی کلیف و... به نقد شوروی دست زدند. نظرات خلیل ملکی مستقل از این موج بود هرچند از نئوتروتسکیستها هم تأثیر گرفته بود.
وی برداشت خودش را از سوسیالیسم چنین بیان کرده است: «ما سوسیالیسم را با آزادی و دموکراسی و استقلال میخواهیم، نه سوسیالیسم را برای امحای آزادی و دموکراسی و استقلال ایران. ما با بورژوازی ساخت و پاخت نکردهایم و ثناگوی ارتجاع مذهبی هم نیستیم. از نهضت ملی ایران – که در این مقطع تاریخی آقای دکتر مصدق مظهر و سمبل آن است – حمایت و پشتیبانی میکنیم. به مذهب و دین مردم احترام میگذاریم، چون ما از سوسیالیسم، مذهبی نساختهایم که آن را جانشین مذهب کنیم. در عین حال ما با جهل و خرافات مذهبی سرسازش نداریم.»
در واکنش به تصفیههای استالینی و گزارش خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست Секретный доклад Хрущева (سیکرِدنی داکلاد خوروشووا) میگفت سالهاست که ما این حرفها را میزدیم حالا آقای خروشچف آمده و حرفهای ما را تأیید میکند.
...
خلیل ملکی تا سال ۱۳۲۷، یعنی یک سال پس از انشعاب از حزب توده، لنین و استالین را میستود، از ۱۳۲۹ به بعد است که میگوید: حزب توده آلت بلااراده روسهاست و سوسیالیسم در شوروی حاکم نیست. او البته بعدها خودش را نقد کرد و گفت در سالهای پیش از ۲۸ مرداد[سال ۳۲] در مورد حزب توده و شوروی تند رفتم.
توجه داشته باشیم که خلیل ملکی سال ۱۳۳۰ همانی نیست که قبل از انشعاب ۱۳ دی ۱۳۲۶ در درون حزب توده بودهاست. درواقع بین خلیل ملکی جوان، با خلیل ملکی میانسال و پیر تفاوتهاست و باید افت و خیز اندیشه وی را هم در نظر گرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیوست و گسست از مظفر بقایی
با بالا گرفتن تنشها بر سر ملیکردن صنعت نفت خلیل ملکی به تشویق جلال آل احمد، فعالیت را از سر گرفت و در ادامه با مظفر بقایی کرمانی حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کرد. بعدها مجموعهای از اتفاقات به اختلافات فزاینده ملکی و بقایی دامن زد. بقایی هر روز بیشتر از مصدق فاصله میگرفت و از آنچه بیشترشدن جنبه استبدادی حکومت مصدق میخواند انتقاد میکرد. اما خلیل ملکی این حرفها را قبول نداشت و پای حمایت از مصدق ایستاد و از او تمجید و جانبداری کرد اما در بسیاری از مواقع تمجیدش را با انتقاد مودبانه، در هم میآمیخت. معتقد بود دکتر مصدق برای تحکیم و تعمیق نهضت ملی، باید به اصلاحات در حوزه اجتماعی به نفع قشرهای تهیدست دست میزد اما چنین نکرد.
خلیل ملکی در مورد اصلاحات ارضی اعتقاد داشت که تغییر نظام ارباب و رعیتی، قشربندی اجتماعی را به نفع مردم برهم خواهد زد و ما را یک گام به دموکراسی و پیشرفت اجتماعی جامعه نزدیک خواهد نمود و میگفت متاسفانه این موضوع مهم توجه نمیشود.
همهپرسی انحلال هفدهمین دورهٔ مجلس شورای ملی در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۳۲ در تهران و ۱۹ مرداد در سراسر کشور برگزار شد. دکتر مصدق این همهپرسی را برگزار کرد. او با برگزاری همهپرسی برای انحلال مجلس مخالف بود و استدلال میکرد در اینصورت شاه برای عزل مصدق از نخستوزیری بهانه قانونی پیدا میکند.
...
