عباس رحیمیطوطی جون، میخوام برات قصه بگمسه گفتگو، و...
عباس رحیمی و قاعدهِ طلایی
گفتوشنود با مختار شلالوند
گفتوشنود با مختار شلالوند
نماز مِیّت، برای «زنده»ای چون عباس که اکنون بیش از همیشه حضور دارد
نخستین بار که عباس (ابراهیم محمد رحیمی) را دیدم انگار سالیان دراز میشناختم، خندههایش رنگ غم داشت و غمهایش عطر شادی. در بخش پایانی
به او اشاره کردهام.
عباس نمادی از مظلومیت نسلی است که به هر دری کوبید و به هر چشمهای سر زد شاید آزادی را در آغوش کِشَد، سخنان او و امثال او «حدیث جان» است و از کرنش و چاپلوسی به دور. نه نامحرم آنرا میشنود و نه میفهمد.
نشنود این نغمه ها را گوش حس
کز ستم ها گوش حس باشد نجس
کز ستم ها گوش حس باشد نجس
...
طوطی جون، میخوام برات قصه بگم
قصه از این دل پر غصه بگم
منم مثل تو، به دامی اسیرم...
طوطی جون نمیری الهی
دوباره پر بگیری الهی
طوطی جون، من تو رو آزاد میکنم
دل غمگین تو رو شاد میکنم
پر بزن، برو میون جنگلا
اونجا که نرسه دست آدما
طوطی جون نمیری الهی
دوباره پر بگیری الهی
...
سایت همنشین بهار
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook