خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، سلام بر شما. سلامی پُر از گرما و امید. در بحث دولتمردان عصر رضاشاه، پیشتر، به اندیشهها، آرزوها و رنجهای سیدحسن تقیزاده، علیاکبر خان داور و تیمورتاش اشاره نمودهام. در این بخش به نصرتالله فیروز یکی از بازیگران صحنه سیاست در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی میپردازم. سرگذشت پرفراز و نشیب او که زمانی در لندن، کنار کاخ باکینگهام در رؤیای پادشاهی خود بسر میبُرد و بعد در کُنج زندان سمنان آرزوی مرگ میکرد- گوشهای از تاریخ معاصر میهن ما است. نصرتالله فیروز نامی آشنا در تاریخ ایران است چه به لحاظ دودمانی و چه از نقطه نظر شخصی و چه به جهت حوادثی که وی در رخ دادن آنها نقش آفرین بودهاست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نصرتالدوله فیروز که سال ۱۲۶۴ در تهران به دنیا آمد و ۱۳۱۶ در سمنان به قتل رسید فرزند عبدالحسین فرمانفرما و عزتالدوله دختر مظفرالدین شاه بود.
نصرتالدوله در بیروت و سپس در پاریس تحصیل کرد و از نوجوانی به کار سیاست پرداخت. او در جریان انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وزیر امور خارجهٔ کابینهٔ وثوقالدوله و یکی از سه امضاکنندهٔ قرارداد بود.
در مورد قرارداد مزبور من در قسمت دوازدهم عهدنامههای ایران در عصر قاجار، به آن پرداختهام که مقاله و ویدئوی مربوط به آن در سایت خودم موجود است. (پیشنویس قرارداد مزبور حدود یک قرن پیش، پس از چندین ماه مذاکره میان دولت بریتانیا با وثوقالدوله، امضا شد و ادعا میشود بر مبنای آن امورات کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی قرار میگرفت.)
... با برآمدن رضاشاه، نصرتالدوله فیروز به او نزدیک شد و در حکومت وی مدتی وزیر هم بود. البته بعدها مورد غضب واقع شد و به زندان افتاد. با وساطت میرزا حسن مستوفیالممالک نخست وزیر وقت، آزاد شد و در خانه تحت نظر بود. کمی بعد برای اینکه او را به زمین بزنند، به اخذ رشوه از بیگانه متهمش کردند و همه جا پخش شد که اعلیحضرت پولی را که نصرتالدوله فیروز برای موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ از انگلیسها گرفته بود پس گرفتهاند. پس از بازداشت دوباره، نصرتالدوله به سمنان تبعید شد و آنجا تحت نظر قرار گرفت و سرانجام سال ۱۳۱۶ در تبعیدگاهش به قتل رسید.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضاشاه از قدرت، در جریان محاکمات گروهی از مأموران سابق شهربانی مطرح شد سه مأموری که برای قتل نصرتالدوله فیروز به سمنان رفته بودند ابتدا به او سم خورانده و سپس خفهاش کرده بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به پیش از این ایام برگردیم. سال ۱۲۸۵ نصرتالدوله فیروز به ایالت کرمان که در واقع موروثی خانوادهاش بود رفت و به جای پدرش والی کرمان شد ولی کار چندانی بیش نبُرد و به او فجایعی نیز نسبت دادند. دو سال بعد پدرش وی را با خَدَم و حَشَم برای تحصیل به بیروت فرستاد. او سپس به پاریس رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند و در سال ۱۲۹۳ به ایران بازگشت. نصرتالدوله در دوران تحصیل زبانهای فرانسوی و انگلیسی را تا اندازهای فراگرفت و وقتی به ایران برگشت وارد سیاست شد و به معاونت وزارت عدلیه رسید که گرچه با مخالفتهایی در مجلس شورای ملی روبرو شد، ولی با نفوذ پدرش(فرمانفرما) این شغل را به دست آورد. نصرتالدوله در کابینهٔ وثوقالدوله که در شهریور ماه سال ۱۲۹۵ تشکیل گردید در ۲۸ سالگی وزیر عدلیه شد. وی در دومین دوره زمامداری وثوقالدوله هم، ابتدا وزیر عدلیه و سپس وزیر امور خارجه و جانشین علی قلیخان مشاورالممالک انصاری شد و در مقام وزارت خارجه در عقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس نقش داشت. نصرتالدوله همچنین در دورههای چهارم٫ پنجم و ششم به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.
بعد از سقوط کابینه وثوقالدوله و تعلیق قرارداد ۱۹۱۹ او به اروپا رفت و آنجا از تلاش انگلیسیها برای براهانداختن کودتای سوم اسفند مطلع شد و برای ایفای نقشی در این کودتا شتابزده خودش را به تهران رساند، ولی اندکی دیر رسید چون کار از کار گذشته بود و رفیقش سید ضیاءالدین طباطبایی از او پیش افتاد. گفته میشود اگر زودتر رسیده بود یا کودتا به تعویق میافتاد جای سید ضیاء را میگرفت و چه بسا چند سال بعد، جانشین احمدشاه میشد، بویژه که نظر مساعد «لرد کرزن» وزیر خارجه انگلیس را برای تشکیل حکومت آتی ایران جلب کرده بود. اما وی دیر کرد و بعد از یک هفته با برادر و پدرش در عمارت قزاقخانه زندانی شد!
در اسناد وزارت خارجه بریتانیا صورت تلگرام(نامهای)موجود است که نصرتالدوله توسط وزیر مختار بریتانیا، از زندان برای لرد کرزن فرستاده و از او مدد خواسته تا از شّر سید ضیاءالدین او و پدر و برادرش را از حبس برهاند...
تلگرام شماره F0 371 /9024
کابینه سید ضیاءالدین بعد از سه ماه سقوط کرد و زندانیان ازجمله نصرتالدوله آزاد شدند. او که سیدضیاء را آلت دست انگلیسیها میدانست، بعداً با امثال لرد کرزُن درافتاد و اینجا و آنجا بنای بدگویی و حتی فحاشی علیه کارگزاران انگلیس در ایران گذاشت. طرف مقابل البته سعی میکرد که قضیه فیصله یابد و طرد خانواده فرمانفرما را به مصلحت سفارت انگلیس نمیدید. در همان ایام وزیر مختار جدید انگلیس(سر پرسی لورن) وارد تهران شد و لرد کرزن که از دست نصرتالدوله عاصی شده بود به وزیر مختار جدید رهنمود داد و نوشت: «این مردم - مردم ایران - باید یاد بگیرند که بی کمک ما نمیتوانند کاری کنند و راستش را بخواهی هیچ بدم نمیآید که سرشان به سنگ بخورد تا متنبه شوند و قدر ما را بدانند. هر بدبختی که نصیبشان شود حقشان است...مبادا اغفال شوی و خود را با عجله به آغوش اولین وزیری که به سراغت آمد بیاندازی. رجال معلومالحال ایران داخل آدم نیستند. این توله سگها رسمشان این است که میآیند و استخوانی میربایند و میروند. عیناً مانند سگهای صحنه تئاتر که برای ایفای نقشی تربیت شدهاند ولی هیچکدام احترام و اهمیت خاصی ندارند...مواظب باش که هیچوقت سرت را در مقابل یک ایرانی خم نکنی...و یک روز که فرصت مناسبی پیش آمد مشت محکمی به دماغ آن خائن نصرتالدوله فیروز بزن...»
متن کامل این نامه در شرح حال سر پرسی لورن که گوردون واترفیلد نوشته، موجود است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درآغاز چه بسا نگاه نصرتالدوله فیروز به رضاخان چندان خوشبینانه نبود. بخصوص که در مجلس چهارم در موقعیت فراتر یا همتراز با او قرار داشت و سعی میکرد مانع از بلندپروازیش بشود، اما وقتی رضاخان به ریاستالوزرایی رسید و نغمه جمهوری ساز کرد، نصرتالدوله هوا را پس دید. به او نزدیک شد و در کابینه مجلس چهارم به جمع چاپلوسان پیوست. رضاخان با انتصاب نصرتالدوله به وزارت از حمایت خانواده فرمانفرما در جریان خلع قاجاریه و انتقال سلطنت برخوردار شد.
نصرتالدوله در سِمَت وزیر مالیه به همکاری با حکومت جدید ادامه داد و از بهمن ۱۳۰۵ تا تیرماه ۱۳۰۸ در کابینههای مستوفیالممالک و مخبرالسلطنه هدایت، عهدهدار وزارت مالیه بود و در این مدت با نفوذی که در تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضاشاه داشت، یکی از ارکان اصلی حکومت بشمار میآمد. وی در دوران تصدی وزارت مالیه، آرتور میلسپو Arthur Millspaugh کارشناس مالی آمریکایی که برای اصلاح مالیه به استخدام دولت ایران درآمده بود، و هیئت مستشاران همراه او را، را البته با مساعدت رضاشاه، از ایران بیرون راند. ... ۱۸ خرداد ۱۳۰۸ نصرتالدوله فیروز در حالی که وزیر کابینه بود به دستور رضاشاه که به قول لرد کرُزن بَلَد بود شيرين حرف بزند و ترش رفتار کند، (talking sweet and acting sour) بازداشت شد. رئیس نظمیه «یاور محمد درگاهی»، از پیش برای نامبرده پاپوش میدوخت، و چه بسا از بازداشت وی که دست راست تیمورتاش بود، سر از پا نمیشناخت. در مورد دستگیری نصرتالدوله بین مردم پخش شده بود جراید فرانسه مطالبی دربارهٔ عملکرد اعلیحضرت همایونی و غصب املاک مردم نوشتند و شهربانی وقت و بطور خاص «رکنالدین مختاری» مسؤول شهربانی، انگشت اتهام را متوجه نصرتالدوله کردهاست. نامبرده معتقد بوده منافع ایران در پیوند با انگلستان تأمین میشود. اعلیحضرت هم فکر کرده نکند در سر خیالهایی داشته باشد و بخواهد جای او را بگیرد! مخبرالسلطنه(مهدیقلی هدایت) در خاطراتش نوشتهاست «کار به جایی کشیده که شاه، طالب ایمان به خودش است... یکبار به هیئت دولت خود گفت: هر مملکتی رژیمی دارد و و رژیم ما رژیم یک نفره است.»
...
رضاشاه به افراد لایق دور و برَش و امثال تقیزاده و داور و تیمورتاش متاسفانه سوءظن داشت، اما بدبینی وی به نصرتالدوله فیروز به گذشته برمیگشت به زمانیکه افسر جزء رئیس قراولان پدرش فرمانفرما بود. نصرتالدوله از جوانی متکبر بود. شاید بارها به سلام نظامی رضاخان پاسخ نداده بود یا به وی تکلیف کرده بود افسار اسب او را بگیرد تا سوار شود ولی جبر زمان نصرتالله را به راهی کشانید که پای عَلَم سردارسپه سینه زد. میگفتند بعضی از اقدامات تند وی در وزارت دارایی هم کار دستش داده و دایرکردن رسومات در قم نیز، آخوندها را عصبانی کرده تا اینکه یکبار رضاشاه میگوید دیگر حاجتی به نصرتالدوله نداریم... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشتر اشاره شد که وقتی نصرتالدوله مورد غضب رضاشاه واقع شد و به زندان افتاد. با وساطت میرزا حسن مستوفیالممالک نخست وزیر وقت، آزاد شد. اما وی چندی بعد به اتهام اخذ رشوه، به محرومیت از حقوق مدنی و چهار ماه حبس محکوم گردید. ادعانامهی مدعی العموم دیوان تمییز در مورد او این بود:
مرحوم میرزا رضاخان نایینی پس از آن که تعقیب نصرتالدوله فیروز را از مجلس شورای ملی به عدلیه احاله داد و گزارشهای واصله را رسیدگی کرد، ادعانامهای تنظیم نمود که طبق آن تقاضای مجازات شاهزاده فیروز را نمود و نوشت: «فیروز میرزا وزیر مالیه سابق، مطابق اظهارات آقای حسن آقا مهدوی فرزند و نماینده حاج امین الضرب، برای اینکه املاک مشارالیه که از طرف وزارت مالیه در برابر بدهی مرحوم امین الضرب به بانک ایران توقیف شده بود، از توقیف خارج شود و اشکال تراشی نکند، به وسیلهی ارباب علیآقا صابر یزدی، مبلغ ۱۶ هزار تومان رشوه گرفتهاست.»
(در مجموعهٔ مکاتبات و اسناد بهجامانده از نصرتالدوله فیروز، که خانم منصوره اتحادیه تدوین نموده، مدرکی است که نشان میدهد این پول، نه برای شخص نصرتالدوله، بلکه برای مخارج معینی بودهاست). ... نصرتالدوله فیروز گرفتن رشوه و اظهارات مهدوی را تهمت و افترا و دسیسه دانست و در جریان محاکمه ضمن دفاع از خود گفت با آن همه امکانات و ثروت پدری من نیازی به دریافت رشوه نداشتم بعد با صدای بلند گفت حالا مرا دزد کردهاید، آن هم آفتابهدزد؟ رضاشاه دست از سر نصرتالدوله برنداشت و وی همچنان تحت نظر بود، تا اینکه در مهرماه سال ۱۳۱۵ مجدداً دستگیر شد و در بهمن همین سال به سمنان تبعید گردید و آنجا حق مراوده با احدی را نداشت و عاقبت به دستور رضاشاه قالش را کندند و بیستم دیماه ۱۳۱۶ به قتل رسید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضاشاه از سلطنت، محاکمات سرپاس(سرتیپ) رکن الدین مختاری (که موسیقیشناس بزرگی هم بود) و پزشک احمدی، خیلی صدا کرد. احمد کسروی، وکیل تسخیری آنان بود و جریان محاکمه را روزانه، در روزنامه خودش(پرچم) منتشر میکرد. کسروی به نقل از دکتر معتمد پزشک، گفت که نصرتالدوله فیروز، در زندان به مرگ طبیعی و مرض قلبی مُرده و دکتر شهربانی سمنان نیز صحت آن را تصدیق نمودهاست. ولی دکتر جلال عبده که در مقام دادستان دیوان کیفر به پرونده قتل نصرتالدوله رسیدگی مینمود نوشتهاست: نامبرده در سمنان تبعید بوده و رسدبان(ستوان) سیفالله فولادی از وی مراقبت میکردهاست. تا اینکه سه نفر به نامهای عقیلیپور، فرشچی و عباس مختاری[اختیاری] (معروف به شش انگشتی) به منظور قتل نصرتالدوله، به سمنان اعزام میگردند. آنان وارد اتاق او شده، ابتدا گیلاس محتوی سَم را به وی میدهند تا بنوشد. همین که نصرتالدوله دست خود را برای گرفتن گیلاس سم دراز میکند، عباس مختاری[اختیاری] که پشت میز نامبرده ایستاده بود، وی را بغل کرده و به زمین میزند و گلوی او را سخت میفشارد. یکی هم بر روی سینه وی نشسته، دستهای فیروز را محکم میگیرد. فرشچی هم با گرفتن پاهایش در ارتکاب جرم شرکت میکند.
وی در تحقیقات بازپرس اقرار کرد که چون عباس مختاری[اختیاری]، نهایت تخصص را در خفه کردن اشخاص داشت، بنا به گفته خودش طوری گلوی مقتول را گرفت که آثاری از آن باقی نماند...، بعد هم لباسهای وی را مرتب نمود و عینک شاهزاده را به چشمش زد روی تخت… و داستان تمام شد!
پانویس
یک سند که به شمارهٔ ۸۴۶ در مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا در مورد ایران ثبت شده، اشاره به متن درخواستی دارد که نصرتالدوله فیروز، در سال ۱۹۱۹ و پس از پایان جنگ اول جهانی به «لرد کرزن» نوشته، و به شرح دعاوی ایران در مورد اصلاحات مرزی پرداخته تا شاید انگلیسیها درانجام آن همکاری کنند! وی خواستار بازگرداندن آب رفته به جوی، بازگرداندن برخی سرزمینهای از دسترفته ایران شدهاست. یکی از مهمترین بخشهای این درخواست، اصلاحات مرزی در غرب کشور است، که با توجه به سقوط دولت عثمانی، نصرتالدوله انتظار داشته مرزهای کردستان ایران در آنسوی شهر سلیمانیه(در مرکز کردستان عراق امروزی) قرار داده شود. درحاشیهٔ سند بحثی هم در مورد آذربایجان صورت گرفته، که با الحاق آن به دولت اتحاد جماهیر شوروی(سابق)، خودبهخود منتفی شدهاست. این درخواست را «لرد کرزن» به «سرپرسی کاکس» وزیرمختار انگلیس در ایران حواله میدهد و درواقع نصرتالله فیروز را دستبهسر میکند. (سند مزبور، در کتاب «اسناد محرمانه وزارت خارجهٔ بریتانیا» به چاپ رسیدهاست.)
منابع
شیخ الاسلامی، جواد، نصرتالدوله فیروز و داستان سقوط وی
طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی
عاقلی، باقر، نصرتالدوله (از رؤیای پادشاهی تا زندان شاهی)
مستوفی، عبدالله، شرح رندگانی من
بهار، محمد تقی، احزاب سیاسی ایران
شیخ احمد بهار (داش غُلُم)، سرمقالههای روزنامه نوبهار (کُرزن چه میگوید؟)
دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی
سر دنیس رایت، انگلیسیها در میان ایرانیان
دریا گشت و پروین، نصرتالدوله و میلسپو
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران
لوسوئور، امیل، زمینه چینیهای انگلیس برای کودتا
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب
مذاکرات مجلس چهارم
سمیعی، احمد، برکشیده به ناسزا
قاسمی، ابوالفضل، خاندانهای حکومتگر ایران (نصرتالدوله فیروز)
منصوره اتحادیه (نظام مافی) و…مجموعهٔ مکاتبات، اسناد، خاطرات و آثار فیروز میرزا فیروز (نصرتالدوله)