از قول دکتر کریم سنجابی گفته میشود خلیل ملکی با وی و داریوش فروهر و چند نفر دیگر نزد دکتر مصدق میروند تا از انحلال مجلس دست بردارد، اما وی بر نظر خود پافشاری میکند. ملکی هم به او میگوید: «آقای دکتر مصدق، شما به این ترتیب به جهنم میروید، اما ما تا جهنم هم پشت سر شما میآییم». البته در اواخر کار دولت مصدق، ملکی وقتی به این نتیجه رسید که این راه منجر به نتیجه نمیشود کنار کشید و کارها را به محمد علی خنجی سپرد. اضافه کنم که داریوش فروهر گفته من آنچه را آقای سنجابی نقل کردند نشنیدم و کسی هم از خود ملکی این را نشنیدهاست.
...
خلیل ملکی میگفت «دولت ملی اگرچه در مقابل قدرتهای متنفذ و توسعهطلب خارجی جدی و قاطع است در مقابل فئودالیته و سرمایهداران متنفذ که اغلب همدستان همان قدرتهای خارجی هستند معتدل و سست و عاری از قاطعیت است. دکتر مصدق شریفترین فرد از اشراف ایران است ولی ایشان مطابق طرز تفکر طبقاتی و موقعیت اجتماعی خود یک تحول اجتماعی به نفع طبقات زحمتکش را نمیتوانند عملی سازند.»
میگفت هیچ برنامهای برای پایان دادن به نابرابریها در کشور نیست و سقوط دولت مصدق در صورت تغییرندادن سیاستهایش در چشمانداز است. بعدها امثال داریوش شایگان نیز شبیه آن سخنان را گفتند. و نه فقط داریوش شایگان.
داریوش شایگان در مورد دکتر مصدق، تن ندادن به مصالحه، و عدم شجاعت در تسلیمشدن به واقعیت را نقد میکرد و میگفت او متاسفانه نتوانست بازی کارتلهای نفتی و نقش خردکننده آمریکا را در عرصه شطرنج بینالمللی دریابد. میپرسید: «آیا بخش مهمی از مسؤولیت آنچه پیش آمد بر عهده خود دکتر مصدق نیست؟» اینگونه سخنان بیتاثیر از حرفهای خلیل ملکی نبود.
...
بعد از واقعه ۲۸ مرداد سال ۳۲ خلیل ملکی چیزی بدین مضمون نوشت: فکر میکردم همه چیز از دست رفته و دیگر هیچ امیدی باقی نیست. بالکل مایوس شدم.(...) بعد در اندیشههای رمانتیکی رفتم و در عالم خیال مجسم میکردم که در همان حال و همان شب «رقص مرگی» بر پا شود و ملت محكوم ايران ناگهان بهپا خيزد و كودتاچيان را نابود كند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی در زندان فلک الافلاک
بعد از کودتای ۲۸ مرداد خیلیها زندانی شدند و خلیل ملکی نیز.
وی روز دوم شهریور ۱۳۳۲، قبل از اینکه حبس شود، نامه سرگشادهای به مردم ایران نوشت و شرایطی را که به شکست جنبش منجر شد توضیح داد. وی نامهاش را با حمله به ایالات متحده، انگلستان و شوروی بخاطر دست داشتن در سرنگونی مصدق شروع میکند و از یارانش میخواهد چراغ امید را برافروزند. جنبش را زنده نگه دارند و بخاطر تندروی کودکانه چپ نماها و یا قساوت وحشیانه دست راستیها جا نخورند.
...
خلیل ملکی حدود دو سال در زندان فلک الافلاک بود. اینطور که گفته میشود در زندان از زندانیان وابسته به حزب توده هم آزارها دید و اینطور که خودش در دادگاه نظامی گفت قصد جانش را هم میکنند. وی با نقل قولی از پسر ملکالشعرا بهار موضوع فوق را مستند کرد. کشتن او به کنار، شماری از زندانیان وابسته به حزب که او را آنچنان که رادیو مسکو و رهبری حزب تبلیغ کرده بود مزدور و خائن میپنداشتند، حتی در صف توالت آنقدرمعطلش میکردند تا آزار ببیند و تحملش را از دست بدهد و به او بخندند. به قول توماس هابز انسان براستی گرگ انسان است.
سال ۱۳۳۹ خلیل ملکی جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران را تاسیس کرد. کمی بعد در دیدار با اسدالله عَلم مشاور و دوست شاه(که چندین و جند نشست با او برگزار کرده بود) خواست تا نسخهای از پیش نویس برنامه جامعه سوسیالیستها را به شخص اول مملکت بدهد. عَلم به او پیشنهاد کرد خودش با اعلیحضرت ملاقات کند. میگویند ملکی درآغاز گفتگو به شاه گفت:
«… اگر اعلیحضرت انتظار دارند من هم مانند درباریان هر چه را فرمودید تأیید کنم، مسألهٔ دیگری است، امّا اگر اعلیحضرت مایل هستند از واقعیات موجود اجتماعی ـ آن طور که هست نه آن طور که مورد پسند است ـ اطلاع حاصل کنند، آنچه که من عرض میکنم صحیح است»
دیدار خلیل ملکی با شاه که دو بار صورت گرفت به رقبایش بهانه داد که او را بعنوان «عامل حکومت» مورد حمله قرار دهند. گویا ملکی تلاش کرده بود شاه را به کنارآمدن با دکتر مصدق متقاعد کند، اما موفق نشد.
همانطور که پیشتر اشاره شد، خلیل ملکی، از اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۱ جانبداری میکرد. طرحی که جدا از مخالفت امثال آیتالله خمینی، با بیتوجهی حزب توده، نیز روبرو شده بود.
وی اواخر سال ۴۱، چهار ماه قبل از ۱۵خرداد، خطاب به دوستانش در اروپا نوشت: «در ایران، فعلاً یک جنبش واقعیِ ارتجاعی وجود دارد که به اصلاحات نیمبند کنونی نیز عقیده ندارد و فئودالها و برخی از روحانیون واپسگرا، آن [جنبش] را بوجود آوردهاند و میخواهند رژیم شاه را وادار به تجدید نظر در بارهٔ اصلاحات نیمبند کنند».
در نامهٔ ۲۲ آذر ۱۳۴۲ دربارهٔ واقعهٔ ۱۵خرداد مینویسد:
پس از ۱۵ خرداد [۱۳۴۲] هیچ [اتفاق] تازه و مهمی، پیش نیامده. تفسیر اوضاع به نظر من، همان است که [پیشبینی] کرده بودم.
سال ۴۶ در نامهای دیگر نوشت: «تئوری اجتماعی شاه ایران راجع به تحـّول، مترقّی است، اما کافی نیست…بخصوص ملّیکردن آب، همواره یکی از هدفهای ما بودهاست».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی در دادگاه نظامی
نامه سرگشاده خلیل ملکی به دکتر علی امینی، نخستوزیر وقت در ۱۸ مرداد ۱۳۴۰ سیمای فکری او را در سالهای آخر عمر نشان میدهد. در این نامه بزرگترین خطری که کشور را تهدید میکرد، نه امپریالیسم غرب میدانست و نه توسعهطلبی شوروی و نه عمال داخلی آنها، حتی ارتجاع داخلی را هم بزرگترین خطر نمیدانست، بلکه مینویسد: «خطری که از همه اینها بالاتر است، این است که در کشور ما و در نهضت ملی یک رهبری که دارای سجایای اخلاقی لازم برای راهنمایی ملت برای تجهیز نیروی آنها، برای نشان دادن راه صحیحی که باید در آن راه و برای هدفی مشخص پیش بروند، وجود ندارد…فقدان این نوع رهبری، بزرگترین نقص ملی ما و بزرگترین خطر برای استقلال و تمامیت ارضی ایران است.»
خلیل ملکی بعدها با اشاره به ناتوانی جبهه ملی در درک ماهیت و گستره اصلاحات ارضی، از اینکه ابتکار بخرج ندادند و در موقعی که موقعیت نصیبشان شد (دوران امینی)، به میدان نیامدند گلایه کرد و برخوردهای حذفی جبهه ملی را زیر سؤال گرفت و نوشت: اگر سیاست حذف ادامه یابد «جبهه ملی به معبد متروکی بدل خواهد شد که رهبران آن فقط بتوانند در مراسم ختم یکدیگر حاضر شوند و از دور سری به علامت آشنائی و تأسف تکان دهند».
...
خلیل ملکی رنج میکشید و روز به روز تنها تر میشد. آخر سر، ناتوانی جنبش سکولار، و ظهور آشکار امثال خمینی، که ارزشهایشان با همه اعتقادات او در تضاد بود، باعث شد سال ۱۳۴۲ از ایران برود. حدود یک سال و نیم در وین(اتریش) ماند وقتی هم برگشت دستگیر شد و به همراه علیجان شانسی، میرحسین سرشار و رضا شایان به دادگاه نظامی رفت و به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به سه سال زندان محکوم شد. رئیس دادگاه سرهنگ آریننژاد (بعداً سرهنگ مؤمنی) و دادستان سرتیپ فرسیو بود. در پی اعتراضها و نیز درخواست برخی مقامهای بینالمللی و شاید پادر میانی عَلم، بعد از تحمل ۱۸ ماه زندان، در مهر ماه ۱۳۴۵ از زندان آزاد شد و توانست در مرکز تحقیقات علوم اجتماعی فعالیت کند.
من دفاعیه مفصل و مستدل وی را در دادگاه نظامی خواندهام که جزء به جزء به انهامات ناروا پاسخ میگوید و خلاصهای از زندگی خودش را هم شرح میدهد. او ضمن دفاعیاتش به دادگاه ۵۳ نفر و پرونده سازی عبدالصمد کامبخش برای دکتر تقی ارانی و دیگران هم اشاره میکند.
خلیل ملکی در پایان عمر بیش از پیش تنها بود. متأسفانه گاهی بیش از حد الکل مینوشید، و بهانه بیشتری بدست اضدادش میداد. چندین بار دوستان و اقوامش او را در اطراف منزل خود بی حال دیده بودند. وی بالاخره در ۲۲ تیر ماه ۱۳۴۸ با زندگی وداع گفت. وصیت کرده بود که در احمدآباد دفنش کنند تا نزدیک دکتر مصدق باشد. اما خواست وی اجابت نشد و کنار مسجد فیروز آبادی شهر ری خاکش کردند.
خلیل ملکی درواقع تنها بود، چند تنی که همیشه همراهش بودند در جایگاهی نبودند که بتوانند راه او را ادامه دهند، مثلاً شاگرد معروفش علیجان شانسی معمار بود. امثال او اگرچه آدمهای خوبی بودند ولی نمیتوانستند حامل آن پیام و اندیشه در اجتماع باشند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی به بحث توسعهیافتگی توجه داشت
از حق نباید گذشت که خلیل ملکی از معدود افرادی بود که به بحث توسعهنایافتگی توجه داشت. او در زمره کسانی بود که در باب فلسفه تاریخ در ایران معاصر سخن گفت و اندیشههای فلسفی تاریخ را به ویژه فلسفه ماتریالیسم تاریخی را به زبان جدید توضیح داد. بزرگترین ویژگیاش یکی مخالفت با تئوری توطئه، و دیگری باور به اصلاح و در نتیجه گفتگو بود. او با انقلاب خونین و سیاست حذف دیگران مخالف بود. میگفت:
«از استعمار بریتانیا شبح هولناکی برای ملت ایران ساختهاند و در سایه آن شبح یک محیط بدبینی و بدگمانی و بیایمانی و عدم اعتماد به نیروی ملت به وجود آوردهاند… در نیرومندی استعمار هیچ شکی نیست، ولی باید دید این نیرومندی در چیست و این تأثیر در مرگ و ریشه جامعه ما که ورد زبان این آقایان استعمارزده گردیده از کجا سرچشمه میگیرد… یکی از بزرگترین و مهمترین عوامل یا اسلحه و ابزار استعمار که بر همه مستولی شده همین یاس و بدبینی (است)...»
خلیل ملکی بدون کمترین توجه به قدرتهای موجود آنچه را حق و حقیقت میدانست میگفت و مینوشت. اندیشمندی ساده و کوشا بود اما به قول ابراهیم گلستان در عمل، ناآشنا به قلقهای سیاست. البته ناآشنائیش به قلقها و دوز و بند از خِنگ بودن نبود، از ساده و صریح بودن بود. در آلمانِ دوره جمهوری «ویمار» درس خوانده بود و اندیشههایش در همان دوره «ویمار» ریشه داشت که بیشتر بستگی به دقت و منطق داشت، نه به تقلب و تقلا و پشتهماندازی و خشونت و خردهشیشه داشتن در فکر و در رفتار برای رسیدن به جاه از راه دسیسه، و در نتیجه و ناچار تندادن متقابل به توطئهبازی...(...) این با روح و فکر او سازگار نبود.
اهل گفتگو بود و اعتقاد داشت که مبارزین باید چنین باشند. تواضع، شجاعت، روحیه بردبارش و اینکه سیاست برایش هنر ممکنات معنا داشت، از ویژگیهای مثبت او بودند. البته قلمش روان نبود و از اینکه دیگران نوشتههایش را ویرایش کنند هم اکراه داشت.
خلیل ملکی به دستاوردهای اصیل و سودمند جهان نو اعتقاد داشت و میخواست با توجه به منابع تاریخی و فرهنگی ایران بر جامعه ما منطبق گردند و یک ایران مدرن را بسازند. خلاصه، نقاط مثبت کم نداشت اما او و هیچکس دیگر را نباید بت کرد.
...
وی از یکسو سیاستبافان به قول خودش مُذبذَب را زیر سؤال میبرَد و از سوی دیگر بیشترین تغییر را در مشی سیاسی خود او در دوران مختلف شاهدیم. البته، در تغییرات نگرش سیاسی او، عافیتطلبی و فرصتطلبی نقش نداشت و چه بسا از پرنسیبهای اخلاقی او صورت میگرفت. به نظر من تغییر نگرش سیاسی او به تحولات پرشتاب دهههای ۲۰ و ۳۰ نیز برمیگشت....
خلیل ملکی گاه از سید جعفر پیشهوری، وزیر حکومت خودمختار آذربایجان و مؤسس فرقه دموکرات حمایت میکرد و میگفت وی در حال اقدامات اصلاحی در آذربایجان است و مردم به او میپیوندند، اما در سالهای بعد به شدت پیشهوری را به باد انتقاد گرفت و نوشت: وقتی قسمتی از خاک ایران به وسیله قوای بیگانه اشغال شد پیشهوری بخشی از خاک وطن ما را به بیگانگان تسلیم نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلیل ملکی گل بی عیب نبود
خلیل ملکی گل بی عیب نبود. برای مثال نظر او دربارهٔ تقاضای امتیاز نفت شمال (در دهه ۱۳۲۰) توسط شوروی سابق، اصلاً قابل دفاع نیست. اساسیترین مقالهای که در دفاع از تقاضای امتیاز نفت شمال توسط شوروی نوشته شده، به قلم خلیل ملکی است.
وی در دفاع از خواست امتیاز نفت شمال ایران از سوی دولت کمونیستی حاکم بر روسیه توسط «سرگئی کافتارادزه ـ معاون وزارت امورخارجه آن دولت»، طی تحریر مقالاتی به نقد اظهارات و عملکرد دکتر مصدق میپردازد. چونکه دکتر مصدق طی سخنرانیهایی در مجلس شورای ملی ـ دوره قانونگذاری چهاردهم ـ با خواست روسها به مخالفت برخاسته بود، و در آن رابطه ایشان تز «سیاست موارنه منفی» را در مقابله با «سیاست موازنه مثبت»، مطرح نموده و همچنین پیشنهاد چهار مادهای «تحریم امتیار نفت» را ارائه میدهد، پیشنهادی که با موافقت مجلس به «قانون تحریم امتیاز نفت» تبدیل میشود. مواضع و سیاستی که با خواست «دولت شوراها» حاکم بر مسکو و حزب توده ایران مدافع منافع آن «دولت»، در تطابق نبود.
«سر و ته یک کرباس»، عنوان یکی از آن مقالاتی بود که خلیل ملکی آذر ماه ۱۳۲۳، در روزنامه رهبر ارگان مرکزی حزب توده، در رابطه با مخالفت دکتر مصدق، با اعطای امتیاز نفت شمال به دولت روسیه شوروی نوشت و از آن طریق به حمایت و پشتیبانی از خواست مسکو پرداخت.
از این موضوع بگذریم.
آنچه بیشتر خلیل ملکی را برجسته میکند فقط مستقل بودن و دموکرات منشی او نیست. او را در رنجهایش هم باید دید که یکی از آنها طرد و لعن توسط دوستان سابقش در حزب توده بود که او را زغنبوت جلوه دادند.
دکتر اپریم اسحاق هم که به قول ابراهیم گلستان، به اعتقادهای اخلاقی مسلح بود، وقتی رساله «چه باید کرد» و «حزب توده بر سر دوراهی» را نوشت، «مزدور» و «خائن» معرفییش کردند و همه میبایست دورش را خط بکشند. وی - دکتر اپریم اسحاق- به خلیل ملکی چیزی به این مضمون گفته بود که اگر رهبری حزب توده با منتقدین درافتد از آنان شیاطینی میسازد که آن سرش ناپیداست. حتی اگر خودشان بدانند که آن به اصطلاح شیاطین و خائنین، به سوسیالیسم مومن بوده و هستند، باز هم آنها را با تمام قوا خواهند کوبید تا از خاطرهها محو شوند.
همینگونه هم پیش آمد. وقتی بفرموده قرار شد حزب توده خلیل ملکی را دراز کند، بودند کسانیکه به تهمتهای حزب علیه او اعتقاد نداشتند و در درون خویش شجاعتش را میستودند اما افترانامه علیه او را هم امضاء کردند و یکی از آنها هنرمند ارجمند عبدالحسین نوشین بود. نوشین با خلیل ملکی همزبانی میکرد اما در آخرین لحظه با کمیته مرکزی حزب رفت و جانب پروندهسازان را گرفت. خلیل ملکی در رنجنامهاش به نوشین یادآوری میکند «اگر یادت باشد در جلساتی که داشتیم - اسم احسان طبری، کیانوری و قاسمی را میبرد- تو هم بودی و یک شخص دیگری که تو میشناسیاش. او اغلب آرام و ساکت بود[منظورش صادق هدایت است]
ما افکاری را با هم رّد و بدل کردیم و انتظار داشتیم تو به آن افکار وفادار بمانی. منظورش تحلیلهایی است در مورد انتقاداتی که نوشین به حزب میکرد...»
«جبر جو»، عبدالحسین نوشین نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاهنامهپژوه ایرانی را به تأئید آنچه خود میدانست نارواست واداشت و آن انسان عزیز هم اعلامیۀ سخیف حزب توده علیه خلیل ملکی را امضا کرد. او از پیشگامان تئاتر نوین ایران بود، رنجنامه خلیل ملکی (اوایل سال ۱۳۲۷) خطاب به وی که به بیشخصیتیِ باشخصیتترین روشنفکران اشاره میکند، به خوبی گویا است.
پانویس
تا آنجا که من میدانم خلیل ملکی کتب زیر را به فارسی ترجمه کردهاست:
ملل فقیر از پیر موسی
جهانی میان ترس و امید از تیبورمند
اردوگاه سوم و مسایل جهانی از رامانوهار لوهیا
انقلاب ناتمام از ایزاک دویچر
نقش شخصیت در تاریخ، پلخانف
نامه خلیل ملکی به دکترمصدق با عنوان "پدر بزرگوار ملت ایران"، درتاریخ اسفندماه ١٣۴١.
نوشتههای آقای محمدعلی همایون کاتوزیان ازجمله «خاطرات سیاسی خلیل ملکی»، «نامههای خلیل ملکی» و «خلیل ملکی: سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» (به زبان انگلیسی) به شناخت ما از خلیل ملکی افزودهاست و من بسهم خویش از ایشان سپاسگزارم. انتشار کتاب ۵ جلدی «مجموعه مقالات خلیل ملکی» هم که با تلاش آقای رضا آذری شهرضایی منتشر شده، منبع نیکویی است که شناختی بیواسطه از آمال و افکار خلیل ملکی را ارائه میکند.
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook