دولتمردان عصر رضاشاه (۵) محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) سیاستورز چندساحَتی
چو دانست كز مرگ نتوان گريخت بسى آبِ خونين ز ديده بريخت
بگُسترد فرش اندر ايوانِ خويش بفرمود كامَدْش بهرام پيش
بدو گفت كاى پاکزاده پسر بهمردى و دانش بر آورده سر
بهمن پادشاهى نهادست روى كه رنگ رُخم كرد همرنگِ موى
چو روز تو آمد، جهاندار باش خردمند باش و بىآزار باش
خداوندِ پيروز يار تو باد دل زير دستان شكار تو باد
اگر در فرازى و گر در نشيب نبايد نهادن سر اندر فريب
كمان دار دل را زبانت چو تير تو اين گفتههاى من آسان مگير
چو اندرز بنوشت فرّخ دبير بياورد و بنهاد پيش وزير
جهاندار بَرزد يكى باد سرد پس آن لعل رخسارگان كَرد زرد
چنين بود تا بود گردان سپهر گهى پُر ز درد و گهى پُر ز مهر
بگُسترد فرش اندر ايوانِ خويش بفرمود كامَدْش بهرام پيش
بدو گفت كاى پاکزاده پسر بهمردى و دانش بر آورده سر
بهمن پادشاهى نهادست روى كه رنگ رُخم كرد همرنگِ موى
چو روز تو آمد، جهاندار باش خردمند باش و بىآزار باش
خداوندِ پيروز يار تو باد دل زير دستان شكار تو باد
اگر در فرازى و گر در نشيب نبايد نهادن سر اندر فريب
كمان دار دل را زبانت چو تير تو اين گفتههاى من آسان مگير
چو اندرز بنوشت فرّخ دبير بياورد و بنهاد پيش وزير
جهاندار بَرزد يكى باد سرد پس آن لعل رخسارگان كَرد زرد
چنين بود تا بود گردان سپهر گهى پُر ز درد و گهى پُر ز مهر
شاهنامه فردوسی - اندرز اورمزد به فرزندش بهرام در زمان مرگ
خانمها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگورز، در این شبِ سردِ مهآلود که بهقول تَنسَر Tansar - در نامه به گُشْنَسپْ(شاه طبرستان) ـ تمیز حقیقت از میان برخاسته و سیرت انسانی رها گشتهاست، به شما سلام میکنم. سلامی پُر از گرما و امید. خواهران و برادران عزیز، در بحث دولتمردان عصر رضاشاه، پیشتر، به اندیشهها، آرزوها و رنجهای سیدحسن تقیزاده، علیاکبر خان داور، تیمورتاش و نصرتالدوله فیروز اشاره نمودهام. در این بخش به یکی از فرهیختگان تاریخ معاصر ایران که براستی ذُکاءالمُلک بود و در آسمان مهآلود زمانه خویش، چون «فروغ»ی درخشید، میپردازم. محمدعلی فروغی، شاهدِ دورانِ گُذار، که همچون بزرگان عصر روشنگری، چندساحتی بود.
...
فراز و فرود سرهنگ محمود پولادین، عبدالله امیر طهماسبی، جعفرقلیخان بختیاری (سردار بهادر)، محمدولیخان اسدی، ارباب کیخسرو شاهرخ، شیخ خزعل و، امثال محمدخان درگاهی، محمدحسین آیرم، سرپاس مختاری و سپهبد احمد امیراحمدی هم، پُر از عبرت است، اما پرداختن به آنان فرصت دیگری میطلبد. ضمن اینکه به برخی وقایع هنوز اِشراف کافی ندارم. برگردیم به عالیجناب محمدعلی فروغی از فعالان و مبارزان انقلاب مشروطه و اولین و آخرین نخستوزیر رضاشاه، که با درایت و هوشمندی، برای بازآفرینی هویت ایران مُدرن تلاش کرد. برخی اجداد فروغی را از یهودیان بغداد خواندهاند که به اصفهان آمده و مسلمان شدند. طی جنگ جهانی دوم هم کسانی که پشت رادیو آلمان نازی بودند، به عمد، به این موضوع دامن میزدند و دوبیتی زیر که ظاهراً مخاطبش محمدرضا شاه پهلوی بود، اینجا و آنجا خوانده میشد:
شاها کنم از خُبث فروغی خبرَت
خون میکند این جهود ناکس جگرت
خطبهٔ شهی و عزل تو را خواهد خواند
زانگونه که خواند از برای پدرت
به فروغی گوشهمیزدند که گرگزاده را شهنشاه تاجدار لقب داده و جُهود است و چه و چه.
به گرگزاده شهنشاه تاجدار مگوی
مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر
که گرگزاده سرانجام گرگ خواهد شد
اگرچه مریم عمرانش داده باشد شیر
سلام ما که رسانَد پیام ما که برَد؟
به این یهودی میهنفروش و دزد شهیر
به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن
که حرف مفت تو دیگر نمیکند تأثیر
رفیق قافله بودن شریک دزد شدن
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
...
جّد بزرگ محمدعلی فروغی، میرزا ابوتراب، نمایندهٔ اصفهان در شورای کبیر مغان بود.
شورای مزبور در دشت مغان، به دعوت نادر شاه و برای تصدیق سلطنت او، تشکیل شد و نادر در برابر بزرگان اعلام کرد که آنچه میبایست انجام دادهاست و حالا تصمیم به کنارهگیری از کارها و استراحت دارد و بزرگان کشور به اتفاق آرا، وی را به سلطنت برگزیدند.
محمدمهدی ارباب اصفهانی که بازرگانی میکرد، پدر بزرگش بود و محمدحسین فروغی پدرش، که به ذُکاءالمُلک معروف شد و ناصرالدین شاه به او لقب فروغی داد.
فروغ یافت چو از مدح شاه، گفته من
مرا خدیو معظم لقب «فروغی» داد
پدر فروغی در دوران مظفرالدین شاه روزنامهٔ تربیت (نخستین روزنامهٔ غیردولتی ایران) را منتشر میکرد. وی که به زبان عربی و فرانسه آشنا بود، مترجم شاه و رئیس وزارت انطباعات شد و بر تدوین و انتشار کتب نظارت داشت. فروغی هم مانند پدرش، ذُکاءالمُلک لقب گرفت. وی علاوه بر وکالت و ریاست مجلس شورای ملی، پنج بار وزیر خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر عدلیه، چهار بار وزیر جنگ، یک بار وزیر اقتصاد ملی (پیشه، هنر و تجارت)، یک بار وزیر دربار و چهار بار نخستوزیر شده بود، اما او را در کتبی که نوشته یا ترجمه و تصحیح کرده بهتر میتوان دید. نخستین کتاب دربارهٔ فلسفه غرب(سیر حکمت در اروپا) را او نوشت. «این کتاب، گذشته از اینکه گزارش مفیدی از موضوع خود به دست میداد، نمونه خوبی نیز از کوشش او در پرداخت فارسی فلسفی در دوران جدید بود.»
فراز و فرود سرهنگ محمود پولادین، عبدالله امیر طهماسبی، جعفرقلیخان بختیاری (سردار بهادر)، محمدولیخان اسدی، ارباب کیخسرو شاهرخ، شیخ خزعل و، امثال محمدخان درگاهی، محمدحسین آیرم، سرپاس مختاری و سپهبد احمد امیراحمدی هم، پُر از عبرت است، اما پرداختن به آنان فرصت دیگری میطلبد. ضمن اینکه به برخی وقایع هنوز اِشراف کافی ندارم. برگردیم به عالیجناب محمدعلی فروغی از فعالان و مبارزان انقلاب مشروطه و اولین و آخرین نخستوزیر رضاشاه، که با درایت و هوشمندی، برای بازآفرینی هویت ایران مُدرن تلاش کرد. برخی اجداد فروغی را از یهودیان بغداد خواندهاند که به اصفهان آمده و مسلمان شدند. طی جنگ جهانی دوم هم کسانی که پشت رادیو آلمان نازی بودند، به عمد، به این موضوع دامن میزدند و دوبیتی زیر که ظاهراً مخاطبش محمدرضا شاه پهلوی بود، اینجا و آنجا خوانده میشد:
شاها کنم از خُبث فروغی خبرَت
خون میکند این جهود ناکس جگرت
خطبهٔ شهی و عزل تو را خواهد خواند
زانگونه که خواند از برای پدرت
به فروغی گوشهمیزدند که گرگزاده را شهنشاه تاجدار لقب داده و جُهود است و چه و چه.
به گرگزاده شهنشاه تاجدار مگوی
مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر
که گرگزاده سرانجام گرگ خواهد شد
اگرچه مریم عمرانش داده باشد شیر
سلام ما که رسانَد پیام ما که برَد؟
به این یهودی میهنفروش و دزد شهیر
به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن
که حرف مفت تو دیگر نمیکند تأثیر
رفیق قافله بودن شریک دزد شدن
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
...
جّد بزرگ محمدعلی فروغی، میرزا ابوتراب، نمایندهٔ اصفهان در شورای کبیر مغان بود.
شورای مزبور در دشت مغان، به دعوت نادر شاه و برای تصدیق سلطنت او، تشکیل شد و نادر در برابر بزرگان اعلام کرد که آنچه میبایست انجام دادهاست و حالا تصمیم به کنارهگیری از کارها و استراحت دارد و بزرگان کشور به اتفاق آرا، وی را به سلطنت برگزیدند.
محمدمهدی ارباب اصفهانی که بازرگانی میکرد، پدر بزرگش بود و محمدحسین فروغی پدرش، که به ذُکاءالمُلک معروف شد و ناصرالدین شاه به او لقب فروغی داد.
فروغ یافت چو از مدح شاه، گفته من
مرا خدیو معظم لقب «فروغی» داد
پدر فروغی در دوران مظفرالدین شاه روزنامهٔ تربیت (نخستین روزنامهٔ غیردولتی ایران) را منتشر میکرد. وی که به زبان عربی و فرانسه آشنا بود، مترجم شاه و رئیس وزارت انطباعات شد و بر تدوین و انتشار کتب نظارت داشت. فروغی هم مانند پدرش، ذُکاءالمُلک لقب گرفت. وی علاوه بر وکالت و ریاست مجلس شورای ملی، پنج بار وزیر خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر عدلیه، چهار بار وزیر جنگ، یک بار وزیر اقتصاد ملی (پیشه، هنر و تجارت)، یک بار وزیر دربار و چهار بار نخستوزیر شده بود، اما او را در کتبی که نوشته یا ترجمه و تصحیح کرده بهتر میتوان دید. نخستین کتاب دربارهٔ فلسفه غرب(سیر حکمت در اروپا) را او نوشت. «این کتاب، گذشته از اینکه گزارش مفیدی از موضوع خود به دست میداد، نمونه خوبی نیز از کوشش او در پرداخت فارسی فلسفی در دوران جدید بود.»
فروغی در تصحیح متون کهن، ازجمله اشعار سعدی و حافظ و فردوسی و خیام و نظامی، کوشید. البته در تدوین رباعیات خیام، قاسم غنی به او یاری رساند. حبیب یغمایی هم، به او کمک کرد تا خمسه نظامی را تصحیح کند و منتخب شاهنامه، برای دانش آموزان دوره دبیرستان آماده شود. افزون بر تصحیح نوشتههای کهن، فروغی کتب زیادی را در رشتههای مختلف علوم انسانی به فارسی برگرداند و در این راه بسیاری از واژگان پایه این علوم را خود برای نخستین بار ساخت و برای آنها برابرهای شایستهای یافت. «او تحول ذهن و زبان را توامان از لوازم کار میدانست، و به اهمیت زبان و غنای آن التفات و اِشراف داشت.»
...
تلاش فروغی در تأسیس فرهنگستان زبان فارسی، قابل انکار نیست. جمعشدن افرادی نظیر دهخدا، ملکالشعراء بهار، سعید نفیسی، بدیعالزمان فروزانفر و خود او در فرهنگستان، به نوزایی زبان معاصر فارسی کمک کرد. اینان در طی شش سال حدود ۲ هزار واژه ساختند و برای سخن گفتن ایرانیان نظامی جدید تدوین کردند. «فروغی مشکلِ زبانِ نوشتاریِ فارسی را در برخورد با دنیایِ مدرن و خواستههایِ زبانیِ آن میفهمید و در پیِ چارهاندیشی برایِ آن بود.» او اعتقاد داشت که زبان آینه فرهنگ قوم است و فرهنگ، مایه ارجمندی و نیرومندی.
تلاش فروغی در تأسیس فرهنگستان زبان فارسی، قابل انکار نیست. جمعشدن افرادی نظیر دهخدا، ملکالشعراء بهار، سعید نفیسی، بدیعالزمان فروزانفر و خود او در فرهنگستان، به نوزایی زبان معاصر فارسی کمک کرد. اینان در طی شش سال حدود ۲ هزار واژه ساختند و برای سخن گفتن ایرانیان نظامی جدید تدوین کردند. «فروغی مشکلِ زبانِ نوشتاریِ فارسی را در برخورد با دنیایِ مدرن و خواستههایِ زبانیِ آن میفهمید و در پیِ چارهاندیشی برایِ آن بود.» او اعتقاد داشت که زبان آینه فرهنگ قوم است و فرهنگ، مایه ارجمندی و نیرومندی.
...
فروغی در کنگره هزاره فردوسی نیز شرکت داشت و آثار چندی دربارهٔ تاریخ (به ویژه تاریخ ایران باستان) به رشته تحریر درآورد. رئیس انجمن آثار ملی هم بود و به نگهداری از آثار باستانی ایران بها میداد. با تلاش وی در آبان ۱۳۰۹ قانون عتیقات از تصویب مجلس گذشت و برای حفاری، کشف، تملک و حفظ اشیا باستانی، قانون وضع شد. آن انسان دانشور و فرهنگورز با حضور در موزه ایران باستان با خطابه «موزه چیست و برای چیست؟» به ارزش و اهمیت موزهرفتن (که همین الآن هم برای بسیاری از ما بیگانه است) توجه داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی در سال ۱۲۵۴ پا به جهان گشود و ۱۳۲۱ به یادگارها پیوست. او که از خُردسالی شوق دانستن داشت، نزد پدر ادبیات فارسی و عربی خواند و بعدها در دارالفنون، پزشکی و داروسازی آموخت، اما به فلسفه و ادبیات و تاریخ بیشتر اشتیاق داشت. به مدرسهٔ صدر و مروی و سپهسالار نیز رفت و بر دانش خود در فلسفهٔ مشا و اشراق افزود و همزمان و با آموختن بیشتر زبانهای فرانسه و انگلیسی، با دیدگاه فیلسوفان اروپایی آشنا شد. به نقاشی هم علاقه داشت. شاگرد کمالالملک بود و در برابر، به استادش زبان فرانسه میآموخت.
در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه، در مدرسهٔ ادب به مدیریت یحیی دولتآبادی، مدرسهٔ علمیه به مدیریت مهدیقلی هدایت و در دارالفنون، به آموزگاری پرداخت. بعدها مترجم زبانهای فرانسه و انگلیسی وزارت انطباعات شد (که نظارت بر تدوین و انتشار و مجموعهسازی کتابهای درسی و غیردرسی و مطبوعات کشور را برعهده داشت). او که زبان عربی و تا حدودی روسی هم میدانست، در مدرسه علوم سیاسی تدریس میکرد و در تدوین کتابهای درسی نقش داشت. تاریخ را برای نخستین بار به عنوان ماده درسی وارد مدرسه سیاسی کرد و از آنجا که چنین درسی تا پیش از آن وجود نداشت، خود وظیفه نوشتن کتاب ویژه تدریس را برعهده گرفت و اولین کتاب مدون تاریخ را تألیف کرد. او به تاریخ به عنوان یک علم و اساس آموزش تمدن و تکامل بشریت نگاه میکرد. فروغی برگردان و تألیف کتبی چون «آداب مشروطیت دول»، «تاریخ ملل مشرقزمین» و «اصول علم ثروت ملل» را در دستور کار خود گذاشت. اصول علم ثروت ملل، نخستین کتاب آکادمیک اقتصاد در تاریخ مدرن ایران است و در آنزمان تنها کتاب اقتصاد برگردانده شده به فارسی بود. سه کتاب فوق را میتوان نقطهٔ عطفی در طرح اندیشههای مدرن سیاسی، اقتصادی در ایران به حساب آورد. فروغی در کتاب «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» که کمی پس از صدور فرمان مشروطیت به چاپ رسید، ضمن اشاره به مفاهیم کلی حقوق اساسی، بسیاری از واژگان جاافتادهٔ حقوق را نخستین بار به بحث گذاشت. کتاب مزبور «اندیشه و ارکان حکومت سکولار را در ذهن نسلی از سیاستمداران ایران کاشت و بسیاری از آنان را با مفاهیم نویی چون دموکراسی پارلمانی، حقوق طبیعی، قانون اساسی، اصل تفکیک قوا، حق مالکیت، حق آزادی اجتماعات، حق اعتصاب کارگران، حریم خصوصی و نظایر آن آشنا کرد.» واژه حقوق، برای نخستین بار در این کتابها بکار میرفت.
محمدعلی فروغی در ۳۲ سالگی به ریاست مدرسهٔ علوم سیاسی رسید که بعدها تبدیل به دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران شد. میگویند وی معلم خصوصی احمدشاه نیز بودهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مخالفین فروغی این گزاره را رواج دادهاند که وی حلقهٔ واسطهٔ نسل کهن فراماسونهای عهد قاجار(ملکمها و مشیرالدولهها) با فراماسونهای نسل بعد بود و اگر در روز تاجگذاری رضاشاه، شِنلِ آبیِ سلطنت را بر دوش وی انداخت، بیدلیل نیست! رنگ آبی، نماد فراماسونری است.
اسماعیل رائین، در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران، با اشاره به اینکه پدر فروغی از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غرب و فراماسونری در ایران بود مینویسد محمدعلی فروغی هم از فراماسونهای ایران شد. مؤلف تاریخ بیستسالهٔ ایران نیز همین مضمون را ساز کردهاست. انگار فراماسونبودن، لزوماً به معنی اجنبیپرستی و وابستگی است و عضویت در لُژ بیداری هم گماشتگیست و لاغیر! واقعش در مورد فراماسونری، داستانسرایی و دروغ کم نیست. فراماسونها با شعار «آزادی، برابری، برادری» نقش بزرگی در انقلاب آمریکا در سالهای ۱۷۷۵–۱۷۸۳ علیه استعمار انگلیس، در انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ علیه نظام اشرافی فرانسه داشتند. همچنین آموزههای فراماسونری نقش کلیدی در ایدئولوژی انقلاب آمریکای جنوبی بر ضد استعمار اسپانیا به رهبری سیمون بولیوار داشت. فراماسونری اگرچه در مقطعی به جریانی تبدیل شد که بخشی از آن در دست دستگاه سیاسی بریتانیا قرار گرفت، اما در اصل، مضمونی ترقیخواهانه داشت و در آغاز پیمانی بود بین کسانی که میخواستند با گسترش سکولاریسم در برابر ساختار توانایی که روحانیون مرتجع پشت آن بودند، بایستند. فراماسونری به عنوان یک کلوب و محفل سیاسی با شعارهای آزادی و برابری بیگانه نیست و همیشه وابستگی و خیانت را تداعی نمیکند. جورج واشینگتن، توماس جفرسون، فرانکلین ادامز، و ناپلئون، فراماسون و در عین حال میهن دوست بودند. همچنین ادیب الممالک فراهانی، سیدحسن تقیزاده، کمالالملک نقاش، حکیمالملک، یحیی دولتآبادی، محمدعلی فروغی و… تنظیم رایطه امثال سیدحسن تقیزاده و فروغی با بریتانیای آنزمان، بویژه در بُرههای که شوروی(سابق) برو و بیا داشت، لزوماً به معنی وابستگی و گماشتگی نیست.
در ایران، چون احزاب سیاسی نشو و نمای لازم را نداشت، کسانی سعی میکردند پشت همدیگر را بگیرند.
یکنوع پیمان برای برهم کشیدن همدیگر. مثل آنچه در برخی احزاب و محافل دانشگاهی… میبینیم که کسانی هوای همدیگر را داشته و دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام پهلوی را که معانی آشکار ملیگرایانه و تاریخی داشت، محمدعلی فروغی، به رضاشاه پیشنهاد کرد. وی جلوتر با القاب متفاوتی خطاب میشد. میرپنج، سردارسپه، شست تیر (به دلیل مهارتش در تیراندازی با مسلسل).
...
محمدعلی فروغی در بَرچینش دودمان قاجار(نهم آبان ۱۳۰۴) و انتقال سلطنت از سلسله پیشین به پهلوی، نقش تعیینکننده داشت. ۱۵ آذر همان سال، مجلس مؤسسان با نطق رضاخان افتتاح شد و بعد از یک هفته بحث، وی را به پادشاهی ایران برگزید. ۲۸ آذر ۱۳۰۴، به خواست رضاشاه، فروغی نخستوزیر شد و چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ مراسم تاجگذاری را برگزار نمود. فروغی در آن مراسم خطابهای ایراد کرد و به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی پرداخت.
(فروغی در خطابه تاجگذاری چند بیت از اشعار فردوسی را هم آوردهاست. خطابه تاجگذاری در پانویس همین مقاله ثبت شدهاست.)
...
حدود دو ماه پس از تاجگذاری، رضاشاه از طریق تیمورتاش، به فروغی ابلاغ کرد که خواهان استعفای اوست. کابینه فروغی هم به کار خود پایان داد. رضاشاه بعداً او را برای وزارت جنگ برگزید، اما عملاً خودش آن را اداره میکرد.
حدود دو ماه پس از تاجگذاری، رضاشاه از طریق تیمورتاش، به فروغی ابلاغ کرد که خواهان استعفای اوست. کابینه فروغی هم به کار خود پایان داد. رضاشاه بعداً او را برای وزارت جنگ برگزید، اما عملاً خودش آن را اداره میکرد.
۲۹ شهریور ۱۳۱۲، به فرمان رضاشاه، مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) استعفا داد و اعلیحضرت دوباره دست به دامن فروغی شد تا تشکیل کابینه دهد. چندی بعد تیمورتاش، جعفرقلیخان بختیاری(سردار بهادر) و... به دستور رضاشاه به کام مرگ رفتند.
در پیامد ماجرای مسجد گوهرشاد هم، محمدولی اسدی(پدر داماد فروغی) و نایبالتولیه آستان قدس رضوی، دستگیر شد. فروغی جانب او را گرفت اما اعلیحضرت برآشفت و با فریاد او را «زن ریشدار» خطاب کرد. سپس از نخستوزیری عزل شد و تا شهریور ۱۳۲۰ خانهنشین بود. محمدولی اسدی از پیش استدلال کرده بود که اجباریشدن کلاه پهلوی، به مخالفین دولت بهانه میدهد، ولی زیر شکنجه از او اقرار گرفتند که با حکومت درافتادهاست و سپس وی را کشتند.
در پیامد ماجرای مسجد گوهرشاد هم، محمدولی اسدی(پدر داماد فروغی) و نایبالتولیه آستان قدس رضوی، دستگیر شد. فروغی جانب او را گرفت اما اعلیحضرت برآشفت و با فریاد او را «زن ریشدار» خطاب کرد. سپس از نخستوزیری عزل شد و تا شهریور ۱۳۲۰ خانهنشین بود. محمدولی اسدی از پیش استدلال کرده بود که اجباریشدن کلاه پهلوی، به مخالفین دولت بهانه میدهد، ولی زیر شکنجه از او اقرار گرفتند که با حکومت درافتادهاست و سپس وی را کشتند.
واقعه مسجد گوهرشاد، اشاره به واکنش تند حکومت به اعتراض مردم است در رابطه با تغییر لباس در سال ۱۳۱۴، من در بخش یازدهم «خاطرات خانه زندگان»، زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است ـ به آن پرداختهام.
...
گرچه فروغی در سالهای خانهنشینی به ترجمه، تحقیق، تألیف و سخنرانی در دانشکدهها و مجامع فرهنگی پرداخت، اما نابخردی و قدرناشناسی، تأثیر ویرانگرش را در او و فرهیختگان جامعه گذاشت. آن ادیب خردمند، پیشتر در خطابه تاجگذاری به اندرز اورمزد به فرزندش بهرام در زمان مرگ اشاره کرده و غیرمستقیم به شاه گوشه زده بود که:
اگر در فرازى و گر در نشيب - نبايد نهادن سر اندر فريب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی، فعالیت سیاسی را رها کرد و گوشه نشین شد اما در شهریور ۱۳۲۰ و در پی یورش متفقین به خاک ایران، رضاشاه بار دیگر به ضرورت حضور آن انسان خردمند پی بُرد و او به جای علی منصور نشست و در جایگاه نخستوزیر مسؤولیت مذاکره با متفقین را بر دوش گرفت. با سفیرکبیر شوروی و وزیرمختار انگلیس مذاکره کرد و با تدبیر از فروپاشی کشور جلوگیری نمود. به هنگام اشغال ایران در شهریور ۲۰ محمدعلی فروغی امضای رضاشاه برای استعفا را گرفت و مذاکره با دول متفق را پیش بُرد. در آن زمان، کسانیکه در جنگ جهانی دوم طرفدار آلمان بودند و تصور میکردند ارتش هیتلر در آستانه پیروزی در جنگ است، دل پُری از فروغی داشتند. همانزمان رادیو فارسی برلین هم به خاطر آنچه نَسَب یهودی فروغی میخواند به وی بد و بیراه میگفت. هواداران آلمان نازی، فروغی را مسخره میکردند و دشنام میدادند.
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای انگلیس و روس به رضاشاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده نیم روز باید استعفاء بدهد وگرنه تهران اشغال خواهد شد. کناررفتن اعلیحضرت از سلطنت(یک روز قبل از آنکه متفقین به تهران بریزند) یکی از مهمترین اقدامات فروغی بود. متن استعفا هم توسط وی نوشته شد و به امضای شاه رسید. با برکناری رضاشاه، و انتقال سلطنت به ولیعهد، تجزیهٔ ایران توسط متفقین، مرتفع شد.
...
در استعفانامه رضاشاه آمده بود: نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چندساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که اینک وقت آن رسیدهاست که یک قوه و بُنیهِ جوانتری به کارهای کشور، که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملّت را فراهم آورَد، بنابراین، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنار نمودم و از امروز، که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملّت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه نسبت به من، از پیروی مصالح کشور میکردند، نسبت به ایشان بکنند.
...
در استعفانامه رضاشاه آمده بود: نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چندساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که اینک وقت آن رسیدهاست که یک قوه و بُنیهِ جوانتری به کارهای کشور، که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملّت را فراهم آورَد، بنابراین، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنار نمودم و از امروز، که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملّت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه نسبت به من، از پیروی مصالح کشور میکردند، نسبت به ایشان بکنند.
کاخ مرمر، تهران، به تاریخ بیست و پنج شهریور ۱۳۲۰
...
استعفانامه را فروغی در مجلس قرائت کرد و ضمن نطقی ازجمله گفت:
«بنا شد کنارهگیری اعلیحضرت سابق و زمامداری اعلیحضرت لاحق را به ملت اعلام کنیم...امیدوارم این سلطنت نو، بر ملت ایران مبارک باشد و آرزوهائی که ملت ایران نسبت به خودش دارد و آرزوهائی که ملت و میهنپرستان ایران نسبت به این دولت و ملت و مملکت دارند در سایه توجهات شاهنشاه جوان جدید صورت وقوع پیدا کند...[ایشان] امر فرمودند که به اطلاع عامه و مجلس شورای ملی برسانیم که … اگر در گذشته نسبت به مردم جمعاً یا فرداً تعدیاتی شده باشد از هر ناحیهای که آن تعدیات واقع شده باشد از صدر تا ذیل مطمئن باشند که اقدام خواهیم کرد از برای اینکه آن تعدیات مرتفع و حتیالامکان جبران بشود...»
...
استعفانامه را فروغی در مجلس قرائت کرد و ضمن نطقی ازجمله گفت:
«بنا شد کنارهگیری اعلیحضرت سابق و زمامداری اعلیحضرت لاحق را به ملت اعلام کنیم...امیدوارم این سلطنت نو، بر ملت ایران مبارک باشد و آرزوهائی که ملت ایران نسبت به خودش دارد و آرزوهائی که ملت و میهنپرستان ایران نسبت به این دولت و ملت و مملکت دارند در سایه توجهات شاهنشاه جوان جدید صورت وقوع پیدا کند...[ایشان] امر فرمودند که به اطلاع عامه و مجلس شورای ملی برسانیم که … اگر در گذشته نسبت به مردم جمعاً یا فرداً تعدیاتی شده باشد از هر ناحیهای که آن تعدیات واقع شده باشد از صدر تا ذیل مطمئن باشند که اقدام خواهیم کرد از برای اینکه آن تعدیات مرتفع و حتیالامکان جبران بشود...»
فروغی که اولین نخستوزیر در دورهٔ محمدرضاشاه نیز بود، ششم آذر ماه ۱۳۲۱ از نَفس افتاد و در ابن بابویه در شهر ری به خاک سپرده شد. او پیشتر در یادداشتهای شخصی روزانهٔ خود نوشته بود: «فقط تأسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم میخواهد بدانم کار انسان به کجا میرسد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی مثل هر انسان دیگری بری از اشتباه نبود، اما او نجیب و دانشور بود و میهنش را دوست داشت. بر او نقد وارد است اما، نقد او این گزاره ناراست نیست که گویا حاصل کار صادق هدایت در مورد خیام را برای خودش برداشته و ازهمین رو هدایت خودکشی کردهاست! این دروغ نیست که عامل سیاست انگلیس بوده و مدرسه سیاسی را هم برای تربیت سرسپردگان تأسیس کردهاست! به زعم مخالفین فروغی هدف او از ترویج تاریخ باستانی، نشاندادن ارتباطات تاریخی ملت ایران خصوصاً در دورهٔ هخامنشی با یهودیها بودهاست که در جریان آن کورش(که نامش در تورات آمده) در مقام ناجی این قوم ظهور میکند. به نظر آنان این فروغی بود که رضاخان را به سلطنت رساند. او بود که با احمدشاه قاجار به منظور پذیرفتن استعفا و کنارهگیری رسمی از سلطنت گفتگو کرد و هفت میلیون تومان به احمدشاه داد تا وی را متقاعد به استعفا کند. فروغی بود که بر قتلهای سیاسی رضاشاه سرپوش گذاشت. املاک غصبی وی هم زیر سر فروغیست، همچنین انتخابات دستوری مجلس شورای ملی. فروغی بود که رضاخان را فراری داد و پسرش را بهتخت نشاند. فروغی مانند پدرش از فراماسونهای ایران شد و در ۳۲ سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری ایران بود و به مقام استاد اعظم با عنوان خاص چراغدار نائل گشت. او سرسپرده انگلیس بوده، فعالیت ضددینی داشته و باستانگرایی را به منزله ابزاری برای ضدیت با دورهٔ اسلامی برجسته کردهاست. نطق پُرتملق وی در روز تاجگذاری رضاخان هم به اندازه کافی گویا هست. بعدها هم وی را فراری داد. ازاین گذشته «اسناد آمریکایی نشان میدهند که محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) و... نماینده و کارگزار پروفسور پوپ در ایران بوده و در کار سرقت و قاچاق آثار باستانی.»!
(اینها که گفتم ادعاهای مخالفین فروغی نسبت به اوست.)ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد علی فروغی که وزیر عدلیه هم بود، قانون اصول محاکمات حقوقی را به اجرا درآورد و قدمی بزرگ در راه استواری عدلیه جدید برداشت. خودش گفتهاست تشکیل یک قوه قضائیه خوب، لوازمی داشت اما ما فاقد آن بودیم. متنفذین که اساساً با عدلیه مخالف بودند. علمای دین هم حکومت واقعی را حق خود میدانستند و نمیخواستند از دست بدهند، مخالفت آخوندها با حکومت قانون به حدی بود که محاکم عدلیه تا مدت مدیدی احکامی را که صادر میکردند حکم نمینامیدند و جرات نمیکردند عنوان صدور حکم به خود بدهند، و رای خود را در دعاوی راپرت به مقام وزارت عنوان میکردند. با مرارت و خون دل، اول قانونی که از کمیسیون گذشت قانون تشکیلات عدلیه بود که برطبق آن عدلیه ایران دارای محاکم صلح و محاکم استیناف و دیوان تمیز [تمییز] و متفرعات آنها گردید و دوم قانونی که گذشت قانون اصول محاکمات حقوقی بود. نوبت اولی که من وزیر عدلیه شدم آن قانون را به رسمیت رسانیدم و حکم به اجرای آن دادم... البته مقدسین، یعنی مزدورهای (آنان)، چماق شریعت را نسبت به قوانین بلند کردند و در ابطال و مخالفت آنها با شرع شریف حرفها زدند و رسالهها نوشتند. یکی از آنها، اول اعتراض و دلیلش بر کفری بودن آن قوانین این بود که در موقع چاپکردن آنها فراموش شده بود که ابتدا به بسم الله الرحمن الرحیم [اشاره] شود… اگر میخواستیم نغمه قانون مجازات و قانون مدنی را بلند کنیم هنگامه برپا میشد که در مقابل قانون شرع قانون وضع میکنند.[لابد] باید گوش و دماغبُریدن و آدمگچگرفتن و امثال آنها مداومت میشد!
...
در دورههای پنجم و ششم مجلس شورای ملی، بین جناح فروغی که تغییر حکومت از قاجار به پهلوی را به مصلحت کشور میدیدند، با امثال دکتر مصدق که این موضوع را نمیپذیرفتند، جنگ و مرافعه بود. در این نزاع بیشترین حمله به فروغی بود. در مجلس ششم، دکتر مصدق در خصوص کاپیتولاسیون هم، فروغی را متهم به سرسپردگی نمود و از «تجدید عهدنامهٔ ترکمانچای» و «تجاهر در خیانت» صحبت کرد که فروغی بسیار رنجید. نخستوزیر وقت مستوفی الممالک هم آن اتهام را رد کرد. واقعش داوری آن انسان شریف - دکتر مصدق که فرهیختگان ایران او را تا همیشه دوست دارند - درست نبود و سالها بعد فروغی، کاپیتولاسیون را مُلغٰی کرد. کسانیکه کودتای سال ۳۲ را قیام مردم جا میزنند و با دکتر مصدق زاویه و فاصله دارند، داوری ناسنجیده ایشان را خیلی برجسته میکنند. واقعش رابطه دور و نزدیک فروغی - مصدق، مصدق - تقیزاده، کسروی - تقیزاده، گاه با سوءتفاهم همراه میشد و چندان خوشایند نبود، اما یک دلیلش استبداد دیرپا در میهن ماست و اینکه ما همه پروردگان سفره استبدادیم.
بعد از برکناری رضاشاه از قدرت، محمدعلی فروغی ضمن یک نطق رادیویی، زیر عنوان چرا اساس مشروطیت مختل شد؟ ـ با اشاره به آزادی گفت: شما ملت ایران کمتر وقتی بودهاست که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترمبودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شدهاست، علت اصلی این بوده که قدر این نعمت را به درستی نمیدانستیم و به وظایف آن قیام نمیکردیم…
او در کتاب آداب مشروطیت ملل نوشته بود: سابق بر این مردم تصور میکردند که یک نفر یا جماعت، باید صاحب اختیار مطلق عموم ناس باشد و امور ایشان را هر طور میخواهد اداره کند و مردم حق ندارند چون و چرا نمایند. حتی در بعضی ممالک سلاطین مدعی بودند که از جانب الله هستند و امر ایشان امر الهی و واجبالاطاعه است… هیچ وقت یک نفر یا یک جماعت حق ندارد صاحب اختیار یک قوم و ملت بشود و صاحب اختیار ملت باید خود ملت باشد و امور خویش را اداره کند. باید به مردم آزادی داد تا امور خود را خود اداره کنند.
محمدعلی فروغی بر حفظ تمامیت ارضی تأکید داشت و دولت کارآمد را از لوازم اصلاحات میدانست. او همانند تقیزاده و داور، «دولت مرکزی و مقتدر را در شرایط آن روز لازمه حفظ تمامیت ارضی و زمینهساز حکومت قانون میدانست تا شرایطی پیش آید که مصلحین بتوانند با توسل به آن نهادسازی کنند. آنها نمیخواستند دولت مقتدر به حکومتی آمرانه و نافی آزادیهای مدنی تبدیل شود.»
فروغی برای پیشبرد اصلاحات به بازوی حکومت مقتدر احتیاج داشت ولی پرسیدنیست که آیا همین، باعث نشد تا آن انسان دانشور و فرهنگ ورز، اینجا و آنجا چشم بر پایمالشدن آزادیها ببندد و توجیه کند؟ گویی اصلاحات اجتماعی و سیاسی بدون استبداد رضاشاهی ممکن نیست! استبداد خشنی که اندرز مریدان خودش را هم حتی وقتی در زرورق تملق میپیچیدند برنمیتافت و دامن علیاکبرخان داور، تیمورتاش و خود فروغی را هم گرفت. متأسفانه در تاریخ شاهزده و شیخگزیده ما، گاه به اصحاب قدرت اندرز هم نمیتوان داد حتی اگر نظامالملک باشی، سیاستنامهات بهناچار به گزافهگویی و چاپلوسی آلوده خواهد شد.
پانویس
پانویس
مرا داد فرمود و خود داور است
ابیات پایان خطابه از شاهنامه فردوسی است. اندرز اورمزد به فرزندش بهرام در زمان مرگ، که پیشتر اشاره کردم. ابیات آغازین را هم با کمی تغییر در نامه انوشیروان به کارداران خویش، میتوان دید
یکی نامه فرمود بر پهلوی
پسند آیدت چون زمن بشنوی
نخستین سخن چون گشایش کنیم
جهان آفرین را ستایش کنیم
مرا داد فرمود و خود داور است
ز هر برتری جاودان برتر است
پسند آیدت چون زمن بشنوی
نخستین سخن چون گشایش کنیم
جهان آفرین را ستایش کنیم
مرا داد فرمود و خود داور است
ز هر برتری جاودان برتر است
...
در برخی نسخهها اینگونه ضبط شده: جهاندار بر داوران داور است - از اندیشه هركسی برتر است
در این حطابه، برگردان فارسی یکی دو عبارت را که زنده یاد فروغی به عربی نوشتهاند در کروشه آوردم، همچنین چند واژه را که در اصل خطابه درست نوشته شده، اما در نمونههای منتشره، اشتباه نقل (و تایپ) شده، تا آنجا که میدانستم تصحیح کردم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خطابه تاجگذاری اعلیحضرت رضاشاه کبیر
یکشنبه چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۰۵
نخستین سخن چون گشایش کنم
جهان آفرین را ستایش کنم
یکشنبه چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۰۵
نخستین سخن چون گشایش کنم
جهان آفرین را ستایش کنم
جهاندار بر داوران داور است
ز هر برتری جاودان برتر است
این تاج و تخت که امروز به مبارکی و میمنت بوجود مسعود اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خلد الله ملکه و سلطانه[خدا پادشاهی و قدرت او را جاوید بدارد] مزین میشود یادگار سلاسل عدیده از ملوکان نامدار و جمعی کثیر از سلاطین عظیمالشأن است که از دیر زمانی آوازه این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را به مدارج عالیه مجد و شرف رسانیدهاند، جمشید و فریدون پیشدادی و کیکاوس و کیخسرو کیانی را اگر موضوع افسانههای باستانی بخوانند درباره رفعت مقام کورش و داریوش هخامنشی شبهه نمیتوانند که مصداق «الفضل ما شهدت به الأعداء»[فضل آن است که دشمنان و مخالفان از کمالات کسی سخن گویند] گردیده و در ۲۵ قرن پیش به تصدیق دشمنان، معظمترین دولت دنیا را تأسیس نموده و عرصه پهناوری را که یک حد آن چین و هند و حد دیگرش روم و یونان بود جولانگاه رشادت و شهامت ایرانیان ساخته و آثار حیرتانگیزی مانند عمارت تخت جمشید و نقوش بیستون از خود باقی گذاشته و مزایای جهانگیری و جهانداری را در وجود خود جمع نمودهاند.
ذکر اسامی اردشیر و شاهپور ذوالاکتاف بخاطر میآورد که چگونه پادشاهان ساسانی سربهسر امپراطوریهای رم میگذاشتند و همواره دست تعدی و تجاوز آنان را از خاک پاک ایران کوتاه مینمودند.
خسرو انوشیروان نام نامی خود را مرادف عدل و داد قرار داده، علم و حکمت را اگر چه در هند و روم بوده، به مملکت خود جلب نموده، و در عالم انسانیت دارای آن مقام منیع گردیده که سیّد کائنات صلیاللهعلیهو آلهوسَلّم به دوران او نازیدهاست. خسروپرویز دربار ایران را به ثروت و حشمت و جلال بینظیر معرفی کرده، امراء سامانی و دیلمی مانند نصر بن احمد و عضدالدوله عشق و شور ایرانی را به هنرپروری و آبادی و عمران ثابت نمودهاند.
شاه اسماعیل صفوی خود را جوهر غیرت و رشادت قلمداد کرد و شاهعباس کبیر نمونه کاملی از مملکتداری و رعیتپروری و سیاستمداری بدست عالمیان دادهاست.
حکمت بالغه خداوند جلت قدرته چنین مقتضی است که احوال ممالک و امم نیز مانند اوضاع طبیعت زیر و رو و نشیب و فراز داشته باشد. گاهی به اوج ترقی و تمکن و قدرت صعود کنند و زمانی به حضیض ضعف و مسکنت نزول نمایند. مملکت و ملت ایران نیز از این قاعده کلی مستثنی نبوده ولیکن فضل الهی همیشه شامل حال ما گردیده و اگر وقتی به حکمت، دری را بسته، پس از چندی به رحمت در دیگری گشوده و در طول ادوار قصیر یا طویل از پستی و انحطاط، رادمردان سترگ بوجود آوردهاست که دوره سربلندی و سعادت را برای اهل این سرزمین تجدید نمودهاند.
ظهور اردشیر بابکان پس از زمان انحطاط سلسله اشکانی و شاه اسماعیل صفوی بعد از دوره تطاول مغول و انقلابات ناشیه از آن و نادرشاه افشار در دنباله فتنه افغان، بهترین امثلهٔ این قضیه و شاهد این مدعا میباشد.
شهریارا
انعقاد این محفل عالی که وجوه[وجود؟] ملت ایران با قلبی سرشار از شادی و مسرت و صمیمیت [و] حسن ارادت در آن شرف حضور یافته، و مقارن این احوال عموم اهل مملکت در سرتاسر ایران به جشن و سرور اشتغال دارند، و دوستان خارجی ما نیز با شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت مینمایند، تنها برای آن نیست که یک پادشاه نو، به تخت این سلطنت کهن، پای مینهد و تاج کیانی بر سر میگذارد، بلکه برای آن است که به این ملت ستمدیده بشارت رسیدهاست که بار دیگر آب رفته بجوی آمده و بهخواست خداوندی روزگار حرمان و محنت سپری شده و ایام سربلندی و عزت روی نمودهاست.
مُبشّر این نوید و علل این مژده که جانفشاندن بر آن رواست، عملیات مُحیّرالعُقول ذات مقدس ملوکانهاست که در گشودن ابواب خیر بر روی این ملت در مدتی قلیل راهی طویل پیموده، و در موقعی که هیچگونه ترقب[چشمداشت از غیر] و انتظاری نبود بلکه علائم یأس و نومیدی از همه طرف هویدا بود دست همت از آستین غیرت درآورد و وسایل قدرت و دقت و سعادت ملت را از سرحد عدم به اقلیم وجود ساییده به مدارج عالیه ارتقاء داد و به این موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید.
شاهنشاها
ملت ایران میداند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد دارد که غمخوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عیش و کامرانی خویش احراز ننموده، بلکه در ازای زحمات و مجاهدت فوقالعادهاش در راه احیای مُلک و دولت، و برای تکمیل اجرای نیات مقدسه خود در فراهمساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافتهاست.
ملت ایران میداند که ذات شاهانه با آن که وظیفه خود را نسبت به وطن بطور وافی و اکمل قبلاً ادا فرمودهاید، و پس از تحمل این همه متاعب و به کاربردن آن اندازه مساعی، بر حسب قاعده حقاً برای وجود مبارک نوبت استراحت و فراغت رسیده، مَعهذا آن ضمیر مُنیر، آنی از خیال رعیت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبودی احوال آنان است، و اگر هر آینه بواسطه موانع طبیعی با فقدان وسایل و اسباب در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تأخیر و تأنی حاصل شود، خاطر مقدس مکدر و قلب مبارک متألم میگردد.
ملت ایران میبیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایض شده که رفتار و گفتارش برای هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود، و اگر طریق «الناس علی دین ملوکهم»[مردم به شیوه حاکمانشان زندگی میکنند] به پیماید، همانا به سرمنزل سعادت و شرافت خواهد رسید.
ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرّب به حضرت سلطنت به وسیله تأیید هواهای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشری سلطان، و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد، بلکه یگانه راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و حسن نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است. خادم، محترم و عزیز، و خائن، خوار و خفیف خواهد بود، و به همین سبب در سایه توجهات ملوکانه، دولت، خدمتگذاران لایق صدیق پرورش داد و ملت، قابلیت و استعداد خود را نمودار خواهد ساخت، و یقین آن است که نیت پاک اعلیحضرت همایونی افراد ملت و چاکران درگاه را نیز در شاهراه صحت و استقامت هدایت خواهد نمود و روح آن بزرگواران عالینشان که اکنون وجود مبارک، به حق، برجای ایشان تکیه میزند شاد و خرم خواهد گشت.
شاهنشاها
همه کس انصاف خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف نگفتم و اینک از روی دل و جان زبان به دعا گشوده عرض میکنم:
ز دیدار تو تاج روشن شدهاست
ز هر برتری جاودان برتر است
این تاج و تخت که امروز به مبارکی و میمنت بوجود مسعود اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خلد الله ملکه و سلطانه[خدا پادشاهی و قدرت او را جاوید بدارد] مزین میشود یادگار سلاسل عدیده از ملوکان نامدار و جمعی کثیر از سلاطین عظیمالشأن است که از دیر زمانی آوازه این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را به مدارج عالیه مجد و شرف رسانیدهاند، جمشید و فریدون پیشدادی و کیکاوس و کیخسرو کیانی را اگر موضوع افسانههای باستانی بخوانند درباره رفعت مقام کورش و داریوش هخامنشی شبهه نمیتوانند که مصداق «الفضل ما شهدت به الأعداء»[فضل آن است که دشمنان و مخالفان از کمالات کسی سخن گویند] گردیده و در ۲۵ قرن پیش به تصدیق دشمنان، معظمترین دولت دنیا را تأسیس نموده و عرصه پهناوری را که یک حد آن چین و هند و حد دیگرش روم و یونان بود جولانگاه رشادت و شهامت ایرانیان ساخته و آثار حیرتانگیزی مانند عمارت تخت جمشید و نقوش بیستون از خود باقی گذاشته و مزایای جهانگیری و جهانداری را در وجود خود جمع نمودهاند.
ذکر اسامی اردشیر و شاهپور ذوالاکتاف بخاطر میآورد که چگونه پادشاهان ساسانی سربهسر امپراطوریهای رم میگذاشتند و همواره دست تعدی و تجاوز آنان را از خاک پاک ایران کوتاه مینمودند.
خسرو انوشیروان نام نامی خود را مرادف عدل و داد قرار داده، علم و حکمت را اگر چه در هند و روم بوده، به مملکت خود جلب نموده، و در عالم انسانیت دارای آن مقام منیع گردیده که سیّد کائنات صلیاللهعلیهو آلهوسَلّم به دوران او نازیدهاست. خسروپرویز دربار ایران را به ثروت و حشمت و جلال بینظیر معرفی کرده، امراء سامانی و دیلمی مانند نصر بن احمد و عضدالدوله عشق و شور ایرانی را به هنرپروری و آبادی و عمران ثابت نمودهاند.
شاه اسماعیل صفوی خود را جوهر غیرت و رشادت قلمداد کرد و شاهعباس کبیر نمونه کاملی از مملکتداری و رعیتپروری و سیاستمداری بدست عالمیان دادهاست.
حکمت بالغه خداوند جلت قدرته چنین مقتضی است که احوال ممالک و امم نیز مانند اوضاع طبیعت زیر و رو و نشیب و فراز داشته باشد. گاهی به اوج ترقی و تمکن و قدرت صعود کنند و زمانی به حضیض ضعف و مسکنت نزول نمایند. مملکت و ملت ایران نیز از این قاعده کلی مستثنی نبوده ولیکن فضل الهی همیشه شامل حال ما گردیده و اگر وقتی به حکمت، دری را بسته، پس از چندی به رحمت در دیگری گشوده و در طول ادوار قصیر یا طویل از پستی و انحطاط، رادمردان سترگ بوجود آوردهاست که دوره سربلندی و سعادت را برای اهل این سرزمین تجدید نمودهاند.
ظهور اردشیر بابکان پس از زمان انحطاط سلسله اشکانی و شاه اسماعیل صفوی بعد از دوره تطاول مغول و انقلابات ناشیه از آن و نادرشاه افشار در دنباله فتنه افغان، بهترین امثلهٔ این قضیه و شاهد این مدعا میباشد.
شهریارا
انعقاد این محفل عالی که وجوه[وجود؟] ملت ایران با قلبی سرشار از شادی و مسرت و صمیمیت [و] حسن ارادت در آن شرف حضور یافته، و مقارن این احوال عموم اهل مملکت در سرتاسر ایران به جشن و سرور اشتغال دارند، و دوستان خارجی ما نیز با شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت مینمایند، تنها برای آن نیست که یک پادشاه نو، به تخت این سلطنت کهن، پای مینهد و تاج کیانی بر سر میگذارد، بلکه برای آن است که به این ملت ستمدیده بشارت رسیدهاست که بار دیگر آب رفته بجوی آمده و بهخواست خداوندی روزگار حرمان و محنت سپری شده و ایام سربلندی و عزت روی نمودهاست.
مُبشّر این نوید و علل این مژده که جانفشاندن بر آن رواست، عملیات مُحیّرالعُقول ذات مقدس ملوکانهاست که در گشودن ابواب خیر بر روی این ملت در مدتی قلیل راهی طویل پیموده، و در موقعی که هیچگونه ترقب[چشمداشت از غیر] و انتظاری نبود بلکه علائم یأس و نومیدی از همه طرف هویدا بود دست همت از آستین غیرت درآورد و وسایل قدرت و دقت و سعادت ملت را از سرحد عدم به اقلیم وجود ساییده به مدارج عالیه ارتقاء داد و به این موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید.
شاهنشاها
ملت ایران میداند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد دارد که غمخوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عیش و کامرانی خویش احراز ننموده، بلکه در ازای زحمات و مجاهدت فوقالعادهاش در راه احیای مُلک و دولت، و برای تکمیل اجرای نیات مقدسه خود در فراهمساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافتهاست.
ملت ایران میداند که ذات شاهانه با آن که وظیفه خود را نسبت به وطن بطور وافی و اکمل قبلاً ادا فرمودهاید، و پس از تحمل این همه متاعب و به کاربردن آن اندازه مساعی، بر حسب قاعده حقاً برای وجود مبارک نوبت استراحت و فراغت رسیده، مَعهذا آن ضمیر مُنیر، آنی از خیال رعیت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبودی احوال آنان است، و اگر هر آینه بواسطه موانع طبیعی با فقدان وسایل و اسباب در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تأخیر و تأنی حاصل شود، خاطر مقدس مکدر و قلب مبارک متألم میگردد.
ملت ایران میبیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایض شده که رفتار و گفتارش برای هر فردی از افراد و هر جمعیتی از جماعات باید سرمشق واقع شود، و اگر طریق «الناس علی دین ملوکهم»[مردم به شیوه حاکمانشان زندگی میکنند] به پیماید، همانا به سرمنزل سعادت و شرافت خواهد رسید.
ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرّب به حضرت سلطنت به وسیله تأیید هواهای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشری سلطان، و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد، بلکه یگانه راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و حسن نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است. خادم، محترم و عزیز، و خائن، خوار و خفیف خواهد بود، و به همین سبب در سایه توجهات ملوکانه، دولت، خدمتگذاران لایق صدیق پرورش داد و ملت، قابلیت و استعداد خود را نمودار خواهد ساخت، و یقین آن است که نیت پاک اعلیحضرت همایونی افراد ملت و چاکران درگاه را نیز در شاهراه صحت و استقامت هدایت خواهد نمود و روح آن بزرگواران عالینشان که اکنون وجود مبارک، به حق، برجای ایشان تکیه میزند شاد و خرم خواهد گشت.
شاهنشاها
همه کس انصاف خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف نگفتم و اینک از روی دل و جان زبان به دعا گشوده عرض میکنم:
ز دیدار تو تاج روشن شدهاست
ز بدها تو را بخت جوشن شدهاست
سرت سبز بادا دلت پر ز داد
سرت سبز بادا دلت پر ز داد
جهان بی سر و افسر تو مباد
تو را باد جاوید تخت و کلاه
تو را باد جاوید تخت و کلاه
که شایست تاجی و زیبای گاه
خداوند پیروز یار تو باد
خداوند پیروز یار تو باد
دل زیر دستان شکار تو باد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فروغی و کنفرانس صلح پاریس
فروغی و کنفرانس صلح پاریس
پس از جنگ جهانی اول، محمدعلی فروغی در هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس و جامعهٔ ملل عضویت داشت. با پیمان ورسای Treaty of Versailles، که رسماً به نخستین جنگ جهانی خاتمه داد، میراث کشورهای شکستخورده آلمان و اتریش و عثمانی تقسیم میشد و ایران هم هیئتی اعزام کرد (علیقلی مسعود انصاری وزیر خارجه، محمدعلی فروغی، حسین علاء و دیگران)، که ازجمله خواهان بخشهای ایرانینشین عثمانی مانند کردستان و دیار بکر بود. البته هیئت اعزامی به آن کنفرانس راه نیافت. اضافه کنم که قرارداد ورسای ۱۹۱۹، هیچ ربطی به قرارداد تنظیمی ۱۹۱۹ وثوقالدوله، ندارد. این مطلب را بدین جهت آوردم که متاسفانه در شماری از نوشتهها و بهاصطلاح «تحلیلها»، هنوز این دو مقوله یکی پنداشته شده که بعد از یک سده که از آن دو واقعه میگذرد، براستی تأسفبرانگیز است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم - کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
محمدعلی فروغی یکی از اساتید مدرسه سیاسی بود و در آنجا ازجمله تاریخ ایران را تدریس میکرد. از قول شاگردانش گفته میشود که وی گاه و بیگاه یادآور میشد بدون تکیه بر انگلستان نمیتوان به ترقی و پیشرفت رسید. با انگلیس نباید عداوت ورزید. حتی اگر فروغی، نظیر چنین مطالبی گفته باشد، منظور وی گماشتگی و سرسپردگی نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کف شیر نر خونخوارهای - غیر تسلیم و رضا کو چارهای
مولوی در دفتر ششم مثنوی، زیر عنوان:
«حوالهکردن مُرغ، گرفتاری خود را در دام به فعل و مَکر زاهد...» ــ
از زبان مرغ گرفتار میگوید:
از زبان مرغ گرفتار میگوید:
گفت آن مرغ این سزای او بود
که فسون زاهدان را بشنود
ای رفیقان راهها را بست یار
ای رفیقان راهها را بست یار
آهوی لنگیم و او شیر شکار
در کف شیر نر خونخوارهای
در کف شیر نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای
...
ممکن است به این داستان شاخ و برگ داده باشند
میگویند زمانی که رضاشاه بر محمدولی اسدی (پدر داماد فروغی) خشم گرفت و او را به زندان انداخت، فروغی که وساطتاش به جایی نرسید در نامهای نوشت:
در کف شیر نر خونخوارهای
میگویند زمانی که رضاشاه بر محمدولی اسدی (پدر داماد فروغی) خشم گرفت و او را به زندان انداخت، فروغی که وساطتاش به جایی نرسید در نامهای نوشت:
در کف شیر نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای
...
این نامه بهدست رضاشاه رسید و او به خود گرفت و بر فروغی سخت غضب کرد...
او هم فعالیت سیاسی را رها کرد و گوشه نشین شد تا بعدها، که ایران با یورش متفقین روبرو شد و رضاشاه بار دیگر به ضرورت حضور آن انسان خردمند پی بُرد و او با سفیرکبیر شوروی و وزیرمختار انگلیس مذاکره کرد و با تدبیر از فروپاشی کشور جلوگیری نمود. ۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای انگلیس و روس به رضاشاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده نیم روز باید استعفاء بدهد وگرنه تهران اشغال خواهد شد.
بدستور علیحضرت، فروغی با آنان صحبت کرد و بعد از مدتی از او پرسید نتیچه چی شد؟
فروغی در جواب گفت:
در کف شیر نر خونخوارهای - غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
فروغی در جواب گفت:
در کف شیر نر خونخوارهای - غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شماری از نخستین کتابهای علمی به زبان فارسی کار محمدعلی فروغی است
نخستین کتاب علم اقتصاد در ایران (اصول علم ثروت ملل)
نخستین کتاب حقوق اساسی در ایران (آداب مشروطیت دول)
نخستین کتاب تاریخ ملل در ایران (تاریخ ملل قدیمه مشرق)
نخستین کتاب علم اقتصاد در ایران (اصول علم ثروت ملل)
نخستین کتاب حقوق اساسی در ایران (آداب مشروطیت دول)
نخستین کتاب تاریخ ملل در ایران (تاریخ ملل قدیمه مشرق)
شماری از مقالات محمدعلی فروغی
- وزارت امورخارجهٔ ما وجود خارجی ندارد
- ایران در ۱۹۱۹
- کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹
- جامعهٔ ملل
- اختلافات سرحدی ایران و شوروی
- تأثیر رفتار شاه در تربیت ایرانی
- [درباره] انتخابات
- جلوگیری از مخاطراتی که برای زبان فارسی در پیش است
- فارسینویسی
- نفوذ زبانهای بیگانه در زبان فارسی
- فرهنگستان چیست
- پیام من به فرهنگستان
- مقدمهٔ آیین سخنوری
- فن سماع طبیعی
- سخنوران ایران در عصر حاضر
- ادای تکلیف نسبت به سعدی
- مقدمهٔ گلستان سعدی
- مقدمهٔ بوستان
- حکیم خیام نیشابوری
- مقدمهٔ شفا از ابوعلی سینا
- مخاطرات تدوین قوانین مدنی ایران
- تقلید و ابتکار
- موزه چیست و برای چیست؟
- بیانی اجمالی از کتابخانهٔ شورای ملی
- رسالهٔ «سرالاسرار»
- مردمشناسی چیست؟
- استقلال فرهنگی ملتها
- تاریخ مختصر دولت قدیم روم
- در بارهٔ تاریخ ایران
- ایران را چرا باید دوست داشت؟
شماری دیگر از آثار او بدین قرار است:
- سیر حکمت در اروپا،
- یادداشتهای روزانه پاریس (این یادداشتها با عزیمت از تهران آغاز شده و با ترک پاریس خاتمه مییابد)
- دوره مختصر از علم فیزیک
- تاریخ ساسانیان
- حکمت سقراط و افلاطون
- خطابه دفاعیه سقراط
- اندیشههای دور و دراز
- خلاصه گفتار در روش به کاربردن عقل (دکارت)
ترجمه او از کتاب دکارت تحت نام «گفتار در روش» هنوز با گذشت قریب یک قرن، یگانه باقی ماندهاست
- تاریخ اسکندر کبیر
- دیوان فروغی –گفته میشود در مدح امامان شیعه، همچنین شاهان قاجار و پهلوی، شعر سرودهاست که نمیدانم چقدر واقعی است. دیوان مزبور یک بار در زمان حیات وی چاپ سنگی شده و دیگر هم تجدید چاپ نشدهاست.
همانطور که پیشتر اشاره شد، محمدعلی فروغی، ایران را دوست داشت. در آثار به جا مانده از او واژگانِ ایران، تاریخ ایران، فرهنگ ایران، ادبیات ایران و مردم ایران، بیش از همه تکرار شدهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- مجموعه مقالات محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک)
- یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی
- افشینوفایی، محمد، یاداشتهای محمد علی فروغی
- افشینوفایی، محمد. فیروزبخش، پژمان، سالشمار زندگی و فهرست تألیفات محمدعلی فروغی
- افشینوفایی، محمد. فیروزبخش، پژمان، دربارهٔ خاطرات منتشرنشده «جامع حکمت و ادب مشرق و مغرب» محمدعلی فروغی
- حقدار، علیاصغر، محمدعلی فروغی و ساختههای نوین مدنی
- افرادی، احمد: فروغی در گذر تاریخ
- امینی، محمد، (گفتگو با حسین مُهری)، محمدعلی فروغی ـ ذُکاءالمُلک
- میرفطروس، علی، دکتر محمّد مصدّق و محمّد علی فروغی:دو روِش و منِشِ
- سعیدی، حوریه، محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) در رویارویی با محمد مصدق (مصدق السلطنه)
- مجد، محمدقلی، درباره رضاشاه (گفتگو)
- مجتهدی، کریم، آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب
- آجودانی، ماشاءالله، سازندگان ایران مدرن
- قیصری، علی، نیاز به نهادسازی و دولت پهلوی
- صدیق، عیسی، طرز کار فروغی در اداره امور دولت
- پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلیخان بن ذُکاءالمُلک
- رائفی پور، علی اکبر، محمدعلی فروغی کیه؟
- آدمیت، فریدون، محمدعلی فروغی. ایدئولوژی نهضت مشروطه ایران
- لقمان، مسعود، درباره محمدعلی فروغی
- میلانی، عباس، گفتگو با مسعود لقمان
- آشوری، داریوش، علومِ انسانی در ایران و مسئلهیِ زبانِ آن ۱۳۲۲ قمری
- زارعی، پویا، فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن
- خواجهنوری، ابراهیم، میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک
- مینوی، مجتبی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی
- عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران
- توکلی طرقی، محمد، تاریخپردازی و ایرانآرایی
- فروغی، محمود، خاطرات
- اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر
- پهلوان، چنگیز، ریشههای تجدد
- احمد واردی، زندگی و زمانه محمدعلی فروغی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ
- آذرنگ، عبدالحسین، محمدعلی فروغی، فصلی تازه در ترجمه
- انتظام، نصرالله، خاطرات
- خاطرات سر ریدر بولارد
- غنینژاد موسی، محمدعلی فروغی در عرصه سیاست و اقتصاد
- نیکی کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان
- بهنود، مسعود، از سیدضیا تا بختیار
- چمن آرا، سهراب، محمد علی فروغی بزرگ مرد تاریخ مشروطه ایران
- داودیان، بهروز، زندگی و اندیشههای محمدعلی فروغی
- صفایی، ابراهیم، «جمله معترضه» در سخنان فروغی
- بُربُر، مسعود. فروغی، اندیشمند آزادی و تکامل
- جهانبگلو، رامین، فروغی و بنیاد لیبرالیسم ایرانی
- جهانبگلو، رامین، عقلانیّت و مدرنیته در نوشتههای محمدعلی فروغی
- غنی، سیروس، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجارها، نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد
- نفیسی، سعید، محمدعلی فروغی، یک مرد بزرگ
- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، از فروغی تا فردوست
- مشیری، بهرام، [محمدعلی] فروغی که بود…
- رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران
- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران
- هاشمی حائری، علی، آنچه من از مرحوم فروغی به یاد دارم
- اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ کامل ایران، ایران از استیلای مغول تا ظهور صفویه
- پیرنیا، حسن، ایران باستان
- جامی، پژوهشگران، گذشتخ چراغ راه آینده است
- افتخاری روزبهانی، علی، فروغی، نظامالملکی در عصرجدید
- فردوست حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
- ایرج افشار، هرمز همایونپور، سیاست نامه ذُکاءالمُلک
- مسکوب، شاهرخ، ملیگرایی، تمرکز و فرهنگ در غروب قاجاریه و طلوع پهلوی
همه نوشتهها و ویدئوها در آدرس زیر است:
...
همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook