رؤيا خود نوعی زندگی است
ایَا سروش سحرگاهان، تو روشنی را جاری کن
ایا سروش سحرگاهان. تو روشنی را جاری کن
تو با درختان، غمخوار و مهربان میباش
تو رودها را جرأت ده که دل به گرمی خورشید، بسپرند
تو کوچهها را همت ده که از سیاهی بن بست بگذرند
تو قلبها را چندان بزرگواری بخش
که تا چراغ حقیقت را دوباره در شب ناباوری برافروزند..
تو رودها را جرأت ده که دل به گرمی خورشید، بسپرند
تو کوچهها را همت ده که از سیاهی بن بست بگذرند
تو قلبها را چندان بزرگواری بخش
که تا چراغ حقیقت را دوباره در شب ناباوری برافروزند..
از آسمان تا ریسمان.
نادر نادرپور
...
در مقاله تجربهِ رؤیا وَش وحی. رؤیا صدایِ وجدان ما است در مورد خواب و رؤیا صحبت کردم. در این بحث توضیحات بیشتری داده و به تجربه ماوراء حس در رابطه با خوابهای شگفت اشاره میکنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواب از یک سری مراحل گذر میکند
خواب عبارت است از کاهش تا فقدان سطح هوشیاری، تعلیق نسبی ادراکات حسی و غیر فعال شدن تقریبا تمام عضلات ارادی در زمان استراحت، به طوری که فعالیت بدن و ذهن تغییر کرده و توهمهای بینایی جایگزین تصاویر واضح واقعی میشوند. در بین پستانداران، پرندگان، ماهیان و دیگر جانوران مراحل خواب و بیداری وجود دارد. خواب برای سلامت و بازسازی سیستم اعصاب، سیستم ایمنی و سیستم عضلانی-اسکلتی انسانها و جانوران اهمیت دارد.
با وجودی که اکنون بررسی خواب و پدیدههای مرتبط به آن امکانپذیر گشتهاست امّا همه پژوهشگران بر سر این که «چرا ما میخوابیم» اتفاق نظر ندارند.
اختراع دستگاه نوار مغزی به دانشمندان اجازه داد تا به مطالعه خواب انسان، به روشهایی که پیش از آن ممکن نبود، بپردازند. مطالعات بیشتر بر روی خواب انسان نشان دادهاست که خواب از یک سری مراحل گذر میکند که الگوهای امواج مغزی در هر مرحله با یکدیگر متفاوتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا چی هست و چی نیست؟
رؤیا با اندیشیدن در حال بیداری(که مثلاً چشممان را میبندیم و در بحر تفکر میرویم) یکی نیست. رؤیا تجربهٔ افکار، تصاویر یا احساساتی است که هنگام خواب (خصوصاً در خوابهای همراه با حرکات سریع چشم) انجام میپذیرد. رؤیا ممکن است شامل اتفاقات عادی و روزمره و یا عجیب و غریب بشود. انسانها بصورت تاریخی همواره اهمیت زیادی برای رؤیا قائل بوده به طرق مختلف به آن نگریستهاند. به عنوان مثال گروهی آن را پنجرهای به سمت غیب، گذشته، آینده و یا دنیای رفتگان در نظر گرفتهاند. برخی جوابهای خلاقانهای برای سؤالات فکری یا عاطفی خویش در رؤیاها یافتهاند، و هنرمندانی ایدههای هنری نوینی از خواب اتخاذ کردهاند.
...
تاریخ علوم نشان میدهد که پدیدههایی مثل خواب دیدن، که توضیح آنها حتّی تا این اواخر روشن نبود، پس از مدتّی، در چارچوب همان قوانین کلّی که جهان عینی ما را اداره میکند و علم از آن خبر میدهد، تا حدود زیادی مورد توضیح قرار میگیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پژوهشهای جدّی در زمینه ساز و کار خواب
ابن سینا در کتاب شفاء در مبحث علمالنفس در فصلی بهخواب و نوع صادق و غیر صادق آن پرداختهاست و میگوید که نفس در بیداری گاه بهچیزی توجه میکند و بدان دلبسته میشود و در عالم خواب، قوه تخیل، آن تصاویر را حکایت میکند و درواقع این صُوَر بهجا مانده از افکار روزانه است.
برخی از دانشمندان، خواب دیدن را در اثر ناکامیها و شکستها دانستهاند و برخی، تلقین ترس گرفته و بعضی دیگر جلوه غرائز واپس زده دانستهاند.
...
پژوهشهای جدّی در زمینه ساز و کار خواب، به دهه ۱۹۵۰ باز میگردد. از آن زمان تاکنون در سراسر جهان امثال فروید، یونگ...کیسی، اوانز... فرانسیس کریک و میچنسن....، دست به مطالعات گستردهای زدهاند که همچنان ادامه دارد.
...
معروفترین نظریه روانشناسی در مورد اهمیت رؤیاها متعلق به روان شناس معروف، زیگموند فروید Sigmund Freud است. فروید عقیده داشت: رؤیاها، نیازهای ناخودآگاه و اضطراب خواب بیننده را آشکار میکنند و به قول او چه بسا تمایلات جنسی است که به صورتی دیگر سرک میکشد.
وی تأکید میکرد که در عصر جدید، انسان بسیاری از نیازهای خود را فرو نشانده، ما بر این نیازها تأثیری نداریم و حتی نمیتوانیم آنها را در خودمان قایم کنیم. به این ترتیب، این نیازها دوباره به صورت رؤیاهایی ظاهر میشوند، که پنجرهای به سوی نیمه آگاه است.
کارل یونگ Carl Jung در نظرّیه تعریف ناخودآگاه، با استادش فروید، اختلاف نظر داشت و میگفت فقط بخشی از ناخودآگاه، شامل امیال وآپسخورده و سرکوب شده آدمی است.
یونگ منشاء خلاقیتهای هنری و علمی انسان را هم، به ناخودآگاه نسبت میداد.
یونگ منشاء خلاقیتهای هنری و علمی انسان را هم، به ناخودآگاه نسبت میداد.
از دیدگاه وی، ما فقط ویژگیهای جسمی را از اجدادمان به ارث نمیبریم، بلکه بخشی از افکار و ذهنیاتشان را هم به ارث میبریم که آنها نیز، در ناخودآگاه ما قرار میگیرند و در شرایطی که تداعی ّرخ میدهد، میبینیم چه افکار و ذهنّیات عجیب غریبی وارد (نیمه خودآگاه و بعد) خودآگاه ما میشود.
یونگ خواب را افشاگر ذهن ناخودآگاه میدید. به عقیده یونگ خواب حوادث آینده را پیشبینی کرده، و به نکاتی در شخصیت خواب بیننده که شخص از آنها غافل شدهاست اشاره میکند.
نظریهای دیگر با اشاره به اینکه اتفاقّات فیزیکیای که موقع خواب در اطراف ما روی میدهد هم، غیر مستقیم ناخودآگاه ما را تحت تاثیر قرار میدهد، خواب را بر اساس بارهای الکتریکیای که محرک بخشهای مربوط به حافظه مغز هستند توضیح میدهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ اهمیت دارد
مهّمترین تئوری موجود برای توضیح خواب مربوط به آلان هابسون Alan Hobson و رابرت مک کارلی Robert McCarley است که تئوریهای روانکاوانه قدیمی یانگ و فروید را نفی کرده و توضیحی مرتبط با فیزیولوژی ارائه میکنند.
مطالعه آنچه در هنگام خواب بر مغز انسان میگذرد باعث شد آنها به این نتیجه برسند که خواب دیدن نتیجه جرقههای الکتریکی تصادفی در مغز است که حافظههای باقی مانده از آثار تجربیات حسّی پیشین را بویژه از بخش حافظه موقت مغز که دسترسی سریع تر و آسان تری به آن مقدور است بازپردازش میکند.
این تئوری Activation ـ Synthesis نام دارد و از سال ۱۹۷۳تا کنون مورد بحث است.
به اعتقاد دانشمندان، پیشرفت در تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ توسط گالیله اهمیت دارد، با این تفاوت که این بار به جای فضای خارجی، فضای داخلی رصد میشود.
به اعتقاد دانشمندان، پیشرفت در تصویربرداری مغز به اندازه اختراع تلسکوپ توسط گالیله اهمیت دارد، با این تفاوت که این بار به جای فضای خارجی، فضای داخلی رصد میشود.
گفته میشود با تصویربرداری به شیوه «افامآرآی» fmri یا تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی
Functional Magnetic Resonance Imaging
و نیز، PET پت اسکن، «توموگرافی با نشر پوزیترون»
Positron emission tomography رقص ذهن و مغز به تماشا در میآید.
...
فراموش نکنیم که دانش روانشناسی با تکیه بر فیزیولوژی و، با بهرهگیری از رؤیا، به ژرفای درون انسان نقب میزند تا کج و کوله بودن روان آدمی، زیر دید قرار گیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا این جهان خوابی است زودگذر؟
به نظر میرسد خواب دیدن و پانهادن به عالم رؤیا تنها حق از حقوق بشر است که هیچ قدرتی و هیچ قدرتمندی در جهان قادر به سلب آن نمیباشد.
...
چرا خواب میبینیم؟
آیا خوابهای ما بازتاب اعمال روزانه، یا منعکسکننده واقعّیتهای درونی ما است؟
آیا مشکلات زندگی روی خوابهای ما اثر میگذارد و کردار ما نیز در ایجاد خوابهای ما بی تأثیر نیست؟
آیا خوابها، کلیدی برای ضمیر ناخودآگاه ما هستند؟
چرا گفتگوهایی که در خواب بین ما و سایرین رد و بدل میشود به زبان مادری یا زبانهایی است که بر آنها تسلط داریم؟
آیا خواب دیدن، نوعی بینش درتاریکی است؟
آیا خواب، با مرگ قوم و خویش است؟
آیا اضطراب ناشی از روابط اجتماعی و بازتاب آن در رؤیا است که فرد را دچار برداشت مثبت از خوابهای خود میکند؟
آیا خواب سّد حواس ظاهر است و فتح حواّس قلب؟
آیا خواب، در واقع یک مکانیسم جبرانی است؟ تا بار ذهنی ما را سبک کند و بتوانیم انرژی گرفته، ادامه حیات دهیم؟
آیا انسان با خواب دیدن، فشارهای روزمره را مرور نموده و سعی میکند آنها را با تجربیات خود حل و فصل کند؟
آیا زمانی که فرد خواب است، مغز با شّدت بیشتری کار کرده و اتفاقات روزمره را سبک سنگین میکند تا آنها در طبقه بندی مخصوص قرار گیرند؟
آیا خواب دیدن، ابزاری برای تصفیه خاطرات ما، یا پاسخ طبیعت به مشکل انباشت آگاهی از جهان خارج است؟
آیا رؤیا نیز در کنار نمودهایی چون قصّه و افسانه و اسطوره و آیینهای دینی و حتی هنرهای تجسّمی، خواستگاه اصلی ضمیر ناخودآگاه جمعی است که در اساس به سرزمین و دین و تمدن و فرهنگ خاصی محدود نمیشود؟
آیا اصلا این جهان خوابی است زودگذر؟ پس بیداری ما کدام است؟
آیا خوابهای ما بازتاب اعمال روزانه، یا منعکسکننده واقعّیتهای درونی ما است؟
آیا مشکلات زندگی روی خوابهای ما اثر میگذارد و کردار ما نیز در ایجاد خوابهای ما بی تأثیر نیست؟
آیا خوابها، کلیدی برای ضمیر ناخودآگاه ما هستند؟
چرا گفتگوهایی که در خواب بین ما و سایرین رد و بدل میشود به زبان مادری یا زبانهایی است که بر آنها تسلط داریم؟
آیا خواب دیدن، نوعی بینش درتاریکی است؟
آیا خواب، با مرگ قوم و خویش است؟
آیا اضطراب ناشی از روابط اجتماعی و بازتاب آن در رؤیا است که فرد را دچار برداشت مثبت از خوابهای خود میکند؟
آیا خواب سّد حواس ظاهر است و فتح حواّس قلب؟
آیا خواب، در واقع یک مکانیسم جبرانی است؟ تا بار ذهنی ما را سبک کند و بتوانیم انرژی گرفته، ادامه حیات دهیم؟
آیا انسان با خواب دیدن، فشارهای روزمره را مرور نموده و سعی میکند آنها را با تجربیات خود حل و فصل کند؟
آیا زمانی که فرد خواب است، مغز با شّدت بیشتری کار کرده و اتفاقات روزمره را سبک سنگین میکند تا آنها در طبقه بندی مخصوص قرار گیرند؟
آیا خواب دیدن، ابزاری برای تصفیه خاطرات ما، یا پاسخ طبیعت به مشکل انباشت آگاهی از جهان خارج است؟
آیا رؤیا نیز در کنار نمودهایی چون قصّه و افسانه و اسطوره و آیینهای دینی و حتی هنرهای تجسّمی، خواستگاه اصلی ضمیر ناخودآگاه جمعی است که در اساس به سرزمین و دین و تمدن و فرهنگ خاصی محدود نمیشود؟
آیا اصلا این جهان خوابی است زودگذر؟ پس بیداری ما کدام است؟
...
آیا پرسش زیر که اهل و عیال خرافات و اصحاب تزویر، آن را تصاحب کرده و سر بریدهاند، به فکرکردن میارزد؟
اگر دنیا، جان را نیز چون کالبد و قالب تن خاکی از میان میبرد و میخورد و اگر تن و جان همانند هم هستند چرا در هنگام خواب که تن بیاحساس میماند، جان با ما گردش و نبردی دارد و همه جا را میگردد؟
اگر دنیا، جان را نیز چون کالبد و قالب تن خاکی از میان میبرد و میخورد و اگر تن و جان همانند هم هستند چرا در هنگام خواب که تن بیاحساس میماند، جان با ما گردش و نبردی دارد و همه جا را میگردد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فیل، خواب عربستان را نمیبیند
شباهتهای بین مشاهده رؤیا و مشاهده واقعیت این سؤال را بر میانگیزد که چگونه میتوان بین این دو تفاوت قائل شد.
برتراند راسل معتقد بود که «امکان دارد که آنچه ما تجربه زندگی در بیداری میخوانیم تنها یک کابوس مداوم و غیر معمول باشد»، و اینکه «من فکر نمیکنم که در حال حاضر در حال خواب دیدن هستم، ولی آن را نمیتوانم اثبات کنم.»
...
واقعش ماهیت رؤیا موضوع جنجال برانگیزی بوده چنانچه برخی از فلاسفه این گزاره را که رؤیا تجربهای است که هنگام خواب رخ میدهد را زیر سؤال بردهاند و استدلال میکنند که رؤیا را باید بر اساس آنچه ما هنگام بیداری «بیاد میآوریم» فهمید.
رؤیاها، ویژه خواص نیست و سروقت ما عوام نیز، میآید
اینجا منظورم تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی نیست که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند.
البّته که شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان میبیند.
اینجا منظورم تنها رقص ذهن و مغز، خواب پرنده در قفس خویش، و آن چیزی نیست که خود آدمی تمایل دارد و چون تمایل دارد ممکن است در خواب هم ببیند.
البّته که شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان میبیند.
...
آیا تا به حال خوابی ندیده اید که پس از بیداری، شما را در خود فرو بَرد؟ و بر خلاف رؤیاهای هّپله هَپو که به نوع غذا، دستگاه گوارش، سر و صداهای دور و بر خواب بیننده و جر و بحثهای روزانه مربوط است و زود هم فراموش میشود، سالیان دراز در یادتان بماند؟ و یا خبر از واقعهای بدهد؟
...
اگر بپذیریم که خواب، کاهش تا فقدان سطح هوشیاری، تعلیق نسبی ادراکات حسی و غیر فعال شدن تقریبا تمام عضلات ارادی در زمان استراحت است، به طوری که فعالیت بدن و ذهن تغییر کرده و توهمهای بینایی جایگزین تصاویر واضح واقعی میشوند. آنوقت تعلیل(تحلیل علل) خوابهای شگفت، (خوابهایی که از جنس بیداری است)، آسان نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار شما را جائی دیده ام...(آشنا پنداری ـ دژاوو)
دژاوو déjà vu یک واژه فرانسوی است به معنای قبلاً دیده شده. دژا (déjà) به معنای «پیشتر» و، وو (vu)، اسم مفعول فعل ووآق، به معنای دیدهاست. (به آن پاراآمنزیا paramnesia هم میگویند.)
...
...
دژاوو، به پدیدهای گفته میشود که فرد احساس میکند اتفاقی که هم اکنون برایش رخ داده، پیشتر تجربه کردهاست.
لحظاتی برای همه ی ما پیش میآید که با صحنههایی روبرو میشویم که حّس میکنیم در گذشته هم، در همان جا بودهایم و آن صحنه برایمان آشنا است.
دژاوو، در فارسی به آشنا پنداری ترجمه شدهاست. آشناپنداری (دژا-وو) حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شدهاست. گرچه اخیرا دانشمندان توضیحاتی راجع به این مسئله یافتهاند و آنرا به «هیپوکمپوس» و کارکردهای مغز و تداخل حافظه کوتاهمدت و بلندمدت آدمی ربط میدهند و اشاره میکنند مغز انسان مثل ماشین حساب مشاهدات و تجربیات را برای آینده آرشیو میکند و به کمک هیپنوتیزم هم میتوان این حس را شبیهسازی کرد، اما ابهامات دژاوو déjà vu هنوز به جای خود باقیست.
دژاوو، در فارسی به آشنا پنداری ترجمه شدهاست. آشناپنداری (دژا-وو) حالتی از ذهن است که در آن فرد پس از دیدن صحنهای احساس میکند آن صحنه را قبلاً دیدهاست و در گذشته با آن مواجه شدهاست. گرچه اخیرا دانشمندان توضیحاتی راجع به این مسئله یافتهاند و آنرا به «هیپوکمپوس» و کارکردهای مغز و تداخل حافظه کوتاهمدت و بلندمدت آدمی ربط میدهند و اشاره میکنند مغز انسان مثل ماشین حساب مشاهدات و تجربیات را برای آینده آرشیو میکند و به کمک هیپنوتیزم هم میتوان این حس را شبیهسازی کرد، اما ابهامات دژاوو déjà vu هنوز به جای خود باقیست.
از این پدیده تفسیرهای مختلفی میشود، اما این که افراد نابیناشده هم این تجربه را دارند خیلی از پژوهشگران را به تأمل واداشتهاست
...
در فیلم ماتریکس، که در آن ماشینها، انسانها را تحت کنترل خود در میآورند، پدیده دژآوو، به عنوان یک نشانه هشدار دهنده آورده شده، همچنین فیلم «بمان»، آخرین ساخته مارک فورستر نیز به وضوح این اتفاق را نشان میدهد.
...
در فیلم ماتریکس، که در آن ماشینها، انسانها را تحت کنترل خود در میآورند، پدیده دژآوو، به عنوان یک نشانه هشدار دهنده آورده شده، همچنین فیلم «بمان»، آخرین ساخته مارک فورستر نیز به وضوح این اتفاق را نشان میدهد.
...
دژاوو(آشناپنداری)، هنگامی رخ میدهد که برخی از جزئیات موجود در محیطی که ما در آن حضور داریم(صحنه، بو، صدا)، نه مشابه، دقیقا مشابه برخی بقایای خاطره ما از گذشته است که مغز ما صحنه کامل را از روی اجزاء (موجود فعلی) بازآفرینی کردهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش همیشه خوابهامان پر از رؤیا بود
کاش همیشه خوابهامان پر از رؤیا بود
در سِفر آفرينش، دربارهی خواب يعقوب سخن گفته شدهاست.
«یعقوب در خواب نردبانی را ديد که پايه آن بر زمين و سرش به آسمان میرسيد. فرشتگان خداوند از آن بالا و پايين میرفتند...»(پيدايش ۱۵:۲۸-۱۰)
از خواب عُزیر مصر(که در آیات ۴۷ و ۴۸ سوره یوسف به آن اشاره شده)، و از رؤیای شگفت ابراهیم خلیل و داستان قربانیکردن اسماعیل، میگذریم...
...
در اودیسه، در ایلیاد، در اشعار پینداروس بزرگترین شاعر غنایی یونان در عهد باستان، در آثار افلاطون و ارسطو و دیوژن حکیم و حتی در نوشتههای آریستوفان که ۴۲۴ سال پیش از میلاد میزیست. به رؤیاهای صادق، اشاره شدهاست. در کتب عهد عتیق، آیات بسیاری ناظر بر خواب و خوابگزاری است که معروف ترین آنها خواب اول و خواب دوم دانیال و تفسیرهای آنهاست. (کتاب دانیال: ۷ و ۸).
همچنین در سفر پیدایش: ۳/۲۰، ۱۵ ـ ۱۲ / ۲۸، اول سموئیل: ۶/۲۸، دانیال، ۴۹ـ ۱/۲، ۸و ۷، یوئیل: ۲۸/۲ ــ به این مسئله اشارات صریح شدهاست.
...
تجربه رؤیا به اندازه تپش قلب و اثر انگشت، منحصر به فرد است. رؤیا صورتگرفتن معانی، تجسم ایده آلها، و بودشدن آن چیزی است که میخواهیم باشد.
...
کاش همیشه خوابهامان پر از رؤیا بود، افسوس که نیست. چقدر حیف است آن ساعتهای بسیاری که در خوابی بی رؤیا میگذرد. به قول دکتر علی شریعتی: رؤیا خود نوعی زندگی است. خواب دیدن یک نوع زندگی کردن است. گاه بهتر از بیداری
کاش همیشه خوابهامان پر از رؤیا بود، افسوس که نیست. چقدر حیف است آن ساعتهای بسیاری که در خوابی بی رؤیا میگذرد. به قول دکتر علی شریعتی: رؤیا خود نوعی زندگی است. خواب دیدن یک نوع زندگی کردن است. گاه بهتر از بیداری
رؤیا همچون اساطیر است و بیداری همچون تاریخ...
...
نخستین وحی که به محّمد مصطفی نازل شد، یک رؤیای شگفت بود... در قرآن در سوره صافات، از زبان حضرت ابراهیم هم، میخوانیم:
إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ; من در خواب دیدهام...
آیات قرآن درباره رؤیا، یکی دوتا نیست.
یونس/۶۴ ـ اسراء/۶۰ـ روم/۲۳...
ـ رؤیای یوسف درباره یازده ستاره و ماه و خورشید (یوسف/۵).
ـ رؤیای همسلولیهای یوسف که یکی آزاد و دیگری اعدام شد. (یوسف/۴۱).
ـ رؤیای پادشاه مصر درباره گاو لاغر و چاق (یوسف/۴۹ـ۳۵).
ـ رؤیای پیامبر درباره فتح مکه (فتح/۲۷).
ـ رؤیای مادر موسی درباره گذاشتن فرزندش در َسَبد و رها کردن در رود نیل
ـ رؤیای ابراهیم خلیل درباره ذبح فرزندش اسماعیل. (صافات/۱۰)...
یونس/۶۴ ـ اسراء/۶۰ـ روم/۲۳...
ـ رؤیای یوسف درباره یازده ستاره و ماه و خورشید (یوسف/۵).
ـ رؤیای همسلولیهای یوسف که یکی آزاد و دیگری اعدام شد. (یوسف/۴۱).
ـ رؤیای پادشاه مصر درباره گاو لاغر و چاق (یوسف/۴۹ـ۳۵).
ـ رؤیای پیامبر درباره فتح مکه (فتح/۲۷).
ـ رؤیای مادر موسی درباره گذاشتن فرزندش در َسَبد و رها کردن در رود نیل
ـ رؤیای ابراهیم خلیل درباره ذبح فرزندش اسماعیل. (صافات/۱۰)...
...
در مورد حسین ابن علی، قهرمان عاشورا، میگویند در حرکت به سوی کربلا، روزی هنگام ظهر به خواب رفت و وقتی بیدار شد، پشت سر هم تکرار کرد:
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ
ما از مبداء وجودیم و آخر عاقبت هم به همان جا کوچ میکنیم.
(تکرار این کلمات که بیشتر در مرگ ناگهانی افراد شنیده ایم، خبر از ابتلائات سخت میدهد.)
(تکرار این کلمات که بیشتر در مرگ ناگهانی افراد شنیده ایم، خبر از ابتلائات سخت میدهد.)
پسرش پرسید: پدر آیا اتفّاق خاصی افتادهاست؟
حسین پاسخ داد:
درعالم رؤیا شنیدم کسی(با اشاره به ما)، ندا سر میداد:
این گروه در حال حرکت اند و مرگ بسوی شان میشتابد. من از این رؤیا میفهمم که به زودی مرگ در انتظار ماست.
حسین پاسخ داد:
درعالم رؤیا شنیدم کسی(با اشاره به ما)، ندا سر میداد:
این گروه در حال حرکت اند و مرگ بسوی شان میشتابد. من از این رؤیا میفهمم که به زودی مرگ در انتظار ماست.
پسر گفت: مگر ما حق نیستیم و طرف مقابل مان باطل نیست؟ حسین گفت: بله، هست...(امّا، در نبرد پیش رو، داس مرگ ما را درو میکند...)
...
در کتاب تاریخ بیهقی در مورد رؤیای سبکتگین(مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمود) میخوانیم سبکتگین، زمانی که هنوز بردهای بیش نبوده و حتی کسی او را به غلامی هم نمیخرید، شبی، خضر پیامبر را در خواب میبیند.
...
اگرچه تجربه شخصی فردوسی از خواب دیدن «جهاندار محمود، شاه بزرگ» درست از آب درنیامد و سلطان محمود آن نبود که مینمود، در مجموع سی و چهار بار در شاهنامه از خواب و رؤیا سخن رفتهاست.
خواب کیخسرو، خوابهای سام، خواب گشتاسب، خواب بابک نیای اردشیر(دو شب پیاپی)، خواب کتایون(دختر قیصر و مادر اسفندیار)، خواب رودابه، خواب کیقباد، خواب افراسیاب، خواب طوس، خواب سیاوش، خواب پیران، خواب گودرز، خواب جریره(مادر فرود)، خواب ضحاک، خواب رستم، خوابهای کید هندی، خواب بهرام چوبین، خواب انوشیروان، خواب خود فردوسی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواب فردوسی از دقیقی، به خلق شاهنامه کمک میکند
سری به شاهنامه فردوسی بزنیم که حتی وقتی از سادهترین و عادیترین چیزها حرف میزند کلامش والا و بلند است و بی اختیار آدم را بالا میکشد، تا چه رسد به مثلا، گفتگوی پیران و رستم، که اوج زیبائی است.
خوابهای اساطیری شاهنامه سرنوشتساز و پر شکوهاند. این خوابها، هم سرنوشت شاهان و پهلوانان را رقم میزند و هم سرشت آنان را هویدا میسازد.
...
خوابهای شاهنامه گاه رؤیاییاند و گاه بهکابوس خودکامگان مبّدل میشوند.
ـ خواب دیدن بابک در کار ساسان،
ـ خواب دیدن بابک در کار ساسان،
ـ خواب دیدن کید پادشاه قنوج،
ـ خواب دیدن سام پسرش را،
ـ خواب ضحّاک و رویارویی با فریدون(چهل سال پیش از آنکه در دماوند به زنجیر کشیده شود)،
ـ خواب خسرو پرویز که محمد مصطفی با او حرف میزند و...،
ـ و به ویژه، خواب دیدن فردوسی، دقیقی را، که به خلق شاهنامه عملا یاری میرساند.
ـ خواب دیدن سام پسرش را،
ـ خواب ضحّاک و رویارویی با فریدون(چهل سال پیش از آنکه در دماوند به زنجیر کشیده شود)،
ـ خواب خسرو پرویز که محمد مصطفی با او حرف میزند و...،
ـ و به ویژه، خواب دیدن فردوسی، دقیقی را، که به خلق شاهنامه عملا یاری میرساند.
...
چنان دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
که یک جام میداشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز بر آیین کاوس کی......
بدین نامه گر چند بشتافتی
کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
سخن را نیامد سراسر به بن
ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار
بگفتم سرآمد مرا روزگار...
کنون من بگویم سخن کو بگفت
منم زنده او گشت با خاک جفت
...
جالبترین و جذّابترین خواب شاهنامه که پیامدهای آن سرتاسر شاهنامه را دربر میگیرد، خواب افراسیاب و رؤیای سیاوش است.
افراسیاب خوابِ کشتهشدن خود را به دست کیخسرو پسر سیاوش میبیند، آن هم زمانی که هنوز سیاوش، نه دختر پیران را به همسری گرفته و نه فرنگیس، افراسیاب را، تا کیخسروی بزاید و بهخونخواهی پدر برخیزد.
تأثیر این خواب بر افراسیاب چنان عظیم و سرنوشت ساز است که او را از هر چه جنگ و بدخواهی است بیزار و سیر میکند و از در آشتی با ایرانیان برمیآید.
چنین گفت پرمایه افراسیاب
که هرگز کسی این نبیند به خواب
کجا در شب تیره من دیدهام
ز پیر و جوان نیز نشنیدهام
بیابان پر از مار دیدم بهخواب
زمین پر زگرد آسمان پر عقاب
سراپرده من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگونسار کرد
برفتی به هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه کردی نگون
وزین لشکر من فزون از شمار
بریده سران و تن افگنده خوار
سپاهی از ایران چو باد دمان
که هرگز کسی این نبیند به خواب
کجا در شب تیره من دیدهام
ز پیر و جوان نیز نشنیدهام
بیابان پر از مار دیدم بهخواب
زمین پر زگرد آسمان پر عقاب
سراپرده من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگونسار کرد
برفتی به هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه کردی نگون
وزین لشکر من فزون از شمار
بریده سران و تن افگنده خوار
سپاهی از ایران چو باد دمان
چه نیزه بهدست و چه تیر و کمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مولوی بارها مسئله خواب را پیش میکشد
یکی از مضامین مورد علاقه عالمان و مورخان و عارفان اسلامی نیز، خواب و خوابگزاری بودهاست و آثارشان سرشار است از اشارهها و حکایتها، پیرامون رؤیا.
...
در گستره ادبیات ایران، کمتر اثری میتوان یافت که در آن بهخواب و خوابگزاری اشاره نشده باشد. نجم الدین رازی،در مرصاد العباد، عبدالرحمان جامی، در نفحات الانس،...و خیلیهای دیگر...
حکیم سنایی نیز به مسئله خوابدیدن توجه نموده و در کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، فصلی را، به تعبیر خواب اختصاص دادهاست.
در میان عالمان و عارفان فارسیزبان، در آثار مولوی، و نیز فریدالدین عطّار بیش از دیگران بهاین مضمون برمیخوریم.
حکیم سنایی نیز به مسئله خوابدیدن توجه نموده و در کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، فصلی را، به تعبیر خواب اختصاص دادهاست.
در میان عالمان و عارفان فارسیزبان، در آثار مولوی، و نیز فریدالدین عطّار بیش از دیگران بهاین مضمون برمیخوریم.
مولانا در مثنوی بارها به تمثیل، مسئله خواب را پیش میکشد و با اینکه با اشاره میفهماند که نه خر، خواب هندوستان، و نه فیل، خواب عربستان را میبیند اما، تاکید میکند نباید رؤیا را صرفاً تابع افکار روزانه و محصول بیداری دانست، زیرا هر یک از ما کمابیش خوابهایی دیدهایم که بعدها عیناً در عالم بیداری تحقق یافتهاست.
همچنانک چشم میبیند بهخواب
بی مه و خورشید، ماه و آفتاب
نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان
ور بگویندت که هست آن فرع این
مشنو آن را ای مقلد بی یقین
ببیند خواب، جانت وصف حال
که بهبیداری نبینی بیست سال
در پی تعبیر آن، تو عمرها
میدوی سوی شهان بادها...
پیل باید، تا چو خسبد او ستان
خواب بیند خطّه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان بهخواب
خر ز هندستان نکرده ست اغتراب...
همچنانک چشم میبیند بهخواب
بی مه و خورشید، ماه و آفتاب
نوم ما چون شد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان
ور بگویندت که هست آن فرع این
مشنو آن را ای مقلد بی یقین
ببیند خواب، جانت وصف حال
که بهبیداری نبینی بیست سال
در پی تعبیر آن، تو عمرها
میدوی سوی شهان بادها...
پیل باید، تا چو خسبد او ستان
خواب بیند خطّه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان بهخواب
خر ز هندستان نکرده ست اغتراب...
...
دانته، اثر جاودانهاش، کمدی الهی، را بعد از خوابی که از بئاتریس -دختری که دوست داشت- دید، سرود.
میرعلی تبریزی واضع خط نستعلیق که شیفته صاحب نهج البلاغه بود، و مثل هر هنرمندی با خرافات میانه ندارد، گفته: جهت و مسیر خوشنویسیام را خواب آن محبوب، ارتقاء داد...
خوابدیدنهای امثال شاه طهماسب صفوی که در روش مملکتداری و سیاستها و جنگهای او نیز تأثیر میگذاشتند، جای خود دارد...
کوراوغلو هم، که همانند آب جاری، پاک و پاک کننده بود. خواب میدید.
خواب قیرات، اسب باوفایش، و خواب چنلیبل، پایگاه رزمندگان دلیر و البته خواب نگار، دختر زیبایی که دوستش میداشت.
خواب قیرات، اسب باوفایش، و خواب چنلیبل، پایگاه رزمندگان دلیر و البته خواب نگار، دختر زیبایی که دوستش میداشت.
...
گوته شاعر بزرگ آلمانی در خاطراتش نوشته:
«یک شب درخواب، خودم را دیدم که روی اسبی نشستهام، لباسهای عجیبی بر تن داشتم به نوعی که هرگز مد روز نبود. هشت سال بعد، زمانی که درمحلّی اسبسواری میکردم، ناگهان متوّجه شدم دقیقا همان لباس را بنا بر مُد روز بر تن دارم و وقتی دقت کردم دریافتم درهمان محلی اسب سواری میکنم که درخواب دیده بودم.»
آبراهام لینکلن رئیس جمهوری اسبق آمریکا در خاطرات خود اشاره نموده:
«در خواب دیدم که مردم سرگردان از این سو به آن سو میروند و گریه میکنند، در اتاقی از کاخ سفید جنازهای دیدم که درون تابوتی بود و رویش را کاملاً پوشانده بودند، از یکی از سربازان پرسیدم چه کسی در کاخ کشته شده؟ گفت:
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیدهاست. چنانچه میدانیم خواب او به همین صورت به حقیقت پیوست.
رئیس جمهور. او در جریان یک ترور به قتل رسیدهاست. چنانچه میدانیم خواب او به همین صورت به حقیقت پیوست.
...
«مندلیف» شیمیدان روسی مدتهای مدید موفق نمیشد که شکل نهایی تناوبیبودن و کیفیت عناصر ساده را بیابد. گفته شده او خوابی دید و پس از آن به سرعت تغییراتی در جدول داد و گفت این همان است که میخواستم و نمییافتم. توجه داشته باشیم که مبنا و اصل، نه رؤیای وی، بلکه زحمات و تلاش فکری مندلیف در بیداری بود. او برای مرتب کردن جدول تناوبی عناصر شیمیایی مدت یکسال وقت گذاشت و سرانجام در یکم ماه مارس سال ۱۸۶۹ بازنویسی و تحت عنوان «سیستم تناوبی عناصر بر اساس جرم اتمی و شباهتهای خواص شیمیایی آنها» منتشر نمود.
...
«ایگور لیسن کو» Yevgeni Lysenko نقاش روس، تابلویی دارد به اسم The Bull که به «فاشیسم در راه است» 'Fascism Is Advancing نیز شهره است. تابلوی مزبور فعلاً در موزه «شهر «نوکوس» Nuko در ازبکستان موجود است و من آن را دیده ام. ایگور لیسن کو تعریف کرده که طرح اصلی تابلو را از خوابی که دیده الهام گرفتهاست. حیوانی وحشی که چشمانش چون سوراخهای تفنگی دولول، آماده شلیک بود.
Во сне я увидел существо, глаза как бочки с пистолетом. Я назвал картину 'Фашизм продвигается’.
چارلز دیکنز نویسنده معروف انگلیسی هم، چنین تجربهای را یادآور شدهاست. یک شب خواب دید که بانویی پیچیده شده در یک شال قرمز مقابلش ایستاده، بطوری که پشتش به او است.
چارلز دیکنز او را نشناخت ولی وقتی زن برگشت توانست چهرهاش را ببیند، زن خود را با اسم «ناپیر» معرفی کرد که او هرگز چنین نامی را نشنیده بود. درست شب بعد، دوستی به دیدارش آمد و خانمی را بهمراه آورده بود که شال قرمزی را بدورش پیچیده بود، دوست چارلز دیکنز او را خانم ناپیر معرفی کرد.
...
بخشی از موسیقی اپرای Snegurotchka (اسنگوروچکا) اثر «ریمسکی کورساکف» از بزرگترین آهنگسازان روسیه و از غولهای موسیقی دوره رمانتیک در خواب به او القا شد. البته او از جمله بزرگترین موسیقیدانان است و اگر زندگی هنری و تلاشهایش نبود، آن خواب هم پیش نمیآمد. یعنی، اُس و اساس بیداری است نه خواب.
کافکا نیز، در کتاب The Metamorphosis (مسخ)، به عالم خواب، نقب زدهاست...
...
«آناتولی کارپف» شطرنج باز معروف، در خواب حرکتی را در بازی دید که باعث شد یک مسابقه را ببرد. فراموش نکنیم که وی در بازی پوزیسیونی از بزرگترین شطرنجبازان تاریخ شمرده میشود و در طول عمر خود برنده ۱۶۰ تورنمنت شطرنج شدهاست. یعنی همهاش به عالم غیب و الهام در خواب مربوط نمیشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعری که دهخدا، بر اثر یک خواب سرود
با به دار آویختن میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، استبداد، یکّه تازی میکند و طبق معمول، نخستین قربانیان اهل قلم هستند. با نعره محمّدعلی شاه که: بکشید این پدرسوختهها را، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در حالی که نیزهای شکمش را دریده بود، در باغشاه به دار آویخته شد. وقتی صوراسرافیل را به قتلگاه کشاندند، دهخدا را پیدا نکردند، چون صوراسرافیل به او خبر داده بود پنهان شود.
مدتّی پس از آن اعدام شقاوت بار، شبی دهخدا، صوراسرافیل را در همان جامهی همیشگی سپیدش به خواب میبیند و در عالم رؤیا از او میشنود:
چرا نگفتی، او جوان افتاد؟ و این همان چیزی بود که باعث شد تا جمله معروف دهخدا، بلافاصله در خواب، در ذهنش نقش ببندد.
مدتّی پس از آن اعدام شقاوت بار، شبی دهخدا، صوراسرافیل را در همان جامهی همیشگی سپیدش به خواب میبیند و در عالم رؤیا از او میشنود:
چرا نگفتی، او جوان افتاد؟ و این همان چیزی بود که باعث شد تا جمله معروف دهخدا، بلافاصله در خواب، در ذهنش نقش ببندد.
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذشت ز سر سیاهکاری
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد نمودار
واهریمن زشتخو حصاری
یاد آر، ز شمع مرده یاد آر
بگذشت ز سر سیاهکاری
وز نفخه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد نمودار
واهریمن زشتخو حصاری
یاد آر، ز شمع مرده یاد آر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه از این جور و تطاول که در این دامگه است
شاهرخ مِسکوب که آگاهانه نام دو اثرش را خواب و خاموشی، و سفر در خواب، گذاشته، فرزانهای که آن من دیگرش را در تکّه پارههای آیینهی شکسته بستهی زمان مینگریست، و نگاه پرمعنا و عارفانهاش، آثار او را عطرآگین و معنوی کردهاست، همو که جهل و خرافات را سه طلاقه کرده، بارها از خواب خودش، حرف میزند و به جای انکار، با گزارش آن ایجاد تامل میکند.
«...در خوابِ من ساواک و ساواما جولان میدهند، خواب میدان پهناور تاخت و تاز اینها است... آه از این جور و تطاول که در این دامگه است...دیشب مادرم را هم به خواب دیدم...با همان لبخند همیشگی دور لبها...انگار خانه خودمان بود...به نظر میرسد که میخواست جائی برود. ما رسیدیم تا برود. ما رسیدیم و او رفت...»
صفحه ۴۳۳ روزها در راه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رؤیا صدای وجدان انسان است
اسماعیل وفا یغمائی در مقدمه «این شنگ شهرآشوب»، از مزرعه کلاته، و نیز پدرش که پرچمدار کربلا را با سیمائی عتاب آلود در خواب میبیند که چرا مزرعه من ویرانه است و چرا به آن بی توجهی میکنی؟ ـــ یاد میکند و مینویسد:
«فردای همان شب پدر لیبرال مسلک و شکاک ــ که خدا را بیشتر در طبیعت و معجزات آن، درختان و گندمزار و میوهها و زنان، جستجو میکرد تا مسجد و امامزاده و مذهب، وبه طور جدّی معتقد بود هر درخت لیمو و پرتقال، پیامبر اولوالعظمی است که بر وجود پروردگار گواهی میدهد...با چند مُقَنی و کارگر، روانه کلاته شد و چندی بعد کلاته، احیا و نام آن به همایون دشت، تغییر پیدا کرد. استخر آن لبریز آب گردید و ذرّتهایش چون بیشهای از شمشیرهای سبز در زیر آسمان آبی برافراشته شدند...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روبوسی با بیژن جزنی بعد از تیربارانش
آقای ناصر رحمانینژاد که تئاتر اجتماعی معاصر ایران با نام وی عجین است برایم تعریف کردند...
خرداد سال ۱۳۵۴ در کمیته مشترک خواب شگفتی دیدم. خواب دیدم که به زندان قصر منتقل شدهام و آنجا زیر هشت، بعد از طی تشریفات آماده شدم وارد بند بشوم. معمولاً هروقت زندانیان تازه وارد به قصر فرستاده میشدند، هنوز داخل بند نشده، بچهها به نوعی با خبر میشدند. کسانیکه از دادگاه یا بهداری برمیگشتند آنها را زیر هشت میدیدند و گاه، بعضی از مامورین با اشاره میگفتند که رفقای جدیدتان امروز وارد میشوند...
بچهها پشت در وروی بند آماده روبوسی و سرسلامتی با تازه واردین میشدند. در عالم خواب احساس میکردم پشت در بند حالا تعدادی از بچهها منتظرند من وارد شوم. همین طور هم بود تا در باز شد تعدادی آنجا بودند از جمله بیژن. بیژن جزنی که سال ۵۱ – ۵۲ در شماره ۳ هم اتاق بودیم.
بیژن رنگ صورتش خاکستری توأم با زردی بود و لبخند کمرنگ ماتی داشت و عجیب اینکه موهایش سپید شده و کز شده بود. مثل وقتی که شعله آتش به موها میخورد یه جور عجیبی درهم بود. گویی پودر خاکستر روی سرش ریخته بودند و اگر دست میزدی همه میریخت. همین طور در عالم خواب او را مینگریستم و غرقه در نگاه و لبخندش بودم. رفتم جلو و همدیگر را در آغوش گرفتیم اما ناگهان از خواب پریدم.
حدود ۱۰ روز بعد آمدند مرا از کمیته به زندان قصر اعزام نمودند. وقتی وارد بند شدم نزدیک غروب بود. مرا به بند دو و سه در اتاقی از پیش مشخص شده، بردند. یکی از بچههای مذهبی که نقاشی هم میکرد آنجا بود. سلام و علیک کردیم. سعید سلطانپور هم از طبقه بالای دو و سه آمد. روبوسی کردیم و رفت. [پاسبان] ستار مرادی (وکیل بند که خیلی هم اذیت میکرد) آنجا بود.
رفتم در حیاط زندان و بچهها داشتند با توپ پارچهای بازی میکردند. احساس کردم یکی کنار من است. دیدم ستار مرادی است. سر صحبت را با من باز کرد که آقای رحمانینژاد کجا بودی. دوباره که پیدات شده و از این حرفها...بعد گفت رفقات کجا هستند. بیژن کجا است؟ گفتم من که نمیدونم. حالا اومدم. لابد توی یکی از این بندهاست دیگه. مکثی کرد و رفت.
...
کمی بعد از بچهها داستان کشته شدن او و هشت نفر دیگر را(کاظم ذوالانوار، حسن ضیاء ظریفی و...) شنیدم و آنوقت آن خواب شگفت که هنوز هم در خاطر من ماندهاست، معنا پیدا کرد. حالا هم بعد از حدود چهل سال که از آن خواب عجیب میگذرد، نگاه و لبخند بیژن جزنی را بیاد دارم...
روایت آقای ناصر رحمانی نژاد از این واقعه را میتوان در ویدیوی ضمیمه با صدای خودشان شنید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوابی که به حفظ کردن شعرهای زندان انجامید
خوابی که به حفظ کردن شعرهای زندان انجامید
نویسنده کتاب نه زیستن نه مرگ، در جلد سوم کتاب مزبور(تمشکهای نا آرام)، زیر وقایع دوشنبه ۳ مرداد سال ۶۷ به خواب هشداردهنده و پرمعنائی اشاره میکند که به نظر من تنها یک زندانی رنجدیده که در باغ حوادث پُرابتلای انقلاب هم بوده، آنرا تمام و کمال حس میکند. همچنین در صفحه ۱۱۵(که به وقایع پنج شنبه ۶ مرداد ۶۷ زندان میپردازد)، مینویسد:
«قتل عام زندانیان سیاسی در اوین آغاز شده بود و ما اطلاّعی از آن نداشتیم.
احساس میکردم عملّیات بزرگی در جریان است، وگرنه نیازی به این همه بسیج و دنگ و فنگ و بستن مجلس و ادارههای دولتی و دانشگاهها و...نبود.
با خود میاندیشیدم: سرنوشت ما چه خواهد شد؟ هیچ پاسخی نداشتم. به یاد خوابی افتادم که هفته پیش دیده بودم.
احساس میکردم عملّیات بزرگی در جریان است، وگرنه نیازی به این همه بسیج و دنگ و فنگ و بستن مجلس و ادارههای دولتی و دانشگاهها و...نبود.
با خود میاندیشیدم: سرنوشت ما چه خواهد شد؟ هیچ پاسخی نداشتم. به یاد خوابی افتادم که هفته پیش دیده بودم.
خواب دیده بودم در جائی مانند کمیته مشترک هستم و چند پاسدار که دمپای شلوارهاشان گت کرده بود، به در سلّولم آمدند و به شکل بسیار آهسته و با آهنگی ترسناک نامم را پرسیدند و بعد مرا به راهروی جلوی سلوّلم بردند. در آن جا مشاهده کردم روی چرخی که با آن چای و غذا به داخل به داخل بند میآوردند، تابوتهای حامل جنازههای بچهها قرار دارد. بدنهاشان سالم بود، ولی صورتهایشان به شکلی باورنکردنی از بین رفته بود. از شدّت ناراحتی جلوی چشمانم را گرفتم و فریادم در گلو شکست. ناگهان خودم را در راهرو، کنار فردی یافتم. از زیر چشم بند نگاه کردم، شلوار کردی سفیدرنگی به پا داشت. خوشحال شدم که تنها نیستم و همدردی دارم. سرم را بلند کردم به قصد آن که صورتش را ببینم، ولی ناگاه متوّجه شدم که صورت او نیز چون مردگان است. در واقع، او را به شکلی سرپا نگاه داشته بودند. ترس و اضطراب و اندوه وجودم را انباشته بود. در همان حال مرا به اتاقی بردند. وسائل بچهها روی هم تلنبار شده بودند. من اسم روی ساکها را میخواندم و به دنبال نام دوستانم میگشتم. در خواب میدانستم که آنها مردهاند و مرا در جمع آوری ساکها و وسایلشان آوردهاند. از شدت ناراحتی از خواب پریدم...»
...
«قتلعام سال ۶۷ مرا با این حقیقت آشنا کرد که همه چیز از بین رفته و چیزی باقی نماندهاست. به این دلیل تصمیم گرفتم آن چه از شعرها باقی مانده بود را از حفظ کنم»
پیشگفتار کتاب بر ساقهی تابیدهی کنف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواب هستم امّا دلم بیدار است
یکی از زندانیان زمان شاه (مختار شلالوند) تعریف کردهاست:
سال ۵۴ شبی خواب دیدم دستگیر میشوم و از محل پارک ماشینها(پارکینگ) مرا به محلی میبرند و آنجا لباس زندان میپوشم. حیاط گِردی هم با حوض کمعمق نسبتاً بزرگی در وسط نمایان بود. در خواب مرا به راهروی بلندی بردند و آنجا تعدادی زندانی را که پاهایشان زخمی بود و پارچههای خون آلودی روی آن بسته بودند کنار سلولها دیدم. همه چشمبند و لباس زندان داشتند و زانو در بغل بودند. بیدار شدم.
...
رشته تحصیلیام در دانشگاه تربیت بدنی بود. فردا صیح، کلاس ورزش (هاکی) داشتیم وسط درس مرا صدا زدند و به دفتر امور دانشجویی بردند و آنجا گفتند مسئولین امنیتی با شما کار دارند. سه نفر بودند و بعد از چند سئوال و جواب، گفتند شما باید با ما بیآئید. رفتیم به همان پارکینگی که در خواب دیده بودم و آنجا با ماموران دیگری که منتظر بودند(در مجموع سه ماشین) به محلی که بعداُ فهمیدم «کمیته مشترک ضد خرابکاری» است رفتیم.
در اتاق پذیرش بعد از تشریفات شلوار و فرنچ زندان پوشیدم. یکمرتبه چشمم به حوض بزرگی افتاد و همان حیاط که در خواب دیده بودم. وقتی به راهرویی بلندی رفتیم و آنجا چهار پنج زندانی درست همانطور که در خواب دیده بودم با پاهای زحمی خون آلود نشسته بودند، بر حیرتم افزوده شد. در مورد کمیته مشترک پیشتر از کسی چیزی نشنیده و آن صحنهها را هیچ کجا جز در خواب ندیده بودم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست
با همه این توضیحات، به قول روستائیان خوش قلب: زمین بره آسمون و، آسمون بیاد زمین، باید گفت: گاهی خواب دیدن آدم از جنس همیشه نیست.
نمیتوان چون اهل تزویر، به خرافات پیرامون خواب دامن زدهاند، رؤیاهای صادقانه را هم به خیالبافی نسبت داد. بیشتر ما حتی اگر یک بار هم شده، حوادثی را در خواب دیده ایم که تامّل برانگیخته و چرائی آن با توضیحات شبه علمی، آسان نبودهاست.
...
بعضی اوقات، تصویر خوابها آنقدر زنده و جاندار است که از خود میپرسیم آیا آنچه دیدیم، واقعا خواب بود؟ درست است که انسان بسیاری از اندیشهها و پندارها و خواستههای بیداریش را در خواب میبیند، درست است که معمولا ما همانطور که بیداری میکشیم، خواب میبینیم، ولی آیا هر خوابی که میبینیم، این جوری است؟
بعضی اوقات، تصویر خوابها آنقدر زنده و جاندار است که از خود میپرسیم آیا آنچه دیدیم، واقعا خواب بود؟ درست است که انسان بسیاری از اندیشهها و پندارها و خواستههای بیداریش را در خواب میبیند، درست است که معمولا ما همانطور که بیداری میکشیم، خواب میبینیم، ولی آیا هر خوابی که میبینیم، این جوری است؟
گاهی آدمی خوابهایی میبیند که قبلا به آن فکر نکرده و موضوعش هم به گذشته فرد بر نمیگردد و حتی به آینده، چشمک میزند. کمتر کسی است که برای او در دوران زندگیاش این گونه خوابها پیش نیامده باشد. منتها بعضی از ما، آن را برای خودمان نگاه میداریم و چه بسا میترسیم بیان کنیم که مبادا مارک خرافی یا ایده آلیست بخوریم! شاید به قول شکسپیر: ما از قماش رؤیاهایمان هستیم.
...
یکی از رهبران بزرگ ذن، به نام چانگ تزو (Chuang Tzu) شبی در خواب میبیند که یک پروانه شدهاست. وقتی بیدار میشود با خود میاندیشد:
آیا من انسانی هستم که خواب میبیند پروانه شده؟ یا اینکه پروانهای هستم که اکنون خواب میبیند یک انسان شدهاست؟
آیا من انسانی هستم که خواب میبیند پروانه شده؟ یا اینکه پروانهای هستم که اکنون خواب میبیند یک انسان شدهاست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر شریعتی را در لباس خاکستری دیدم که...
من پیش تر نیز رؤیای بیدار، بیداریای رؤیائی، و خلاصه، خوابهای شگفت، را تجربه کردهام.
حدود چهل سال پیش که از شّر ساواک محّل اقامتم، راهی اهواز شده بودم شبی از خواب بیدار شدم و (وسط شب)، برادرم را بیدار کردم و گفتم آیا ما در تیر ماه سال ۵۲ هستیم؟ وی که از این پرسشم تعجب کرده بود گفت:
حدود چهل سال پیش که از شّر ساواک محّل اقامتم، راهی اهواز شده بودم شبی از خواب بیدار شدم و (وسط شب)، برادرم را بیدار کردم و گفتم آیا ما در تیر ماه سال ۵۲ هستیم؟ وی که از این پرسشم تعجب کرده بود گفت:
خیر الان ما در سال پنجاه و سه هستیم. خیالاتی شدی؟ بگیر بخواب.
گفتم: خواب دیدم حالا سال گذشته است و دکتر شریعتی را دستگیر کردهاند.
برادرم ناراحت شد و گفت:
اوّل اینکه الآن اردیبهشت سال پنجاه و سه است.
دوّم، برادر عزیز، تو با فیزیک و ریاضیات، سر و کار داری... اصلا خرافاتی نیستی و هیچوقت هم نبودی، آخر چرا چیزی میگوئی که با عقل جور در نمیآید؟ و با اوقات تلخی خوابید...
دوباره خوابم برد و باز قصّه تکرار شد، این بار دکتر شریعتی را در لباس خاکستری دیدم که در انتهای سالن درازی ایستاده بود. در عالم خواب گوئی میدانستم که.......(...)
دوباره برادرم را بیدار کردم و گفتم در بند ۶ زندانی شدهاست؟
برادرم نگاه ترّحمآمیزی به من کرد و گفت:
آخر تو اهل مشروب و مواد مخدّر و این چیزها هم نیستی که من یک جوری این حرفهای سر بالا را توجیه کنم. عزیزم بخواب. والله مجنون شدی...کدام بند؟ چرا چرت و پرت میگی؟ او خوابید و من آرام میگریستم...
...
گذشت و گذشت و گذشت تا شبی دیگر از خواب بیدار شدم و به او گفتم فردا پس فردا من خودم دستگیر میشوم.
مرا بوسید و گفت: نه، خدا نکند. پدر و مادرمان از غصّه میمیرند، تو شمشیر دستشان بودی...این بار حرفم را جدّی گرفته بود.
درست روز بعد، ساواک اهواز به اشتباه، وی را بازداشت نمود اما ماموران در اداره، متوّجه شده و سراغ مرا گرفته بودند. گفته بودن او چشمان آبی دارد و بلوند است. تو نیستی...
مرا بوسید و گفت: نه، خدا نکند. پدر و مادرمان از غصّه میمیرند، تو شمشیر دستشان بودی...این بار حرفم را جدّی گرفته بود.
درست روز بعد، ساواک اهواز به اشتباه، وی را بازداشت نمود اما ماموران در اداره، متوّجه شده و سراغ مرا گرفته بودند. گفته بودن او چشمان آبی دارد و بلوند است. تو نیستی...
من که پیشاپیش خود را در زندان دیده بودم، بهترین لباس و کرواتم را پوشیدم و عطر زدم و با آغوش باز به سوی سرنوشت رفتم. روز بعد با قطار به تهران (کمیته مشترک ضد خرابکاری) آورده شدم... شرح این واقعه را در خاطرات خانه زندگان (قسمت سوم) گفتهام.
....
در کمیته مشترک ضد خرابکاری یک روز از صف حمّام(از بقیه زندانیان) جدا ماندم...
مامور زندان به اشتباه مرا به بند دیگری بُرد و فرنچ(بلیز زندان) را که روی سرم انداخته بود، برداشت تا به اتاقم بروم. ناگهان دکتر شریعتی را دیدم که انتهای سالن با لباس خاکستری زندان(دقیقاً، دقیقاً همانطور که در خواب دیده بودم)، ایستادهاست.
مامور زندان گفت: واسه چی اینطوری نگاه میکنی؟ ببینم تو اصلا بند چند بودی؟ مگه بند شش نبودی؟ گفتم بند ۵، با عصبانیت چشمانم را بست و بدو بدو به بند خودم آورد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هواپیماها از بالا تیراندازی میکردند
سال ۶۷ نیز پیش از آنکه از زندان فرار کنم(درست قبل از فتوای قتلعام)، با اینکه همسلوّلی، نداشتم و بالکّل در جریان اخبار بیرون نبودم، روزی در خواب دیدم مبارزین و مجاهدینی که از زندان شاه و بعد آز آن، میشناختم، در یک منطقه بیابانی هستند و لباس یکسانی پوشیده، تفنگ به دست دارند اما، هواپیماها از بالا به سمت شان تیراندازی میکنند و آنان یکی یکی میافتند...و آشنایی نیز دستش تیر خوردهاست.
...
بعدها، وقتی فیلم عملیات فروغ را دیدم برخی صحنهها (صحنههایی که برای اولیّن بار میدیدم، اولین بار نبود که میدیدم بعضا برایم آشنا بود)، و خشکم زد. ضمنا من به مناطق مورد بحث هیچوقت مسافرت نکرده بودم...
اگر صحنههای آشنا، را بتوان با دژآوو، یعنی همان آشناپنداری، سَمبل و ماست مالی کرد، تیر خوردن دست آن دوست چی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود
شب قبل از فرارم مدام میگریستم و نیایش میکردم، از خدا میخواستم یا جانم را بستاند و یا یاریم کند تا از ابتذال بگریزم...
امّا، میلهها در درون خودم بود(و هست)...
نیروهای بازدارنده و آن ابلیس و خودخواهی درون آدمی شور و شوقم را کور میکرد و آیه یأس میخواند که اگر تیرت زدند چی؟ زود پاسخ میدادم هیچی، ریق رحمت را سر میکشم و گورم را گم میکنم.
میشنیدم:
ـ اهه، به همین کشکی؟
ـ بله به همین کشکی...
میشنیدم:
ـ اهه، به همین کشکی؟
ـ بله به همین کشکی...
دوباره راحت طلبی و نفاثّات فی العقد، موش میدواند که اگر تیر زدند و کشته نشدی و مجددّا به زیر فشار رفتی و رَبّ و رُبت در آمد؟...
ترس برم میداشت. مثل بید میلرزیدم...
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود، هر کار میکردم بیدار نشود، نمیشد. با فکر بیدار میشد...
نگرانی ته دلم چنبر زده و خوابیده بود، هر کار میکردم بیدار نشود، نمیشد. با فکر بیدار میشد...
گوئی، دارکوب مرگ روی زانوهایم مینشست و تاقتاق به قفسه سینهام میکوبید.
یادم میآید با تمام وجودم خدا را صدا زدم...یقهاش را گرفته و در سکوت سرش داد میکشیدم که اگر اختیار آدمی کشک نیست پس من تسلیم این به اصطلاح جبر نمیشوم...
یادم میآید با تمام وجودم خدا را صدا زدم...یقهاش را گرفته و در سکوت سرش داد میکشیدم که اگر اختیار آدمی کشک نیست پس من تسلیم این به اصطلاح جبر نمیشوم...
از کفر و کوفتگی و کلنجاررفتن با خویش، دقائقی خوابم برد...
...
در خواب دیدم بیرون زندان هستم و در دستم یک سیب است...
به محض اینکه بیدار شدم سراپا شور بودم. آینده هنوز نیامده، به چشمانم زُل میزد.... آخرین تصمیمم را گرفتم و گریختم... ریز آن را نمیخواهم توضیح بدهم...
به محض اینکه بیدار شدم سراپا شور بودم. آینده هنوز نیامده، به چشمانم زُل میزد.... آخرین تصمیمم را گرفتم و گریختم... ریز آن را نمیخواهم توضیح بدهم...
آن خواب یا چه میدانم، آن بیداری به دادم رسید و بر ضعف و پستیام که مرا به زمین کوبیده بود، دهنه زد...
(...)...حالا از سلول بیرون آمده، یکی دو مانع بزرگ را رّد کرده و آخرین دیوار جلویم سبز شده بود...
در زندانی بخصوص و شرایطی بخصوص بودم که میشد به سمت دیوار خیز بردارم.
به سوی دیوار پریدم، نشد...دل، توی دلم نبود. راستش کمی میترسیدم...می ترسیدم دیواری که موی دماغم شده بود، جوانمردی نکند و من دوباره...
(...)...حالا از سلول بیرون آمده، یکی دو مانع بزرگ را رّد کرده و آخرین دیوار جلویم سبز شده بود...
در زندانی بخصوص و شرایطی بخصوص بودم که میشد به سمت دیوار خیز بردارم.
به سوی دیوار پریدم، نشد...دل، توی دلم نبود. راستش کمی میترسیدم...می ترسیدم دیواری که موی دماغم شده بود، جوانمردی نکند و من دوباره...
بوق سحر بود. دوباره خیز برداشتم و این بار دستم بالای آن دیوار مهربان و کوتاه را گرفت و.......
در صحرا میدویدم و صدای قلبم را به وضوح تمام میشنیدم...لباسهای زندان را در دو مسیر مختلف انداختم و از راهی دیگر ادامه دادم...کجا میرفتم؟ نمیدانم...امّا میدانستم که در امن و امانم...
روزهای بعد پدرم گوشی را برداشتند و گفتند:
ای به قربانت بروم، کجا هستی؟ میگویند تو را کشتهاند...و بغض کرد.
با آرامش تمام پاسخ دادم: پدر جان در امان خدا هستم. برایم آرزوی خیر کرد.
ای به قربانت بروم، کجا هستی؟ میگویند تو را کشتهاند...و بغض کرد.
با آرامش تمام پاسخ دادم: پدر جان در امان خدا هستم. برایم آرزوی خیر کرد.
هیچگاه صدای آن انسان رنجدیده را آنچنان شاد و صاف نشنیده بودم...
پشت سر هم زمزمه میکردم:
من به سرمنزل مقصود نه خود بردم راه
ترک این مرحله با مرغ سلیمان کردم
پشت سر هم زمزمه میکردم:
من به سرمنزل مقصود نه خود بردم راه
ترک این مرحله با مرغ سلیمان کردم
[...]...
پانویس
خواب از یک سری مراحل گذر میکند.
با وجودی که اکنون بررسی خواب و پدیدههای مرتبط به آن امکانپذیر گشتهاست امّا همه پژوهشگران بر سر این که «چرا ما میخوابیم» اتفاق نظر ندارند. چند نظریه مختلف برای توضیح ضرورت خوابیدن و نیز عملکردها و هدفهای آن ارائه گشتهاست از جمله:
نظریه جبران و ترمیم (بر اساس نظریه جبران و ترمیم، خوابیدن برای تجدید قوا و احیای فرایندهای فیزیولوژیک که بدن و ذهن را سالم نگه میدارند و باعث عملکرد مناسب آنها میشوند ضرورت اساسی دارد.)
نظریه تکاملی بنابر نظریه تکاملی که به نام نظریه انطباقی خواب نیز خوانده میشود، دورههای فعالیت و سکون به عنوان وسیلهای برای ذخیره انرژی در سیر تکاملی به وجود آمدهاند. براساس این نظریه، تمام موجودات زنده در زمانهایی که بیداری و هشیاری برای آنها خطرناک و مخاطرهآمیز بودهاست خود را با خوابیدن انطباق دادهاند.
نظریه تحکیم اطلاعات نظریه تحکیم اطلاعات میگوید انسانها برای پردازش اطلاعاتی که در طول روز به دست آوردهاند میخوابند. بر اساس این نظریه، علاوه بر پردازش اطلاعات کسب شده در طول روز، خوابیدن به مغز اجازه میدهد که خود را برای روز بعد آماده کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
امین، حسن، دایره المعارف خواب و رویا،
ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی
ابن بلخی، فارسنامه، چاپ منصور
بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ، چاپ محمد پروین گنابادی
جامی، شواهد النبوه، چاپ سیدحسن امین
عوفی، محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات
فروم، اریک، زبان از یاد رفته، ترجمه ابراهیم امانت
فردوسی، شاهنامه
فخرالدین علی صفی، لطائف الطوائف
محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه
نوشتههای خودم در ویکیپدیا
...
...
...
از شما دعوت میکنم ویدیو ضمیمه را ببینید.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook